جابر، نود سال با کارنامه درخشان
هرچند محققین در اینکه بازماندگان واقعه کربلا و اهل بیت سیدالشهدا (ع) در اربعین سال اول به کربلا آمده باشند اختلاف دارند ولی در اینکه جابربن عبد الله انصاری به همراه عطیه بن عوفی کوفی در همان اربعین سال اول به زیارت تربت امام حسین (ع) آمدند تقریبا اتفاق نظر وجودارد ولی در اینکه جابر کیست؟ که چنین توفیق استثنایی خداوند متعال نصیب وی کرد نمی توان به پاسخ این پرسش رسید مگر آنکه به دونکته مهم توجه کرد:
نکته اول : اصحاب رسول الله( ص) یعنی کسانی که آن حضرت را درک کردند ازنظر کارنامه زندگی به سه دسته تقسیم می شوند:
دسته اول کسانی اند که ورودی آنها به اسلام مراتب بدتر و زشت تر ازخروجی است وخروجی آنها به مراتب زشت تر وپلید تر از وردی است. مصداق روشن آن معاویه بن ابی سفیان است چراکه معاویه ازاغازبعثت تا سال هفتم هجرت به مدت بیست سال تا می توانستهاند به مقابله رسول خدا برخواستند وهرانچه که می توانستند برای اینکه اسلام پا نگیرد از اذیت وشکنجه اصحاب رسول الله (ص) تا اقدام به ترور حضرت و به راه انداختن جنگ بدر،احد ،احزاب و به شهادت رساندن حمزه سیدالشهدا (ع) و به دندان گرفتن جگر این شهید کوتاهی نکردند تا اینکه درسال هفتم درفتح مکه چون پیروزی قطعی اسلام وشمشیر سپاه اسلام را بالای سر خود دیدند برای نجات جان خود اظهار به اسلام کردند و با نفاق ویژه خود ایمان آوردند ولی پس از رحلت پیامبر به دلیل همخونی بودن خلفا باچنین طیف هایی معاویه به متن قدرت حکومت اسلامی راه پیداکرد وتا خلیفه شدن پیش رفت ولی درمدت بیست سال ازخلافت تمام تلاشش این بود زمینه حذف اسلام ونابودکردن نام رسول خدا را فراهم آورد چراکه مطرف بن مغیره می گوید:
((به معاویه گفتم اکنون که توسلطه پیداکردی خوب است بربنی هاشم نیکی کنی. معاویه عصبانی شد و گفت:ابوبکر مُرد نامش فراموش شد.سپس عمربه خلافت رسید اونیز رفت نامش هم از دنیا رفت،عثمان هم ازدنیا رفت نامش هم ازمیان رفت ولی محمد(ص) هرروزپنج مرتبه نامش بر مأذنه ها فریاد زده می شود. با این حال چه نامی از ما باقی خواهد ماند ای بی پدر سپس گفت (لاوالله الا دفنا ودفنا)به خدا سوگند چاره ای نیست جز این که نام محمد برای همیشه دفن شود:مروج الذهب،ج۳٬ص۴۵۴))
دسته دوم کسانی اندکه ورودی آنها بسیار درخشان ولی خروجی آنان زشت وبسیار ناپسند زبیر نمونه ای ازاین دست از اصحاب است چراکه وی سابقه درخشان دارد برای اینکه اولا:وی دوازدهمین نفر است به پیامبر ایمان آورد ٬ثانیا:ازجمله کسانی است دراکثر غزوات حضور داشت، ثالثا: درتهاجم به خانه حضرت فاطمه (ع) اوکسی بود که در برابر مهاجمان ایستاد، ودران هنگام سران سقیفه تصمیم گرفتند نبش قبر کرده تا ابی بکر برجنازه حضرت فاطمه(ص) نماز بخواند او بود شمشیر کشید اجازه چنین کاری را به غاصبان نداد ولی با چندین کارنامه درخشان با راه انداختن جنگ جمل خط بطلانی به این کارنامه درخشان کشید وخود دراین جنگ کشته شد.
دسته سوم اصحابی اند که ورودی آنان به اسلام درخشان تر از خروجی وخروجی آنان درخشان تراز ورودی است جابربن عبدالله انصاری یکی از آنان است.
نکته دوم: دلیل بر اینکه جابربن عبدالله انصار کارنامه درخشانی دارد ودر مدت نود سال ازعمر هیچ نقطه سیاهی در زندگیش دیده نمی شود این است که:
اولا:درسال سیزدهم بعثت درحالی که ۱۶سال بیشتر نداشت همراه با هفتادنفر از نخبگان مدینه ازجمله پدرش درعقبه منا خدمت رسول الله (ص) رسیدند و به پیامبر ایمان آورد و با آن حضرت بیعت کرد.
ثانیا: پس از هجرت پیامبر به مدینه درهیجده غزوه به جز بدر واحد شرکت کرد.
ثالثا:جوان بیست و چند ساله آن چنان مورد لطف پیامبر قرار می گیرد که وی را مامور ابلاغ سلام به امام باقر(ع) می کند و او عمر پر برکت می کند تا امام را درک میکند و سلام رسول خدا را به وی می رساند.
رابعا:آنچنان خوش توفیق است که خدمت حضرت فاطمه(ع) می رسد چشمش به لوح سبزی می افتد که خداوند برسولش نام تمام خلفای بعد از خودش ازامام علی (ع) تا حضرت بقیه الله خبر می دهد دران نوشته شده است، از فاطمه (ع) اجازه می گیرد واین حدیث ولایت را روایت میکند.
خامسا:آن زمانی که اوج فشار بر شیعیان ومظلومیت امام(ع) است و جان درمعرض خطراست وحکومت اموی سب علی (ع) را سنت کرده اند او کسی است که در کوچههای مدینه عصا زنان حرکت کرده ازعلی(ع) تبلیغ کرده و می گوید:((علی خیر البشر)) وبه دیگران هم می گوید: فرزندانتان را به محبت وی تربیت کنید.
سادسا:پایان عمر اوست چشمش نابینا است ولی باخبر می شود دردانه رسول الله (ص) را که خود بارها دیده بود آن حضرت چگونه وی را می بوسید توسط بنی امیه به «قتل صبر» رسید تصمیم استثنایی می گیرد با همان چشمان نابینا به همراه عطیه در اربعین سیدالشهدا به کربلا آمده تربتش را زیارت کرده و کارنامه زندگی خود را مهر کربلا می زند وماندگار تاریخ می شود.
منابع :معجم الکبیرج۲،ص۱۸۰٬اختیار معرفه الرجال ج۱،ص۳
افزودن دیدگاه جدید