جنایات فکری بنیامیه

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| ره توشه ماه محرم 1444، جنایات فکری بنیامیه.
کاری از گروه تولید محتوای معاونت فرهنگی وتبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
حجتالاسلام والمسلمین علی خادمی
مقدمه
در دوران حکومت 90 ساله امویان، 14 تن حکومت کردند. واقعه عاشورا، واقعه حره، قیام زبیریان، قیام مختار، قیام زید بن علی(ع)، جنگ مرج راهط و قیام بنیعباس، از وقایع مهم دوران خلافت بنیامیه است. حکومت امویان دارای شاخصههایی همچون تبدیل نظام خلافت به نظام استبدادی موروثی، برخورد تبعیضآمیز با غیر عرب و موالی، بیعدالتی و ستم بر رعیت بهویژه مخالفان، قداست بخشیدن به خلیفه و دستگاه خلافت، تقویت و ترویج جبرگرایی و حمایت از مرجئه بود. آثار مخرب اعتقادی و دینی فراوانی که تا امروز از بنیامیه به جای مانده است، نشأت گرفته از همین شاخصههاست. عمرو بن سعید میگوید: از امام صادق(ع) درباره آیه «الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللهِ کُفْراً» پرسیدم. فرمود: «شما در مورد آن چه میگویید؟». گفتم: «ما معتقدیم که آنها دو قبیله نابکار قریش، بنیامیه و بنیمغیره هستند». فرمود: «آری! تمام، قریشی هستند. خداوند پیامبرش را مخاطب قرار داد و فرمود: من قریش را بر عرب فضیلت داده و نعمت خود را بر آنها ارزانی داشتم و پیامبرم را میان آنها مبعوث کردم، ولی آنها نعمت مرا [به کفر] تبدیل و پیامبرم را تکذیب کردند».[1] در این مجال به برخی جنایات فکری بنیامیه میپردازیم.
1. ترویج جبرگرایی
متأسفانه سابقه اعتقاد به جبر در اسلام، به عهد رسولخدا(ص)باز میگردد؛ هنگامی که برخی یاران نزدیک پیامبر(ص) برای اینکه فرار کردن از جنگ و تنها گذاشتن رسولخدا(ص)، موجب نابودی موقعیت اجتماعیشان نشود، از حربه «جبر» استفاده کردند و گناه کبیره فرار از جهاد را به خداوند نسبت دادند. بخاری، محدث معروف و مورد اعتماد اهلتسنن، جریان شگفتانگیزی را از ابوقَتاده نقل میکند:
در روز جنگ حنین، مسلمانان جز تعداد اندکی پا به فرار گذاشتند و از اطراف پیامبر(ص) پراکنده شدند. من نیز میان فراریان بودم که ناگاه به یکی از یاران نزدیک رسولخدا برخورد کردم که او نیز میان مردم فراری بود. گفتم: مردم را چه شده که اینگونه شدند و حجت خدا را رها کردند؟ در پاسخ گفت: أمر الله.[2]
یعنی آنان معتقد بودند خواست خداوند بود که مردم بیوفا شدند و دست از حمایت از اسلام و پیامبر خدا(ص) برداشتند. آنگاه که شجره خبیثه و ملعونه بنیامیه، خلافت را به پادشاهی تبدیل و با تمام قدرت نابودی اسلام را وجهه همت خود کردند، همان اعتقاد سابق را نشر و ترویج دادند.
1/1. نمونههایی از تلاش بنیامیه برای ترویج جبر
صفحات تاریخ نمونههای متعددی از تلاش سردمداران بنیامیه برای اشاعه جبرگرایی در میان تودههای مردم را روایت میکند. برای مثال معاویه در پاسخ به اعتراض برخی افراد به جانشینی یزید، قضای الهی را مطرح کرد و آن را به خدا نسبت داد.[3]
یکی دیگر از اسناد ترویج جبرگرایی توسط بنیامیه، نسبت دادن قتل سیدالشهداء(ع) و یارانش به خداوند توسط عبیدالله و یزید است. در روایتی از امام صادق(ع) در این باره آمده است:
هنگامی که علی بن حسین(ع) بر یزید وارد شد، یزید نگاهی به آن حضرت کرد و خطاب به ایشان این آیه را خواند: «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ؛[4] هر مصيبتى که به شما میرسد، به خاطر اعمالى است که انجام دادهايد». امام سجاد(ع) تأکید کرد که این آیه شامل ما نمیشود و این آیات را تلاوت فرمود: «ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ * لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ؛[5]هيچ مصيبتى (ناخواسته) در زمين و نه در وجود شما روى نمىدهد، مگر اينکه همه آنها قبل از آنکه زمين را بيافرينيم، در لوح محفوظ ثبت است و اين امر براى خدا آسان است. اين به خاطر آن است که براى آنچه از دست دادهايد، تأسف نخوريد و به آنچه به شما داده است، دلبسته و شادمان نباشيد». زینالعابدین(ع) پس از تلاوت این آیات فرمود: «فَنَحْنُ الَّذِينَ لَا نَأْسَى عَلَى مَا فَاتَنَا وَ لَا نَفْرَحُ بِمَا أُوتِينَا؛[6] ما اهلبیت، همان کسانی هستیم که بر آنچه از دست دادهایم، تأسف نمیخوریم و برای داشتههایمان نیز شادمان نمیشویم».
جریان دیگر نقل شده توسط مفسران اهلتسنن، شاهد روشنی بر تلاش معاويه برای انحراف فکری مردم و اعتقاد به جبر است. نقل شده است روزی معاویه به اطرافیان خود گفت: «آيا شما به قرآن ايمان نداريد و آن را حق نمىپنداريد؟». گفتند: «بله، ایمان داریم». گفت: «آیا به آیه "وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ؛[7] و خزائن همه چيز تنها نزد ماست، ولى ما جز به اندازه معين آن را نازل نمىکنيم" ايمان ندارید و آن را حق نمىدانید؟». گفتند: «بله، ایمان داریم». گفت: «پس چرا مرا ملامت مىکنيد که اموال مردم را به خود اختصاص دادهاى؟!». در این هنگام احنف برخاست و در جوابش گفت: «اى معاويه! به خدا سوگند ما تو را بر خزائن خدا ملامت نمىکنيم؛ بلکه ملامتت مىکنيم که چرا بعد از آنکه خداوند ارزاق خلق را از خزائنش نازل کرد، تو در خزائن خودت قرار دادى و درِ خزائن را به روى خلق بستى؟!». معاويه از شنيدن اين جواب ساکت شد و جوابی برای گفتن نداشت.[8]
بر درخت جبر تا کی برجهی
اختیار خویش را یک سو نهی
همچو آن ابلیس و ذریات او
با خدا در جنگ و اندر گفتگو[9]
2/1. پیامدهای جبرگرایی
متاسفانه هنوز هم عدهای چنین میپندارند که انجام گناهان و سرپیچی از قوانین، از حیطه اختیار انسان خارج است و جبر و اراده الهی سبب بروز جرمهای بشر میشود. این ادعا از سوی کسانی که با زبان ادعای دینداری و اعتقاد به خدا و قیامت دارند، مطرح شده است. این افراد برای پایدار بودن موقعیت اجتماعی خود در میان مردم و نیز دور شدن از عذاب وجدان، به این سراب توسل جستهاند و در پی راهی برای فریفتن مردم و خود هستند. این در حالی است که جبرگرایی، آثار منفى اعتقادی و اجتماعى بسیاری را در پی دارد که دو مورد از آنها بیان میشود.
الف. تداوم رفتارهای ناصحیح
از آنجا که انسان جبرگرا رابطه سبب و مسببی ميان رفتار خود و سعادت یا شقاوت آتی خود را انکار مىکند، هرگز به فکر اصلاح رفتار خود نيست و نه تنها به رفتارهای اشتباه خود ادامه میدهد؛ بلکه عذاب وجدان نیز نخواهد داشت و با خیالی آسوده کردارهای گذشته را تکرار میکند.
ب. کمک به گسترش ظلم
حاکمان ستمگر بیشتر از جبرگرایان، از جبرگرایی آنان سوءاستفاده میکنند. اعتقاد به جبر موجب رضایت به اعمال ضدانسانی ستمگران میشود و سکوت در برابر ظلم و جور را به دنبال دارد؛ چنانکه در کتب تاریخی اهلتسنن آمده است:
وقتی یزید بن عبدالملک پس از عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید تا چهل روز به روش او عمل میکرد.[10] اطرافیان او برای اینکه راحتتر بتوانند به عیش و نوش خود بپردازند، چهل پیرمرد را که اصحاب پیامبر(ص) را درک کرده بودند، نزد او بردند و آنان نیز شهادت دادند که بر خلیفه هیچ حساب و عقابی نیست.[11] به قول سعدی:
گر خود همه عیبها بدین بنده در است
هر عیب که سلطان بپسندد، هنر است
این در حالی است که دلایل عقلی و نقلی بر نفی جبرگرایی، بسیار زیاد است. قرآن مجيد در آيات بسيارى بر آزادى و اختيار انسان تأکيد کرده است؛ از جمله در آیات متعددی انسان را در پذیرش و عدم پذیرش هدایت الهی مختار دانسته است: «قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ؛[12] بگو اين حقّ است از سوى پروردگارتان! هر کس مىخواهد، ايمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود) و هر کس میخواهد، کافر شود».[13]
2. ترویج امید کاذب
امید باید بر پایه حقیقت استوار باشد. مؤمنان حقیقی همواره به خداوند امیدوارند و چون به او ایمان و امید دارند، میکوشند با انجام اعمال شایسته خود را به اهداف متعالی برسانند: «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحا؛[14] پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید کاری شایسته انجام دهد».
ترویج جبرگرایی، تنها جنایت بنیامیه نبود. آنان در جنایتی دیگر به ترویج «ارجاء» یا همان امیدواری کاذب که باز هم نتیجهای جز اِباحیگری و عادیسازی معصیت الهی در پی نداشت، پرداختند. احتمالاً بنیامیه این دو شیوه، یعنی «جبر» و «ارجاء» را با توجه به نوع مخاطبین خود به کار میگرفتند. گروهی را با شیوه نخستین و برخی را با حربه دوم، نسبت به گناه تشویق مینمودند.
1/2. نمونههایی از تلاش بنیامیه برای ترویج امید کاذب
ابنأبیالحدید درباره این مسئله از اسکافى چنین نقل کرده است:
نخستين کسانى که به ارجاء محض قائل شدند، معاويه و عمرو بن عاص بودند؛ زيرا معتقد بودند که با وجود ايمان، معصيت ضرری نخواهد داشت. از اینرو وقتى به معاویه گفته شد: «تو با کسى جنگيدى (علی(ع)) که او را کاملاً مىشناختى و مرتکب کاری شدى (جنگ با علی(ع)) که گناه بودنش را مىدانستى»، در جواب گفت: «به قول خداى تعالى اعتماد داشتم که مىگويد: إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً؛[15] به درستی که خداوند همه گناهان را مىآمرزد».
بیتردید امید کاذب به رحمت الهی، یکی از مهمترین عوامل گناه و معصیت است. شعری از حافظ نیز ـ اگر ظاهرش مراد حافظ بوده باشد ـ در همین مسیر غلط است:
مِى خور به بانگ چنگ[16] و مخور غُصّه، ور كسى
گويد تو را كه «باده مخور»، گو «هو الغفور»
یکی دیگر از اشعار قابل نقد این شاعر نامی، این بیت است:
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در طریقتِ ما، غیر از این گناهی نیست
این در حالی است که منطق اسلام، توأم بودن امید و ترس است تا مانند ترازو همدیگر را تعدیل کنند؛ چنانکه خداوند خطاب به پیامبر(ص) میفرماید: «نَبِّئْ عِبادي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحيمُ * وَ أَنَّ عَذابي هُوَ الْعَذابُ الْأَليمُ؛[17] بندگانم را آگاه کن که من بخشنده مهربانم و (اينکه) عذاب و کيفر من، همان عذاب دردناک است».
اگر چه طرفداران مکتب ارجاء که به مرجئه شهرت دارند، از فرقههای کلامی اهلسنت محسوب میشوند؛ ولی گاهی در میان مدعیان تشیع نیز رگههایی از این مسیر خطرناک دیده میشود.
استدلال زیبای امام صادق(ع)
یکی از اصحاب امام صادق(ع) به ایشان عرض کرد: «مرجئه اینگونه استدلال میکنند و میگویند همانطور که هر کس نزد ما کافر است، نزد خدا نیز کافر است؛ کسی که نزد ما مؤمن است، نزد خداوند نیز مؤمن خواهد بود». امام صادق(ع) فرمود: «سبحانالله! چگونه این دو یکسانند؛ در حالی که کفر، اقرار عبد علیه خودش است و با وجود اقرار، بینه و شاهد لازم نیست؛ ولی ایمان، یک ادعاست و اثبات آن نیاز به شاهد دارد و آن شاهد عبارت است از «عقیده» و «عمل». پس هرگاه این دو (ادعای ایمان و عمل) هماهنگ باشد، مدعای او ثابت میشود و احکام ظاهری بر آن مترتب میگردد. البته ممکن است افرادی مانند منافقان در ظاهر اظهار ایمان کنند، ولی نزد خداوند مؤمن نباشند.[18]
2/2. پیامدهای امید کاذب
این انحراف اعتقادی، همان پیامدهای سوء جبرگرایی یعنی تلاش نکردن برای اصلاح و کمک به ظالمان را به دنبال دارد. ماجرایی که در ابتدای همین بحث از معاویه نقل شد، شاهد این ادعاست. از اینرو درباره اعتقادات مرجئه نوشتهاند: «آنان بر این باور بودند که اگر امام يا خليفه مرتکب کبيره شود، از ايمان خارج نيست و همچنان واجب الإطاعه است و مىتوان در نماز به او اقتدا کرد».[19]
در روایتی از امام صادق(ع) نیز ضمن تأکید بر مجازات بیپروایی در گناه کردن، به نقش «رجای کاذب» در راحت گناه کردن اشاره شده است:
إِنَّ قَوْماً أَذْنَبُوا ذُنُوباً كَثِيرَةً فَأَشْفَقُوا مِنْهَا وَ خَافُوا خَوْفاً شَدِيداً وَ جَاءَ آخَرُونَ فَقَالُوا ذُنُوبُكُمْ عَلَيْنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْعَذَابَ ثُمَّ قَالَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَافُونِي وَ اجْتَرَأْتُمْ؛[20] قومی گناهان زیادی مرتکب شدند و از این گناهان خود نگران و به شدت خوفناک بودند تا اینکه قوم دیگر آمدند و گفتند: گناهان شما به گردن ما، و خداوند عذاب خود را بر آنها (قوم دوم) نازل کرد و فرمود: قوم اول از من ترسیدند، اما شما جسارت کردید.
3. حلال کردن ربا
از دیگر جنایات فکری بنیامیه، حلال دانستن ربا به صورت رسمی توسط معاویه بود. علامه امینی; ضمن برشمردن بدعتهای معاویه، حلال دانستن ربا توسط او را گزارش کرده و نوشته است:
معاویه، نخستین کسی است که ربا را حلال دانست و آن را خورد؛ در حالی که خداوند میفرماید: «کسانى که ربا مىخورند، (در قيامت) برنمىخيزند، مگر مانند کسى که بر اثر تماسّ شيطان ديوانه شده است». همچنین کسی که ربا میخورد و کسی که وکیل در رباست، توسط رسولخدا(ص) ملعون شمرده شدهاند.[21]
نقل شده است:
روزی معاویه پیمانهای از طلا یا نقره را به بیش از ارزش واقعی آن فروخت. ابودرداء به او گفت: از رسولخدا(ص) شنیدم که از چنین معاملهای نهی میکرد. معاویه با تکبری شگفتانگیز در برابر حدیث رسولخدا(ص) ایستاد و گفت: «اما من، در این معامله اشکالی نمیبینم!».[22] پیشرو کسانی که اهل ربا دادن و ربا گرفتن هستند، معاویه و بنیامیه هستند و این طرز تفکر میتواند در برابر حکم خدا و رسولخدا(ص) بایستد. این افراد توسط خدا لعنت شدهاند؛ چنانکه در روايتى که امیرمؤمنان(ع) از پيامبر اکرم(ص) نقل کرده، آمده است: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَعَنَ آكِلَ الرِّبَا وَ مُؤْكِلَهُ وَ كَاتِبَهُ وَ شَاهِدَيْه؛[23] خداوند رباخورنده و وکیل و نویسنده و شاهدان ربا را لعنت کرده است».
خداوند درباره ربا فرموده است: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ؛ اى کسانى که ايمان آوردهايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد و آنچه از (مطالبات) ربا باقى مانده است، رها کنيد؛ اگر ايمان داريد».[24] اين آیه شریفه با کلمه «آمَنُوا» و «اتَّقَوْا» شروع و با ايمان نيز ختم شده است که حاکى از اين است که رباخوارى، هرگز با ادعاى ايمان و تقوا سازگار نيست. متأسفانه امروزه برخی دچار مرض مهلک رباخواری شدهاند که باید هرچه زودتر خود را از این آتش غضب الهی برهانند.
ربا خواری از نردبانی فتاد
شنیدم هم اندر زمان جان بداد
پسر چند روزی گرستن گرفت
دگر با حریفان نشستن گرفت
به خواب اندرش دید و پرسید حال
که چون رستی از حشر و نشر سوال
بگفت ای پسر قصه بر من مخوان
به دوزخ در افتادم از نردبان
فهرست منابع
ابنأبیالحدید، عبدالحمید بن هبةالله، 1404ق، شرح نهجالبلاغه،چاپ اول، قم: مکتبة آیةالله المرعشی النجفی.
ابناثیر، عزالدین علی بن محمد، 1385ق، الكامل فی التاريخ، چاپ اول، بيروت: دار صادر.
ابنطاووس، على بن موسى، 1416ق، التشريف بالمنن في التعريف بالفتن، چاپ اول، قم: مؤسسة صاحبالأمر4.
ابنقتيبه دينوری، عبدالله بن مسلم، 1410ق، الإمامة و السياسة، چپ اول، بيروت: دار الأضواء.
امینی، عبدالحسین، 1416ق، الغدیر، چاپ اول، قم: مرکز الغدیر.
بخاری، محمد بن اسماعیل، 1425ق، صحیح البخاری، چاپ اول، بیروت: دارالفکر.
بلخی مولوی، جلالالدین محمد، دیوان شمس، قم: انتشارات آستان مهر، 1389ش.
بیهقی، احمد بن حسین، 1424ق، السنن الکبری، چاپ اول، بیروت: دارالکتب العلمیة.
ذهبی، محمد بن احمد، 1413ق، تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير و الأعلام؛ بيروت: دار الکتاب العربى.
سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، 1404ق، الدر المنثور فى التفسير بالمأثور، چاپ اول، قم: کتابخانه آیتالله مرعشی.
صدوق، محمد بن علی، 1413ق، من لا يحضره الفقيه، چاپ دوم، قم: جامعه مدرسین.
______________، 1406ق، ثوابالأعمال و عقابالأعمال، چاپ دوم، قم: الشریف الرضی.
قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، چاپ چهارم، قم: دار الکتب الاسلامیة، 1367ش.
کلینی، محمد بن یعقوب، 1407ق، کافی (اصول، فروع، روضه)، چاپ چهارم، تهران: دار الکتب الإسلامیة.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1403ق.
مشکور، محمدجواد، 1375ش، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، آستان قدس رضوی.
واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازی، چاپ سوم، بیروت: اعلمی، ۱۴۰۹ق.
[1]. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج ۹، ص ۲۱۸.
[2]. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ص 1052؛ محمدبن عمر واقدی، کتاب المغازی، ج۳، ص۹۰۴.
[3]. عبدالله بن مسلم ابنقتیبه دینوری، الإمامة و السیاسة، ج 1، ص 205.
[4]. شوری: 30.
[5]. حدید: 22 و 23.
[6]. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج 2، ص 277.
[7]. حجر: 21.
[8]. عبدالرحمن بن ابیبکر سیوطی، الدر المنثور، ج 4، ص 96.
[9]. جلالالدین محمد مولوی بلخی، مثنوی معنوی، دفتر 4، بیت 1394.
[10]. عمر بن عبدالعزیز بن مروان بن حکم، هشتمین خلیفه اموی بود که پس از دو سال خلافت و در 39 سالگی (25 رجب 101 ق) در شام به مرگ طبیعی یا مسمومیت از طرف بنیامیه از دنیا رفت. او نسبت به دیگر خلفای اموی، قابل تمجید است. ابناثیر جزری در الکامل، ج5، ص62 از امام باقر7 چنین نقل نموده است: «إنّ لكلّ قوم نجيبة و إن نجيبة بني أميّة عمر بن عبد العزيز، و إنّه يبعث يوم القيامة أمّة وحده؛ هر قومی دارای شخصی نجیب است و نجیب بنیامیه، عمر بن عبدالعزیز میباشد؛ و روز قیامت به تنهایی (جدای از بنیامیه) محشور میشود». سید بن طاووس در کتاب «التشريف بالمنن في التعريف بالفتن» ص241، از او تمجید کرده است.
[11]. محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الإسلام، ج 7، ص 280: «ما على الخلفاء حساب و لا عذاب».
[12]. کهف: 29.
[13]. برای شناخت دیدگاه شیعه درباره جبر و اختیار به کتابهای کلامی مانند «کشف المراد» علامه حلی و «آموزش عقاید» استاد مصباح یزدی مراجعه شود.
[14]. کهف: 110.
[15]. زمر: 53؛ عبدالحمید بن هبةالله ابنأبیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 325.
[16]. چنگ نوعی ساز برای نواختن موسیقی است.
[17]. حجر: 49 و 50.
[18]. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 40.
[19]. محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص 403.
[20]. محمد بن علی صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الاعمال، ص241.
[21]. عبدالحسین امینی، الغدیر، ج 11، ص 92؛ «أوّل من أحلّ الربا و أكله؟! و أحلّ اللَّه البيع و حرّم الربا، "الَّذينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلاَّ كَما يَقُومُ الَّذي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِ"، آكل الربا و موكّله ملعونٌ بلسان النبيّ9».
[22]. احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج 5، ص 280.
[23]. محمد بن علی صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 8.
[24]. بقره: 278.
دیدگاهها
سلام ....
چرا pdf هاشو نمیذارید
افزودن دیدگاه جدید