درس هایی از قرآن کریم 7
موضوع: بهرهگیری از سرمایه عمر
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
عمر ما دارد آتش میگیرد و عمرمان را به چیز کمی میفروشیم. به گرفتن یک سیکل و دیپلم و فوق دیپلم و لیسانس و فوق لیسانس قانع میشویم و حال این که استعداد و ظرفیت ما از این مدارک بیشتر است. ما بیش از این که هستیم، هستیم. منتهی باقیاش را تلف میکنیم فکر میکنیم بیش از این نشد. باید بنشینیم تدبیر کنیم. اگر تدبیر کنیم خیلی چیز گیر ما میآید.
من یکوقتی مثل زدم و یک عده هم خندیدند. خوب بخندند. ما در یک سبزی که میخریم چون مدیریت نداریم، چهار بار پول گل کشی میدهیم. گل کشی اول سبزیکار از اطراف شهر و روستا، سبزی را با گِلش به میدان میآورد. وقتی با ماشین میآورد گل هم جزء سبزی حساب میشود. روی باسکول میرود. دوم وانتی از میدان سبزی، سبزی را تا درون محله میبرد. این هم سبزی را با گل میبرد. این پول دوم گل کشی. سوم اینکه ما سبزی را میخریم با زنبیل و ماشین و پیاده خانه میآوریم. پاک میکنیم. گلهای سبزی را در سطل زباله میریزیم. شهرداری دوباره میآید این گلها را برمیدارد و به بیابان میبرد. یکبار دیگر بگویم. گل از بیابان به میدان بار، گل از میدان بار به محله، سوم گل از محله به خانه، چهارم گل از خانه به بیابان. این مدیریت ما در سبزی خوردن است. ببینید چقدر ما ضرر میکنیم. بسیاری از کارهای ما همینطور است.
غذا خوردن ما همینطور است. میگوید: امروز سردیام شده است. میگوییم: چای دارچین بخور. چای دارچین میخوریم، گرممان میشود. یک خرده کاهو بخور. کاهو میخوریم میگوییم: سردم شد. زنجبیل بخور. زنجبیل بخوریم گرممان میشود یک خیار بخور. خیار میخوریم میبینیم سردمان شد. هی از صبح تا شب گرمش میشود، سردش میشود. این هم مدیریت شکم است.
1- حفظ استعدادها از تلف شدن
دست به هرجا میزنیم اسراف عمر، کاغذ، دارو، ساختمان، خیلی اسراف میکنیم. یکی از دعاهای امام زینالعابدین در صحیفه این است. «وَ حَصِّنْ رِزْقِى مِنَ التَّلَفِ» (صحيفه سجاديه، ص 98) خدایا رزقی که به من دادی حفظ کن. رزق من دارد تلف میشود. جوانی هدر میرود. عمر هدر میرود. ساعتها هدر میرود. روی این زمینه در جلسه قبل صحبت کردم که بیایید از شب های زمستانی و روزهای تابستانی استفاده کنیم. قانع نباشیم. درسهای دانشگاه و حوزه را بخوانیم. اما قانع نباشید.
من طلبه سراغ دارم هم دوره خودم بود. خدا رحمتش کند. آقای محمدی اشتهاردی، یک طلبه بود مثل باقی طلبهها، هم دوره بودیم. از نوجوانی تا همین اواخر، مرحوم شد. ایشان یک طلبه بود دویست کتاب علاوه بر درسهای حوزه نوشت. ما عالم داریم پانصد جلد کتاب نوشته است. انسان خیلی ظرفیت دارد. اساتید دانشگاه به هیأت علمی قانع نشوند. تمام اساتید دانشگاه ایران میتوانند هفتهای یک کتاب مطالعه کنند. حالا برای اینکه از دور قضاوت نکرده باشیم، اگر کارشان سنگین است دو هفته یک کتاب، مطهری 52 کتاب دارد و سال هم 52 هفته است. هر هفته یکی از کتابهای مطهری را مطالعه کنند. تمام اساتید دانشگاه ما علوم مطهری را دارند.
2- انتقال مهارتها از هنرمندان به جوانان
یک نهضتی دیگر، نهضتهایی که باید بشود. نهضت انتقال مهارت است. یکی از مسجدهای تهران یک خانه گرفته، شهردار هم شنیدم یک کارهایی کرده است. منتهی اطلاعاتم در این زمینه دقیقتر است. در محله یک محلی میگیرند. زنهای هنرمند یک خانمی در خانه نشسته بیکار است ولی هنرمند است. یک هنری دارد، بافندگی، شیرینی پزی. این خانم میآید دخترهای محله میآیند این هنر را از این خانم یاد میگیرند. هنر یاد بگیرید. الآن تقریباً بگویم که دروغ نباشد، تقریباً نیمی از مردم ایران شنا بلد نیستند. کشور ما شمالش آب است. دریای خزر، جنوبش آب است خلیج فارس، آنوقت نصف ایرانیها میلیونها ایرانی در آب میافتد و مثل آجر پایین میرود. تو تابستان نداشتی. استخر نبود. کسی نبود برنامهریزی کند. این بودجههای فرهنگی کجا میرود؟ شهردار هر منطقهای بیاید به جای کار فرهنگی به تمام مردم منطقه شنا یاد بدهد. ما کار فرهنگی هم که میکنیم مجسمه درست میکنیم. پرده برداری میکنیم. بعداً اسم خیابان را هم عوض میکنیم. فردا هم میگوییم: این تکه برای دوچرخه سواران نارنجی میکنیم. دومرتبه سیاهش میکنیم. پول فرهنگی ما دارد آتش میگیرد.
من یکوقت به شهردار گفتم: شما یک اسلام شناس دم دستت باشد. گفت: این کار را کردم. هرچه میخواهید پول فرهنگی بدهید از اسلام شناس بپرس کشوری که شمال و جنوبش آب است و مردمش شنا بلد نیستند، شنا را یاد اینها بدهید. یک چیزی هم از خودشان بگیرید. الکی نگویند: شنا بلد نیستم و مفت در استخر بیایند. مثلاً پنجاه تومان میخواهد بگیرد، بیست تومانش را خودش بدهد که الکی نباشد. چون گاهی باید پول گرفت. این پول گرفتن هم آیه قرآن است.
میآمدند در گوش پیغمبر پچ پچ میکردند، او میرفت،او میرفت... پیغمبر خسته شد. آیه نازل شد. هرکس میخواهد در گوشی با پیغمبر حرف بزند، برود به فقیر کمک کند بعد بیاید. دیدند این پولی شده گفتند: نه، غرض عرض سلامی بود. آیه نازل شد، خیلی نامرد هستید. پیغمبر مفت در گوشی، تا پولی شد، غرض عرض سلام است. اینها همه آیه قرآن بود. «أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقات» (مجادله/13) تا دیدید پولی شد فرار کردید. فقط یک نفر به این آیه عمل کرد، حضرت امیر بود به فقیر پول داد و آمد یک چیزی را در گوش پیغمبر گفت. دوباره یک چیزی یادش آمد باز یک پول داد و آمد. تنها آیهای که در کرهی زمین در قرآن یک نفر به این عمل کرده است همین آیه است. البته آیات دیگر هم هست که فقط پیغمبر عمل کرده است. جای پیغمبر هم فقط حضرت علی خوابید.
یک نهضتی میخواهیم. در هر محلهای این شوراهای اسلامی بیایند بگویند: در محله چند نفر آدم هنرمند است. خطاط است، هنر است. قاری است، قرائت قرآن هنر است. خیاط است، هر هنری دارد معلم شود و از همان امکانات حسینیه و مسجد در مسجد بیایند. در یک خانه بیایند و هرکاری میخواهند بکنند. در اتاق شهرداری بیایند و یک هنری یاد بگیرند و بروند. بگویند: خدا پدرش را بیامرزد. آن زمانی که فلانی شهردار بود، ما سه هنر یاد گرفتیم. یک دخترم خیاطی یاد گرفت. یک دخترم مکانیکی یاد گرفت. مکانیکی برای مردهاست. کارهای ظریف!
کار عار نیست. افتخار است. به امام باقر گفتند: مادر آشپز، گفت: الحمدلله! آشپزی هنر است. تو فحشم دادی یا دعایم کردی؟ این دعا بود. مادر آشپز، آشپزی هنر است و افتخار میکنم.
3- نقش کار و تلاش در زندگی
کار چند فایده دارد. 1- نقش کار... بسم الله الرحمن الرحیم... موضوع: جلوگیری از هدر رفتن، حالا هدر رفتن عمر، مال، کاغذ، دارو، زمین، مکان.
کار چه اثری دارد. نقش کار: 1- کار برای سلامتی؛ آدمهایی که کار میکنند. سالمتر هستند.
عزت، آدمی که کار دارد عزیز است و دستش جلوی کسی دراز نیست.
خودکفایی، آدمی که کار میکند نیاز ندارد از پدرش، همسرش، شوهرش دست دراز کند و پول بگیرد.
پر کردن ایام فراغت، این کار است.
امکان کمک به دیگران؛ کسی که کار میکند، پول در جیبش است، امکان کمک به دیگران دارد.
صرفه جویی؛ آدمی که کار میکند چون با زحمت پول گیر آورده است، الکی هم خرج نمیکند. با دقت خرج میکند.
کار نیکو کردن از پر کردن است. کسی که کار میکند امروز این را تولید میکند. فردا نقشهاش را عوض میکند. پس فردا، هر تولیدی روز به روز رشد پیدا میکند. کارهای کوچک مقدمه ابتکار در کارهای بزرگ میشود. ارتباط انسان را با دیگران زیاد میکند.
آدم بیکار با کسی رابطه ندارد. آدمی که کار میکند، اول همکارانش را در منطقه شناسایی میکند، بعد در استان شناسایی میکند. بعد در کشور شناسایی میکند. بعد در دنیا با اینترنت تعامل برقرار میکند. میگوید: من آسانسور فروش هستم. یک آسانسور فروش در ایتالیا هست. یک آسانسور فروش در لندن است. یعنی وقتی این کاره شد هی ارتباطاتش با همکارانش بیشتر میشود.
از شبهای زمستانی استفاده کنیم. ما گاهی وقتها نگاه میکنیم روی تابلوها در بعضی شهرها نوشته: شبهای شیراز، شبهای لبنان، این تابلوها را دیدم. هرچه دیدم میگویم. شبهای بغداد، شبهای تهران، یک کسی نمیگوید: شبهای... یک هنر یاد بگیریم. من یک چیزی را برای آخوندها میگویم. بالاخره شاید صدها و هزار روحانی پای تلویزیون باشد. چهل و چند سال پیش، الآن 37 سال از انقلاب رفته است. چند سال قبل از انقلاب آیت الله العظمی مکارم فرمود: تعطیلات در حوزه زیاد است. بیایید لااقل خودمان یک مقدار صرفهجویی کنیم. چهارشنبه حوزه تعطیل بود، پنجشنبهها، جمعهها بعضی ایام هروقت تعطیل بود، سعی کنیم هر تعطیلی یک ساعت و نیم بنشینیم تفسیر بنویسیم. پانزده سال تقریباً از تعطیلات هفتهای سه ساعت، تقریباً هفتهای سه ساعت صرفهجویی کردیم. نتیجه این تفسیر نمونه شد. بهترین یا از بهترین تفسیرهای فارسی است. حدود صد بار با کم و زیادش چاپ شده است. با چند زبان دنیا ترجمه شده است. نتیجهی پاره وقتها است. اساتید دانشگاه نمیتوانند روز که درس میدهیم برای هیأت علمی است. هفتهای یک ساعت با جوان های محله حرف بزنند. طلبهها نباید منتظر محرم و صفر باشند. بعد از محرم و صفر هم بچههای فامیل را دعوت کنند.
اصلاً بچه قمیها باید با بچههای شهرهای دیگر فرق کنند. چون در قم دهها هزار جوان قمی داریم. دهها هزار طلبه فاضل داریم. اینها دیگر هواپیما و کرایه ایاب و ذهاب و حق تدریس و حق تعلیم هم ندارد. خانه من در این کوچه هست. هر ده روز یک عده از بچهها، این کارها شده است. فکر نکنید نشده است.
ما یک ظرفیتهایی داریم. حتی از آدمهای بد میشود یک چیزی درست کرد. یک صلوات بفرستید. (صلوات حضار)
از آدمهای متوسط هم میشود لازم نیست حتماً طرف تیزهوش باشد.
4- توسعه کمّی و کیفی در آموزش علوم
در مورد علم چیزی که من امروز عصر نوشتم، نکته دوم: آموزش هیچ محدودیتی ندارد.
1- محدودیت زمانی ندارد. ز گهواره تا گور!
محدودیت افقی ندارد. تا چین برو چیز یاد بگیر. «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ» (روضهالواعظين/ج1/ص11) صین یعنی چین.
محدودیت عمودی هم ندارد.
محدودیت زمینی ندارد. «فَلَوْ لا نَفَر» (توبه/122) قرآن میگوید: چرا از هر گروهی یک نفر نمیرود ملا شود، فقیر شود. به مردم منطقه برگردد و مردم را بیدار کند و هشدار بدهد.
محدودیت دریایی ندارد. داریم «و خوض اللجج» (بحارالانوار/ج1/ص177) اگر در گرداب موج هم هستی برو چیز یاد بگیر. محدودیت جانی ندارد. که جانم در خطر است. داریم «وَ لو بسْفِكُ الدِّماء» حدیث داریم حتی اگر خطر و درگیری هم هست از علم دست نکش.
محدودیت انسانی ندارد که حتماً از انسان چیز یاد بگیری. یک کلاغ هم اگر یک کاری میکند، از کلاغ یاد بگیر. قرآن میگوید: حضرت آدم دو تا بچه داشت. هابیل و قابیل، یکی دیگری را کشت. خوب وقتی دو تا آدم بودند، یکی دیگری را کشت، گفت: با این چه کنم؟ دوشش کرد، او را کشید، پایش را کشید، دستش را کشید. گفت: با این جنازه چه کنم؟ یک کلاغ آمد یک چیزی را خاک کرد. به او هم گفت: تو هم این را خاک کن. یعنی از کلاغ هم میخواهید چیز یاد بگیرید محدودیت ندارد. محدودیت مکتبی هم ندارد که این یهودی است یا مسیحی است. یهودی هم هست چیزی بلد است برو از او یاد بگیر. آنوقت این همه توسعه، همه محدودیتها را برداشته است. زمانی، افقی، عمودی، زمینی، دریایی، جانی، انسانی و مکتبی.
اینقدر اسلام در مورد علم سفارش کرده، آنوقت ما مینشینیم تخمه کدو میشکنیم. تخمه کدو را بشکنید. خود من هم تخمه کدو باشد میشکنم. عمرتان را پای این صرف نکنید.
من یک کسی را سراغ دارم، بگویم شما میشناسید. ایشان در زمان طلبگی قند که میگرفت نمیشکست. قدیم قندها را با قندشکن میشکستند. میگذاشت یک شب که مهمان داشت به مهمان میگفت: حالا شما خوب است؟ چه خبر؟ همینطور که اختلاط میکرد قند هم میشکست. میگفت: نمیخواهم یک نیم ساعت قند بشکنم و یک نیم ساعت با مهمان حرف بزنم. عدس و لپه را برای شب مهمانی میگذاشت پاک میکرد. خوب چه خبر؟ همینطور که اختلاط میکرد عدسها را هم پاک میکرد. میگفت: میخواهم صرفهجویی کنم. من سراغ دارم آدمی را که ساعت نه شب شام میخورد. میگوید: نیم ساعت میخواهم شام بخورم. نیم ساعت هم با خانمم حرف بزنم. نیم ساعت هم فیلم ببینم. ساعت نه اخبار را گوش میدهم، روبروی خانم غذا میخوریم و شام میخوریم. خانم هم میبینیم و فیلم هم گوش میدهیم. من در نیم ساعت سه کار میکنم. شما چرا اینطور هستید؟ یک دو ساعت فیلم میبیند. دو ساعت حرف میزند. به عمرمان آتش میزنیم.
بچه بودم بازاریها حراج میکردند و میگفتند: آتش زدم به مالم. حالا من باید بگویم: آتش زدم به عمرم! به عمرمان آتش زدیم. در عمرمان صرفهجویی کنیم. نجات کشور در این است که هم باسواد تر بشویم و هم سواد ما مفید باشد. جهت اطلاع نباشد. واقعاً علمش کاربردی باشد.
نحوه مطالعه، گاهی میگویند: چه چیزی مطالعه کنیم؟ کتابی که نویسندهاش باسوادتر است. این شرطش است. افرادی هستند زود قلم دست میگیرند. خدا مرحوم مطهری را رحمت کند. میگفت: دو تا نویسنده داریم. بعضی نویسندهها نان میخورند، که جان داشته باشند بنویسند. بعضیها اصلاً مینویسند که نان بخورند. فرق است بین کسی که مینویسد نان بخورد.یا نان میخورد که بنویسد. چه کتابی است؟ نویسندهاش چه کسی است؟ این مورد اول.
دوم کتاب های فشرده، کتابهایی که جمع و جور باشد. آدم بتواند با نیم ساعت مطلب بگیرد.
علم کاربردی، علمی که فردا در کار من اثرش پیدا باشد. این نشانههای... یک صلوات دیگر بفرستید. (صلوات حضار)
حضرت امیر در نهجالبلاغه یک صحنهای از لحظه آخر نقل میکند. میگوید: روح از پایین بدن گرفته میشود. دیگر پا حرکت نمیکند. روح تا سینه میآید. «يَنْظُرُ بِبَصَرِه» (نهجالبلاغه/خطبه109) یعنی با چشمهایش آدمها را میبیند و میشناسد. حرفهایشان را هم میشنود دیگر نمیتواند ارتباط برقرار کند ولی میفهمد این چه کسی است و اینها چه میگویند؟ بعد روح از زبان گرفته میشود کم کم روح از چشم و گوش و خلاص میشود. حضرت امیر میگوید: لحظه آخر «يُفَكِّرُ فِيمَ أَفْنَي عُمُرَه» با عمرم چه کردم؟ و این راه را همه خواهیم رفت. در مناجات هم داریم «إلهي و قد أفنيت عمري» (اقبال الاعمال/ص685) عمرم را فانی کردم.
5- خطر غفلت از استعدادها و سرمایه خدادادی
قرآن چند جا افراد را به حیوان تشبیه میکند. چهار تشبیه در قرآن هست. «كَالْحِجارَة» (بقره/74) این قلب نیست، سنگ است. سنگدلی، قلبش مثل سنگ است. «كَالْحِجارَة» آیه قرآن است. «كَمَثَلِ الْحِمارِ» (جمعه/5) مثل الاغ است. «كَمَثَلِ الْكَلْب» (اعراف/176) مثل سگ است. «كَالْأَنْعامِ» مثل چهارپا است. یک جا هم فحشش را تند میکند. آنجا که میگوید: مثل چهار پا است، میگوید: مثل چهار پا است بعد میگوید: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَل» (اعراف/179) بلکه این از چهارپا هم بدتر است. گاو علف میخورد شیر میدهد. تو غذا خوردی فحش دادی. تولید تو فحش و جنایت است. گاو علف میخورد شیر میدهد. «بَلْ هُمْ أَضَل»
بعد میگوییم: چرا اینها است؟ «أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» (اعراف/179) اینها غافل هستند. درس خوانده ولی نماز نمیخواند. از خدا غافل است. غفلت از خدا آیهاش چیست؟ « نَسُوا اللَّه» (توبه/67) غفلت ازمعاد آیهاش چیست؟ «نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ» (ص/26) نمیگوید: «لا یؤمن» نمیگوید: قیامت را قبول ندارد. میگوید: قبول دارد، فراموش میکند.
آخر یک آیه در قرآن داریم میگوید: «لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ» (غافر/27) یعنی قیامت را قبول ندارد. ولی این آیه نمیگوید: «لا یؤمن» میگوید: «نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ» قرآن را فراموش کرده است. قیامت را فراموش کرده است.
غفلت از خون شهدا، غفلت از زحمات نیاکان، میدانید چقدر خرج میراث فرهنگی شده است؟ میدانید چقدر خرج کتاب شده است؟ عفلت شده است. ما یک زمانی نمیدانم بگویم خواب یا بگویم: خائن. حالا هردو، یک عده خواب هستند و یک عده هم خائن هستند. یک کتابهای خطی که منحصر به فرد بود. یعنی روی کره زمین فقط یک عالم شیعه نوشته بود. این کتابهای خطی که روی کره زمین یکی بیشتر نبود، بعد معلوم میشود در کتابخانههای خارج پیدا شده است. هزاران کتاب خطی منحصر به فرد از ایران بردند و فروختند و پول گرفتند. ما غافل میشویم.
گاهی هم برای اینکه ما را عوض کنند لغتها را عوض میکنند. این آقا روشنفکر است. دلیل روشنفکری چیست؟ آقا یک چنین حرفهایی میزند. دروغ میگوید. بسیاری از روشنفکران ما دروغگو هستند. چرا؟ برای اینکه اگر روشنفکر باشی میگویی: من یک آدم تحصیل کرده روشنفکر هستم. ده تا اشکال نسبت به اسلام دارم. یک وقت از یک اسلام شناس بگیرد و بیا حرفهایت را بزن. اسلام شناس هم یا فی المجلس جواب میدهد یا میگوید: دور دوم مذاکرات. من مطالعه میکنم و فردا جواب میدهم. اینکه با اسلام شناس رابطه ندارید.
6- بهرهگیری درست از نعمت آزادی
جوانهای دانشجو حواستان را جمع کنید. اگر یک استاد دانشگاه و یک معلمی در ژست روشنفکری دارد حرف میزند، بلند شو بگو: آقا اجازه! جناب استاد شما محقق هستید یا بهانه گیر؟ هیچکس نمیگوید: من بهانهگیر هستم. میگوید: من اهل پژوهش هستم. بگو: اگر اهل پژوهش هستی یک ساعتی را تعیین کن یک اسلام شناس بیاید و حرفت را بزن و جواب او را گوش کن. معنای آزادی هم این است. کرسی آزاد اندیشی معنایش این نیست که تو یک چیزی را یواشکی در دانشگاه چاپ کنی. آزاد اندیشی یعنی پنج دقیقه تو بگو. آزاد هستی. پنج دقیقه هم این آقا جواب بدهد، آزاد است. ما هم این دو تا پنج دقیقه را گوش بدهیم، هرکدام را خواستیم قبول میکنیم. این هم آزادی است. معنای آزادی این است. معنای آزادی این نیست که دور از چشم یک اسلام شناس نزد یک شاگردی بروی که از خودت بیسوادتر هستند و حرف بزنی. آزادی یعنی چه؟
مثلاً خیلی از خانمهای بدحجاب فکر میکنند این آزادی است. روی کره زمین کجای دنیا اجازه میدهد کسی با لباس شنا بیاید سر کلاس فیزیک بنشیند؟ بگوید: آزادی است. این آزادی را چه کسی قبول میکند؟ تو آزاد هستی این رقم حجاب داشته باشی، من آزاد نیستم در دانشگاه درس بخوانم. من میخواهم درس بخوانم. تو با این آرایش از کنار من رد میشوی حواس مرا پرت میکنی. تو به مغز من ظلم میکنی. کاری به حلال و حرامش ندارم. تو به حق من ظلم میکنی.
یک آدمی که در مسجد یا در اتوبوس و تاکسی یا کنار خانمش در اتاق سیگار میکشد، این ظلم به خانمش میکند. بابا این خانم انسان است. بچه انسان هم میخواهد هوای سالم بخورد. تو در اتاق سیگار میکشی، حق هوا و تنفس را میگیری. این تجاوز به حریم هوایی است. تجاوز به حریم هوایی که برای هواپیمای اف 16 نیست. تو هم که سیگار میکشی و دود در حلق بچهات میکنی، تجاوز به حریم هوایی میکنی. ظلم ظلم است.
چرا خدا گفته: «اضل»؟ تمام گرگها صد تا پرونده ندارند. ولی ما آدمهایی داریم صدها پرونده دارند. یک فرصتهایی را از دست دادیم. اینها را باید جبران کنیم. حتی یک آدمهایی خلافکار هستند. نیروی انتظامی اینها را میگیرد. دیشب من با رئیس کل نیروی انتظامی صحبت کردم. با مسئولینش هم صحبت کردم. اینها یک مدتی نزد نیروی انتظامی هستند. حالا ده روز بیست روز تا قوه قضاییه بگوید: این سرنوشتش چه میشود؟ زندان است. تبعید است. قوه قضاییه و قاضی باید بنویسد. ولی فعلاً نیروی انتظامی این چاقوکش را گرفته است. چند روز در اختیار ما است؟ ده روز، بیست روز، سی روز. آیا در این ده روز کسی با این حرف زده است؟ منافقین چطور بچه شانزده ساله را با دو روز منافق میکردند؟ چطور اینها نزد ما ده روز، بیست روز هستند و ما با اینها حرف نزدیم؟ نه کلاس رسمی سیاسی عقیدتی، نه! خودمانی، آقا چطور شد شما اینطور گرفتار شدی؟ مشکلت چه بود؟ یکوقت میبینی یک حرفی میزند میگویی: عجب! این مشکلش با دو میلیون حل میشد. خوب این را فهمیدیم با این دو میلیون حل میشود. زنگ میزنیم به عمویش، برادرش، میگوییم: آقاجان بستگان شما الآن در نیروی انتظامی است. کارشناس است. ما رفتیم با این حرف زدیم گفتم: چطور گرفتار شدی؟ ریشهاش به دو میلیون است. یعنی پول یک موتور گازی است. شما در فامیل نمیتوانستید پول یک موتور گازی را بدهید این جوان را نگذارید اینطور شود. یکی مشکلش خواهرش است. یکی مشکلش برادرش است. یکی مشکلش همسایه است. یکی عاشق شده است. یکی عقده دارد. با اینها کار نکردیم. اشهد بالله مقصر هستیم. یک الا بگویم. ممکن است افرادی مقصر نباشند. ولی همه ما مقصر هستیم. ننشستیم ببینیم مشکل چیست؟ به فکر حل کردن نبودیم. اگر به فکر باشیم...
آزادی یعنی چه؟ بد معنا میکنیم. تقوا یعنی چه؟ زهد یعنی چه؟ صبر یعنی چه؟ قناعت یعنی چه؟ روشنفکر یعنی چه؟ این کلمات را بد معنا میکنیم.
کمبودها را به گردن مردان خدا نمیاندازید. بابا بانکی، شهردار هستی، امام جمعه هستی، وکیل هستی، وزیر هستی، تاجر هستی، یک کسی یک خلافی کرده است. این هم جمهوری اسلامی! میگویم: بابا یک بازاری اگر سر من کلاه گذاشت، باید بگوییم:این هم بازاریها یک مشت دزد هستند. همه بازاریها دزد هستند؟ یک بازاری خلافکار بود شما میتوانی به همه فحش بدهی؟ یک عرب اگر کثیف بود میشود بگویی: عربها کثیف هستند؟ گردن بزرگها نگذارید. ما مسئولینی داریم بخور بخور... خدا همه آنها را گرفتار کند. مسئولینی هم داریم به اندازه پنج نفر کار میکنند. با حداقل...
بیاثر بودن یا کم اثر بودن بعضی از درسها. من این را یک خطاب به دانشجوها میگویم. آیا دانشجو هست به من نامه مینویسد. این کتابهای دانشگاه را خواندم متدین شدم. من دین نداشتم. درس دادن را که بلژیک هم فیزیک را میخواند. ما غیر از درس دادن اساتید ما فقط مسئول نیستند که علم خودشان را به مغز فلانی برسانند.
چه میگفتم؟ یک دانشجو و
7- مسؤولیت معلمان و اساتید در هدایت نسل نو
یک استاد دانشگاه، معلم، امور تربیتی فقط مسئول این نیست که سر کلاس بیاید و علمش را به بچه بدهد. این بچه دارد غرق میشود باید انقاذ غریق کند. انتقال علم کافی نیست. باید این را نجات بدهد. گاهی یک جوان اصلاً هر جوانی یک طوری است. من سخنرانی که میکنم پنج رقم آدم پای سخنرانی من هست. بعضی آدمها مغرور هستند. حالا یا پول دارد. یا زور دارد. یا مدرک دارد. یا عنوان دارد. پای منبر اینطور مینشیند. انگار از دماغ فیل افتاده است. بعضیها پای منبر که میآیند با علاقه گوش میدهند. قیافهشان اینطور است. بعضیها بیتفاوت هستند، این شکلی هستند. بعضی آدمها فراری هستند. اینطور گوش میدهند. دانشجوها هم همینطور هستند. یک دانشجو مشکل خانوادگی دارد. این استاد دانشگاه باید بنشیند، نهاد رهبری باید بنشیند. بگوید مشکلش چیست و حلش کند. انتقال علم از مغز به مغز که در اتریش و اروپا و آمریکا هم هست. نجات مؤمن مهم است که این را نجاتش بدهیم. گرفتار شده است. نجات مهم است. انتقال علم مهم نیست. انتقال علم را یک کلاغ هم یاد میدهد. ممکن است من یک چیزی به شما یاد بدهم. اما آیا شما را نجات هم دادم.
برادرها و خواهرها از عمرمان استفاده کنیم. هفتهای یک کتاب مطالعه کنیم. شماره تلفن یک اسلام شناس را داشته باشیم. در کنار انتقال علم یک جوان و دختر و پسر را نجات بدهیم.
خدایا هرچه کوتاهی کردیم، گذشته ما را ببخش و بیامرز. یک سلامی هم به امام سجاد بکنیم چون بحث شب شهادت امام سجاد پخش میشود. یک سلامی هم به بقیع بدهیم. السلام علیک یا ابالحسن یا علی بن الحسین یا زین العابدین، یا سید العابدین. انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا. یا وجیها عند الله اشفع لنا عند الله.
خدایا بقیع را از آل سعود و مدینه را از آل سعود و مکه را از آل سعود نجات بده. مسلمانهای حجاز را از خواب غفلت چنان غافل هستند، مردم سعودی از تولد تا مرگ یکبار پای صندوق رأی نمیآیند. یکبار دیگر میگویم. مردم سعودی از تولد تا مرگ صد سال اگر عمر کنند یک مرتبه پای صندوق رأی نمیآیند؟ چه کسی گفت این خاندان باید رئیس باشند؟ در قرآن آیه داریم؟ آل سعود، اینها «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» (حجرات/13) با تقوا ترین هستند؟ با فضیلتترین هستند؟ این شجرهای که مقام معظم رهبری فرمود: شجره خبیثه ملعونه اینها چه کسی هستند که باید بر مردم حکومت کنند؟ حالا حکومت میکنند به درک، چرا باید یمن و بحرین را بکشند؟ خدایا ریشه آل سعود را بکن. انتقام خون همه شهدا و مظلومین را از این خاندان کثیف بگیر. بهتر از آل سعود شاه بود که همه حمایتهای آمریکا او را نگه نداشت. همه حمایتهای آمریکا صدام را نگه نداشت. همه حمایتهای آمریکا آل سعود را نجات نخواهد داد.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
منبع: gharaati.ir
افزودن دیدگاه جدید