رفتن به محتوای اصلی
یادداشت تبلیغی؛

تحلیل چهارده خصوصیت ویژه جواد الائمه علیه السلام​​​​​​​| قسمت اول

تاریخ انتشار:
آخر ماه ذیقعده الحرام سال روز شهادت مظلومانه امام نهم حضرت امام محمد تقی (علیه السلام) است. از همین رو دراین یادداشت چهارده خصوصیت ویژه امام نهم(عليه السلام) به صورت جامع مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد.
تحلیل چهارده خصوصیت ویژه جواد الائمه علیه السلام​​​​​​​| قسمت اول

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| تحلیل چهارده خصوصیت ویژه جواد الائمه علیه السلام| قسمت اول

نگارنده: «مبلغ نخبه حجت الاسلام و المسلمین سید محمدتقی قادری»

********

آخر ماه ذیقعده الحرام سال روز شهادت مظلومانه امام نهم حضرت امام محمد تقی (علیه السلام) است. برای هریک از ارادتمندان آن حضرت توفیقی است برای کسب معرفت و شناخت بیشتر به مطالعه 25 سال از زندگانی و 17 سال از دوره امامت جواد الائمه (علیه السلام) بپردازند؛ از همین رو در این یادداشت چهارده خصوصیت ویژه امام نهم(عليه السلام) به صورت جامع مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد:

********

یکم-((مولود با برکت))

یکی از خصوصیت ویژه امام نهم که پدرش امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) بارها وی را با آن توصیف کرده است ((مولود بابرکت است))؛ راز و سر اینکه امام جواد (علیه السلام) با این خصوصیت توصیف شده این است: امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) تا سن 47 سالگی صاحب فرزند نشد و همین امر موجب شده بود که سران واقفیه به بهانه اینکه امامان طبق احادیث ماثور از رسول الله (صلی الله علیه وآله) دوازده نفرند و نه نفر ازآنان از نسل امام‌ حسین (علیه السلام) اند، امامت آن حضرت را به دلیل اینکه صاحب فرزند نیست انکار کنند، تا جایی که ((حسین بن قیاما واسطی)) ازسران واقفیه طی نامه ای به امام رضا(علیه السلام) نوشت:(( چگونه ممکن است امام باشی درصورتی که فرزند نداری؟ امام در پاسخ نوشت: از کجا می دانی که من دارای فرزندی نخواهم بود؛ سوگند به خدا، بیش از چند روز نمی گذرد که خداوند پسری به من عطا می کند که حق را از باطل جدا می کند)).

این شگرد تبلیغی از طرف «حسین بن قیاما» (و دیگر پیروان واقفیه) به مناسبت های مختلف و در موارد گوناگون تکرار می شده و امام رضا (علیه السلام) همواره سخنان و دلائل آنان را رد می کرده است، تا آنکه حضرت جواد متولد شد و این سمپاشی ها خاتمه یافت و موضع امام و شیعیان که از این نظر در تنگنا قرار گرفته بودند، تقویت گردید و اعتبار و وجهه تشیع بالا رفت ((کشف الغمه علی بن عیسی الاربلی، ص142، اصول کافی ج1ص، 320،۳۲۱-، اختیار معرفة الرجال شیخ طوس، (معروف به رجال کشی)،ص533)).

به دلیل همین برکتی که تولد امام جواد(علیه السلام) به همراه داشت و موجب تثبیت امامت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و تقویت تشیع شده بود، امام(علیه السلام) تولد امام جواد(علیه السلام) را با برکت دانسته و در روایت آمده است:

1- «ابو یحیای صنعانی» می گوید: روزی در محضر امام رضا (علیه السلام) بودم، فرزندش ابو جعفر را که خردسال بود، آوردند. امام فرمود: «این مولودی است که برای شیعیان ما، با برکت تر از او زاده نشده است»(اصول کافی ج ۱، ص ۳۲۱-علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمة، ، ج ۳، ص ۱۴۳) .

2- دو تن از شیعیان بنام «ابن اسباط» و «عباد بن اسماعیل» می گویند: در محضر امام رضا (علیه السلام) بودیم که ابو جعفر را آوردند، عرض کردیم: این همان مولود پر خیر و برکت است؟ حضرت فرمود: «آری، این همان مولودی است که در اسلام با برکت تر از او زاده نشده است» (بحار الانوار، ، ج ۵۰، ص20)) .

3- «ابو یحیای صنعانی» می گوید: در مکه به حضور امام رضا (علیه السلام) شرفیاب شدم، دیدم حضرت موز را پوست می کند و به فرزندش ابو جعفر می دهد. عرض کردم: این همان مولود پر خیر و برکت است؟ فرمود: «آری، این مولودی است که در اسلام مانند او و برای شیعیان ما، بابرکت تر از او زاده نشده است»(فروع کافی، ، ج ۶، ص361).

********

دوم-((باور پذیر کردن امامت در کودکی))

امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) درسال (203)به شهادت رسید وامام جواد (علیه السلام) که درسن هشت سالگی قرار داشت به مقامت امامت رسید. باور این حقیقت که کودکی بخواهد امامت امت را به عهده بگیرد چون اولین تجربه برای شیعیان بود نه تنها برای عوام بلکه برای خواص ازشیعیان باور پذیر نبود؛ ازهمین رو مورّخان در این باره می نویسند:

«چون امام رضا (ع) در سال 203 ه. ق به شهادت رسید، سنّ ابوجعفر نزدیک به هفت سال بود. از این رو در بغداد و سایر شهرها در بین مردم اختلاف نظر پدید آمد. «ریان بن صلت»، «صفوان بن یحیی»، «محمدبن حکیم»، «عبدالرحمن بن حجّاج» و «یونس بن عبدالرحمن»، با گروهی از بزرگان و معتمدان شیعه، در خانه «عبدالرحمن بن حجّاج»، در یکی از محله های بغداد به نام «برکه زلزل» گرد آمدند و در سوگ امام به گریه و اندوه پرداختند... یونس به آنان گفت: دست از گریه و زاری بردارید، (باید دید) امر امامت را چه کسی عهده دار می گردد و تا این کودک (ابوجعفر) بزرگ شود، مسائل خود را از چه کسی باید بپرسیم؟

در این هنگام «ریان بن صلت» برخاست و گلوی او را گرفت و فشرد و در حالی که به سر و صورت او می زد، با خشم گفت: تو، نزد ما تظاهر به ایمان می کنی و شک و شرک خود را پنهان می داری؟! اگر امامت او از جانب خدا باشد، حتی اگر طفل یک روزه باشد، مثل پیرمرد صد ساله خواهد بود و اگر از جانب خدا نباشد، حتی اگر صد ساله باشد، چون دیگران یک فرد عادی خواهد بود، شایسته است در این باره تأمّل شود.
در آن موقع، موسم حج نزدیک شده بود. هشتاد نفر از فقها و علمای بغداد و شهرهای دیگر رهسپار حج شدند و به قصد دیدار ابوجعفر عازم مدینه گردیدند و چون بدان جا رسیدند، به خانه امام صادق (ع) که خالی بود، رفتند و روی زیرانداز بزرگی نشستند. در این هنگام، «عبدالله بن موسی»، عموی حضرت جواد وارد شد و در صدر مجلس نشست.

از وی مسائلی پرسیدند و چون او در پاسخ درماند، از دورش پراکنده شدند، شیعیان غمگین شدند و فقها مضطرب گشتند و قصد رفتن کردند و گفتند: اگر ابوجعفر می توانست جواب مسائل ما را بدهد، عبدالله نزد ما نمی آمد و جواب های نادرست نمی داد!

در این هنگام، دری از صدر مجلس باز شد و غلامی به نام «موفق» وارد مجلس گردید و گفت: این ابوجعفر است که می آید. همه به پا خاستند و از وی استقبال کرده، سلام دادند. امام وارد شد و نشست و مردم همه ساکت شدند. آن گاه سؤالات خود را با امام در میان گذاشتند و وقتی که پاسخ های قانع کننده و کاملی شنیدند، شاد شدند و او را دعا کردند و ستودند و عرض کردند: عموی شما، عبدالله چنین و چنان فتوا داد. حضرت فرمود: لا اله الا الله، ای عمو! فردای قیامت برایت بسیار گران خواهد بود که نزد خدا بایستی و خدا به تو بگوید: با آن که در میان امت، داناتر از تو وجود داشت، چرا ندانسته به بندگان من فتوا دادی؟!(بحارالانوار،ج50،ص 98).

مرحوم کلینی می نویسد: شخصی محضر امام جواد (ع) شرف یاب شد و اظهار داشت: یابن رسول الله! عده ای از مردم نسبت به موقعیت شما ایجاد شبهه می کنند. حضرت در پاسخ چنین فرمود:

خداوند متعال به حضرت داود (ع) وحی کرد که فرزندش سلیمان را خلیفه و وصی خود قرار دهد، با این که سلیمان کودکی خردسال بود و گوسفندچرانی می کرد.

این موضوع را برخی از علما و بزرگان بنی اسرائیل نپذیرفتند و در اذهان مردم شک و شبهه ایجاد کردند. به همین دلیل خداوند به حضرت داود (ع) وحی کرد: عصا و چوب دستی اعتراض کنندگان و سلیمان را بگیر و هر کدام را با علامتی مشخص کن که از چه کسی است، سپس آن ها را شبانگاه در جایی پنهان نما. فردای آن روز به همراه صاحبان آن ها بروید و چوب دستی ها را بردارید. چوب دستی هر کس سبز شده باشد او جانشین و خلیفه و حجّت بر حق خدا خواهد بود.

همگی این پیشنهاد را پذیرفتند و چون به مرحله اجرا درآوردند، عصای سلیمان سبز و دارای برگ و ثمر شد. پس از آن، همه افراد پذیرفتند که او حجّت و پیامبر خداست (اصول کافی، ج1، ص320).

علی بن اسباط، یکی از یاران امام رضا و امام جواد (علیهم السلام) می گوید: روزی به محضر امام جواد (ع) رسیدم، در ضمن دیدار، به سیمای حضرت خیره شدم تا قیافه او را به ذهن خود سپرده، پس از بازگشت به مصر برای ارادتمندان آن حضرت بیان کنم.

درست در همین لحظه، امام جواد (ع) که گویی تمام افکار مرا خوانده بود، در برابر من نشست و به من توجه کرد و فرمود: ای علی! همانا خداوند درباره «امامت» حجّت آورده؛ همان طور که درباره «نبوت» حجّت آورده است. خداوند درباره حضرت یحیی (ع) می فرماید: «و آتیناه الحکم صبیا؛ (مریم، ایه12) ما به یحیی در کودکی فرمان نبوت دادیم.»

و درباره حضرت یوسف (ع) می فرماید: «و لما بلغ اشده حکما و علما؛ (یوسف، آیه 22) هنگامی که او به حدّ رشد رسید، به او حکم (نبوت) و علم دادیم.»

و نیز درباره حضرت موسی (ع) می فرماید: «و لما بلغ اشده و استوی آتیناه حکما و علما؛ (قصص،ایه14) و چون به سنّ رشد و بلوغ رسید، به او حکم (نبوت) و علم دادیم.»

بنابراین، همان گونه که ممکن است خداوند، علم و حکمت را در سنّ چهل سالگی به شخصی عنایت کند، ممکن است همان حکمت را در دوران کودکی نیز عطا کند(اصول کافی، ج1، ص384).

همچنین درگزارش دیگر آمده است: بعد از شهادت امام رضا (ع) عده ای از شیعیان از شهرهای دیگر برای شناختن امام بعد، به مدینه آمدند. آن ها را به «صریا»، قریه ای که امام کاظم (ع) در نزدیکی مدینه تأسیس کرده بود، راهنمایی کردند. آن جا عبدالله بن موسی فرزند امام کاظم (ع) خودنمایی می کرد، ولی از پاسخ دادن به سؤالات مردم ناتوان بود. زمانی که عبدالله پاسخ های غلط داد، ابوجعفر (امام جواد) وارد شد در حالی که هشت ساله شده بود. همه به سوی او رفتند و او به مردم سلام داد. عبدالله بن موسی هم از جای خود برخاست و ابوجعفر به این ترتیب در صدر مجلس جای گرفت. آن گاه فرمود: بپرسید، خدا رحمتتان کند. آن گاه سؤالاتی پرسیدند، از جمله کسی پرسید: اگر مردی زنش را به عدد ستارگان آسمان طلاق داد، چه کند؟ امام فرمود: آیا قرآن خوانده ای؟ گفت: بله. فرمود: سوره طلاق را بخوان تا قول خداوند که فرمود: «و اقیموا الشهادة لله». ای مرد! طلاق صورت نمی گیرد، مگر به پنج چیز: شهادت دو شاهد عادل، وقوع طلاق در حالت پاکی از عادت ماهیانه، عدم آمیزش در آن پاکی، وقوع طلاق به قصد جدّی.
ای مرد! آیا در قرآن عدد نجوم سما می بینی؟ گفت: نه (المناقب، ج2 ص90-91).

********

سوم-((سلوک امام (علیه السلام) در برابر ازدواج سیاسی))

مأمون برای انحراف افکار عمومی و تبرئه کردن خود در به شهادت رساندن امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)، وهمچنین تحت نظر گرفتن امام جواد علیه السلام اقدام به ترفند سیاسی زد دخترش ام الفضل را به ازدواج امام جواد علیه السلام درحالی که نه سال بیشتر نداشت درآورد، امام که با علم امامتش می دانست که این ازدواج تحمیلی زمینه بیشترحضورش برای ترویج اندیشه های بیشترامامت را فراهم می سازد وشرایط را برای مأمون سخت تر خواهد ساخت و اونخواهد توانست به هیچ یک از نیات شومش دست پیداکند، تن به این ازدواج سیاسی داد، چراکه این ازدواج موجب شد مأمون تحت فشار عباسیان قراربگیرد وآنان با توهم به اینکه امام جواد علیه السلام به دلیل نوجوان بودن ازدانشی برخوردار نیست و درشان خلیفه دانشمند عباسی مأمون نخواهد بود مامون را مورد ملامت قرار دادند، مأمون ازسرناچاری وتوجیه ازدواج سیاسی دخترش مجبورشد، زمینه مناظره علمی با حضور شخصیت های ترازاول علمی وسیاسی با امام جواد جوان را فراهم آورد، هرچند با این مناظره عباسیان توجیه شدند ولی موجب تثبیت مقام امامت شد، چرا که درمجلسی که بنی عباس با اجازه مأمون برای آزمایش مقام علمی امام جواد علیه السلام برگزار کرده بودند، یحیی بن اکثم بزرگترین قاضی آن روزگار برای مناظره حضور داشت. امام جواد علیه السلام نیز در حالی که نُه سال بیشتر نداشت وارد مجلس شد و در جایگاه مخصوصی که به سفارش مأمون برایش درست کرده بودند نشست.،این مناظره بین امام علیه السلام ویحی بن اکثم درحالی انجام می گرفت علاوه برعباسیان شخصیت های تراز اول علمی وسیاسی حضور داشتند وکاملا رسمی بود.

نخست یحیی بن اکثم پرسید:« آیا امیر المؤمنین (مأمون) اجازه می‌دهد که از ابو جعفر (امام جواد علیه السلام) سوالی بکنم؟»

مامون گفت از خود امام جواد علیه السلام اجازه بگیرد.

یحیی از امام پرسید: « به من اجازه سئوال می‌دهید؟»

امام جواد علیه السلام فرمود: « بپرس.»

یحیی پرسید: « حکم شخص مُحرمی که حیوانی را صید کرده و کشته چیست؟»

امام جواد علیه السلام فرمود:« این صید را در منطقه حَرَم کشته است یا در خارج از حرم؟ حکم کشتن صید را می‌دانسته یا نمی‌دانسته؟ عمداً کشته یا غیرعمد؟ شخص محرم، آزاد بوده یا بنده؟ کودک بوده یا بزرگسال؟ بار اولش بوده یا سابقه داشته؟ حیوان کشته شده، پرنده بوده یا خیر؟ کوچک بوده یا بزرگ؟ آیا شخص محرم به کارش اصرار دارد یا پشیمان است؟ صیدش را در شب کشته یا در روز؟ آیا شخص، در احرام عمره بوده یا در احرام حج؟»

یحیی بن اکثم که از این همه تقسیم‌بندی جا خورده بود، عجز و درماندگی در صورتش پیدا شد و زبانش به لکنت افتاد. همه‌ حضار متوجه درماندگی‌اش شدند و مجلس به پایان رسید. وقتی فقط عده‌ی کمی از خواص ماندند، مامون از امام جواد علیه السلام پاسخ قسمت‌های مختلف پرسش‌های او را خواست.

پرسش امام و شکست یحیی:

در پایان مأمون گفت:« اگر موافقید، شما هم از یحیی سئوالی بکنید.»

امام جواد علیه السلام به یحیی فرمود:« بپرسم؟»

یحیی گفت:« فدایت شوم، هر طور میل شماست. اگر توانستم جواب می‌دهم و گرنه از شما استفاده می‌کنم.

امام جواد علیه السلام پرسید:« مردی در ابتدای روز به زنی حرام بود، پیش از ظهر حلال شد، ظهر حرام شد و عصر حلال شد، هنگام غروب حرام شد، پس از عشا حلال شد، نیمه شب حرام شد و هنگام طلوع فجر حلال شد. حکم این زن چیست و چرا پیوسته حلال و حرام می‌شد؟»
یحیی گفت:« سوگند به خدا جوابش را نمی‌دانم. اگر مایل هستید، پاسخ بفرمایید تا بهره ببریم.»

امام جواد علیه السلام فرمود:« این زن یک کنیز بود. مردی بیگانه او را در ابتدای روز خرید و زن بر او حلال شد. هنگام ظهر او را آزاد کرد و حرام شد. وقت عصر با او ازدواج کرد و حلال شد. وقت غروب او را مظاهره کرد و حرام شد. (مظاهره نوعی طلاق است که شرط رجوع به همسر، دادن کفاره است.) وقت عشا کفاره‌ ظهار داد و حلال شد. نصف شب او را طلاق داد و حرام شد. وقت طلوع فجر رجوع کرد و حلال شد.

در این هنگام مامون به حاضران از بنی عباس رو کرد و گفت: « آیا در میان شما کسی هست که این مسئله را این طور بتواند جواب دهد یا مسئله‌ قبلی را با آن جزییات بداند؟»

گفتند: « نه! به خدا قسم شما جواد (علیه السلام) را از ما بهتر می‌شناختید».
مامون گفت: « اهل بیت رسول صلی الله علیه و آله وسلم در میان مردم فضل و کمال زیادی دارند و کم‌ سالی آنان مانع کمالاتشان نیست.»

********

چهارم-((سلوک مردمی امام جواد علیه السلام))

هرچند امام جواد علیه السلام ازنظر مرتبه معنوی وصل به عالم قدس وعالم لاهوت، وازنظر سیاسی داماد خلیفه ای چون مأمون عباسی بود، ولی هیچ یک ازاینها موجب نشد که تعینی برای آن حضرت ایجاد کند ودیوار و حاجب بلندی بین وی و مردم کشیده شود و آن حضرت را ازمردم جدا کند، بلکه امام علیه السلام درمتن مردم وبرای مردم وامام امت بود، و پیوسته درحال دستگیری معنوی یا اقتصادی ازآنان بوده است ازهمین رو امام نهم با لقب «جواد» یکی از نامداران دادرسی و ضعیف نوازی در طول زندگی کوتاه دنیایی اش بود.آن حضرت در نیکی و کمک به مردم، به ویژه نیازمندان و در راه ماندگان، از باسخاوت ترین مردم زمان خویش شمرده می شد، ازهمین رو درسخاوت وبخشش ودستگیری معنوی امام جواد این چنین گزارش آمده است:


1- ((بکر بن صالح می گوید که داماد من به امام محمّد تقی نامه ای نوشته و در آن آورده بود: «پدرم، یک فرد ناصبی و منحرف است. او به شدت از اعتقادات خود دفاع و بر آنها پافشاری می کند. می خواهم نظر حضرت عالی را در باره وی بدانم. آیا با او مقابله و یا مدارا کنم؟!»

امام نهم در پاسخ وی چنین نگاشت: «قَدْ فَهِمْتُ کِتَابَکَ وَ مَا ذَکَرْتَ مِنْ أَمْرِ أَبِیکَ وَ لَسْتُ أَدَعُ الدُّعَاءَ لَکَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ الْمُدَارَاةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْمُکَاشَفَةِ وَ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرٌ فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ ثَبَّتَکَ اللَّهُ عَلَی وَلَایَةِ مَنْ تَوَلَّیْتَ نَحْنُ وَ أَنْتُمْ فِی وَدِیعَةِ اللَّهِ الَّتِی لَا یَضِیعُ وَدَائِعُه؛ منظور تو را از مضامین نامه ات دریافتم و به وضعیت اعتقادی پدرت واقف شدم. ان شاء اللّه تو را از دعای خیر فراموش نمی کنم. مدارا برای تو بهتر از رودررویی و مقابله با پدر است. هر سختی، آسایش و راحتی در پی دارد. شکیبایی و بردباری پیشه کن و صبور باش که عاقبت نیک در انتظار پارسایان است. خداوند تو را در راه محبت و ولایتِ آنان که دوستشان داری، ثابت قدم بدارد. ما و شما در پناه رحمت الهی هستیم و او پناهندگان خود را ضایع نمی کند.»

بکر بن صالح در ادامه سخن خود می افزاید که خداوند در مدت کوتاهی، دل پدر را [در نتیجه صبر وی ] به او متمایل کرد که دیگر در هیچ موردی با پسرش مخالفت نمی کرد((بحارالانوار،50،ص55).

2- ((آن گرامی، نامه پدرش، امام رضا(ع) را نصب العین خود قرار داد و بخششهایش را چندین برابر کرد. در آن نامه خطاب به امام جواد(ع) - که حدود 6 سال داشت - چنین آمده بود:

«بَلَغَنِی أَنَّ الْمَوَالِیَ إِذَا رَکِبْتَ أَخْرَجُوکَ مِنَ الْبَابِ الصَّغِیرِ فَإِنَّمَا ذَلِکَ مِنْ بُخْلٍ مِنْهُمْ لِئَلَّا یَنَالَ مِنْکَ أَحَدٌ خَیْراً وَ أَسْأَلُکَ بِحَقِّی عَلَیْکَ لَا یَکُنْ مَدْخَلُکَ وَ مَخْرَجُکَ إِلَّا مِنَ الْبَابِ الْکَبِیرِ فَإِذَا رَکِبْتَ فَلْیَکُنْ مَعَکَ ذَهَبٌ وَ فِضَّةٌ ثُمَّ لَا یَسْأَلُکَ أَحَدٌ شَیْئاً إِلَّا أَعْطَیْتَهُ وَ مَنْ سَأَلَکَ مِنْ عُمُومَتِکَ أَنْ تَبَرَّهُ فَلَا تُعْطِهِ أَقَلَّ مِنْ خَمْسِینَ دِینَاراً وَ الْکَثِیرُ إِلَیْکَ وَ مَنْ سَأَلَکَ مِنْ عَمَّاتِکَ فَلَا تُعْطِهَا أَقَلَّ مِنْ خَمْسَةٍ وَ عِشْرِینَ دِینَاراً وَ الْکَثِیرُ إِلَیْکَ إِنِّی إِنَّمَا أُرِیدُ بِذَلِکَ أَنْ یَرْفَعَکَ اللَّهُ فَأَنْفِقْ وَ لَا تَخْشَ مِنْ ذِی الْعَرْشِ إِقْتَاراً؛[((الکافی،ج4،ص43) پسرم! به من خبر رسیده است که خدمتکاران، تو را از در مخصوص خارج می کنند. این به علت بخل و تنگ نظری آنان است که از وجود تو به مردم خیری نرسد. تو را قسم می دهم به حقی که برایت دارم! سعی کن از در عمومی، رفت و آمد کنی و هرگاه بیرون می آیی، مقداری پول نقد، طلا و نقره، همراه داشته باش و هر یک از نیازمندان که از تو درخواستی داشته باشد، به او چیزی ببخش!

اگر یکی از عموهایت از تو کمک بخواهد به او کم تر از 50 دینار نده و اگر بیش تر بدهی، خود دانی و اگر عمه هایت از تو یاری بخواهند، کم تر از 25 دینار عطا نکن و اگر بیش تر دادی اختیار با توست. می خواهم خداوند به وسیله جود و احسان تو، مقامت را والاتر بگرداند، احسان کن و بیم و هراس نداشته باش که پروردگار صاحب عرش، تو را فقیر و تنگدست بگرداند.»

3- ((علی بن مهزیار می گوید که دیدم حضرت امام جواد(ع) نماز واجب و غیرواجب خود را در یک قبای خز طارونی به جای آورد و به من هم قبای خز دیگری بخشید و فرمود: «این لباس را هنگام نمازپوشیده ام.» سپس به من فرمود: «ای علی! این لباسِ اهدایی را هنگام نماز خواندن بپوش.»((وسائل الشیعة، ج4، ص359))

4- ((محمّد بن سهل بن الیسع قمی از افرادی است که به افتخار دریافت لباس متبرک از امام نهم(ع) نائل آمده است. او در این باره می گوید که من در شهر مکه، مجاور بودم. از آنجا به مدینه آمدم و به حضور حضرت جواد(ع) رسیدم. در نظر داشتم که از آن امام عالی قدر درخواست کنم که به من لباسی به عنوان تبرک عنایت کند؛ امّا فرصت نشد و از محضرش خداحافظی کردم و بیرون آمدم. در همین موقع که به راه افتاده بودم، پیکی از راه رسید. او لباسی را به همراه داشت که در بقچه ای پیچیده بود و از اهل کاروان در باره محمّد بن سهل قمی می پرسید تا اینکه به من رسید و من را شناخت. به من گفت: «مولای تو (امام جواد(ع)) این لباس را برایت هدیه فرستاده است. لباسهای اعطایی امام 7 دو لباس نرم و نازک بود. احمد بن محمّد گفته است: «محمّد بن سهل قمی از دنیا رفت. من او را غسل دادم و در آن دو لباس اهدایی امام(ع) او را کفن کردم.»((بحارالانوار، ج50، ص44))

5- ((مردی از اهالی سیستان که در سفری با امام محمّد تقی علیه‌ السلام همراه شده است، خاطره ای شنیدنی از آن سفر را گزارش کرده است. او می گوید که در سال اوّل خلافت معتصم، من با امام نهم(ع) همسفر شدم و در همه موارد با هم بودیم.

سر سفره غذا نشسته بودیم که عرض کردم: «فدایت شوم! فرماندار شهر ما یکی از دوستان و شیفتگان شما اهل بیت : است. مأموران او برای من مالیات نوشته اند؛ اما پرداختن آن برایم سنگین است. شما لطف کنید و به او نامه ای بنویسید که با من مدارا کند.» امام فرمود: «من او را نمی شناسم.» گفتم: «فدایت شوم! همانگونه که عرض کردم او از دوستداران شما اهل بیت : است. نامه شما برای من، خیلی کارساز و مشکل گشا خواهد بود.»

امام کاغذی را برداشت و چنین نوشت:

«بسم اللّه الرحمن الرحیم. حامل این نامه به تو، نکته زیبایی را یادآور شد که تو به آیین پسندیده ای گرایش داری! مطمئناً تو در مقابل اعمال نیک، پاداش نیکی خواهی داشت. به برادرانت احسان کن و بدان، خداوند عزیز و جلیل از ریزترین اعمال و رفتارت سؤال خواهد کرد.»

مرد سیستانی در پایان می گوید: «قبل از رسیدن من به سیستان، حسین بن عبد اللّه نیشابوری، فرماندار سیستان از نامه امام باخبر شده بود و هنگامی که من به شهرم نزدیک می شدم، هنوز دو فرسخ مانده بود که به استقبالم آمد.

«نامه را به او دادم. او آن را بوسید و روی دو چشمانش گذاشت و به من گفت: «چه می خواهی؟» گفتم: «در دفتر محاسبات شما برای من مالیاتی نوشته اند که توان پرداخت آن را ندارم.» دستور داد آن را برای من ببخشند و اضافه کرد: «تا زمانی که من فرماندار شهر شما هستم تو را از خراج و مالیات معاف کردم.» سپس از خانواده ام پرسید و من وضعیت اقتصادی خود و خانواده ام را برایش شرح دادم. او دستور داد که در باره مشکل معیشتی من، کارهایی انجام شود و مقداری هم به صورت نقدی به من کمک کرد. تا او زنده و در منصب فرمانداری سیستان بود، از من مالیات و خراج نگرفتند و عطایش را تا آخر از من قطع نکرد.((تهذیب الأحکام، ج6، ص334))

6- ((ابن حدید کوفی در این باره می گوید: «همراه عده ای از شیعیان برای زیارت و انجام مناسک حج به مکه رفتیم. هنگام برگشت، راهزنان به ما حمله کردند و تمام داراییهایمان را به غارت بردند. به زحمت خود را به مدینه رساندم و به منزل امام نهم رفتم؛ ولی از سفر و حوادث آن چیزی نگفتم.» امام جواد(ع) فرمود: «ای ابن حدید! راهزنان در منطقه عَرْج به شما حمله کردند و تمام هستی تان را به یغما بردند. شما سیزده نفر بودید.» آن گاه آن حضرت، ما را یک به یک با نام خود و پدرانمان نام برد. گفتم: «سرورم به خدا قسم! همین طور شد که شما اشاره کردید.»

سپس امام به خادمش دستور داد برای ما لباسها و مبالغ زیادی دینار بیاورد و چنین تأکید فرمود: «اینها را میان خود و یارانت تقسیم کن که به مقدار آن چیزی است که از شما به غارت رفته است.» ابن حدید بعد ازاین همه لطف و احسان امام می گوید: «من آن مبالغ اهدایی را میان دوستان و همسفرانم تقسیم کردم و همان گونه که امام فرموده بود دقیقاً به اندازه داراییهایمان بود که قبل از حمله راهزنان داشتیم.»((الخرائج، ج2، ص663))

********

پنجم-((ولایت تکوینی وکرامات جواد الائمه علیه السلام))

از ویژگی های انبیاء وائمه معصومین علیهم السلام ونیز اولیاء مختص الهی داشتن ولایت تکوینی وتصرف درعالم هستی به اذن الهی است ازهمین رو قرآن کریم درباره عیسی بن مریم می فرماید:( وَ رَسُولًا إِلى‌ بَنِي إِسْرائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى‌ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ‌((آل‌عمران، آیه 49)):و (عيسى را به) پيامبرى به سوى بنى‌اسرائيل (فرستاد تا بگويد) كه همانا من از سوى پروردگارتان براى شما نشانه‌اى آورده‌ام. من از گل براى شما (چيزى) به شكل پرنده مى‌سازم، پس در آن مى‌دمم، پس به اراده و اذن خداوند پرنده‌اى مى‌گردد.

همچنين با اذن خدا كور مادرزاد و مبتلايان به پيسى را بهبود مى‌بخشم و مردگان را زنده مى‌كنم واز آنچه مى‌خوريد و آنچه در خانه‌هايتان ذخيره مى‌كنيد به شما خبر مى‌دهم، براستى اگر ايمان داشته باشيد در اين معجزات براى شما نشانه و عبرتى است)) ونیز درباره پیراهن یوسف پیامبر می فرماید:((اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى‌ وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً وَ أْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ «یوسف، ایه93»:(يوسف گفت:) اين پيراهن مرا ببريد و آنرا بر صورت پدرم بيفكنيد (تا) بينا شود و همه كسان خود را نزد من بياوريد))

از ویژگی های امام جواد علیه السلام که وی را کانون توجه دوست ودشمن قرار داد داشتن چنین قدرت معنوی وتصرف نمودن درعالم هستی است ازهمین رو درمدت 25 سال ازعمر بابرکت آن حضرت ازجمله گزارشاتی درتاریخ ثبت شده است وهمین موجب دلدادگی محبان به آن حضرت شده ((کرامات)) امام نهم علیه السلام است که چند مورد ازآن کرامات دراینجا آورده می شود:

1- ((يحيي بن اكثم از علماي دربار عباسي مي گويد:
روزي براي زيارت قبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفته بودم كه امام جواد (علیه السلام) را ديدم، با او در خصوص مسائل گوناگوني مناظره كردم، همه را پاسخ داد. به او گفتم: خواستم از شما چيزي بپرسم اما شرم دارم از پرسش.
امام فرمودند: بدون آنكه سئوالت را بپرسي من پاسخ آنرا مي دهم. تو ميخواهي بپرسي امام كيست؟
گفتم: آري به خدا سوگند همين است؟!
فرمود: منم
گفتم: بر اين مدعا نشانه و حجتي داريد؟
در اين لحظه عصايي كه در دست امام بود به سخن آمد و گفت: " اّنه مولايي امام هذا الزمان و هو الحجة "همانا مولاي من حجت خدا و امام اين زمان است)) .(الکافی، ج1، ص353)

2- ((محمد بن ريان نقل مي كند: مامون براي رسيدن به هدفش [بد نام كردن حضرت امام جواد (علیه السلام)] همه نوع نيرنگي را در خصوص امام جواد(علیه السلام) به كار برد اما هيچ كدام از آنها براي وي سودي نداشت.

به عنوان نمونه پس از به عقد درآوردن دخترش ام الفضل با امام جواد (علیه السلام)، صد كنيز زيبا را انتخاب كرد كه هر يك جامي پر از گوهر درخشان در دست داشتند. مامون به كنيزان دستور داد تا پس از نشستن حضرت در جايگاه دامادي به استقبال وي رفته و به او خوشامد گويند. كنيزكان به سوي حضرت شتافتند و خوشامد گفتند ولي امام هيچ التفاتي به آنها نكرد.

در دربار مامون مردي به نام مخارق كه ريشي بلند وصوتي خوش داشت و عود مي نواخت وجود داشت. وي به مامون گفت من توان آنرا دارم كه نقشه ات را [وادار كردن حضرت به لهو و لعب] عملي سازماز اين رو در مقابل امام جواد (علیه السلام) نشست و شروع به خواندن آواز كرد. كساني كه در آنجا حضور داشتند گرد مخارق حلقه زدند. هنگامي كه مخارق شروع به نواختن عود و آواز خواني كرد، امام جواد (علیه السلام) سر مبارك خود را متوجه او كرد و بر وي نهيب زد و فرمود: "اتق الله يا ذالعثنون " از خدا بترس اي ريش بلند. دست مخارق از حركت ايستاد، عود از دستش افتاد و ديگر هرگز نتوانست عود بنوازد.

روزي مامون از بلايي كه بر سر مخارق آمده بود از وي سئوال كرد. مخارق پاسخ داد چون امام جواد(علیه السلام) بر من نهيب زد چنان ترسي از هيبت او بر من مستولی شد كه دستم فلج شد و هرگز بهبود نيافت)) (الکافی، ج1، ص494).

3- ((محمد بن ميمون مي گويد: به همراه امام رضا(علیه السلام) در مكه بودم. به حضرت عرض كردم مي خواهم به مدينه بروم، نامه اي براي ابي جعفر بنگار تا با خودم ببرم .امام رضا(علیه السلام) تبسمي كرد و نامه اي نوشت.

به مدينه رفتم در حاليكه چشمهايم به دردي مبتلا بود . به درب خانه امام جواد (علیه السلام) رفتم، نامه را تحويل دادم. موفق غلام امام، گفت: سر نامه را بگشا و در پيش روي امام قرار ده. اين كار را كردم، آنگاه حضرت جواد (علیه السلام) فرمود: اي محمد وضعيت چشمت چگونه است؟ 
عرض كردم يا بن رسول الله، همانگونه كه مشاهده مي فرماييد بيمار است و نورش رفته است.
حضرت جواد (علیه السلام) دستش را دراز كرد، بر چشمم كشيد، بيناييم چون سالمترين زمانش گشت. دستها و پاهاي حضرت را بوسيدم و در حالي بازگشتم كه بينايي ام را بازيافته بودم و اين در زماني بود كه سن حضرت كمتر از سه سال بود)) .(الخرائج والجرائح، ج1، ص117)

4- ((اباصلت مي گويد: پس از دفن حضرت رضا(علیه السلام)، به دستور ماُمون يك سال زنداني شدم. پس از يك سال از تنگي زندان و شب نخوابي به ستوه آمدم، دعا كردم و براي رهايي از زندان محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) متوسل شوم. از خداوند خواستم به بركت آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در كار من گشايشي انجام دهد.
هنوز دعايم به آخر نرسيده بود كه حضرت ابي جعفر(علیه السلام) نجات بخش گرفتاران عالم، وارد زندان شد و فرمود: اي اباصلت از تنگناي زندان بي تاب شده اي .عرض كردم به خدا سوگند سخت بي تابم.
فرمود: برخيز، دستي به زنجيرها زد و غل و زنجيرها از دست و پاي من بر زمين افتاد. سپس دست مرا گرفت و از كنار نگهبانان زندان عبور داد .نگهبانان در حالي كه مرا نظاره مي كردند، توان سخن گفتن با مرا نداشتند و از زندان خارج شدم. سپس حضرت فرمود: برو در امان خدا كه هرگز نه دست مامون به تو مي رسد و نه دست تو به مامون.
اباصلت مي گويد: همانگونه كه حضرت فرمود تا حال مامون را نديده ام)) .( بحارالانوار، ج50، ص49)

5- ((اسماعيل بن عباس هاشمي مي گويد: در روز عيدي به خدمت حضرت جواد (علیه السلام) رفتم، از تنگدستي به آن حضرت شكايت كردم. حضرت سجاده خود را بلند كرد، از خاك قطعه اي از طلا گرفت. يعني خاك به بركت دست حضرت به پاره اي طلاي گداخته مبدل شد. آن را به من عطا كرد. من آنرا به بازار بردم شانزده مثقال بود))(همان، ج93، ص100).

6- ((ابو جعفر طبري از ابراهيم بن سعيد نقل مي كند كه: حضرت امام جواد (علیه السلام) را ديدم كه بر برگ درخت زيتون دست مي زد و آن برگها به برگ نقره تبديل مي شد. من آنها را از حضرت گرفتم، وبا آنها در بازار معامله نمودم. آن برگها نقره خالص بود و هرگز تغييري نكردند)) .(وسائل الشیعه، ج6، ص490)

7- ((شيخ مفيد در ارشاد نقل مي كند: زماني كه حضرت جواد (علیه السلام) با همسرش ام الفضل از بغداد به مدينه مراجعت كرد، به كوفه كه رسيد مردم او را مشايعت كردند، هنگام غروب در خانه مسيب فرود آمد و به مسجد وارد شد.

در صحن مسجد درخت سدري قرار داشت كه هنوز ميوه آن به بار ننشسته بود، امام كوزه آبي خواست و در پاي آن درخت سدر وضو گرفت و نماز مغرب را با مردم اقامه كرد. امام در ركعت نخست سوره حمد و اذا جاءنصرالله و در ركعت دوم حمد و قل هو الله را خواند. پيش از ركوع قنوت گرفت. پس ازخواندن ركعت سوم تشهد و سلام داد. پس از نماز مدتي در حال نشسته مشغول تعقيبات و ذكر شد، سپس بلند شد و چهار ركعت نماز نافله مغرب را به جاي آورد و تعقيب خواند و دو سجده شكر به جاي آورد و ازمسجد خارج شد. امام جواد(علیه السلام) هنگامي كه به كنار درخت سدر رسيد، مردم متوجه شدند كه آن درخت به بار نشسته و ميوه داده است. از اين جريان شگفت زده شدند و از ميوه آن خوردند در حالي كه ميوه هاي سدر هسته نداشت آنگاه حضرت را براي وداع بدرقه كردند.(همان)

********

ششم-((تلاش فرهنگی در برابر انحرافات فکری))

دوره هفده ساله امامت امام نهم علیه السلام دوره بروز نحله‌های فکری وسیاسی بوده است یکی ازدرخشنده ترین کارنامه امام نهم مقابله فرهنگی بااین نحله ها وعبوردادن شیعیان ازاین گرداب خطرناک فکری بوده است، که به چند مورد ازاین کارنامه درخشان امام علیه السلام آورده می شود؛

1- مبارزه باغلات
((محمد بن سنان» از جمله کسانى است که در محبّت اهل بیت(ع) زیاده روى مى‏کرد، بدین جهت برخى از علماى رجال او را به «غلو» متهم مى‏کنند. وى مى‏گوید: روزى محضر امام جواد(ع) نشسته بودم و مسائلى از جمله اختلافات شیعیان را مطرح مى‏کردم. امام فرمود:
اى محمّد! خداوند قبل از هر چیز نور پیامبر(ص)، على و فاطمه(ع) را خلق کرد. سپس اشیاء و موجودات دیگر را آفرید و طاعت اهل بیت(ع) را بر آنان واجب کرد و امور آن‏ها را در اختیار اهل بیت(ع) قرار داد، بنابراین فقط آنان حق دارند چیزى را حلال و چیزى را حرام کنند و حلال و حرام ایشان نیز به اذن و اراده خداوند است. اى محمد! دین همین است: کسانى که جلوتر بروند (افراط نمایند) منحرف شده‏اند و کسانى که عقب بمانند (تفریط کنند) پایمال و ضایع خواهند شد. تنها راه نجات همراهى با اهل بیت(ع) است و تو نیز باید همین راه را طى کنى(کافی، ج1، ص344)

2- مبارزه با مجسمه ای ها
برخورد با فرقه‏هاى منحرف‏ امامان معصوم(ع) هر یک کم و بیش در زمان امامت خویش با انحرافات فکرى و عقیدتى درگیر بودند. در دوران امامت امام نهم بعضى از انحرافات عقیدتى مطرح بود که ریشه در
دوران‏هاى قبل داشت، ولى آن بزرگوار به مناسبت‏هایى با این انحرافات برخورد مى‏کرد و با اعلام موضع خویش، نظر حق و درست را بیان مى‏نمود و مردم را از باورهاى ناصحیح و غلط باز مى‏داشت. امام جواد(ع) در برابر فرقه‏هایى که در آن دوران وجود داشتند، شیعیان را راهنمایى مى‏کرد. یکى از این فرقه‏ها همان طورى که گفته شد، «اهل حدیث» بود که مجسّمى مذهب بوده و خدا را جسم مى‏پنداشتند. امام درباره آن‏ها به شیعیان مى‏فرمود:
شما اجازه ندارید پشت سر هر کسى که خدا را جسم مى‏داند، نماز بگذارید و به او زکات بدهید.(4 التوحید شیخ صدوق، ص191)

3- مبارزه با واقفیه
«واقفیه» یکى دیگر از فرقه‏هاى موجود انشعابى از شیعه بود که به صورت معضلى بزرگ در مقابل شیعیان مطرح شده بود، آنان کسانى بودند که پس از شهادت امام کاظم(ع) بر آن حضرت توقف کرده و امامت فرزندش على بن موسى الرضا(ع) را نپذیرفتند. «زیدیه» نیز فرقه‏اى بود منشعب از شیعه که طعن آن‏ها بر امامان معصوم(ع)، سبب موضع‏گیرى تند ائمه(ع) در برابر آنان شد، چنان که در روایتى از امام جواد(ع) واقفیّه و زیدیّه مصداق آیه «وجوه یومئذٍ خاشعةٌ عاملةٌ ناصبة»(سوره غاشیه، ایه3) خوانده شدند و در ردیف ناصبى‏ها قرار گرفتند (حیات فکر ی وسیاسی امامان، ص490، 486).

4- قاطعیّت در طرد ناصالحان‏
یکى از خطراتى که همیشه بزرگان و رهبران یک مذهب یا یک کشور را تهدید مى‏کند، وجود اطرافیان ناصالح است که به خاطر اغراض انحرافى، مادى و یا اعتقادى پیرامون بزرگان را گرفته و بین آنان و مردم فاصله ایجاد مى کنند و معمولاً راه‏هاى ارتباطى آن رهبران را با مردم قطع مى‏ کنند. اگر بزرگان مواظب این گونه افراد نباشند، چه بسا زیان‏هاى جبران ناپذیرى جامعه را تهدید نموده و مشکلات بسیارى را به بار مى ‏آورد. در زمان امامت امام جواد(ع) نیز این گونه افراد با سوء استفاده از کمى سن امام به خیال خود فکر مى‏کردند که مى‏ توانند بر امور جامعه مسلّط شوند و هر طور که خواستند، عمل کنند. آن حضرت این خطر را احساس کرد و بدون هیچ اغماضى آن را طرد نمود.«ابو عمر جعفر بن وافد» و«هاشم بن ابى هاشم» در زمره این افراد جاى داشتند. امام محمد تقى(ع) درباره آنان فرمود: «خداوند آنان را لعنت کند، زیرا به اسم ما از مردم اخّاذى مى‏ کنند و ما را وسیله دنیاى خود قرار داده ‏اند»(معرفة الرجال، ص549).

5- مقابله با فتنه مذهبی
مأمون عباسی که از مناظرات علمی نتوانسته بود موقعیت وجایگاه علمی امام تضعیف کنند بلکه امام بامات کردن قوی ترین عالمان مورد نظر خلیفه عباسی چون ((یحی بن اکثم)) جایگاه امامت ولایتش را نه تنها درمیان تشیع بلکه دربین اهل سنت تتبیت کرده بود،مامون فتنه جدیدی را برای تضعیف کردن امام جواد علیه السلام برداشت وان دامن زدن به فتنه مذهبی ومقابل قرار دادن اهل سنت درمقابل امام علیه السلام بوده است، ولی امام علیه السلام آنچنان هوشمندانه بااین فتنه مقابله نمود که مشت فتنه گران را بازنمود وآنان را رسوا نمود چراکه در گزارش آمده است:

((پس از آن که مأمون دخترش را به ازدواج امام جواد(ع) درآورد، در مجلسى که وى (مأمون) و بسیارى دیگر از جمله فقهاى دربارى مانند «یحیى بن اکثم» حضور داشتند، یحیى به امام جواد(ع) گفت: روایت شده که جبرئیل به حضور پیامبر رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام مى‏ رساند و می گوید: من از ابوبکر راضى هستم! از او بپرس که آیا او از من راضى است؟ امام فرمود: کسى که این خبر را نقل مى‏ کند باید خبر دیگرى را که رسول خدا(ص) در حجةالوداع بیان کرد، نادیده نگیرد. پیامبر فرمود: کسانى که بر من دروغ مى ‏بندند، بسیار هستند و بعد از این نیز بسیار خواهند شد. هر کس عمداً بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثی از من برای شما نقل شد، آن را به کتاب خدا و سنّت من عرضه کنید، آن چه با کتاب خدا و سنّت من موافق بود، بگیرید و آن چه مخالف با کتاب خدا و سنّت بود، رها کنید. روایت مذکور با کتاب خدا سازگاری ندارد، زیرا خداوند فرموده: «ولقد خلقنا الانسان و نعلم ماتوسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید (سوره ق، آیه 16) ما انسان را آفریدیم و می دانیم در دلش چه چیزی می گذرد و ما از رگ گردن به او نزدیک تر هستیم.»

آیا خشنودی و ناخشنودی ابوبکر بر خدا پوشیده بود تا از پیامبر(ص) بپرسد!؟(بحار، ج50، ص80)

و امام با درایت خاص و بدون این که مقدسات اهل سنت را اهانت کرده باشد، وباعرضه کردن حدیث به قرآن ثابت کرد که این حدیث جعلی وساختگی است ومشت یحی بن اکثم را بازکرده که جعل حدیث می کند وبه مأمون هم فرصت نداد که بخواهد باد امن زدن به اختلاف تشیع وتسنن فتنه ای رابه وجو د بیاورد وامام علیه السلام درمقابل اهل سنت، وآنان را دربرابر امام علیه السلام قرار دهد.

********

هفتم-((نفوذ در حاکمیت برای حفظ اقلیت شیعه))

به دلیل شرایط ویژه ای که در زمان امامت امام جواد علیه السلام حاکم بود، جنگ مسلحانه و یا قیام در مقابل حکمای عباسی برای آن حضرت امکان پذیر نبود ولی امام علیه السلام برای حفظ موجودیت شیعه به شیعیان دستور داده بود که در حکومت نفوذ کنند. این امر موجب می شد که او از سیاست های ظالمانه حکومت علیه شیعیان آگاه شود و در این باره تصمیم بگیرد. از سوی دیگر، با نفوذ یاران امام در حکومت، شیعیان حفظ می شدند، زیرا کسانی که در حکومت نفوذ کرده بودند به روش های مختلف از ظلم و جنایت حکومت علیه شیعیان جلوگیری می نمودند. از این رو محمد بن اسماعیل بن بزیع و احمد بن حمزه قمی، مقام والایی در دستگاه حکومت داشتند. نوح بن درّاج نیز چندی قاضی بغداد و پس از آن قاضی «کوفه» بود. بعضی دیگر از شیعیان مانند حسین بن عبدالله نیشابوری حاکم بُست و سیستان شد و حکم بن علیا اسدی به حکومت بحرین رسید.

از همین رو در گزارش آمده است که حضرت امام جواد (ع) بنا به درخواست یکی از شیعیانِ بُست و سیستان، طی نامه ای به والی این منطقه سفارش کرد که در اخذ مالیات، بر او سخت نگیرد. والی که از پیروان امام بود، نه تنها بدهی او را بابت مالیات نگرفت، بلکه اعلام کرد تا آن زمان که بر سرکار است وی را از پرداخت مالیات، معاف خواهد کرد. علاوه بر این دستور داد برای او مستمری نیز تعیین کردند ((تهذیب الأحکام، ج6، ص334)).

********

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.