از ابتدای سفرم نگرانی پنهانی، به خاطر وجود همین اولین ها، ته دلم را قلقلک می داد و با همان نگرانی به مقصد رسیدم....
خاطرات طلبگی
در نیمه های شب از سوزش شدید دردی که در انگشت پایم حس کردم از خواب پریدم و متوجه شدم که گزیدگی حشره ای است. اطراف را جستجو کردم دیدم کنار تخت خوابم عقرب زرد رنگی در حال بالا رفتن از دیوار اتاق است...
درب ماشین را که به هم زدم یک نفر حرکت کرد. موهای بلندی داشت. آنقدر که توانسته بود از پشت موهایش را ببندد.از رنگ کاپشنش خوشم آمد. سرمه ای بود و با خط های نارنجی همیشه ترکیب سرمه ای و نارنجی را دوست داشتم.روی شانه اش چیزی آویزان کرده بود. نزدیک تر که شد...
انصافا نمازی که در مدت ۵۰ روز در بند هشت زندان به جماعت خواندم از حضور قلب بسیار بالایی برخوردار بود چون مصداق این روایت بود که نماز را طوری بخوانید که اخرین نماز شماست ، نمازی که اذان گوی نماز قاتل و مکبر قاتل ، کسی که جانماز را پهن می کرد قاتل و...
محقق نبودم ، ملا و آیت الله و دکتر نبودم ولی توو زندگیم ... / یه دفع به خانوم خودم گفتم چرا وقتی میرم سفر یه قرآن بالا سرم نمی گیری ...
استاد قرائتی می گوید در کاشان بودم و دو جلسه درس داشتم یکی با جوانان سوپر دولوکس و یکی هم با بچه های کوچک ... / دیدم که این بچه های کوچک دنبال من می دویدند و ...
يك تاجري از همين قم حدود 500 سال پيش جنس ميبرده تايلند و يك پسري به نام شيخ علي داشت كه طلبه بود.
من خودم که می خواستم بیام قم _آن وقت می شد که از ابتدای جامع المقدمات قم آمد_ وقتی که خبر دادم به خانواده ام، عموهایم و دایی های من و حالا هر کسی که با ما در ارتباط بود موافق نداشتم و دو سه تا مواف
رهبر انقلاب فرمود: آیت الله قزوینی تنها روحانی بود که بر اساس همان آزادگی و بزرگ منشی اش در مقابل شهادت نواب صفوی واکنش نشان داد و در مجلس درس از شهادت او و یارانش به دسیسه دستگاه حاکم انتقاد شدید کرد.
برای قرائت عقد ازدواج به حجر اسماعیل رفتیم. مأموری آمد و گفت اینجا را ترک کنید، به او داستان جاری نمودن صیغه ازدواج را گفتم، آدم خوبی بود دو طرف حجر اسماعیل را بست و ما تنها در این مقام .....