خواص جامعه از پیمودن راههای غیر متعارف برای رسیدن به مقصود پرهیز کنند

به گزارش خبرنگار بلاغ به نقل از شفقنا، متن سخنان رئیس حوزه علمیه اصفهان به مناسبت فرارسیدن میلاد امام حسین(ع) به شرح زیر است:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری وَ یَسِّرْ لی أَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی یَفْقَهُوا قَوْلی»
روایتی که امروز به شرح آن میپردازیم، از امام حسین«سلاماللهعلیه» است. از امام حسین«سلاماللهعلیه» روایات کمی به دست ما رسیده است، امّا روایات ایشان از لطافت خاصّی برخوردار است.
مرحوم کلینی«رحمتاللهعلیه» در کتاب شریف اصول کافی آورده است که مردی در نامه به امام حسین«سلاماللهعلیه» نوشت: «عِظْنِی بِحَرْفَیْن»؛ دو کلمه مرا نصیحت کنید. به عبارت دیگر از آن حضرت تقاضا کرد که سرمشق مختصری برای زندگی به او بدهند. امامحسین«سلاماللهعلیه» در پاسخ به او نوشتند: «مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِیَهِ اللَّهِ کَانَ أَفْوَتَ لِمَا یَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِیءِ مَا یَحْذَرُ»[۱]
این حدیث در کتاب تحف العقول نیز با همین محتوا و با الفاظی مشابه آمده است: «مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِیَهِ اللَّهِ کَانَ أَفْوَتَ لِمَا یَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَا یَحْذَر»[۲].
معنای سخن نورانی امامحسین«سلاماللهعلیه» این است که اگر کسی بخواهد از راه گناه به جایی برسد، حتماً به مقصود خود نمیرسد، بلکه با شتاب به سوی ضدّ مطلوب میرود و آنچه از آن میترسیده، به سرش خواهد آمد.
مثلاً از راه گناه به دنبال کسب سعادت بوده، شقاوت نصیب او میشود؛ از فقر و فلاکت میترسیده است، چون از راه نافرمانی خدا، راه را پیموده، همان فقر و فلاکت به سرش خواهد آمد. خلاصه، آنچه بدان امید داشته است، فوت میشود و دوان دوان به سمت آنچه از آن واهمه داشته، میشتابد.
به تجربه نیز اثبات شده که چنین است. اگر کسی خوشبختی خودش را در گناه ببیند، یعنی از راه گناه بخواهد آیندۀ خود یا فرزندانش را تأمین کند، فقیر میشود؛ بخواهد به ثروت یا ریاستی دست یابد، شهرت و جاه و مقامی پیدا کند، به ذلّت منتهی میگردد؛ اگر به دنبال کسب آبرو باشد، بیآبرو میشود، حتی اگر کسی تمایل به عاقبتبهخیری داشته باشد و از راه معصیت برود، عاقبت او شر خواهد شد.
بالأخره هرکس هر هدفی داشته باشد و راه او راه گناه، راه دروغ و راه کارشکنی برای مردم باشد و بیواهمه، از راه شیطان جلو برود، حتماً به مطلوب خود نمیرسد، بلکه آنچه نمیخواسته و آنچه از آن اکره داشته، به سرش خواهد آمد؛ دلیل آن هم روشن است، کسی نمیتواند از بیراهه به مقصد برسد و راه گناه، بیراهه است.
البته ممکن است به نتایج ظاهری برسد و زرق و برقی هم برای او پیدا بشود، ممکن است به یک آبنما یا سراب دسترسی پیدا کند، امّا ریشه ندارد و در نهایت به ضرر او تمام میشود. وقتی بیدار میشود در مییابد که از هرچه میترسیده، به سرش آمده است.
تاریخ بهخوبی بر صحت فرمایش امام حسین«سلاماللهعلیه» گواهی میدهد. سیر در تاریخ به ما میفهماند که نمیشود کسی در راه مستقیم نباشد و بیراهه برود، اما به مطلوب برسد. امکان ندارد کسی از راهی که شرع پسند یا عقل پسند نیست برود و به مطلوب و مقصود خود برسد.
یک نمونۀ تاریخی از این واقعیّت، قضیّۀ عمرسعد در کربلاست. او به طمع رسیدن به حکومت ری به کربلا آمد. امام حسین«سلاماللهعلیه» در جلساتی که با او گرفتند، نصیحتها کردند و برای اینکه هدایت شود، تطمیعها کردند و فرمودند: هر چه میخواهی به تو میدهم، هر چه آنها از تو بگیرند، من بهتر از آن را به تو میدهم. در نهایت نپذیرفت و گفت: من حکومت ری را میخواهم. امام«سلاماللهعلیه» هم با یک جمله که در واقع نفرین بود، به وی فهماندند که به مطلوب و مقصود خود نخواهد رسید. فرمودند: امیدوارم از گندم ری نخوری! او با تمسخر پاسخ داد: اگر از گندم ری نخورم، جوِ آن هم برای من بس است!
بالأخره حماسۀ کربلا رخ داد و اهلبیت پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» به شهادت رسیدند و عیال ایشان اسیر شدند. پس از آنکه سر و صداها تمام شد، عمرسعد نزد ابنزیاد آمد و حکم حکومت ری را مطالبه کرد. ابنزیاد به عمرسعد گفت: من شنیدهام تو با دشمن ما جلسه داشتهای؟ گفت: تو میخواستی حسین را بکشم، کشتم. تو میخواستی قضیه را تمام کنم، تمام کردم. گفت: نه، نمیشود و حکومت ری منتفی شد. نقل میکنند عمر سعد پس از مدتی از شدت ناراحتی دیوانه شد، در کوچهها میگشت و مرتب میگفت: «خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَهَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ».[۳]
مختار ثقفی قیام کرد. همسر عمر که خواهر مختار بود، نزد برادر آمد و برای شوهرش امان نامهگرفت. مختار ناگزیر امان نامه داد، امّا در آن نوشت: عمر سعد در امان است، «إلّا أن یُحدِث حَدَثا».این جمله دو معنا می تواند داشته باشد؛ یک معنا این است که او تا وقتی حادثهای نیافریند و دسته گلی به آب ندهد، در امان است. بهعبارت دیگر، تا زمانی که علیه مختار قیام نکند، کسی با او کاری ندارد. معنای دیگر، این است که تا وقتی حَدَثی از او سر نزند، در امان است؛ یعنی اگر وضو یا غسل او باطل شود، امان مختار از وی برداشته میشود. بالأخره مختار تصمیم گرفت که عمر سعد را بکشد. بعضی از اطرافیان خود را به منزل او فرستاد و آنها هم طبق قرار قبلی به دنبال بهانهای بودند که امان نامه از سوی عمر نقض شود و او را مجازات کنند. همینطور هم شد، در میان مشاجره و بگو مگوی آنها حدثی از عمر سر زد و کار تمام شد.
عمر سعد میخواست از راه گناه به مقصود برسد، امّا به ضدّ مطلوب رسید و از آنچه از آن میترسید، به سرش آمد. معلوم است که نمیشود کسی از راه کشتن امام حسین«سلاماللهعلیه» به جایی برسد.
نکتۀ قابل توجه در این مبحث آن است که اگر هدف انسان، هدفی خیر و مشروع باشد، باز هم از راه گناه نمیتواند به آن هدف برسد. حتی استیفای حقّ نیز از راه گناه صحیح نیست و نتیجۀ مطلوب نخواهد داشت.
این مطلب نیز به تجربه اثبات شده است. در تاریخ میخوانیم که در زمان خلافت خلیفۀ دوّم، مغیره بنشعبه حاکم بحرین شد. او خیلی ظلم و بدی کرد. مردم بحرین هرچه از او به خلیفه شکایت کردند، ترتیب اثر نداد. او در ماجرای هجوم به خانۀ حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» و بیعت گرفتن اجباری از امام علی«سلاماللهعلیه» نقش ویژه داشت و از این جهت مورد توجه خلیفه بود.
بالأخره اهل بحرین نقشهای کشیدند و بر طبق آن، به اندازۀ یک بار شتر طلا و نقره و درهم و دینار از مردم جمع کردند. یکی از آنها آن شتر و بارش را به مدینه برد و مستقیم نزد خلیفه رفت و به او گفت: این طلا و نقرهها مربوط به حیف و میلها و دزدیهای مغیره است که نزد من به امانت سپرده و چون پای من لب گور است، مناسب دیدم این اموال را به شما بسپارم. خلیفه، بار شتر را گرفت و مغیره را احضار کرد. در مقابل آن شخص شاکی به مغیره گفت: این شخص ادعا میکند این طلا و نقرهها حاصل حیف و میلهای توست، قضیّه چیست؟ مغیره که آدم ناجنسی بود، فوراً فهمید چه خبر است. گفت: امانت من نزد او یک بار شتر نبود، دو تا بار شتر بود. از او بپرسید مابقی اموال را چه کرده است؟
دستور دادند آن شخص را به چوب و فلک ببندند و کتک بزنند تا بگوید باقی طلاها کجاست؟ بالأخره در زیر کتکها حقیقت را گفت. خلیفه گفت: معلوم میشود آن شکایتهای قبلی شما هم بیجا بوده است. مغیره به بحرین برگشت و مثل مار زخمی بیش از گذشته مردم را اذیت کرد.
آنها به دنبال استیفای حقّ خود بودند، امّا چون از راه گناه و از بیراهه رفتند، نتیجۀ مطلوب حاصل نشد و به ضدّ مطلوب خود رسیدند.
همۀ اهداف باید از راه صحیح و راه مستقیم دنبال شود؛ راهی که در آن صمیمیّت، صفا و صداقت است، راه مستقیم است و غیر از آن هرچه باشد، انحراف است و قطعاً به مقصود نخواهد رسید.
اگر همۀ شما عزیزان این روایت امام حسین«سلاماللهعلیه» را که انصافاً از لطافت خاصّی برخوردار است، سرمشق زندگی قرار دهید و در همۀ شئون زندگی به آن عمل کنید، نتیجۀ مطلوب خواهید گرفت. صداقت و شفافیّت باید از خانهها و بین اعضای خانواده شروع شود و زن و شوهر، با صداقت و درستی و از راه مستقیم خواستههای خود را از همدیگر دنبال کنند.
باید توجه شود اینکه مشهور است، به زن میشود دروغ گفت، صحیح نیست. بعضی میگویند: وقتی زن چیزی از تو خواست، به دروغ بگو چشم و دست خود را بر چشم بگذار تا پشت چشمت از این چشم گفتنها پینه کند. در موعد عمل به وعده هم دست به زانو بزن و بگو یادم رفت و به این صورت زانویت هم باید پینه داشته باشد. یعنی در هر وعدهای دو تا دروغ به همسرت بگو! توجه کنید که این حرفها غلط است، زن و شوهر باید با صفا و صداقت خانه را اداره و در دل همدیگر نفوذ پیدا کنند. جلب محبّت همسر، با راستی، صداقت و درستی میسّر میگردد، نه با دروغ و فریب، و مطمئن باشید که راه حیله و فریب و دروغگویی، نتیجۀ معکوس خواهد داشت.
نکتۀ دیگری که توجه جدی میطلبد، این است که خواص جامعه و افراد متدیّن و با تقوا، باید به غیر از اجتناب از گناه، از پیمودن راههای غیر متعارف نیز برای رسیدن به مقصود پرهیز کنند. آنانکه اهل گناه و معصیت نیستند و به عواقب سوء نافرمانی خدا و تبعات حیلهگری توجه دارند، لازم است مراقب فریب شیطان در شبهات و اعمال شبههناک و بهطور کلی مسیرهای انحرافی در زندگی باشند.
مثال این قضیه، داستان حضرت آدم«سلاماللهعلیه» است. شیطان حوّا را وسوسه کرد و از طریق او به وسوسۀ حضرت آدم پرداخت. در اثر این وسوسه، آنها میخواستند از راه غیر متعارف مخلّد در بهشت باشند. ناگهان ارادۀ حق تعالی، آن باغ بهشتی را که برای آنها خلق شده بود، نابود کرد، حضرت حوّا روی کوه مروه و حضرت آدم روی کوه صفا افتادند و در آن بیابان بیآب و علف، بین آنها فاصله افتاد.
حضرت آدم معصوم بود و مرتکب گناه نشد، اما عملی مرتکب شد که با مقام شامخ ایشان سازگاری نداشت و در امتحان الهی مردود گردید. قرآن کریم میفرماید: «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى».[۴]
آدم و حوّا، از راه غیرمتعارف و از راهی که خدا نمیپسندد، میخواستند همیشه در بهشت جاودان بمانند. ظاهراً لطف خدا هم اقتضا میکرده که آنها همیشه در آن باغ بهشتی باشند، امّا چون بیراهه رفتند و میوۀ درخت ممنوعه را خوردند، نه تنها به مطلوب خود نرسیدند و از باغ بهشتی اخراج شدند، بلکه به ضدّ مطلوب دست یافتند و وارد سرزمین خشک و بیآب و علف حجاز شدند و مجبور شدند زحمتها و مشقّتهای این دنیا را تحمّل کنند.
اگر هرکسی بتواند با عینک امام حسین«سلاماللهعلیه» زندگی و اعمال خود را بررسی کند، درمییابد که چرا در بسیاری از موارد به مقصود دلخواه خود نرسیده و ضدّ آنچه میخواسته نصیب او شده است! اگر هم کسی ادعا کند که برای رسیدن به اهداف زندگی راه گناه را طی نکرده، باید راههای غیر متعارف را در زندگی خود جستجو کند.
اعمال غیر شرعی و اعمال غیر متعارف در زندگی همۀ افراد وجود دارد و همین اعمال، باعث گره افتادن در زندگیها شده و برکت را از مال و زندگی آنها گرفته است. مثلاً گروهی از مردم به عنوان معاملات شرعی، دچار ربا میشوند و انتظار برکت در مال خود دارند، امّا ناگهان با اتلاف سرمایه مواجه میشوند و بهجای ازدیاد مال، ورشکست میشوند. قرآن میفرماید: «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ».[۵] مال ربوی برکت ندارد و دنیا و آخرت انسان را تباه میسازد. در بسیاری از موارد نیز عنوان ربا ندارد، امّا از طریق حیلههای شرعی و از راههای غیر متعارف ربا را برای خود حلال میشمرند و در آن صورت هم به ضدّ مطلوب خود دست خواهند یافت.
معاملات هرمی که در سالهای اخیر گسترش یافته نیز حرام است، اکل مال به باطل است، نوعی قمار است و کسانی که میخواهند از این راه، کسب درآمد کنند، ناگهان بدبخت و بیچاره میشوند.
تقاضا دارم همه روایت شریف امام حسین«سلاماللهعلیه» را سرمشق زندگی خود قرار دهند و در خانواده، در اجتماع، در معاملات، در امور سیاسی و در هر کاری، با صفا، صداقت و صمیمیت باشند. راهی غیر از این، برای موفقیت حقیقی در کارها و حصول نتیجۀ مطلوب وجود ندارد. اگر کسی بیراهه برود، حتی اگر با حیلۀ شرعی کار خود را توجیه کند و حتی اگر راه او نامشروع نباشد، ولی غیر متعارف باشد، حتماً سقوط خواهد کرد.
[۱]. الکافی، ج ۲، ص ۳۷۳٫
[۲]. تحف العقول، ص۲۴۸٫
[۳]. الحج، ۱۱: «در دنیا و آخرت زیان دیده است این است همان زیان آشکار.»
[۴]. طه، ۱۲۱: «و [این گونه] آدم به پروردگار خود عصیان ورزید و بیراهه رفت.»
[۵]. البقره، ۲۷۶: «خدا از [برکتِ] ربا مىکاهد، و بر صدقات مىافزاید.»
افزودن دیدگاه جدید