آثار دنیوی گناه
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ|
اشاره
احکام اسلام، تابع مصالح و مفاسد واقعی است و پیروی از دستورات خداوند و اهلبیت:، تأمینکننده سعادت و کامیابی است و نافرمانی ایشان، موجب بدبختی و ناکامی. از نظر اسلام، کارهایی که مفسده و ضرر بسیار دارند، حرام اعلام شده و آنچه دارای مفسده و ضرر کمتر باشد، مکروه شمرده است و چیزهایی که در سعادت انسان نقش اساسی دارند، واجب دانسته شده و اموری که نقش کمتری در این زمینه داشته باشند، مستحب هستند. بنابراین، سعادت و شقاوت دنیوی و اخروی انسان، به میزان پایبندی او به احکام الهی بستگی دارد و در واقع، رفتار آدمی سرنوشت او را میسازد.
در عصر حاضر، با وجود گسترش رسانهها و سرعت فوقالعاده انتقال مفاهیم، اما نافرمانی خداوند خیلی عادی شده است و گاهی دیده میشود که مسلمانان خداباور نیز بهراحتی مرتکب گناه میشوند. آنچه میتواند انسان را از گناه بازدارد و در عصر فناوری، او را از آسیب غفلت و گمراهی مصونیت بخشید، آگاهی و شناخت از پیامدهای دنیوی و اخروی گناه است. در این نوشتار، آثار فردی و دنیوى گناه را از نگاه قرآن بررسی مینمایم.
مفهوم گناه
گناه، در لغت فارسى به معناى: بزه، جرم، خطا، معصیت، اِثم، تقصیر، قصور، غلط، تبهکارى و خرابکردن آمده است[1] و در عربى از آن به: ذَنب، اِثم و معصیت تعبیر شده[2] و در اصطلاح قرآن و سنّت، هر کارى که برخلاف فرمان خدا و پیامبر اکرم9 و اهلبیت: او باشد، گناه و جرم محسوب میشود: «وَمَنْ یعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیتَعَدَّ حُدُودَهُ یدْخِلْهُ ناراً خالِداً فیها وَلَهُ عَذابٌ مُهین؛[3] و آنکسکه نافرمانى خدا و پیامبرش را کند و از مرزهاى او تجاوز نماید، او را در آتشى وارد مىکند که جاودانه در آن خواهد ماند و براى او مجازات خوارکنندهاى است.»
انواع گناه
همه گناهان از آن جهت که مخالفت با فرمان الهی و مایه لکهدارشدن مقام بندگى است، امری زشت و گران محسوب میگردند؛ اما به جهت متفاوت بودن آثارشان، به «کبیره» و «صغیره» تقسیم شدهاند.[4] خداوند درباره زبان حال گناهکاران در قیامت میفرماید: «یقُولُونَ یا وَیلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا یغادِرُ صَغیرَةً وَلا كَبیرَةً إِلاَّ أَحْصاها؛[5] مىگویند: اى واى بر ما! این چه کتابى است که هیچ عملى ـ کوچک و بزرگ ـ نیست؛ مگر اینکه آن را شماره کرده است.»
مهمترین آثار فردی گناه
گناه و نافرمانی خدای سبحان و اهلبیت: علاوه بر آثار اخروی، آثار دنیوی نیز دارد. این آثار، به فردی و اجتماعی تقسیم میشود. در اینجا بهاختصار آثار فردی گناه را بررسی مىکنیم.
1. عذاب وجدان
در نهاد انسان، نیرویی است که پس از ارتکاب گناه، او را مورد ملامت و سرزنش قرار داده، با ضربات پیگیر خود، آرامش روحی را از آدمی سلب میکند که قرآن نام آن را «نفس لوامه» گذارده و دانشمندان به آن «وجدان اخلاقی» میگویند.[6] قرآن میفرماید: «لَا أُقْسِمُ بِیوْمِ الْقِیامَةِ * وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ؛[7] سوگند به روز قیامت! و سوگند به نفس ملامتکننده!»
شکنجههای وجدان در شخص گناهکار، گاهی به صورت پشیمانی خودنمایی میکند و آن، وقتی است که فرد گنهکار به حالت یأس عجیبی گرفتار میگردد و جنایت خود را غیرقابل جبران میداند و در نتیجه، از زندگی مأیوس و دچار سقوط میشود؛ نمونه آن، کلودایترلی، خلبان آمریکایی است که شهرهای هیروشیما و ناگازاکی را با بمب اتمی بمباران کرد. پس از پایان جنگ که تلفات و ضایعات وارده بر شهر هیروشیما فاش شد، ضربات روحی شدیدی بر او وارد گردید. او همیشه خود را مسئول کشتار مردم این شهر میدانست. معالجات پزشکان، در بهبود حال او تأثیر نکرد و ناچار در بیمارستان امراض روحی بستری گردید و بالأخره روزنامهها نوشتند:
پلیس آمریکا از مردم استمداد طلبید که در بازداشت کلودایترلی با پلیس همکاری کنند؛ زیرا پزشکان امراض روحی اظهار داشته بودند از آنجا که خلبان نیروی هوایی به مرض روحی شدیدی دچار شده است، امکان دارد دست به اعمال خطرناکی بزند که امنیت عمومی را به خطر بیندازد. خلبانی که در سال 1945 دو شهر ژاپن را بمباران کرد، از مدتی قبل این جمله را دائماً تکرار میکند: «من قاتل 150 هزار نفر هستم و هرگز خود را برای این گناه بزرگ نمیبخشم.» در بمباران اتمی شهرهای ژاپن، حداقل 150 هزار نفر کشته شدهاند و کلودایترلی خود را مسئول این کشتار دستهجمعی میداند.[8]
همچنین، بسربنارطاة که دو بچه صغیر و بىگناه عبیداللّهبنعباسبنعبدالمطّلب، پسرعموى امیر مؤمنان7 را گردن زد؛ چون جنایتش خیلى بزرگ بود، دچار عذاب وجدان شد. وقتی مىخوابید، در خواب تصویر جنایت خودش را مىدید و زمانی که بیدار بود، در جلوى چشمش همواره این دو کودک بىگناه مجسّم بودند. کمکم دیوانه شد. یک اسب چوبى سوار مىشد، یک شمشیر چوبى هم به دست مىگرفت و در خیابانها مىدوید و آن را شلّاق مىزد. بچههای کوچه و خیابان هم دورش را مىگرفتند و او را مسخره مىکردند.[9]
2. نابودی ایمان
گناه، بهتدریج ایمان انسان را ضعیف میکند؛ تا جایی که دیگر فروغ ایمان در جان گناهکار خاموش میشود: «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوءَ أَنْ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا یسْتَهْزِئُون؛[10] سپس، سرانجام کسانى که اعمال بد مرتکب شدند، به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به سخره گرفتند.»
رسول اکرم9 فرمود: «فَإِنَّ الْمَعَاصِی تَسْتَوْلِی الْخِذْلَانَ عَلَى صَاحِبِهَا حَتَّى تُوقِعَهُ فِی رَدِّ وَلَایةِ وَصِی رَسُولِ اللَّهِ9 وَدَفْعِ نُبُوَّةِ نَبِی اللَّهِ وَلَا تَزَالُ أَیضاً بِذَلِكَ حَتَّى تُوقِعَهُ فِی دَفْعِ تَوْحِیدِ اللَّهِ وَالْإِلْحَادِ فِی دِینِ اللَّهِ؛[11] همانا گناهان، گمراهى را بر گنهکار مسلط مىنماید؛ تا آنجا که او را به ردّ ولایت و امامت وصىّ رسول خدا و انکار نبوت پیامبر و به همین منوال، انکار یکتایى خدا و الحاد و کفر در دین خدا، آلوده مىگرداند.»
گناه و آلودگى، گاهی کار را به آنجا مىرساند که انسان، آیات الهى را تکذیب کرده، حتى فراتر از آن، پیامبران و آیات الهی را به استهزا مىگیرد. تاریخ، گویاى آن است که زندگى بسیارى از یاغیان و جانیان در آغاز کار چنین نبوده و حداقل نورى از ایمان در قلب آنها مىتابیده است؛ اما ارتکاب گناهان پىدرپى، سبب شده که روزبهروز با دورشدن از ایمان و تقوا، سرانجام به آخرین مرحله کفر برسند. تکرار گناه و مداومت بر آن، موجب تیرگى و واژگونى قلب و مسخ انسان از حالت انسانیت و نیز باعث گناهان بزرگتر مىشود؛ به عنوان مثال، گنهکارى که براى اوّلینبار شراب مىنوشد، چون مسلمان است، آشامیدن چند قطره از شراب براى او بسیار سخت است؛ ولى بار دوم، کمى آسان مىشود و وقتى زیاد تکرار شد، آشامیدن چند لیوان از آن براى او، از آب خوردن نیز آسانتر مىگردد.
امام صادق7 فرمود: پدرم مىفرمود: «مَا مِنْ شَیءٍ أَفْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطِیئَةٍ إِنَ الْقَلْبَ لَیوَاقِعُ الْخَطِیئَةَ فَمَا تَزَالُ بِهِ حَتَّى تَغْلِبَ عَلَیهِ فَیصَیرَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ؛[12] چیزى بیشتر از گناه، قلب را فاسد نمىکند. قلب، گناه مىکند و بر آن اصرار مىورزد و در نتیجه، سرنگون و وارونه مىگردد و دیگر موعظه در آن اثر نمىنماید.»
امام کاظم7 نیز مىفرماید: «وقتى انسان گناه مىکند، در قلب او نقطه سیاهى پدید مىآید. اگر توبه کرد، آن نقطه پاک مىشود و اگر بر گناه خود افزود، آن نقطه گسترده مىگردد؛ بهطورىکه همه قلب او را فرامىگیرد و بعد از آن، هرگز رستگار نمىشود.»[13]
3. عدم استجابت دعا
یکی از برترین نعمتهای الهی، دعاست؛ زیرا انسان میتواند پروردگار خویش را در هر زمان و مکانی بخواند؛ چنانکه امام چهارم خطاب به حق تعالی عرض میکند: «وَمِنْ أَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَینَا جَرَیانُ ذِكْرِكَ عَلَى أَلْسِنَتِنَا وَإِذْنُكَ لَنَا بِدُعَائِك؛[14] از [جمله] بزرگترین نعمتهای تو بر ما، جاریشدن یادت بر زبان ما و اجازهدادنت به ما برای دعا به درگاه توست.»
انسان گنهکاری که از کرده خود پیشیمان نیست و از یاد خدا غافل گشته، چنانچه دعا کند، خداوند خواسته او را اجابت نمیکند. محمدبنمسلم از امام باقر7 نقل میکند: «بنده، حاجتش را از خدا میخواهد. بنای الهی نیز بر آن است که خواستهاش را دیر یا زود به اجابت رساند. آنگاه بنده گرفتار گناهی میشود. خدا به فرشتهای که مأمور کار اوست، میفرماید: خواستهاش را به انجام نرسان و او را از دستیابی به خواستهاش محروم کن؛ زیرا او خود را در معرض خشم من قرار داده و مستحق دوری از رحمت من گشته است.»[15]
گفتنی است که اگر انسان توبه کند و شرایط دیگر استجابت دعا نیز فراهم گردد، دعای انسان گنهکار نیز پذیرفته میشود.
4. از دست دادن نعمتهای الهی
یکی دیگر از آثار دنیوی گناه، سلبشدن نعمتها از انسان است. باید توجه داشت که نعمتهای الهی، به امور مادی محدود نمیشود و نعمتهای معنوی، برای اهل معرفت بسیار مهمتر از نعمتهای مادی است. ایمان به خداوند متعال، همدلی و مهربانی بین خانواده و برادران و خواهران، امنیت اجتماعی و محفوظ ماندن کرامت انسان، وجود رهبر صالح و عشق و ارادت به خاندان پیامبر، از نعمتهای معنوی خداوند است که گاهی در اثر گناه از دست میرود؛ یعنی ایمان به کفر تبدیل میشود، همدلی در خانواده جای خودش را به اختلاف و کشمکش میدهد و امنیت نیز به ناامنی مبدل میگردد و یا محبت به خاندان نبوت، از قلب آدمی سلب میشود. خداوند متعال میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا یغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یغَیرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ؛[16] خدا آنچه از [نعمتها] به افراد داده است، نمیگیرد؛ مگر اینکه آنها خود تغییر کنند.» امام على7 مىفرماید: «وَ ایمُ اللَّهِ مَا كَانَ قَوْمٌ قَطُّ فِی غَضِ نِعْمَةٍ مِنْ عَیشٍ فَزَالَ عَنْهُمْ إِلَّا بِذُنُوبٍ اجْتَرَحُوهَا؛[17] سوگند به خدا! آسایش و راحتى ملتى سلب نمىگردد، مگر به علت گناهانى که مرتکب شدهاند.»
امام صادق7 نیز مىفرماید: «إِنَ الرَّجُلَ یذْنِبُ الذَّنْبَ فَیحْرَمُ صَلَاةَ اللَّیل؛[18] انسان بر اثر ارتکاب گناه، از نماز شب محروم مىگردد.»
امام سجاد7 نیز فرمود: «الذُّنُوبُ الَّتِی تُغَیّرُ النِّعَمَ الْبَغْی عَلَى النَّاسِ وَالزَّوَالُ عَنِ الْعَادَةِ فِی الْخَیرِ وَاصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ وَكُفْرَانُ النِّعَمِ وَتَرْكُ الشُّكْرِ؛[19] گناهانى که نعمتها را دگرگون مىسازد، ستم بر مردم، دستکشیدن از عادت در انجام کار نیک، کفران نعمت و واگذاردن شکر و سپاسگزارى است.»
از جمله نعمتهای مهم، سلامت جسم و روان است که در روایات از آن به عنوان نعمت یاد شده است؛ اما گناه آن را از انسان سلب مینماید. امام حسین7 نقل میکند: شبی به همراه پدرم مشغول طواف خانه خدا بودم که صدای ناله جوانی را شنیدیم. پدرم مرا به دنبال صاحب صدا فرستاد. جوان خوشسیمایی را مشغول دعا و ناله یافتم و او را نزد امام بردم. او ماجرای خود را اینگونه بیان کرد:
جوان خوشگذرانی بودم و پدرم از این موضوع سخت ناراحت بود. یکبار بدون اجازه، پولهای پدرم را برداشتم و او را کتک زدم. او دلشکسته شد و در سفر خود به مکه مرا نفرین کرد. در همان هنگام، دست من شَل شد و از آن تاریخ، چند سال با آه و ناله از پدر عذر تقصیر میخواستم تا راضی شد امسال دوباره به مکه بیاید و شفای مرا از خدا بخواهد؛ ولی در راه از دنیا رفت و من تنها به مکه آمدم. پدرم به جوان بشارت داد که زمان شفایافتنش رسیده است و این دعا را (دعای مشلول) که از پیامبر9 آموخته بود، به او یاد داد و شرایطی را برای برآوردهشدن حاجتش بیان کرد.[20]
ابنخلکان در حالات ابوالقاسم محمود زمخشرى، از دانشمندان معروف اهلسنّت مىنویسد: هنگامى که در بغداد، فقیه حنفى دامغانى، از علت قطع پایش سؤال نمود، وى گفت: علت این مصیبت، نفرین مادرم مىباشد؛ زیرا من در دوران کودکى گنجشکى را گرفتم و به پایش نخى بستم. گنجشک از دستم پرید و داخل شکافى گردید. من نخ را آن قدر کشیدم که یک پاى گنجشک از بدنش جدا شد و به همراه نخ به دستم آمد. هنگامى که مادرم متوجه این قضیه شد، بهشدت ناراحت گردید و درباره من نفرین نمود و گفت: خداوند پاى چپت را قطع کند؛ همانطورکه پاى چپ این پرنده را قطع کردى. آنگاه که به دوران بلوغ رسیدم، براى تحصیل دانش از زادگاه خود به بخارا سفر کردم. در مسیر سفر، از اسب به زمین افتادم و پاى چپم آسیب سختى دید. پزشکان هنگام معالجه چارهاى ندیدند، جز اینکه پاى چپم را قطع کنند و این چنین بود که از یک پا محروم شدم و ناقصالعضو گردیدم.[21]
گفتنی است که همواره بروز حوادث و مصیبتها پیامد گناهان آدمی نیست؛ بلکه برخی اتفاقها و بیماریها در زندگی، امتحان الهی است تا ایمان و صبر انسان محک زده شود و مایه تطهیر نفس یا ارتقای مقام او گردد.
5.ناتوانی در تشخیص حق و باطل
همانطورکه رعایت تقوا به انسان قدرت تشخیص حق از باطل عطا میکند، هواپرستی و نافرمانی خداوند، موجبات از دست رفتن قدرت تمییز حق و باطل میشود و انسان در اثر گناه، دچار انحراف فکرى و جهل مرکب میشود و کار زشت خود را زیبا میبیند: «وَهُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعاً؛[22] آنان گمان میکنند کارهای خوب انجام میدهند.» خداوند در آیهای دیگر مىفرماید: «أَ فَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَة؛[23] پس، آیا دیدى کسى را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش و دلش مُهر زده و بر دیدهاش پرده نهاده است؟»
مُهرشدن دل، بدین معناست که دیگر نور حق در آن وارد نمىشود. این امر، در واقع، عقوبت کجرَوىها و کجاندیشىها و نتیجه عملکرد خود انسان است و خداوند در این باره به آنان ستمى روا نداشته است؛همانند کسی که در اثر استعمال دخانیات، ریه خود را به قدری آلوده کرده است که دیگر هوای سالم او را اشباع نمیکند و مشتاق دود است: «فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لا یهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ؛[24] پس، چون [از حق] برگشتند، خدا دلهایشان را برگردانید و خدا مردم نافرمان را هدایت نمىکند.»
6. سلب لذت عبادت
از آثار زیانبار گناه، دوری انسان از خداوند و قطعشدن رابطهاش با اوست.انسان فطرتاً شیفته عبادت و مناجات با پروردگار است؛ اما در اثر گناه، میل و رغبتى براى یاد خداوند و ارتباط با او باقی نمیماند.گاهی کار انسان به آنجا میکشد که اگر ساعتها به کارهاى روزمره و حتی امور بیفایده مشغول باشد، خسته نمىشود؛ ولی به جا آوردن دو دقیقه نماز، در نظرش آنچنان است که گویى مىخواهد کوهى را جابهجا کند. به تعبیر قرآنکریم «وَإِنَّهَا لَكَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ؛[25] و بهراستى که آن (نماز) گران است؛ مگر بر فروتنان.» گاهى کار به آنجا مىرسد که دیگر از بردن و شنیدن نام خدا نفرت پیدا مىکند؛ اما شنیدن نام دیگران او را دلشاد مىنماید: «وَإِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذینَ لا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذا ذُكِرَ الَّذینَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ یسْتَبْشِرُونَ؛[26] و چون خدا بهتنهایى یاد مىشود، دلهاى کسانى که به آخرت ایمان ندارند، منزجر مىگردد و وقتى کسانى غیر از او یاد شوند، بهناگاه آنان شادمانى مىکنند.» قرآن، بالاترین ذکر الهی است؛ اما اگر توفیق تلاوت این کتاب آسمانی را نمییابیم، دلیل آن، مراعاتنکردن دستورات الهی است.
قرائت قرآن، مناجات و نماز، از جنس نورند؛ اما گناه، از جنس ظلمت است و این دو، با یکدیگر قابل جمع نیستند: «لَّایمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ؛[27] جز پاکان، قرآن را مس نمیکند.» انسان گنهکار، نهتنها از قرآنخواندن لذت نمیبرد، بلکه از شنیدن آیات الهی نیز ناراحت میشود.|چ
احمدبنطولون، یکی از پادشاهان مصر بود. زمانی که از دنیا رفت، از طرف حکومت وقت، یک قاری قرآن را با حقوق زیاد اجیر کردند تا روی قبر سلطان قرآن بخواند. روزی خبر آوردند که قاری، ناپدید شده و معلوم نیست به کجا رفته است. پس از جستوجوی زیاد او را پیدا کردند و پرسیدند: چرا فرار کردی؟ آن شخص جرئت جوابدادن نداشت و فقط میگفت: من دیگر قرآن نمیخوانم. گفتند: اگر حقوق شما کم است، دو برابر این مبلغ را به تو میدهیم! گفت: اگر چند برابر هم بدهید، نمیپذیرم. گفتند: دست از تو بر نمیداریم، تا دلیل این مسئله روشن شود. گفت: چند شب قبل، صاحب قبر، احمدبنطولون، به من اعتراض کرد: «چرا بر سر قبرم قرآن میخوانی؟» گفتم: مرا اینجا آوردهاند که برایت قرآن بخوانم تا خیر و ثوابی به تو برسد. گفت: «نهتنها ثوابی از قرائت قرآن به من نمیرسد، بلکه هر آیهای که میخوانی، آتشی بر آتش من افزوده میشود. به من میگویند: میشنوی؟ چرا در دنیا به قرآن عمل نمیکردی؟» بنابراین، مرا از خواندن قرآن برای آن پادشاه بیتقوا معاف کنید.[28]
7. خودفراموشى
یکى از آثار گناه، خودفراموشی است: «وَلا تَكُونُوا كَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ؛[29] همچون کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به فراموشى گرفتار کرد؛ چنین افرادى، فاسقاند.» فراموشکردن خدا، سبب خودفراموشى مىشود؛ زیرا از یکسو فراموشى پروردگار سبب مىشود که انسان در لذات مادى و شهوات حیوانى فرو رود و هدف آفرینش خود را فراموش کند و از سوى دیگر، فراموشی خدا با فراموشى صفات پاک او و اینکه هستى مطلق و علم بىپایان و غناى بىانتها ازآنِ اوست، همراه میباشد. همین امر، سبب مىشود که انسان خود را مستقل و بىنیاز بشمارد و به این ترتیب، واقعیت و هویت انسانى خویش را فراموش کند.
اصولاً یکى از بزرگترین بدبختیها و مصائب انسان، خودفراموشى است؛ چراکه ارزشها و استعدادها و لیاقتهاى ذاتى خود را که خدا در او نهان داشته، به دست فراموشى مىسپرد و این، مساوى با فراموشکردن انسانیت خویش است. چنین انسانى، تا حدّ یک حیوان درنده سقوط مىکند و همتش چیزى جز خواب و خور و شهوت نخواهد بود. ازاینرو، فراموشی خود، عامل اصلى فسق و فجور، بلکه بدترین مصداق فسق و خروج از طاعت خداست. به همین دلیل، خداوند در پایان آیه فرموده است: چنین افراد فراموشکاری، فاسقاند.
8. امهال و استدراج
یکى از کیفرهاى اعمال ناشایست انسان در دنیا، امهال و استدراج است. امهال، یعنى خداوندْ فرد گناهکار را به حال خود وامىگذارد و به او مهلت میدهد. ازاینرو، کیفرش را به تأخیر مىاندازد تا او را سختتر عذاب کند. استدراج نیز معنایى مشابه آن دارد؛ یعنی فرد گناهى مىکند و خدا به او امکانات مىدهد و و پیوسته بر آن میافزاید و او بهتدریج به طرف گناه پیشمىرود، تا اینکه ناگهان به عذاب الهی گرفتار مىشود؛ «وَالَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِنْ حَیثُ لا یعْلَمُونَ وَأُمْلی لَهُمْ إِنَّ كَیدی مَتینٌ؛[30] و آنانکه آیات ما را تکذیب کردند، بهزودى آنها را به گونهاى که نمىفهمند، عذاب خواهیم کرد و به آنها مهلت مىدهم [تا مجازاتشان دردناکتر باشد]؛ زیرا طرح و نقشه من، قوى و حسابشده است.»
امام على7 فرمود: «هنگامى که خداوند براى بندهاى اراده خیر کند، به هنگام انجام گناه او را گوشمالى مىدهد تا توبه کند؛ ولى زمانی که بر اثر اعمالش، بدى و شرّى مقدر شود، هنگام گناه نعمتى به او مىبخشد تا توبه و استغفار را فراموش کند و به گناه ادامه دهد که در واقع، نوعى عذاب مخفیانه و تدریجی است؛ چنانکه خداوند مىفرماید: «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیثُ لاَ یعْلَمُونَ»[31].»
9. گرفتاری و مصیبت
یکى دیگر از پیامدهاى گناه، گرفتاری و مصیبتهای دنیایی است. خداوند متعال میفرماید: «وَما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَیدِیكُمْ وَیعْفُوا عَنْ كَثِیرٍ؛[32] و آنچه از مصیبت به شما رسد، پس به جهت دستاورد خودتان است وبسیاری از آنها را خداوند میبخشد.»|
بروز برخی اختلافات خانوادگی، ناهنجاریهای اجتماعی و بیماریها، به دلیل سوء رفتار خود انسان است و تنها راه نجات از آنها نیز توبه و استغفار است؛ «كُلَّمَا أَحْدَثَ الْعِبَادُ مِنَ الذُّنُوبِ مَا لَمْ یكُونُوا یعْمَلُونَ أَحْدَثَ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْبَلَاءِ مَا لَمْ یكُونُوا یعْرِفُونَ؛[33] هرگاه بندگان مرتکب گناهانى شوند که قبلاً انجام نمىدادهاند، خداوند بلاهایى را برایشان پدید مىآورد که سابقه نداشته باشد.»
البته گاهی نزول بلا و افتادن در سختىها، به دلیل انجام گناه نیست؛ بلکه آزمایش الهی است. امیر مؤمنان7 فرمود: «إِنَ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَلِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَلِلْأَنْبِیاءِ دَرَجَةٌ وَلِلْأَوْلِیاءِ كَرَامَةٌ؛[34] بلا، براى ستمگران ادب و تنبیه است، براى مؤمنان امتحان، براى پیامبران ارتقای درجه و براى اولیاى خدا راهى است به سوى کسب ارزشهاى بیشتر.»
در دوران خلافت هارونالرشید، برمکیها دارای مقام و منزلت بسیاری بودند؛ بهطوریکه هارون تمام امور مملکت را به آنها واگذار نمود، عزل و نصبها در دست آنان بود و ثروت و دارایی حکومت در اختیار آنان قرار داشت. برامکه، دارای بخشش و ریختوپاشهایی بودند؛ چنانکه درباره آنان گفتهاند: «إنَّ أیامَهُم عَرُوسٌ وَسُرُورُ دائِمٍ لایزُولُ؛ روزگار آنها، عروسی و شادمانی دائمی بود که از بین نمیرفت.»
اما روزگاری، همین گروه، به ذلت گرفتار شدند؛ بهگونهایکه هارون بر آنها خشمناک شد و دستور داد جعفر برمکی را به قتل رساندند و سپس، دست به کشتار برامکه زد و اموال آنها را گرفت. آل برمک، پس از هفده سال عیش و قدرت، آنچنان ذلیل شدند که یکی از نزدیکان هارون به نام محمدبنعبدالرحمن هاشمی میگوید: یک روز عید قربان نزد مادرم رفتم. دیدم زنی باشخصیت و سخندان، نزد او نشسته است؛ اما لباسهای کهنه بر تن دارد. مادرم به من گفت: این زن را میشناسی؟ گفتم: خیر! گفت: او عباده، مادر جعفر برمکی است. به او احترام کردم و گفتم: مادر! از عجیبترین چیزی که از روزگار دیدهای، برایم تعریف کن. عباده گفت: «ای پسر! روز عید قربانی بر من گذشت که چهارصد کنیز آماده به خدمت داشتم و هنوز پسرم جعفر را [به خودم] قدرناشناس میدانستم؛ ولی امروز آرزو دارم که یک پوست گوسفندی داشته باشم که زیرانداز من باشد!» پانصد درهم به او دادم؛ آنقدر خوشحال شد که نزدیک بود جان بدهد.[35]
* دانشیار جامعة المصطفی العالمیة.
[1]. علىاکبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، ج 38، ص 427.
[2]. مفهوم گناه در قرآن و روایات، با واژههاى مختلف آمده است. برخی از این واژهها عبارتاند از: 1. اثم؛ 2. ثقل؛ 3. جرم و جریمه؛ 4. جناح؛ 5. حرام.
[3]. نساء، آیه 14.
[4]. ر.ک: محسن قرائتى، گناهشناسى، ص 15 ـ 25.
[5]. کهف، آیه 49.
[6]. هاشم رسولی محلاتی، کیفر گناه و آثار و عواقب خطرناک آن، ج 2، ص 199 ـ 200.
[7]. قیامت، آیه 1 و 2.
[8]. هاشم رسولی محلاتی، کیفر گناه و آثار و عواقب خطرناک آن، ج 2، ص 207 ـ 208.
[9]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 23، ص 459.
[10]. روم، آیه 10.
[11]. علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 73، ص 360.
[12]. شیخ کلینی، الکافى، ج 2، ص 268.
[13]. علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 73، ص 327.
[14]. همان، ج 91، ص 151.
[15]. شیخ کلینی، الکافی، ج 2، ص 271.
[16]. رعد، آیه 11.
[17]. نهج البلاغه، خطبه 178.
[18]. شیخ کلینی، الکافى، ج 2، ص 271.
[19]. شیخ صدوق، معانى الأخبار، ص 79؛ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 23، ص 543.
[20]. سیدبنطاووس، مهج الدعوات، ص۱۵۳؛ علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج ۹۵، ص ۳۹۸.
[21]. مرتضی مطهری، روایتها و حکایتها، ص 105.
[22]. کهف، آیه 104؛ ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 12، ص 560.
[23]. جاثیه، آیه 23.
[24]. صف، آیه 5.
[25]. بقره، آیه 45.
[26]. زمر، آیه 45.
[27]. واقعه، آیه 79.
[28]. مرتضی مطهری، روایتها و حکایتها، ص 131.
[29]. حشر، آیه 19.
[30]. اعراف، آیه 183.
[31]. ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 7، ص 35.
[32]. شوری، آیه 42.
[33]. شیخ کلینى، الکافى، ج 2، ص 275.
[34]. علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 78، ص 198.
[35]. علیبنحسین مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 382.
منبع: ره توشه 1396_حجتالاسلام والمسلمین حسین عبدالمحمدی
افزودن دیدگاه جدید