رفتن به محتوای اصلی
حجت الاسلام قهرمانی

اسلام آوردن یک زن مسیحی

تاریخ انتشار:
در يكي از روزهاي ماه مبارك رمضان كه در دانشگاه شهر شيمكنت برنامه داشتم، براي رفتن به دانشگاه سوار اتوبوس شهري شدم. هنگام حركت اتوبوس ديدم خانم محترمي بچه اش را در آغوش گرفته، كنار صندلي من ايستاده است و جايي براي نشستن ندارد.
خاطره تبلیغ از مسلمان شدن

در رمضان سال 1377 به كشور قزاقستان براي تبليغ اسلام سفر كردم پس از رسيدن به محل تبليغ (شهر شيمكنت قزاقستان) برنامه هاي خويش را آغاز كرده و با عنايت و لطف الهي موفّقيت هاي زيادي را در اين مدت كوتاه به دست آوردم. با مراكز دانشگاهي، حوزوي، افراد عالم و ذي نفوذ آشنايي پيدا كردم.
در كنفرانس هاي علمي، جلسات پرسش و پاسخ و سخنراني هايي متعدّد شركت كردم. توانستم در مدت كوتاهي نظر استادان دانشگاه شهر شيمكنت را به سوي معارف اسلامي در باب اداره ي حكومت و حل مشكلات اجتماعي و جامع بودن دين اسلام در همه ابعاد جلب كنم.
يكي از خاطرات شيرين و شنيدني در اين سفر جريان اسلام آوردن يك زن مسيحي است. در يكي از روزهاي ماه مبارك رمضان كه در دانشگاه شهر شيمكنت برنامه داشتم، براي رفتن به دانشگاه سوار اتوبوس شهري شدم. هنگام حركت اتوبوس ديدم خانم محترمي بچه اش را در آغوش گرفته، كنار صندلي من ايستاده است و جايي براي نشستن ندارد.
از جاي خود برخواستم و از او خواستم كه بنشيند ولي او تشكر كرد و گفت خودتان بنشينيد. اصرار كردم. او نشست. بعد از رسيدن اتوبوس به محل دانشگاه پياده شدم. او نيز پياده شد و به طرف من آمده، پرسيد:
ببخشيد اسم شما چيست؟ جواب دادم.
و بعد پرسيد: ببخشيد شما از كدام كشور هستيد؟ گفتم از كشور اسلامي ايران هستم. سپس سؤال كردند علت اينكه جاي خودتان را به من داديد چه بود؟ گفتم: چون مسلمان هستم، صندلي خودم را به شما دادم. اين يك دستور الهي است به همه ي مسلمانان كه به زنان و همنوعان و پيرمردان احترام كنند و در برابر يكديگر ايثار و گذشت داشته باشند.
او گفت اين كار بسيار خوبي است و اين قانون، بسيار عالي است. من از اسلام و خوبي هاي آن بسيار شنيده ام لكن هيچ وقت با يك مسلمان عالم و دانشمند روبرو نشده ام.
مدت زيادي است كه آرزو مي كردم يك دانشمند مسلمان را پيدا كنم تا از اسلام بيشتر بدانم. حالا بسيار خوشحالم كه با شما آشنا شدم. خواهش و تمنّاي من اين است كه به محل كار من تشريف بياوريد تا از اطلاعات اسلامي و ديني شما بهره مند شوم.
دعوت او را پذيرفتم. به محل كارش ـ كه بيمارستان مركزي شهر شيمكنت بود ـ رفتم. او خودش را به اسم ناتاشا معرفي كرد، از شغلش پرسيدم. دانستم پزشك جراح داخلي است. بعد از گفتگوي زياد و رد و بدل شدن اطلاعات اسلامي و علمي و پاسخ به سؤالات متعدد ايشان راجع به اسلام، حقانيت اسلام را پذيرفت. و به دين اسلام مشرّف شد.
طبق وظيقه ديني تعدادي كتاب ترجمه شده به زبان روسي به او اهدا كردم. تا بتواند بهتر با معارف اسلامي آشنا شود.
و ما توفيقي الاّ باالله العليّ العظيم.

منبع:

http://resalaat.ir/NewsDetail.aspx?itemid=9235

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.