حجاب زن ایرانی در گذر تاریخ
حجاب و پوشش زنان در تاریخ ایران فراز و فرودهایی را به خود دیده است. در برخی از دورهها پوشش از سوی حکومتها مورد حمله قرار گرفته و در دورههایی نیز مورد حمایت بوده است. اما در تمامی دورهها، آنچه نمود دارد فرهنگ عفاف است که ریشههای خود را حفظ کرده و به نسل های دیگر انتقال یافته است.
پوشش زن ایرانی پیش از اسلام
با استناد به مدارک بهدستآمده از دوره هخامنشیان، مانند تندیسها، سکهها، نقوش فرش، پارچه و نقشبرجستههایی که تعدادی از آنها به خارج از ایران منتقل شدهاند، و یا نوشتههای برخی از تاریخنگاران، میتوان چنین برداشت کرد که پوشاک زنان ایرانی عبارت از لباسهای بلند تا قوزک پا و گاهی فراخ، پیراهنهای ساده تا پایین ساق پا به صورت ساده یا ریشهدار، و با آستینهای بلند یا کوتاه بوده است.
لباسهای زنان ایرانی در دوره اشکانی عبارت از پیراهنی بلند تا به روی زمین، گشاد، پُرچین، آستیندار یا بدون آستین و یقهراست بوده است. همچنین پیراهنی دیگر داشتهاند که روی اولی میپوشیدند و قد آن نسبت به اولی کوتاه و ضمناً یقهباز بوده است. روی این دو پیراهن، چادری سر میکردهاند.
با مقایسه چندین نقش سنگی آناهیتا و نقوش دیگر با هم، به نظر میرسد که بانوان ساسانی، پیراهن بلند بسیار پرچین و گشاد میپوشیدهاند و آن را با نواری در زیر سینهها، مانند بانوان اشکانی، جمع کرده، میبستند. زنان عهد ساسانی گاهی چادرِ گشاد پرچین به سر میکردند که تا به وسط ساق پا میرسیده است.
پوشش زن ایرانی پس از اسلام
از اوایل دوره اسلامی تا عصر مغول
بحث پوشاک زنان ایرانی را در ارتباط با تمدن و فرهنگ اسلامی، باید از دوران سامانیان آغاز کرد. چون سامانیان خود را از نسل ساسانیان میدانستند، باید اذعان کرد که پوشش ایرانیان در این دوران(از اوایل دوره اسلامی تا عصر مغول) همان پوشش دوره ساسانی است که پیشتر درباره آن توضیح داده شد و زنان بالطبع از پوششهای سنتی چادر و روبندهای ابریشمی برای حجاب و پوشش خود استفاده میکردند، آن هم در رنگهای مختلف زرد، آبی و سیاه. در همین رابطه، مینیاتوری از یک نسخه بسیار قدیمی در کتابخانه ملی پاریس موجود است که ترکانخاتون، مادر سلطان محمد خوارزمشاه و حرمهای او در لشکر مغول را مینمایاند که دو زن، یکی با چادر سفید و دیگری با مقنعه و چادر سیاه نقاشی شدهاند.
دوران مغول و ایلخانان
در جامعه ایلی ایران قرون دوازدهم و سیزدهم میلادی(پنجم و ششم و هفتم هجری قمری)، بنابر نحوه زندگی ساده و بیپیرایه، همگام با اقتصاد شبانی، لباس و طرز آرایش زنان بسیار ساده و نزد همه طبقات یکشکل بوده است. این لباس عبارت بود از نیمتنه بلندی که بر روی سینه آستر داشت. همه زنان شلوار میپوشیدند و دارای پوستینهای یک شکل بودند.
کمی پس از این دوره، در اثر تماس با ممالک متمدن همسایه، به خصوص چین و افزوده شدن بر قدرت اقتصادی مغولها، لباسها تغییر شکل یافت و زنانهتر شد. زنان شوهردار بر روی پیراهن خود چیزی شبیه به کیمونوی چینی، که بسیار گشاد بود و جلو آن تا پایین باز و آستینها نیز بسیار گشاد بود و تا نوک پا میرسید، میپوشیدند. کلاهی بر سر داشتند که از جنس حصیر یا پوست درخت بود. موهای زنان و طرز آرایش آن ساده بود. فرق را از میان سر، باز میکردند، گیسوان را دو تا میبافتند و بر شانهها میانداختند و به این ترتیب موها از زیر کلاه نمایان بود.
در دوره ایلخانی، در ایران ملکهها و همسران طبقه اشراف به همین ترتیب لباس میپوشیدند و طرز آرایش گیسوانشان نیز همان گونه بود که وصف شد. زنان ایرانی هنگام بیرون رفتن از منزل در حجاب بودند و برقع بر رخ میافکندند، به طوری که هیچ گوشهای از بدن آنها نمایان نمیشد؛ در حالی که در همین زمان زنان ترک و مغول، پوششی نداشتند.
دوران تیموریان و صفویه
از نوشتههای سیاحان معروفی مانند کلاویخو و آثار مینیاتوری باقیمانده از دوره تیموری میتوان دریافت که زنان در این دوره از انواع کلاه، چارقد، روسری سهگوش (لچک)، نوار، عرقچین، روسری توری، روبنده و چادر برای پوشش سر و بدن خود، استفاده میکردند.
زنان هنگام بیرون رفتن از خانه، از روی همه ملبوسات، لباس بلند سفیدی میپوشیدند که از سر تا پا، بدن و صورتشان را مستور میساخت و تنها مردمک چشم آنها قابل رؤیت بود. زنان عموماً چهار پوشاکِ حجاب داشتند؛ دو تا را در خانه سر میکردند و دو تای دیگر را هنگام خروج از منزل به آنها اضافه مینمودند.
دوران افشاریه و زندیه
در دوره افشاریه، حجاب و پوشش زنان همانند دوره پیش از آن بوده و زنان با پوشش کامل و چادر در اجتماع ظاهر میشدند. در کتاب «عالم آرای نادری» به مواردی بر میخوریم که گویای این مدعاست.
در دوران زندیه نیز زنان از چارقد برای پوشش سر استفاده میکردند که گاه چارقد را در زیر چانه با جقه تزیین میکردند. موها بیشتر به صورت بافتهشده نگهداری میشد و از تزئینات طلایی نیز استفاده میگردید. در خارج از منزل، زنان چادری به رنگ سیاه و سرمهای یا رنگهای تیره دیگر به سر داشتند و از روبنده نیز برای پوشاندن خود استفاده میکردند.
دوران قاجاریه
پوشش زنان در عهد قاجار را میتوان در سه دوره بررسی کرد:
دوره اول، تا پیش از ناصرالدینشاه است که پوشش زنان عبارت بود از چادرهای بلند مشکی که بالای آن پارچهای سفید بود که زنان آن را به سر خود میانداختند و به وسیله چند شبکهای که آن پارچه سفید در مقابل چشمان زن داشت، جلوی خود را میدیدند.
دوره دوم، دوره ناصرالدین شاه بود که پوشش زنان، چادرهایی بود که از سر تا پایشان را میپوشاند و فقط چشمهایشان از پشت روبند توری یا قلابدوزیشده که در زیر چادر به صورت میانداختند، به بیرون دید داشت.
لباسهای زنان ایرانی در دوره اشکانی عبارت از پیراهنی بلند تا به روی زمین، گشاد، پُرچین، آستیندار یا بدون آستین و یقهراست بوده است. همچنین پیراهنی دیگر داشتهاند که روی اولی میپوشیدند و قد آن نسبت به اولی کوتاه و ضمناً یقهباز بوده است. روی این دو پیراهن، چادری سر میکردهاند.
پس از مسافرت ناصرالدینشاه به روسیه و فرنگ و دیدن پوشش زنان آنجا، شاه زنان حرمسرا را واداشت تا چاقچورها (شلوار بلند چیندار مخصوص زنان) را کنار گذارند، شلیتههاى کوتاه سر کنند و سر و موى خود را نیز با روسرىهاى سفید ساده بپوشانند! سلیقه شاه به تدریج از درون حرمسرا به بیرون سرایت کرد و بسیارى از زنان و دختران خواص نیز به آن گراییدند؛ اما این خواست در میان مردم عادی، به دلیل فضای مذهبی حاکم بر جامعه ایران، جای خود را پیدا نکرد.
دوره سوم، از زمان سلطنت مظفرالدینشاه تا پایان دوره قاجار بود. در این دوره، کت و دامن و لباس به شیوه فرنگی، به ویژه در میان زنان طبقه مرفه، افزایش یافت. خانوادههای وابسته به دربار از این نوع پوشش استفاده میکردند و زنان روشنفکری چون «قرةالعین» بهایی نیز بدون حجاب در جمع ظاهر میشدند.
دوران پهلوی اول
پس از مشروطیت و به قدرت رسیدن گروهی از طرفداران غرب، روند نوگرایی و تجددخواهی شکل تازهای به خود گرفت و کمکم عقدههای محبوس در سینه غربزدگان گشوده شد. شعرایی چون عارف قزوینی و ایرجمیرزا، اشعاری در مخالفت با سنن دینی و حجاب سرودند و برخی نویسندگان و علمای دین را به باد ناسزا و مسخره گرفتند. سالهای پایانی سلطنت قاجار در حقیقت سالهای انزوای روحانیت شیعه و دوران میدانداری غربزدگان و وابستگان بود.
در کنار غربزدگان مسلمان، گروهی از بهاییان نیز به آرامی و در لوای فعالیتهای آموزشی، در پی القای فرهنگ بیحجابی به نسل آینده کشور بودند. مدرسه «تربیت» به وسیله بهاییها تأسیس شده بود و نمونهای از این مراکز آموزشی بود که نسبت به ثبتنام مسلمانان نیز مضایقه نمیکرد. در این مدرسه، آزادی از نوع جدید آن وجود داشت و دختران نیز همانند پسران حق داشتند آواز بخوانند و برقصند.
وقایعنگاران از سفر رضاشاه به ترکیه به عنوان نقطه عطفی در حکومت پهلوی اول و عامل اساسی جلب توجه وی به موضوع کشف حجاب یاد میکنند. در بهار سال 1313، هنگامی که رضاشاه سفر خود را به ترکیه آغاز میکرد، همسر و دختران شاه برای اولین بار بیحجاب ظاهر شدند.
بلافاصله پس از بازگشت از سفر، رضاخان در تدارک کشف حجاب برآمد. در این سال به آموزش و پرورش ابلاغ شد که لازم است معلمان و دانشآموزان بدون حجاب در مدرسه حاضر شوند؛ اما در بسیاری از موارد نسبت به رعایت این ابلاغ با مماشات برخورد میشد. این ابلاغیه خود مخالفتهایی را از سوی نیروهای مذهبی برانگیخت.
بالأخره در روز 17 دیماه 1314 قانون اجباری کشف حجاب به سرتاسر کشور ابلاغ شد و از آن پس زنان از حضور در خیابانها و معابر عمومی و مجالس با حفظ حجاب منع شدند. پاسبانها و مأموران حکومتی هر زن محجبهای را در کوچه و خیابان میدیدند به تعقیب وی میپرداختند و گاه تا داخل خانهها میرفتند تا چادر و روسری را از سر زنان بکشند. در جریان این یورشها، بسیاری از زنان به شدت مضروب شدند و تعدادی از آنها بچههای خود را سقط کردند. کار به جایی رسید که برخی از زنان برای حفظ حجاب و از ترس مقابله با مأموران مجبور شدند به مدت چند سال در خانه بمانند و جز مواقع خاص، که نیروهای حکومتی در کوچه و خیابان دیده نمیشدند، خارج نشوند.
دوران پهلوی دوم
پس از روی کار آمدن محمدرضا، گروهی از زنان که از فشار حکومت پدرش سخت به ستوه آمده بودند، در مخالفت با کشف حجاب، در معابر عمومی با چادر ظاهر شدند. در مهرماه 1320ش، آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی طی نامه شدیداللحنی به نخستوزیر وقت، خواهان کم کردن فشار بر زنان محجبه شد و پاسخ مساعد دریافت داشت. بالأخره در سال 1323ش، آیتالله سید حسین طباطبایی قمی، از مراجع وقت، طی نامهای از شاه تقاضا کرد کشف حجاب اجباری را لغو کند.
پس از لغو کشف حجاب، زنان مسلمان به طور علنی باحجاب ظاهر شدند؛ اما در این دوره بیشتر زنان در خارج از خانه از چادر رنگی استفاده میکردند. البته برخی از زنان خانوادههای بیتقیّد که طی چند سال طعم آزادی به سبک غربی را چشیده بودند، دیگر حاضر به بازگشت به فرهنگ حجاب نبودند. مهمترین تفاوت کشف حجاب در عصر پهلوی اول و دوم این بود که کشف حجاب در عصر رضاشاه به زور سرنیزه و در عصر محمدرضا به پشتیبانی تبلیغات حکومتی، گسترش یافت.
در واقع پهلوی دوم با برنامهای حسابشده و از طریق رسانههای گروهی، مراکز آموزشی، ادارات و سینماها تلاش کرد تا زنان را به بیحجابی و برهنگی تشویق کند. وی میخواست با وارد کردن زنان به صحنههای اجتماعی، خود را مدافع حقوق آنان جا بزند، حال آنکه زنان نیز همانند مردان از ابتداییترین حقوق انسانی مثل حق انتخاب آزاد، محروم بودند. اما هر چه به روزهای پایانی عمر رژیم شاه نزدیکتر میشدیم، جریان رواج حجاب شدت میگرفت و اقشار گوناگون با انگیزههای متفاوت به پوشش اسلامی روی میآوردند.
مهمترین تفاوت کشف حجاب در عصر پهلوی اول و دوم این بود که کشف حجاب در عصر رضاشاه به زور سرنیزه و در عصر محمدرضا به پشتیبانی تبلیغات حکومتی، گسترش یافت. در واقع پهلوی دوم با برنامهای حسابشده و از طریق رسانههای گروهی، مراکز آموزشی، ادارات و سینماها تلاش کرد تا زنان را به بیحجابی و برهنگی تشویق کند.
پس از انقلاب اسلامی
با توجه به اهمیتی که مبحث حجاب، پیش از انقلاب و نیز در جریان انقلاب پیدا کرده بود، طبیعی بود که پس از انقلاب هم انقلابیون در صدد ترویج، تعمیق و گسترش آن باشند. بنا بر این حجاب به عنوان امری ضروری تلقی شد و رعایت آن الزامی گردید. این مسئله اعتراضات اندکی را در پی داشت و برخی از اقلیتها و گرایشهای لائیک و ضددین، به اعتراض و راهپیمایی بر ضد آن دست زدند که با عکسالعمل مردم و خصوصاً زنان انقلابی و محجبه مواجه شد و نهایتاً با حضور مردم در انتخابات و رأی دادن به جمهوری اسلامی، به تدریج حجاب در همه جامعه فراگیر شد.
افزودن دیدگاه جدید