رفتن به محتوای اصلی
یادداشت تبلیغی:

الگوی روابط انسانی عزت‌مدار با تأکید بر سیره امام حسین(علیه اسلام)

تاریخ انتشار:

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ|  ره توشه ماه محرم ۱۴۰۰، الگوی روابط انسانی عزت‌مدار با تأکید بر سیره امام حسین(علیه اسلام).

کاری از گروه تولید محتوای معاونت فرهنگی وتبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.

اشاره

انسان به دلیل اجتماعی ‌بودن، دارای مجموعه‌ای از نیازها، شناخت‌ها، تعلقات و تمنیات است که بخش زیادی از آن در محیط اجتماع و در تعامل با دیگر انسان‌ها به دست می‌آید. نیازهای مادی و روانی آدمی در اجتماع برطرف، و استعدادهایش در اجتماع شکوفا می‌شود، گرایش‌هایش در اجتماع شکل می‌گیرد و دانش‌هایش در اجتماع به دست می‌آید و قابلیت کاربست پیدا می‌کنند. از این رو انسان نیازمند روابط پایدار با دیگر انسان‌ها برای برآورده ‌شدن نیازها و تحقق استعداهایش است. تأمین این نیازها، زمانی مطلوب شمرده می‌شود که در پرتو اصول و ارزش‌های اخلاقی صورت پذیرد و شخصیت و عزت‌نفس انسانی دچار آسیب نشود؛ چنانکه رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده است: «اُطْلُبُوا الْحَوَائِجَ بِعِزَّةِ الْاَنْفُسِ فَإنَّ الأُمُورَ تَجْرِي بِالمَقَادِيرِ؛[1] نیازهای خود را با عزت‌نفس بخواهید؛ چرا که اندازه امور معین است». عزت‌نفس، از نیازهای اساسی انسانی است که شخصیت فرد در پرتو آن شکل می‌گیرد. آبراهام مَزلو، در سلسله مراتب نیازهای انسانی خود، آن را ذیل «نیاز به احترام» و در زمره نیازهای غیرمادی انسان دسته‌بندی کرده است.[2]

مفهوم‌شناسی عزت

مفهوم عزت در برابر ذلت، در لغت به معنای سربلندی، سرافرازی، ارجمندی و عظمت است.[3] این واژه در اصل، از «ارض عزاز» به معنای زمین محکم و نفوذناپذیر گرفته شده است[4] و در اصطلاح، حالتی است که به انسان استواری می‌بخشد تا او را از مغلوب ‌شدن باز دارد.[5]

زیست عزتمندانه، سفارش دین و پیشوایان دینی است و رفتار و گفتار آنان، بهترین الگو برای سامان‌ دادن روابط انسانی بر مدار آن است. امیرمؤمنان علی(علیه اسلام) خطاب به فرزندش فرموده است: «أکرِم نَفسَکَ عَن کُلِّ دَنِیَّةٍ؛[6] نفس‌ات را از هر پستی گرامی بدار». امام سجاد(علیه اسلام) نیز در دعای ابوحمزه ثمالی فرموده است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى وَكَلَنِى إلَيْهِ فَاَكْرَمَنِى وَ لَمْ يَكِلْنِى إلَى النّاسِ فَيُهِينُونِى؛[7] سپاس خدایی که مرا به خودش واگذار کرد و گرامی‌ام داشت و محتاج مردم نکرد که خوارم سازند».

روزی مفضّل نزد مولای خود امام صادق(علیه اسلام) آمد تا برف تنگدستی‌ای که وجودش را سرد کرده بود با آفتاب دعای او آب شود. ناتوان بر زمین نشست و از زندگی خود شکوه کرد. امام صادق(علیه اسلام) به کنیز خود فرمود تا کیسه‌ای چهارصد درهمی بیاورد و به مفضّل بدهد. سپس فرمود: با این پول به زندگی‌ات سر و سامان بده! او که شاگردی برجسته از شاگردان امام و انسانی پارسا بود گفت: فدایت شوم! منظور من از این اظهار نیاز، این بود که در حق من دعایی بکنید. من پول نمی‌خواستم. امام با مهربانی فرمود: بسیار خوب، پول را بگیر دعا هم می‌کنم. مفضّل اطاعت کرد، سپس امام برای توجه بیشتر او به خدا فرمود: ای مفضّل! از بازگو کردن شرح حال خود نزد مردم بپرهیز تا هرگز ذلیل و خوار نشوی و در نظر آنان حقیر نگردی.[8]

الگوی عزت‌محور حسینی

الگو در لغت به معنای مدل، انگاره، نمونه، قالب و طرح[9] و در اصطلاح، طرح و نمونه‌ای است که از آن پیروی و الهام، و یا نسخه‌ای از آن برداشته می‌شود.[10] منظور از الگو در اینجا، الگوهای رفتاری و تربیتی است؛ به‌گونه‌ای که فرد یا گروهی در رفتار و گفتار به‌ مثابه مرجع قرار گیرند و اعضای جامعه آن را در روابط اجتماعی و انسانی خویش سرمشق قرار دهند.

یکی از اهداف مهم تربیت این است که انسان، به‌گونه‌ای تربیت شود که اعتلای روحی یابد و خود را از فرومایگی رها سازد و برای خود حرمت و شخصیت قائل شود.[11] خداوند، انسان را برای انتخاب نوع زیست در دنیا مخیر گذاشت تا برای چگونه ‌زیستن دست به انتخاب زند: «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا؛[12] ما راه را به او نشان دادیم، خواهد شکر گوید و خواهد کفر ورزد». انسان می‌تواند به زندگی نگاه بسیط داشته باشد و تنها به منافع شخصی خود بیندیشد و شکلی از زندگی را برگزیند که آسایش خود و اطرافیانش را تأمین نماید و می‌تواند خود را در کنار دیگر عناصر حیات ببیند و در انتخاب نوع زیست، به آن‌ها بیندیشد. می‌توان راه درست را شناخت و بر اساس آن، طی طریق کرد و می‌توان بدون شناخت، به هر طریقی گام نهاد. می‌توان حسینی زیست و می‌توان یزیدی با زندگی روبه‌رو شد. تمامی این راه‌ها به نوع انتخاب بستگی دارد. امام حسین(علیه اسلام)، مظهر و مَجلای کلمه حق و راه او، راه رسیدن به خداست. در دو راهی بندگی دنیا و بندگی خداوند، دومی را برگزید و به این دلیل عزیز گردید و راهش نیز عزتمندانه است. خداوند خواست تا امام حسین(علیه اسلام)، عزیز بماند و هر کس به سیره و روش او اقتدا کند، عزیز می‌شود.

حسرت آزادگان شد بندگی  بندگی را چون تو دادی زندگی

مؤمن آن باشد که اندر جزر و مد   کافر از ایمان او حسرت خورد[13]

امام‌ حسین(علیه اسلام) با قیام و شهادتش، به بشریت درس زیست عزتمندانه داد و با رفتار خویش، الگویی ماندگار را برای شکل‌گیری روابط انسانی در پرتو عزت و کرامت انسانی به بشریت عرضه داشت. فرزندانش در مقابل چشمانش طعمه شمشیرهای کین شدند، جسم مبارکش با تیغ ددمنشان قطعه‌ قطعه شد و خاندانش در معرض اسارت دیوسیرتان قرار گرفت، اما تن به ذلت و خواری نداد. چنین الگویی، الهام‌بخش روابط انسانی عزت‌مدار در همه دوران‌ها و دارای آثار و نتایج ارزشمندی برای زیست انسان‌ها در ابعاد فردی و اجتماعی است. با توجه به آموزه­های عزت‌مندی امام حسین(علیه اسلام) است که انسان‌هایی مانند آیت‌الله شیخ فضل‌اللّه نوری تربیت می‌شود که عزت‌مندانه زندگی می‌کنند. نقل شده است روز قبل از دستگیری شیخ فضل‌اللّه نوری، سعد الدوله به منزل او آمد. عده­­ای از اطرافیان شیخ حضور داشتند. سعد الدوله نزد شیخ نشست و آهسته با ایشان گفت‌وگو کرد. پس از چند لحظه، شیخ فضل‌اللّه به حاضران فرمود: آقای سعد الدوله می­گویند که دست­های مشخصی در کار است که مرا دستگیر کرده، به دار بیاویزند و ایشان مصلحت می­داند که من هم به یکی از دو سفارت روسیه یا انگلستان پناهنده شوم. بعد با تبسم فرمودند: من از کشته‌شدن خود بی‌اطلاع نیستم و به هیچ‌کس غیر از خداوند پناهنده نمی‌شوم!

سعد الدوله خطاب به شمس العلماء گفت: حفظ جان آقا بر تمام افراد علاقه­مند به ایشان واجب است و من چون نمی‌دانستم که آقا به این سفارت­خانه­ها پناهنده نمی­شوند، با یک سفارت بی­طرف، یعنی سفارت هلند تماس گرفتم و گفت‌وگو کرده­ام تا در صورتی که آقا اجازه دهند، پرچم هلند را روی بام خانه نصب کنیم تا ایشان در امان باشند.

شیخ با تبسمی استهزاگونه فرمودند: آقای سعد الدوله! پرچم ما را باید روی سفارت بیگانه نصب کنند. چطور ممکن است صاحب شریعت به من که از مبلّغان احکام آن هستم، اجازه دهد به خارج از شریعت پناهنده شوم! مگر قرآن نخوانده­اید که می­فرماید: «وَلَنْ یجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً؛[14] خدا هرگز راه سلطه‏اى به سود كافران بر ضدّ مؤمنان قرار نداده است.‏» من راضی هستم که صد مرتبه بمیرم و زنده شوم و مسلمین و ایرانیان مرا مُثله کنند و بسوزانند، ولی به اجنبی پناهنده نشوم و بر خلاف شرع اسلامی، عملی انجام ندهم.[15]

عبودیت و بندگی

بالاترین افتخار انسان، بندگی خداوند است و هر کس به این مقام برسد، نزد خداوند ارجمند خواهد بود.[16] الگوی روابط انسانی بر محور آموزه‌های حسینی، بر تکریم و کرنش در برابر معبود استوار است. در این الگو هر عزتی بر مدار حق جستجو می‌‌شود و غیر آن، ذلت و حقارت است؛ چنانکه امام حسین(علیه اسلام) در دعای روز عرفه فرموده است: «أَنْتَ الَّذِى أَعْزَزْتَ؛[17] تویی که عزت بخشیدی». عزتی که از ناحیه خدای بی‌همتا به آدمی اعطا می‌شود، موجب سعادت است: «يَا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالسُّمُوِّ وَالرِّفْعَةِ فَأَوْلِياؤُهُ بِعِزِّهِ يَعْتَزُّونَ؛[18] ای آن‌که ذات خود را به علو مقام و رفعت مخصوص گردانیدی و دوستانت را به عزت خود، عزیز ساختی». او به دلیل چنین مقامی، شایسته عبادت و بندگی است و در برابرش باید کرنش نمود؛ زیرا اولین شرط بندگی، بزرگ ‌انگاشتن معبود و ناچیز دانستن خود است و دعا، تضرع و اظهار خشوع، اصلی‌ترین ابزار تحقق آن می‌باشد.

بلندی از آن یافت کِاو پست شد  درِ نیستی کوفت تا هست شد[19]

دعای عرفه حضرت سیدالشهداء(علیه اسلام)، منشور جاودانه عبودیت و بندگی به درگاه باری‌ تعالی است: «فَهَا أَنَا ذَا يَا إِلَهِي‏ بَيْنَ‏ يَدَيْكَ‏ يَا سَيِّدِي‏ خَاضِعٌ‏ ذَلِيلٌ‏ حَصِيرٌ حَقِيرٌ لَا ذُو بَرَاءَةٍ فَأَعْتَذِرَ وَ لَا ذُو قُوَّةٍ فَأَنْتَصِرَ؛[20] خدایا اینک من در برابر تو هستم؛ فروتن و خوار، درمانده و کوچک، نه دارنده زمینه برائتم تا عذرخواهی کنم و نه نیرویی که یاری طلبم». اتصال به دریای عظمت الهی و عرض حاجت نزد او، نشان از عمق درجه بندگی است. باریافتن به مقام منیع الهی از طریق دعا و مناجات، سبب گسستن از غیر و توسل به ذات بی‌همتاست که مایه کسب عزت و افتخار بر دیگر کائنات است.

بر آستان جانان گر سر توان نهادن  گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد[21]

این دعا، زبان حال انسان کاملی است که درک عزت الهی او را به عجز و کوچکی در برابر خالق واقف ساخته است. پیامد درک مرتبه عجز و ذلت در برابر عزیز مطلق، کسب عزت و کرامت در برابر دیگر مخلوقات، و به ‌این ‌سبب، نقش الگویی آن برای جامعه انسانی کارآمد است.

رضا و توکل

توکل به معنای اعتماد داشتن به خداوند و واگذار کردن رشته کارها به او، از صفات ممتاز انسانی و نشانه رضامندی از رفتار و سنت‌های الهی است. توکل به منزله اتصال به سرچشمه عزت و کرامت است که موجب استغنا و بی‌‌نیازی از غیرخدا و در نتیجه عزت‌ یافتن انسان می‌شود. بنابر آموزه‌های دینی، توکل نافی تلاش، برنامه‌ریزی و آینده‌نگری نیست؛ بلکه احساس تعلق و نابریدگی مخلوق از خالق است؛ چنانکه قرآن کریم توکل را پسوند عزم و تصمیم قرار داده است: «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ؛[22] و چون تصمیم گرفتى بر خدا توکل کن».

امام‌ حسین(علیه اسلام) در دعای عرفه، اعتماد خویش به خدا را موجب نجات دانسته است: «وَ وَثِقْتُ بِكَ فَنَجَّيْتَنِى؛[23] خدایا به تو اطمینان کردم، نجاتم دادی» و از خداوند دوام و بقای این سرمایه را خواهان شده است: «وَ عَلَيْكَ أَتَوَكَّلُ فَلا تَكِلْنِى؛[24] خدایا بر تو توکل می‌کنم، پس مرا وامگذار». روز عاشورا نیز آن‌گاه که پای در صحنه کارزار گذاشت، رو به درگاه الهی نمود و فریاد برآورد: «اللَّهُمَّ أَنْتَ‏ ثِقَتِي‏ فِي كُلِّ كَرْبٍ وَ رَجَائِي فِي كُلِّ شِدَّةٍ وَ أَنْتَ لِي فِي كُلِّ أَمْرٍ نَزَلَ بِي ثِقَةٌ وَ عُدَّةٌ؛[25] خدایا تو در هر رنجی، تکیه‌گاه و در هر سختی، امید منی و در هر گرفتاری که به سویم روی کند، تکیه‌گاه و یار منی».

در داستان حضرت ابراهیم(علیه اسلام)، هنگامی که آن حضرت را در منجنیق گذاشتند، جبرئیل نزد ایشان آمد و گفت: «ای ابراهیم! آیا حاجتی داری تا انجام دهم؟». ابراهیم(علیه اسلام) فرمود: «به شما، نه؛ اما به خداوند عالم، آری». هنگامی که به درون آتش پرتاب شد، خداوند به آتش وحی فرستاد: «يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَ سَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ؛[26] ای آتش! برای ابراهیم سرد و سالم باش». در این هنگام آتش خاموش، و به محیطی آرام مبدل شد و جبرئیل در کنار ابراهیم(علیه اسلام) قرار گرفت و با او به گفتگو نشست. نمرود از فراز جایگاه با خود چنین گفت: «مَنِ اتَّخَذَ إلَهاً فَليَتَّخِذ مِثلُ إلَهِ إبراهِيمَ؛[27] اگر کسی می‌خواهد معبودی برای خود برگزیند، همانند معبود ابراهیم انتخاب کند».

من اختیار خود را تسلیم عشق کردم   همچون زمام اشتر بر دست ساربانان[28]

از همین روست که حضرت سیدالشهدا(علیه اسلام) به قضای الهی راضی بود و پروردگار عالم را صاحب اختیار خود می‌دانست، همه چیز را از او می‌خواست و به بندگی و بی‌اختیاری خویش می‌بالید: «إِلَهِی أَغْنِنِی بِتَدْبِیرِکَ لِی عَنْ تَدْبِیرِی وَ بِاخْتِیَارِکَ عَنِ اخْتِیَارِی؛[29] خدایا مرا با تکیه بر تدبیر خودت از تدبیرم بی‌نیاز گردان و به اختیار خودت از اختیارم غنی کن».

عالم مجاهد شیخ محمدتقی بافقی پس از آزادی از زندان رضا شاه به شهر ری تبعید شد. روزی در منزل نشسته بود که رئیس شهربانی شهر ری وارد شد و پس از سلام و اجازه نشستن، نزدیک در اتاق نشست و عرض کرد: «من از طرف مقامات مافوق خود مأموریت دارم آنچه را که مورد احتیاج شماست، فراهم کنم». شیخ محمدتقی بافقی که مظهر توحید و توکل بود، ناراحت شد و گفت: «تو چه کاره‌ هستی که ادعای برآوردن جمیع حوائج مرا می‌کنی؟». رئیس شهربانی گفت: «من رئیس شهربانی هستم». ایشان گفت: «من الان احتیاج دارم که در این هوای صاف و آفتابی، ابری در آسمان ظاهر شود و برای طراوت زمین باران ببارد. تو می‌توانی چنین خواسته‌ای را انجام دهی؟». جواب داد: «نه، نمی‌توانم». ایشان گفت: «مافوق تو چه طور؟ مافوق مافوق تو و شاه مملکت چه طور؟». آن فرد جواب منفی داد. ایشان گفت: «پس تو که به عجز خود و همه سران مملکت اقرار داری و به گدایی آن‌ها اعتراف می‌کنی، چگونه می‌خواهی نیازهای مرا برآوری؟ برخیز و دیگر از این حرف‌های شرک‌آمیز نزن».[30]

آخرت‌باوری

شرایط زیست اجتماعی گاهی انسان را ناگزیر از انتخاب میان دوگانه «دنیا» و «آخرت» می‌کند، اما باورمندی به حیات اخروی، انتخاب‌های انسان را هدفمند می‌سازد. اعتقاد به حیات پس از مرگ، در شرایطی که عزت و کرامت انسان به‌وسیله مصیبت‌ها و سختی‌ها در معرض تهدید قرار می‌گیرد؛ آرامش و سکونی به انسان می‌بخشد که در اوج مشکلات می‌تواند با صلابت و عزت، اوضاع پیرامون خود را مدیریت کند.

قرآن کریم به انسان‌ها اجازه بندگی غیرخدا و زندگی عزت‌ستیز را نداده است و حتی در شرایط سخت که عوامل ذلت‌ساز از هر سو او را به بردگی سوق می‌دهند، به دوری‌گزینی از آن فراخوانده است: «يا عِبادِيَ الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضي‏ واسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ؛[31] ای بندگان مؤمن! زمین من گسترده است، تنها مرا بپرستید». رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) نیز فرموده است: «مَنْ فَرَّ بِدِینِهِ مِنْ أَرْضٍ إِلَی أَرْضٍ وَ إِنْ کَانَ شِبْراً مِنَ الْأَرْضِ اسْتَوْجَبَ الْجَنَّة وَ کَانَ رَفِیقَ إِبْرَاهِیمَ وَ مُحَمَّد؛[32] هر کس به خاطر دینش از جایی به جایی رود، هر چند به اندازه یک وجب از زمین باشد؛ بهشت بر او واجب می‌شود و همراه ابراهیم(علیه اسلام) و محمد(صلی الله علیه و آله) می‌باشد».

نهضت تربیتی امام ‌حسین(علیه اسلام) بر پایه تفکری پویا و سازنده درباره شهادت در راه خدا استوار است؛ چرا که اگر انسان مجال پیروزی بر دشمن و زندگی باعزت را نیافت، شهادت در این راه دری به سوی عزت و کرامت بر او می‌‌گشاید و به سعادت واقعی رهنمون می‌‌سازد. از همین روست که وقتی حر بن ‌یزید ریاحی راه امام(علیه اسلام) را به سوی کوفه سد کرد و آن حضرت را از کشته ‌شدن بیم داد، حضرت فرمود: «مَا أَهَونَ المَوتَ عَلَی سَبِیلِ العِزِّ و اِحیاءِ الحَقِّ؛[33] چقدر مردن در راه عزت و شرف و احیای حق، آسان است».

شیخ صدوق; از امام ‌سجاد(علیه اسلام) چنین نقل می‌کند:

وقتی در روز عاشورا جنگ شدت گرفت و کار بر سیدالشهدا(علیه اسلام) سخت شد، برخی از یاران آن حضرت متوجه شدند برخی از پیروان امام(علیه اسلام) به سبب شدت جنگ و مشاهده بدن‌های پاره ‌پاره دوستان خود و رسیدن نوبت شهادت‌شان، چهره‌هایشان دگرگون و لرزه بر اندام‌شان مستولی شده است؛ ولی امام(علیه اسلام) و برخی از یاران خاص، هر چه فشار بیشتر می‌شد و سختی‌ها فزونی می‌گرفت، آرامش و سکون‌خاطر بیشتری می‌‌یافتند. در این هنگام امام(علیه اسلام) یارانش را فرا خواند و روح مبارزه و عزت را این‌چنین در دل آنان دمید: «ای والاتباران، شکیبایی ورزید که مرگ جز پلی نیست که شما را از رنج و سختی می‌گذراند و به بهشت پهناور و نعمت‌های دائمی می‌رساند؛ پس کدام ‌یک از شما دوست ندارد از این زندان به قصری مجلل وارد شود؟».[34]

حفظ حرمت و کرامت انسان

طبق آیات قرآن کریم و آموزه‌های دین اسلام، انسان دارای کرامت ذاتی و هر انسانی به مقتضای آفرینش، واجد این نوع کرامت و ارزش وجودی است. بر همین ‌پایه، الگوی روابط انسانی عزت‌محور حسینی بر حفظ حرمت انسان‌ها و پاسداشت ارزش‌های والای انسانی قرار گرفته است و در پرتو آن، انسان‌ها عزیزند و عزت آن‌ها پاس داشته می‌شود.

امام ‌حسین(علیه اسلام) هرگز اجازه نمی‌داد کسی نزد وی تن به حقارت دهد. در روایت است مردی از انصار که نیاز مالی داشت، نزد آن حضرت آمد تا نیاز خود را به ایشان عرضه کند. امام(علیه اسلام) فرمود: «ای برادر! آبرویت را از بیان این تقاضا نگه‌ دار. نیاز خود را در نامه‌ای به من بنویس تا ان‌شاءاللّه آن مقدار که خرسندت می‌کند، به تو عطا کنم».[35] در این سنخ رفتار، بزرگ‌منشی و عزت‌ورزی یک شخص به حدی است که نمی‌خواهد در حد یک نگاه و حتی چند لحظه، با چهره آغشته به نیاز یک انسان روبه‌رو گردد تا به خوار شدن و حقارت او بینجامد و چنین منشی است که شایسته الگو بودن در روابط انسان‌هاست.

آن حضرت به ما آموخت که حفظ عزت و کرامت انسانی، مرتبه‌ای بالاتر و ارزشمندتر از اصل حیات مادی دارد و برای حفظ ارزش‌های انسانی، می‌توان از جان مایه گذاشت. تن ‌سپردن به روابط اجتماعی و سیاسی ظالمانه که موجب خواری و ذلت متدینان گردد، در این نظام رفتاری از هر مرگی بدتر است.

مساوات و برابری

بر اساس آموزه‌های دین اسلام، انسان‌ها از هر دسته و نژاد با یکدیگر برابرند و هیچ فرد و گروهی از نظر انسان ‌بودن بر دیگری برتری ندارد. ملاک تفاوت و برتری انسان‌ها از نگاه قرآن کریم، تنها تقوا و پرهیزگاری است که در پرتو ایمان و عمل صالح به دست می‌آید.

در الگوی روابط انسانی امام ‌حسین(علیه اسلام)، کسی که خود را به مراتب والای ایمان و انسانیت ارتقا دهد؛ از هر رنگ و نژادی باشد، سزاوار تکریم است. از این روست که آن حضرت در روز عاشورا و هنگام شهادت غلامش، بر بالین او حاضر می‌شود؛[36] همان‌گونه که زمان شهادت فرزندش، حضرت علی‌ اکبر، حاضر شد و صورت بر صورت او می‌گذارد؛ همان‌گونه که درباره فرزندش انجام داد و بدین‌سان در نگاه به انسان‌ها، مرزهای قومی و نژادی را در هم می‌شکند. او بر بالین جَون ‌بن ‌حُوَی، غلام سیاه‌پوست ابوذر غِفاری حاضر می‌شود و در حق او چنین دعا می‌کند: «اَللّهُمَّ بَیِّض وَجهَهُ وَ طَیِّب ریحَهُ؛[37] خدایا رویش را سفید و بویش را خوش گردان».

این سیره عزت‌مدارانه از سوی امام(علیه اسلام) در حالی است که دستگاه تبلیغاتی اموی با ترویج برتری‌های قومی و قبیله‌ای، همه تلاش خود را به کار بست تا عزت موروثی جاهلی را جایگزینِ برابری و تکریم ذاتی نوع بشر گرداند. امام(علیه اسلام) نشان داد که تکریم و عزت یاران و اصحاب، نه بر پایه قومیت و نژاد که بر پایه ارزش‌های دینی و انسانی است.

فهرست منابع

کتب

ابن‌شعبه حرانی، حسن بن علی؛ تحف‌ العقول؛ قم: نشر آل‌ علی(علیه اسلام)، 1382ش.
ابن‌طاووس، علی بن موسی؛ اقبال الاعمال؛ چاپ دوم، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1409ق.
امین عاملی، سید محسن؛ اعیان الشیعه؛ بیروت: دار التعارف، 1421ق.
جمعی از نویسندگان؛ فرهنگ فلسفه و علوم اجتماعی؛ تهران: پژوهشگاه علوم انسانی، [بی‌تا].
جوادی آملی، عبداللّه؛ کرامت در قرآن؛ تهران: نشر رجاء، 1366ش.
حافظ شیرازی، شمس‌الدین محمد؛ دیوان حافظ؛ چاپ اول، تهران: ققنوس، ١٣٩٩ش.
دهخدا، علی‌اکبر؛ لغت‌نامه؛ تهران: انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1377ش.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ مفردات الفاظ القرآن؛ تحقیق صفوان عدنان داودی؛ چاپ اول، بیروت – دمشق: دارالقلم - دارالشامیه، 1406ق.
رحمتی شهررضا، محمد؛ گنجینه معارف؛ چاپ دهم، قم: صبح پیروزی، 1390ش.
روشه، گی؛ کنش اجتماعی؛ ترجمه هما زنجانی‌زاده؛ مشهد: دانشگاه فردوسی، 1379 ش.
سعدی شیرازی، مصلح بن عبداللّه؛ کلیات سعدی؛ ویرایش محمدعلی فروغی؛ چاپ13، تهران: نشر طلوع، 1385ش.
شریف الرضی، حسین بن محمد؛ نهج‌البلاغه؛ تصحیح صبحی صالح؛ قم: دار الهجرة، 1395ق.
صدوق، محمدبن علی؛ معانی الاخبار؛ تهران: مکتبة الصدوق، 1379ش.
عاملی کفعمی، ابراهیم بن علی؛ البلد الأمين و الدرع الحصين؛ بیروت: مؤسسه‌ الأعلمی ‌للمطبوعات، 2005م.
على بن الحسین، امام چهارم؛ الصحيفة السجادية ؛ چاپ اول، قم: دفتر نشر الهادی، 1376ش.
قمی، ابراهیم بن علی؛ تفسیر قمی؛ تهران: دار الکتاب، 1366ش.
متقی هندی، علاءالدین علی بن حسام؛ کنز العمال فی سنن الافعال و الاقوال؛ چاپ پنجم، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1401ق.
 مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ چاپ دوم، بیروت: دار إحیاء التراث ‌العربی، 1403ق.
مختاری، رضا؛ سیمای فرزانگان؛ قم: بوستان کتاب، 1391ش.
مزلو، آبراهام؛ انگیزش و شخصیت؛ ترجمه احمد رضوانی؛ چاپ سوم، مشهد: آستان قدس رضوی، 1372ش.
معین، محمد؛ فرهنگ فارسی؛ چاپ بیست و ششم، تهران: امیرکبیر، 1388ش.
مفید، محمد بن محمد؛ الارشاد فی ‌معرفة ‌حجج ‌اللّه ‌علی ‌العبـاد؛ تهران: دار الکتب‌ الاسلامیه، 1377ق.
سایت

سایت گنجور؛ مولانا جلال‌الدین محمد بلخی؛ مثنوی معنوی.

نگارنده: محمدکاظم کریمی دانش آموخته حوزه علمیه قم و پژوهشگر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.

[1]. علاءالدین علی بن حسام متقی ‌هندی؛ كنز العمال؛ ج 6، ص 518.

[2]. آبراهام مَزلو، روان‌شناس آمریکایی در نظریه «سلسله مراتب نیازها»، نیازهای انسانی را به ترتیب به پنج دسته زیست، امنیت، محبت، احترام و خودشکوفایی تقسیم‌بندی کرده است. به‌رغم قوت‌های این دسته‌بندی، طبعاً از برخی ضعف‌ها نیز بی‌بهره نیست که در جای خود قابل بررسی است. ر.ک: آبراهام مزلو؛ انگیزش و شخصیت؛ ترجمه احمد رضوانی؛ ص 77.

[3]. محمد معین؛ فرهنگ فارسی؛ ج 2، ص 2298؛ علی‌اکبر دهخدا؛ لغت‌نامه؛ ج 10، ص 13989.

[4]. حسین بن محمد راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ قرآن؛ ص 563.

[5]. همان.

[6]. محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهج‌البلاغه؛ خطبه 14.

[7]. علی بن موسی ابن طاووس؛ اقبال الاعمال؛ ج 1، ص 67.

[8]. محمد رحمتی شهررضا؛ گنجینه معارف؛ ج 1، ص 112.

[9]. جمعی از نویسندگان؛ فرهنگ فلسفه و علوم اجتماعی؛ ص 419.

[10]. گی روشه؛ کنش اجتماعی؛ ترجمه هما زنجانی‌زاده؛ ص 44.

[11]. عبداللّه جوادی ‌آملی؛ کرامت در قرآن؛ ص 21.

[12]. انسان: 3.

[13]. سایت گنجور؛ مثنوی معنوی؛ دفتر پنجم، بخش 141.

https://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar5/sh/141

[14]. نساء: 141.

[15]‌. محمدتقی صرفی­پور، پای درس علما، ص 550 ـ 551.

[16]. على بن الحسین، امام چهارم(علیه اسلام)؛ الصحيفة السجادية ؛ دعای 35، ص 158. «فَإِنَّ الشَّرِيفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُكَ، وَ الْعَزِيزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُك‏»

[17]. علی بن موسی ابن‌طاووس؛ إقبال الأعمال؛ ج ‏1، ص 344.

[18]. همان، ص 343.

[19]. مصلح بن عبداللّه سعدی شیرازی؛ کلیات سعدی؛ بوستان؛ باب چهارم در تواضع.

[20]. ابراهیم بن علی عاملی کفعمى؛ البلد الأمين و الدرع الحصين؛ ص 256.

[21]. شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی؛ دیوان حافظ؛ غزل شماره 154.

[22]. آل‌عمران: 159.

[23]. علی بن موسی ابن‌طاووس؛ اقبال الاعمال؛ ج 1، ص 346.

[24]. همان، ص349.

[25]. محمد بن محمد مفید؛ الارشاد؛ ج 2، ص 96.

[26]. انبیا: 69.

[27]. علی ‌بن‌ ابراهیم قمی؛ تفسير قمی؛ ج ۲، ص ۷۳.

[28]. مصلح بن عبداللّه سعدی شیرازی؛ کلیات سعدی؛ غزلیات، غزل شماره 455.

[29]. محمدباقر مجلسی؛ بحارالأنوار؛ ج ‏95، ص 226.

[30]. رضا مختاری؛ سیمای فرزانگان؛ ص ۳۸۹.

[31]. عنکبوت: 56.

[32]. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج ۱۹، ص ۳۱.

[33]. محسن امین عاملی؛ اعیان ‌الشیعه؛ ج ١، ص ٥٨١.

[34]. محمدبن علی صدوق؛ معانی ‌الاخبار؛ ص 288.

[35]. حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی؛ تحف‌ العقول؛ ص 176.

[36]. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 45، ص 30.

[37]. همان، ص 23.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.