شرح و تفسیر متن مناجات شعبانیه| قسمت ششم
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| شرح و تفسیر متن مناجات شعبانیه، قسمت ششم
((مناجات شعبانیه دعای اهل وصال و اهل فراق))
*******
شرح فراز نوزدهم
اِلهی اِنَّ مَن اِنْتَهَجَ بِکْ لَمُسْتَنیرٌ وَ اِنَّ مَنْ اِعْتَصَمَ بِکَ لَمُسْتَجیرٌ وَ قَدْ لُذتُ بِکَ یا اِلهی فَلا تُخَیِّبْ ظَنّی مِنْ رَحْمَتِکَ وَ لا تَحْجُبْنی عَن رَأفَتِک، اِلهی اَقِمنی فی اَهلِ وِلایَتِکَ مُقامَ مَن رَجَا الزَّیادَةَ مِنْ مَحَبَّتِکَ
دراین فراز نوزدهم از مناجات شعبانیه امام علی علیه السلام سه تقاضای معنوی وعرفان رادرضمن مناجات با باریتعالی از پییشگاه ربوبیت درخواست و مسلئت می کند؛
1- نورانیت دل وروح
نخستین تقاضای امام العارفین علی علیه السلام از پییشگاه ذات ربوبیت ((نورانیت)) است، راز و سر چنین درخواستی ازحق تعالی به این دلیل است:
اولا؛ ذات اقدس الهی نه تنها نور است بلکه نوری است همه تاریکی ها را می زداید، ظلمات و هرنوع تاریکی را نیز به نور تبدیل می کند از همین رو قرآن کریم حق تعالی را اینگونه توصیف می کند: ((اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی زُجاجَةٍالزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیُّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍیَکادُ زَیْتُها یُضیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ یَهْدِی اللّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَیَضْرِبُ اللّهُ اْلأَمْثالَ لِلنّاسِ وَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ. (نور: 35) خداوند، نور آسمان ها و زمین است، مَثَل نور خدا همانند چراغدانی است که در آن چراغی پر فروغ باشد، آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حبابی شفاف ودرخشنده همچون یک ستاره فروزان، این چراغ با روغنی افروخته می شودکه از درخت پربرکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است و نه غربی، روغنش آن چنان صاف و خالص است که نزدیک است بدون تماس باآتش، شعله ور شود، نوری است برفراز نوری، و خدا هر کس را بخواهد بهنور خود هدایت می کند، و خدا برای مردم مثل ها می زند، و خداوند به هرچیزی دانا است.))
ثانیا؛ راهکار درکسب نورانیت از انوارالهی آراسته شدن به صفات الهی است، و این آراستگی که قلب را از تاریکی و ظلمات عبور می دهد و به نورانیت روح و جان آدمی منتهی می شود بستگی به تقوای درونی شخص دارد، چرا که قرآن پس از توصیف حق تعالی به نور و اینکه ((یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُوءْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْلَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ. (حدید: 28):ای کسانی که ایمان آورده اید! تقوای الهی پیشه کنید و به رسولش ایمان آورید تا رحمت فراوانی به شما بخشد و برای شما نوری قرار دهد که با آنراه بروید و گناهان شما را ببخشد و خداوند آمرزنده و مهربان است.))
بنابر این چون خدا وند متعال نور آسمان و زمین است خود نور، و نور آفرین است، پس هرکسی به دنبال کسب نورانیت روح و روان خویش است بایست آن را از خدا مطالبه کند تا نورانی گردد چراکه: ((وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللّهُ لَهُ نُورًا فَما لَهُ مِنْ نُورٍ.(نور: 40):آنکه خداوند، برایش نوری قرار ندهد، برای او نوری نخواهد بود))
از همین روست امام علی علیه السلام دراین فراز از مناجات شعبانیه نورانیت را ازحق تعالی در خواست نموده و می فرماید: (اِلهی اِنَّ مَن اِنْتَهَجَ بِکْ لَمُسْتَنیرٌ: معبود من! هر که به بارگاه تو راه یافت، روشن و نورانی شد)
2- حسن ظن وسوء ظن به حق تعالی
بر پایه آموزه های وحیانی ((حسن ظن)) و ((سوءظن)) به خداوند حد فاصل بین قرب و بعد به حق تعالی، و مرزی بین رسیدن به سعادت و شقاوت است، و هر آنکه از حسن ظن به خدا بر خورداراست مقرب حق تعالی شده و ازبرکات فراوانی بهره مند و و هر آن کس به سوءظن به خداوند گرفتار است نه تنها از برکات الهی محروم می شود بلکه مورد غضب و لعن حق تعالی قرار می گیرد از همین روست قرآن کریم درباره سرنوشت کفار که سوءظن بخدا دارند می فرماید: (( وَیُعَذِّبَ الْمُنافِقینَ وَالْمُنافِقاتِ وَالْمُشْرِکینَ وَالْمُشْرِکاتِ الظّانِّینَ بِاللّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِ مْدائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیرًا. (فتح: 6): و تا مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد می برند، عذاب کند، بر آنها باد، بدِ زمانه، خدا بر ایشان خشم نموده و لعنشان کرده است و جهنم را برای آنها مهیا ساخته است و چه بد سرانجامی است.))
پیامبر خوبی ها که خود از برکات حسن ظن الهی برخوردار بوده و ان را تجربه نموده است در مقام بیان برکات حسن ظن به خدا می فرماید: (( وَ الَّذی لا اِلهَ اِلاّ هُو، لا یَحْسُنُ ظَنُّ عَبْدٍ مُؤمِنٍ بِاللّه اِلاّ کانَ اللّه عِندَ ظَنِّ عَبدِهِ الْمُؤمِنِ، لِاَنَّ اللّه کَریمٌ بِیَدِهِ الْخَیراتُ یَسْتَحْیی اَن یَکُونَ عَبْدَهُ الْمُؤمِن فَاَحْسِنُوا بِاللّه الظَّنَّ وَ ارْغَبُوالیه: (بحار، ج67، ص266): سوگند به خدایی که جز او خدایی نیست، هیچ بنده مؤمنی به خدا گمان نیک نبرد، مگر اینکه خداوند مطابق با گمان او عمل کند، زیرا خداوند، کریم است و همه خوبی ها به دست اوست، و شرم دارد از اینکه بنده مؤمنش به اوگمان نیک برد و اوخلاف گمان وامید بنده رفتار نماید. پس به خدا گمان نیک برده و بدو روی آورید. به دلیل برکاتی که حسن ظن به حق تعالی به دنبال دارد امام العارفین در این فراز نوزدهم اینگونه با خدایش مناجات می کند: ((وَ اِنَّ مَنْ اِعْتَصَمَ بِکَ لَمُسْتَجیرٌ وَقَدْ لُذتُ بِکَ یاالهی فَلا تُخَیِّبْ ظَنّی مِنْ رَحْمَتِکَ وَ لا تَحْجُبْنی عَن رَأفَتِک: و هر که به توپناه آورد پناه یافت و من به درگاه تو، پناه آوردم، پس ای خدا، حسن ظن مرابه رحمتت تبدیل به ناامیدی مفرما. و از فروغ رأفت خود محجوبم مفرما.))
3- افزایش محبت ودوستی خدا
هر چند آدمی به صورت فطری میل به خوبی وکمالات دارد و چون خداوند ((مستجمع همه کمالات)) است، دوستش می دارد ولی به این مقدار از محبت قانع نیست و می خواهد این فزونی پیدا کند و در تمام وجودش شعله ور گردد و تبدیل به عشق شود به گونه ای که محبت دیگران فقط در راستای محبت به او محبت داشته باشد، چرا که اگر محبت به این درجه برسد همه اعمال و رفتار ظاهر و باطن چنین عبد عاشقی رنگ و صفات الهی بخودش می گیرد، از همین رو آنچه در مناجات اهل بیت علیهم السلام موج می زند همین فزونی محبت حق است، چنانچه در مناجات نهم از مناجات های خمسة عشر، آمده است:
((اَلهی مَنْ ذَا الَّذی ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِکَ فَرامَ مِنْکَ بَدَلاً. . . اِلهی فَاجْعَلْنا مِمَّن اِصْطَفَیْتَهُ لِقُرْبِک وَ وِلایَتِک وَ اَخْلَصَتْهُ لِوُدِّکَ وَ مَحَبَّتِکَ. . . یا غایَةَ آمالِ الْمُحِبّینَ اَسْئَلُکَ حُبَّکَ وَ حُبَّ مَنْ یُحِبُّکَ وَ حُبَّ کُلِّ عَمَلٍ یُوصِلُنی اِلی قُربِکَ وَ اَنْ تَجعَلَ حُبّی اِیّاکَ قائِداً اِلی رِضْوانِک. معبود من! آن کیست که شیرینی محبتت را چشید و جز تو کسی را خواست. . . معبود من! ما را از آنانی قرار ده که برای مقام قرب و دوستی خود برگزیده ای و او را برای محبت به خودت خالص نموده ای. ای منتهای آرزوی محبین ازتو درخواست می کنم محبت نسبت به تو را و محبت به آنکه تو را دوست دارد و محبت هر عملی که مرا به مقام قربت برساند، و اینکه محبت مرا منجربه وصول به مقام خشنودی خویش سازی.))
همچنین در دعای ابوحمزه ثمالی، امام سجاد علیه السلام این چنین مناجات می کند: «اَللّهُمَ امْلَأ قَلبی حُبّاً لَکَ وَ خَشیَةً مِنکَ وَ تَصْدیقاً لَکَ وَ اِیماناً :بِکَ؛ پروردگارا! قلب مرا ازمحبت خود و همچنین خشیت از تو و تصدیق و ایمان به تو مملو ساز.
به دلیل نقش پر رنگ وکلیدی که فزونی محبت به خدا در چگونگی تقرب آدمی به حضرت دوست دارد امام العارفین علی علیه السلام دراین فراز اینگونه مناجات می کنند:((اِلهی اَقِمنی فی اَهلِ وِلایَتِکَ مُقامَ مَن رَجَا الزَّیادَةَ مِنْ مَحَبَّتِکَ: معبود من! مرا در میان اولیایت، مقام آن کس را بخش که همواره به امید زیادشدن محبت به توست)).
*******
(شرح فراز بیستم)
((اِلهی وَ اَلْهِمْنی وَلَهاً بِذِکْرِکَ اِلی ذِکْرِکَ وَ هِمَّتی فی رَوْحِ نَجاحِ اَسْمائِکَ وَ مَحَلِّ قُدْسِکَ ))
در این فراز بیستم از مناجات شعبانیه دوخواسته بسیار مهم و قابل درنگ و تامل عرفانی نهفته است بازکردن و شرح دادن هریک از این دو خواسته ناب و بسیار دل نشین و بهجت آفرین می تواند ما را تا اندازه ای به پیام های نهفته در مناجات نزدیک کند؛
یکم-((شیدایی در ذکر))
نخستین خواسته معنوی که در این فراز بیستم، امام العارفین علی علیه السلام در مناجات از ذات باریتعالی تقاضا می کند (وله و شیدایی در ذکر)) است، برای اینکه نسبت به حقیقت ((وَلَه و شیفتگی در ذکر)) معرفت پیدا کنیم بیان دو نکته بسیار لازم است؛
1-((اثر معنوی و عملی ذکر))
نکته اول، این است ذکر ویاد حق تعالی اثر معنوی، روحی ونیز عملی مهمی درپی دارد، بهترین تفسیر در بیان تاثیر ذکر بیان حضرت استاد علامه جوادی است، که می فرمایند: ((ذکرْ از آن جهت که با ذاکر، اتّحاد وجودی مییابد و ذکر خدا با حضور او همراه است، پس ذاکر خود را در مَشْهد خدا حاضر میبیند و از کمال قرب و حضورْ طَرْفِ وافری میبندد لذا بر محور حیا از بسیاری از افکار پلید، اخلاق رذایل و اعمال نکوهیده احتراز میکند: ((ألم یعْلم بأنّ الله یری:(سوره علق، آیه 14) :آیا نمی دانست که خدا او را می بیند؟)) و در مصاف با اهرمن درون و بیرون که او را به هوی فرا میخواند و بساط هوس را فراسوی او میگشاید بر آنها پیروز میشود به طوری که برای دفع هر خطر آلودگی به گناه؛ عادلانه محفوظ میماند یا برای رفْع محذور پدید آمده و گناه مرتکب شده تائبانه و مُنیبانه کوشش میکند ازهمین رو درایه(14-15) سوره اعلی آمده است: (قدْ أفْلح من تزکّی٭وذکر اسْم ربّه فصلّی: به راستى رستگار شد آن كس كه خود را (از پليدىها) پاك گردانيد.«15» نام پروردگارش را ياد كرد و نماز گذارد.)) و همچنین درایه(135) سوره آلعمران (والذین إذا فعلوا فاحشةً أو ظلموا أنفسهم ذکروا الله فاسْتغفروا لذنوبهم ومن یغفر الذنوب إلاّ الله ولم یُصرّوا علی ما فعلوا وهم یعلمون : افراد با تقوا كسانى هستند كه هرگاه كار زشتى انجام دهند و يا به خويشتن ستم كنند، خدا را ياد كرده و براى گناهان خود استغفار مىكنند.و جز خدا كيست كه گناهان را ببخشد؟ و (متّقين) چون به زشتى گناه آگاهند بر انجام آنچه كردهاند، پافشارى ندارند)) که آیه اول میتواند مسئله دفع گناه را تبیین کند چنانکه آیه دوم برای تحلیل رفْع گناه از راه توبه و انابه در ظلّ یاد خدا کافی است.شیطان که عامل نسیان و سبب سهو از حق و ذهول از صدق است چون با ذکر خدا رَجْم میشود، لذا یاد خدای سبحان یکی از دو اثر مُثْبَت را خواهد داشت: یکی آنکه مانع پدیدهٴ سهو و غفلت است و به اصطلاح جنبهٴ دَفْع خطر دارد و دیگر آنکه نسیان پدید آمده را به توجّه و التفات تبدیل میکند و به اصطلاح، جنبهٴ رفع خطر را به همراه دارد.
2-((اثر اخلاص ناب))
نکته دوم؛ همانگونه که استاد علامه جوادی فرمودند: (( استمرار ذکر الهی و تداوم یاد خدا تأثیر بسزایی دارد، لیکن اثر اخلاص ناب بیش از اثر کثرت ذکر است، بلکه در حقیقتْ ذکر خالصانه همان ذکر کثیر است و ذکر بی اخلاص هر چند از لحاظ کمیّتْ وافر باشد ذکر اندک است، حدیثی در ذیل آیه: (142)سوره نساء:﴿إنّ المنافقین یخادعون الله وهو خادعهم وإذا قاموا إلی الصلوة قاموا کُسالی یراءُون الناس ولا یذکرون الله إلاّ قلیلا:همانا منافقان با خدا مكر و حيله مىكنند در حالى كه خداوند (به كيفر عملشان) با آنان مكر مىكند. و هرگاه به نماز برخيزند با كسالت برخيزند، آن هم براى خودنمايى به مردم و خدا را جز اندكى ياد نمىكنند)).
به این صورت آمده که: قال امیر المؤمنین (علیهالسلام): ﴿من ذَکَر الله عزّ وجلّ فى السرّ فقد ذکر الله کثیراً، إنّ المنافقین کانوا یذکرون الله علانیةً ولا یذکرونه فى السرّ(وسائل الشیعه ج7، ص264)عصارهٴ آن حدیث نورانی این است که چون دنیا متاع قلیل است و اهل نفاق برای دنیا ذکر میگویند نه برای رهایی از آن، که ریشه هر خطیئه است لذا ذکر آنها هر چند از لحاظ کمیت فراوان باشد از جهت واقعیت اندک است.
چون هر ذکری به مثابه تیری به قلب سیاه سپاه اهریمن است لازم است هنگام تهاجم دشمن از بیرون و تحامل اهریمن و تطالُب نفس اماره و تواثب مُسَوّله از درون، از کثرت یاد خدا استنصار، و بدان استغاثه شود، چنانکه دربارهٴ جهاد اصغر چنین آمده است: ﴿یا أیّها الذین امنوا إذا لقیتم فئةً فاثْبتوا واذْکروا الله کثیراً لعلّکم:(45/انفال) اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هرگاه با گروهى (از دشمن) روبرو شديد، ثابتقدم باشيد و خدا را بسيار ياد كنيد تا شما رستگار شويد.))
3-((مراتب ذکر))
نکته سوم ؛ اثرمعنوی ذکر را بایست در مراتب ذکر جستجو کرد، چرا که از منظر آیات و روایات ذکر سه مرتبه دارد و هر مرتبه اذکر اثر خاص خودش را دارد؛
الف-ذکر زبان؛
مقصوداز ذکر زبانی حمد و ثنای الهی، نجوا کردن (آهسته حرف زدن)، درد دل کردن، درخواست کمک از درگاه خدای سبحان و پناه بردن از شر شیاطین انس و جن به آن بارگاه مقدس است. ذکر زبانی گرچه نسبت به مراتب دیگر ذکر پایین تراست ولی در عین حال اثر خاص خودش را دارد ولی مهم این است که ذکر زبانی لقلقه زبان نشود و همراه با غفلت دل نباشد، بلکه ذکر زبانی نشان ذکر قلبی و ابراز مکنون دل باشد یا دستکم مقدمه ذکر قلبی گردد: «وَاذْکر رَّبَّک فِی نَفْسِک تَضَرُّعاً وَخیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ وَلاَ تَکن مِّنَ الْغَافِلِینَ؛:(55 /اعراف) : پروردگارت را درل خود ، از روی تضرّع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان، یاد کن و از غافلان مباش!»
ب-ذکر قلبی؛
مقصود از ذکر قلبی همان توجه قلبی به خدای سبحان است که دل را صفا و صیقل داده، جلوهگاه محبوب میکند و روح را تصفیه کرده، انسان را از قید اسارت نفس میرهاند. اگر قلب به تذکّر محبوب و یاد حق تبارکوتعالی عادت کرد و با آن عجین شد، انسان را دگرگون میکند، بطوری که چشم، زبان، دست، پا و سایر اعضا، با ذکر حق انجام میگیرد و برخلاف وظایف، امری انجام نمیدهند. کاملترین و بهترین مراتب ذکر نیز همین است که در همه مراتب انسانی، جاری شده و حکمش ظاهر و باطن و نهان و آشکار را در برگیرد و اگر ذکر زبانی نیز از نظر مکتب اسلام مطلوب است و به آن سفارش شده، سرّش در آن است که زبان قلب گشوده شود و بحدی برسد که زبان، چشم، گوش و سایر اعضای بدن از قلب پیروی کنند تا بدینوسیله دل برای ورود صاحب منزل، پاک و پاکیزه گردد.
امام خمینی (قدسسرّه) مینویسد: پس ای عزیز! در راه ذکر و یاد محبوب، تحمّل مشاقّ هرچه بکنی، کم کردهای. دل را عادت بده به یاد محبوب، بلکه به خوا ست خدا، صورت قلب، صورت ذکر حقّ شود و کلمه طیّبه لاالهالاالله صورت اخیره و کمال اقصای نفس گردد که از این زادی بهتر برای سلوک الیالله و مُصلحی نیکوتر برای معایب نفس و راهبری خوبتر در معارف الهیه یافت نشود، پس اگر طالب کمالات... و مهاجر الیالله هستی، قلب را عادت بده به تذکّر محبوب...))
ج-ذکر عملی؛
مقصود از ذکر عملی انست که انسان در عمل، خدا را ناظر و شاهد اعمال و رفتار خود دانسته، هرجا که صحبت واجب باشد، آنجا حاضر بوده و هرجا که صحبت از محارم الهی، گناه و نافرمانی خدا باشد، غایب باشد و در حال گناه و نافرمانی دیده نشود. این نوع ذکر در آیات قرآن، به تعابیر گوناگون، در مورد اعمال انسانی به کار رفته است باتوجه به این مراتب از ذکر است که امام العارفین در این فراز از مناحات شعبانیه ((وله وشیدایی ذکر)) که همان اوج ((ذکر لفظی، قلبی، عملی)) است ازحق تعالی مطالبه می کند از همین رو امام علی علیه السلام در این فراز اینگونه مناجات می کند: ((اِلهی وَ اَلْهِمْنی وَلَهاً بِذِکْرِکَ اِلی ذِکْرِکَ:معبود من! شیدایى و شیفتگى به ذكرت را الهام فرما))
دوم-(( طلب همت بلند))
دومین خواسته عرفانی در این فراز از مناحات ((علو درهمت)) است، همت در لغت از ریشه همّ به معنای عزم قوی، و در اصطلاح علوّ همت عبارت است از سعی و کوشش در تحصیل سعادت و کمال و طلب کردن کارهای بزرگ و عالی، بدون در نظرگرفتن سود و زیان دنیا، به طوری که به سبب دست یافتن به منافع دنیوی شادمان نشود و از فقدان آن اندوهگین نگردد بلکه در طریق طلب، از مرگ و کشته شدن و مانند آنها باک نداشته باشد حضرت علی علیه السلام میفرماید: «بهترین همتها، بلندترین آنها است؛خیر الهمم اعلاها.» وازآن جایی خداوند، تمامی ابزار لازم برای رسیدن به تکامل و وصول به خواسته ها و آرزوها را، در نهاد آدمی تعبیه نموده است.تنها عزم واراده جدی را می طلبد که آدمی بتواند ازابزار دراختیار راه تکامل را طی کرده وبه لقاء الله برسد وچون همت وعزم نقش کلیدی د رسیدن بهاین مقصد دارد امام علی علیه السلام دراین فراز ازمنا جات به ما می آموزد که ازخداوند، همتی عالی طلب نماییم که همان، شهود اسماء حسنایش وره یابی به مقام قدسش می باشد ازهمین رو می فرماید: ((وَ هِمَّتی فی رَوْحِ نَجاحِ اَسْمائِکَ وَ مَحَلِّ قُدْسِکَ: همتم را در قرار گرفتندر مسیر اسمهایت و قرار گرفتن در جایگاه قرار ده))
*******
(شرح بیست و یکم)
((اِلهی بِکَ عَلَیکَ اِلا اَلْحَقْتَنی بِمَحَلِّ اَهلِ طاعَتِکَ وَ الْمَثْوَی الصّالِحِ مِنْ مَرْضاتِکَ فَاِنّی لا اَقْدِرُ لِنَفْسی دَفعاً وَ لا اَمْلِکُ لَها نَفعاً))
در این فراز بیست و یکم از مناجات حضرت علی علیه السلام دو نکته بسیار دقیق و پر معنای عرفانی قابل درنگ و تامل را در قالب مناجات با خدایش عزوجل گذاشتند:
1-((مصاحبت بااهل اطاعت ))
طلب و تقاضای در این فراز از پیشگاه ربوبیت، توفیق مصاحبت با اهل اطاعت است راز این خواست در این است از نظر تربیتی و نیز تجربی ثابت شده است به همان اندازه ای که محیط خانوادگی و تربیت والدین در ساخت شخصیت معنوی و اخلاقی انسان مؤثرند، به همان اندازه بلکه به مراتب بیشتر همنشینی با اولیاء الهی و هم نفس شدن با آنان نیز درشکل گیری شخصیت آدمی نقش مهمی دارند از همین رو برای مصاحبت با اولیاء الهی در آیات و روایات اهمیت خاصی قائل شده است تا آنجا که قرآن کریم از زبان دوزخیان نقل می کند که آنها در قیامت با تأسف و اندوه می گویند: ای کاش با خوبانی چون رسول صلی الله علیه و آله هم نشین بوده و بدها را مصاحب خویش قرار نمی دادیم که بدان، بعد از آنکه سعادت و خوش بختی، تا آستانه منزل ما آمده بود، آن را از ما ربوده و ما را محروم ساختند:
(( یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً یا وَیْلَتیلَیْتَنی لَمْ أَتَّخِذْ فُلانًا خَلیلاً لَقَدْ أَضَلَّنی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنی وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلإِنْسانِ خَذُولاً. (فرقان: 27 الی29):در روز قیامت ظالم، دستش را از شدت حسرت با دندانش می گزد ومی گوید: ای کاش ارتباط و انسی با رسول داشتم. وای بر من، کاش فلان رادوست و همنشین خود نمی گرفتم که رفاقت با او سبب شد که بعد از آنکه ذکر حق سعادت و خوشبختی به سراغم آمده بود، گمراهم نموده وسعادت را از کفم ربود و شیطان برای آدمی مایه گمراهی است وهمچنین قرآن کریم ازهرگونه مجالست با گردانندگان از ذکر الهی نهی کرده ومی فرماید:((فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّی عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیاذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ. (نجم: 29 و 30):پس اعراض نما و اجتناب کن از آنکه از ما روی برگردانیده و جز زندگی دنیارا اراده نکرده است علم آنها در همین حد می باشد.))
در راستای نقش کلیدی همنشینی و مجالست با صاحب نفسان است که امام علی علیه السلام می فرمایند: (اَکْثَرُ الصَّلاحِ وَ الصَّوابِ فی صُحْبةِ اُولی النُّهی وَ الْاَلْبابِ؛(غررالحکم،31،28) بیشترین صلاح و خوبی، در همنشینی با خردمندان و صاحبان اندیشه نهفته است» و باز فرمود: «مُجالَسَةُ الْاَبْرارِ تُوجِبُ الشَّرَفِ؛(همان،ص705) دم خور شدن با نیکان مایه شرافت و برتری خواهد شد».
به دلیل اینکه مصاحبت با صاحب دلان، نقش کلیدی در کسب توفیق آدمی دارند امام علی علیه السلام چنین مصاحبت را از پیشگاه ربوبی تقاضامی کنند و می فرمایند: ((اِلهی بِکَ عَلَیکَ اِلا اَلْحَقْتَنی بِمَحَلِّ اَهلِ طاعَتِکَ وَ الْمَثْوَی الصّالِحِ مِنْ مَرْضاتِکَ: معبود من! به ذات پاکت سوگندت می دهم که مرا به منزل اهل طاعتت و به اقامتگاه جاودانه شایسته از رضای خویش، ملحق سازی))
2-((اظهارعجز درپیشگاه الهی))
هرچند اظهار فقرو شکستن خود دربرابر دیگران در روایات وارده ازاهل بیت علیهم السلام مذمت شده وآمده است از اموری که در پیشگاه حضرت حق منفور است و خداوند از آن کراهت دارد، اظهار فقر و نداری در پیشگاه مردم است؛ چرا که موجب می شود انسان را به کفر نزدیک، و آدمی منفور درگاه حق تعالی شود. امام صادق "علیه السلام" در اینباره میفرماید:
((خداى تعالى تميزى و زينت و اظهار زينت را دوست مي دارد و از كثافت و تميز نبودن و اظهار فقر كراهت دارد و دوست دارد كه اثر نعمت خود را بر بنده اش ببيند. شخصی عرض كرد: چگونه نعمت را ظاهر گرداند؟ فرمود: جامه و لباس خود را نظيف و پاكيزه دارد و عطر و گلاب بر خود بريزد و خانۀ خود را [تعمير و] نيكو كند و آن را جاروب نمايد و پيش از غروب آفتاب چراغ روشن نمودن فقر را برطرف مي كند و روزى را زياد مي گرداند: ارشادالقلوب، ج2، ص275، ترجمه مسترحمی))
ولی اظهار فقر هم ازجهت وجودی که حدوثا وبقاء محتاج به حق تعالی است، و هم از نظر فقر مالی و معنوی و شکستن خود در پیشگاه ذات باریتعالی نه تنها مذمت نشده بلکه نشانه اوج معرفت بنده نسبت به حق تعالی دانسته شد بگونه که ای فخر ممکنات رسول اعظم می فرماید: «الْفَقْرُ فَخْرِی وَ بِهِ أَفْتَخِرُ:عوالی اللئال ج1، ص3840) فقر افتخار من است وبه فقری افتخار می کنم»و امام علی (ع) پس ازآن دو درخواست دراین فراز اظهار فقر نموده ومیفرماید: ((فَاِنّی لا اَقْدِرُ لِنَفْسی دَفعاًوَ لا اَمْلِکُ لَها نَفعاً:چه من قادر نیستم که شری از خود دفع و یا نفعی را به خود جلب نمایم)).
*******
(شرح فراز بیست و دوم)
((اِلهى اَنَا عَبْدُكَ الضَّعیفُ وَ مَمْلُوكُكَ الْمُنیبُ فَلا تَجْعَلْنى مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَكَ وَ حَجَبَهُ سَهْوُهُ عَن عَفْوِكَ.اا))
در این فراز بیست و دوم ازمناجات عارفانه، عاشقانه شعبانیه امام علی علیه السلام دو نکته زیبا و لطیف عرفانی وجو دارد که با شرح و تفسیر هر یک از این دو نکته فهم آن برای ما میسر خواهد شد؛
1-((اظهار به فقر وناتوانی))
نکته اول؛ لطیف و بسیار زیبای در مناجات اظهار عجز و اعتراف آشکار و علنی مناجات کننده به عجز و ناتوانی خود در برابر حکیم علی الاطلاق است چرا که آدمى، در عین حال كه موجودى قدرتمند است، ضعیف و ناتوان نیز مىباشد. از یك طرف سر در سوداى تسخیر كرات آسمانى دارد، اما از طرفى دیگر، حتی پشه اى ضعیف كه با نسیم ملایمى جا به جا مىشود، مىتواند آرامش و آسایش از او سلب كند؛ در عین حال كه موجودى توانمند از نظر قواى عقلانى و فكرى است، اما ممكن است در اثر حادثهاى ناچیز، تمامى یافتههاى فكرى و حافظه خویش را از دست دهد. اگر قلب او اراده كند كه لحظاتى دست از كار بكشد و به استراحت بپردازد، از پاى در خواهد آمد، و كارش تمام خواهد شد؛ اگر گلبولهاى سفید بدنش، دست از دفاع بردارند، بدن او عرصه تاخت و تاز انواع میكروبها ویرو وسها گشته و مرگ او حتمى خواهد بود و باچنین اظهار ضعف و درماندگى و عبودیت در پیشگاه محبوب، و ادراك این بیچارگى و ذكر آن موجب روى نمودن خداوند به بنده و عفو او را در پى خواهد داشت و مسیر استجابت با همین اظهار فقر و عجز هموار می شود از همین رو امام العارفین علی علیه السلام با خدای خود اینگونه مناجات می کند: (اِلهى اَنَا عَبْدُكَ الضَّعیفُ وَ مَمْلُوكُكَ الْمُنیبُ:معبود من! من بنده اى ضعیف و گنهكارم، و غلامى در حال انابه و توبه هستم))
2-((خود فراموشی مقدمه ای برای خدا فراموشی))
نکته دوم؛ ((سهو ونسیان)) ادمی حجاب و مانع بین عبد و مولا و محرومیت بنده عاصی از عفو پروردگار است، چرا که نفس اماره و تمایلات نفسانی و همچنین تسویلات شیطانی موجب می شوند که آدمی سخت مجذوب مظاهر دنیوی و گرفتار ((خود فراموشی)) شود، و این خود فراموشی مقدمه ای برای(( خدا فراموشی))گردد، و ادمی به دلیل همین ((خدا فرموشی)) از عفو و رحمت الهی محروم می شود، در قران کریم 45 بار واژه ((نسيان)) تکرار شده و37 بار آن مربوط به انسان است که هشدار می دهد ((خود فراموشی)) مقدمه ای برای((خدا فراموشی)) است، و((خدا فراموشی)) زمینه ای برای محرومیت ازعفو ورحمت الهی و گرفتار شدن انسان به عذاب سخت الهی می باشد، از همین رو در آیات قران آمده است؛
1- در آیه هشتم سوره زمر می خوانیم: «وَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِیبًا إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِیَ مَا کَانَ یَدْعُو إِلَیْهِ مِن قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَادًا لِّیُضِلَّ عَن سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلًا إِنَّکَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ؛ و چون به انسان آسیبى رسد پروردگارش را در حالىکه بهسوى او بازگشت کننده است مىخواند سپس چون او را از جانب خود نعمتى عطا کند آن [مصیبتى] را که در رفع آن پیشتر به درگاه او دعا مىکرد فراموش مىنماید و براى خدا همتایانى قرار مىدهد تا [خود و دیگران را] از راه او گمراه گرداند بگو به کفرت اندکى برخوردار شو که تو از اهل آتشى».
2-و نیز در آیه ۴۴ سوره انعام آمده است: «فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ؛ پس چون آنچه را که بدان پند داده شده بودند فراموش کردند درهاى هر چیزى [از نعمتها] را بر آنان گشودیم تا هنگامىکه به آنچه داده شده بودند شاد گردیدند ناگهان [گریبان] آنان را گرفتیم و یکباره نومید شدند».
3-همچنین در آیه ۳۴ سوره جاثیه آمده است: «وَقِیلَ الْیَوْمَ نَنسَاکُمْ کَمَا نَسِیتُمْ لِقَاء یَوْمِکُمْ هَذَا وَمَأْوَاکُمْ النَّارُ وَمَا لَکُم مِّن نَّاصِرِینَ؛ و گفته شود همانگونه که دیدار امروزتان را فراموش کردید امروز شما را فراموش خواهیم کرد و جایگاهتان در آتش است و براى شما یاورانى نخواهد بود».
به دلیل اینکه ((سهوونسیان)) نسبت به ذکر الهی چنین پی آمد سختی را به دنبال دارد، امام العارفین علی علیه السلام در این فراز ازمناجات شعبانیه اینگونه مناجات می کند: ((فَلا تَجْعَلْنى مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَكَ وَ حَجَبَهُ سَهْوُهُ عَن عَفْوِكَ. پس مرا از كسانى قرار مده كه از آنها روى گرداندى و نیز مرا از آنها قرار مده كه سهو آنها، سبب محرومیت آنان ازعفوت شده است))
*******
(شرح فراز بیست وچهارم)
((اِلهى وَ اجْعَلْنى مِمَّنْ نادَیَتَهُ فَاَجابَكَ وَ لا حَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِكَ فَناجَیْتَهُ سِرّا وَعَمِلَ لَكَ جَهْرا))
دراین فراز بیست وچهارم،امام علی علیه السلام سه تقاضای عارفانه رااز پیشگاه حق تعالی می نمایند که نیازمند به شرح همه جانبه است.
1-((طلب توجه خداوند به مناجات کننده))
خواسته اول؛ هر چند همین تقاضا در فراز بیست و سوم آمده است تکرار آن در این فراز نشان دهنده اهمیت این خواسته است که امام العارفین علی علیه السلام از پیشگاه حق تعالی می خواهد ((خداوند توجه)) به وی کند البته((توجه ویژه)) به آن دسته از بندگانی که وقتی حق تعالی آنها را می خواند و دعوت می کند و بندگان هم عاشقانه به ندا و خواست حضرت باریتعالی پاسخ می دهند و او نیز توجه و نظر ویژهای نسبت به آنان می کند و ((حیات ابدی)) را به آنان اعطا می نماید از همین رو قران درتوصیف آنان می فرماید: ((أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا استَجيبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسولِ إِذا دَعاكُم لِما يُحييكُم ۖوَاعلَموا أَنَّ اللَّهَ يَحولُ بَينَ المَرءِ وَقَلبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيهِ تُحشَرون:(انفال آیه 24)ای کسانی که ایمان آوردهاید! دعوت خودا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی میخواند که شما را حیات میبخشد! و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حایل میشود، و همه شما (در قیامت) نزد او گردآوری میشوید))
امام علی علیه السلام دراین فراز ازحق تعالی می خواهد که همان توجه ویژه اش را به وی داشته باشد ازهمین رو اینگونه مناجات می کند:((اِلهى وَ اجْعَلْنى مِمَّنْ نادَیَتَهُ فَاَجابَكَ: معبود من! مرا در ردیف آنانى قرار ده كه چون صدایشان كردى، به تو جوابدهند و لبیك گویند))
2-((مدهوشی دربرابر تجلی خداوند))
درخواست دوم؛ امام العارفین در این فراز بیست و چهارم ازپیشگاه باریتعالی مقام و مرتبه (صعق: مدهوشی) به هنگام تجلی ذات ربوبی است و می توان در معنای صعق دو احتمال داد.
احتمال اول؛ این است: مقصود از مقام ((صعق)) در کلام امام علیه السلام همان خلع بدن و مرگ اختیاری باشد که بالاترین سلوک باطنی عارف است، به این معنا سالک الی الله در سلوک باطنی به مرتبه ای می رسد که پس از میراندن هواهای نفسانی و رهایی از چنبره لذات و شهوات و رستن از منیت و خود خواهی به مرگ وموت اختیاری دست پیدا می کند بگونه ای که بارها با اختیار و اراده خودش روح را ازبدن خلع و جدا می کند، و می میرد و زنده می شود تولدهای مکرر پیدا می نماید و با عبور از این کانال به ساحت قرب الهی و حریم وصال راه پیدا می کند، استاد شهید مطهری در توضیح خلع بدن و موت اختیاری می فرمایند:
((انسان در نتیجه عبودیت و اخلاص و خود را فراموش کردن و تذلّل در نزد پروردگار و اطاعت محض در برابر پروردگار- میرسد به این مرحله که؛ در عین اینکه بدنش نیازمند به روح است، روحش از بدنش بینیاز میشود، چطور؟ ما الآن، هم روحمان نیازمند به بدنمان است، هم بدنمان نیازمند به روحمان. الآن اگر آن روح و قوه حیات ما نباشد این بدن ما زنده نیست؛ اگر هم این بدن ما نباشد این روح ما در اینجا کارى از او ساخته نیست، نمیتواند کارى بکند. اما آیا همه انسانها همینجورند؟ هم بدنشان نیازمند به روح است و هم روحشان نیازمند به بدن؟ یا اینکه انسانهایى در نتیجه تقرب به خدا و عبودیت پروردگار، میرسند به این حد که لااقل روحشان از بدنشان بینیاز میشود. چطور بینیاز میشود؟ یعنى این قدرت را پیدا میکنند که به اصطلاح روح را از این بدن تخلیه کنند (البته در اینجا تخلیه به معناى مردن نیست)، یعنى همان استقلال روح را در مقابل بدن حفظ میکنند.در زمان خودمان، هستند چنین اشخاصى که قدرت دارند تخلیه کنند، یعنى روح را از بدن منفک کنند به طورى که خودش را مسلط بر این بدن میبیند. بدنِ خودش را میبیند که در اینجا مثلاً مشغول عبادت است و خودش در جاى دیگر سیر میکند، افق وسیعترى را دارد میبیند. کند:مجموعه آثار، ج3،ص))
احتمال دوم؛ مقصود از((صعق)) عبارت از درک قلبی و دریافت باطنی از تجلی حضرت ربوبیت است که عارف و سالک وقتی چنین عظمتی را می یابد مدهوش می شود همانگونه که موسی در کوه طور آن را تجربه کرده است و ایه(143) سوره اعراف آن حالت روحانی را اینگونه توصیف می کند: (فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا: پس چون پروردگار موسى بر كوه تجلّى و جلوه نمود (و پرتوى از عظمت خود را بر كوه افكند)، كوه را متلاشی کرد و موسی مدهوش بر زمین افتاد))
امام علی در این فراز بیست چهارم در ضمن مناجات چنين لحظات نورانی را ازحق تعالی می خواهد و می فرماید: (وَ لا حَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِكَ فَناجَیْتَهُ سِرّا وَعَمِلَ لَكَ جَهْرا: و چون اندك نظرى به آنان افكندى، مدهوش گردند،پس تو با آنها پنهانى، راز گفتی و او در آشکار برایت مخلصانه عمل نمود)).
افزودن دیدگاه جدید