عفت و پاکدامنی در کلام و سیره حضرت زینب

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ|
مقدمه
حفظ کرامت و شخصیت انسان و جوامع انسانی، در گرو پاسدارى از فرهنگ عفاف است. فاصله گرفتن از فرهنگ عفاف، نه تنها باعث سقوط کرامت و عزت فرد مىشود؛ بلکه طبق شواهد تاریخی ملتها را از هستى ساقط مىکند.[1] ارزش و فضیلت عفاف تا آنجاست که ائمه هدی در دعاهای خود برای آن اهمیت ویژهای قائل بودند؛ چنانکه امام صادق(ع) از درگاه خدای متعال چنین درخواست میکند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْهُدَى وَ التُّقَى وَ الْعِفَّة؛[2] خدایا من از درگاه تو هدایت و تقوا و عفت مىخواهم». در این راستا علم اخلاق براى انسان، چهار صفت اصلى اخلاقى «شجاعت»، «عفّت»، «حکمت» و «عدالت» را مطرح میکند[3] که «عفّت» در میان آنها جایگاه ویژهای دارد.
معنای عفت
امام جعفر صادق(ع) در معنای عفت فرموده است: «وَ الْعِفَّةُ وَ ضِدُّها الْتَّهَتُّكُ؛[4] یکی از سجایای اخلاقی، عفت است که ضد آن، بیپروایی است». فخرالدین طریحى در مجمعالبحرین، واژه عفت را اینگونه معنا کرده است: «عفّت، بازدارى روح و روان از گناهان و دست نیاز دراز نکردن به سوى دیگران است».[5] راغب اصفهانی نیز گفته است: «عفت، یعنی بهوجود آمدن حالتی برای نفس انسان که او را از غلبه یافتن شهوت حفظ میکند».[6]
با توجه به اهمیت عفاف و پاکدامنی، این خصلت زیبا را در شکلگیری شخصیت و نیز در سیره و سخن حضرت زینب(س) مورد بررسی قرار میدهیم.
1. فرزند آیه تطهیر
حضرت زینب(س) در محیطی متولد شد و رشد کرد که مهد عفت و پاکدامنی بود. مادربزرگش، حضرت خدیجه(س) و مادر ارجمندش حضرت فاطمه(س)، عفیفترین و پاکترین زنان عالم هستند. ایشان در خانوادهای رشد یافت که قرآن مجید پاکی آنان را امضا نموده است: «انَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا؛[7] خداوند مىخواهد پلیدى و گناه را از شما اهلبیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد».
در شأن نزول آیه تطهیر آمده است که این آیه در خانه امسلمه، همسر پیامبر(ص) نازل شد و هنگام نزول آن افزون بر پیامبر(ص)، علی(ع)، فاطمه(س)، حسنین (ع) نیز حاضر بودند. در این هنگام پیامبر(ص) پارچهای خیبری (کساء) را بر روی خود و علی(ع) و فاطمه(س) و حسنین(ع) قرار داد و دستها را به سوی آسمان بالا برد و فرمود: «اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِيَ ... اللَّهُمَّ أَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيرا؛[8] خدایا! اهلبیت من این چهار نفرند... اینان را از هر پلیدی پاک و مطهر گردان». امسلمه از پیامبر(ص) پرسید: «آیا من نیز در شمار اهلبیت: قرار دارم؟». پیامبر(ص) فرمود: «تو از همسران رسول خدا و (بر راه) خیر هستی».
در سنن ترمذی[9] و تفسیر روح المعانی[10] ـ از منابع مهم اهلسنت ـ نیز این معنا تأیید شده است.
2. وارث خدیجه(س) و فاطمه(س)
رسول گرامی اسلام (ص) در تفسیر آیه 42 آلعمران فرمود: «فُضِّلَتْ خَدِيجَةُ عَلَى نِسَاءِ أُمَّتِي كَمَا فُضِّلَتْ مَرْيَمُ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِين؛[11] خدیجه(س) بر بانوان امت من برتری دارد، همچنانکه مریم(س) بر بانوان عالم برتری دارد». نقش مادر در تربیت عفیفانه دختر، بسیار مهم است؛ چنانکه حضرت خدیجه (س)، حضرت زهرا(س) را عفیفانه تربیت کرد و آن حضرت نیز با تربیت دخترش حضرت زینب(س)، حفظ عفت و عصمت و حجاب را به تمام بانوان عالم آموخت. حضرت زینب(س)در دامان چنین مادری تربیت شده و از تبار چنان مادر بزرگی رشد و نمو یافته است.
3. ازدواج عفیفانه
ازدواج، یکی از بهترین راهکارهای قرآنی برای حفظ عفت و پاکدامنی است؛ زیرا تشکیل خانواده موفق از عوامل عفت است؛ چه بسا دخترانی که در خانوادههای عفیف و متدین رشد یافته است، اما به دلیل انتخاب نادرست و وصلت با خانواده غیرمذهبی از حجاب که نشانگر عفت و پاکدامنی است، فاصله میگیرند. بنابراین ازدواج با افراد عفیف در تداوم عفت و پاکدامنی اهمیت والایی دارد. حضرت زینب(س) در این زمینه نیز برای جوانان و بانوان، الگوی شایستهای است.
از منظر قرآن، ازدواج و انتخاب همسر از آیات الهی است که آرامش زن و مرد را به دنبال دارد و انس، الفت و مودت در میان زوجین، موهبتی الهی است: «وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ؛[12] و از آیات خداوندی است که برای شما از جنس خودتان، جفتی بیافرید که در کنار او آرامش یابید و میان شما عشق و محبت و مهربانی قرار داد. در این حقیقت نشانههایی از خداست برای کسانی که اهل تفکرند».
حضرت زینب(س) در عمل به این پیام قرآنی، الگوی تمام دختران و زنان مؤمنه است. وقتی آن حضرت به سن ازدواج رسید، از میان خواستگاران متعدد تقاضاى عبداللَّه بن جعفر بن ابىطالب(ع) را پذیرفت. مهریه آن حضرت مطابق مهریه مادرش فاطمه(س)، یعنى 480 درهم معین شد.[13]
عبدالله در سرزمین حبشه و در ایام اقامت پدر بزرگوارش، جعفر ابن ابیطالب(ع)، متولد شد. مادرش، اسماء بنت عمیس از مسلمانان مهاجر به حبشه است. او نخستین مولود مسلمانان در حبشه بود که در کودکی با پیامبر(ص) بیعت نمود. پدرش، جعفر، فرمانده اول سپاه اسلام در جنگ موته بود که در مقابل لشکر 100هزار نفری امپراطوری روم جوانمردانه جنگید و بعد از قطع دستانش به شهادت رسید.[14] عبداللّه همواره مورد عنایت پیامبر اکرم(ص)و امیرالمؤمنین(ع) بود تا اینکه به افتخار دامادی امام علی(ع) نائل شد. او درباره محبت امیرالمؤمنین(ع) به پدرش جعفر گفته است: «عمویم علی(ع)، آنقدر پدرم جعفر طیار را دوست داشت که چون تقاضایی از عمویم داشتم و او را به حق پدرم قسم میدادم، آن را میپذیرفت».[15]
عبداللّه همواره در میدانهای جنگ جمل و صفین، در حمایت از علی(ع) حاضر بود و در جنگ صفین، از سران سپاه اسلام به شمار میآمد.[16] شخصیتنگاران اسلامی، عبداللّه را به صفاتی چون زیرکی، نکتهسنجی، خوشخلقی، پاکدامنی و بخشندگی ستوده و او را بحرالجود نامیدهاند.[17] نقل است پیامبر(ص) درباره عبداللّه ـ که در بازیهای کودکانه فروشندگی را دوست داشت ـ چنین دعا فرمود: «اللَّهُمَّ بَارِكْ لَهُ فِي صَفْقَةِ يَمِينِهِ؛[18] خدایا به او در کسب و کارش برکت بده» و او به برکت این دعا، یکی از تجار موفق و دارای مال و مقامی شد که بسیار نیز سخاوتمند بود. این دعای پیامبر(ص)عبداللّه را به قطب تجارت و محور سخاوت تبدیل نمود که بعد از امام حسن(ع) و امام حسین(ع)، از نیکوکاران نامآشنای مدینه به شمار میرفت. کار به جایی رسید که معاویه او را با عنوان سید بنیهاشم خطاب میکرد، اما عبداللّه این لقب را قبول نکرد و آن را مختص به امام حسن(ع) و امام حسین(ع)دانست.[19]
طرح یک پرسش
در باره عبداللّه بن جعفر ممکن است این سؤال مطرح شود که چرا عبداللّه بن جعفر طیار، همسر حضرت زینب(س)، در کربلا حضور نداشت؟
پاسخ: همچنانکه در تاریخ آمده عبداللّه بن جعفر ـ شخصیت والا مقام خاندان ابی طالب(ع) با سابقهای درخشان ـ خود عاشق شهادت در رکاب امام حسین(ع) در انقلاب کربلا بود و حضرت زینب(س) و دو فرزندش، عون و محمد را با رضایت کامل و علاقهمندی با قافله عاشورائیان همراه نموده بود . شیخ مفید در ارشاد مینویسد: «أَمَرَ ابْنَيْهِ عَوْناً وَ مُحَمَّداً بِلُزُومِهِ وَ الْمَسِيرِ مَعَهُ وَ الْجِهَادِ دُونَه»[20] زمانی که عبداللّه بن جعفر یقین نمود که امام حسین(ع) به سفر عراق میرود، به فرزندانش عون و محمد امر کرد که ملازم حضرتش باشند و با قافله سالار شهیدان همراه باشند و در رکاب امام حسین(ع) شمشیر بزنند. بعد از برگشت کاروان عاشورا به مدینه هم، عاشقانه اعلام کرد: «وَ اللَّهِ لَوْ شَهِدْتُهُ لَأَحْبَبْتُ أَلَّا أُفَارِقَهُ حَتَّى أُقْتَلَ مَعَه...؛ به خدا سوگند! اگر در کنار امام حسین(ع) بودم، دوست داشتم هرگز از وی جدا نشوم تا این که در نزد او شهید شوم». بعد ادامه داد: به خدا چیزى که مرا خوشنود میکند و در شهادت دو فرزندم دلدارى به من میدهد، این است که آن دو در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسیدند و جان خود را در راه یاریاش فدا کرده و بر مصائب شکیبائی ورزیدند. اگر من شخصاً نتوانستم یاریاش کنم، دو فرزندم او را یارى کردند.[21]
عبداللّه با اینکه علاقه شدید به امام حسین(ع) و نهضت الهیاش داشت، بنا به دلائلی در کربلا نتوانست حضور یابد و به این توفیق عظیم نائل شود از جمله:
یک. معذور بودن از صحنه جنگ: وی به علت نابینایی نتوانست در کربلا حضور یابد، اما همسرش را با دو پسرش با قافله کربلا همراه نمود[22] و دو پسرش را سخاوتمندانه در راه امام خویش قربانی کرد.
دو. احتمال مأموریت: برخی از صاحبنظران هم احتمال مأموریت وی از طرف سیدالشهدا(ع) را مطرح کردهاند؛[23] زیرا وجود شخصیت بانفوذی، همچون عبداللّه بن جعفر در مدینه میتوانست از خطراتی که بنیهاشم را تهدید میکرد، جلوگیری کند.
سه. عدم نکوهش حضرت زینب(س): همچنانکه او مشتاقانه حضرت زینب(س) و دو پسرش را روانه کربلا نمود و هنگام بازگشت از حضرت زینب(س) استقبال و دلجویی نمود؛ حضرت زینب(س) هم بعد از حادثه کربلا هرگز عبداللّه را به جهت عدم حضور نکوهش نکرد.
چهار. افزون بر عبداللّه جعفر، بزرگان دیگری هم مثل جابر بن عبداللّه انصاری و محمد حنفیه و ... بودند که برای عدم حضور مذمت نشدهاند؛ چون یا معذور بودند و یا مأذون بودهاند. اگر چه عدهای دیگر از متنفذین مطرح همانند سلیمان بن صرد و همفکرانش نه تنها عذر موجهی برای عدم حضور نداشتند؛ بلکه بر عکس تکلیف بر حضور داشتند؛ زیرا امام(ع) را دعوت کرده بودند یا مانند عبیداللّه بن حر جعفی که امام(ع) شخصاً دعوت به همراهی کرده بود.[24]
علامه حلی و علامه مجلسی، دو عالم برجسته شیعه از شخصیت عبداللّه جعفر در این زمینه دفاع کردهاند و عدم حضور وی را موجه میدانند.[25] آیتاللّه خویی(ره)، شخصیتشناس و رجالنگار برجسته جهان تشیع هم مینویسد: «جلالت عبداللّه جعفر بهمرتبهای است که نیازی به ستایش دیگران و دفاع از او نیست».[26]
4. تربیت فرزندان صالح
عفت و پاکدامنی موجب میشود که بنیان خانواده مستحکم و بستر به وجود آمدن فرزندان صالح فراهم شود. از مهمترین اهداف بعثت انبیا و از اساسیترین آموزههای قرآنی، تربیت فرزند صالح است و این آرزوی مقدس خانوادههای عفتپیشه، در کلام وحی چنین طرح شده است: «رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماما؛[27] مؤمنان راستین دعا میکنند که پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مایه روشنى چشم به ما قرار ده و ما را براى پرهیزگاران پیشوا گردان!».
در زندگی زینب کبری(س) این موضوع به وضوح نمایان است که در اثر عفاف خانواده، زمینه تربیت فرزندان صالح مهیا شد و خانواده آن حضرت، از کاملترین مصادیق این آیه شریفه قرار گرفت و پنج فرزند شایسته به نامهاى عون، محمد، على، عباس و امکلثوم به جامعه اسلامی تقدیم شد.[28] شخصیت والای دو تن از آنان در محفل عاشورائیان قرار گرفت.
5. رعایت عفت در اجتماع
یکی از مهمترین مسائل جامعه امروز، کمرنگ شدن حجاب اسلامی در میان برخی مسلمانان است. اگر چه خیل عظیمی از خانوادهها به الگوهای قرآنی و دینی اعتقاد قلبی دارند، اما اگر آنان به زندگی عفیفانه حضرت زینب(س) که یکی از بهترین الگوهای جامعه است، توجه کنند؛ یقیناً در سبک زندگی خود تجدیدنظر خواهند کرد. حضرت زینب(س) با الهام از پیام آسمانى قرآن و بنا بر آموزههاى پیامبر(س) و اهلبیت(ع)، حجاب و عفت را مانند گوهرى ارزشمند براى یک زن مسلمان مىدانست و بر این باور بود که زن، هنگامى به خداى خود نزدیکتر است که خود را از معرض دید مردان بیگانه حفظ کند. از همین رو بود که خود را کاملاً از دید نامحرمان پوشیده نگاه مىداشت. اهمیت این مسئله زمانی مشخص میشود که به نقش عفیفانه پدر در مراقبت از عفاف دختر توجه شود. متأسفانه امروزه برخی خانوادهها نسبت به موضوع غیرت پدر و مراقبت از عفت دختران بیتفاوت شدهاند. به دو نمونه و شاهد تاریخی اشاره میشود:
الف. امام على(ع) همواره مراقب بود هیچ چشمی قد و قامت دخترش زینب(س) را نبیند و صداى او را نشنود. از این رو به امام حسن(ع)مىفرمود: «اَخشی اَن یَنظُر اَحَد اِلی شَخصِ اُختِکَ زَینَبَ؛[29] بیم دارم که چشم نامحرم به اندام خواهرت زینب(س) بیفتد».[30]
ب. شیخ مفید ماجرای ورود به کوفه را از زبان شخصی به نام حذلم بن ستیر، چنین گزارش میکند:
وَ رَأَيْتُ زَيْنَبَ بِنْتَ عَلِیٍّ(ع) وَ لَمْ أَرَ خَفِرَةً قَطُّ أَنْطَقَ مِنْهَا كَأَنَّهَا تُفْرِغُ عَنْ لِسَانِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ(ع) قَالَ وَ قَدْ أَوْمَأَتْ إِلَى النَّاسِ أَنِ اسْكُتُوا - فَارْتَدَّتِ الْأَنْفَاسُ وَ سَكَتَتِ الْأَصْوَاتُ فَقَالَتِ - الْحَمْدُلِلَّهِ وَ الصَّلَاةُ عَلَى أَبِی رَسُولِاللَّهِ أَمَّا بَعْدُ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ ...؛[31] و به راستى که هرگز زنى باحیاتر و سخنورتر از او ندیده بودم. گویى از زبان امیرالمؤمنین(ع) سخن مىگفت ـ دختر علی(ع) را دیدم که با دست به سوى مردم اشاره فرمود که ساکت شوید ـ در حالْ تمامِ نَفَسها خاموش و همه صداها فرو نشست؛ سپس فرمود: سپاس از آن خداست و درود بر پدرم رسولخدا؛ اما بعد، اى کوفیان... .
شهید مطهری(ره) این واقعه را اینچنین نقل کرده است:
در دروازه کوفه (دختر على(ع)، دختر فاطمه(س) اینجا تجلى مىکند)، این زن باشخصیت که در عین حال زن باقى ماند و گرانبها؛ خطابهاى مىخواند. راویان چنین نقل کردهاند که در یک موقع خاصى زینب(س) موقعیت را تشخیص داد: «وَ قَدْ اوْمَأَتْ». دختر على(ع) یک اشاره کرد. عبارت تاریخ این است: «وَ قَدْ أَوْمَأَتْ الَى الناسِ انْ اسْكُتوا فَارْتَدَّتِ الْانْفاسُ وَ سَكَنَتِ الأجْراسُ»؛[32] یعنى در آن هیاهو و غلغله که اگر دهل مىزدند، صدایش به جایى نمىرسید؛ گویى نفسها در سینهها حبس شد و صداى زنگها و هیاهوها خاموش گشت، مرکبها هم ایستادند (آدمها که مىایستادند، قهراً مرکبها هم مىایستادند). خطبهاى خواند. راوى گفت: «وَ لَمْ أَرَ وَ اللَّهِ خَفِرَةً قَطُّ انْطَقَ مِنْها».[33] این «خَفِره» خیلى ارزش دارد. «خَفِره» یعنى زن باحیا. این زن نیامد مثل یک زن بىحیا حرف بزند. زینب آن خطابه را در نهایت عظمت القا کرد. در عین حال دشمن مىگوید: «وَ لَمْ أَرَ وَ اللَّهِ خَفِرَةً قَطُّ انْطَقَ مِنْها»؛ یعنى آن حیاى زنانگى از او پیدا بود. شجاعت على(ع) با حیاى زنانگى در هم آمیخته بود... این است نقش زن به شکلى که اسلام مىخواهد؛ شخصیت در عین حیا، عفاف، عفت، پاکى و حریم. تاریخ کربلا به این دلیل مذکر ـ مؤنّث است که در ساختن آن، هم جنس مذکر عامل مؤثرى است، ولى در مدار خودش و هم جنس مؤنّث در مدار خودش. این تاریخ به دست این دو جنس ساخته شد.[34]
دفاع از عفت اهلبیت(ع)
زینب کبری(س) در شام و در میان نامحرمان، از عفاف و حجاب دفاع میکرد. در مجلس یزید به اهمیت حجاب اشاره کرد و به یزیدیان نهیب زد:
أمِن العَدلِ یَابنَ الطُلَقاءِ؟! تَخدیرُکَ حَرائِرَکَ وإمَاءَکَ؟؛ و سَوقُکَ بَناتَ رَسولِ اللَّه(ص) سَبَایَا؟؛ قَد هَتَکتَ سُتورَهُنَّ وأبدَیتَ وُجوهَهُنَّ؛ تَحدُو بِهنَّ الأعداءُ مِن بَلَد إلى بَلَد؛ و یستَشرِفُهُنُّ أهلُ المنَاهِلِ والمناقِلِ؛ وَیتَصَفَّحُ وُجوهَهُنَّ القَریبُ والبَعیدُ والدَنىُّ والشَریفُ؛[35] اى پسر آزادشدگان (کسانی که جدمان پیامبر(ص) در فتح مکه اسیرشان کرد و سپس آنان را آزاد نمود) آیا این عدالت است که تو زنان و کنیزان خود را پشت پرده بنشانى؟ و دختران رسولخدا(ص) را به صورت اسیر به این سو و آن سو بکشانى؟ پوشش آنان را دریدى و روى آنان را گشودى تا دشمنان، آنان را از شهرى به شهر دیگر ببرند و بومى و غریب چشم به آنها بدوزند و نزدیک و دور، شریف و غیرشریف چهره آنان را بنگرند.
حضرت زینب(س) ضمن رساندن پیام مقاومت حماسه عاشورا از کربلا تا شام، از عفاف و پاکدامنی خود و خاندان عصمت و طهارت نیز با تمام وجود مراقبت و محافظت نمود که به نمونهای از آن اشاره میشود.
حمایت از دختران امام حسین(ع)
فاطمه بنت الحسین(ع) روایت کرده است که چشم یکی از شامیان سرخگون در مجلس یزید به من که دخترى زیباچهره بودم، افتاد. به یزید گفت: «يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ هَبْ لِي هَذِهِ الْجَارِيَة؛ ای امیرمؤمنین! این کنیزک را به من ببخش». بدنم از این سخن به رعشه افتاد و لرزه سراپاى مرا فرا گرفت و گمان کردم چنین واقعه شومی اتفاق میافتد. بیتابانه لباس عمهام، زینب(س) را گرفتم و به دامن او پناهنده شدم. عمهام که میدانست هیچگاه چنین اتفاقی نمیافتد، خطاب به آن مرد شامى گفت: «كَذَبْتَ وَ اللَّهِ وَ لَؤُمْتَ وَ اللَّهِ مَا ذَلِكَ لَكَ وَ لَا لَهُ؛ به خدا دروغ میگویى و براى همیشه مورد سرزنش و ملامت خواهى بود. چنان نیست که پنداشتهاى. نه تو میتوانى به این مقصود برسى و نه یزید میتواند چنین اقدامی کند». یزید خشمگین شد و گفت: «دروغ میگویى. من میتوانم به او دست پیدا کنم و اگر بخواهم، اراده خود را عملی میکنم». عمهام، زینب(س) فرمود: «هیچگاه به مراد خود نمیرسى و خدا تو را توان چنین منظورى نخواهد داد و هر گاه بخواهى بیش از این در انجام این منظور پافشارى نمایى، باید از آیین ما دست بردارى و به دین دیگران درآیى». یزید از شدت خشم پریشان شد و گفت: «با مثل منى چنین سخن میگویى و مرا به بیدینى نسبت میدهى؟! همانا برادر و پدر تو از دین خارج شدند» و با عصبانیت ادامه داد: «وَ لَوْ شِئْتُ أَنْ أَفْعَلَ لَفَعَلْت؛ و اگر بخواهم، اراده خود را عملی میکنم». عمهام، زینب(س) فرمود: «كَلَّا وَ اللَّهِ مَا جَعَلَ اللَّهُ لَكَ ذَلِكَ إِلَّا أَنْ تَخْرُجَ مِنْ مِلَّتِنَا وَ تَدِينَ بِغَيْرِهَا؛[36] به خدا قسم! هرگز نمیتوانی، مگر آنکه از دین اسلام و از ملت محمد(ص) خارج شوی و به دین و آیین دیگری درآیی». سپس فرمود: «ای یزید! تو به دین پدر و برادرم هدایت شدی. جدت به دست آنها اسلام آورد و آزاد شد. تو آزادشده پدرم هستی». یزید گفت: «دروغ میگویى اى دشمن خدا!». عمهام، زینب(س) فرمود: «أَنْتَ أَمِيرٌ تَشْتِمُ ظَالِماً وَ تَقْهَرُ بِسُلْطَانِكَ؛ امروز به خاطر غرور سلطنت موقتی، ستمگرانه به خاندان رسالت ناسزا میگویی! (و این روزها خواهد گذشت و حقیقت روشن خواهد شد)». یزید در مقابل پاسخهای شجاعانه و قاطع عمهام، زینب کبری(س) چارهای جز سکوت ندید.[37]
فهرست منابع
1-ابن ابیالحدید، عبدالحمید بن هبةاللّه؛ شرح نهجالبلاغة؛ چاپ دوم، قاهره: دارإحیاء الکتب العربیة، 1385ق.
2-ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه؛ الاستیعاب فی معرفة الاصحاب؛ چاپ دوم، حیدرآباد: دایرة المعارف النظامیه، 1336ق.
3-امین عاملی، سید محسن؛ اعیان الشیعة؛ چاپ اول، بیروت: دار التعارف، 1304ق.
4-آلوسی، محمود بن عبداللّه؛ روحالمعانی فی تفسیر القرآن؛ بیروت: دارالکتب العلمیه، 1415ق.
5-بنتالشاطی، عایشه؛ زینب بطله کربلا؛ تهران: نشر امیرکبیر، 1391ش.
6-پاکنیا، عبدالکریم؛ عفاف سرچشمه زيبايى؛ قم: انتشارات نور الزهرا3، 1390ش.
7-ترمذی، محمد بن عیسی؛ سنن الترمذی؛ بیروت: دارالفکر، 1403ق.
8-جزایری، نورالدین؛ الخصائص الزينبيه؛ بیروت: دارالحوراء، 1425ق.
9-خراز قمی، علی بن محمد؛ كفاية الأثر فی النص على الأئمة الإثنیعشر:؛ قم: انتشارات بیدار، 1401ق.
10-خویى، سيد ابوالقاسم؛ معجم رجال الحديث؛ قم: مرکز نشر الثقافة الاسلامیة فی العالم، 1410ق.
11-راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ مفردات ألفاظ القرآن؛ چاپ اول، بیروت ـ دمشق: دار القلم ـ دار الشامیة 1412ق.
12-طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ طبری؛ بیروت: مؤسسة الاعلمی، 1403ق.
13-طریحی، فخرالدین؛ مجمع البحرين؛ تهران: نشر مرتضوی، 1375ش.
14-طوسی، نصرالدین محمد بن محمد؛ اخلاق ناصرى؛ تهران: نشر علمیه اسلامیه، 1413ق.
15-عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه؛ تفسير نور الثقلين؛ قم: نشر اسماعیلیان، 1415ق.
16-کفعمی، تقیالدین ابراهیم؛ مصباح كفعمی؛ بیروت: نشر اعلمی، 1403ق.
17-کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1388ق.
18-گروه حدیث پژوهشکدۀ باقرالعلوم(ع)؛ موسوعة کلمات الامام الحسین7؛ قم: نشر معروف،1416ق.
19-مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى؛ تهران: نشر صدرا، 1384ش.
20-مفید، محمد بن محمد؛ الارشاد؛ قم: مؤسسة آلالبیت:، 1413ق.
21-ألامالی؛ قم: کنگره شیخ مفید;، 1413ق.
22-من علماء البحرین و القطیف؛ وفيات الائمة؛ قم: نشر الرضی، 1415ق.
23-نیشابوری، مسلم بن حجاج؛ صحيح مسلم؛ بیروت: دارالفکر، 1424ق.
پی نوشت:
[1]. عبدالکریم پاکنیا؛ عفاف سرچشمه زيبايى؛ ص 14.
[2]. تقیالدین ابراهیم کفعمی؛ مصباح كفعمی؛ ص 283.
[3]. محمد بن محمد نصیرالدین طوسی؛ اخلاق ناصرى؛ ص 48.
[4]. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج 1، ص 21.
[5]. فخرالدین طریحی؛ مجمع البحرين؛ ج 5، ص 102.
[6]. حسین بن محمد راغب اصفهانی؛ مفردات ألفاظ القرآن؛ ج 1، ص 573.
[7]. احزاب: 33.
[8]. ر.ک: علی بن ابراهیم قمی؛ تفسير القمی؛ ج 2، ص 193؛ علی بن محمد خراز قمی؛ كفاية الأثر فی النص على الأئمة الإثنیعشر:؛ ص 66؛ مسلم بن حجاج نیشابوری؛ صحيح مسلم؛ ج 7، ص130.
[9]. محمد بن عیسی ترمذی؛ سنن الترمذی؛ ج 5، ص 328.
[10]. محمود بن عبداللّه آلوسی؛ روحالمعانی فی تفسیر القرآن؛ ج 11، ص 195 .
[11]. عبدعلی بن جمعه عروسی حویزی؛ تفسير نور الثقلين؛ ج 1، ص 336.
[12]. روم: 21.
[13]. من علماء البحرین و القطیف؛ وفيات الائمة؛ ص 435.
[14]. محمد بن جریر طبری؛ تاریخ طبری؛ ج ۲، ص ۳۲۱.
[15]. سید محسن امین عاملی؛ اعیان الشیعة؛ ج ۴، ص ۱۲۶.
[16]. عایشه بنتالشاطی؛ زینب بطله کربلا؛ ص ۸۱.
[17]. یوسف بن عبداللّه ابن عبدالبر؛ الاستیعاب فی معرفة الاصحاب؛ ج ۳، ص ۸۸۱.
[18]. نورالدین جزایری؛ الخصائص الزينبيه؛ ص 168.
[19]. عبدالحمید بن هبةاللّه ابن ابیالحدید؛ شرح نهجالبلاغة؛ ج ۶، ص ۲۹۷.
[20]. محمد بن محمد مفید؛ الارشاد؛ ج2، ص69.
[21]. همان، ص 124؛ محمد بن جریر؛ تاریخ طبری؛ ج 4، ص 357.
[22]. محمد بن محمد مفید؛ الارشاد؛ ج 2، ص 69.
[23]. نورالدین جزایری؛ الخصائص الزینبیة؛ ص177.
[24]. محمد بن علی ابناعثم کوفی؛ الفتوح؛ ج ۵، ص۷۴؛ گروه حدیث پژوهشکدۀ باقرالعلوم(ع)؛ موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)؛ ص۳۶۵.
[25]. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 42، ص 109 و 110.
[26]. سيد ابوالقاسم خویى؛ معجم رجال الحديث؛ ج 11، ص 147.
[27]. فرقان: 74.
[28]. من علماء البحرین و القطیف؛ وفيات الائمة؛ ص 435؛ محمد بن محمد مفید؛ الارشاد؛ ج ۲، ص۱۲۵.
[29]. همان.
[30]. من علماء البحرین و القطیف؛ وفیات الائمة؛ ص 435.
[31]. محمد بن محمد مفید؛ ألامالی؛ ص 321.
[32]. محمدباقر مجلسی؛ بحارالأنوار؛ ج 45، ص 108.
[33]. همان.
[34]. مرتضی مطهری؛ مجموعه آثار؛ ج 17، ص 409.
[35]. احمد بن علی طبرسی؛ الإحتجاج علی اهل اللجاج؛ ج 2، ص 308؛ محمدباقر مجلسی؛ بحارالأنوار؛ ج 45، ص 134.
[36]. محمد بن محمد مفید؛ الإرشاد؛ ج 2، ص 121.
[37]. همان.
منبع: ره توشه خانواده محرم ۱۴۰۰
نگارنده: حجتالاسلام والمسلمین عبدالکریم پاکنیا(استاد سطح عالی حوزه علمیه قم و مبلّغ نخبه دفتر تبلیغات اسلامی)
افزودن دیدگاه جدید