عزت نفس در آموزههای اسلامی
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| ره توشه ماه رمضان۱۴۰۰، عزت نفس در آموزههای اسلامی.
کاری از گروه تولید محتوای معاونت فرهنگی وتبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
مقدمه
خدای متعال، انسان را موجود محترم و گرامی آفریده است؛ از این رو او باید عزت نفس خود را که از پایههای اساسی شخصیت است، حفظ کند. عزت نفس، مایه آزادگی و والایی همت است. عزتمندان هرگز به ذلت، خواری و رذالت تن نمیدهند و سرمایه شرافت و آزادگی خود را با هیچ قیمتی معامله نمیکنند. برای فهم اهمیت عزت نفس و ارزش جان انسان، همین بس که اهلبیت: همواره مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت ترجیح دادهاند. شجاعت، نترسیدن از مرگ و اعتماد به نفس، از نشانههای عزت نفس و بندگی خدا، خداترسی، دل بریدن از غیر خدا، حقمداری و صداقت، از عوامل عزت نفس هستند. طمعورزی، اظهار نیاز به مردم، رفتارهای جاهلانه و انجام کارهای فوق توانایی نیز از عوامل خدشهدار شدن عزت است.
الف. معنای عزت نفس
عزت از عبارت «أرض عزاز» که به معنای زمین محکم و نفوذناپذیر است، گرفته شده[1] و با توجه به لغت و موارد کاربرد آن در قرآن، به معنای نفوذناپذیری، تفوّق و برتری است.[2] شهید مطهری; میگوید: «از نظر اسلام، مؤمن بایستی حالت مناعت [بلندنظری و بلندطبعی] و احساس شرافت [سرافرازی و ارجمندی] داشته باشد که از آن تحت عنوان عزت نفس تعبیر شده است».[3] بر اساس روایات، سربلندی و ارزشمند دانستن خود، شجاعت، ایستادگی در راه حق، اتکا به خود در نیازها و پرهیز از اظهار نیاز به دیگران و ...، مؤلفههای معنایی عزت نفس هستند.
ب. اهمیت عزت نفس
عزت نفس و ارزش دادن به شخصیت خود، از نظر اسلام بسیار مهم است؛ چنانکه هیچ مسلمانی حق ندارد خود را ذلیل دیگران کند. امام صادق(علیه السلام) فرموده است:
إِنَّ اللَّهَ فَوَّضَ إِلَى الْمُؤْمِنِ أُمُورَهُ كُلَّهَا وَ لَمْ يُفَوِّضْ إِلَيْهِ أَنْ يَكُونَ ذَلِيلًا، أَ مَا تَسْمَعُ اللَّهَ تَعَالَى يَقُول: وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ، فَالْمُؤْمِنُ يَكُونُ عَزِيزاً وَ لَا يَكُونُ ذَلِيلًا؛[4] خداوند اختیار همه کارها را به مؤمن داده، اما این اختیار را به او نداده است که ذلیل شود؛ مگر نشنیدهاى که خداى تعالى مىفرماید: عزت از آن خدا و رسولش و مؤمنین است؟ پس، مؤمن عزیز است و ذلیل نیست.
بنابراین همه رفتارهایی که سبب خواری و کوچک شدن مؤمن نزد دیگران شود، ممنوع است؛ ولی رفتارهای تعاونی متقابل و یاریخواهی مرسوم در جامعه انسانی، خارج از محدوده این حدیث است.
اهمیت عزت نفس و ارزش جان انسان تا آنجاست که اهلبیت: همواره مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت ترجیح دادهاند؛ چنانکه حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) فرمود: «مَوتٌ فِی عِزٍّ خَیرٌ مِنْ حَیاةٍ فِی ذُلًّ؛[5] مرگ در عزت، بهتر از زندگی در خواری است».
نشانههای عزت نفس
1. شجاعت
انسانی که برای خود ارزش قائل است، هرگز با سکوت در مقابل افکار و رفتارهای باطل و ضد ارزش، خود را ذلیل نمیکند. از همین روست که امام على(علیه السلام) فرموده است: «اَلشَّجاعَةُ عِزٌّ حاضِرٌ، اَلجُبنُ ذُلٌّ ظاهِرٌ؛[6] شجاعت عزّتى است آماده، ترس ذلّتى است آشکار».
انسان شجاع همواره رفتاری عاقلانه، مؤدبانه و در مسیر حق دارد و در شرایطی نیز تقیّه میکند و افکار و رفتارهایی را که ممکن است برایش خطرآفرین باشد، پنهان میکند.
2. نترسیدن از مرگ
انسان عزیز و کسی که برای خود ارزش الهی قائل است، از مرگ در راه هدف متعالی و دفاع از ارزشهای الهی هراسی ندارد. امام حسین(علیه السلام) به عنوان الگوی جمع این صفت والا فرموده است: «لَيْسَ شَأْنى شَأنُ مَنْ يَخافُ الْمَوْتَ، ما أَهْوَنَ الْمَوْتِ عَلى سَبيلِ نَيْلِ الْعِزِّ وَاِحْياءِ الْحَقِّ، لَيْسَ الْمَوْتُ في سَبيلِ الْعِزِّ اِلاّ حَياةً خالِدَةً؛[7] مقام و منزلت من همانند کسى که از مرگ میترسد، نیست. مرگ در راه عزت و احیاى حق چقدر پیش من آسان است. مرگ در راه عزت، چیزى جز حیات جاودانه نیست».
3. اتکا به خود در رفع حاجات
بنا بر آیات قرآن، انسان موجودی است که ضعیف آفریده شده است: «خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعيفا»[8] و علمش برای رفع نیازهایش نیز اندک است: «وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلا»[9] و برای رفع حاجات، محتاج غیر است. حال چنین موجودی برای جبران کمبود، چگونه باید رفع نیاز کند؟ آیا باید خود را بشکند و به هر شکل ممکن رفع نیاز کند؟ قرآن و روایات به مؤمن اجازه ذلیل شدن ندادهاند و او برای رفع نیاز نباید عزت نفس خود را خدشهدار کند؛ چنانکه رسولخدا(صلی الله علیه و آله) فرموده است: «اُطْلُبُوا الْحَوائِجَ بِعزَّةِ الأنْفُس؛[10] حاجتهای خود را با حفظ عزت نفس برآورده سازید».
رسم آزادگان چه میداند
تیرهبختی که پایبند هوی است
خویش را دردمند آز مکن
که نه هر درد را امید دواست
عزت از نفس دون مجو، پروین
کاین سیه رای، گمره و رسواست[11]
در فرهنگ و سبک زندگی اهلبیت: برآورده نشدن نیاز بسیار ارزشمندتر از آن است که برآورده شدن آن موجب خدشهدار شدن عزت نفس آدمی شود؛ چنانکه امام علی(علیه السلام) فرموده است: «فَوتُ الْحاجَةِ اَهْوَنُ مِن طَلَبِها إِلی غَیرِ اَهلِه؛[12] تحمل برآورده نشدن حاجت آسانتر از عرضه کردن آن نزد افراد ناشایست است».
گروهی از انصار نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) رفتند و عرض کردند: «ای رسولخدا! برای حاجتی نزد شما آمدهایم ... حاجت ما این است که در پیشگاه پروردگارت، بهشت را برای ما ضمانت کنی». پیامبر(صلی الله علیه و آله) سرش را به زیر افکند، سپس عصایش را چند بار به زمین زد و سرش را بلند کرد و فرمود: «با یک شرط چنین ضمانتی را برای شما میکنم. از هیچ کس (جز خدا) چیزی را تقاضا نکنید». آنان تعهد دادند در زندگی از احدی تقاضا نکنند و بر این عهد پایبند ماندند تا آنجا که اگر یکی از آنان در سفر بود و سواره حرکت میکرد و تازیانهاش به زمین میافتاد؛ پیاده میشد و تازیانهاش را بر میداشت یا اگر یکی از آنان در کنار سفره دستش به آب نمیرسید، خودش بر میخاست و ظرف آب را بر میداشت.[13]
شد ز دیدِ لُبّ، جملۀ تن طمع
خوار و عاشق شد که "ذَلَّ مَن طَمع"
چون نبیند مغز قانع شد به پوست
بند "عَزَّ مَن قَنَع" زندان اوست[14]
عوامل تحقق عزت نفس
محقق شدن عزت نفس، نیازمند عواملی است که عبارتند از:
1. بندگی خداوند
مؤمنی که میداند عزت و شکستناپذیری، مخصوص خداست؛ آن را در اتصال به خدا جستجو میکند. رسولخدا(صلی الله علیه و آله) در این باره فرموده است: «إِنَّ رَبَّكُمْ يَقُولُ كُلَّ يَوْمٍ أَنَا الْعَزِيزُ فَمَنْ أَرَادَ عِزَّ الدَّارَيْنِ فَلْيُطِعِ الْعَزِيز؛[15] پروردگارتان هر روز ندا میدهد (که ای بندگان من!) عزیز فقط من هستم؛ پس هر کس عزت دو جهان را میخواهد، مرا اطاعت کند».
با توجه به معنای عزّت و ویژگی حضرت حق، عزیز بودن خدا به معنی بینیازی او از هر موجود، برتری مطلق و پیروزی او بر همه ضد خداهاست. مؤمن هم که عزت خود یعنی ارزشمندی و بلندی و برتری افکار و جایگاه خود را در قالب اندیشه الهی میخواهد، میداند که باید مطیع خدای متعال باشد؛ چنانکه امام علی(علیه السلام) فرموده است: «مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ عَزَّ وَ قَوِيَ؛[16] هر که خدا را اطاعت کند، عزت یابد و قوی شود». امام(علیه السلام) در سجده نمازش نیز این چنین راز و نیاز میکرد: «اِلهِی کفی بِی عِزّاً اَنْ اَکونَ لَک عَبْداً وَکفی بِی فَخْراً اَنْ تَکونَ لِی رَبّاً؛[17] خداوندا! برای من این عزت بس که بنده تو باشم و این افتخار مرا بس که تو پروردگار من باشی».
سجده کنی به پیش او عزت مسجدت دهد
ای که تو خوار گشتهای زیر قدم چو بوریا[18]
امام حسن مجتبی(علیه السلام) نیز درباره ارتباط میان عزت نفس و اطاعت از خدا فرموده است: «إِذَا أَرَدْتَ عِزّاً بِلَا عَشِيرَةٍ وَ هَيْبَةً بِلَا سُلْطَانٍ فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِيَةِ اللَّهِ إِلَى عِزِّ طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل؛[19] اگر خواستار عزّت بدون داشتن قوم و خویش، و طالب شکوه بدون سلطنت هستی، از ذلّت نافرمانی خدا به سوی عزت اطاعت او حرکت کن».
اندازه معشوق بود عزت عاشق
ای عاشق بیچاره ببین تا ز چه تیری
زیبایی پروانه به اندازه شمع است
آخر نه که پروانه این شمع منیری[20]
2. تقوا و خداترسی
تقوا، پوششی است که انسان را از آلودگی حفظ میکند؛ زیرا تقوا به معنای حفظ و نگهداری از هر چیزی است که به انسان ضرر و زیان برساند. تقوا و نگهداری نفس، موجب سرافرازی انسان میشود، راه را به او نشان میدهد و او را بزرگ و ارجمند میکند؛ چنانکه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرموده است: «مَنْ أَرَادَ أَنْ يَكُونَ أَعَزَّ النَّاسِ فَلْيَتَّقِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ؛[21] هر که میخواهد با عزیزترین مردم باشد، خداترس و اهل تقوا باشد».
گرم زمانه سرافراز داشتی و عزیز
سریر عزتم آن خاک آستان بودی[22]
به چشم خلق عزیز جهان شود حافظ
که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک[23]
3. دل بریدن از غیرخدا
خدا، منشأ عزت است و غیر او هر چه دارد، از اوست. بنابراین دل بریدن از غیر خدا و امید بستن به او، سبب عزت مؤمن خواهد بود؛ چنانکه امام صادق(علیه السلام) فرموده است: «عِزُّ المُؤمِنِ إستِغناؤُهُ عَنِ النّاسِ؛[24] عزّت مؤمن، بینیازی او از مردم است».
لقمان حکیم برای تربیت فرزند خود، او را به انقطاع از دنیا و غیر خدا فرا خوانده و فرموده است: «فإن أرَدتَ أن تَجمَعَ عِزَّ الدُّنيا فَاقطَع طَمَعكَ مِمَّا فِي أيدِي النَّاس، فإنَّما بَلَغَ الأنبِياءُ والصِّديقُون ما بَلَغُوا بِقَطعِ طَمَعِهِم؛[25] اگر خواهان آنی که همه عزت این جهان را داشته باشی، از آنچه در دست مردم است، قطع طمع کن که پیامبران فقط به سبب قطع طمعشان به آنچه میبینی، رسیدند».
عزت آنِ اوست[26] و آنِ بندگانش
ز آدم و ابلیس بر میخوان نشانش[27]
4. حقمداری
از آنجا که خدا، حق است و تمام عزت از آنِ اوست، هر که با حق باشد و برای منافع اندک دنیا حق را رها نکند، عزیز خواهد بود و تن به ذلت نخواهد.
کرامات تو اندر حقپرستی است
جز این کبر و ریا و عجب و مستی است[28]
امام حسن عسکری(علیه السلام) فرموده است: «ما تَرَكَ الحَقَّ عَزيزٌ إِلاّ ذَلَّ و َلا أَخَذ َبِهِ ذَليلٌ إِلاّ عَزَّ؛[29] هیچ عزیزى حق را ترک نکرد، مگر اینکه ذلیل شد و هیچ ذلیلى به حق عمل نکرد، مگر اینکه عزیز شد».
حقپرستی، نظر به غیر مکن
کعبه دیدی، گذر به دیر مکن[30]
5. صداقت
راستی و درستی، شخصیت افراد را به خوبی نشان میدهد. امام حسین(علیه السلام) راستی و صداقت همهجانبه را مساوی با عزت دانسته و دروغ را موجب عجز و ذلت انسان معرفی کرده است: «اَلصِّدْقُ عِزٌّ وَ الْکذْبُ عَجْزٌ؛[31] صدق و راستی، عزت است و دروغگویی، ناتوانی و زبونی است».
طریق صدق بیاموز از آب صافی دل
بهراستی طلب آزادگی ز سرو چمن[32]
آسیبها و موانع عزت
1. طمع
تمایل شدید نفس از روی آزمندی و احساس کمبود را طمع میگویند. اهل طمع، سیری ندارد. امام باقر(علیه السلام) تنها راه حفظ عزت نفس را از بین بردن این صفت رذیله بیان کرده فرموده است: «وَ اطْلُبْ بَقَاءَ الْعِزِّ بِإِمَاتَةِ الطَّمَعِ، وَ ادْفَعْ ذُلَّ الطَّمَعِ بِعِزِّ الْيَأْسِ، وَ اسْتَجْلِبْ عِزَّ الْيَأْسِ بِبُعْدِ الْهِمَّة؛[33] بقا و تداوم عزت را با مرگ طمع طلب کن و خواری و پستی طمع را با نا امیدی از دیگران، دفع کن و عزت نا امیدی از دیگران را با بلندی همت به دست آور».
ابوذر غفاری، شاگرد ممتاز پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امام علی(علیه السلام) بود. روزی عثمان در عصر خلافتش، کیسه پولی را به غلامش داد و گفت: «این کیسه را ببر و به ابوذر بده. اگر پذیرفت، تو را آزاد میکنم».
غلام، کیسه را گرفت و خود را به ابوذر رسانید، اما هر چه اصرار کرد؛ ابوذر آن را نپذیرفت. غلام گفت: «آزادی من بستگی به پذیرش تو دارد. اگر این کیسه پول را نپذیری، من آزاد نخواهم شد». ابوذر که بزرگمردی عزتمدار بود و حاضر نبود عزت خود را در برابر عثمان کمرنگ کند، در پاسخ غلام گفت: «إن کانَ فِیهَا عِتقُکَ، فإنَّ فیهَا رِقّی؛ اگر آزادی تو در گرو این کار است، بندگی من نیز در گرو آن است». بدین سان عزت خود را به پول وافر عثمان نفروخت؛ با اینکه در آن زمان تهیدست بود و بسیار به آن پول نیاز داشت.[34]
2. اظهار نیاز به مردم
یکی دیگر از عوامل از دست دادن عزت نفس، دست نیاز دراز کردن به سوی مردم است که سبب خواری و سرافکندگی خواهد بود؛ چنانکه امام باقر(علیه السلام) فرموده است: «طَلَبُ الْحَوَائِجِ إِلَى النَّاسِ اسْتِلَابٌ لِلْعِزِّ وَ مَذْهَبَةٌ لِلْحَيَاءِ وَ الْيَأْسُ مِمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ عِزٌّ لِلْمُؤْمِن؛[35] حاجت خواستن از مردم، موجب سلب عزت خواهد شد و قطع امید ازآنچه در دست مردم است، مایه عزت مؤمن در دینش است».
مکن سعدیا دیده بر دست کس
که بخشنده پروردگارست و بس
گر او تاجدارت کند سر برآر
وگرنه سر ناامیدی بخار[36]
مفضل بن قیس، از یاران امام صادق(علیه السلام) بود. روزی نزد امام صادق(علیه السلام) رفت و مشکلات خود را بیان کرد. امام صادق(علیه السلام) نیز به کنیز خود دستور داد کیسهای که محتوی 400 درهم بود، به او بدهد؛ آنگاه به او فرمود: «با این پول زندگیات را بهبود بخش». مفضل عرض کرد: «منظور من از بیان شرح حال خود، درخواست دعا بود». امام(علیه السلام) فرمود: «إیّاک أن تُخبِرَ النّاسَ بِکُلّ حالِکَ فَتُهوِّن عَلَیهِم؛[37] از بازگو کردن همه شرح حال خود برای مردم، پرهیز کن تا خوار نشوی».
این سخن حکیمانه، زندگیساز است؛ زیرا افشا شدن جزئیات زندگی، آبروی مؤمن را در معرض خطر قرار میدهد. افشا شدن اسرار فرد در جامعه، ممکن است مورد سوءاستفاده قرار گیرد و سبب سرافکندگی اعضای خانواده شود.
3. رفتارهای جاهلانه
رفتار جاهلانه نیز عزت نفس و سربلندی انسان را خدشهدار میکند؛ چنانکه امام علی(علیه السلام) فرموده است: «كَم مِن عَزيزٍ أَذَلَّهُ جَهلُهُ؛[38] چه بسیار عزیزى که نادانیاش او را خوار ساخت».
4. انجام کار فوق توانایی
ادعای نابجا و اقدام کردن به انجام کارهای فوق طاقت، سبب بیارزش شدن انسان نزد دیگران میشود. از همین روست که رسولخدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «لَيْسَ لِلْمَرْءِ أَنْ يُذِلَّ نَفْسَهُ؛ سزاوار نیست مؤمن خود را ذلیل کند». از حضرت پرسیدند: چگونه خودش را ذلیل میکند؟ فرمود: «يَتَعَرَّضُ لِمَا لَا يُطِيق؛[39]خود را در معرض کاری که از او ساخته نیست، قرار دهد».
چنین رفتاری انسان را مجبور به معذرتخواهی میکند که در بیانی از امام صادق(علیه السلام)، از عوامل خوار و ذلیل کردن خود آمده است: «لَا يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يُذِلَّ نَفْسَهُ قُلْتُ مَا يُذِلُّ نَفْسَهُ قَالَ لَا يَدْخُلُ فِيمَا يَعْتَذِرُ مِنْه؛[40] شایسته نیست مؤمن وارد کاری شود و رفتاری کند که سبب معذرتخواهی شود».
نگارنده: فرجالله میرعرب
فهرست منابع
کتب
ابن ابیفراس، مسعود بن عیسی؛ مجموعه ورام؛ قم: مکتبه فقیه، [بیتا].
ابنشعبه حرانی، حسن بن علی؛ تحف العقول؛ چاپ دوم، قم: جامعه مدرسین، 1404 ق.
پاینده، ابوالقاسم؛ نهج الفصاحه؛ چاپ چهارم، تهران: دنیای دانش، 1382 ش.
تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد؛ تصنیف غررالحکم و دررالکلم؛ تصحیح مصطفی درایتی؛ چاپ اول، قم: دفتر تبلیغات، 1366 ش.
جمعی از محققان؛ موسوعة کلمات الامام الحسین(علیه السلام)؛ تهران: دار الاسوة، 1383 ش.
حائری، محمدمهدی؛ شجره طوبی؛ نجف اشرف: مکتبة حیدریة، 1385 ش.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ مفردات الفاظ القرآن؛ تصحیح صفوان عدنان داوودی؛ چاپ اول، بیروت – دمشق: دار القلم – دار الشامیه، 1412 ق.
شریف الرضی، حسین بن محمد؛ نهجالبلاغه؛ تصحیح صبحی صالح؛ چاپ اول، قم: هجرت، 1414 ق.
صدوق، محمد بن علی؛ الخصال؛ تصحیح علیاکبر غفاری؛ چاپ اول، قم: جامعه مدرسین، 1362 ش.
طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمعالبیان؛ تصحیح فضلالله یزدی طباطبایی؛ چاپ سوم، تهران: ناصرخسرو، 1372 ش.
مشکات الانوار فی غرر الاخبار؛ چاپ دوم، نجف: المکتبة الحیدریة، 1385 ق.
طوسی، محمد بن حسن؛ تهذیب الاحکام؛ تصحیح حسن الموسی خرسان؛ چاپ چهارم، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1407 ق.
کلینی؛ محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ تحقیق علیاکبر غفاری؛ چاپ چهارم، بیروت: دار التعارف، 1401 ق.
مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1367 ش.
مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار؛ تهران: انتشارات صدرا، 1395 ش.
نشریات و سایتها
سایت گنجور؛ مثنوی معنوی، غزلیات حافظ، بوستان سعدی، دیوان پروین اعتمادی، گلشنراز شبستری، جامجم اوحدی.
محمدعلینژاد، عمران و پیمان کمالوند؛ «مفهومشناسی تطبیقی عزت نفس در قرآن و روانشناسی انسانگرا»؛ فصلنامه فرهنگ مشاوره و رواندرمانی؛ دوره ۷، شماره ۲۷، پاییز ۱۳۹۵، ص 1 – 32.
[1]. حسین بن محمد راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص ۳۳۲؛ فضل بن حسن طبرسی؛ مجمعالبیان؛ ج ۱، ص ۴۰۷.
[2]. روحالله محمدعلینژاد عمران و پیمان کمالوند؛ «مفهومشناسی تطبیقی عزت نفس در قرآن و روانشناسی انسانگرا»؛ فصلنامه فرهنگ مشاوره و رواندرمانی؛ ص ۵.
[3]. مرتضی مطهری؛ مجموعه آثار؛ ج ۲۲، ص ۸۱۶.
[4]. محمد بن حسن طوسی؛ تهذيب الاحکام؛ ج 6، ص 179.
[5]. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 44، ص 192.
[6]. عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی؛ تصنيف غررالحکم و دررالكلم؛ ص 259.
[7]. جمعی از محققان؛ موسوعه كلمات الامام الحسين(علیه السلام)؛ ص 360.
[8]. نساء: 28.
[9]. اسراء: 85.
[10]. ابوالقاسم پاینده؛ نهجالفصاحه؛ ص 218.
[11]. سایت گنجور؛ دیوان اشعار پروین اعتصامی؛ کمان قضا.
https://ganjoor.net/parvin/divanp/mtm/sh115
[12]. محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهجالبلاغه؛ تصحیح صبحی صالح؛ حکمت66؛ محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 73، ص 62.
[13]. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج۴، ص۲۱.
[14]. سایت گنجور؛ مثنوی معنوی؛ دفتر پنجم، بخش ۷۷، بیت 1943.
https://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar5/sh77
[15]. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمعالبیان؛ ج 8، ص 629.
[16]. عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی؛ تصنيف غررالحکم و دررالكلم؛ ص 184.
[17]. محمد بن علی صدوق؛ الخصال؛ ج 2، ص 420.
[18]. سایت گنجور؛ مولوی؛ دیوان شمس، غزلیات، غزل شماره 44.
https://ganjoor.net/moulavi/shams/ghazalsh/sh44
[19]. محمد بن علی صدوق؛ الخصال؛ ج 1، ص 169.
[20]. سایت گنجور؛ مولوی؛ دیوان شمس، غزلیات، غزل شماره 2627.
https://ganjoor.net/moulavi/shams/ghazalsh/sh2627
[21]. مسعود بن عیسی ابن ابیفراس؛ مجموعة ورام؛ ج 2، ص 117.
[22]. سایت گنجور؛ غزلیات حافظ؛ غزل شماره 441.
https://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh441
[23]. همان، غزل شماره300.
https://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh300
[24]. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج 2، ص 148.
[25]. محمدباقر مجلسی؛ بحارالأنوار؛ ج ۱۳، ص ۴۲۰.
[26]. آنِ اوست: مال اوست.
[27]. سایت گنجور؛ مولوی؛ مثنوی معنوی؛ دفتر سوم، بخش 39، بیت 1080.
https://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar3/sh39
[28]. سایت گنجور؛ محمود شبستری؛ گلشن راز، بخش60.
https://ganjoor.net/shabestari/golshaneraz/sh60
[29]. حسن بن علی ابنشعبه حرانی؛ تحفالعقول؛ ص 489.
[30]. سایت گنجور؛ اوحدی؛ جامجم، در باب توبه.
https://ganjoor.net/ouhadi/jaamejam/sh82
[31]. جمعی از محققان؛ موسوعه كلمات الامام الحسين(علیه السلام)؛ ص 898.
[32]. سایت گنجور؛ غزلیات حافظ؛ غزل شماره 388.
https://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh388
[33]. حسین بن علی ابنشعبه حرانی؛ تحف العقول؛ ص 286.
[34]. محمدمهدی حائری؛ شجره طوبی؛ ج 1، ص 75.
[35]. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج 2، ص 148.
[36]. سایت گنجور؛ سعدی؛ بوستان، بخش 12، باب پنجم در رضا.
https://ganjoor.net/saadi/boostan/bab5/sh12
[37]. محمدباقر مجلسی؛ بحارالأنوار؛ ج 47، ص 44.
[38]. عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی؛ تصنیف غررالحکم و دررالکلم؛ ص 76.
[39]. مسعود بن عیسی ابن ابیفراس؛ مجموعه ورام؛ ج 2، ص 32.
[40]. فضل بن حسن طبرسی؛ مشکات الأنوار فی غرر الأخبار؛ ص50.
افزودن دیدگاه جدید