فکر میکردم باید بزرگ شوم و اینچنین بود که ادای بزرگترها را در میآوردم و همیشه مدادی را که مشق مینوشتم، مانند سیگار روی لب میگذاشتم و کت خودم را روی دوشم میانداختم...