سه ماموریت اصلی یک روحانی به عنوان مبلغ دین
مبلّغ دینی به جاذبه های متنوعی نیاز دارد. هر اندازه این جاذبه ها در روح گوینده بیشتر وجود داشته باشد، تبلیغ او نیز جذاب تر خواهد بود.
سرمایۀ مبلّغ باید به گونهای به مخاطب بذل شود که آن ها را هم دانا و هم توانا کند؛ انسان ها قبل از نیاز به دانایی نیازمند توانایی هستند.
بنابراین مبلّغ دین وظیفه دارد در تبلیغ خود مخاطب را توانمند سازد؛ در نسخۀ مبلّغ دین باید هم شفاء و هم علم و دانایی برای مخاطب وجود داشته باشد.
این نوشتار سه وظیفه مهم مبلّغ دین را مورد بررسی قرار می دهد که به قرار ذیل می باشد:
1-محتوا. لازمه محتوای قوی، دانایی و علم است.
2-مادر بودن. لازمه مادر بودن، دگردوستی می باشد.
3-بصیرت. لازمه بصیرت، روانشناسی است.
*محتوا
در بحث محتوا، ذکر دو مسأله مهم ضروری است که عدم توجه به آن دو می تواند محتوا را در هر موضوع و با هر بیان و شیوهای که ارائه می شود، دچار ضعف کند.
بنابراین، مبلّغِ دین غیر از تسلط بر محتوای سخنرانی خود، باید به این دو مطلب که از جنس علم و فهم بوده به طور عمیق آگاه بوده و باور داشته باشد. یکی شناخت فرهنگ حاکم بر جهان و عوامل موثر در ایجاد آن و دیگری شناخت سطح فکری مخاطبان.
الف: شناخت فرهنگ حاکم بر جهان و عوامل مؤثر در ایجاد آن
یکی از مسائلی که هر مبلّغ باید به آن آگاهی کافی داشته باشد، درک سمت و سوی حرکت جهان بشری است. آگاهی به این مسأله موجب میشود که موضوع سخنرانی تأثیر عمیق تری بر مخاطب بگذارد؛ چرا که درک حرکت جهان بشری اگر برای مبلّغ از اهمیت برخوردار باشد، محتوای سخنرانی او را تحت تأثیر قرار داده و در گفتار وی نیز منعکس خواهد شد.
مبلّغ نباید مخاطب خود را در موضوع جزئی، حبس کند؛ بلکه باید در جزئی ترین مسائلی که بیان میکند به روند بشریت و حرکت تاریخ توجه خاص داشته باشد.
همچنین مبلّغ باید از فرهنگ حاکم بر جهان بشری و عوامل تاثیر گذار آن را آگاهی داشته باشدکه چه عواملی حرکت جهان را به سمت کنونی سوق داده است.
هر مبلّغی باید با نبض جهان بشری آشنا بوده که چگونه قلب جهان بشری به تپش در می آید؛ چه مسائلی باعث کُند شدن تپش یا تُند شدن آن می شود.
در روایت آمده است که عالِم دینی باید به زمان خود دانا و آگاه باشد؛ یعنی عالِم دینی در مورد هر مسأله ای که می خواهد سخن بگوید، بسا آن مسئله متأثر از فرهنگ حاکم بر جهان بشری باشد؛ حال اگر عالِم دینی، به زمان و فرهنگ حاکم بر جهان خود آگاه نباشد چه بسا ممکن است در بیان عِلل و ریشه ها، مواردی را عنوان کند که آن ها نه تنها عوامل اصلی و ذاتی نبوده بلکه از عوامل ریشه ای و اصلی نیز غفلت کرده باشد.
* مثال
مثلاً گردبادی را در نظر بگیرید که نه تنها اشیاء سبک بلکه انسان ها را نیز با خود به فضا برده است؛ حال در این گردباد هر چیزی با هم برخورد کرده و انسان ها نیز با یکدیگر اصابت میکنند.
انسان ها از این که تحت تأثیر و تدبیر گردباد هستند، غافل شده و گمان میکنند به اختیار خود به هم اصابت میکنند. چنین انسان هایی توجه ندارند که در گردباد قرار گرفته و زندگی آنها زندگیِ گردبادی است؛ این افراد نه تنها از حرکت خود به سوی بالا آگاهی ندارند بلکه توجه ندارند که این بی نظمی به اختیار خودشان نیز نیست.
چنین کسانی غافل هستند که گردباد موجب شده که آن ها به این طرف و آن طرف حرکت کنند. ممکن است در چنین وضعیتی که همه چیز آشفته شده برخی نیز سوء استفاده کرده و حرکت ناهموار و ناسالم جامعه را افزایش دهند.
از این جهت انسان هایی که در دام گردباد افتاده اند، ممکن است به یکدیگر بدبین شده و به هم ناسزا گویند، غافل از این که تمام حرکت ها، برخوردها و درگیری ها ناشی از گردباد است.
حال اگر ناگهان گردباد از حرکت باز ایستد، معلوم خواهد شد آن چه بر سرشان آمده به خاطر گردباد بوده است.
در اینجا این سؤال مطرح می شود: آیا بین مبلّغینی که به گردباد جهانی و عوامل ایجاد کننده آن آگاهی دارند با مبلّغینی که تنها زد وخوردها را می بینند و بدون این که توجهی به عوامل اصلی این زد وخوردها داشته باشند، فرقی وجود ندارد؟.
بنابراین نوع تبلیغ این دو گروه، با هم بسیار متفاوت است؛ پس چگونه می توان از این نوع دانایی ها چشمپوشی کرد؟.
فرهنگ حاکم بر جهان، همان گردبادی است که انسان ها خواسته یا ناخواسته در آن اسیر هستند؛ بشریت در مسیری حرکت می کند که این گردباد اراده می کند؛ در این بین افراد اندکی خود را نجات داده و مخالف با حرکت گردباد جهانی به تکاپو مشغول هستند.
اینکه گفته می شود کثرت گرایی ضدِ عقل گرایی است نیز از همین جهت می باشد چون اکثریت تحت فرمان گردباد جهانی هستند.
بنابراین، با دو نگاه: «نگاه کلی» و «نگاه جزیی» می توان به مسائل نگاه کرد.
گاهی مسائل با نگاه کوتاه مورد بررسی قرار گرفته و گاهی با نگاه بلند به مسائل نگاه می شود؛ وقتی با نگاه کوتاه موضوعی مورد قضاوت قرار گرفته، برنامه ریزی در رابطه با آن نیز جزئی خواهد بود و وقتی موضوعی با نگاه بلند و کلّی دیده شود، ارائه برنامه در مورد آن نیز کلّی می باشد.
یک حادثه، یک کشور و یک جریان، در نگاه جزئی و کلّی یکسان دیده نمی شوند؛ چه بسا در نگاه جزئی به یک حادثه، منفی و در نگاه کلّی، همان حادثه مثبت دیده شود.
نگاه همه جانبه رهبر معظم انقلاب به روند حرکتی جهان
به همین خاطر است که در بسیاری موارد، نگاه رهبر معظّم انقلاب، چون به روند حرکتی جهان بشری توجه ویژه داشته، نگاهی دقیق تر بوده و با واقع نیز مطابق تر است.
باید توجه داشت که تنها کسانی می توانند از اقدامات فرهنگی خوب و مؤثری برخوردار باشند که از نبض جهان و از تپش قلب جهان که عصاره قلوب تمام مردم روی زمین است، آگاه باشند.
مثال
همه عقلای عالم بی حجابی را مذمت کرده و آن را زشت می شمارند. گاهی برخی مزدوران، نقشه بی حجابیِ زنجیرهای را در جامعه طراحی می کنند. در این صورت باید به شدت با چنین افرادی برخورد کرد. اما در غیر از آن، چگونه باید بیحجابی را ریشه کن نمود؟. وقتی دختری بدحجاب در خیابان دیده می شود، چگونه باید او را مورد ارزیابی قرار داد؟؛ دختری که در خانواده ای بزرگ شده که در آن بدحجابی، یک پدیده عادی تلقی می شود؛ دختری که در خانواده ای بزرگ شده که در آن فیلم های مبتذل، عادی محسوب می شود؛ دختری که والدینش از مالِ حرام، شکمِ فرزندان خود را پُر نموده اند، حال چنین فردی با حجاب زننده وارد خیابان شده است، چگونه باید رفتار او را ارزیابی کرد؟.
از یک طرف کارها و فعالیت های فرهنگی و عقیدتی بسیار اندک انجام شده و از طرفی جهان نیز بی حجابی را ترویج می دهد و از طرف دیگر وسایل روز و تکنولوژی، روز به روز افزایش می یابند و متأسفانه به گونه ای است که زمینه بدحجابی، گناه و انحراف را بیشتر فراهم می سازد.
بی حجابی، فرهنگ حاکم بر جهان امروز است و در اکثر کشورهای اسلامی نیز رسوخ پیدا کرده است.
با کسی که از دنیای حجاب و عفت و از دنیای دین و معرفت، چندان بویی نبرده است و محیط اطراف او نیز در بدبخت کردن او هماهنگ بوده چه توقعی می رود؟.
نگاه کلّی به بدحجابی
فردی که نگاهش کلّی و آگاه بوده و چشمان او در عقلش می باشد، تمام مسائل را در نظر گرفته و بررسی می کند. مثلاً چنین دختر بدحجابی در چه خانواده، با چه درآمد، با چه تربیت، با چه آموزش و در چه جامعه ای بزرگ شده است؛ بعد متناسب با وضع روحی و تربیتی او پدیدۀ بدحجابی او را مورد ارزیابی قرار می دهد.
این نکته را باید در نظر داشت که ما در مورد ارزیابی چنین پدیده هایی به بحث نشسته ایم نه برخورد و مجازات؛ زیرا مجازات، وظیفه سخنران و مبلّغ نیست. ممکن است قانون صلاح را در این ببیند که با چنین وضعی برخورد کند؛ این مسأله به بحث مورد نظر مقاله مربوط نمی شود و تنها ارزیابی چنین پدیده هایی مدنظر می باشد.
آیا قانون از یک دزد به این دلیل که آن دزد در خانواده ای بزرگ شده که والدین او نسبت به تربیت دینیِ او بی توجه بوده اند، خواهد گذشت؟؛ روشن است که قانون نمی گذرد و مجازات می کند ولی یک مصلح اجتماعی و یک روشنفکر و تحلیل گر اجتماعی باید این مسائل کلّی را نیز در نظر داشته باشد.
بحث در مورد بررسی حکیمانه انحرافات اجتماعی و ریشه های آن می باشد. مبلّغ نباید در منبر، مجرم را مجازات کند، زیرا مجازات مجرمان بر عهده قانون و قاضی و دادگاه است؛ مبلّغ باید ریشه های جرم را بیان کند. مبلّغِ دین نباید تنها ریشه های شخصی و جزئی را ببیند بلکه بیش از آن باید به ریشه های غیر شخصی بپردازد. پیامبران به این خاطر در ابتدا به سراغ حاکمان و خواص جامعه می رفتند چون تأثیر گذاری عوامل کلّی بسیار زیاد است.
بنابراین انحراف همان انحراف است اما وقتی نگاه، بزرگ تر و کلّی تر شد، انسانِ منحرف در دید ناظر، کمتر تحقیر می شود. هر اندازه منحرف در انجام انحراف، بی تقصیرتر باشد، پستی و قُبح انحراف او کمتر می شود.
به همین جهت است که ائمه اطهار علیهم السلام در روایات خود، ملاک عقاب و ثواب را عقل آدمی دانسته اند.
مثلاً دو نفر یک انحراف و گناه مشابه را مرتکب می شوند ولی هرگز آن دو انحراف به یک اندازه قبیح نیستند. حُسن و قُبح فاعلی به شدت در حُسن و قبح فعلی تأثیرگذار است.
بنابراین کسی که با نبض جهان آشناتر بوده و روند جامعه بشری را بیشتر درک می کند، آنگاه که به تعلیم معارف دینی می پردازد، خلاق تر عمل می کند؛ وقتی به تبلیغ دین می پردازد، تأثیر بیشتری میگذارد، چون نبض جهان را بیشتر در دست داشته و نوع انسان را بهتر می شناسد.
علت گرایش به اسلام
در عصر حاضر پدیده گرایش به اسلام بسیار زیاد اتفاق می افتد، چه عواملی باعث این وضع شده است؟؛ آیا چون مسلمانان، افکار اسلامی را به نحو اتمّ و أحسن ترویج و تبلیغ کرده اند، اسلام در حال پیشروی است یا این پدیده به خاطر آن است که جهان غرب بیش از دو قرن از دین و معنویت به شدت فاصله گرفته است؟.
آیا غرب از سلوک مادی خود خسته شده و یا معارف اسلامی به قدر کافی به گوش غرب رسیده است؟؛ آیا می توان گفت که افراط غرب در امور مادی، موجب دل زدگی آن ها شده است؟.
آیا انسان میتواند برای همیشه از معنویت و پرستش خداوند فاصله بگیرد؟؛ آیا انسان میتواند همیشه برخلاف امیال درونی خود حرکت کند و یا این حرکت یک حرکت موقتی است؟.
بنابراین لازم است برای سؤالات ذیل پاسخ مناسبی داشته باشیم:
امروزه چه فرهنگی بر جامعه بشری حاکم است؟.
چه فرهنگی در جهان شرق حاکم است؟.
چه فرهنگی در ایران حاکم است؟.
روند بشریت امروز به چه سمتی است؟.
چگونه میتوان با روند بشری آشنا شد؟.
چگونه میتوان حرکت جهان بشری را لمس و احساس کرد؟ و...
آری، این نوع سؤالات، بسیار مهم و اساسی میباشند.
اگر عوامل مؤثر در انحرافاتی که یک شخص انجام میدهد به گونه ای بود که مثل لامپ روشن می شدند، آنگاه به خوبی دیده می شد به محض آن که فرد دچار گناه می شود چه لامپ های بسیاری در جهان روشن میگشت.
اگر لامپ های انحراف دیده شوند چه بسا نوع سخنرانی های بسیاری از مبلّغین، رنگ و بوی دیگری به خود خواهد گرفت؛ آیا غفلت از این نوع آگاهی های کلّی، زیانبار نیست؟.
یکی از بزرگترین عوامل انحراف و ارتکاب جرم و گناه، دسیسه های دنیای غرب و فرهنگ آن است.
البته مشکل تنها از تهاجم فرهنگی دشمنان دین نیست؛ گرچه جهان غرب، یکی از بزرگترین عوامل بدبختی بشریت است ولی کوتاهی کسانی که مدافع دین اسلام هستند نیز می تواند یکی از عوامل مؤثر در این بدبختی باشد.
هر جا که مدافع اسلام و عالِم دینی، وظیفه خود را درست انجام داده، آنجا زیبا شده است.
در هر برههای از زمان که دین رشد کرده، بشریت نیز رشد نموده است؛ رشد دین به وسیله علماء و مبلّغین دین می باشد؛ در هر زمانی نیز که دین ساقط شده یا یکنواخت و بیاثر مانده، بشریت نیز متوقف شده است؛ سقوط و توقف دین به سقوط و توقف عالمان دین می باشد.
خداوند در قرآن کریم به حضرت موسی علیه السلام دستور می دهد که به سراغ فرعون برود. اولین سؤال این است که چرا پیامبرخدا باید به سراغ فرعون برود؟.
فرعون نماد عوامل به وجود آورندة فرهنگ غلط و غیر توحیدی در جهان بشری است. بنابراین، باید فرعون های زمان ها را شناخت. جهان بشری فرهنگ غلط خود را از قدرت های زمان می گیرد.
حال این سؤال مطرح می شود: کدام یک از این موارد: علم، قدرت، دین، صنعت، کفر، ایمان، اخلاق، نفاق، دروغ و بداخلاقی بر جهان امروزی حکومت می کند؟.
کدام یک از این دسته: «عالمان، حکیمان، ثروتمندان، قدرتمندان، ظالمان و یا مؤمنان» امروزه در چرخیدن چرخ جوامع بشری نقش دارند؟.
ب: شناخت سطح فکری مخاطبین
هر گوینده ای باید متناسب با سطح فکری شنونده سخن بگوید، لکن همیشه در توضیح این مسأله به ما گفته اند که بالاتر از سطح فکری مردم سخن نگویید ولی کمتر گفته اند که پایین تر از سطح فکری مردم نیز سخن نگویید.
به نظر می رسد در کشور ما برخی از گویندگان، پایین تر از سطح مخاطبین خود سخن می گویند و این خود یکی از عوامل گریز برخی از شنوندگان می باشد. نباید مردم را با ذکر چند خواب و داستان های بی روح یا بیانات غیر مفید معطل نمود.
مردم کشور ما رشد کرده و قابلیت های خاصی دارند و خصوصاً این قابلیت ها بعد از انقلاب اسلامی بیشتر شده است. هم خوب گفتن لازم و هم به جا گفتن مناسب می باشد.
معمولاً امروزه بیش از آن که گویندگان بالاتر از سطح فکری مخاطبین خود سخن گویند، پایین تر از سطح آن ها سخن می گویند. البته عکس آن نیز وجود دارد.
بنابراین، در مسئله محتوا باید به این مسائل کلّی توجه کامل و جدی داشت.
*مقام مادری
لازمه مقام مادری دگر دوستی است. تا انسان به سرنوشت دیگران علاقه مند نشود، به طوری که درد دیگران موجب درد و پریشانی او نگردد، چنین شخصی نمی تواند به دل ها امید، حیات و حرارت ببخشد.
گاهی ممکن است فردی برای دنیای خود همدرد مردم شود و همدردی نیز برای او کسب و کار شود، در این صورت نیز نمی توان دل ها را فتح کرد.
حال و هوای یک مبلّغ دین دقیقاً باید مانند پدر یا مادری باشد که فرزندشان دچار بیماری سخت است. والدین در مهرورزی به فرزند خود ادا در نمی آورند چون دلشان در گرو فرزندشان است.
مبلّغ گاهی همدردی می کند چون از این راه می تواند بر مردم حاکم شود و راه خود را بگشاید. این نوع رفتارها که کاملاً دروغین و ریاکارانه است تاثیری به حال مردم نخواهد داشت.
بنابراین، یک مبلّغ هم باید معلم هم مادر و هم طبیب باشد. امروزه گاهی دیده می شود نسبت به دو امر اخیر بی مِهری می شود؛ بلکه بُعد معلّمیِ برخی نیز کم رنگ شده و صرفاً منابر به چند نصیحت، موعظه، ذکر چند قصه و خواب به پایان می رسد و این فاجعه است.
* بصیرت
لازم است مبلّغینِ دین نسبت به مخاطبین خود بصیرت داشته باشند. لازمۀ داشتن این نوع بصیرت، روان شناسی است. هر اندازه روان شناسی انسان قویتر شود، بصیرت او نیز نسبت به مخاطب خود بیشتر خواهد شد.
مبلّغ دین باید آن قدر در روان شناسی قوی باشد که به راحتی بتواند روح و روان مخاطب خود را تشخیص داده و در روح او نفوذ نماید.
میگویند در گذشته طبیب ها به طور حدسی تشخیص میدادند و اما طبیب های امروزی بیشتر حسّی شده اند.
مبلّغ نیز باید حدسی کار کند؛ یعنی بتواند وضعیت روحی مخاطب خود را احساس کند. چنین چیزی مستلزم این است که گوینده و یا مبلّغ این قدرت را داشته باشد که بتواند با روح مخاطب خود مرتبط و متصل شود.
در بیان معارف دین نباید ذهن بگوید و ذهن هم بشنود بلکه باید دل بشنود و دل هم بگوید.
باید توجه داشت که منظور از روان شناسی در این مبحث، روانشناسیِ حقیقی، عمیق و حضوری است نه صرفاً روان شناسی ذهنی و خشک که اثری نداشته باشد.
یکی از راه هایی که میتوان به این نوع روان شناسی دست یافت این است که هدایت بندگان خدا برای انسان مبلّغ مهم و حساس شود. یعنی همان طور که اگر نماز نخواند، دچار پریشانی میشود، اگر امر هدایت را نیز رها کرد پریشان شود.
یکی از کارهایی که باید انجام گیرد تهی کردن دل از خودخواهی است. منظور از خودخواهی، غرور نیست بلکه منظور، خود را ملاک قرار دادن است. البته غرور یکی از نشانه های خودخواهی است. انسان باید دگردوست شود و دگردوستی مستلزم عدم حسادت، بخل، غرور و امثال آن می باشد.
کار دیگر مبلّغ این است که نوع انسان را بشناسد. مبلّغ باید به طور عمیق با امیال درونی انسان آگاه باشد. باید عقل، دل، نفس، فطرت، روح، جسم و مزاج را در انسان بشناسد. زیرا بیشتر این مسائل، مشترک بین انسان ها است. همچنین باید نسبت به نوع روان شناسی که امروزه در دانشگاه ها مطرح است نیز آگاهی داشته باشد.
اگر مبلّغ در شناخت کُدها، اصول و قواعد کلّی همّت کند، میتواند بسیار موفق باشد.
ذهن مبلّغ نباید درگیر مسائل جزئی شود بلکه با هر مسئله جزئی باید به یک یا چند قاعده کلّی منتقل شود و این نیز مستلزم رشد عقلانی است؛ اگر ذهن انسان عادت به شکار کُدها و قواعد کلّی داشته باشد، روانشناسی انسان قوی خواهد شد.
امروزه زمانی است که اگر انسان هوشیار شود و نسبت به این نیازها آگاهی پیدا کند، بسیار جدی خواهد شد.
افزودن دیدگاه جدید