اشعار شهادت امام صادق(ع)

نوحه امام جعفرصادق علیه السلام
از صیام تا قیام 5 – غلامرضا سازگار
تو نجل خیرالبشری یا امام صادق
تو پـارهپـاره جگـری یا امام صادق
ای شهید مسموم ای غــریب مظلـوم
یا امام صادق
چرا به شانه روز وشب کوه غم کشیدی؟
با چــه گنـه زخم زبـان از عــدو شنیدی؟
دیــده مخفیــانه ستــم شبـــانه
یا امام صادق
سلام ما به غربت و سوز سینۀ تو
سلام ما بـر حـرم و بـه مدینــۀ تـو
بقیعت خراب است بیـن آفتــاب است
یا امام صادق
قافلۀ نمـاز شب، دشمنـان رسیدند
تو را شبانه در دل کوچهها کشیدند
بـا وجـود خستـه بـا دل شکستــه
یا امام صادق
حق امامتت عجب عاقبت ادا شد
که پارهپاره جگرت از ره جفــا شد
جـان مـا فدایت گریـم از بـرایت
یا امام صادق
نوحه امام جعفرصادق علیه السلام
از صیام تا قیام 5 – غلامرضا سازگار
السلام علیک یــا امــام صـادق ای کتاب ناطق!کاشف الحقایق!
یا امام مظلوم
ای زده زهر کین بـر دلت شراره دیده دریای خون سینه پرشراره
یا امام مظلوم
برسر دوش خـود کوه غم کشیدی رنج وغصه دیدی چون کمان خمیدی
یا امام مظلوم
دست بسته تو راخصم دون شبانه سـوی قصـر حمـرا بـرده مخفیـانه
یا امام مظلوم
تربت پـاک تـو بیـن آفتـاب است قلب ما به یادغربتت کباب است
یا امام مظلوم
هر شب از راه دورمیدهم سلامت خون دل به جامت زهرکین به کامت
یا امام مظلوم
در سایۀ ولایت
از صیام تا قیام 5 – غلامرضا سازگار
بند اول
ای کــل علـــم از دم پـــاکت روایتـــی هــر نکتـــه از کتـــاب کمــال تـو آیتـی
بـا آن که بیحــد است عنایـات کبــریا مثـــل ولایــت تـــو نبـــاشد عنــایتی
علمت بـه علـم ذات الهـیست متصل دریـــای دانـش تـــو نـــدارد نهـــایتی
در آفتــاب فضــل تــو عالــم تمـام غرق در سایـــۀ ولایــت تـــو هـــر ولایتـــی
هرجمله ازکلام توشمعی است دلفروز هــر نکتــه از لـب تــو چـــراغ هـدایتی
جبریل، فرش گسترد از بـال خویشتن گوینــد در ثنـــای تــو هــر جـا روایتی
صدها فرشته بردهنش بوسه میزند شیـرینلبـی کــه از تو بگوید حکایتی
تو کیستی؟ وصـی نبـی، آیـت ششم
هشتم فروغ حسن خدا، حجت ششم
بند دوم
قـرآن نیازمنــد بیـــان رسـای تـوست وحی خدای عزوجل در صـدای توست
تفسیرسورههاش به مامیدهد نشان داری بـــه آیــهآیـــۀ قــرآن تـــو داوری
شیـخالائمــهای و امامــان مــا همـه دارنــد در ثنــات، دم مـــدحگستــری
گر ذوالفقـار، جای قلـم در کفت نهند دستت کنـد بــه بازوی حیـدر برابـری
بر حضـرتت ز سوی خدا دمبهدم درود بر خلق و خُلق و خوت سـلام پیمبری
در سایـۀ تـو ای ششمین حجّت خدا شکرخدا که مذهب من هست جعفری
از جـن و انس و حـور و ملک، روز ابتدا مــا را بـه دوستـی تــو دادنــد برتـری
نه مالکی، نه شافعی استم نه حنبلی
من بـا هدایت تــو شــدم شیعــۀ علی
بند سوم
قــرآن جــدا ز خــط تـو قـرآن نمـیشود ایمـان بـدون مهـر تو ایمان نمیشود
طاعــات جن و انس و ملک بــیولای تو هرگــز قبـول قــادر منــان نمـیشود
تادیدهاش به سوی بهشت جمال توست مؤمـن اسیـر روضـۀ رضوان نمیشود
گیـرم کــه خلـق طاعت سلمــان بیاورند کس بیهدایت تو مسلمان نمیشود
اکمــال دین تلاقــی قرآن و عتـرت است ایمان بـدون عتـرت و قـرآن نمـیشود
بیتـو چـراغ علــم شــود دود حاصلش دود سیـاه، شمـع فـروزان نمـیشود
دل بیتو همچو مردۀ صــد سالهای بوَد جان هم بدون مهرشما جان نمیشود
اسلام بـیولای تـو کفر مسلم است
سرتا قدم وجود تو دین مجسم است
بند چهارم
مــن غـربت حریـم تــو را دیدهام ز دور یک عمــر دور قبــر تـو گردیدهام ز دور
نگذاشتنـد دستـــه گـل آرم بـرای تــو از اشک بـر مـزار تـو گل چیدهام ز دور
بوسیـدن مـزار تـو ممنـوع بــود و مــن قبـر تـو را ستــادم و بوسیـدهام ز دور
میخواستم مزار تورا شستوشو کنم کـردم نثــار، خـون دل از دیـدهام ز دور
سـازد خمــوش روز قیـامت جحیــم را اشکی که بـر مزار تو پاشیـدهام ز دور
تـا کسب آبـــرو کنـم از روضـة البقیـع صـورت ز خاک قبـر تو پوشیدهام ز دور
هــر روز بهــر غربت تـو گریـه کـردهام هر شب به ماه روی تو خندیدهام ز دور
بـر پـارهپـارۀ جگـرم مـانـده داغ تو
باشد بهشت من حرم بیچراغ تو
بند پنجم
افتاده بـود بـر دل و بـر جـان شــرارهات از مـــا ســـلام بـــر جگـر پــاره پـارهات
ای مـــاه آسمـــان ولایـت چـــرا مــدام میریخت از دو دیده به دامن ستارهات؟
هرکس نگاه خویش به روی تومیگشود میدیـــد درد و داغ تــو را در نظــارهات
پای جنــازهات به سـر و سینـه میزدند حمــران، ابوبصیــر، مفضــــل، زرارهات
بیش از هــزار سال زداغت گذشت و باز هـــر روز بــوده روز بـــزرگ هـــزارهات
بــر شانـۀ مقــدس تـو کوه درد مـاست در سینــۀ شکستـــه مـــا یــادوارهات
بر قبــر بیچـراغ تو هــر کس نظــر کند یــاد آورد ز درد و غـــم بیشمـــارهات
با آنکه دور از تــو و صحن رفیع توست
«میثم»همیشه زائر بابالبقیع توست
آسمان معرفت
از صیام تا قیام 5 – غلامرضا سازگار
ای به صدقت تاصف محشرسلام ازصادقان
وی درخشیــده کــلامت در کـــلام صادقان
نـام زیبـایت عیـــان در صــدر نـــام صادقان
هم امـام صـادق استـی هـم امام صادقان
مکتب علـم تـو بـا طی زمـان پرنورتـر
در صـداقت از تمام صادقان مشهورتر
بوسههای علـم، گل کردنـد بر لعل لبت
آسمان پیچد به خود در لحظۀ تاب و تبت
میبـــرد دل از دعـــا آوای یـارب یـاربت
بحر نامحدود رحمت حاصل اشک شبت
کرسی درس تو را جبریل، دربانی کند
حضرت باقـر تــو را بایـد ثنـاخوانی کند
آسمـان با وسعتش زیر پـر و بال شماست
ذوالجلالید و جهان مبهوت اجلال شماست
روزهـا روز شمـا و سالهـا سال شماست
علم،هرچه پیشرو گردد به دنبال شماست
طلعت زیبایتـــان مــــرآت حسـن ابتــداست
هرکلام از حرفشان یک جلوه ازنور خداست
ای مسیحا جاری ازلعل لب خندان تو
عالمـان دهر، خـاک راه شاگردان تو
آفتاب فضل و دانش چهرۀ حمران تو
علـم شیمـی یادگـار جابـر حیـان تو
مؤمن طاقت به عالم حسن سیرت میدهد
بـو بصیـرت خلــق را نـــــور بصیـــرت میدهد
دانــش از روز ازل پــــای کـــلامت رام شـد
تیرگــی بــا نــور علـم و دانشت اعدام شد
وحی ساعـد از دمـت بـر آسمان اعلام شد
صبح اهل ظلمت ازنطق هشامت شام شد
بر رخ بـوحمزهات گردید روشن چشم نور
بهــر هـارون تـو آتش باغ گل شد در تنور
نام تو جعفر،تو خودسر تاقدم پیغمبری
یادگار فاطمـه چشـم و چـراغ حیـدری
نهضت علمیت را نازم، حسین دیگری
هم«مفضل»آوری و هم «زراره»پروری
«مجلسی»،استاد کل فردی زشاگردان توست
«شیخ حـر عـاملـی» یک لالـه از بستان توست
آفتـاب معرفت در سایــۀ تنــدیس توست
وسعت کل جهان دانشگه تدریس توست
برزبان آفرینش روز و شب تقدیس توست
مکتب توحید، بنیاد تـو و تـأسیس توست
سرکشان مکتب اضلال،سرکوب تواَند
تا ابد منصورهـا مقهـور و مغلوب تواَند
ای دو عالـم در کنــار صحـن بیزوّار تو
آفـرینش در پنــــاه سایـــۀ دیـــوار تــو
ای پیـــام خـــون ثـــارالله در آثـــار تـــو
شبپرستان هرچه کوشیدند در آزار تو
هرچه در حق شما کردند طغیان بیشتر
عزت و قدر و جلالت یافت عنوان بیشتر
ای تو خود شمع ودل عالم همه پروانهات
سالهـا کـوه غـم عالم بـه روی شانهات
روز روشن ریخت دشمن درمیان خانهات
مثـل مـادر دود بـالا رفـت از کاشـانهات
باچه جرمت دستبسته دردل شام سیاه
خصم بـا پـای پیــاده بــرد ســوی قتلگاه؟
سن پیـری، ضعف تـن، پــای پیـاده از جفا
قصر حمرا، سر برهنه، ضعف تن، حال دعا
باچنین حالت سه ساعت ایستادی روی پا
نه حیا از تـو، نـه از ختـم رسل، نـه از خدا
گرچه جانت دیگـر از این زندگانی سیر بود
کی سزاوار تو ای جان جهان! شمشیر بود؟
با چه جرمی ظلم بـر آل پیمبـــر بـاب شد؟
با چه جرمی پیکـرت از زهـر قاتـل آب شد؟
با چه جرمی ماه رویت زردچون مهتاب شد؟
با چه جرمی از تنت بیرون توان و تاب شد؟
باچه جرمی کرد دشمن بارگاهت را خراب؟
بــا چه جرمی مانـده قبـرت در میان آفتاب؟
کاش روزی میشـدم زوّار صحـرای بقیع
سجده میکردم به خاک روحافزای بقیع
تا بگیـرم انس بـا شـام غـمافــزای بقیع
کاش یک شب بازمیگردید درهای بقیع
تـا شـود همسـایه بـا قبــر امامـان بقیع
کاش «میثم»دفن میشد در بیابان بقیع
نوحه امام صادق علیه السلام
از صیام تا قیام 4 – استاد سازگار
در عـزای صـادق آل رسول
تسلیت بادا به زهرای بتول
شهر یثرب کربلاست فاطمه صاحبعزاست
حجت خلاق سرمد کشته شد
صــادق آل محمــد کشته شد
شهر یثرب کربلاست فاطمه صاحبعزاست
بارهــا و بارهــا و بارهـــا
دیده از منصور دون آزارها
شهر یثرب کربلاست فاطمه صاحبعزاست
در دل شب آن شهیـد بیگناه
دستبسته رفته سوی قتلگاه
شهر یثرب کربلاست فاطمه صاحبعزاست
یوسف زهـرا بـه قلب چاکچاک
گشته پنهان پیکرش در زیر خاک
شهر یثرب کربلاست فاطمه صاحبعزاست
شیعه مثل مشعل افروخته
دور قبر بیچراغش سوخته
شهر یثرب کربلاست فاطمه صاحبعزاست
تا قیامت نالهاش برگوش ماست
چوبۀ تابــوت او بـر دوش ماست
شهر یثرب کربلاست فاطمه صاحبعزاست
نوحه شهادت امام صادق علیه السلام
از صیام تا قیام 4 – استاد سازگار
گشته کربوبلا شهـر مدینه
زهرا دست عزا کوبد به سینه
شد کشته صادق قــرآن ناطــق
واویلا واویلا آه و واویلا
پـرپـر گشتــه گــل بــاغ امــامت
یا موسیبنجعفر سرت سلامت
بابا فــدا شــد حقش ادا شــد
واویلا واویلا آه و واویلا
در سینهها شده نفس شراره
قلب مـولای مـا شـد پاره پاره
فریاد از این غم ای اهــل عــالم
واویلا واویلا آه و واویلا
بیجرم و بیخطا با صد بهانه
بردند از خانهاش بیرون شبانه
با حـال خسته با دست بسته
واویلا و واویلا آه و واویلا
فرزند فاطمه حقش ادا شد
آخر قسمت او زهر جفا شد
شیــخالائمــه نجــل فاطمــه
واویلا و واویلا آه و واویلا
مظلـوم، یا سیـدی امام صادق
مسموم، یا سیدی امام صادق
امـام معصـوم از حقت محروم
واویلا و واویلا آه و واویلا
در مصیبت امام صادق علیه السلام
از صیام تا قیام 4 – استاد سازگار
ای اشک چشم ما همه وقف عزای تو دلهای دوستان همه صحن وسرای تو
چشمم سـوی مدینه دلم جـانب بقیع گـــرم زیـــارت حـــرم بـــا صفــای تــو
ازلحظهای که خاک لحد برتو چیده شد خـاک بقیـع نـه! دل مـا گشت جـای تو
آیــا در بقیـــع شبــی بــاز میشـــود تــا در کنــار قبــر تــو گریــم بــرای تو؟
بردند دستبسته تـو را سـوی قتلگاه با آنکـه بــود عـرش خـدا جــای پای تو
ای صــد مسیح زنــدۀ ذکــر شبانهات خامـوش شـد چگونه صـدای دعـای تو
آخــر ز زهــر کین جگرت پاره پاره شد ای پارههــای دل، گُــل بـزم عــزای تو
تشییع شـد چــو پیکر پاک تـو تا بقیع میکرد گریـه ختم رسل در قفــای تو
چون شمع، آب شد بدنت از شرار زهر ای جـان عالمـی همـه بــادا فـدای تو
تنها نه «میثم» ... از غم و اندوه و غربتت
آگـه کسـی نگشت بـه غیـر از خدای تو
در مدح امام صادق علیه السلام
از صیام تا قیام 4 – استاد سازگار
ای جمــــــال کبریــــــا آیینـــــهات علــــم کـــل انبیـــا در سینــهات
دانش آرد سجـــده بتر خاک رهت ملک نامحــدود حــق دانشگهت
بـا نگــاهت قـطره دریـــا میشود ذره مهــــر عالــــمآرا میشــود
علـــم آرد بـــــر درت روی نیــــــاز وحـی کـرده بـر شمـا آغوش، باز
نــام تــو نــــامآوران را شـــور داد هفت شهــر معــرفت را نــور داد
هم ســرانگشت الهــی خامــهات هــم کتـــابالله، دانشنامــــهات
حیدر و زهــرا و احمـد کیست؟ تو صــادق آل محمــد کیست؟ تــو
بوبصیــرت بــر بصیرت جــان و سر جابــر تــو علــم شیمــی را پـدر
کرســی درست مفضلپرور است هـر کـلامت هفتدریا گوهر است
گر چـــه تـــا عمق زمانهــا تاخته علم هــم قــدر تــو را نشنــاخته
نــور شــد نــور از چـــراغ مکتبــت بوســــۀ آیــات قـــرآن بـــر لبــت
هرچه دانش گشت عمرش بیشتر بــاز از او دیـدم تــو بـودی پیشتر
ای نــدای کبریـــا در گـــوش تـــو علم پیش از شیــر مـادر نوش تو
ای جهــــاد علمـــیات از ابتــــدا حاصــل خـــون دل خـــون خـــدا
هـر کلامت صفــحۀ دل را جلاست میــوهای از نخـل سبز کربلاست
تــا که هارونت نهـــد پـــا در تنــور بــا نگاهش گــل کنـد از نـار، نـور
پیشتـــر از خلــقت ایـــن روزگــار شیعــه کــرده مکتبت را اختیـــار
مــا که خــود در عالــم زر بودهایم پیـــــرو آل پیمبــــــر بودهایـــــم
مهــر آل فاطمــه در خــون ماست ازنخست خلقت این قانون ماست
شیعه از آغــاز خلقت حیـدریست شیعه تا صبح قیامت جعفریست
شیعه بارانــی سفید از ابر توست شیعه هرجا هست دورقبر توست
شیعه همچــون مشعــل افروخته پشت دیــــوار بقیــعت سوختــــه
شیعه یک شعله است ازطور شما شیعه یک جلوه است از نور شما
شیعه را چــون حـی سرمـد آفرید از گِـــــل آل محمــــــد آفــــــرید
اهــل دوزخ شعلههــا افروختنـــد مثــل زهــرا خانــهات را ســوختند
گرچــه از کاشانهات برخاست دود همسـرت آن لحظه پشت در نبود
چشم بـــر دریــای آتش دوختــی ذکـر یا زهــرا گرفتــی؛ ســوختی
گرچه شد بر تو جسارتهـا بسی کودکانــت را نــزد سیلــی کسی
تو به دست بسته کردی راه، طی رفت کــی رأس منیـرت نـوک نی؟
ای بقیعــت بقـــعۀ دلهــای مــا وی مـزارت شمع محفلهــای مــا
تـــا نیـــاز آفــرینش ســوی تــوست
اشک «میثم»وقف خاک کوی توست
در مدح حضرت امام جعفر صادق علیه السلام
از صیام تا قیام 4 – استاد سازگار
ای پیــر خــرد طفـل دبستان کمالت
اربـاب بصیــرت همـه مبهـوت جلالت
دیـدار الهــی بـه تماشـای جمــالت
خلـق دو جهـان تشنـۀ دریــای زلالت
وجهاللهی و نیست نه پایان نه زوالت
وصف تو فزون است ز توصیف و ز گفتار
ای گشته صداقت همه جا دور سر تـو
روییــده گــل معــرفت از خــاک در تــو
شـب منتظـــر زمزمههــای سحــر تـو
وحی است سراسر سخن چون گهرتو
عالــم چـو کف دست بـه پیش نظـر تو
ای چشـم خـدای احـد قــادر دادار
تـو مــاه و تلامیــذ تــو دور تو ستاره
گفتــار حکیمانــهات افـزون ز شماره
هر روز... نه!هر لحظه بود برتو هزاره
علم تو روانبخش کمال است هماره
دو مطلـع الانــوار تــو حمـران و زراره
یک جابــر حیان تـو و آن همـه آثــار
چون مهرکه پیوسته کندجود خود انفاق
چون نـور که سـر برکشد از سینۀ آفاق
علم تـو عیـان است در اوراد و در اوراق
عقل وخرد و علم وفضلیت به تومشتاق
در علم وادب مؤمن طاقت همه جا طاق
هارون تو گل داد برون از شرر نار
در کوی تو بر جنت اعلا چه نیاز است؟
با نـور تـو بر مهـر دلآرا چـه نیاز است؟
با قطرۀ جـود تو به دریا چه نیاز است؟
باخاک تو بروسعت دنیا چه نیاز است؟
با درس تو بر علم اروپا چه نیاز است؟
ای عبد تو برلشکر دانش سروسردار
ای کرســی درس تـو تجــلای قیامت
آویــزۀ گوش همــه تا حشـر، کلامت
نوشیــده همــه کوثر توحیـد ز جامت
در ملک خـدا وحــی خداوند، پیـامت
بر قلب عــدو تیـر بلا نطـق هشامت
گویی سخن اوست همه تیغ شرربار
جز راه شما راه دگر سوی خدا نیست
در ملک خدا نور به جز نور شما نیست
جزخط شمامشی شمامذهب مانیست
این است وجزاین نیست درست است وخطانیست
درس تو کم ازنهضت شاه شهدا نیست
آن نهضت پاینده از این درس دهد بار
خلقت، نه فقط خالق منان به تو نازد
مؤمن نه، خـدا داند ایمـان به تو نازد
فضل وادب و دانش وعرفان به تو نازد
زهرا و علی، احمد و قرآن به تو نازد
والله قسم شاه شهیدان به تو نازد
کز هر سخنت نهضت دیگر شده تکرار
تنها نـه فقط زهـر شرربـار، تو را کشت
هر لحظه غمی آمد و صدبار تو راکشت
بیداد عدو نیمـه شب تــار تـو را کشت
گـه یـاد فشـار در و دیــوار تـو را کشت
بیش از همه منصور ستمکار تو راکشت
هر روز از او شد به تن و جان تو آزار
گه بـرد سـوی قتلگهت پــای پیــاده
گه لب به جسارت به حضور توگشاده
گه کــرد ز بیــداد، بــه قتــل تو اراده
با هر سخنش بـر جگـرت زخم نهـاده
او بر روی تخت و تـو سر پـای ستاده
حرمت نگرفت از تو و از احمد مختار
ای ماه فلک شمع شب تار بقیعت
صــد قافلـه دل آمــده زوار بقیعـت
مرغ دل من گشتـه گرفتـار بقیعت
هرچند که ویران شده آثـار بقیعت
باشد که شبی در پی دیدار بقیعت
«میثم» ز ره دور نهد چهره به دیوار
نوحه امام صادق علیه السلام
از صیام تا قیام3-غلامرضا سازگار
مدینه! نجل زهرا را چه کردی؟
امــام صـادق مـا را چه کردی؟
واویـــلا واویـــلا از این ماتم عظما
شده کرب و بلا شهر مدینه
زند زهرا و پیغمبـر به سینه
واویــلا واویـــلا از این ماتم عظما
جنازه شسته شد ازپای تا سر
ز اشک و دیدۀ موسیبنجعفر
واویــلا واویـــلا از این ماتم عظما
ز بس از زهرکین بیتاب گردید
سراپــای وجــودش آب گـردید
واویــلا واویـــلا از این ماتم عظما
خزان شد لالۀ بــاغ امامت
سر پیغمبر و زهرا سلامت
واویــلا واویــلا از این ماتم عظما
بزن بر سینـه و بـر سر زراره
که شد قلب امامت پارهپاره
واویــلا واویـلا از این ماتم عظما
«مفضّل» گریه کن بهر امامت
«ابوحمزه» سرت بادا سلامت
واویــلا واویــلا از این ماتم عظما
شود در قلب شیعه تازه داغش
کنار قبــر بی شمـع و چـراغش
واویــلا واویــلا از این ماتم عظما
در مصیبت امام صادق علیه السلام
از صیام تا قیام 3 – غلامرضا سازگار
سالها آب شدم سوخت زپا تا به سرم
آخـر ای زهـر جفـا شعلـه زدی بـر جگرم
کشت منصـور ستـم پیشـه ز بیـداد مرا
کاش میکرد دمـی شـرم ز جـد و پدرم
دلِ شب بـود که دشمن به سـرایم آمد
بــرد از خانــه بــرون وقــت نمــاز سحرم
سالهــا داغ بنــیفاطمــه را میدیــدم
کس ندانست که یک عمر چه آمدبه سرم
من جگرپــارۀ زهرایـم و باید بـه چه جرم
عــوض گــل جگــر پـــاره بــرایش ببـــرم
بارهــا تیــغ کشیدنــد پـی کشتـن مــن
بارهــا سیـل بــلا بــرد بــه مـوج خطـرم
دشمن آن لحظه که بر خانۀ من آتش زد
یــاد آمــد ز غـــم مــادر نیکـــو سیــــرَم
دل شب خصـم مـرا بــرد به قصر منصور
یــاد از بــزم یزیــد آمــد و از طشـت زرم
«میثم»ازتربت بیشمع و چراغم پیداست
که چــو جــد و پــدرم از همــه مظلــومترم
در مدح امام صادق علیه السلام
از صیام تا قیام 3 – غلامرضا سازگار
سیدی مدح تو گویم که تو ممدوح خــدائی ششمین حجت حق نجل رسول دوسرائی
صادق الوعدی ومصداق صداقت همه جائی مخــزن علــم خــدا مشعــل انــوار هـدائی
گوهـر پنج یـم نور و یم شش دُرِ نابی
همدم پنج رسـل همسخن چارکتابی
علم چون سایه به هرعصر به دنبال توآید حلـم پیش گـل لبخنـد تـو آغـوش گشاید
روی نادیــدهات از چشـم همـه دل برباید که توانـد کـه تـو را غیر خـدا مـدح نماید؟
مگر ازچشمۀ عرفان دهن خویش بشویم
تـا توانـم سخـن از جابـــر حیــان تـو گویم
دانش خلـق بـوَد قطـرهای از بحر کمالت حسن غیب ازلی جلوهگر از مهر جمالت
عرشیان یکسره زانو زده درپیش جلالت ملک و جن و بشر را عطش جام وصالت
همـــه گوشنــد کــه گیرنــد تجــلاّ ز کــلامت
همه مشتاق سخن ازلب جانبخش هشامت
مؤمن طاق تو برطاق سپهراست ستاره بوبصیــر تـو بصیـرت بـه بشـر داده هماره
چشـم هــارون درت لالـه برآرد ز شراره دو درخشان دُرِناب توهشام است و زراره
مکتب دهر دگر مثل تو استاد ندارد
تـا که شاگرد همانند ابوحمزه بیارد
توئی استــاد و اساتیـد جهـان آینـهدارت بوده شاگرد در ایراد سخـن چـار هـزارت
تالب خویش گشائی همه بیصبر وقرارت باغبـانی و نکویـان همه گلهـای بهـارت
جلوهگـــر در فلــک، علــم سـه خورشیــد منیـرت
«شیخ طوسیِ»تو و«مجلسی»و«خواجه نصیر»ت
«شیخ انصاری»یک شاخـه گل از بـاغ کمـالت زهــی از «شیخ مفیــد» تــو و آن بحــر زلالت
«کافیِ»«شیخ کلینی»است فروغی زجلالت «مرتضی»و «رضی» استـاد اصولنـد و رجالت
«ابن طاوس» تو در مکتب توحیـد درخشد
تـا قیـامت بـه دل و دیـدۀ مــا نـور ببخشد
نهضت کرب و بـلا داد بر از علم کلامت بلکه اعجـاز حسینبنعلی کرد قیامت
جوشش خون امام شهدا داشت پیامت تا صف حشر ز خون شهدا باد سلامت
تا ابد مشعل توحید تو خاموش نگردد
انقـلاب تـو و جـد تـو فرامــوش نگردد
چه ستمها که ز منصـور ستمکار کشیدی جگرت سوخت ازآن زخم زبانها که شنیدی
سوختی، دم نزدی، داغ بنی فاطمه دیدی دل شب، پــای پیــاده ز پـیِ خصم دویدی
ریخت در خانه تو خصم ستمگر به چه جرمی؟
شعلـۀ آتـش و بیـتاللهِ اکبـر بـه چــه جرمی؟
گریهها عقده شد ای یوسف زهرا به گلویت دشمنــان شــرم نکردنــد نکردنــد ز رویـت
همــه دیدنـد غبــار غـم و انـدوه بـه مویت قاتلت تیــغ کشیــد از ره بیـداد بـه سویت
عاقبت دست عدو زهر جفا ریخت به کامت
بضعـۀ پـاک نبــی بـر جگـر پـاره سلامت!
دوست دارم که نهم چهره به خاک حرم تو سوزم و شمعصفت اشـکفشانم ز غم تو
چه شـود ای بـه فدای تـو و لطف و کرم تو کـه دم مـرگ بـوَد بـر سـر چشمم قدم تو
چه شود ای به دل «میثم» دلسوخته داغت
کـه بسـوزم به سر تربت بیشمع و چراغت؟
شهادت امام صادق علیه السلام
از صیام تا قیام 2 - غلامرضا سازگار
حامی قرآن و دین حافظ مکتب
صـادق آل رسـول رهبر مذهب
جان پاکش شد فدا در ره دیــن خــدا
یامهدی یامهدی
تسلیت برمهدی وشیعیان یکسر
در عــــزای صــــادق آل پیغمبــــر
قامت تقوا و دین آمده نقش زمین
یامهدی یامهدی
قطره قطره همچو شمع پیکرش شد آب
رنگ خورشید رخش گشته چون مهتاب
شد نهان آن جان پاک سروِ قدش زیر خاک
یامهدی یامهدی
جمله شاگردان اواشکشان جاری
همـــرهِ تـابـــوت آن حجّــتِ بـــاری
روزشان شد همچو شام هم زراره هم هشام
یامهدی یامهدی
شرح اندوه وغم ومحنت وصبرش
آشکـارا بـاشـد از غـربت قبــرش
قبر او مانده خراب در میــان آفتـــاب
یامهدی یامهدی
در کنــار تــربت مخفـــی مـــادر
شد نهان درخاک آن نازنین پیکر
در غم آن مقتــدا شد مدینــه کربلا
یامهدی یامهدی
روز و شب پیوسته این آرزو دارم
تـا بـه دیـوار بـقیع چهـره بگـذارم
خوندل ریزم مدام در غم آن چار امام
یامهدی یامهدی
شهادت امام صادق علیه السلام
از صیام تا قیام 2 - غلامرضا سازگار
شهــر مدینه کـرب و بلا شد زهــرا در آنجـا صاحب عزا شد
قرآن ناطق، جان داده مظلوم
امام صادق، گردیده مسموم
در یـاری دیـن بـا قلب مغموم
امام صادق، گردیده مسموم
خون گشته دلها یکسر ز داغش از تربت بیشمع و چراغش
مظلـومی او، گـردیـده معـلوم
امام صادق، گردیده مسموم
بــا آنکـه یــار قـرآن و دیـن بود ماننــد جـدّش خانـهنشین بود
ازحقّ خود بـود،پیوسته محروم
امـام صــادق، گردیده مسموم
در یاری دین بیجرم و تقصیر گاهی به زهر وگاهی به شمشیر
ظلم به عترت بوده است مرسوم
امــام صــادق، گردیــده مسمــوم
خون گشته جاری ازچشم امّت بقیــة الله ســـرت ســلامت
قـرآن نـاطق جان داده مظلوم
امام صادق، گردیده مسموم
عالم همه درماتم نشسته قلب امــام اُمّـت شکستــه
شد کشته جدّش،مظلوم و مهموم
امـــام صــادق، گردیــده مسمــوم
در مدح و مصیبت امام صادق علیه السلام
از صیام تا قیام 2 - غلامرضا سازگار
مـن ولــیالله اعظـم مقتـدای راستینم
چشمۀ عین الحیاتم صاحب علم الیقینم
رهنمای اهـل ایمــان مقتدای اهل دینم
آفتاب علم و دانش در سمـا و در زمینم
گوهر شش بحـر نـورِ ذاتِ رب العالمینم
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم
علم در عالم تجلـی میکنـد از منبر من
نور دانش بود از اول هالهای دور سر من
اهل عرفان چهـره بنهادند بر خاک در من
تا ابد جوشد شـراب معـرفت از کوثر من
وارث علم وکمال وحلم ختم المرسلینم
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم
در حیات علم میجوشـد مسیحا از لب من
بس اساتیــد جهانــی کآمدنــد از مکتب من
روزها باشد همـه روز من و شبها شب من
سالکان رارستگاری نیست جز درمذهب من
کلک دانش در کف ودست خدا درآستینم
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم
جابر حیان من تا صبح محشر میدرخشد
مؤمن طاقم چو خورشید منور میدرخشد
از لب بوحمزهام پیوسته گوهر میدرخشد
در دم گرم هشامم نطق حیدر میدرخشد
دوست دارم منطق کوبنــدۀ او را ببینم
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم
من سپهر معرفت، اصحاب و انصارم ستاره
دانشآمــوزان درسم تـا قیـامت بیشماره
تازمان باقی است باشدلحظههایم یادواره
مکتب گیتـی فـروزم راست حمـران و زراره
ابن نعمانها زنـد مـوج از یسار و یمینم
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم
انقلاب علمی من بـود عاشورای دیگر
بازشد از آن به اهل معرفت دنیای دیگر
دهر شد از نور علمم جنۀ الاعلای دیگر
علم پیدا کرد از قدر و جلالت جای دیگر
عالمی شد دربهشت علم ودانش خوشه چینم
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم
من ز بحــر نـــور بــــاغ کربـــلا را آب دادم
من در دانش بــه روی عالم و آدم گشادم
من بنـای مذهب جعفر در این عالم نهادم
سالها سینه سپر کردم، مقاوم ایستادم
مینشد یک لحظه درنشر کمال ازپا نشینم
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم
من همان صندوق اسرارعلوم ذوالجلالم
نیست در ملک خـدای لایزال خود زوالم
سرکشان علم گردیدنـد یکسـر پایمالم
لال گردیدند پیش منطق علـم و کمـالم
پنج حجت را به فرمان الهی جانشینم
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم
داغهــا دیــدم ز اولاد پیمبــر صبــر کردم
ظلمها دیدم ز منصـور ستمگر صبر کردم
خصم درکاشانهام افروخت آذر صبر کردم
مثــل بابایــم علی مانند مادر صبر کردم
حبس شد در سینۀ سوزان شرار آتشینم
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم
بــرد بــا پــای پیــاده خصــم ســوی قتلگاهم
دست بسته،سربرهنه،درهمان شام سیاهم
لب فروبستــم، ولیـکن بـر فلک میرفت آهم
بــود فرزنــدی زهــرا و علــی تنهـــا گنـــاهم
زخمهــا از طعنهها آمـد به قلب نازنینم
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم
حق من این بود کزحقم همه محروم باشم
همچو جد خود امیرالمؤمنین مظلوم باشم
با همـه قــدر و جلالم تـا ابـد مغموم باشم
با هزاران غصـه از زهر جفـا مسموم باشم
هم بسوزم هم شود خاموش آوای حزینم
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم
من که برتــر باشـد از اوج گمــان، جـاه رفیعم
من که خلقت رامطاعم،من که خالق رامطیعم
من که در روز قیــامت اهـل محشـر را شفیعم
حــق نــدارد کس نهــد صوـرت به دیوار بقیعم
نظم «میثم» گشته فریاد دل اندوهگینم
من ششم مولای خلق اولین و آخرینم
در مدح و مصیبت امام صادق علیه السلام
از صیام تا قیام 2 - غلامرضا سازگار
ای صداقت سجده آورده به خاک پای تو
صدق در گفتار و در کردار و در سیمای تو
فضل و دانش ذرهای در پیش خورشید کمال
عقل و ایمان سایهای از قامت رعنای تو
هر چه گیرد اوج فضل و دانش و علم و کمال
کرسی تدریس باشد تا قیامت جای تو
کوه طاعت بی ولایت کمتر است از پّرِ کاه
نامۀ اعمال مردود است، بی امضای تو
فضل و توحید و کمال و منطق و علم و اصول
زندهتر هر روز از گفتار روحافزای تو
هست چون ذات خداوند تعالی بیمثل
در کمال بندگی شخصیت والای تو
کعبۀ جان هستی و پیراهن انوار حق
چون لباس کعبه زیبد بر قد و بالای تو
بو بصیر و جابر و حمران و هارون و هشام
قطرههای کوچکی هستند در دریای تو
با وجود آن که چون خورشید میتابی به دل
همچنان مجهول مانده قدر ناپیدای تو
آید از هارون مکّیِ تو اعجاز خلیل
ای خلیل الله از آغاز، رهپیمای تو
تا قیامت هر چه گل میروید از بستان وحی
بر روی هر برگ آن نقشی است از سیمای تو
چشمۀ عرفان تویی، عرفان ز فیضت چشمهای
معنی ایمان تویی، ایمان بوَد معنای تو
مهر هر پروندۀ طاعت همان مُهر شماست
حقپرستی بتپرستی میشود منهای تو
آفرینش تشنۀ علم است و میبینم مدام
کوثر دانش سرازیر است از صهبای تو
نخل سبز نهضت سرخ حسینی میوه داد
از زلال دانش و از منطق گویای تو
در عبادت، در تضرع، در مناجات و دعا
لحظهها بودند هر شب لیلۀ الاحیای تو
با چه جرأت دوزخیها در سرایت ریختند
ای دل اهل تولا جنۀ الماوای تو
دست بسته،سر برهنه،جسم خسته،لب خموش
ریخت بین ره عرق از طلعت زیبای تو
با وجود آنکه عمری سوختی و ساختی
آب شد از آتش زهر ستم اعضای تو
مرغ شب مینالد و میگوید از سوز جگر:
حیف مولا عاقبت خاموش شد آوای تو
کاش یک شب در دل تاریک شبهای بقیع
مینهادم رو به روی تربت تنهای تو
ماه شوال المکرم را محرم کردهای
ای مدینه کربلا در ماتم عظمای تو!
آسمان هنگام دفن پیکرت با گریه گفت
ای چراغ عرشیان در خاک نَبوَد جای تو
سوز تو از نظم «میثم» سرکشد بر آسمان
قبر تـو یـادآور غمهای جانفرسای تـو
مدح و مصیبت امام صادق علیه السلام
از صیام تا قیام 2 - غلامرضا سازگار
چه ظلمها که به اولاد مصطفی کردند خـدا گـواست بـه آل علـی جفـا کردند
گلـوی تشنه بریدنـد از حسینش سـر سـر مقــدس او را بــه نیزههــا کـردند
امــام چــارم مــا را بــه شــام آوردنــد میــان خلــق ورا خــارجی صــدا کردند
امام پنجـم مـا را بـه زهـر کین کشتند بسا ستم کـه به آن حجت خدا کردند
بـه بیت حضــرت صـادق هجـوم آوردند قیامتــی دگـر از ایـن ستم به پا کردند
سـر برهنـه دل شب ز خانـهاش بردند چه ظلمها که به آن نجل مصطفا کردند
درآن سیاهی شب،اهلبیت آن مظلوم گریستنــد و بــرای پــدر دعـــا کـــردند
همــه سـواره و او را پیــاده میبــردند نه رحم کرده، نه از حضرتش حیا کردند
سـه بــار تیــغ کشیدند بهــر کشتن او عجب بــه عهـد رسـول خدا وفا کردند!
امام صـادق مـا را بـه زهر کین کشتند مدینــه را ز غمش دشت کربــلا کردند
هـزار مرتبــه نفــرین حق بر آن قومـی که خط خویش ز آل علـی، جـدا کردند
بــرای غصـب خــلافت زدنــد زهـــرا را چه شد که کودک ششماهه رافدا کردند
به جــای شاخــۀ گل بــار هیزم آوردند حقــوق فاطمــه را پشتِ در ادا کردند
بسوز و شعله برافـروز از جگر «میثم»
که حمله بـر حـرم وحـی کبریــا کردند
نوحه امام صادق علیه السلام
از صیام تا قیام - غلامرضا سازگار
در شهر مدینه غوغاست خون بردل آل طاهاست
در مــرگ امــام صــادق از گریـه قیـامت برپاست
شمع ولایت گشته خاموش موسی بن جعفر شدسیه پوش
یا فاطمه سرت سلامت
قلبش شده پاره پاره خیزد ز دلش شراره
گریـد ز غمش مفضّـل بـر سینه زند زُراره
یاران به دنبــال جنازه داغ همه گردیده تازه
یا فاطمه سرت سلامت
افتاده خزان بر باغش بنشسته به دلها داغش
جاری شـده اشک زهـرا بـر تربت بی چراغش
اندوه واشک و آه وصبرش بـالله بــود پیـــدا ز قبــرش
یا فاطمه سرت سلامت
کی دیده که صاحبخانه دنبال عدو شبانه
با پــا و سـر برهنــه بیـرون رود از کاشانه
از خانه بـا پـای پیاده بر قصر قاتل رو نهاده
یا فاطمه سرت سلامت
پادشاه علم
از صیام تا قیام - غلامرضا سازگار
ای خوشه ای زخرمن فیضت تمام علم بــا منطــق تــو اوج گرفتــه مقــام علم
پـرواز کــرده دور ســرت مـرغ بــام علم بر پا به پای کرسی دَرست قیـام علم
با صـد زبـان به علم کلامت سلام علم هر جا کـه علـم بود تو بودی امام علم
تــو وارث کمــال و جــلال محمـدی
مصداق صدق و صادق آل محمدی
میلاد دانش ازنفس مشک بوی توست آیینـــــۀ تمـــام کمـــــالات روی تـــوست
یادآور رســول خدا خلق و خـوی توست دارالشفای هــر دل بیمار کــوی توست
پیوسته علم تشنه لب آب جوی توست گلواژه های وحی پراز رنگ وبوی توست
علم و کمال بر سخنت بوسه می زند
آیـات وحـی بـر دهنت بوسـه می زند
دانشـــوران چــو مــرغ اسیــرند رام تو آب حیــات خـــورده فضیلــت ز جــام تو
بگرفته هوش از سر دشمن هشام تو دل نیست آن دلی که نیفتد به دام تو
علم و کمال و فضل و ادب فیض عام تو جوشـــد همــاره علــم کلام از کلام تو
مــلک وجــود محفلــی از یـــادواره ات
هرلحظه ازگذشت زمان یک هزاره ات
بی منطق رسای تو قـرآن زبان نداشت بی معجز کلام تــو، توحید جان نداشت
بی طاعت تو پیکــر تقــوی روان نداشت بی مکتب تو طایر وحـی آشیان نداشت
بی همت تو دین،شرف جاودان نداشت بی سینۀ وسیع تو دانش مکان نداشت
گفتار علمـی تو فزون از شماره بود
درس تو انقلاب حسینی دوباره بود
ملــک خــداست معــــرکۀ اقتــدار تو خوبــــان دهـــر جــد توانــد و تبــار تو
توحیــد معتبــر شــــده از اعتبــار تو گلخــانــۀ وسیـــع امــامت بهـــار تـو
بحرالعلــوم قطــــره ای از جویبـار تو شیخ مفیــــد لالــه ای از لالـه زار تو
طوسی ومجلسی صدوقت سه آیتند
بــا نــور دانــش تـــو چـــراغ ولایتنــد
آنانکـــه راه عتــــرت و قـــرآن گرفته اند تو نیستــی و از نفست جان گرفته اند
فضل وکمال و دانش و عرفان گرفته اند قدر و جــلال و عــزت و ایمان گرفته اند
نـــور از زُراره فیــض ز حمـران گرفته اید بینش ز بــوبصیـــر فــــراوان گرفتــه اند
ای وارث علــوم امامان راستین
داری هزار جابر حیان در آستین
بی نطق تو ریاض نیایش ثمر نداشت دریـای مـوج خیــز ولایـت گهر نداشت
در سینه آسمان امـامت قمر نداشت آیــات روحبــخش الهــی اثــر نداشت
قرآن زبان و دیـن سند معتبـر نداشت نخــل امیــد خــون خداونـد بر نداشت
ای در تو هیبت حسن و غیــرت حسین
فرقی نداشت نطق تو و نهضت حسین
بــا آنکــه خـاک پـاک مدینه دیار توست ویرانــــۀ بقیـــع دل مـــا مـــزار تـــوست
تــا روز حشـر سینۀ مــا دغــدار توست هرشیعۀ شکسته دلی اشکبار توست
قلبش زدور مشعـل شبهای تار توست هر شب امـام منتظران بی قرار توست
صورت نهاده یوسف زهرا به خاک تو
گرید همــاره بــر جگــر چاک چاک تو
ای آفتــاب زائــــر صحـــن و ســـرای تو عمـــری مدینـــــۀ دل مــــا کربـــلای تو
گــردون پــر از ستــارۀ اشـک عــزای تو خاموش شــد چگونـه صدای دعـای تو
چون شمع آب گشت زسرتا به پای تو چشمـی بــده که گریـه کنم از برای تو
جرمت چه بود ای پسر فاطمه ، چرا
منصور کشت از ره کیــن بارهــا تو را
شرح غم توخون به دل سنگ خاره کرد منصور دون به تو ستم بی شماره کرد
ماننــد شمــع، آب تنـت را همــاره کرد قلـب تــو را ز زهــر جفــا پـاره پـاره کرد
با کشتن تو بغض دل خویش چاره کرد در نای سوخته نفست را شـراره کرد
تنها نه در غم تو روان اشک "میثم" است
گریان به یـاد غربت تــو چشم عالم است
شعر پابرهنه (درباره شهادت امام صادق علیه السلام)
چهارده آینه-محمد خرم فر
گر فاطمه ز حالت صادق خبر شود
از گريه هاي نيمه شبش خاک تر شود
آن شب که پا برهنه عدويش ز خانه برد
زهرا نبود تا که معين پسر شود
بيند اگر چه پيکر او را به وقت غسل
شک نيست حال فاطمه افسرده تر شود
مادر کجا و ديدن زجر پسر کجا
ترسم که باز فاطمه خونين جگر شود
موسي بن جعفر آن که بود صاحب عزا
امشب شکسته دل به عزاي پدر شود
ديگر مگو رضا که چه شد حال آن امام
زهرا از اين ملال خميده کمر شود
شعر درباره حضرت صادق آل محمد علیهم السلام
مجموعه شعر راه سعادت،حاج اسد الله محمدی متخلص به(با صفا)
بار دیگر عالم آمد در عزا
از غم مرگ عزیز مصطفی
نور یزدان مقتدای راستین
پیشوای دین امام ششمین
آنکه بودی گنج اسرار خدا
آنکه بودی شمع مصباح هدا
صادق آل محمد (ص)نور حق
آنکه برخلق جهان دارد سبق
از جفا و ظلم منصور دغا
عاقبت شد جانب دار بقا
جن و انسان و ملک شد داغدار
در عزای آن ولی کردگار
بی پدر شد کموسی کاظم ز کین
در غمش محزون امیرالمومنین
خلق عالم در عزا و شورو شین
در غم مرگ امام ناشتین
«با صفا »از این مصیبت شد ملول
گرید از داغ و غم سبط رسول
شعر جان عارفان (درباره شهادت امام صادق (ع))
مجموعه شعر چهارده ماه، مشفق کاشانی
آنکه دین مصطفی (ص) را رهبر است
صادق آل محمد (ص) جعفر(ع) است
مصطفی (ص) را حجت پیغمبری
مرتضی(ع) را آ،تاب سروری
جلوه هستی حسن (ع) را نور عین
روح پاک فاطمه (س) جان حسین (ع)
گوهر گنجینه زین العباد(ع)
کآسمان در دامن باقر (ع) نهاد
عامل صدیق جان عارفان
عالم تحقیق در کون و مکان
میوه بستانسرای اولیا
کلبن شاداب باغ انبیا
وارث دین نبی (ص) ختم رسل
بوستان معرفت را تازه گل
مکتب توحید را آئینه دار
پرتو گیتی فروز کردگار
دانش از او مبدا و منشا گرفت
دین احمد (ص) از فروغش پا گرفت
یار مظلومان به هر شهر و دیار
یاور مستضعفان در روزگار
چون نمی گنجید در بحر وجود
لاجرم شوق وصالش در ربود
ساغر از شهد شهادت درکشید
مرغ جانش جانب حق پر کشید
تیره شد خورشید و عالم سوز شد
تا نهان آن مهر جان افروز شد
آسمان با دیده گلگون گریست
در دل دریای حسرت خون گریست
شعر در مصیبت امام جعفر صادق (ع)
شاعر:محمدعلی تابع
منبع:مجموعه شعر زمزمه های جاویدان،گرد آورنده:بهروز شیرمحمدی
عرش منصور ز ظلمت شده لرزان امشب
فرش آشوب و فلک و اله و حیران امشب
صادق آل نبی را بنمودی مسموم
شیعیان زین غم عظمی همه گریان امشب
آه از آندم که بفرمود امام ششمین
گشتم از دانه انگور پریشان امشب
آنقدر مضطربم از اثر زهر ستم
که چونی ناله که با دل سوزان امشب
پاره پاره جگرم گشت زجور منصور
وای بر حال غمزده طفلان امشب
آگهی بار خدا نیست مرا تقصیری
بی گنه میکشم این رنج فراوان امشب
همه آئینه چو پروانه بر شمع رخم
تا که خاموش نگشتم من تابان امشب
چهره ام سیر به بینید در این آخر عمر
زانکه محرومم و مسموم و مهمان امشب
پسرم موسی کاظم منما گریه بمن
چون بدورم همه باشند عزیزان امشب
بشه کرببلا اشک فشان از چشمان
یاد بنمای از آن شام غریبان امشب
سوخت خرگاه حسینی بنوا زینب گفت
بارالها چکنم باغم دوران امشب
عابدین در تب و تاب میان بستر
کودکانم همگی سر به بیابان امشب
شعر در مصیبت امام ششم جعفر بن محمد (ع)
شاعر:قاسم ملکی
منبع: مجموعه شعر زمزمه های جاویدان،گرد آورنده:بهروز شیرمحمدی
ز بس فرزندت از منصور محنت دید ای مادر
دل از قید حیات خویشتن ببرید ای مادر
ستمهائی که من دیدم زمصنور ستم گستر
به عالم گو کجا کافر ز کافر دیده ای مادر
اگر میخواست ماموری برد نزدش مرآن شب
چرا ابن ربیع پست را بگزید ای مادر
بدو گفتم بده مهلت بخوانم من نمازم را
ولی آن بی حیا حرف مرا نشیند ای مادر
چو آن جانی بدان صورت مرا از خانه بیرون برد
تن طفلان من چون بید می لرزید ای مادر
مرا بر سر هوای مملکت داری نمی باشد
خود از من بارها این نکته را بشنیده ای ای مادر
مرا ای کاش می کشت راحت می دشم دیگر
چرا هر دم به قتلم می کند تهدید ای مادر
اشعار ناب سیّد صالح قزوینی درباره امام صادق علیه السلام
منبع: نگاهى بر زندگى چهارده معصوم عليهم السلام، شیخ عباس قمی
و للّه افلاك البقيع فكم بها
كواكب من آل النّبىّ غوارب
حوت منهم ما ليس تحويه بقعة
و نالت بهم ما لم تنله الكواكب
فبوركت ارضا كلّ يوم و ليلة
تطوف من الاملاك فيك كتائب
و فيك الجبال الشّمّ حلما هوامد
و فيك البحور الفعم جودا نواضب
مناقبهم مثل النّجوم كانّها
مصائبهم لم يحصها الدّهر حاسب
و هم للورى امّا نعيم مؤبّد
و امّا عذاب فى القيامة واصب
و چقدر از براى خدا خير فراوان است در فرازهاى آسمان بقيع،
و براستى چه بسيار ستارگانى از خاندان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه در آسمان بقيع غروب كردند (و در خاك پنهان شدند).
خاك بقيع، آن ستارگان را در برگرفت كه هيچ بقعهاى چنين ستارگانى را در بر نگرفته است،
و به خاطر آنها به مقامى رسيد كه ستارگان جهان به آن مقام نرسيدند.
اى سرزمين بقيع! كه آنچنان در شب و روز داراى بركت مى شوى
و فرشتگان، گروه گروه برگرد تو به طواف مى پردازند.
اى بقيع! تو داراى كوههاى بلند بردبار و استوار هستى،
و در تو درياهاى سرشار از جود و كرم، فرود آمده است.
فضائل آنها همانند ستارگان درخشان است،
مصائب آنها به قدرى زياد است كه از شمارش روزگار خارج مى باشد.
آنان براى مردم يا مايه نعمت ابدى هستند (يعنى نسبت به پيروان نيكشان)
و يا در قيامت، عذاب ريزان (نسبت به دشمنان) خواهند بود».
اشعار ابو هريره عجلى، هنگام تشييع جنازه امام صادق عليه السّلام
منبع: نگاهى بر زندگى چهارده معصوم عليهم السلام، شیخ عباس قمی
از عيسى بن داب روايت شده: هنگامى كه جنازه امام صادق عليه السّلام را در ميان تابوت نهاده و به سوى بقيع براى دفن مى بردند، ابو هريره [منظور از اين ابو هريره، ابو هريره صحابه، كه به دروغگوئى معروف است، نيست، بلكه منظور ابو هريره عجلى است كه در شمار شاعران خاندان رسالت عليهم السّلام است، كه آشكارا درباره مقام آنها، شعر مى سرود] اين اشعار را مى خواند:
اقول و قد راحوا به يحملونه
على كاهل من حامليه و عاتق
أ تدرون ما ذا تحملون الى الثّرى
ثبيرا ثوى من رأس علياء شاهق
غداة حثى الحاثون فوق ضريحه
ترابا و اولى كان فوق المفارق
مى گويم: همانا به سوى جنازه امام صادق عليه السّلام رفتند
و آن را بر شانه و دوش خود گرفتند و حمل كردند.
آيا مى دانيد كه چه شخصيتى را به سوى خاك قبر، حمل مى كنيد؟
كوه سر برافراشتهاى بر فراز بلند و بسيار مرتفع را (مى نگرم)
آنها خاك قبر را بر روى جنازه او مى ريزند،
بهتر اين است كه آن خاك را بر سرهاى خود بريزند
دیدگاهها
بسیار خوب و لذت بخش اشعار شاعران در شهادت امام بحق ناطق اقا امام جعفر صادق علیه السلام
افزودن دیدگاه جدید