دروغ
دروغ و واژه هاي معادل آن در زبان عربي، از قبيل «كذب» «افتراء»1 و «افك»2، به معناي خبر مخالف با واقع به كار مي روند. دروغ در اصطلاح دانشمندان اخلاق و فقيهان و نزد عرف نيز به همين معنا است. راستي و صدق نيز كه نقطه اي مقابل دروغ است به خبر مطابق با واقع تعريف شده است.
توجه به اين نكته اهميت دارد كه «صدق و كذب» در اصل، صفات خبر هستند؛ از همين رو، گوينده خبر به اعتبار خبرهايش، به صفت دروغگويي يا راستگويي متصف مي شود. آن گاه كه فردي خبر مي دهد، چنانچه خبرش مطابق با واقع باشد، صادق، و اگر خبرش با واقع مخالف باشد، كاذب و دروغگو خوانده مي شود؛ بنابراين، راست و دروغ صفاتي هستند كه اولاً و بالذات3 به خبر مربوطند، و ثانياً و بالعرض4 با توجه به خبر، به گوينده خبر نسبت داده مي شوند.
اقسام دروغ
دانشمندان اخلاق و فقيهان با ديد خاص دانش مربوط به خود، دروغ را به اقسامي تقسيم كرده اند. فقيهان به ظاهر رفتار نظر داشته، در تكاپو براي يافتن احكام رفتار گوناگون بشر هستند؛ در حالي كه دانشمندان اخلاق به باطن عمل نظر داشته و به زواياي دروني عمل پرداخته اند.
اقسام دروغ از ديد فقيهان
پيش از بيان اقسام و انواع دروغ از ديد دانشمندان اخلاق، بايد دانست كه اسباب و وسايل انسان براي خبر دادن، متفاوت است؛ از اين رو دروغ ها نيز گوناگون مي شوند.
خارج كردن امواج و اصوات از دهان، يگانه راه خبر دادن نيست؛ پس دروغ گفتن نيز فقط به لفظ و گفتاري كه از دهان بيرون مي آيد، محدود نمي شود؛ بلكه ممكن است به شيوه هاي ديگري همانند اشاره كردن با سر و دست و چشم يا نوشتن و نقش كردن مطالب غير واقعي، صورت پذيرد كه بنابر نظر فقيهان هر سه مورد حرام است.
اقسام دروغ از ديد دانشمندان اخلاق
آن چه نزد فقيهان از آن بحث شده، دروغ هاي گفتاري، اشاره اي و نوشتاري است؛ اما از نظر دانشمندان اخلاق دروغ بر شش قسم است: 1. دروغ در گفتار 2. دروغ در نيّت 3. دروغ در عزم 4. دروغ در وفا به عزم 5. دروغ در اعمال 6. دروغ در مقامات دين كه بحثي معرفتي و عرفاني است.
1. دروغ در گفتار
درباره دروغ در گفتار – همانگونه كه پيش از اين بيان شد – بايد گفت: هر زمان انسان خبري مخالف با واقع را ابراز كند، به «دروغ در گفتار» دچار شده است؛ البته گاه انسان فقط در موقعيتي ويژه به دروغ روي مي آورد و در مواقع ديگر، مطابق واقع سخن مي گويد، و گاه خبرهاي مخالف واقع آنقدر از انسان به صورت گفتاري و نوشتاري و عملي سر مي زند كه دروغگويي به شكل يك ويژگي و «ملكه»5 در او ظاهر مي شود. در اين حالت، فرد به خلق و خوي دروغگويي مبتلا شده است. در اين زمان، دروغ گفتن و خبرهاي خلاف واقع دادن، رفتاري آسان مي شود؛ به گونه اي كه شخص، از رفتار زشت خود احساس نمي كند.
شخصي به خوي دروغگويي مبتلا مي شود، قلم، زبان و رفتارش گرد محور دروغ مي چرخد؛ اما افرادي كه به صفت دروغگويي هنوز در وجودشان، ملكه نشده است، بلكه فقط بر اثر اضطرار و موقعيتي خاص، دروغ گفته اند، اگر چه ريشه اين دروغ يكي از رذايل نفساني است، مايه ناراحتي در وجودشان شده و خوشبختانه هنوز به خوي دروغگويي دچار نشده اند؛ البته در روايات هر دو صورت آن نكوهش شده است.
امير مومنان علي (ع) فرمود:
لا شيمه اقبح من الكذب.6
هيچ عادت و خلقي زشت تر از دروغ نيست.
شر الاخلاق الكذب و شر الشيم الكذب و اقبح الخلائق الكذب.7
دروغ، بدترين خوي ها است.
ليس الكذب من خلائق الاسلام.8
دروغ از خلق و خوي هاي اسلامي نيست.
كسي كه با دين پيوند معنوي، و ادعاي مسلماني دارد، هيچگاه به صفت زشت دروغگويي دچار نمي شود. ميان روح معنويت و خلق و خوي دروغگويي ناسازگاري وجود دارد.
الكذب مجانب الايمان.9
دروغ ايمان را دور مي كند.
اين روايت از دروغ به صورت رفتار سخن مي گويد؛ ولي در روايت پيشين، خلق و خوي دروغگويي مد نظر است؛ بنابراين، عمل دروغ اگر چه با يكي از رذايل نفساني ارتباط دارد، آن گاه كه به خوي و عادت طبيعي شخص تبديل شود، زشت ترين ويژگي در وجود او مي شود و همين خصلت با بعد معنوي انسان ناسازگار است.
2. دروغ در نيت
گاه انسان تصميم مي گيرد كار نيكويي از طاعات، عبادات يا هر امر خير ديگري انجام دهد؛ اما نيت او بر انجام آن كار، فقط خداوند تبارك و تعالي نيست؛ بلكه تصميم او در خواسته هاي نفساني و غير خدايي ريشه دارد. به عبارت ديگر، در نيت و قصدش، غير از خداوند امر ديگري دخالت دارد كه به اين حالت «دروغ در نيت» گفته مي شود. شايان ذكر است كه بحث «ريا» نيز در همين جهت و مرتبط با همين موضوع مطرح مي شود.
در مقوله ريا نيز دخالت غير خدا در نيت و قصد شخص، براي انجام كار خير مورد توجه قرار مي گيرد كه اين نقطه مقابل خلوص نيت است؛ از اين رو «ريا» از شاخه هاي «دروغ در نيت» به شمار مي رود؛ البته ريا داخل كردن انساني ديگر در نيت و قصد عبادت است به اين معنا كه انسان عمل خويش را براي جلب توجه هم نوعش انجام دهد؛ در حالي كه «دروغ در نيت»، داخل كردن هر چيز غير از خدا در نيت عبادت است؛ مانند آنكه كسي براي كاهش وزن روزه بگيرد و گمان كند كه هم عبادت كرده و هم به خواسته ديگرش دست يافته است؛ پس «دروغ در نيت» معنايي گسترده تر از ريا دارد.
وقتي انسان به حالتي مبتلا شد كه در نيت و قصدش براي عمل خير، خواهش هاي نفساني را دخالت داد، گرفتار «دروغ در نيت» شده است.
3. دروغ در تصميم و عزم
گاه انسان تصميم مي گيرد كار خيري از طاعات و عبادات را براي تقرب به پروردگار انجام دهد؛ اما در همين تصميم به دليل وجود خللي، سستي مي كند؛ از اين رو صادق نيست؛ البته سرچشمه اين تزلزل و ترديد چيزي جز خواهش هاي نفساني نيست. در اين حالت او به «دروغ در عزم» دچار شده است.
اين سستي و ضعف پيش آمده، با ادعاي او در تصميم گيري اش منافي بوده است؛ از اين رو او در تصميم و عزمش صادق نيست. به هر اندازه كه اين سستي و تزلزل وجود دارد، به همان اندازه شخص دروغگو است. همان گونه كه در قسم پيشين، نيت صادقانه نبود، در اين جا نيز عزم صادقانه نيست.
4. دروغ در وفا به عزم
برخي از اعمال خير بايد در زماني خاص و با حصول شرايطي ويژه انجام شود؛ مثل رفتن به حج كه از واجبات است و بايد در زماني مشخص و پس از تحقق شرايطي خاص، مثل استطاعت مالي انجام شود يا روزه واجب كه از عبادت ها و زمان آن ماه رمضان است و همين طور اداي حقوق واجب الاهي كه با پيدا شدن شرايط خاص، بايد به جا آورده شود. حال گاهي شخص، پيش از حصول شرايط، بر انجام آن كار خير مصمم شده، در تصميم خويش، بسيار جدي و استوار است به اين معنا كه در نيت و عزمش دروغ راه ندارد؛ ولي به محض حصول آن شرايط، مانند پديد آمدن استطاعت و فرا رسيدن زمان انجام تعهدات، خواهش هاي نفساني از هر سو به او هجوم مي آورد و بر او غلبه مي كند تا آنجا كه بر تمام تصميم ها و پيمان ها، پشت كرده، آنها را زير پا مي گذارد. در اين حالت او به «دروغ در وفا به عزم» مبتلا شده است و در آن صادق نيست.
5. دروغ در عمل
كذب در عمل به آن معنا است كه انسان در ظاهر حالتي به خود بگيرد كه گوياي وجود صفتي در باطن او است؛ حال آنكه از چنان صفتي برخوردار نيست؛ پس عدم هماهنگي حالت ظاهر با صفت باطني را «كذب در عمل» مي گويند؛ براي مثال، صفت «وقار و سكينه» از ملكات زيباي دروني و از صفات بسيار نيكوي انساني است. حال، چنان چه فردي، بدون آنكه از اين صفت برخوردار باشد، نماي انساني سنگين و با وقار را به خود بگيرد، به دروغ در عمل گرفتار شده است؛ زيرا رفتار او با آنچه در درونش يافت مي شود، هماهنگي ندارد.
نمونه ديگر، انساني است كه در حال نماز، به ظاهر، چنان حالت خضوع و خشوعي به خود گرفته كه گويا در عظمت پروردگار غرق است؛ حال آنكه در باطن، از خدا غافل است. اين، نشانه ابتلايش به دروغ در عمل است؛ البته بايد دقت داشت كه بدون شك، «دروغ در عمل» با «ريا» كه همان «دروغ در نيت» است، تفاوت دارد. «ريا» هنگامي كه انسان، غير خدا را در نيت عمل نيكويش شركت دهد، پديد مي آيد، يعني زماني كه براي نشان دادن رفتار نيكوي خود به ديگران، آن عمل را انجام دهد؛ حال آنكه دروغ در عمل فقط به سبب عدم هماهنگي ميان عمل و درون حاصل مي شود؛ خواه هدف، نشان دادن به ديگران باشد، يا چنين انگيزه اي در ميان نباشد. چه بسا هنگامي كه انسان تنها است نيز به صفتي تظاهر كند كه در باطن و ضمير او وجود ندارد. چنان نمازي با ظاهر خاضعانه مي خواند كه با باطنش هيچ گونه هماهنگي ندارد، خضوع در عمل، هميشه در رابطه اي مستقيم با خضوع دروني است؛ از اين رو چون اعمال او با باطنش مطابق نيست، به دروغ در عمل مبتلا شده است؛ البته اگر در همين حال، انگيزه نشان دادن عمل به ديگران را نيز داشته باشد، به دروغ در نيت نيز دچار شده است.
6. دروغ در مقامات دين و سلوك
انسان درباره مراحل حركت به سوي خدا و مراتب معنوي و مقامات دين از قبيل ايمان، تقوا، توكل، رضا، تسليم، خوف و رجاء، چه بسا بر اين تصور باشد كه به اين مقامات دست يافته است؛ در حالي كه اين گونه نيست؛ زيرا هر يك از اين مقامات پايه ها، حقيقت، پيامدها و سرانجامي دارد كه دسترسي به آنها بسيار مشكل است؛ اما برخي از افراد خود را در آن مقامات تصور مي كنند؛10 مانند آنكه حقيقت مقام «خوف» در انسان وجود ندارد و لوازم و آثار آن در او ديده نمي شود؛ اما او خود را «خائف» مي پندارد؛ بنابراين او نيز به دروغ مبتلا است.
مبدأ و خاستگاه خوف و بيم در انسان، همان ايمان است. تا ايمان نباشد، بيم و خوف نيز نخواهد بود. همچنين حقيقت بيم و خوف نوعي درد دروني و روحي است كه انسان را از درون مي سوزاند. هنگامي كه اين حقيقت در درون انسان پديد آيد، پيامدهاي آن بر روح، و چه بسا بر پيكره ظاهري انسان نيز آشكار مي شود. پريدگي رنگ و عوض شدن چهره و بر هم ريختگي سلسله افكار هنگام پديد آمدن خوف را مي توان بخشي از اين آثار دانست و سرانجام آن، وارد شدن به مرحله عمل است. لرزش اندام اولياءالله هنگام برپايي نماز، و پريدگي رنگ چهره امام حسن مجتبي (ع) هنگام وضو ساختن، از آثار همين خوف و بيم است كه سرانجام، فرمان برداري و اطاعت، و پرهيز از گناهان و تباهي ها را در پي دارد.
مولاي متقيان، امير مومنان علي (ع) بارها مي فرمود:
اياكم و الكذب فان كل راج طالب و كل خائف هارب.11
از دروغ بپرهيزيد. به درستي كه هر اميدواري خواهان ]پاداش الاهي[ است و هر بيمناكي فراري ] از عذاب الهي[ .
چنانچه در دل انسان بيم و خوف باشد، از گناهان پرهيز خواهد كرد. انسان چه بسا در «رجاء» كه يكي ديگر از مقامات معنوي است، نيز به دروغ مبتلا شود.
سرور پرهيزكاران علي (ع) مي فرمايد:
يدعي برعمه انه يرجو الله كذب و العظيم ما باله لا يتبين رجاوه في عمله.
به گمان خويش ادعا مي كند كه به خداوند اميدوار است. سوگند به خداي بزرگ! دروغ مي گويد. چگونه است حال او كه اميدش به خدا در كردارش نمايان نيست.
اين همان دروغ در مقام «رجاء» است؛ سپس مي فرمايد:
فكل من رجا عرف رجاءه في عمله ….
پس هركه اميدوار است، اميد او، از كردارش پيدا است و در اعمالش شناسايي مي شود.
كسي كه اهل «رجاء» است، هيچگاه واجباتش را ترك نمي كند و به ديگران دل نمي بندد؛ اما به راحتي مي توان شاهد بود كه بيم از خدا و اميدواري به خدا در انسان ها محكم و پابرجا نيست؛ در حالي كه بيم هاي مادي و بشري، قوي و محكم در جاي خود قرار دارند. حضرت در ادامه مي فرمايد:
يرجو الله في الكبير و يرجو العباد في الصغير.12
در چيزهاي بزرگ، به خدا اميد دارد؛ اما در چيزهاي كوچك به بندگان خدا اميدوار است.
اين، همان مرتبه دروغ در مقامات دين است كه گريبان گير شخص شده است.
نكوهش دروغ از ديد شرع و عقل
هر انساني از اين كه به او دروغ گفته شود، ناخشنود مي شود و احساس بيزاري مي كند و اين بهترين گواه بر آن است كه سرشت پاك بشري از اين عمل تنفر داشته، از آن مي پرهيزد. طبيعت و فطرت انساني با دروغ ناسازگار بوده، در برابر اين عمل نوعي مقاومت و بازدارندگي از خود نشان مي دهد كه از آن به عنوان «قبح عقلي» ياد مي شود.
حضرت موسي بن جعفر (ع) در همين باره به هشام خطاب مي كند: يا هشام العاقل لا يكذب و ان كان فيه هواه.13
اي هشام! شخص عاقل هيچ گاه دروغ نمي گويد؛ اگر چه هواي نفسش در آن دروغ باشد.
توجه به اين نكته اهميت دارد كه «صدق و كذب» در اصل، صفات خبر هستند؛ از همين رو، گوينده خبر به اعتبار خبرهايش، به صفت دروغگويي يا راستگويي متصف مي شود. آن گاه كه فردي خبر مي دهد، چنانچه خبرش مطابق با واقع باشد، صادق، و اگر خبرش با واقع مخالف باشد، كاذب و دروغگو خوانده مي شود.
شخصي كه هنوز سلامت سرشت و پاكي نهاد دارد و عقلش در بند اوهام و خواسته هاي نفساني نيست، از دروغگويي بيزار است.
دروغ، پيامدهايي را نيز در پي خواهد داشت كه عقل آنها را زشت و ناپسند مي شمرد. از اين ميان مي توان به «اغراء به جهل» كه همان «قرار دادن شخص در راهي خلاف واقع» است، اشاره كرد. اين پيامد، نوعي خيانت است؛ به همين سبب عقل از آن بيزاري مي جويد.
امير مومنان علي (ع) در همين زمينه مي فرمايد:
الكذب مهانه و خيانه.14
دروغ، پستي و خيانت است.
زشتي دروغ در آيات قرآني نيز نكوهش شده است؛ آنجا كه خداوند مي فرمايد:
انما يفتري الكذب الذين لا يومنون بآيات الله.15
همانا آنها كه به آيات خداوند ايمان نياورده اند، نسبت دروغ مي دهند.
ان الله لا يهدي من هو كاذب كفار.16
به درستي كه خداوند دروغگوي كفران كننده را هدايت نمي كند.
حضرت باقر (ع) در بيان زشتي دروغ، ضمن مقايسه آن با ديگر پليدي ها فرمود:
ان الله عزوجل جعل للشر اقفالاً و جعل مفاتيح تلك الاقفال الشراب و الكذب شر من الشراب.17
خداوند عزوجل براي بدي ها قفل هايي قرار داد كه كليد بازگشايي اين قفل ها همانا شراب است، و دروغ از شراب بدتر است.
امير مومنان علي (ع) نيز فرموده است:
اوصاني رسول الله (ص) حين زوجني فاطمه (س) فقال اياك و الكذب فانه يسود الوجه و عليك بالصدق فانه مبارك و الكذب شوم.18
پيامبر اكرم (ص) هنگام ازدواج من با فاطمه (س) فرمود: از دروغ بپرهيز كه چهره را سياه مي كند، و بر تو باد راستي كه مبارك است، و دروغ، شرمندگي است.
از رسول اكرم (ص) نيز نقل شده است:
اجتنبوا الكذب و ان رايتم فيه النجاه فان فيه الهلكه.19
از دروغ بپرهيزيد؛ اگر چه در آن راه نجات خود ببينيد؛ پس همانا در آن چيزي جز نابودي نيست.
آيات و روايات به خوبي نشان مي دهد دروغ – همان گونه كا از سوي عقل مورد نكوهش قرار گرفته – از نظر شرع نيز فعلي حرام و سرزنش شده است.
بنابر عقيده و نظر فقيهان، دروغ، هم از ديد عقل و هم از ديد شرع، عملي زشت و ناشايست است و دليل هاي چهارگانه، يعني «قرآن» «سنت معصومان (ع)» «اجماع و اتفاق نظر فقيهان» و «عقل»، حرمت آن را ثابت مي كند.
بيشتر فقيهان معتقدند كه حرمت دروغ به اندازه اي آشكار است كه از جمله «ضروريات»20 به شمار آمده و به دليل نياز ندارد.
همان گونه كه وجود نماز و روزه از ضروريات دين است، حرمت دروغ نيز از ضروريات دين به شمار مي رود و هيچ شك و شبهه اي در آن نيست؛ البته حكم حرمت، فقط به برخي از اقسام دروغ در تقسيم دانشمندان اخلاق مربوط مي شود و برخي ديگر از آنها حرام نيستند؛ اگرچه تمام اقسام دروغ از ديد دانش اخلاق، ناپسند و نازيبايند؛ چنان كه تمام اقسام دروغ در تقسيم فقيهان، حرامند.
از آنجا كه محور اصلي اين گفتار، مباحث اخلاقي است، توجه به برخي نكات اهميت دارد كه از جمله مي توان به موارد ذيل اشاره كرد:
الف: دروغگويي بدون شنونده
همان طور كه پيش از اين اشاره شده، دروغ به معناي دادن خبر مخالف با واقع است. حال چنانچه شخصي در تنهايي و پنهاني و بدون داشتن مخاطب يا با وجود مخاطبي ناشنوا و گنگ كه حرف هاي او را نمي شنود يا زبانش را متوجه نمي شود، دروغ بگويد، مرتكب عمل دروغ شده است؛ اما چون «خبر دادن»، قيد حرمت دروغ است، و در وضعيت موجود، به دليل نبودن شنونده، هيچ جنبه اخباري وجود ندارد، از ديد فقيهان، عمل حرامي انجام نشده؛ ولي از بعد اخلاقي رفتاري انجام گرفته است كه باعث تنزل روحيات والاي انساني مي شود.
ب: خبر دادن از امور غير قطعي
يكي از مهمترين مسائل اين گفتار، به خبر دادن از امور مشكوك مربوط مي شود. هرگاه انسان از چيزي كه به آن آگاهي ندارد، خبر دهد، از ديد شرع و عقل مرتكب رفتاري نادرست شده است؛ زيرا چنانچه خبر او با واقعيت وطابقت كند مشكلي پديد نمي آيد؛21 اما اگر با واقعيت مطابقت نكند، مرتكب عملي حرام بداند، به حكم «لزوم دفع ضرر محتمل»22، آن را جايز نمي شمارد؛ به طور مثال اگر دو كاسه وجود داشته باشد كه در يكي سمي مهلك، و در ديگري آب گوارا باشد، اما انسان نداند كدام زهر و كدام آب گوارا است، به حكم عقل خويش، از هر دو پرهيز مي كند.
از بعد شرعي، روايات بسياري وجود دارد كه به برخي از آنها اشاره مي شود.
حضرت موسي بن جعفر (ع) مي فرمايد:
ليس لك ان تتكلم بما شئت لان الله يقول «و لا تقف ما ليس لك به علم».23
حق نداري هر چه را بخواهي، بگويي؛ زيرا خداوند با عزت و شكوه مي فرمايد «از آنچه آگاهي نداري، پيروي نكن».
هشام بن سالم مي گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: حق خداوند بر بندگانش چيست؟
امام (ع) فرمود: ان يقولوا ما يعلمون و يكفوا عما لا يعلمون فاذا فعلوا ذلك فقد ادوا الي الله حقه.24
آن چه را كه مي دانند بگويند و ]زبان را[ از آن چه نمي دانند، نگاه دارند؛ پس اگر اين كار را كردند، حق خدا را به جاي آورده اند.
حضرت با بياني ديگر فرمود:
اذا سئل رجل منكم عما لا يعلم فليقل: «لا ادري» و لا يقل: «الله اعلم» فيئقع في قلب صاحبه شكاً.25
زماني كه از كسي درباره چيزي كه نمي داند پرسش شود، بايد بگويد «نمي دانم» و نگويد «خدا داناتر است» تا سوال كننده را به شك و شبهه بياندازد.
روايات بسيار ديگري نيز در اين باره وجود دارد كه از مجال اين گفتار خارج است.
امور مشكوكي كه انسان از آنها خبر مي دهد، به دو گروه تقسيم مي شود: دسته اول قضايايي هستند كه انسان حالت و موفعيت پيشين آنها را مي داند؛ مانند اين كه شخصي به سفر رفته است و از دوستش مي پرسند: آيا او بازگشته يا نه؟ آن شخص مي داند كه او به سفر رفته؛ ولي نمي داند كه بازگشته يا نه؛ با اين حال، پاسخ مي دهد: نه. دسته دوم، قضايايي هستند كه انسان از موقعيت گذشته آنها هم آگاهي ندارد؛ مانند آنكه شخص از سفر رفتن دوستش آگاه نيست و فقط براي پاسخ دادن به پرسش، نظر خود را مي گويد. در هر دو مورد، جواب شخص، غير مجاز و غير اخلاقي است.
برخي از فقيهان در اين جا بسيار دقيق مي نگرند و معتقدند كه انسان تا به راست بودن خبري يقين نيافته، به بيان آن مجاز نيست، و فقط آن هنگام كه به راستي آن يقين كرد مي تواند آن را بيان كند. آنها اعتقاد دارند كه راست گفتن واجب است؛ البته اين بدان معنا نيست كه انسان موظف باشد هر مطلب راستي را بگويد؛ بلكه اگر بخواهد چيزي بگويد، بايد راست بگويد.
آيا دروغ از گناهان بزرگ است؟
درباره كوچك بودن يا بزرگ بودن گناه دروغ، روايات فراواني وجود دارد، در برخي از آنها، به ويژه در بخش شمارش گناهان بزرگ، دروغ گناه بزرگ دانسته شده است؛ چنان كه فضل بن شاذان از حضرت رضا (ع) نقل مي كند كه حضرت در نامه اي به مامون گناهان بزرگ را بر شمرده، دروغ را نيز يكي از آنها معرفي كرد.26
فقيهان همه اقسام دروغ را جزو گناهان بزرگ نمي شمرند؛ بلكه برخي از اقسام دروغ، مانند دروغ بستن به خدا و پيامبر (ص) و پيشوايان معصوم (ع)، گواهي و شهادت دروغ، قسم دروغ و تهمت زدن را به صورت مسلم، از گناهان بزرگ به شمار آورده اند.
امام صادق (ع) مي فرمايد: الكذب علي الله و علي رسوله و علي الاوصياء (ع) من الكبائر.27
دروغ بستن به خدا، پيامبر و امامان از گناهان بزرگ است.
فقيهان در باب «مبطلات روزه»28 مي گويند: دروغ بستن به خدا، پيامبر و امامان (ع) نه تنها روزه را باطل مي كند، بلكه «كفاره جمع»29 نيز دارد.
نكته اي كه بايد بدان توجه شود، اين است كه بزرگ يا كوچك بودن گناه دروغ، به ميزان پيامدهاي آن ارتباط ندارد. چه بسا از يك دروغ مفسده اي بزرگ پديد آيد؛ اما از گناهان بزرگ به شمار نرود و برعكس، يك دروغ، مفسده اي كوچك به بار آورد، اما از گناهان بزرگ شمرده شود.
ميزان غير واقعي بودن دروغ نيز در بزرگ يا كوچك بودن گناه آن، نقشي ندارد؛ البته اصرار ورزيدن بر گناهان كوچك آنها را به گناهاني بزرگ تبديل مي كند. فقيه بزرگ شيعي، شيخ انصاري (ره)، توبه نكردن از گناه را هر چند تكراري در آن نباشد، اصرار بر گناه به شمار آورده، آن را موجب بزرگ شدن گناه مي داند.30
عبدالله بن حجاج مي گويد: از حضرت صادق (ع) پرسيدم: آيا «كذاب» كسي است كه درباره چيزي دروغ مي گويد؟
حضرت در پاسخ فرمود: لا، ما من احد الا يكون ذلك منه و لكن المطبوع علي الكذب.31
نه، هيچ كس ]جز معصومان[ وجود ندارد كه خلافي نگويد. كذاب كسي است كه سرشتش دروغگويي شده است
ابي بصير مي گويد: از حضرت صادق (ع) شنيدم كه مي فرمود:
ان العبد ليكذب حتي يكتب من الكذابين فاذا كذب قال الله عزوجل كذب و فجر.32
همانا بنده دروغ مي گويد تا جايي كه در شمار دروغگويان نوشته مي شود؛ پس هنگامي كه دروغ مي گويد، خداوند عزوجل مي فرمايد: دروغ گفت و ستمكار شد.
از امير مومنان علي (ع) چنين نقل شده است: ما يزال احد كم يكذب حتي يقال كذب و فجر.33
برخي از شما آنقدر دروغ مي گويد تا اين كه گفته مي شود: دروغ گفت و فاجر شد.
با توجه به اين كه هر گناهي موجب «فسق»، و از بين برنده «عدالت» نيست – چرا كه گناهان كوچك به عدالت زيان نمي رساند – از اين احاديث چنين برداشت مي شود كه اگر شخصي طبع دروغگويي بيابد، «فاجر و فاسق» مي شود.
اصرار بر دروغ هايي كه از گناهان كوچك به شمار مي روند، و تكرار آنها، بيماري دروني به شمار مي رود كه به تدريج بر صفحه روح و نفس انسان اثر گذاشته، آرام آرام به «ملكه» اي34 در وجود شخص تبديل مي شود تا به آنجا كه به سختي مي تواند راست بگويد.
پيدا شدن چنين «طبيعت ثانويه اي»35 در انسان، بعد معنوي او را ضعيف، و ايمانش را نابود مي كند. در چنين حالي، فسق و فجور، جايگزين ايمان و معنويت مي شود.
موارد جواز دروغ
آيا دروغ در هر زمان و با هر وضعيتي حرام است و از گناهان به شمار مي رود يا در برخي موارد حرام نبوده، مجاز است؟
اين بخش از گفتار، به بحث از جايز بودن برخي اقسام دروغ اختصاص دارد؛ البته گفت و گو درباره اين كه چه دروغ هايي جايز است، يا گفتن دروغ در چه مواردي اشكال ندارد، بحثي است كه هم فقيهان و هم دانشمندان اخلاق به آن توجه ويژه اي دارند. اين موارد عبارتند از:
1- وجود ضرورت
ناچاري و ضرورت، از موارد مهمي است كه از ديد فقيهان، دروغ گفتن را جايز مي كند؛ البته مجاز شدن رفتار ممنوع به سبب ضرورت، فقط به دروغ اختصاص ندارد؛ براي نمونه آنجا كه راه مداواي بيمار به استفاده از خوردني ها يا آشاميدن هاي حرام منحصر مي شود، استفاده به ميزان ضرورت جايز است. همچنين اگر خوردن گوشت حيوان مرده كه ذبح شرعي نشده باشد، حرام است، در حال ضرورت، و ترس از مردن به علت شدت گرسنگي و نبودن هيچ خوردني ديگر، به مقدار لازم جايز شمرده شده است.
فقيهان مي گويند: ضرورت ها امور ممنوع را مجاز مي سازد؛36 البته بايد توجه داشت كه اگر چه اضطرار، دروغ را مجاز، و حرمت آن را برطرف مي كند، به معناي تغيير حقيقت ناپسند دروغ نيست؛ بلكه «قبح عقلي» دروغ همچنان پا بر جا است و برطرف نخواهد شد؛ اما آنجا كه شرع و عقل، انسان را به يكي از دو رفتار «ناپسند» و «ناپسندتر» ناگزير ببيند، بر لزوم به جاي آوردن رفتار «ناپسند» حكم مي كنند.
همچنين زماني كه انسان بين دو امر ممنوع يا بين انتخاب «بد» و «بدتر» قرار گيرد، شرع و عقل، به انتخاب «بد»، خوب مي شود؛ بلكه عقل انسان، «بد» را هميشه «بد» مي داند و از اين رو به انجام آن حكم مي كند، كه چاره مناسب تري جز انجام آن ندارد؛ اما اگر راهي براي گريز از هر دو امر «ناپسند» و «ناپسندتر» يافت مي شود، شرع و عقل، به پيمودن آن راه، و دوري از «ناپسند» و «ناپسندتر» حكم مي كنند؛ به همين دليل، اگر چه دروغ گفتن از ديد شرع براي دفع ضرر جايز است، چنانچه راهي وجود داشته باشد كه هم دفع ضرر كند و هم انسان را از دروغگويي باز دارد، بايد انجام گيرد و در اين جا است كه مساله «توريه» مطرح مي شود.
هر انساني از اين كه به او دروغ گفته شود، ناخشنود مي شود و احساس بيزاري مي كند و اين بهترين گواه بر آن است كه سرشت پاك بشري از اين عمل تنفر داشته، از آن مي پرهيزد. طبيعت و فطرت انساني با دروغ ناسازگار بوده، در برابر اين عمل نوعي مقاومت و بازدارندگي از خود نشان مي دهد كه از آن به عنوان «قبح عقلي» ياد مي شود.
نكته ديگر آن كه جواز دروغ تا زمان بقاي اضطرار باقي است و به محض رفع ضرورت، از بين مي رود. همچنين حكم جواز، به اندازه برطرف كردن ضرورت است به اين معنا كه شخص با وجود ضرورت نمي تواند به هر ميزان كه خواست و توانست دروغ بگويد؛ زيرا ضرورت ها جواز عبور براي پا گذاشتن به وادي فساد نيستند؛ بنابراين به بهانه هر ضرري نمي توان دروغ گفت.
امير مومنان علي (ع) مي فرمايد: علامه الايمان ان توتر الصدق حيث يضرك علي الكذب حيث ينفعك.37
نشانه ايمان آن است كه راستي زيان رساننده به تو را بر دروغي كه به تو نفع مي رساند مقدم داري.
بنابراين دروغ هنگامي كه اضطراري وجود داشته باشد و راهي براي «توريه» نباشد فقط به اندازه دفع ضرر جايز است.
حضرت رضا (ع) مي فرمايد:
ام الرجل ليصدق علي اخيه فيناله عنت من صدقه فيكون كذابا عندالله و ان الرجل ليكذب علي اخيه يريد به نفعه فيكون عندالله صادقا.38
همانا شخصي در حق برادر مسلمانش سخن راستي مي گويد كه با اين گفتار، او را گرفتار مي كند؛ پس نزد خدا از دروغگويان است و همانا شخصي در حق برادر مسلمانش دروغي مي گويد كه با آن دروغ، از او دفع ضرر مي كند؛ پس نزد خدا از راستگويان است.
در حال نبرد مسلمانان با كافران، گرچه فتواي صريحي وجود ندارد، از ظاهر برخي روايات چنين به دست مي آيد كه دروغ گفتن با وجود اضطرار و البته فقط به اندازه نياز، بي اشكال است. اگر هنگام جنگ، دروغي بتواند مسلمانان را از تنگنا برهاند و مايه پيروزي آنها شود، اشكال ندارد.
از حضرت صادق (ع) روايت شده است:
كل كذب مسوول عنه صاحبه يوما الا كذبا في ثلاثه: رجل كائذ في حربه و هو موضوع عنه …. 39
در روز قيامت، گوينده هر دروغي بازخواست مي شود، جز از سه مورد: شخصي كه در حال جنگ،[دشمن را] فريب دهد، اين دروغ از او برداشته مي شود ….
توجه به اين نكته ضرورت دارد كه منظور از جنگ در اين روايت، همان جنگ گرم و نبرد روياروي است، نه آن چه امروزه با عنوان جنگ هاي سرد و تبليغاتي معروف شده است. از ظاهر حديث برمي آيد كه «كيد» به معناي فريب دادن دشمن به صورت عملي است، نه به معناي فريب گفتاري؛ اما همان گونه كه پيش از اين گفته شد، دروغ هم به صورت گفتاري انجام مي شود و هم به صورت عملي. دروغ گفتاري همان خبر كردن مخالف با واقع است و دروغ عملي آن است كه انسان، رفتاري را انجام دهد كه مفهوم برداشت شده از آن، غير واقعي باشد.
پيامبر اكرم (ص) به حضرت علي (ع) فرمود:
ثلاثه يحسن فيهن الكذب: المكيده في الحرب …. 40
اي علي! سه چيز است كه دروغ گفتن در آن عملي نيك به شمار مي رود: نيرنگ زدن در جنگ و ….
از آنجا كه بنابر روايات، جنگ، نوعي حيله براي از بين بردن دشمن است، اعمالي كه بر محور فريب باشد، در جنگ نيك و پسنديده است؛ البته حسن و قبح اعمال ذاتي است، به اين معنا كه ذات و حقيقت هر عملي يا خوب يا بد است، زشت يا زيبا است؛ اما گاه همان عمل كه ذاتي قبيح و ناپسند دارد، به سبب اتصاف به اوصاف و حالاتي خاص نيكو و پسنديده مي شود؛ ولي اين به آن معنا نيست كه ذات عمل تغيير يابد؛ بلكه عمل به صورت «عرضي»41 پسنديده مي شود؛ همانند كه ذاتي ناپسند و زشت دارد؛ ولي در مواقع اضطراري به صورت عرضي، عملي نيك شمرده مي شود؛ براي نمونه، آنگاه كه انسان در برابر دو عمل زشت قرار گرفته، از ميان آن دو، عملي را برگزيند كه زشتي كمتري دارد، وقتي از او پرسيده شود: چرا اين عمل را برگزيدي؟ پاسخ مي دهد: زيرا اين، بهتر از آن ديگري بود. در اينجا است كه بايد گفته شود: اين عمل، ذاتي ناپسند داشته است؛ اما در وضعيت موجود، به صورت نسبي و بالعرض نيك شمرده مي شود.
با توجه به اين مطلب روشن مي شود كه وقتي مي گويند: دروغ در سه مورد نيكو است، به آن معنا نيست كه قبح ذاتي اش از بين رفته؛ بلكه فقط به اين معنا است كه حسن عرضي يافته است.
اين مطلب را در اعمال نيك و پسنديده نيز مي توان مشاهده كرد. اعمالي كه ذاتي پسنديده و نيك دارند، گاه به سبب وضعي خاص، زشت و ناپسند مي شوند؛ همانند راستگويي كه گاه در موقعيتي خاص و ويژه، فتنه اي پديد مي آورد كه البته در اين حالت، به صورت عرضي قبيح شمرده مي شود و به اصطلاح، قبح عرضي مي يابد.
رسول اكرم (ص) به حضرت علي (ع) فرمود: ثلاثه يقبح فيهن الصدق النميمه …. 42
سه چيز است كه راست گفتن در آنها زشت و ناپسند است. يكي از آنها سخن چيني است ….
سخن چيني، بيان كردن سخنان شخصي نزد شخص ديگر است به شكلي كه باعث فتنه و آشوب شود كه در اين رفتار، اگر چه گفتار سخن چين راست و صادقانه است، از آنجا كه اين راست مايه فتنه مي شود، ناپسند به شمار مي رود.
2. اصلاح بين مسلمانان
دومين موردي كه دروغ گفتن در آن، بازخواستي را در قيامت براي گوينده به دنبال نخواهد داشت و از موارد جواز دروغ به شمار مي آيد، مساله «اصلاح ذات البين» است. هنگامي كه دروغ باعث حل اختلاف و ايجاد صلح و آشتي بين دو مسلمان حل شود، از نظر شرعي جايز بوده، حرام نيست. در سخنان حضرت صادق (ع) آمده است:
الكلام ثلاثه صدق و كذب و اصلاح بين الناس.43
كلام سه قسم است: «راست» و «دروغ» و «كلامي كه باعث حل اختلاف بين مردم مي شود».
البته منظور از قسم سوم آن است كه «دروغي» گفته شود تا اختلاف بين دو مسلمان حل شود؛ ولي از آنجا كه اين «دروغ»، حسني عرضي يافته است و حرام شمرده نمي شود، در عرض قسم دوم قرار داده شده و با عنوان كذب ناميده نشده است.
در اين جا هيچ اضطراري وجود ندارد؛ اما رابطه برادري اسلامي اقتضا مي كند كه انسان در برخورد با اختلاف هاي مسلمانان بي تفاوت نباشد. در اينجا سبب جواز دروغ، صلاح جامعه اسلامي است.
پيامبر اكرم (ص) به حضرت علي (ع) وصيت فرمود: ان الله احب الكذب في الصلاح و ابغض الصدق في الفساد.44
همانا خداوند دروغ به مصلحت و خير را دوست دارد و از راستي كه فساد در پي داشته باشد، متنفر است؛ البته رعايت مقدار و ميزان لازم براي ايجاد صلاح، ضرورت است و نبايد از حد لازم تجاوز كرد؛ چرا كه تجاوز از حد لازم، انسان را به خوي دروغگويي مبتلا مي كند.
حضرت صادق (ع) مي فرمايد: المصلح ليس بكذاب.45
اصلاحگر سرشت دروغگويي ندارد.
آنچه از روايت پيشين مي توان فهميد اين است كه انسان به بهانه اصلاح جامعه، و ايجاد صلح و آشتي بين دو مسلمان، مجاز به دروغگويي بي جا و بي اندازه نيست؛ بلكه بايد ميزان لازم را رعايت كند.
3. وعده دادن
سومين مورد از موارد سه گانه جواز دروغ، مساله «وعده دادن» است.
وعده دادن انسان به آنچه نمي تواند وفا كند، يا در اصل دروغ نيست يا چنانچه دروغ باشد، در حالت اضطرار، حرام نيست.
برخي از فقيهان معتقدند كه وعده دادن، فقط تعهد و پيمان است و هيچ خبري در آن وجود ندارد؛ بنابراين از آنجا كه دروغ، خبر مخالف با واقع است، اين قبيل تعهدها، دروغ به شمار نمي روند؛ اما چنانچه «تعهد»، نوعي از خبر به شمار رود، به اين معنا كه «وعده كردن»، خبر از انجام كاري در آينده تلقي شود كه پيش از رسيدن زمان موعود، به انجام آن تعهد شده است، در اين صورت، استثنايي وجود نداشته، اگر اين وعده با واقع مخالف باشد، دروغ و حرام است، مگر آنكه ضرورتي در ميان باشد.
چنان چه شخصي وعده اي بدهد، ولي از همان ابتدا خود را متعهد و ملتزم بر انجام آن نكند و فقط در موقعيت خاصي آن وعده را انجام دهد عمل و گفتارش دروغ شمرده نمي شود.
اشكال دروغ
خبر مخالف با واقع به شكل هاي گوناگون قابل ارائه است كه در ذيل به آنها پرداخته مي شود:
الف. توريه
«توريه» سخن دو پهلو گفتن است. كلامي كه از آن دو معنا فهميده شود: يكي معناي ظاهر و آشكار كه ذهن شنونده به سرعت به آن منتقل مي شود، و ديگري معناي نهايي و ناپيدا كه مقصود اصلي گوينده است و ذهن شنونده به آن منتقل نمي شود.
برخي فقيهان «توريه» را دروغ نمي دانند، و برخي ديگر معتقدند نوعي دروغ است؛ ولي حكم «حرمت دروغ» را ندارد. مطلب مسلم و قطعي اين است كه اگر انسان براي برطرف كردن زيان از خود يا مسلماني ديگر ناچار به توريه يا دروغ شود، «توريه» بهتر و شايسته تر است و چنان چه توريه نكند و دروغ بگويد، رفتارش از ديد فقيهان اشكال دارد.
ب. مبالغه، كنايه، مثل و حكايت
در مبالغه از واقعه اي، مانند آنكه گفته شود: «صد بار گفتم»؛ در حالي كه بسيار كمتر از صد بار گفته است، و نيز در كنايه ها، اگر مقصود گوينده، خبر كردن از همان چيزي كه مي گويد باشد، صفات «راست و دروغ» در آن راه مي يابد؛ اما چنان چه مرادش از مبالغه يا كنايه، خبر كردن نبوده؛ بلكه فقط بيان كثرت، تكرار، مدح يا ذم كسي باشد، آن مبالغه يا كنايه دروغ شمرده نمي شود؛ افزون بر اين، گاه زيبايي كلام، ارتباطي مستقيم با كنايه ها دارد؛ همان گونه كه در قرآن مجيد نيز كنايه به كار گرفته شده است آن جا كه مي فرمايد:
و اسئل القريه.46 از شهر بپرس.
البته بايد توجه داشت كه ستايش و سرزنش بيجا از شخصي كه مستحق آن نيست، بحثي جدا از بحث راست و دروغ داشته، در اين گفتار قرار ندارد. مثل ها و حكايت ها نيز همين حكم را دارند؛ يعني اگر مقصود گوينده از بيان مثل يا حكايت، واقع شده است؛ دروغ و راست در آن وجود خواهد داشت؛ ولي چنان چه مراد گوينده تفهيم مطلبي ديگر غير از مفاد خود حكايت است، مانند اين كه حكايتي از گفت و گوي جمادات و حيوانات با يكديگر، براي القاي معاني اخلاقي بسازد، دروغ به شمار نمي رود و حرام نيست.
ج. دروغ به شوخي
در شوخي نيز موضوع به همين شكل است؛ اما توجه به اين نكته مهم است كه وقتي انسان از گفتارش، قصد خبر دادن از واقع را ندارد و از همان ابتدا در مقام شوخي است، در اين حال، يا قرينه و نشانه اي بر شوخي بودن گفتارش وجود دارد يا هيچ نشانه اي بر آن نيست.
آن جا كه بر شوخي بودن گفتارش نشانه اي وجود دارد، مانند زماني كه مجلس و موقعيت، غير جدي است و با توجه به آن مجلس مي توان به شوخي بودن كلام گوينده پي برد يا اين كه رفتار شخص بر شوخي بودن گفتارش دلالت مي كند، در اين حالات شوخي از ديد فقيهان بدون اشكال است؛ اما اگر مقصود انسان از خبر دادن، شوخي كردن باشد، ولي هيچ قرينه و نشانه اي بر شوخي بودن گفتارش در كار نباشد، مانند آن كه مطلبي را بگويد، اما شنوندگان هيچ نشاني از شوخي در گوينده نيابند، در اين حال، گفتارش از نظر فقهي اشكال دارد، مگر اين كه خبر شخص به قدري با واقعيت مخالف باشد كه هر شنونده اي به شوخي بودن مطلب پي ببرد؛ مانند آن كه آتش را به سردي، و برف را به گرمي وصف كند.
اگر انسان بخواهد خبر غير واقعي خود را واقعي نشان دهد، هرچند سياق و قالب گفتارش شوخي باشد، كار حرام انجام داده است؛ البته روايات بسيار وجود دارد كه انسان را از دروغ به شوخي نيز منع مي كند آن چه از مفاد اين روايات، و تمام روايات موجود در زمينه دروغ برداشت مي شود، بيانگر نكته اي اخلاقي درباره اين رفتار ناپسند است و آن اين كه دروغگويي حتي به صورت مجازش نيز بر روان انسان تاثير سوء و نامطلوبي بر جاي مي نهد و راه فساد و انحطاط را پيش روي انسان همواره مي سازد.
حضرت باقر (ع) بارها مي فرمود: اتقوا الكذب، الصغير منه و الكبير في كل جد و هزل.47
از دروغ بپرهيز؛ چه كوچك باشد، چه بزرگ. در هر حالي باشد؛ چه جدي، و چه شوخي.
انسان با گفتن دروغ كوچك، بر گفتن دروغ بزرگ جرات مي يابد و با گفتن دروغ به شوخي، آماده راه يابي به دروغ هاي جدي مي شود.
امير مومنان علي (ع) مي فرمايد: لا يجد عبد طعم الايمان حتي يترك الكذب هزله و جده.48
هيچ بنده اي، مزه ايمان را نخواهد چشيد، مگر اين كه دروغ را چه به صورت شوخي و چه جدي ترك كند.
اين حديث گوياي حرمت دروغ به شوخي نيست÷ بلكه فقط پيامد زشت دروغ بر روح و روان انسان را بيان مي كند.
لا يصلح من الكذب جد و لاهزل … ان الكذب يهدي الي الفجور و الفجور يهدي الي النار.49
هيچ دروغي چه جدي و چه شوخي، خوب نيست. همانا ]دروغ انسان را[ به سوي گناهان رهنمون مي شود و گناهان هم به سوي آتش مي كشاند.
پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد: يا اباذر ويل للذي يحدث فيكذب ليضحك به القوم ويل له ويل له ويل له.50
اي ابوذر! واي بر كسي كه براي خنداندن مردم دروغ مي گويد. واي بر او، واي بر او، واي بر او.
انا زعيم ببيت في ربض الجنه و بيت في وسط الجنه و بيت في اعلي الجنه لمن ترك المراء و ان كان محقا و لمن ترك الكذب و ان كان هازلا و لمن حسن خلقه.51
من دادن خانه اي در پايين بهشت و خانه اي در وسط بهشت و خانه اي در بالاي بهشت را تعهد مي كنم براي كسي كه جدال در گفتار را با آن كه حق با او است، ترك كند و دروغ را با آن كه شوخي است وانهد و كسي كه خلق خويش را نيكو سازد.
بر پايه اين گونه احاديث روشن مي شود كه اگر چه دروغ به شوخي از نظر شرعي حرام نيست، تاثير آن بر روح و روان انسان، قطعي و حتمي است؛
پيامبر اكرم (ص) در بسياري از موارد شوخي مي كرد؛ ولي هرگز در اين حال دروغ نمي گفت. روزي پيرزني از حضرت پرسيد: آيا من به بهشت مي روم. حضرت فرمود: پيرزن ها به بهشت نمي روند. پيرزن شروع به گريه كرد و حضرت به سرعت فرمود: در قيامت هيچ كس پير نيست. (همه جوان وارد بهشت مي شوند.)
د. دروغ در دعوت ها و تعارف ها
انسان در دعوت ها و تعارف هاي عادي هم بايد مراقب گفتار و رفتار خود باشد. گاهي فردي را به چيزي تعارف مي كنند كه به دليلي، خواهان پذيرش آن نيست كه بايد مراقب باشد تا به دروغگويي آلوده نشود؛ مانند روزه داري كه نمي خواهد كسي از روزه بودنش آگاه شود و در پاسخ تعارف ديگران، براي جلوگيري از ريا دروغ مي گويد يا كسي كه درباره حرام يا حلال بودن مال تعارف كننده شك دارد و چون نمي خواهد مرتكب خوردن مال حرام يا مشكوك شود، به دروغ مي گويد: ميل ندارم؛ در حالي كه بسيار گرسنه بوده، ميل وافري هم به خوردن دارد. در اين جا شخص براي ترك عملي حرام، مرتكب عمل حرام ديگري، يعني دروغگويي، شده است؛ بنابراين در تعارف ها، نگه داري و مراقبت از زبان، بسيار لازم و ضرور است و در اين موارد نبايد پاسخي داد كه جنبه اخباري داشته باشد.
در مواردي كه انسان خود تعارف مي كند نيز اين قبيل مراقبت ها بسيار لازم است؛ مانند اين كه تعارف كند؛ در حالي كه از آن ناراضي و ناخشنود است.
بر اساس بسياري از روايات، بيش تر افراد از راه زبان وارد جهنم خواهند شد و اين به آن معنا است كه گناهان انسان از راه زبان بسيار بيشتر از گناهان ديگر است.
هـ. دروغ در نقل گفتار و رفتار ديگران
گاه دروغ در نقل گفتار و رفتار ديگران نيز راه مي يابد كه از آن به «بهتان» تعبير مي كنند. دروغ بستن به ديگران، به اين معنا است كه كسي چيزي را نگفته يا عملي را مرتكب نشده است؛ ولي آن گفتار و عمل را به او نسبت دهند كه اين كار فعلي حرام و از گناهان بزرگ است.
دروغ بستن به خدا، پيامبر (ص) و امامان (ع) همان گونه كه گذشت، از مصاديق اين نوع دروغ است.
حضرت صادق (ع) مي فرمايد: الكذب علي الله و علي رسوله (ص) من الكبائر.52
دروغ بستن به خدا و رسولش از گناهان بزرگ است.
رسول اكرم (ص) نيز فرمود: من قال علي مالم اقل فليتبوا مقعده من النار.53
اگر كسي جيزي را كه من نگفته ام به من نسبت دهد، جايگاهش در آتش است.
امام صادق (ع) به مردي از اهالي شام فرمود: يا اخا اهل الشام اسمع حديثنا و لا تكذب علينا فانه من كذب علينا في شيء فقد كذب علي رسول الله (ص) و من كذب علي رسول الله (ص) فقد كذب علي الله.54
اي برادر شامي! گفتار ما را بشنو و به ما دروغ نبند. همانا هركس به ما دروغ ببندد، به پيامبر دروغ بسته و هركس كه به پيامبر دروغ بست، به خدا دروغ بسته است.
از امام باقر (ع) نيز نقل شده است: يا ابا النعمان لا تكذب علينا كذبه فتسلب الحنيفيه.55
اي ابو نعمان! به ما دروغ نبند كه از صراط مستقيم دور خواهي شد.
ترجمه آيات و نقل قول از امامان بي آن كه به سند آن اطميناني باشد، از مصاديق بارز اين گفتار است كه انسان به مراقبت بيشتر در برابر آن وظيفه دارد؛ البته زماني كه انسان از مستند بودن گفتاري مطمئن نيست و آن را به يكي از امامان و يا پيامبر خدا نسبت مي دهد، روزه اش باطل نمي شود؛ بلكه ابطال روزه در آن جا است كه از خلاف واقع بودن مطلب آگاهي كامل دارد؛ سپس آن را نسبت مي دهد. انسان بايد مراقب باشد كه مسائل مشكوك و مسائلي را كه از سند آن آگاهي كامل ندارد، بيان نكند.
و. سوگند دروغ
گاهي انسان از دروغ بودن گفتار خود آگاهي كامل دارد و براي آن، خدا را نيز گواه مي آورد كه مرتكب سوگند دروغ، كه گناهي بزرگ مي باشد، شده است.
حضرت عيسي بن مريم (ع) فرمود: من اعظم الذنوب عند الله ان يقول العبد ان الله يعلم لما لا يعلم.56
از بزرگ ترين گناهان نزد خداوند آن است كه بنده اي بگويد خدا مي داند در آن چه خدا نمي داند.
يعني خدا را بر مطلب دروغ خود شاهد بگيرد.
انسان گاهي دروغ مي گويد و با زبان خبري، خدا را گواه مي آورد كه اين عمل از گناهان بزرگ و بسيار زشت است و گاهي اين گواه آوردن جنبه انشايي مي يابد كه به صورت سوگند دروغ ظهور مي كند، كه اين هم از گناهان بزرگ به شمار مي رود.
امام صادق (ع) مي فرمايد: من قال علم الله ما لم يعلم اهتز العرش اعظاما له.57
كسي كه بگويد خدا مي داند؛ ولي خداوند خلاف آن را مي داند، عرش الاهي به سبب عظمت خداوند به لرزه در مي آيد.
در روايتي ديگر آمده است: اذا قال العبد علم الله و كان كاذبا قال الله عزوجل اما وجدت احدا تكذب عليه غيري.58
اگر بنده بگويد: خدا مي داند و دروغ بگويد، خداوند مي فرمايد: آيا تو كسي را غير از من نيافتي تا به او دروغ ببندي؟
در اين جا سوگند، از سنخ امور انشايي است، نه اخباري.
هنگامي كه شخص سوگند مي خورد، در حقيقت، تاكيد را براي يك جمله خبري انشا مي كند؛ بنابراين، سوگند به خودي خود به راست و دروغ متصف نمي شود؛ بلكه به اعتبار خبري كه سوگند، آن را تاكيد مي كند، به راست يا دروغ متصف مي شود به اين معنا كه اگر سوگند براي تاكيد خبري راست باشد، آن سوگند، به تبع خبرش به صدق و راستي متصف مي شود و اگر آن خبر دروغ باشد، سوگند خورده شده نيز قسم دروغ مي شود.
اقسام سوگند در علم فقه
1. «سوگند عقد» يا «يمين عقد»
آن گاه كه انسان معتقد مي شود عملي را در آينده انجام دهد يا آن را ترك كند، سپس براي تاكيد تعهدش، قسم ياد مي كند، اگر شرايط وفا به عهد فراهم آيد، قسم منعقد شده و سرپيچي از آن حرام است و كفاره ار واجب مي كند.
2. «سوگند مناشده»59 يا «يمين مناشده»
هنگامي كه انسان كاري را از ديگري مي خواهد و براي تاكيد بر انجام آن، شخص را قسم مي دهد، در اين حالت چنان چه شخص به آن درخواست عمل نكند، حرامي انجام نداده است؛ زيرا ملتزم به آن عمل نيست و كفاره نيز بر او واجب نمي شود.
3. «سوگند تاكيد» يا «يمين تاكيد»
اين شكل از قسم كه مورد گفت و گوي اين نوشتار و مورد نظر دانشمندان اخلاق است، آن است كه انسان از وقوع چيزي خبر دهد و براي تاكيد بر خبرش قسم بخورد؛ البته تفاوتي ندارد كه خبر او، وقوع در زمان گذشته، حال يا آينده باشد. به هر صورت در اين حالت قسم به راست و دروغ متصف مي شود.
از آن جا كه قسم، امري انشايي است و به خودي خود، به راست و دروغ متصف نيست، بلكه به اعتبار خبري كه به آن مربوط مي شود به راست و دروغ اتصاف مي يابد، اگر خبر دروغ باشد، قسم نيز دروغ و حرام است.
اگر دقت شود كه در كليه موارد جواز دروغ، مانند مواقع اضطرار، قسم دروغ نيز جايز است؛ البته چنان چه بتوان فقط با دروغ گفتن، اضطرار را برطرف كرد و به قسم دروغ نيازي نباشد، نبايد قسم دروغ خورد؛ اما اگر براي رفع اضطرار، به قسم دروغ نيز نياز باشد، اين عمل حرام نخواهد بود.
از حضرت صادق (ع) نقل شده است كه رسول خدا (ص) فرمود: احلف بالله كاذبا و نج اخاك من القتل.60
براي نجات برادرت از كشته شدن، قسم دروغ بخور.
برخي از فقيهان معتقدند كه وعده دادن، فقط تعهد و پيمان است و هيچ خبري در آن وجود ندارد؛ بنابراين از آنجا كه دروغ، خبر مخالف با واقع است، اين قبيل تعهدها، دروغ به شمار نمي روند؛ اما چنانچه «تعهد»، نوعي از خبر به شمار رود، به اين معنا كه «وعده كردن»، خبر از انجام كاري در آينده تلقي شود كه پيش از رسيدن زمان موعود، به انجام آن تعهد شده است، در اين صورت، استثنايي وجود نداشته، اگر اين وعده با واقع مخالف باشد، دروغ و حرام است، مگر آنكه ضرورتي در ميان باشد.
آن جا كه اضطرار وجود ندارد، قسم دروغ، گناهي بسيار بزرگ به شمار مي رود؛ چنان كه برخي روايات از آن به مبارزه با خدا تعبير كرده اند.
امام صادق (ع) مي فرمايد: من حلف علي يمين و هو يعلم انه كاذب فقد بارز الله عزوجل.61
كسي كه قسم بخورد و بداند دروغ است، به حقيقت با خدا جنگيده است.
حضرت به شخصي به نام سدير فرمود: يا سدير من حلف بالله كاذبا كفر.62
اي سدير! كسي كه به دروغ به خدا قسم بخورد، كافر است؛
البته كفر به دو نوع است: 1. كفر اعتقادي؛ 2. كفر عملي.
كفر اعتقادي آن است كه انسان منكر خدا، پيامبر و معاد باشد و كفر عملي آن است كه انسان بي پروا عمل حرامي را انجام دهد؛ البته اگر كفر عملي ادامه يابد، چه بسا به كفر اعتقادي بينجامد.
قسم دروغ از نوع كفر عملي به شمار مي رود؛ چنان كه درباره ترك كننده نماز نيز از رسول خدا (ص) نقل شده است: من ترك الصلوه متعمدا فقد كفر.63
كسي كه نمازش را از روي عمد ترك كند، كافر است؛
نكته ديگر آن كه سوگند دروغ فقط در مسائل مادي و دنيايي نيست؛ بلكه گاه انسان براي مسائل آخرتي نيز سوگند دروغ مي خورد مانند زماني كه تصور كند ترويج و تبليغ دين از هر راهي جايز است؛ بنابراين، به گمان اندوختن توشه براي آخرت خويش، دروغي مي گويد، آن گاه بر آن قسم مي خورد كه البته اين دروغ و سوگند، حرام است و عاقبتي جز آتش دوزخ براي او به بار نخواهد آورد.
سوگندهاي دروغ بيشتر در موارد دنيايي و مادي مثل پايمال كردن حقوق اشخاص براي كسب مال و مقام و غيره ادا مي شود.
امام صادق (ع) مي فرمايد:
… و اما التي عقوبتها دخول النار فهو ان يحلف الرجل مال امري مسلم او علي حقه ظلما فهذه يمين غموس توجب النار و لا كفاره عليه في الدنيا.64
سوگند بر دو نوع است: … . نوعي كه عقوبتش ورود در آتش دوزخ است، آن كه انسان به ستم بر ضد فرد مسلمان، از جهت مالي يا حق ]غير مالي[ او سوگند خورد. اين، سوگند دروغ است كه مايه آتش است و هيچ كفاره اي در دنيا ندارد.
در جاي ديگر، درباره سوگند دروغي كه موجب آتش مي شود مي فرمايد:
الرجل يحلف علي حق امري مسلم علي حبس ماله.65
[اين كه] فرد بر ضد حق شخص مسلمان يا بازداشت مال او سوگند دروغ خورد.
در سوره آل عمران نيز آمده است:
ان الذين يشترون بعهد الله و ايمانهم ثمنا قليلا اولئك لا خلاق لهم في الاخره و لا يكلمهم الله و لا ينظر اليهم يوم القيامه و لا يزكيهم و لهم عذاب اليم.66
همانا كساني كه پيمان خدا و سوگندهاي خود را به بهاي اندك بفروشند، ايشان را در سراي آخرت بهره اي نيست و خداوند با آنها سخن نمي گويد و نظر رحمت به آنها نمي افكند و ايشان را پاك نمي كند و بر ايشان عذابي دردناك است.
در سخنان پيامبر اكرم (ص) آمده است …
ثلاثه لا يكلمهم الله المنان الذي لا يعطي شيئا الا بمنه و المسبل ازاره و المنفق سلعته بالحلف الفاجر.67
سه گروه هستند كه خداوند با ايشان سخن نمي گويد: … 3. كسي كه با قسم دروغ ارزش جنسش را بالا برد؛
بنابراين افرادي كه سوگند دروغ مي خورند، در دو بعد دنيايي و آخرتي زيان مي كنند و همان گونه كه نصيبي از معنويت و نعمت هاي آخرتي ندارند و مورد آمرزش خداوند قرار نمي گيرند، در مسائل دنيايي نيز آسيب هايي را متحمل مي شوند.
امام صادق (ع) مي فرمايد: اليمين الغموس ينتظر بها اربعين ليله.68
كسي كه قسم دروغ مي خورد تا چهل شب نتيجه شر آن را خواهد ديد.
در روايات ديگر نيز آمده است كه قسم دروغ موجب مقطوع النسل شدن و فقر مي شود.69
اگر سوگند، راست باشد، در اين حالت چنان چه خبري كه سوگند بر آن خورده شده است، موضوع مهمي را بيان كند، مثل خبر از واقعيتي كه نزد قاضي در دادگاه بيان مي شود، سوگند بي اشكال خواهد بود؛ ولي اگر اين قسم راست، براي امور كوچك و بي ارزش باشد، مكروه است.
در روايتي ديگر از امام صادق (ع) آمده است: اجتمع الحواريون الي عيسي (ع) فقالوا له يا معلم الخير ارشدنا فقال لهم ان موسي كليم الله (ع) امركم ان لا تحلفوا بالله تبارك و تعالي كاذبين و انا آمر كم ان لا تحلفوا بالله كاذبين و لا صادقين.70
روزي حواريون به دور حضرت عيسي (ع) گرد آمدند و عرض كردند: اي استاد خوبي! ما را راهنمايي كن. حضرت فرمود: حضرت موسي (ع) پيامبر خدا، به شما دستور داد سوگند دروغ به خدا نخوريد و من دستور مي دهم به خدا قسم نخوريد چه دروغ و چه راست.
علي بن مهزيار نقل مي كند: مردي به امام صادق (ع) نامه اي نوشت كه فلان جريان از شما نقل شده و شما چنين چيزي فرموديد. حضرت در پاسخ نوشت:
و الله ما كان ذلك و اني لاكره ان اقول «والله» علي حال من الاحوال و لكنه غمني ان يقال ما لم يكن.71
به خدا سوگند! چنين نيست. من هيچ خوش ندارم به خدا قسم بخورم به هر شكل كه باشد؛ اما ناراحت شدم؛ زيرا به من چيزي را نسبت مي دهند كه نگفته ام.
در بعد اخلاقي، سوگند راست نيز ناپسند است و كراهت دارد؛ چرا كه سزاوار نيست خداوند براي مسائل كوچك و پيش پا افتاده دنيا، شاهد گرفته شود.
رسول خدا (ص) مي فرمايد: من اجل الله ان يحلف به اعطاه الله خيرا مما ذهب منه.72
كسي كه به خدا به سبب بزرگي و جبروت او سوگند نخورد، خداوند بهتر از آن چيزي كه از دست مي هد؛ نصيبش مي كند.
بنابراين، انگيزه و هدف، پديد آمدن اين بينش در انسان است كه مقام پروردگار را بسيار بزرگتر از آن ببيند كه بخواهد براي مسائل ناچيز و كوچك دنيايي به او قسم بخورد.
ز. گواهي دروغ
گواهي دروغ، امري جدا از دروغ نيست؛ چرا كه انسان در گواهي و شهادت دروغ نيز بر خلاف واقع خبر مي دهد؛ از همين رو اسلام بر پرهيز از آن بسيار تاكيد كرده، آن را عملي حرام مي شمرد. شهادت دروغ، تضييع مال يا جان يا آبروي انسان را در پي دارد.
از پيامبر گرامي (ص) روايت شده است: ان شهاده الزور تعادل الشرك بالله تعالي.73
همانا گواهي دروغ، برابر شرك به خدا است.
انسان مشرك، در پرستش بت، از هواي نفس خود پيروي مي كند و در شهادت دروغ نيز گرفتار هواي نفسش مي شود و آن را مي پرستد. اگر بندگان خدا به دو دسته بت پرستان و خدا پرستان تقسيم شوند، آنان كه شهادت دروغ مي دهند، از آن جا كه بت نفسشان را مي پرستند، در زمره بت پرستان قرار مي گيرند.
خداوند متعالي در وصف بندگان حقيقي خويش مي فرمايد: و عباد الرحمن … و الذين لا يشهدون الزور.74
بندگان خداوند … آنهايي هستند كه شهادت دروغ نمي دهند.
با توجه به روايت و آيه پيشين مشخص مي شود كه گواهي دهندگان دروغ از جمع بندگان حقيقي خدا خارج بوده، در رديف بت پرستان قرار مي گيرند؛ البته بايد توجه داشت كه اين مساله از ديدگاه فقهي بررسي نمي شود؛ بلكه بحث از ديدگاه اخلاقي مورد توجه و دقت است؛ چنان كه در حديث پيامبر اكرم (ص) نيز اشاره شد كه مثل بت پرستان هستند، و اين به آن معنا است كه آن دسته از مسائل فقهي مربوط به مشركان مانند نجس بودن و نفي احكام ظاهري اسلام، در اين جا مطرح نبوده و براي شهادت دهندگان به دروغ، ثابت نيست.
بايد توجه داشت كه شهادت دروغ پيش از آن كه زياني بر ديگران وارد سازد و حقوقي را از انسان هاي ديگر ضايع كند، به خود شخص زيان مي رساند؛ زيرا انسان با اين عمل از وادي توحيد به وادي شرك كشانده مي شود.
ح. كتمان شهادت
اگر انسان از ماجرا و رخدادي آگاه بود؛ ولي به هر دليل درست يا نادرست، از گواهي دادن، دوري كرد و شهادت نداد، دروغ نگفته است و در شمار دروغگويان قرار نمي گيرد.
«كتمان شهادت» با «انكار شهادت» متفاوت بوده، با دروغ ارتباط ندارد؛ زيرا همان گونه كه گفته شد، دروغ، به خبر مخالف با واقع گويند؛ حال آن كه در «كتمان شهادت»، خبري داده نمي شود تا دروغ يا راست باشد؛ بلكه از خبر دادن، پرهيز مي شود؛ در حالي كه در «انكار شهادت»، انسان خبر مي دهد كه شاهد ماجرا نبوده و خبر از آن ندارد كه اين با واقع مخالف بوده و دروغ به شمار مي رود.
البته پرهيز از شهادت در جايي كه گواهي ندادن به پايمال شدن حقي بينجامد، ناپسند است؛ اما دروغ به شمار نمي رود.
ريشه هاي دروني دروغ
دروغ به شكل معمول در يكي از صفات زشت و ناپسند نفساني ريشه دارد كه عبارتند از:
1. دشمني
گاه انسان از روي دشمني و نفرت درصدد ضربه زدن به كسي برآمده، دروغ مي گويد كه البته اين دشمني، از حركت نادرست و افسارگسيختگي نيروي غضب سرچشمه مي گيرد.
2. حسد
گاه حسادت به برتري هاي ديگري، انسان را به دروغگويي وا مي دارد.
3. خشم و عصبانيت
خشم از چيزي يا كسي مي تواند سبب بروز اين رفتار ناشايست از انسان باشد.
4. علاقه به مال دنيا (حب مال)
گاه علاقه و چشمداشت به مال دنيا، مايه بروز چنين رفتاري مي شود.
5. علاقه به مقام و جايگاه دنيايي (حب جاه)
گاه علاقه به مقام و منزلت دنيايي انسان را به دروغ گفتن وا مي دارد.
6. علاقه دنيايي به افراد
محبت و علاقه به افراد ممكن است انسان را به دروغ بكشاند. به اين صورت كه انسان براي جلب نظر محبوب خود، به دروغ دچار شود.
دانشمندان اخلاق، بحث دروغ را جزو مباحثي قرار داده اند كه فقط با يك نيروي خاص از نيروهاي نفساني ارتباط نداشته؛ بلكه با تمام آنها مرتبط است؛ زيرا ممكن است اين رفتار ناپسند از هر يك از اقسام نيروهاي دروني، چون شهوت و غضب، ريشه گرفته، پديد آيد.
دروغ گاه در نيروي شهوت ريشه داشته، گاه از نيروي غضب سرچشمه مي گيرد؛ البته هر يك از دو نيروي شهوت و غضب، مايه پديد آمدن صفاتي چون «حب به مال» و «دشمني» مي شوند كه آن صفات نيز سرچشمه دروغ هستند. در بررسي سرچشمه هاي دروغ، چه بسا بتوان بدترين حالت آن را همنشيني با افرادي دانست كه دروغ در بين آنها نه تنها رفتاري ناپسند به شمار نمي آيد، بلكه بسيار رايج است. انسان با تكرار و ادامه همين همنشيني ها به دروغگويي معتاد مي شود.
گاه انسان براي كسب رياست و حفظ آن يا كسب مال و غيره به دروغ متوصل مي شود، و گاه همان شخص، بدون هيچ علتي، و فقط در اثر معاشرت و همنشيني با دروغگويان، به اين رفتار زشت دچار شده، دروغ مي گويد؛ البته به باور دانشمندان اخلاق، اين نوع نيز از نيروي شهوت ريشه مي گيرد و حالت اعتياد در افراد پديد مي آورد. معاشرت با افراد، آثار فراواني بر جاي خواهد گذاشت. گرچه شخص در ابتدا به اين آثار توجهي ندارد، با گذشت زمان ناگاه درمي يابد كه زبانش جز به دروغ حركت نمي كند.
------------------------------------------------------------------------------------------------
پي نوشت
1. از ريشه «فرء» به معناي دروغ ساختن و نسبت دروغين به كسي دادن به طوري كه موجب ناخشنودي او شود.
2. وارونه كردن خبر.
3. «اولا و بالذات» يعني بدون هيچ گونه نسبت مجازي و غير حقيقي.
4. «ثانيا و بالعرض» يعني با در نظر گرفتن نسبتي مجازي و غير حقيقي، اگرچه اين مجاز نرد مردم آشكار نباشد.
5. خوي و خلق پايدار در روح انسان.
6. آمدي: غررالحكم، ص 220، ح 4383.
7. همان، ح 4373 و 4375 و 4366.
8. همان، ح 4379.
9. همان، ص 219، ح 4361.
10. عطار نيشابوري در منطق الطير از عاشقي حكايت مي كند كه خفته بود و معشوق بر او عيب گرفت كه اگر عاشقي، چرا در خوابي؟ خواب را با ديده عاشق چه كار؟
عاشقي از فرط عشق آشفته بود بر سر خاكي بزاري خفته بود
رفت معشوقش به بالينش فراز ديد او را خفته وز خود رفته باز
رقعه اي بنبشت چست و لايق او بست آن بر آستين عاشق او
عاشقش از خواب چون بيدار شد رقعه برخواند و برو خون بار شد
اين نوشته بود كاي مرد خموش خيز اگر بازارگاني سيم گوش
ور تو مرد زاهدي، شب زنده باش بندگي كن تا به روز و بنده باش
ور تو هستي مرد عاشق، شرم دار خواب را با ديده عاشق چه كار
مرد عاشق باد پيمايد به روز شب همه مهتاب پيمايد زسوز
چون تو نه ايني نه آن، اي بي فروغ مي مزن در عشق ما لاف دروغ
گر بخفتد عاشقي جز در كفن عاشقش گويم، ولي بر خويشتن
چون تو در عشقش از سر جهل آمدي خواب خوش بادت كه نااهل آمدي
سعدي شيرازي هم در ديوان اشعارش يك سونگري و توحيد در محبت، و بي خبري از اغيار، و نهراسيدن از خطرات را از پيامدهاي عشق و محبت به خدا دانسته، به لاف زنان وادي محبت خطاب مي كند:
كه گفت من خبري دارم از حقيقت عشق دروغ گفت گر از خويشتن خبر دارد
اگر نظر به دو عالم كند حرامش باد كه از صفاي درون با يكي نظر دارد
گر از مقابله شير آيد از عقب شمشير نه عاشق است كه انديشه از خطر دارد
وگر بهشت مصور كند عارف را به غير دوست نشايد كه ديده بردارد
نظر به روي تو انداختن حرامش باد كه جز تو در همه عالم كسي دگر دارد
11. كليني: كافي، ج 2، ص 343،ح 21.
12. صبحي صالح: نهج البلاغه، ص 225، خطبه 160.
13. محدث نوري: مستدرك الوسائل، ج 9، ص 88، ح10296.
14. آمدي: غررالحكم، ص 220، ح 4394.
15. نحل(16): 105.
16. الزمر(39): 3.
17. كليني: كافي، ج 2، ص 338، ح 3.
18. محدث نوري: مستدرك الوسايل، ج 9، ص 88، ح 10298.
19. همان، ح 10301.
20. اموري كه آشكار بوده، به دليل نياز ندارد.
21. در ظاهر به دليل بي احتياطي، فقط عقل او را سرزنش مي كند.
22. «لزوم دفع ضرر محتمل» از احكام عقل عملي بشر است كه او را از رفتاري كه احتمال زيان در آن باشد، باز مي دارد.
23. حر عاملي: وسائل الشيعه: ج 15، ص 172، ح 20225.
24. كليني: كافي، ج 1، ص 50، ح 12.
25. همان، ج 1، ص 43، ح 6.
26. حر عاملي: وسائل الشيعه، ج 15، ص 329، ح 20660.
27. همان، ج 12، ص 249، ح 16224.
28. كارهايي كه موجب باطل شدن روزه مي شوند.
29. جمع هر سه نوع كفاره اي كه براي ابطال عمدي روزه در نظر گرفته شده است.
30. شيخ انصاري: مكاسب محرمه، فصل كذب.
31. كليني: كافي، ج 2، ص 340، ح 12.
32. حر عاملي: وسائل الشيعه، ج 12، ص 245، ح 16213.
33. همان، ص 250، ح 16227.
34. صفت دروني پايدار.
35. سرشتي كه با سرشت اصيل بشري متفاوت است.
36. الضرورات تبيح المحظورات.
37. حر عاملي: وسائل الشيعه، ج 12، ص 255، ح 16239.
38. همان، ح 16238.
39. كليني: كافي، ج 2، ص 342، ح 18.
40. حر عاملي: وسائل الشيعه، ج 12، ص 252، ح 16230.
41. اوصافي كه در ذات و حقيقت شيء دخالت ندارد.
42. حر عاملي: وسائل الشيعه، ج 12، ص 252، ح 16230.
43. كليني: كافي، ج 2، ص 341، ح 16.
44. حر عاملي: وسائل الشيعه، ج 12، ص 252، ح 16229.
45. كليني: كافي، ج 2، ص 210، ح 7.
46. يوسف(12): 82.
47. كليني: كافي، ج 2، ص 338، ح 2.
48. همان، ص 340، ح 11.
49. حر عاملي: وسائل الشيعه، ج 12، ص 250، ح 16227.
50. همان، ص 251، ح 16228.
51. علامه مجلسي: بحارالانوار، ج 2، ص 128، ح 8.
52. كليني: كافي، ج 2، ص 339، ح 5.
53. حر عاملي: وسائل الشيعه، ج 12، ص 249، ح 16224.
54. كليني: كافي، ج 4، ص 187، ح 1.
55. همان، ج 2، ص 338، ح 1.
56. علامه مجلسي: بحارالانوار، ج 69، ص 258.
57. كليني: كافي، ج 7، ص 437، ح 3.
58. همان، ح 2.
59. مناشده = قسم دادن.
60. حر عاملي: وسائل الشيعه، ج 23، ص 225، ح 29428.
61. كليني: كافي، ج 7، ص 435، ح 1.
62. همان، ص 434، ح 4.
63. ابن ابي جمهور: عوالي اللآلي، ج 2، ص 224، ح 36.
64. حر عاملي: وسائل الشيعه، ج 23، ص 215، ح 29400.
65. كليني: كافي، ج 7، ص 438، ح 1.
66. آل عمران(3): 77.
67. حر عاملي: وسائل الشيعه، ج 9، ص 454، ح 12484.
68. كليني: كافي، ج 7، ص 436، ح 7.
69. صدوق: ثواب الاعمال، ص 226 و 227.
70. كليني: كافي، ج 5، ص 524، ح 7.
71. حر عاملي: وسائل الشيعه، ج 23، ص 197، ح 29353.
72. كليني: كافي، ج 7، ص 434، ح 2.
73. محدث نوري: مستدرك الوسائل، ج 17، ص 416، ح 21711.
74. فرقان(25): 72.
------------------------------------------------------------------------------------------------
منبع: اخلاق الاهى (آفات زبان )، ج4، ص82
افزودن دیدگاه جدید