فقه حکومتی از منظر کلام وفلسفه چگونه قابل اثبات است؟
به گزارش بلاغ؛ خبرگزاری حوزه گفت وگوی تفصیلی با حجت الاسلام والمسلمین غلامرضا فیاضی، استاد حوزه در خصوص فلسفه سیاسی و جایگاه فلسفه در تعیین متد حکومت و فلسفه های مضاف را منتشر کرد.
* آیا فقه حکومتی از منظر کلام وفلسفه قابل اثبات است؟
ضرورت حکومت در فلسفه مطرح شده است و حکم اولی عقل می باشد و هیچ عاقلی تحقق آنارشیسم و نداشتن نظم و حکومت در جامعه را قبول نمی کند، چنانچه مولا علی علیه السلام نیز در این باره می فرمایند: إِنَّهُ لَابُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر یعنی چارهاي براي مردم از وجود فرمانروا و امير نيست، خواه (اين امير) نيكوكار و خواه بدكار باشد و از طرفی به جز مالک حقیقی ما که خداوند متعال است کسی حق فرمانروائی حق امر و نهی ندارد و اصل این است که هیچ کس بر کس دیگر حق حاکمیت ندارد؛ وقتی این دو اصل عقلی را کنار هم می گذاریم به این نتیجه می رسیم که خداوند باید برای بشر تعیین حاکم و خلیفه کند، بحث بعدی در مورد قانونی است که باید اجراء شود باز اینجا عقل فلسفی می گوید که عقل من محدود است و همه آنچه مایه سعادت و بدبختی خویش لازم دارم را نمی توانم بفهمم، با توجه به اینکه فلسفه می گوید روح و نفس با مرگ از بین نمی رود و به عوالم دیگری منتقل می شود چرا که از بین رفتن وجود از نظر فلسفی محال است پس روح انسان باقی است و حقایقی در آن بر اساس رفتار ما نقش می بندد و انسانها هیچ اطلاعی از قوانین روح خود در ارتباط با عوالم بعد آن ندارند، لذا حکمت خدا اقتضاء می کند که پیامبرانی بفرستد و از طریق وحی به بیان روش زندگی برای دنیا و آخرت بپردازد، این قانونی است که باید حاکم الهی آن را در جامعه تحقق بخشد و اگر چنین قانونی از سوی خدا نازل نمی شد مردم در پیشگاه الهی حق اعتراض خواهند داشتند چنانچه آیات مختلفی به این مسأله پرداخته اند خداوند متعال در سوره نساء آیه 165 می فرماید:
«رُّسُلًا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمً »
یعنی؛ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻧﻰ ﻛﻪ ﻣﮋﺩﻩ ﺭﺳﺎﻥ ﻭ ﺑﻴﻢ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ [ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﻭ ﺁﺧﺮﺕ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺧﺪﺍ ] ﭘﺲ ﺍﺯ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ، ﻋﺬﺭ ﻭ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻭ ﺣﺠﺘﻰ ﻧﺒﺎﺷﺪ ؛ ﻭ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺗﻮﺍﻧﺎﻯ ﺷﻜﺴﺖ ﻧﺎﭘﺬﻳﺮ ﻭ ﺣﻜﻴﻢ ﺍﺳﺖ .
و یا در سوره طه آیه 134 می فرماید:
«وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَىٰ»
یعنی؛ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻧﺰﻭﻝ ﻗﺮﺁﻥ ﻫﻠﺎﻙ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻳﻢ ، ﻗﻄﻌﺎ ﻣﻰ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﭼﺮﺍ ﺭﺳﻮﻟﻰ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﻣﺎ ﻧﻔﺮﺳﺘﺎﺩﻯ ﺗﺎ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺭﺳﻮﺍ ﺷﻮﻳﻢ ، ﺁﻳﺎﺕ ﺗﻮ ﺭﺍ ﭘﻴﺮﻭﻯ ﻛﻨﻴﻢ .
می فرماید تا مردم علیه خدا حجتی نداشته باشند پر واضح است که حجت مردم عقل آنهاست، که به زبان علمی و عقلی می گویند اگر خدا از خلقت ما هدفی داشت آن را بیان می کرد یا راه رسیدن ما به آن را برای ما نشان می داد این اضطرار به قانون و راهنما هم در مسائل شخصی و فردی وجود دارد و البته بسیار پیچیده تر در مسائل سیاسی و اجتماعی و حکومتی مطرح است، و لذا ما با دو نعمت بزرگ مشکلات را حل می کنیم یکی نعمت درونی عقل که سنجش می کند و تا حدودی درک حق از باطل می کند و دوم نعمت وحی و انبیا و اوصیا و در رأس همه وجود مقدس محمد مصطفی صلی الله علیه و آله که به تعبیر فلاسفه اسلامی عقل کل است و ایشان هادی عقول هستند در دو قسمت اولا در مسائلی که ما بالفطره می دانیم ولی کلمات وحی به نسبت ما تذکار و تذکر است و دوم در مسائلی که از اساس هیچ اطلاعی از حکمت آنها و ارتباط آن ها با وجود خویش نداریم و شاید هرگز هم حکمت این مسائل را به سبب قصور عقلی خویش درک نکنیم فلذا باید خدا که خالق ماست هم حق فرمان دارد و هم مطلع از ذات ماست قوانین وجودی ما را بیان کند و هم خلیفه ای تعیین کند تا این قوانین را در میان خلق إجراء کند و با تعیین خلیفه اطاعت از او به تبع وجوب اطاعت از خدا واجب خواهد شد.
و به همان دلیل که رسول خدا (ص) باید منصوب از طرف خدا باشد جانشینان او نیز باید منصوب باشند و امام رضا علیه السلام نیز برای اثبات وجود امام بعد از رسول خدا(ص) به بیان خداوند متعال استمساک می کنند که در آیه 128 سوره توبه می فرماید: « لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ »
یعنی؛ رسولى از خود شما به سويتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است ، و اصرار به هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان مي باشد
فرمود: اگر او بسیار به مومنین رئوف است امر آنها را بعد از خویش در تحیر و اختلاف باقی نمی گذارد و برای مومنین جانشین معرفی می کند.
ما همین استدلال را به عینه در بحث حاکمیت در عصر غیبت مطرح می کنیم که چنانچه امام زمان عج خلیفه رسول خداست پس این صفات حقوقی رسول الله صلی الله علیه و آله را نیز داراست، پس محال است که امر امت را در دوران طولانی عصر غیبت مهمل بگذارد.
* به نظر شما آیا مباحث فقه حکومتی ذیل حکمت عملی قرار می گیرد و مباحث فلسفی سیاست مدن چه مقدار می توانند کمک کننده فقه حکومتی باشند؟
عقل بی شک کلیاتی از باید ها و نباید های عملی را که شریعت نیز بیان کننده بخشی از آنهاست را درک می کند، اگر عقل درک جزئیات داشت که عقل نبود چون عقل مدرک کلیات است آنچه تحت شریعت بیان می شود مسائل جزئی رفتاری و عقیدتی و خلقی است که عقل بالذات راهی برای ادراک این جزئیات ندارد، البته ما در شریعت بیانات کلی نیز داریم ولی عموم آنها را عقل درک می کند و شارع به عنوان تاکید و تذکر آن را بیان کرده است، مثلا عقل درک می کند که باید عادل باشد و ظالم نباشد و چون ممکن الوجود است و عین فقر به ذات الهی است و مملوک و عبد خداست باید در طریق عبودیت که حقیقت ساختاری اوست حرکت کند؛ ولی عقل هرگز نمی فهمد مصداق عبادت چیست این یک امر جزئی است که برای مکلفین در شرایط مختلف باید بنا شود.
البته یک قسمت از قواعد شرعی را عقل در آینده ممکن است درک کند ولی ممکن است پنج هزار سال بکشد.
اما در حیطه کلیات عقل و حکمت عملی کمک بسیار زیادی به مقولات وحیانی و پاره ای از آن که فقه حکومتی است، خواهد داشت.
* چرا فلاسفه، شبیه کاری که علامه طباطبائی در مقاله ششم اصول فلسفه رئالیسم انجام داد و حکمت عملی را بسط داد، این علم را بسط ندادند؟
ابتدا باید بگوییم که گاهی در لفافه این مطالب را بیان کرده اند مثل همین کتاب مدینه فاضله فارابی یا سخنانی که در باب رئیس الاجتماع شیخ اشراق دارد ولی بیشتر از این را به خاطر وجود حکومت های جور که حساسیت روی مباحث علماء از این جهت داشتند که فلسفه و فقه حکومتی اسلامی وجود نداشته باشد نمی توانستند بسط دهند.
* اشاره ای داشتید به ضرورت عقلی حکومت حال سوال من از شما این است آیا این ضرورت فقط ضرورت وجودی حکومت را می رساند یا مطلوبیت ذاتی آن را نیز بیان می کند؟
از نظر عقل فلسفی خدا کمال محض است و انسان می تواند با این کمال محض ارتباط وجودی برقرار کند لذا تنها مطلوب بالذات در عالم وجود ارتباط و ملاقات با حضرت حق جل اسمه می باشد که عرفا به این مقام، «عندیت» می گویند و قرآن نیز این مقام را در آیات فراوانی بیان کرده است من جمله در آیات 54 و 55 سوره قمر می فرماید:
«إنَّ المْتَّقِینَ فی جَنَّتٍ وَ نهَرٍ* فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرِ»
ترجمه: پرهیزگاران در باغها و نهرهای بهشتی جای دارند. در جایگاه صدق نزد خداوند مالک مقتدر.
این «عندیت» یک مقام نوری خاص است که ممکن تمام فقر خویش را در این مقام مشاهده می کند و لذا تمام اتکاء خویش بر واجب را به مشاهده می نشیند.
کمال انسان در حشر با حضرت حق "جل ذکره" می باشد، او جمیل مطلق است او لذت محض است و انسان بی نهایت طلب تنها با اتصال به شعاع نوری او ارضاء خواهد شد.
پس در فلسفه اسلامی، هدف اصلی عبودیت خداوند متعال است چنانچه مقام معظم رهبری نیز فرمودند: حکومت هدف میانه می باشد و گفتند؛ اینکه می گویم میانه برای این است که هدف اصلی قرب الهی و عبودیت و شناخت اوست.
لذا مومنین باید برای اینکه ذیل حکومت طاغوت قرار نگیرند، برای خود حکومت وقدرت داشته باشند تا بتوانند احکام الهی را عمل کنند و به باطن دین راه باز کنند، با ضعف در مقابل استکبار نمی شود به احکام الهی عمل کرد، یعنی شیاطین عالم و شجاع جنی وانسی نمی گذارند مومنین بنده خدا باشند لذا باید قوی باشند تا در معرض سلطه و در خواست جباران قرار نگیرند.
* مسائل بسیار مهم ودقیقی را مطرح کردید ولی جای یک نکته باقی می ماند؛ اینکه گفته می شود فقیه با تفقه با ظاهر دین ارتباط برقرار می کند و با عدالت با باطن دین و ولایت مرتبط می شود را قبول دارید؟
آنچه به عنوان عدالت در این سوال شما مطرح شده به نسبت ظاهر و باطن دین عام است یعنی فقیه حتی برای اتصال به ظاهر دین نیز محتاج عدالت است تا تفسیری از ظاهر احکام بر اساس حب نفس و خود خواهی یا هوا و هوس مردم إرائه ندهد و هم از طرف دیگر باید منتهی سعی خویش را ببرای فهم کلام الله و نظر شارعد مبذول کند تمام اهتمام خویش را روا بدارد همه کتب روائی را ببیند همه شروح را بررسی کند تا از نکته ای غافل نشود چرا که بیانات خداوند متعال تقنینی است و بیانات تقنینی عام وخاص دارد و فقیه باید همه سخنان و وجوه بیان را تسلط کامل داشته باشد که فقها در این مورد می گویند اشتفراغ الفقیه و سعیه فی تحصیل العلم باحکام الله، واجب.
لذا عدالت هم به ظاهر شریعت وفهم کلام الله ارتباط دارد و هم به باطن دین ربط دارد که انسان را این عدالت رشد می دهد و انسان به کمال لایق خویش می رسد.
*رهبری در دیداری که اعضای شورای عالی حکمت با ایشان داشتند؛ گفتند:« انتظار بنده از شما این است که اقتصاد صدرائی، مدیریت صدرائی، هنر صدرائی و فرهنگ صدرائی بنویسید» یعنی معظم له یک قسمت کار عظیم اسلامی سازی علوم را به فلسفه وفلاسفه سپرده اند واز اینها انتظار دارند؛ چرا ایشان این درخواست را از حکما وفلاسفه مطرح کردند؟
عقل زبان مشترک بین مسلمان و کافر است که می توانند با آن تفاهم کنند، از طرفی بخشی از خلأ های علوم انسانی، هستی شناسانه است که عقل می تواند پاسخ آنها را بر اساس نظام عقیدتی و هستی شناسی اسلامی حل کند در این مسائل کلیات و مبانی و مبادی علوم انسانی از عقل و فلسفه بر گرفته می شود و جزئیات آنها از متد وحی بدست می آید، برخی از کارهایی که شیاطین انسی و جنّی انجام می دهند طرح شبهات عقلی است و لذا انسان بر اساس دستگاه عقلانی این اشکالات را جواب دهد و دستگیری از کسانی می باشد که در دام این شبهات افتاده اند همین دستگیری در مورد علوم نیز وجود دارد و ما باید علوم را از مبانی استکباری و کافرانه نجات ببخشیم، این مبانی شهر را شهر شیطان می کنند و در صدد حذف خدا از جوامع هستند، در میان این فلسفه ها فلسفه دین و فلسفه اخلاق از اهمیت بیشتری برخوردار است چرا که رابطه مستقیم با شخصیت حقیقی انسانها و دینداری آنها دارد و این مسائل یک اجتهاد فلسفی و اجتهاد در حوزه معارفی می خواهد و کار فقیه بما هو فقیه نیست .
* از فرمایش حضرت عالی اینطور برداشت می کنم که چطور که فقها در حوزه فقه "عقل منبعی" را به عنوان کاشف حکم خدا در برخی مسائل قبول دارند و تشخیص برخی امور را بر عهده عقل نهاده اند؛ اینجا در مسائل هستی شناسی نیز تشخیص حکم الهی برخی مسائل بر عهده عقل فلسفی گماشته شده است، درسته؟
دقیقا چنین است و چنانچه فقیه در فقه یکی از ادله را در علم فقه و کشف حکم خدا، عقل می داند؛ در مسائل هستی شناسی نیز چنین است و قسمتی از کار بر عهده عقل است و این عقل یک خصلتی دارد که حجیت خود را از کسی نمی گیرد و در هر موطنی که بتواند به یک حکم قطعی و بدیهی برسد آن حکم را برای صاحبان خرد حجت می کند.
*همانطور که مطلع اید در طراحی سیستم اسلامی سازی علوم ،بخشی از آن بر عهده فقه های نو می باشد و بخشی از آن نیز بر عهده فلسفه های مضاف است مثلا در موضوع هنر اسلامی یک قسمتی از کار را فلسفه هنر اسلامی بر اساس حکمت متعالیه باید تبیین کند و قسمتی از برنامه را نیز فقه هنر و فرهنگ بر عهده دارد، حال سوال اساسی این است که تمیز دقیق کار فلسفی و فقهی در این علوم جدید کجاست و تمایز کار فلسفی در این علوم از کار فقاهتی به چیست؟
در همه علوم انسانی یک سری احکام و مسائلی است که مربوط به عمل و افعال مکلفین بما أنّ لهم الإجتماع یعنی از این جهت که اینها اجتماع را تشکیل می دهند، مربوط است و این مسائل مربوط به حوزه ایدولوژیکی و عملیاتی اسلام است که اینها طبیعتا بر عهده فقه است که البته در متد فقهی نیزعقل عملی حضور دارد و آنجا نیزعقل بهای خود را از دست نمی دهد ولی عمده مسائل بر اساس نقلهای وحیانی می باشد؛ ولی یکسری مسائل مربوط به واقعیت آن علم و مبانی هستی شناسی آن است که به حیطه جهان بینی و نگاه اساسی بر جهان و انسان و خدا مربوط است، اینها کار فلسفه است و در حقیقت کار فیلسوف کشف مبانی هستی شناسی علم است نه بیان جزئیات ایدئولوژیکی آنها و در حقیقت مبانی علوم یک حالت عقلی محضی دارند که بر عهده عقل نظری و عقل فیلسوف است که این مبادی را بر اساس نظام هستی شناسی خویش کشف و بیان کند.
*حضرت عالی یک نظریهای در تحقق خارجی ماهیت در میان فلاسفه حکمت متعالیه ارائه کرده اید، آیا این نظریه در نگاه شما به مسائل جامعه شناسی و علوم انسانی تفاوتی به نسبت نگاه سائرین ایجاد کرده است؟
در حیطه نظری این نظریه تفاوت بسیار عمیقی را با سائر نظریه ها دارد چرا که اساسا معتقد به این هست که انسانیت انسانها در خارج محقق است و این خیلی فرق دارد با نظریه ای که انسانیت انسان را یک امر اعتباری ذهنی می شمرد و علاوه بر انسان ما تمام حقایقی را که بعد از وجود درک می کنیم ماهیت آنها است و لذا اینکه همه این ماهیات را ذهنی و اعتباری محض بدانیم تبیین علوم مسائل علوم بسیار مشکل می شود ولی ما معتقدیم وجود بالذات موجود است و همه این ماهیات بالوجود موجودند و خدای متعال اینها را ایجاد کرده است و معتقدیم خدا به این ماهیات وجود داده است که موجود شوند ولی آقایان معتقدند که خود وجود موجود است و چیزی در معیت او نیست ولی از نظر عملی در میان فلاسفه رئالیست یک نگاه واحد وجود دارد و از نظر عملی نظر ما با این نظریات رئالیستی هیچ تفاوتی ندارد.
*یک سوالی که برای بنده شخصا مهم است از شما بپرسم اینکه فلسفه حکمت متعالیه و وجود گرا داعیه این دارد که یک نو نگاه جامع بین عرفان و قرآن و برهان کشف کرده است؛ به عنوان یک فیلسوف حکمت متعالیه مهم ترین چیزی که در عالم سیاست شما را نگران می کند، چیست؟
همان مسأله که انبیا را نگران کرده است همان چیزی است که همه ما را باید مدام نگران نگه داشته باشد که ریشه همه بدبختی های فردی و سیاسی این مسأله می باشد و آن «تبعیت از هوای نفس» است این مسأله ای است که فتنه به بار می آورد و این مطلبی است که یک فیلسوف وجود گرا از آن نگران است.
در فلسفه اسلام این هوا و هوس است که رابطه انسان با وجود مطلق را قطع می کند و در حقیقت انسان را یک انسان نما می کند که تمام افتخارات او در بیرون از ذات او تعریف می شود چرا که در ذات او هیچ قداستی وجود ندارد او با هیچ هوسی مبارزه نکرده است و اگر چشم خویش را بگشاید خویش را غرق در وجود و نعمات او خواهد دید اما پیروی از هوا این اجازه را نمی دهد و وجود که روشن ترین حقیقت عالم است؛ مظلوم ترین و پنهان ترین و غائب ترین حقیقت امروز بشر شده است.
آنچه در صدر اسلام در فضای سیاسی آن روز رخ داد این بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از همه فرصت ها برای بیان کمالات و حق ولایی مولا علی علیه السلام استفاده کردند و خود وجود معنوی و جامع امیرالمومنین ع هم فریاد می کشید که این قابلیت ها در وی وجود داد ولی آنچه تا امروز مسیر خلافت را در میان اکثر مسلمین رقم زده است، پیروی از هوا و هوس بوده است و لذا این مشکلات برای جهان اسلام رخ داده است این فلاکت ها در حقیقت ثمرات مظلومیت ولایت در میان مسلمین که با تبعیت از هوای نفس برای آنها پیش آمد، بوجود آمده است.
*شمه ای از سوابق علمی و اجرایی استاد غلامرضا فیّاضی
در سال ۱۳۲۸ هجری شمسی در قم بدنیا آمد، وی مدیر مرکز آموزش تخصصی فلسفه اسلامی و استاد سطوح عالی فقه، اصول، تفسیر و فلسفه در حوزه علمیه قم، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و رئیس هیئت مدیره مجمع عالی حکمت اسلامی و مدیر گروه فلسفه موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی میباشد.
برخی اساتید سطح وی عبارتند از:آیت الله فاضل لنکرانی، آیت الله دوزدوزانی، آیت الله محی الدین فاضل هرندی، آیت الله نوری همدانی، آیت الله محمدمومن، آیت الله علی پناه اشتهاردی. وی همچنین از سال ۱۳۵۱ به مدت چهارده سال در دروس خارج آیات عظام محمد رضا گلپایگانی، محمد علی اراکی، حائری یزدی، شیخ کاظم تبریزی، شیخ جواد تبریزی و وحید خراسانی شرکت کرد و برجسته ترین اساتید وی در بخش علوم عقلی نیز آیت الله جوادی آملی و آیت الله محمدتقی مصباح یزدی میباشند.
وی همچنین دروس مختلف دوره مقدمات و سطح، بدایه، نهایه، شرح اشارات و اسفار را تدریس کرده است.
کتابهای وی نشان دهنده صبغه فلسفی او دارد، این کتابها عبارتند از: هستی و چیستی در مکتب صدرایی، تصحیح المنطق تالیف محمد رضا مظفر، درآمدی بر معرفتشناسی، تصحیح نهایة الحکمة تالیف علامه طباطبایی، طالع ماهیات در آسمان هستی: اصالت ماهیت در عین اصالت وجود، تعلیقة علی نهایة الحکمة، علم النفس فلسفی از بارزترین نظریات فلسفی وی قول به تحقق خارجی ماهیت مندک در وجود می باشد که برخی این را یک سیستم جدید فلسفی با عنوان "اصالت الوجود و ماهیت" توصیف کرده اند.
افزودن دیدگاه جدید