عوامل اعتیاد| انتخاب راه اشتباه برای تحقق آرزوها
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| داستان های واقعی و عبرت آموز درباره اعتیاد| قسمت چهارم
برشی از کتاب "نفس های سوخته".
عوامل و زمینههای فردی اعتیاد؛ جهل و نادانی، خوشگذرانی، انتخاب راه اشتباه برای تحقق آرزوها، درمان کاذب و خودفریبی.
کاری از گروه تولید محتوای معاونت فرهنگی وتبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
جهل و نادانی
از 13 یا 14سالگی معتاد شدم. همیشه دنبال این بودم که به وسیله تفریح، خودم را سرگرم کنم. متأسفانه، در منطقهای که من زندگی میکردم، یکی از راحتترین تفریحها، سیگار کشیدن و مصرف مواد بود که مرا به طرف خود کشاند. آن وقتها تقریباً تفننی مصرف میکردم؛ تا اینکه وارد دانشگاه شدم و آزادی نسبیای به دست آوردم. در دانشگاه به واسطه دوستان ناباب، همه چیز فراهم بود؛ مشروب، گراس، شیشه، تریاک، کراک و... .
به بهانه اینکه بتوانم درسهایم را بخوانم، با همخانههای خود شیشه مصرف میکردیم که شبها بتوانیم بیدار باشیم. من قربانی خواستههای خودم شدم؛ زیرا تا آدم خودش نخواهد، کسی نمیتواند او را مجبور کند که مواد مصرف کند.
یک شب که شیشه مصرف کرده بودیم، یکی از دوستانم اقدام به خودکشی کرد و بعد از اینکه دو روز در کُما بود، فوت کرد. این مسئله، تأثیر بسیاری روی من گذاشت و سعی کردم اطلاعاتم را در مورد شیشه بالا ببرم و وقتی متوجه عواقب شوم آن شدم، تصمیم گرفتم مواد را کنار بگذارم و موفق شدم.
زمانی که من مواد مصرف مینمودم، فقط خودم را توجیه میکردم که مصرف کنم و این، نقطه ضعف همه معتادان است. ما همیشه تقصیر را گردن دیگران میاندازیم؛ درحالیکه اینها همهاش بهانه است.[1]
******************
حبیب هستم. معتاد بهبودیافتهای که 25 سال از عمرم را صرف تهیه، توزیع و مصرف موادّ مخدر کردم. نُه سالی است که زندگی پاک را تجربه کرده و مرحله جدیدی از زندگی خویش را شروع کردهام. روزهای تلخ مصرف را هیچوقت از یاد نخواهم برد.
مصرف موادّ مخدر را ابتدا به صورت تفریحی شروع کردم؛ چون گمان میکردم که مصرف تفریحی و گاه و بیگاه مواد، باعث اعتیادم نمیشود. رفتهرفته مصرف هرسهماه یکبار بنده، به مصرف روزانه و روزی چند بار تبدیل شد.
مصرف موادّ مخدر، فشارهای بسیاری به من آورد و تمام اعمال و رفتارهایم در دوره مصرف غیرارادی و ناشی از مصرف موادّ مخدر بوده است. چندین بار تصمیم به ترک اعتیاد گرفتم؛ ولی هربار به دلیلی موفق نشدم که از این گرداب نجات یابم و خود را از چنگال این افعی سیاه رها کنم.
پس از مدتها، یکی از دوستان که با هم مصرف موادّ مخدر داشتیم، به دیدارم آمد و وقتی برای تفنن به او تعارف مصرف کردم، با اشاره به اینکه مدتهاست مصرف موادّ مخدر را ترک کرده، قاطعانه به من "نه" گفت. با پاسخ منفی او، جرقه ترک اعتیاد در من زده شد و هماکنون بیش از نُه سال است که موادّ مخدر نصرف نمیکنم.
سیگار، قدم اوّل و پل ارتباطی شروع مصرف موادّ مخدر است و همه افرادی که امروز مصرف سیگار را به صورت تفننی شروع کردهاند، بدانند که پا در مسیری گذاشتهاند که آخر آن اعتیاد، فلاکت و تباهی زندگی است. بهترین راه ترک موادّ مخدر و رهایی از چنگال افعی سیاه، ترک همزمان سیگار و موادّ مخدر است و این مهم، درصد موفقیت در ترک اعتیاد را بالا میبرد.[2]
خوشگذرانی
عبدالکریم.ع، معتاد بهبودیافتهای است که 15 سال مصرف موادّ مخدر داشته و الآن پنج سال و اندی است که وارد زندگی پاک شده و از خاطرات خویش برای ما میگوید:
«مصرف موادّ مخدر را از روی تفریح و خوشگذرانی شروع کردم و هیچ عامل دیگری در گرایش من به مصرف موادّ مخدر نقش نداشت.
بعد از مدتها مصرف موادّ مخدر، متوجه اشتباه بزرگ خود شدم و فهمیدم فرصت طلایی عمرم را با مصرف موادّ مخدر تباه کردهام؛ در این زمان، دوستان بهبودیافتهام مرا در مسیر ترک قرار دادند. حضور در کمپ ترک اعتیاد، عزم و اراده ترک مصرف موادّ مخدر را در من ایجاد کرد و کمکم کرد که بتوانم زندگی پاک را شروع کنم.
مصرف موادّ مخدر، باعث شد که خانوادهام مرا طرد کنند و دیدگاه بسیار منفور و بدی به من داشته باشند؛ بهجرئت میگویم در دوران مصرف موادّ مخدر، خانواده و اطرافیان دیدگاهی پستتر از یک حیوان به من داشتند.
پنج سال است که از پرتگاه اعتیاد رهایی یافتهام و زندگی پاک را شروع کردهام؛ در این مدت، خانواده و جامعه دیدگاه خوبی به من پیدا کردهاند و با عزت و احترام با من برخورد میکنند و این مهم، برایم بسیار ارزشمند است.
در دوران مصرف موادّ مخدر، زندگی خیلی سخت و فلاکت باری را تجربه کردم و زندگی ای را که پس از ترک مشاهده و درک کردهام، به هیچوجه حاضر نیستم از دست بدهم. در دوران مصرف، فرزند خردسالم از سادهترین امکانات مثل خوراکیهای کودکانه و اسباببازی محروم بود.
از تمام جوانان میخواهم گوشه و کنار خیابان را نگاه کنند و وضعیت و زندگی معتادان را زنگ خطر و تلنگری برای خود بدانند و هیچوقت در مرداب اعتیاد وارد نشوند. اعتیاد، مردابی است که وقتی در آن فرو میروی، خروج از آن بسیار سخت است و عزم و ارادهای آهنین میخواهد؛ از همه جوانان میخواهم لحظهای هم به مصرف موادّ مخدر فکر نکنند.
کمپهای ترک اعتیاد، بستر مناسبی برای ترک اعتیاد است و رهایی از چنگال موادّ مخدر را برای معتادان سهل و آسان میکند.[3]
انتخاب راه اشتباه برای تحقق آرزوها
دختران فامیل با اندام لاغر و لباسهای آنچنانیشان، جلوی من خودنمایی میکردند و با یکدیگر پچپچ میکردند و میخندیدند؛ درحالیکه نگاهشان متوجه من بود. این موضوع باعث شده بود حتی با وجود اصرار خانوادهام، در اینگونه مجالس حاضر نشوم؛ به جز این، برای خرید لباس هم با مشکل روبهرو میشدم. به هرفروشگاهی که میرفتم، لباسی اندازه هیکل من را نداشت و همیشه با مشکل انتخاب لباس مواجه بودم.
آرزوی لاغری برایم تبدیل به یک رؤیای دستنیافتنی شده بود و به دنبال یک راه حل برای این موضوع میگشتم. گاهی از دوستان و آشنایان میشنیدم، آنهایی که شیشه مصرف میکنند، بهسرعت لاغر میشوند. همچنین، این توصیه گمراهکننده را داشتم که اگر شیشه مصرفکنی، هم لاغر و خوش ترکیب میشوی و هم نگرانی اعتیاد نداری.
فکر شیشه مدام از سرم میگذشت تا اینکه از شانس بدم با یکی از دوستان قدیمیام به نام «آرزو» که زمانی از من چاقتر بود، در خیابان روبه رو شدم. از او پرسیدم: "چطور توانستهای اینقدر لاغر بشوی؟" جوابی به من نداد و گفت: "بعداً برایت تعریف میکنم." شماره تلفن همراهش را گرفتم و روز بعد به او زنگ زدم و قرار گذاشتیم که همدیگر را ببینیم.
وقتی دیدمش نخستینپرسش من درباره لاغریاش بود. آرزو گفت: "شش ماهی است که با پسری به نام بهنام رابطه دوستی دارم و او بود که به من پیشنهاد داد شیشه بکشم. در این مدت، هرروز با هم شیشه مصرف میکنیم و بدون اینکه معتاد شوم، میبینی که از شر لباسهای گل و گشاد خلاص شدهام."
با توجه به اصرار آرزو، هوس کردم شیشه مصرف کنم و روز بعد، به خانهاش رفتم و با هم پای بساط نشستیم. آرزو دوباره از فواید شیشه و بیخطر بودن آن گفت و یادم داد که چطور از این مواد استفاده کنم. پس از مصرف، چند ساعتی حالت و احساس عجیبی داشتم؛ فکر کنم منگ شده بودم؛ بههرحال، در نخسیتن مصرف، حسّ خوبی داشتم و تصمیم گرفتم چند وقت یکبار با آرزو به صورت تفریحی شیشه مصرف کنم؛ ولی تفریح به یک عادت تبدیل شد و کمی احساس لاغری کردم. هربار که شیشه میکشیدم، شبها دچار بیخوابی میشدم و ساعتها بیدار میماندم. غذایم فوقالعاده کم شده بود و کمکم اعتیاد در من ظاهر میشد. هروقت که زمان مصرف میرسید، حال و روزم را نمیفهمیدم و فقط به مصرف فکر میکردم. برای خرید شیشه، از جیب پدرم و کیف مادر پول میدزدیدم.
آنقدر از آنها به بهانههای مختلف پول گرفته بودم که به شک افتاده بودند و فقط دلخوش بودند که با ندادن پول زیاد توجیبی، مرا کنترل میکنند؛ اما وقتی با نگرانی میپرسیدند که چرا اینقدر لاغر و پژمرده شدهای، بهانه میآوردم که رژیم گرفتهام؛ اما چند ماهی که از اعتیادم گذشت، متوجه شدم پدرم به من بدگمان شده و دیگر پول توی جیبش نمیگذارد.
بههرحال، باید جوری موادم را تأمین میکردم. یک روز از فشار خماری، از خانه بیرون زدم و در خیابانها پرسه میزدم که نگاههای معنادار یک جوان مغازهدار توجهم را جلب کرد. او فروشنده موبایل بود. چند قدمی که دور شدم و به پشت سرم نگاه کردم، دیدم آن جوان همچنان با نگاهش تعقیبم میکند. من هم لبخند احمقانهای به او زدم؛ درحالیکه نمیدانستم این لبخند، مرا به چه سرنوشت شومی خواهد کشاند.
هنوز چند متری نرفته بودم که جوان موبایلفروش به دنبالم آمد و گفت میتواند با من دوست شود. آنقدر اصرار کرد که تن به این آشنایی دادم. کوروش، پسر خوبی به نظر میرسید. چند روزی با هم ملاقات کردیم. سعی داشتم درد خماری را تحمل کنم و نفهمد که من معتاد هستم؛ ولی این کار، مشکل بود. کوروش وقتی فهمید اعتیاد به شیشه دارم، به من گفت: خودش هم به شیشه اعتیاد دارد. به همین جهت، از من خواست برای مصرف به خانهاش بروم.
من قبول نکردم و او هم اصرار نکرد؛ ولی وقتی دیدم خماری فشار میآورد و نمیتوانم تحملش کنم، قبول کردم و به آپارتمانش رفتم تا شیشه بکشم. این رفتوآمدها ادامه پیدا کرد تا اینکه یک روز چهره واقعی کوروش برایم آشکار شد و در یک حالت بیخبری بلایی به سرم آمد که همیشه از آن وحشت داشتم. خواستم رابطهام را با کوروش قطع کنم؛ ولی او گفت که از من فیلمبرداری کرده است و اگر به خواستههای او تن ندهم، آبرویم را میبرد.
علاوه بر اعتیاد، در باتلاقی فرو رفته بودم که هرچقدر دستوپا میزدم، بیشتر در آن فرو میرفتم. از خودم بدم آمده بود. خواسته یا ناخواسته در یک دام شیطانی گرفتار شده بودم که راه نجاتی برای خود نمیدیدم.[4]
درمان کاذب
مونا، 25ساله و اهل اراک هستم. 21 سالم بود که ازدواج کردم و الآن هم حدود چهار سال است که شیشه میکشم. وقتی ازدواج کردم، شوهرم هروئین میکشید. مدام از رابطه زناشویی مان گلهمند بود و به من میگفت: "تو سردمزاجی." با یکی از دوستانش درباره این مسئله صحبت کرده بود. به او گفته بود: اگر خانمت شیشه بکشد، بهتر میشود و معتاد هم نمیشود.
چند بار این حرف را به من گفت؛ ولی من گوش نکردم؛ تا آنجا که دیدم به خاطر این قضیه، زندگی من و همسرم در معرض نابودی قرار میگیرد. به سبب ترس از هم پاشیدن زندگیمان، بالأخره خودم را قانع کردم. با کمک شوهرم شیشه مصرف کردم. در ابتدا مصرفم کم بود و مشکلی هم نداشتم؛ ولی بعد از اینکه مقداری گذشت، اوضاعم خیلی بد شد.
چند دفعه اوّل خوب بود و شوهرم هم راضی بود؛ ولی واقعیت این است که نه تنها تأثیری نداشت، بلکه بعد از یک مدت، هم معتاد شیشه شدم و هم سردمزاجتر.[5]
خودفریبی
قصه اعتیاد من با خیلیها فرق دارد. تا سن ۴۰ سالگی معتاد نبودم. هم به زندگیام میرسیدم و هم به کارم و زندگی نسبتاً خوبی داشتم. به دلیل بیماریای که چندین سال از آن رنج میبردم، به تریاک پناه آوردم. متأسفانه، یکی از دوستانم که دکتر بود به من پیشنهاد داد برای بیماریام از تریاک استفاده کنم و من با غفلت و بیتوجهی، از آن استفاده کردم. سال اوّل تقریباً بیماری ام بهتر شده بود؛ ولی به مرور زمان که مصرفم بالاتر رفت، یکی از علتهای تشدید بیماری ام شد و روزبهروز بدتر شدم. کمکم به خودم آمدم و دیدم ۱۰ سال از زندگیام را تباه کردهام. چون در شهر کوچکی زندگی میکردم و مردم به من اعتماد داشتند، نمیتوانستم به مرکز ترک بروم. با یکی از دوستانم مشورت کردم و او راهنماییام کرد که مصرف را به تدریج کم کنم و من شروع به ترک کردم. روزهای سختی را سپری کردم تا توانستم اعتیاد را کنار بگذارم و به زندگی برگردم.
امیدوارم داستان زندگی من درس عبرتی باشد برای همه جوانها و تمام کسانی که میخواهند با مصرف موادّ مخدر، دردهای جسمی خود را التیام بخشند![6]
[1]. برگرفته از: مستند شوک، با موضوع اعتیاد (قسمت اول)، موجود در وبگاه آپارات، تاریخ مشاهده: 17/11/1396، در: www.aparat.com/v/wVLu
[2] . وبگاه عرش نیوز، «گزارشی از مرگ تدریجی برخی جوانان؛ خاطرات معتادان گمنام از افعی سیاه»، شناسه خبر: 57370، تاریخ مشاهده: 7/10/1396، در: www.arshnews.ir/vdcbgfbs.rhbzzpiuur.html
[3] . همان.
[4]. خانواده؛ ضمیمه ماهنامه فرهنگی اجتماعی ایران پاک، «سرگذشت دردناک دختر شیشهای»، روابط عمومی ستاد مبارزه با موادّ مخدر، خرداد 96، ص 13.
[5]. وبگاه فرارو، «داستانی تکاندهنده از زندگی زنان معتاد در تهران»، شناسه خبر: ۲۲۶۵۰۲، تاریخ مشاهده: 20/10/1396، در:
[6] . مصاحبه انجامشده توسط مؤلف.
افزودن دیدگاه جدید