هدایت مردم و کرامات امام باقر
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| کرامات امام باقر برای هدایت مردم
معجزه یکی از راههای اثبات نبوت یا امامت برای مردمان است و انبیای الهی در طول تاریخ از آن استفاده کردهاند که در نتیجه آن، افراد زیادی ایمان آورده و یا بر اعتقاد خود ثابتقدم شدهاند. امامان معصوم(علیهمالسلام) که به فرمان الهی بعد از پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) عهدهدار هدایت مردم شدند، گاهی برای اثبات امامت خویش و هدایت مردم از معجزات استفاده میکردند. نوشتار پیش رو با بررسی زندگانی امام باقر(علیهالسلام) به معرفی برخی از این موارد میپردازد.
تردید محمد طیار
محمد طیار میگوید: روزی به خانهی امام باقر(علیهالسلام) رفتم و اجازه ورود خواستم؛ امام اجازه نداد؛ ولی به شخص دیگری اجازه ورود داد. من به خانه بازگشتم و با حالتی غمگین خود را روی رختخواب انداختم و به فکر فرو رفتم و درباره فرقههای مختلف چون مرجئه، قدریه، خوارج و زیدیه فکر میکردم و مردد بودم که حق با کدام فرقه است. همینطور که در فکر بودم در خانه را زدند. فرستاده امام باقر(علیهالسلام) بود. گفت: امام تو را خواسته است. با او به منزل امام رفتم و حضرت با دیدن من فرمود: «ای محمد! نه به سوی مرجئه برو و نه قدریه و نه خوارج و نه زیدیه. به سوی ما بیا! من که تو را به دلایلی به خانه راه ندادم» سپس دلایلی را بیان فرمود و من قانع شدم.
محمد بن طیار پس از اینکه فهمید امام باقر(علیهالسلام) از افکار او مطلع است سخنان حضرت را پذیرفت و به امامت امام باقر(علیهالسلام) یقین پیدا کرد.[1] حضرت در برخورد با محمد طیار با آشکار کردن علم غیب خود و پاسخ به تردیدهای او از منحرف شدن او جلوگیری کرد.
دشمن با ادب
شیخ طوسی در کتاب امالی خود مینویسد: «یکی از اهالی شام در مجالس امام باقر(علیهالسلام) در مدینه حاضر میشد و خطاب به حضرت میگفت: من میدانم طاعت خدا و رسول خدا در دشمنی با شما اهلبیت است، ولی چون شما مرد فصیح و با ادب و خوشسخنی هستید، در مجلس شما شرکت میکنم.
امام باقر(علیهالسلام) پاسخ او را با خوشرویی میداد و فرمود: هیچچیزی بر خداوند پنهان نیست.
چندی بعد مرد شامی مریض شد و مرضش شدت یافت. دوست خود را صدا زد و به او وصیت کرد که وقتی از دنیا رفتم، برو محمد بن علی(علیهالسلام) را خبر کن تا بر من نماز بگزارد.
نیمههای شب، مرد شامی از دنیا رفت و او را در پارچهای پیچیدند و دوست او نیز خدمت امام باقر(علیهالسلام) رسید و گفت: آن مرد شامی از دنیا رفت. او از شما خواسته، بر او نماز بخوانید. امام باقر(علیهالسلام) فرمود: برو تا من بیایم. حضرت برخاست و وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و تا طلوع آفتاب در سجده بود. آنگاه به خانه آن مرد شامی رفت، و نام او را صدا زد. آن مرد در کفنش جواب امام را داد. امام او را نشاند و فرمود شربتی برای او بیاورند. سپس برخاست و رفت.
چند روز بعد مرد شامی کاملاً بهبود یافت و خدمت امام باقر(علیهالسلام) رفت و عرض کرد: دوی دارم با شما خصوصی صحبت کنم؛ حضرت مجلس را خلوت کرد.
مرد شامی گفت: شهادت میدهم که شما حجت خدا بر بندگانش هستید و دری که از آن باید به سوی خدا رفت شمایید. هر کس از غیر راه شما به سوی خدا برود، زیانکار و گمراه خواهد بود.
حضرت فرمود: چرا عقیدهات عوض شد؟
مرد شامی گفت: من در حال مرگ، با چشم خود دیدم و با گوش خود شنیدم که منادی ندا کرد: روح او را باز گردانید، چرا که محمدباقر(علیهالسلام) از ما خواسته است او را به دنیا باز گردانیم. از آن روز به بعد، آن مرد از اصحاب خاص امام باقر(علیهالسلام) شد.[2]
خبر از حمله خوارج
امام صادق(علیهالسلام) میفرماید: «روزی امام باقر(علیهالسلام) در میان مردم مدینه مدتی سر به زیر انداخت و لحظاتی ساکت ماند. سپس سر برداشت و فرمود: ای مردم! اگر مردی با چهار هزار نفر وارد شهر شما شود و بدون پرسش از کسی، دست به شمشیر ببرد و سه روز کشتار کند، و کاری از دست هیچکس بر نیاید چه حالی پیدا میکنید؟ این اتفاق در سال آینده خواهد افتاد. پس مراقب خود باشید و بدانید آنچه را گفتم، حتماً رخ خواهد داد. بسیاری از اهالی مدینه به کلام امام توجهی نکردند، تنها تعداد اندکی از آنها و به خصوص بنیهاشم که میدانستند کلام او حق است، به سخن حضرت اعتنا کرده و خود را آماده کردند.
سال بعد امام باقر(علیهالسلام) با اهل و عیال خود و بنیهاشم از مدینه کوچ کردند و چیزی نگذشت که «نافع بن ازرق» به مدینه یورش برد و دست به کشتار مردم زد و مردم را به خاک و خون کشید. پس از این ماجرا آن دسته از اهالی مدینه که اهمیتی به کلام امام باقر(علیهالسلام) نداده بودند، پشیمان شدند و از آن پس میگفتند: دیگر هر چه امام باقر(علیهالسلام) بگوید میپذیریم. آنها اهل بیت نبوتاند و به حق سخن میگویند.[3]
در نتیجه: با توجه به آنچه بیان شد؛ ارائه معجزه از سوی حضرات معصومین(علیهمالسلام) برای هدایت مردم بوده است؛ هر چند ایشان از معجزه به عنوان یک سیاست تبلیغی دائم بهره نمیگرفتند، لکن در برخی از اوقات و با توجه به شرایط خاصی از آن استفاده میکردند و به این وسیله توانستند گروهی از افراد را هدایت کنند.
برای مطالعه بیشتر به کتاب «سیره پیشوایان» اثر مهدی پیشوایی مراجعه کنید.
پینوشت:
[۱]. إختيار معرفه الرجال، شیخ طوسی، تحقیق حسن مصطفوی، ناشر: مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول، مشهد، 1409ق.
[2]. الامالي، شیخ طوسی، دارالثقافه، چاپ اول، قم، 1414ق، ص411-410 با اندکی تلخیص.
[3]. بحار الانوار، علامه مجلسی، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، بیروت، 1403ق، ج46، ص254.
افزودن دیدگاه جدید