حفاظت از عقاید شیعیان
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| امام بـاقر علیه السلام و حفاظت از عقاید شیعیان
پس از شهادت مظلومانه امام حسین(علیهالسلام) و یاران با وفایش در اثر اعمال ظالمانه بنیامیه جامعه اسلامی دچار هرجومرج و آشفتهگی شدیدی شد که سرانجام با سیطره کامل امویان بر امور مسلمین خاتمه یافت. دراین دوره امام سجاد(علیهالسلام) و به طبع او امام باقر(علیهالسلام) و امام صادق(علیهالسلام) تصمیم گرفتند تا از اقدام مستقیم علیه امویان پرهیز کنند. زیرا در آن شرایط هر اقدامی محکوم به شکست بود و موجب از بین رفتن شیعیان میشد و مهمتر از آن، نهالی را که امام حسین(علیهالسلام) با خون خود بارور ساخته بود، و در حال ثمر دادن بود به خطر میافتاد. این رفتار سبب شد که مردم بهتدریج دریابند که خاندان اموی نه تنها سنخیتی با اسلام ندارند، بلکه هر گونه انتقاد و اقدامی را علیه خود بهشدت سرکوب میکنند.[1]
پسازاین زمان امامان شیعه(علیهالسلام) فعالیتهای خود را تحت لوای تقیه دنبال کردند و این امر در زمان امام سجاد(علیهالسلام) از ضرورت بیشتری برخوردار بود؛ زیرا در اثر خفقان موجود در مدینه جز عده معدودی بقیه افراد جامعه از اطراف اهلبیت(علیهمالسلام) پراکندهشده بودند، تا جاییکه امام صادق(علیهالسلام) میفرماید: «همه مردم جز سه نفر از اهلبیت(علیهمالسلام) رویگردان شدند، «ابوخالد کابلی» ، «یحیی بن ام طویل» و «جبیر بن مطعم» سپس بقیه مردم به آنها ملحق شدند و جمعیتشان زیاد شد».[2]
در این دوره مهمترین اقدام ائمه اطهار(علیهمالسلام) انسانسازی و پرورش نیروی متخصص در امور دینی بود تا با در دست گرفتن سکان علمی جامعه، بتوانند مردم را از گمراهی به وجود آمده توسط امویان نجات دهند. این افراد میبایست از لحاظ تفکر و اندیشه، ایمان و تقوا، تعهد و تخصص در مسائل دینی و اجتماعی به سطح بالایی میرسیدند، تا بتوانند معرفت الهی را پس از آموختن از مکتب اهلبیت(علیهمالسلام) به مردم نیز آموزش دهند. در اثر سیاستهای حکیمانه امام سجاد(علیهالسلام) کمکم شیعیان از حالت انزوا خارج شدند و پیروان اهلبیت(علیهمالسلام) رو به فزونی نهاد.
امام بـاقر(علیهالسلام) با ادامه سیاست پدر بزرگوارشان به رهبری جامعه شیعه ادامه دادند. در این زمان علاوه بر خطراتی که از جانب امویان شیعیان را تهدید میکرد، گروهی از بـدعتگرایان و دین سازان نیز وجود داشتند که عقاید انحرافی و افکار باطلی را در میان شیعیان انتشار میدادند. و حضرت که خطر این جریان را از امویان کمتر نمیدیدند، به مبارزه با افکار انحرافی و بدعتهای دین این گروهها پرداختند.
امام باقر(علیهالسلام) روی همین اصـل خـطاب به شیعیان میفرمود: «ای شیعیان آل محمد(صلیاللهعلیهوآله) شما همچون بالش میانه باشید(یعنی روشی اتخاذ کنید خارج از حـد افراط و تفریط، تا دیگران به شما تکیه کنند) تا آنکه غلو کرده به سوی شما برگردد و آنکه عقب مانده خود را به شما برساند».
در همین موقع مردی از انصار به نام سعد عـرض کـرد: فدایت شوم غالی کیست؟ حضرت فرمود: «مردمی که درباره ما چیزی را میگویند که ما درباره خود نمیگوییم، اینها از ما نـیستند و مـا از آنها نیستیم.»
آن مرد گفت: عقبمانده کدام است؟
حضرت فرمود:«کسی که طالب خیر(دین حق یا عمل صالح) است، خیر به او میرسد(زیرا عاقبت جوینده یابنده بود) و به همان مقدار نیتش پاداش دارد». سپس رو بـه مـا کرد و فرمود: «به خدا از جانب خدا براتی نداریم، و میان ما و خدا قرابتی نیست و بر خدا حجتی نداریم و جز با اطاعت، به سوی خدا تقرب نجوییم، پس هر کس از شما کـه مـطیع خـدا باشد، دوستی ما برایش سود دارد و هـر کـس از شما نافرمانی خدا کند، دوستی ما سودی نخواهد داشت، وای بر شما مبادا فریفته شوید، مبادا فریفته شوید».[3]
ازجمله آسیبهای این بدعتگذاران رواج این اندیشه بود که تشیع تـنها مـحبت است، قبول تشیع یا محبت امیرالمومنین(علیهالسلام) است یا گریه بر مصائب امام حسین(علیهالسلام). این محبت بدون هیچ طاعت و عبادتی، موجب سـعادت و نـجات اسـت.
امام باقر(علیهالسلام) با یک جمله کوتاه، تمام رشتههای اوهام و خـرافات ایشان را بر باد داده، شیعیان خود را بیدار میکرد و شاهراه حقیقت را پیش پای آنها گذاشت و فرمود: «بـه خـدا که شیعه ما نیست، جز آنکه خدای عزوجل را اطاعت کند».[4] یعنی افکار و عقاید باطل، شما را مـنحرف نـسازد، بـدانید یگانه راه سعادت و نجات، اطاعت خداست، و بس. حضرت در روایت دیگری به معرفی ویژگیهای شیعیان میپردازد و خطاب به جابر میفرماید: «ای جابر، آیـا کـسی که ادعا تشیع میکند او را بس است که از محبت ما خانواده دم بزند؟ به خدا شیعه مـا نـیست، جـز آنکه از خدا پروا کند و او را اطاعت نماید. ای جابر، ایشان شناخته نشوند، جز با تواضع و خشوع و امانتداری و بـسیاری یاد خدا و روزه و نماز و نیکی به پدر و مادر و مراعات حقوق همسایگان فقیر و بدهکاران و یـتیمان و راسـتی گـفتار و تلاوت قرآن و بازداشتن زبان از مردم و اینکه آنها امین فامیل خویش باشند». همینکه سـخنان امـام به اینجا رسید، جابر میگوید: عرض کردم، ای پسر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) ما امروز کـسی را کـه دارای ایـن صفات باشد، نمیشناسیم.
حضرت فرمود: «ای جابر به راههای مختلف مرو، آیا برای مـرد کـافی است که بگوید: من علی(علیهالسلام) را دوست دارم و از او پیروی میکنم و با وجود این فعالیت دینی نداشته باشد؟ پس اگـر بـگوید: من رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) را دوست دارم، رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) بهتر از علی(علیهالسلام) است، سپس از رفتار او پیـروی نـکند و به سنتش عمل ننماید، محبتش به پیـغمبر(صلیاللهعلیهوآله) بـه او هیچچیز ندهد، پس از خدا پروا کنید و برای آنچه نـزد خداست، عمل نمایید خدا با هیچکس خویشاوندی ندارد، دوستترین بندگان خـدای عـزوجل، با تقواترین و مطیعترین آنهاست».[5]
از مجموع این روایات استفاده مـیشود کـه این افکار و عقاید انحرافی در زمان امـام بـاقر(علیهالسلام) در میان گروههایی از شـیعیان شایع بوده است و برخی همین محبت خشکوخالی را بدون عمل به تعالیم اسـلام در سـعادت و خوشبختی خود کافی میدانستند[6] و در چنین شـرایطی امـام بـاقر(علیهالسلام) وظـیفه خـود میدانست برای دفـاع از عـقاید شیعیان با این افکار و عقاید باطل مبارزه نماید و جلو این نوع انحرافات را بگیرد و شیعیان را بیدار و هـوشیار سـازد و اگر مراقبت حضرت در حفظ عقاید شیعه و کوشش او در منع کسانی که بر خلاف این راه میروند نبود، تـشیع از محتوا خالی میشد و معلوم نبود، سرنوشت تشیع به کجا منتهی میشد.
پینوشت:
[1]. برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، بخش امام سجاد.
[2]. « ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ قَتْلِ الْحُسَيْنِ (ع) إِلَّا ثَلَاثَةً أَبُو خَالِدٍ الْكَابُلِيُّ وَ يَحْيَى ابْنُ أُمِّ الطَّوِيلِ وَ جُبَيْرُ بْنُ مُطْعِمٍ، ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ لَحِقُوا وَ كَثُرُوا »، طوسی،اختیارمعرفة الرجال(رجال کشی)، نشر دانشگاه مشهد، 1409ق، ص123. و روایاتی از این دست که افراد دیگری را به این سه نفر اضافه میکند. ارتداد در این روایت به معنای خروج از دین نیست بلکه به معنای جدایی از مردم از مکتب اهل بیت(علیهمالسلام).
[3]. «يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ شِيعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ كُونُوا النُّمْرُقَةَ الْوُسْطَى يَرْجِعُ إِلَيْكُمُ الْغَالِي وَ يَلْحَقُ بِكُمُ التَّالِي فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ يُقَالُ لَهُ سَعْدٌ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا الْغَالِي قَالَ قَوْمٌ يَقُولُونَ فِينَا مَا لَا نَقُولُهُ فِي أَنْفُسِنَا فَلَيْسَ أُولَئِكَ مِنَّا وَ لَسْنَا مِنْهُمْ قَالَ فَمَا التَّالِي قَالَ الْمُرْتَادُ يُرِيدُ الْخَيْرَ يُبَلِّغُهُ الْخَيْرَ يُؤْجَرُ عَلَيْهِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيْنَا فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا مَعَنَا مِنَ اللَّهِ بَرَاءَةٌ وَ لَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَ اللَّهِ قَرَابَةٌ وَ لَا لَنَا عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ وَ لَا نَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ إِلَّا بِالطَّاعَةِ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مُطِيعاً لِلَّهِ تَنْفَعُه وَلَايَتُنَا وَ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ عَاصِياً لِلَّهِ لَمْ تَنْفَعْهُ وَلَايَتُنَا وَيْحَكُمْ لَا تَغْتَرُّوا وَيْحَكُمْ لَا تَغْتَرُّوا.» الکافی، کلینی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1407ق، ج2، ص75.
[4]. «لَا تَذْهَبْ بِكُمُ الْمَذَاهِبُ فَوَ اللَّهِ مَا شِيعَتُنَا إِلَّا مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ.»، همان، ج2، ص73.
[5]. « يَا جَابِرُ أَ يَكْتَفِي مَنِ انْتَحَلَ التَّشَيُّعَ أَنْ يَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَوَ اللَّهِ مَا شِيعَتُنَا إِلَّا مَنِ اتَّقَى اللَّهَ وَ أَطَاعَهُ وَ مَا كَانُوا يُعْرَفُونَ يَا جَابِرُ إِلَّا بِالتَّوَاضُعِ وَ التَّخَشُّعِ وَ الْأَمَانَةِ وَ كَثْرَةِ ذِكْرِ اللَّهِ وَ الصَّوْمِ وَ الصَّلَاةِ وَ الْبِرِّ بِالْوَالِدَيْنِ وَ التَّعَاهُدِ لِلْجِيرَانِ مِنَ الْفُقَرَاءِ وَ أَهْلِ الْمَسْكَنَةِ وَ الْغَارِمِينَ وَ الْأَيْتَامِ وَ صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ كَفِّ الْأَلْسُنِ عَنِ النَّاسِ إِلَّا مِنْ خَيْرٍ وَ كَانُوا أُمَنَاءَ عَشَائِرِهِمْ فِي الْأَشْيَاءِ قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا نَعْرِفُ الْيَوْمَ أَحَداً بِهَذِهِ الصِّفَةِ فَقَالَ يَا جَابِرُ لَا تَذْهَبَنَّ بِكَ الْمَذَاهِبُ حَسْبُ الرَّجُلِ أَنْ يَقُولَ أُحِبُّ عَلِيّاً وَ أَتَوَلَّاهُ ثُمَّ لَا يَكُونَ مَعَ ذَلِكَ فَعَّالًا فَلَوْ قَالَ إِنِّي أُحِبُّ رَسُولَ اللَّهِ- فَرَسُولُ اللَّهِ ص خَيْرٌ مِنْ عَلِيٍّ ع ثُمَّ لَا يَتَّبِعُ سِيرَتَهُ وَ لَا يَعْمَلُ بِسُنَّتِهِ مَا نَفَعَهُ حُبُّهُ إِيَّاهُ شَيْئاً فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْمَلُوا لِمَا عِنْدَ اللَّهِ لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَكْرَمُهُمْ عَلَيْهِ أَتْقَاهُمْ وَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِهِ يَا جَابِرُ وَ اللَّهِ مَا يُتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَّا بِالطَّاعَةِ وَ مَا مَعَنَا بَرَاءَةٌ مِن النَّارِ وَ لَا عَلَى اللَّهِ لِأَحَدٍ مِنْ حُجَّةٍ مَنْ كَانَ لِلَّهِ مُطِيعاً فَهُوَ لَنَا وَلِيٌّ وَ مَنْ كَانَ لِلَّهِ عَاصِياً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ وَ مَا تُنَالُ وَلَايَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ.» همان، ص75-74.درسهایی از مکتب اسلام , مهر 1370، سال 31 - شماره 6.
[6]. برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به غالیان کاوشی در جریانها و برآیندها، نعمت الله صفری فروشانی، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول، مشهد، 1378ش.
افزودن دیدگاه جدید