جایگاه راستگویی در آموزههای دینی
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| ره توشه ماه محرم ۱۴۰۰، جایگاه راستگویی در آموزههای دینی.
کاری از گروه تولید محتوای معاونت فرهنگی وتبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
اشاره
زبان، مهمترین عضوی است که انسان به واسطه آن با دیگران ارتباط برقرار، و مفاهیم، مقاصد و مطالب مورد نظرش را منتقل میکند. این عضو در میان اعضای بدن، جایگاه ویژهای دارد. انسان با زبان همچنانکه میتواند حق بگوید و نظر رحمت خداوند مهربان، رضایت اولیای الهی و بندگان مؤمن را جلب کند، میتواند باطل بگوید و خشم و غضب خدا و اولیای الهی و نفرت بندگان را برانگیزد. انسان هم میتواند با صداقت و راستی، برای دنیا و آخرت خویش و دیگران مفید باشد و هم میتواند با دروغ، دورویی، سخنچینی، غیبت، تهمت، اهانت، ایذا، تمسخر و ...، زمینه بدبختی خود را فراهم آورد و به دیگران آسیب برساند. از این روست که اهلبیت عصمت و طهارت: فرمودهاند: «اگر سخن گفتن نقره باشد، سکوت طلاست».[1] حال اگر آدمی بتواند خود را از آفات سخن در امان نگه دارد و فقط راست و حق بگوید، قطعاً سخن گفتن، بهتر از سکوت است؛ چنانکه خداوند متعال پیامبران و حجتهای خویش را برای سخن گفتن فرستاده است، نه برای سکوت.[2]
الف. اهمیت راستگویی
صداقت و راستگویی نه تنها از دیدگاه اسلام و ادیان آسمانی، بلکه از دیدگاه تمام مکاتب بشری و همه عقلای عالم، امری پسندیده و نیکوست؛ زیرا فطرت آدمی بر مبنای صداقت و راستی سرشته شده است و هر انسانی بر اساس فطرت خود گواهی میدهد که راستگویی، بهتر از دروغگویی است. اسلام که کاملترین دین الهی است، همواره بشر را به راستی در رفتار و گفتار توصیه کرده و بالاترینِ مقامات را برای راستگویان و صادقان اثبات نموده است. خدای متعال در قرآن کریم میفرماید:
هذا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ؛[3] امروز [روز قیامت]، روزى است که راستى راستگویان به آنها سود مىرساند، براى آنها باغهایى از بهشت است که نهرها از زیر [درختان] آن جاری است، همواره تا ابد در آن مىمانند؛ هم خداوند از آنها راضی است و هم آنها از خداوند خشنودند. این، رستگارى بزرگ است.
رسولخدا(صل الله علیه و آله) نیز در این باره فرموده است: «إِنَّ أَقْرَبَكُمْ مِنِّي غَداً وَ أَوْجَبَكُمْ عَلَيَّ شَفَاعَةً أَصْدَقُكُمْ لِسَاناً وَ أَدَّاكُمْ لِلْأَمَانَةِ وَ أَحْسَنُكُمْ خُلُقاً وَ أَقْرَبُكُمْ مِنَ النَّاس؛[4] نزدیکترین شما به من در روز قیامت و کسی که شفاعت او بر من بیش از همه واجب است، کسی است که از میان شما راستگوتر، امانتدارتر، خوشاخلاقتر و مردمدارتر باشد».
ب. مصادیق راستگویی
از نظر اسلام، راستگویی دستکم دو ویژگی دارد:
1. مطابقت گفتار با واقعیت و حقیقت
یکی از مهمترین ویژگیهای صداقت و راستگویی، مطابقت سخن انسان با واقعیت و حقیقت است. کسی که سخنی را بگوید که واقعیت و حقیقت بیرونی ندارد، دروغ گفته است. «ابن ابیسَرح» که از دشمنان سرسخت اسلام و از کسانی بود که رسولخدا(صل الله علیه و آله) بعد از فتح مکه، خون او را مباح شمرده بود. او مدعی بود که وحی بر او نازل میشود؛ در حالی که هرگز به او وحی نازل نمیشد. از این رو خداوند متعال این آیه شریفه را در شأن او نازل کرد: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ قالَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَیْءٌ؛[5] و کیست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ مىبندد یا مىگوید: به من وحى شده، در حالى که چیزى به او وحى نشده است».
اگر کسی واقعیت و حقیقتی را که وجود دارد و بیان آن لازم است، انکار کند، دروغ گفته است. قرآن کریم کسانی که قیامت را انکار میکنند، دروغگو و کذّاب خوانده است؛ زیرا آخرت و عالم پس از مرگ، از بدیهیترین حقایق عالم هستی است که همه انبیا، اولیا و کتابهای آسمانی به آن بشارت دادهاند؛ چنانکه خدای متعال میفرماید: «وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبين الَّذينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ؛[6] در آن روز واى بر تکذیبکنندگان؛ آنان که روز جزا را انکار مىکنند».
2. اعتقاد قلبی به حق و همراهی زبان با قلب
اگر چه مطابقت سخن با حق و حقیقت، شرط صداقت و راستگویی است؛ اما برای راست بودن سخن، کافی نیست؛ بلکه انسان راستگو، کسی است که به آنچه میگوید اعتقاد داشته باشد. امام صادق(علیه السلام) فرموده است: «أَدْنَى حَدِّ الصِّدْقِ أَنْ لَا يُخَالِفَ اللِّسَانُ الْقَلْبَ وَ لَا الْقَلْبُ اللِّسَانَ؛[7] کمترین حدّ صداقت و راستگویی، این است که زبان، مخالف قلب و قلب، مخالف زبان نباشد». از این رو کسی که تنها به زبان، اسلام آورده و به حقانیت خدا و رسول او شهادت داده است، ولی در دلِ او از ایمان و اعتقاد قلبی به آنچه میگوید، خبری نیست و حق بودن اسلام را از جان و دل نپذیرفته است؛ منافق و دروغگوست. خداوند درباره این افراد میفرماید: «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُون؛[8] چون منافقان نزد تو آیند، گویند: گواهى مىدهیم که تو واقعاً پیامبر خدایى و خدا مىداند که تو واقعاً پیامبر او هستى، و خدا گواهى مىدهد که منافقان سخت دروغگو هستند».
اگر چه سخن منافقان در این آیه شریفه، ویژگی اول را دارد و مطابق حق و حقیقت است، اما از آنجا که در دل به این حقیقت، یعنی به رسالت رسولخدا(صل الله علیه و آله) ایمان و اعتقاد نداشتند، شهادتشان به رسالت آن حضرت دروغ بود. بنابراین سخن راست افزون بر مطابق حق و حقیقت بودن، باید مطابق و موافق اعتقاد قلبی نیز باشد و قلب و زبان انسان یکی باشد؛ نه قلب، مخالف زبان و نه زبان، مخالف قلب باشد.
ج. رابطه ایمان و راستگویی
در آموزههای دینی اسلام، راستگویی یکی از نشانههای حقیقی بودن ایمان مؤمن است. از پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) سؤال شد: «مؤمن چه نشانهای دارد و به واسطه چه چیزی شناخته میشود؟». حضرت فرمود: «بِوَقَارِهِ وَ لِينِهِ وَ صِدْقِ حَدِيثِهِ؛[9] با وقار و نرمخویی و راستی گفتارش». امام صادق(علیه السلام) نیز فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَضَعَ الْإِيمَانَ عَلَى سَبْعَةِ أَسْهُمٍ عَلَى الْبِرِّ وَ الصِّدْقِ وَ الْيَقِينِ وَ الرِّضَا وَ الْوَفَاءِ وَ الْعِلْمِ وَ الْحِلْمِ؛[10] خدای عزوجل، ایمان را بر هفت قسمت بنا نهاده است: نیکوکاری، صداقت و راستگویی، یقین، رضایت، وفاداری، علم و بردباری».
مؤمن حقیقی، کسی است که راست بگوید، حتی اگر به ضررش باشد و دروغ نگوید، حتی اگر به نفعش باشد؛ چنانکه امیرمؤمنان علی(علیه السلام) فرموده است: «إِنَّ مِنْ حَقِيقَةِ الْإِيمَانِ أَنْ يُؤْثِرَ الْعَبْدُ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّ عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُ؛[11] از نشانههای حقیقت ایمان بنده خدا، این است که راستی را بر دروغ ترجیح دهد؛ حتی اگر راست به ضررش و دروغ به نفعش باشد».
د. الگویهای راستگویی
پیامبران الهی و اهلبیت عصمت و طهارت:، همانگونه که میزان همه کمالات هستند؛ میزان و معیار صداقت و راستگویی نیز هستند؛ از این روست که خداوند آن بزرگواران را صادق و صدیق نامیده و به بندگانش دستور داده است که با ایشان همراهی، و از ایشان اطاعت کنند: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقينَ؛[12] اى کسانى که ایمان آوردهاید! از خدا پروا کنید و با راستان باشید». امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه شریفه فرموده است: «الصَّادِقُونَ هُمُ الْأَئِمَّةُ وَ الصِّدِّيقُونَ بِطَاعَتِهِمْ؛[13] صادقان، ائمه: هستند و انسانهای بسیار راستگو، کسانی هستند که از ایشان اطاعت کنند».
بنابراین یکی از ویژگیهای صدیقین، پیروی از انبیای الهی است؛ چنانکه خداوند متعال میفرماید: «وَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُون؛[14] کسانى که به خدا و رسولانش ایمان آوردهاند، انسانهای بسیار صادق و راستگو هستند». رسولخدا(صل الله علیه و آله) درباره صدّیق بودن امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) فرموده است:
الصِّدِّيقُونَ ثَلَاثَةٌ حَبِيبٌ النَّجَّارُ مُؤْمِنُ آلِ يس الَّذِي قالَ يا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ وَ حِزْقِيلُ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ الَّذِي قَالَ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِيطَالِبٍ(علیه السلام) الثَّالِثُ وَ هُوَ أَفْضَلُهُم؛[15] انسانهای بسیار راستگو سه نفرند: حبیب نجار که همان مؤمن آلیس است که گفت: از فرستادگان (خدا) پیروى کنید، از کسانى پیروى کنید که از شما مزدى نمىخواهند و خودشان هدایت یافتهاند؛ و حزقیل، مؤمن آلفرعون که گفت: آیا مردی (رسولی) را که میگوید پروردگار من خداوند است، میکشید؛ و علی بن ابیطالب(علیه السلام) که سومین و برترین آنهاست.
شیعیان کامل اهلبیت: همچون سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و ... نیز به تبعِ اهلبیت:، الگوی صداقت هستند؛ چنانکه رسولخدا(صل الله علیه و آله) درباره ابوذر فرموده است: «مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَى ذِي لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِيذَرٍّ؛[16] آسمان سایه نیفکنده و زمین به روی خود ندیده کسی را که راستگوتر از ابوذر باشد». ابوذر در فتنههای سختِ پس از شهادت رسولخدا(صل الله علیه و آله)، هرگز از ولایت جدا نشد و همواره مردم را به سوی امیرالمؤمنین(علیه السلام) دعوت، و حق و حقیقت را بیان میکرد. در هر مجلس، محفل و هر کوچه و بازاری، صادقانه فضائل امیرالمؤمنین(علیه السلام) و اهلبیت عصمت و طهارت: را بیان میکرد. این صداقت و بیپرواییاش در بیان فضایل اهلبیت: و بهویژه امیرالمؤمنین(علیه السلام)، برای خلفای غاصب سخت و دشوار بود؛ از این رو بود که او را بسیار مورد آزاد و اذیت قرار میدادند. او در راه ولایت، شکنجههای بسیاری را از سوی خلفای غاصب تحمل نمود. عثمان که تحمل صداقتش را نداشت، او را به شام تبعید کرد. در شام نیز معاویه نتوانست صداقتش را تحمل کند و او را به مدینه بازگرداند. عثمان اینبار او را به بیابان خشک و بیآب و علف ربذه تبعید کرد. روح بلند او پس از تحمل سختیهای بسیار در ربذه به ملکوت پیوست.
تعارف دروغ
در روایت است: روزى امام صادق(علیه السلام) با فرزندش اسماعیل در مجلسى بودند. یکى از دوستان امام(علیه السلام) وارد شد، سلام کرد و نشست. وقتی حضرت برخاست، او نیز به اتفاق امام(علیه السلام) حرکت کرد و تا مقابل در خانه امام(علیه السلام)، با ایشان همراه بود؛ سپس از حضرت جدا شد. وقتی امام(علیه السلام) وارد خانه شدند، اسماعیل پرسید: «اى پدر! چرا به آن شخص تعارف نکردید و نفرمودید به منزل بیاید؟». حضرت فرمود: «دلیلی بر آمدنش به خانه وجود نداشت». اسماعیل گفت: «اگر شما تعارف مىکردید، او خودش نمىآمد». حضرت فرمود: «فرزندم! دوست ندارم که خداوند مرا از کسانى قرار دهد که بیان میکنند چیزی را که قصد آن را ندارند».[17]
هـ. آثار صداقت و راستگویی
1. محبوبیت نزد خداوند متعال
محبوبیت انسان راستگو نزد خداوند متعال، از مهم ترین آثار صداقت و راستگویی است. میان راستگویی و دوستی با خداوند، رابطه مستقیمی وجود دارد؛ زیرا خداوند راستگویان را دوست دارد و به سبب همین دوست داشتن است که بهترینها را به آنان هدیه میکند. از آنجا که راستگویی، یکی از اخلاقهای شایسته و از مکارم اخلاق است، خداوند این اخلاق والا را به آنان الهام میکند؛ چنانکه امیرمؤمنان علی(علیه السلام) فرموده است: «إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً أَلْهَمَهُ الصِّدْقَ؛[18] هنگامی که خداوند بندهای را دوست داشته باشد، صداقت و راستگویی را به او الهام میکند». همچنین آن حضرت فرموده است: «أَلَا فَاصْدُقُوا فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ مَنْ صَدَقَ، وَ جَانِبُوا الْكَذِبَ فَإِنَّ الْكَذِبَ مُجَانِبٌ الْإِيمَان؛[19] راستگو باشید؛ زیرا خداوند با کسی است که راستگو باشد و از دروغ دوری کنید؛ زیرا دروغ از ایمان به دور است».
2. حکمت
امام صادق(علیه السلام) فرموده است: «الْحِكْمَةُ ضِيَاءُ الْمَعْرِفَةِ وَ مِيرَاثُ [مِیزَانُ] التَّقْوَى وَ ثَمَرَةُ الصِّدْقِ؛[20] حکمت، روشنی معرفت و میراث تقوا و میوه صداقت و راستگویی است». شخص برخودار از حکمت، همواره سخن معقول و موافق حق میگوید و میکوشد کارهایش را بر اساس تدبیر و اتقان انجام دهد.[21]
3. اصلاح امور
یکی از مهمترین آثار راستگویی، اصلاح همه امور انسان از جمله دین و عمل او با راستگویی است؛ چنانکه امیرمؤمنان علی(علیه السلام) فرموده است: «مَنْ صَدَقَ أَصْلَحَ دِيَانَتَهُ؛[22] کسی که راستگو باشد، دینش اصلاح میشود». امام صادق(علیه السلام) نیز فرموده است: «مَنْ صَدَقَ لِسَانُهُ زَكَى عَمَلُهُ؛[23] کسی که راستگو باشد، عملش پاکیزه میشود». این امر بدان جهت است که راستگویی، انسان را به سوی خوبی و نیکوکاری دعوت میکند و ثمره نیکوکاری، اصلاح همه امور فردی و اجتماعی است؛ چنانکه امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرموده است: «الصِّدْقُ یَهْدِی إِلَى الْبِرِّ، وَ الْبِرُّ یَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ؛[24] راستگویى، به نیکوکارى دعوت میکند و نیکوکارى، به بهشت رهنمون میسازد».
نقل است روزی شخصى به حضور پیامبر(صل الله علیه و آله) رسید و عرض کرد: «من نماز نمىخوانم، عمل منافىعفت انجام مىدهم و دروغ هم مىگویم. اول کدام را ترک کنم؟». پیامبر(صل الله علیه و آله) فرمود: «دروغ». او در محضر پیامبر(صل الله علیه و آله) تعهد کرد که هرگز دروغ نگوید. هنگامى که خارج شد، وسوسههاى شیطانى براى عمل منافىعفت در دل او پیدا شد، اما بلافاصله با خود اندیشید اگر پیامبر(صل الله علیه و آله) از او در این باره سؤال کند، چه بگوید؟ اگر بگوید چنین عملى را مرتکب نشده است، دروغ گفته است و اگر راست بگوید، حد بر او جارى مىشود. این شیوه فکر و خودداری، درباره دیگر کارهاى خلاف نیز برای او رخ داد و ترک دروغ، سرچشمه ترک همه گناهان او شد.
بنابراین همانگونه که راستگویی، منشأ همه خوبیهاست؛ دروغ نیز منشأ همه پلیدیهاست؛ چنانکه امام حسن عسکری(علیه السلام) فرموده است: «جُعِلَتِ الْخَبائِثُ کُلُّها فِى بَیْت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهَا الْکَذِب؛[25] تمام پلیدیها در اطاقى قرار داده شده است و کلید آن، دروغ است».
4. اعتماد عمومی
یکی از آثار مهم راستگویی، ایجاد اعتماد و اطمینان متقابل میان مردم است. البته این اعتماد و اطمینان نه تنها میان مردم، بلکه در رابطه با حکومت و حاکمان نیز باید وجود داشته باشد. از بزرگترین سرمایههای اجتماعی هر نظام و ملتی، وجود اعتماد عمومی در سطح جامعه است که موجب همدلی و وفاق هر چه بیشتر جامعه میشود. مهمترین آفت این سرمایه اجتماعی، دروغ و نیرنگ و نفاق است. از همین روست که در روایات از دوستی با دروغگویان به شدت نهی شده است؛ چنانکه امام على(علیه السلام) فرموده است: «إِیّاکَ وَ مُصَادَقَةَ الْکَذّابِ فَإِنَّهُ کَالسَّرابِ، یُقَرِّبُ عَلَیْکَ الْبَعِیدَ وَ یُبَعِّدُ عَلَیْکَ الْقَرِیبَ؛[26] از دوستى با دروغگو بپرهیز که او همچون سراب است؛ دور را در نظر تو نزدیک و نزدیک را دور مىسازد».
اگر مردم یا حاکمان جامعه دچار آفت دروغگویی و نیرنگ شوند، به مرور زمان سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی از بین میرود. از بین رفتن اعتماد عمومی نیز موجب بروز هرج و مرج در جامعه و در نهایت، نابودی و از بین رفتن همه امکانات میشود؛ از همین روست که امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرموده است: «النَّجَاةُ مَعَ الصِّدْقِ؛[27] نجات، همراه صداقت و راستگویی است». راه نجات و خوشبختی شخص و جامعه، پایبندی به راستگویی است. ترویج راستگویی، ترویج اعتماد و اطمینان عمومی، و اعتماد عمومی نیز زمینهساز وحدت اجتماعی است. وحدت، عامل همه پیروزیها و خوشبختیهای مادی و معنوی است.
5. بهشت و رضوان الهی
خدای سبحان در قرآن کریم درباره پاداش راستگویان فرموده است:
«هذا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ؛[28] این، روزی است که صادقان از راستی خود بهرهمند میشوند. برای آنها، بهشتهایی است که از زیر درختانش، نهرها جاری است و در آن، به نعمت ابدی متنعم هستند؛ خدا از آنها خشنود و آنها از خدا خشنودند. این است سعادت و رستگاری بزرگ.
پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) نیز درباره پاداش راستگویی و دروغگویی فرموده است: «عَلَيكُم بِالصِّدقِ فَإنّهُ بَابٌ مِن أبوَابِ الجَنّة وَ إيّاكُم وَ الكِذب فَإنّهُ بَابٌ مِن أبوابِ النّار؛[29] مراقب صداقت خود باشید؛ زیرا که آن، دری از درهای بهشت است و مراقب باشید دروغ نگویید؛ زیرا که آن، دری از درهای جهنم است». نقل است شخصی خدمت پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) رسید و عرض کرد: «یا رسولاللّه! عمل اهل بهشت چیست؟». حضرت فرمود: «صداقت و راستگویی است؛ زیرا وقتی بنده خدا راستگو باشد، نیکوکار میشود و وقتی نیکوکار شد، ایمان میآورد. وقتی ایمان آورد، وارد بهشت میشود». آن شخص پرسید: «پس عمل اهل جهنم چیست؟». حضرت فرمود: «دروغگویی است؛ زیرا وقتی بنده خدا دروغ بگوید، گناهکار و مرتکب فسق و فجور میشود و وقتی فاجر شد، به سوی کفر کشیده میشود و چون کافر شد، وارد جهنم میشود».[30]
فهرست منابع
ابن ابیفراس، مسعود بن عیسی؛ مجموعه ورام؛ چاپ اول، قم: مکتبة فقیه، 1410 ق.
پاینده، ابوالقاسم؛ نهج الفصاحة؛ چاپ چهارم، تهران: دنیاى دانش، 1382 ش.
تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد؛ غررالحكم و دررالكلم؛ چاپ دوم، قم: دار الکتاب الإسلامی، 1410 ق.
جرجانی، علی بن محمد؛ کتاب التعریفات؛ لایپزیک: گوستاو فلوگل، 1845 م؛ بیروت: چاپ افست، 1978 م.
دیلمى، حسن بن محمد؛ إرشاد القلوب إلى الصواب؛ چاپ اول، قم: شریف الرضی 1412ق.
شریف الرضى، محمد بن حسین؛ نهجالبلاغة؛ چاپ اول، قم: هجرت، 1414 ق.
صدوق، علی بن محمد؛ الامالی؛ چاپ ششم، تهران: کتابچى، 1376 ش.
طبرسى، احمد بن على؛ الإحتجاج على أهل اللجاج؛ چاپ اول، مشهد: نشر مرتضى، 1403 ق.
طبرسی، على بن حسن؛ مشكاة الأنوار فی غرر الأخبار؛ چاپ دوم، نجف: المکتبة الحیدریة، 1385 ق.
طوسى، محمد بن حسن؛ الأمالی؛ چاپ اول، قم: دار الثقافة، 1414 ق.
علمالهدی، علی بن حسین؛ رسائل الشریف المرتضی؛ قم: چاپ مهدی رجائی، 1405ق.
کلینى، محمد بن یعقوب؛ الكافی؛ تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی؛ چاپ چهارم، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1407 ق.
کوفى، فرات بن ابراهیم؛ تفسير فرات الكوفی؛ چاپ اول، تهران: مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی، 1410 ق.
مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ تحقیق جمعی از محققان؛ چاپ دوم، بیروت: دار احیاء التارث العربی، 1403 ق.
منسوب به امام صادق(علیه السلام)؛ مصباح الشريعة؛ چاپ اول، بیروت: اعلمى، 1400 ق.
هلالى، سلیم بن قیس؛ كتاب سليم بن قيس الهلالی؛ چاپ اول، قم: الهادى، 1405 ق.
نگارنده: حجتالاسلام والمسلمین حسین سیفاللهی پژوهشگر مؤسسه نور الثقلین.
[1]. محمد بن یعقوب کلینى؛ الكافی؛ ج2، ص114: «عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ يَا بُنَيَّ إِنْ كُنْتَ زَعَمْتَ أَنَّ الْكَلَامَ مِنْ فِضَّةٍ فَإِنَّ السُّكُوتَ مِنْ ذَهَب».
[2]. احمد بن علی طبرسى؛ الاحتجاج؛ ج 2، ص 315.
[3]. مائده: 119.
[4]. محمد بن على صدوق؛ الامالی؛ ص 508.
[5]. أنعام: 93.
[6]. مطففین:10 و 11.
[7]. منسوب به امام صادق؛ مصباح الشريعة؛ ص 34.
[8]. منافقون: 1.
[9]. مسعود بن عیسی ابن ابیفراس؛ مجموعة ورام؛ ج 2، ص 252.
[10]. محمد بن یعقوب کلینى؛ الكافی؛ ج 2، ص 42.
[11]. علی بن حسن طبرسى؛ مشكاة الأنوار؛ ص172.
[12]. توبه: 119.
[13]. محمد بن یعقوب کلینى؛ الكافی؛ ج 1، ص 208.
[14]. حدید: 19.
[15]. فرات بن ابراهیم کوفى؛ تفسير فرات الكوفی؛ ص 354.
[16]. سلیم بن قیس هلالى؛ كتاب سليم بن قيس الهلالی؛ ج 2، ص 659.
[17]. محمدباقر مجلسی؛ بحارالأنوار؛ ج 16، ص 241.
[18]. عبدالواحد بن محمد تمیمى آمدى؛ غررالحكم و دررالکلم؛ ص 217.
[19]. محمد بن حسن طوسى؛ الامالی؛ ص 216.
[20]. منسوب به امام صادق؛ مصباح الشريعة؛ ص 198.
[21]. علی بن محمد جرجانی؛ کتاب التعریفات؛ ج ۱، ص ۹۶؛ علی بن حسین علمالهدی؛ رسائل الشریف المرتضی؛ ج ۲، ص ۲۶۸.
[22]. عبدالواحد بن محمد تمیمى آمدى؛ غررالحكم و دررالکلم؛ ص 218.
[23]. محمد بن یعقوب کلینى؛ الكافی؛ ج 2، ص 104.
[24]. علی بن حسن طبرسی؛ مشكاة الانوار؛ ص 172.
[25]. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 66، ص 263.
[26]. محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهجالبلاغه؛ تصحیح صبحی صالح؛ حکمت 38.
[27]. عبدالواحد بن محمد تمیمى آمدى؛ غررالحكم و دررالکلم؛ ص218، ح 4322.
[28]. مائده: 119.
[29]. ابوالقاسم پاینده؛ نهج الفصاحة؛ ص573.
[30]. حسن بن محمد دیلمى؛ إرشاد القلوب؛ ج 1، ص 185.
افزودن دیدگاه جدید