اساس دعوت پیامبران(1)
نام نشریه: مبلغان، شماره 80
اساس دعوت پیامبران الهی را دو مطلب تشكیل میداد: یكی مسئله بشارت و انذار (امید و بیم) و دیگری حجت و دلیل. حجت و برهان آنان گاهی كار خارق العاده (معجزه) و گاهی اقامه دلیل و استدلال بود و اگر بخواهیم این دو پایه را در عبارت كوتاهی بیان كنیم، باید بگوییم: از دو عامل درونی و بیرونی بهره میگرفتند:
عامل برونی: وعده و وعیدهای مربوط به آخرت كه افراد را به انجام وظیفه وادار میساخت.
عامل درونی: دلائل روشن و بینات كه اندیشهها را باز و به عقلها نورانیت میبخشید.
عامل برونی - امید و بیم
از نظر اصول تربیتی، خطرناكترین روش در تربیت یك انسان، تكیه بر امید تنها و یا بیم تنهاست. تربیتی كه بر تك عاملی استوار باشد، یا مایه طغیان، و یا وسیله یأس خواهد بود. امید بیش از حد، مایه سهل انگاری میگردد و چه بسا فرد تحت تربیت از انجام وظائف شانه خالی میكند. فرزندان بنی اسرائیل به خاطر امید فزون از حد، راه طغیان و تجاوز را در پیش گرفتند و خود را ملت برگزیده انگاشتند و از هر نوع فساد به امید مغفرت خدا خودداری نكردند و شعار آنان این بود كه «لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیاماً مَعْدُودَةً»؛ (2) «جز مدتی كوتاه آتش دوزخ ما را نخواهد سوخت.»
همچنان كه بیم تنها كارساز نیست و چه بسا مایه یأس و نومیدی میگردد و از این جهت، قرآن یأس و نومیدی از رحمت خدا را از ویژگیهای كافران میشمارد و میفرماید: «إِنَّهُ لا ییأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ»؛ (3) «از رحمت خدا جز كافران كسی مأیوس نمیگردد.»
از این جهت، در برنامههای امروز امور تربیتی، به هر دو عامل توجه میشود و به موازات یكدیگر مورد استفاده قرار میگیرند؛ مثلاً اگر در جوامع پیشرفته، زندان و تبعید و كارهای اجباری و سرانجام اعدام هست، در برابر آن تشویق و تقدیر و ترفیع رتبه و معرفی افراد خدمتگزار به جامعه نیز وجود دارد.
در برنامههای پیامبران، بشارت و انذار، و بیم و امید، به موازات یكدیگر پیشرفته و پیامبران خدا چنین معرفی شده اند: «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرین»؛ (4) «خدا پیامبرانی برانگیخت كه مژده آور و بیم دهنده بودند.» و باز میفرماید: «رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاَّ یكُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّة»؛ (5) «پیامبرانی [برانگیخت] مژده بخش و بیم دهنده تا مردم بر خدا حجتی نداشته باشند [و حجّت بر مردم، تمام گردد].»
و به همین مضمون است آیههای 48 انعام و 56 كهف.
در این آیات، امید و بیم به صورت كلّی مطرح شده اند، ولی در آیات دیگر، كلیات، حالت جزئی به خود گرفته و میتوان فهرست این نویدها و بیمهای جزئی را چنین بیان كرد:
1. بشارت به نعمتهای دنیوی؛
2. بیم از نقمتهای دنیوی؛
3. بشارت به نعمتهای اخروی؛
4. بیم دادن از عذابهای اخروی.
مجموع بشارت و انذار رسولان الهی بر این چهار محور دور میزد. اكنون به آیاتی كه پیرامون هر چهار موضوع وارد شده است، اشاره میكنیم:
1. بشارت به نعمتهای دنیوی
از نظر قرآن، ایمان به خدا و تقوا در جهان آفرینش مؤثر میباشد. توضیح اینكه: یك فرد مادی عمل انسان را بریده از جهان خلقت میاندیشد و معتقد است كه كردار انسان، تنها از جهان آفرینش متأثر میگردد، ولی در عالم آفرینش خصوصاً عالمهای دور دست، اثر نمیگذارد؛ در حالی كه از نظر یك انسان الهی و خصوصاً پیرو قرآن كریم رابطه این دو، بالاتر از رابطه تأثر یكجانبه انسان از جهان خارج است، بلكه هر دو در یكدیگر تأثیر میگذارند. انسان از نعمتهای الهی از قبیل نور و آب و دیگر مواهب طبیعی بهره میگیرد، همچنین اعمال و كردار او در صفحه گیتی اثر میگذارد و جهان آفرینش از شیوه زندگی او متأثّر میشود. البته این نوع رابطه محسوس نیست كه بتوان در آزمایشگاهها بر آن دست یافت، بلكه این رابطه را جهان غیب بازگو میكند و میگوید:ای بشر! ایمان و كفر تو در آمدن و نیامدن باران، و در فراوانی و كمی نعمت و... مؤثّر است.
روی این اساس، پیامبران الهی بشارت به فزونی نعمتهای دنیوی را یكی از اهرمهای تبلیغاتی خود قرار داده، یادآور میشدند كه تقوا و پاكدامنی شما موجب ارسال رحمت الهی است. اینك، برخی از آیات را در اینجا متذكر میشویم:
1. هودعلیه السلام به قوم خود فرمود: «وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیهِ یرْسِلِ السَّماءَ عَلَیكُمْ مِدْراراً وَ یزِدْكُمْ قُوَّةً إِلی قُوَّتِكُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمینَ»؛ (6)
«ای مردم! از خدای خود آمرزش بخواهید و سپس به سوی او برگردید. او ابرهای باران زا را پی در پی به سوی شما میفرستد و بر نیروی شما میافزاید. با گناه از خدا روی برمتابید.»
2.«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا یكْسِبُون»؛ (7)
«اگر مردم آبادیها و شهرها ایمان آورده و از گناه پرهیز كرده بودند، بركات زمین و آسمان را به روی آنان میگشودیم، ولی آنان [پیامبران الهی] را تكذیب كردند و ما آنان را به مقتضای اعمالشان مؤاخذه كردیم.»
3. خدا از نوح علیه السلام چنین نقل میكند: «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً یرْسِلِ السَّماءَ عَلَیكُمْ مِدْراراً وَ یمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنینَ وَ یجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ یجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً»؛ (8)
«[خدایا!] من به مردم گفتم: از خدا طلب آمرزش كنید! او آمرزنده گناهان است [و در این صورت، خداوند] ابرهای باران زا به سوی شما میفرستد و شما را با ثروتها و فرزندان كمك میكند و باغها و جویبارها در اختیار شما قرار میدهد.»
این سه آیه و آیات دیگر، افعال بشر را اعم از زیبا و زشت مؤثر در آفرینش میداند. گویی جهان خلقت موجود زندهای است كه میبیند و میشنود و از كارهای بشر تأثیر میپذیرد و در برابر آن واكنش نشان میدهد. پیامبران با توجه دادن انسان به چنین سرنوشتهای زیبا و زشت كه خواه ناخواه دامنگیر انسان میشود، او را به سوی ایمان و تقوا و اعمال شایسته دعوت میكردند.
2. بیم از نقمتهای دنیوی
از آیات پیشین استفاده شد كه نه تنها عمل نیك انسان در جلب رحمت الهی مؤثر است، بلكه اعمال بد انسان نیز در جهان آفرینش مؤثر میباشد و پیامدهایی خواهد داشت. اینك آیاتی را در این خصوص یادآور میشویم.
آیات مربوط به نقمتهای دنیوی دو نوع است:
الف. آیاتی كه به صورت كلی یادآور میشوند كه اعمال بد و زشت انسان در این جهان پیامدهای ناگواری دارد و هر نوع ناگواری كه در این جهان به انسان میرسد، نتیجه عمل اوست.
ب. آیاتی كه بیانگر نزول عذاب الهی نسبت به گروهی است كه با پیامبران خود از در مخالفت وارد شدند و رسالت آنان را تكذیب كردند. اینك آیات عمومی در این قسمت:
الف. انذار از طریق بیان نقمتهای دنیوی به صورت كلی
آیات وارد در این مورد فزونتر از آن است كه در اینجا منعكس شود و از باب نمونه برخی را یادآور میشویم:
1.»وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَیدیكُمْ وَ یعْفُوا عَنْ كَثیرٍ»؛ (9) «هر نوع ناگواری كه به شما میرسد، نتیجه كارهایی است كه انجام داده اید و او از بسیاری از كارها [ی ناروا] می گذرد.»
2.»وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ»؛ (10) «از عذابی كه تنها دامنگیر ستمگران نمیشود، بپرهیزید و بدانید كه عذاب خدا شدید است.»
به طور مسلم این عذابی كه دامن مجرم و غیر مجرم را میگیرد، تنها عذاب دنیوی است كه در آن، خشك وتر را با هم میسوزاند وگرنه، عذاب اخروی هر كس، از آن خود اوست و در هر حال، این عذاب دنیوی واكنش اعمال یك ج امعه است.
3.»ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَیئَةٍ فَمِنْ نَفْسِك»؛ (11) «اگر [در زندگی دنیوی] به تو نیكی برسد، از جانب خداست و اگر بدی برسد، محصول كارهای خودت خواهد بود.»
برخی از آیاتی كه بیانگر نعمتهای دنیوی میباشند، به گونهای ناظر به این موضوع هستند.
ب. انذار از طریق بیان عذابهای خاص دنیوی
پیامبران الهی پیوسته مردم را از عذابهای دنیوی كه دامنگیر گنهكاران میشود، بیم میدادند؛ ولی متأسفانه بسیاری از آنان به خاطر غرق شدن در گناه، این انذارها را نادیده گرفته، پیوسته میگفتند: اگر راست میگویید، انذار خود را جامه عمل بپوشانید. در این خصوص، آیاتی كه در مورد هلاكت قوم نوح و لوط و صالح و شعیب علیهم السلام و قوم فرعون و غیره نازل شده است، میتوانند شاهد گفتار ما باشند. و ما در اینجا فقط برای ذكر نمونه سخن شعیب علیه السلام را به قومش یادآور میشویم:
«وَ یا قَوْمِ لا یجْرِمَنَّكُمْ شِقاقی أَنْ یصیبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعیدٍ»؛ (12) «ای مردم! مبادا عداوت با من موجب آن شود كه آنچه به قوم نوح و قوم هود و قوم صالح رسید، دامنگیر شما شود! و قوم لوط از شما دور نیستند.»
اكنون به بررسی دو نوع اهرم تبلیغی كه همان بشارت و انذار نسبت به نعمتها و عذابهای اخروی است، میپردازیم:
3 و 4. امید و بیم اخروی
دو اهرم دیگر كه پیامبران در تبلیغ رسالت خویش از آن بهره گرفته اند، امید و بیمهای اخروی است كه بیش از دو موضوع پیشین مورد توجه بوده اند. آنان پیوسته در دعوت به آیین خود به مردم بشارت میدادند كه افراد مؤمن و نیكوكار در آخرت وارد بهشت میشوند و در آنجا از نعمتهای الهی بهره میگیرند؛ همچنان كه آنان را بیم میدادند كه مخالفان آیین خداوندی سرنوشت ناگواری كه همان زندگی در آتش دوزخ است، دارند.
بنابراین، مجموع آیات مربوط به بهشت و دوزخ، بلكه آیات مربوط به زندگی شهیدان در برزخ و معذب بودن گنهكاران در آن، یكی از اهرمهای تبشیر و انذار بوده است و چون آیات مربوط به این قسمت بی شمار است و غالب خوانندگان با آنها آشنایی دارند، دامن سخن را در اینجا كوتاه میسازیم، ولی یادآور میشویم كه نعمتها و عذابهای اخروی تنها نعمتها و عذابهای جسمانی نیستند، بلكه نعمتها و عذابهای معنوی نیز هستند.
در پایان این بحث، یادآور میشویم كه اگر چه پیامبران الهی برای ابلاغ رسالت خویش از دو اهرم تبشیر و انذار بهره جسته اند، ولی اهرم انذار نقش اساسی تری را ایفا كرده است. این حقیقت را با مراجعه به آیات قرآن به روشنی میتوان به دست آورد؛ زیرا علاوه بر اینكه در همه موارد، در كنار عنصر تبشیر از انذار نیز یاد شده، در موارد بسیاری تنها عنصر انذار مطرح گردیده است؛ تا آنجا كه در بخشی از آیات قرآن، عموم پیامبران الهی به عنوان «منذر» و «نذیر» توصیف گردیده اند. و اینك نمونههایی از این آیات:
1.«وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فیها نَذیر»؛ (13) «و هیچ امتی نبوده، مگر اینكه انذار كنندهای داشته است.»
2.»وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْیةٍ إِلاَّ لَها مُنْذِرُونَ»؛ (14) «ما هیچ شهر و دیاری را هلاك نكردیم، مگر اینكه انذار كنندگانی داشتند.»
اهمیت انذار از دیدگاه قرآن به پایهای است كه در آیات متعدد، وظیفه و مأموریت آخرین پیامبر الهی را فقط انذار دانسته است؛ چنان كه میفرماید: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِر»؛ (15) « [ای پیامبر!] تو فقط بیم دهنده ای.» و باز میفرماید: «قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِیر مُبین»؛ (16) «بگو علم فقط از جانب خداست و من تنها بیم دهندهام.» (17)
و نیز در مورد حضرت نوح علیه السلام كه اولین پیامبر صاحب شریعت است، میفرماید: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ إِنِّی لَكُمْ نَذِیر مُبین»؛ (18) «نوح را به سوی قومش فرستادیم [و او به آنان گفت:] من برای شما بیم دهندهای آشكارم.» و به همین مضمون است آیه 2 سوره نوح علیه السلام.
البته حصر در آیه 7 سوره رعد (ای پیامبر! تو بیم دهندهای بیش نیستی) مسلماً حصر اضافی است، یعنی در مقابل اجبار، پیامبر فقط نقش بیم دهنده دارد، نه اینكه كار او منحصر به بیم دادن باشد؛ زیرا پیامبران بیم دهندگان و نوید دهندگان اند؛ اگر چه تأكید آیات بر انذار بیش از تأكید آنها بر تبشیر است.
و شاید علت آن این است كه تأثیر انذار در انسانهای معمولی بیش از تأثیر تبشیر است.
عامل درونی - دعوت بر اساس استدلال و روشنگری
یكی دیگر از اهرمهای تبلیغی پیامبران الهی این بود كه افراد را از طریق گفتگو و اقامه دلیل و حجت روشن به آیین خود دعوت میكردند و در میان جمعیتهایی كه در قلمرو دعوت پیامبران قرار میگرفتند، انسانهای عاقل و دانا و حق جویی پیدا میشدند كه انبیاء میتوانستند از فطرت و خرد آنان كمك بگیرند و سرانجام از درون در آنها تحول ایجاد كنند.
پیامبران در اینجا به فراخور حال افراد از دلیل و برهان كمك میگرفتند. برخی از این دلائل جنبه كلی داشت؛ یعنی اجمالاً ثابت میكرد كه مدعی نبوت در ادعای خود راستگوست و برخی از آنها جنبه جزئی داشت؛ یعنی اصل و قانونی را كه مطرح میكرد، بر خصوص استواری آن قانون استدلال مینمود.
معجزات پیامبران، براهین و دلائل (19) كلی و اجمالی آنان بود كه در نوع افراد یقین میآفرید؛ در حالی كه دلائل عقلی و فطری و احیاناً بیانات خطابی در موارد خاصی و نسبت به برخی افراد كارساز بود، نه در همه موارد. اینك در مورد نوع دوم، یعنی دعوت بر اساس استدلال و روشنگری، به صورت فشرده بحث میكنیم و یادآور میشویم كه مجموع هر دو قسم را كلمه «بینه» و «بینات» در بر میگیرد و هر كجا قرآن این واژه را به كار برده است، مقصود چیزهایی است كه نسبت به مدعا روشنی میبخشد؛ چنان كه از زبان موسی بن عمران علیه السلام میگوید: «حَقیق عَلی أَنْ لا أَقُولَ عَلَی اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُمْ بِبَینَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِی بَنی إِسْرائیلَ»؛ (20) «لازم است بر من كه درباره خدا جز سخن حق نگویم. من از جانب پروردگار شما دلیل روشنگری آوردهام. پس بنی اسرائیل را آزاد كن و همراه من بفرست!»
و باز میفرماید: «وَ إِنْ یكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَینات»؛ (21) «اگر تو را تكذیب كنند، كسانی را كه پیش از تو بودند نیز تكذیب كرده اند و فرستادگان ما به سوی آنان با دلائل روشنی بخش آمده اند.» (22)
نمونههایی از دعوتهای همراه با استدلال
استدلال نوح علیه السلام
در میان آیات فراوانی كه بیانگر منطق حضرت نوح علیه السلام در تبلیغ رسالت خویش است، این آیه به صورت جامع حاكی است كه دعوت او با دلیل و استدلال همراه بوده است: «قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلی بَینَةٍ مِنْ رَبِّی وَ آتانی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِه»؛ (23) «گفتای قوم من! چه میگویید اگر من دلیلی از پروردگار خود بیاورم و او به من از جانب خود رحمت داده باشد؟»
و در سوره نوح علیه السلام برای اولین بار در محیط بشر، وجود رابطه میان عمل انسان و جهان آفرینش در كلام حضرت نوح علیه السلام آمده است؛ آنجا كه میفرماید: «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً یرْسِلِ السَّماءَ عَلَیكُمْ مِدْراراً وَ...»؛ (24) «به آنها گفتم: از پروردگار خویش آمرزش بطلبید كه او بسیار آمرزنده است تا بارانهای پر بركت آسمان را پی در پی بر شما بفرستد.»
ابراهیم علیه السلام و برهان رسالت
در زمان ابراهیم خلیل علیه السلام افكار و اندیشهها بالا رفته و جامعه بشری از شایستگی بیشتری برخوردار بود و بالاخص وی در میان ملت متمدن بابل مبعوث شد كه برای خود علم و تمدنی داشتند، ولی متأسفانه گروهی اجرام سماوی و گروه دیگر بتهای زمینی را میپرستیدند و به خاطر شایستگی آنان از نظر فكری، ابراهیم علیه السلام با منطق نیرومند در صحنه تبلیغ ظاهر شد. او آن گاه كه ملاحظه كرد مردم، ستارگان و ماه و خورشید را میپرستند و آنها را رب و كارگردان جهان آفرینش میدانند، رو به آنان كرد و گفت: این اجرام كه شما آنها را كارگردان جهان و انسان میشمارید، گاهی با ما هستند و گاهی از ما غایب اند و مدبّر انسان چگونه میتواند از افراد تحت تدبیر و تربیت خود دور بماند؟ او از خصوصیت «افول» و غیبت نتیجه گرفت كه اینها نمیتوانند مفیض فیض و مدبّر انسان و جهان باشند و باید دنبال خدایی رفت كه برای او افول و غیبت نیست.
ممكن است برهان ابراهیم علیه السلام ناظر به مسئله حركت اجرام سماوی باشد؛ زیرا حركت یكنواخت این اجسام حاكی از این است كه قدرت بالاتری آنها را مسخّر كرده و پیوسته میآورد و در این صورت، موجود مسخّر چگونه میتواند «رب» و كردگار انسان و جهان باشد؟
چنان كه برهان حركت میتواند ناظر به این باشد كه حركت بدون هدف نیست و طبعاً این اجرام فاقد كمال بوده، در جستجوی كمال خود میباشند و موجود ناقص كه در مسیر دریافت كمال است، چگونه میتواند صاحب و پروردگار انواع موجود در كره زمین باشد؟
هیچ بعید نیست كه تمام مراحل این برهان و حتی مراحلی كه از آن یاد نكردیم، مقصود خلیل الرحمن علیه السلام بوده و از آنها بهره گرفته باشد. (25)
منطق ابراهیم خلیل علیه السلام استدلال و برهان بود. آن گاه كه به جرم درهم شكستن بتها محاكمه میشد، رو به حاضران كرد و گفت: «أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا ینْفَعُكُمْ شَیئاً وَ لا یضُرُّكُمْ أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُون»؛ (26) «آیا جز خدا موجوداتی را میپرستید كه نسبت به شما سود و زیانی ندارند. آوخ بر شما و معبودانی (جز خدا) كه میپرستید! چرا نمیاندیشید؟»
این مقدار از بیانات دو پیامبر بزرگ كه سر سلسله پیامبران بودند، در ارائه نمونه كافی است؛ ولی در اینجا باید به دو نكته دیگر اشاره كرد:
1. گاهی پیامبران به جای برهان، از اصل جدل بهره میگرفتند؛ یعنی از قضایایی كه طرف مقابل، آنها را مسلم میدانسته، بر ضد او استفاده میكردند.
قرآن كریم از انسانی یاد میكند كه در مورد احیای مردگان با پیامبر گرامی مخاصمه كرد و استخوان پوسیدهای را نشان داد و با لحنی تعجب آمیز و همراه با تمسخر به آن حضرت گفت: چه كسی این استخوان را زنده میكند؟
خداوند به او وحی كرد كه در پاسخ بگوید: «یحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ»؛ (27) «آن كس كه در مرحله نخست آن را آفرید، بار دیگر زنده میكند.» (28)
از ظاهر سیاق استفاده میشود كه فرد مخاصم و مجادل، معتقد به خدا بود و پذیرفته بود كه استخوان مخلوق خداست. به همین جهت، این اصل مورد قبول خصم، پایه استدلال قرار گرفته و با او در مورد مسئله معاد مناظره گردیده است.
البته آنجا كه هدف از جدل چیزی جز بیدار كردن طرف مقابل نبوده و آنجا كه توجه دادن به طرف، كافی در ارائه مطلب بوده، به همان اكتفا میورزیدند؛ ولی در عین حال، جدل را با برهان و استدلال همراه میساختند. از این جهت، در اواخر آیه و نیز آیات پس از آن، رنگ استدلال برهانی به خود گرفته است و میفرماید: «وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلیم»؛ (29) یعنی اگر شبهه معاد مربوط به علم خداست، باید دانست كه علم الهی نامحدود است و همه چیز را در پوشش میگیرد.
2. از آنجا كه گروهی از مردم بر درك برهان عقلی توانایی ندارند، پیامبران الهی از طریق وعظ و خطابه و پند و اندرز وارد میشدند و آنها را به سوی صراط مستقیم دعوت میكردند. همه این روشها در پوشش «بینه» قرار دارد و آیاتی كه بر محور امید و بیم دور میزند و در آغاز بحث یادآور شدیم، مصداق روشن وعظ و خطابه است كه انبیاء روی آن تكیه میكردند و هر سه روش، در آیه مباركه: «ادْعُ إِلی سَبیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِی أَحْسَنُ»؛ (30) آمده است و هر یك به مثابه دارویی است كه باید در محل مناسب خود مصرف شود.
· پاورقــــــــــــــــــــی
1) برگرفته از منشور جاوید قرآن، آیة اللَّه جعفر سبحانی، مؤسسه امام صادق علیه السلام، پائیز 1370، ج 10، صص 329 - 342.
2) بقره / 80.
3) یوسف / 87.
4) بقره / 213.
5) نساء / 165.
6) هود / 52.
7) اعراف / 96.
8) نوح / 10 - 12.
9) شوری / 30.
10) انفال / 25.
11) نساء / 79.
12) هود / 89.
13) فاطر / 24.
14) شعراء / 208؛ همچنین به صافات / 72؛ سبأ / 34؛ زخرف / 23 مراجعه كنید.
15) رعد / 7.
16) ملك / 26.
17) در این باره به آیات: اعراف / 184؛ هود / 12؛ حجر / 89؛ حج / 49؛ شعراء / 115؛ عنكبوت / 50؛ سبأ / 46؛ فاطر / 23؛ ص / 70؛ احقاف / 9؛ ذاریات / 50 و 51؛ فرقان / 1؛ ص / 4 و 65؛ ق / 2؛ شعراء / 194؛ نمل / 92 نیز مراجعه كنید. البته این آیات افزون بر آیاتی است كه در آنها انذار و تبشیر با هم ذكر شده اند.
18) هود / 25.
19) قرآن كریم علاوه بر اینكه معجزات پیامبران را «آیات» (نشانه ها) و «بینات» (امور روشنگر) میداند، از آن با واژه (برهان) تعبیر كرده است؛ چنان كه در باره دو معجزه موسی علیه السلام (عصا و ید بیضاء) میفرماید: «فَذَانِكَ بُرْهَانانِ مِنْ رَبِّكَ اِلَی فِرْعَوْنَ وَ مَلَئِهِ»؛ «این دو معجزه، دو برهان از جانب پروردگار تو هستند برای فرعون و اطرافیان او.» (قصص / 32) و این خود گواه روشنی است بر اینكه معجزات انبیاء، دلائل منطقی بر مدعای آنان بوده است، نه صرفاً امور اقناعی برای انسانهای ساده اندیش.
20) اعراف / 105.
21) فاطر / 25.
22) و نیز به سوره حدید آیه 25 مراجعه شود.
23) هود / 28.
24) نوح / 10 - 12.
25) به سوره انعام، آیات 76 - 79 رجوع شود.
26) انبیاء / 66 - 67.
27) یس / 79.
28) به آیات 83 - 79 سوره یس مراجعه شود.
29) یس / 79.
30) نحل / 125.
افزودن دیدگاه جدید