خاطرات آیت الله نظری با امام خمینی در نوفل لوشاتو
به گزارش بلاغ آیت الله نظری خادم الشریعه، از مبارزان نهضت انقلاب و از علمای برجسته مازندران در گفتگو با رسا به بیان خاطراتی از سفر 11 روزه خود به نوفل لوشاتو در زمان حضور امام راحل در آن منطقه پرداخت.
*در آستانه دهه مبارک انقلاب هستیم و حضرتعالی از جمله شاهدان عینی دوران نهضت انقلاب و از همراهان نزدیک بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی هستید لطفا از 11 روزی که در کنار امام خمینی(ره) در نوفل لوشاتو بودید بفرمائید.
ما شب ساعت 9 وارد فرانسه شدیم، آقا در دهی به نام نوفل لوشاتو بودند که 40 کیلومتر خارج از شهر بود. آن شبی که وارد پاریس شدیم هوا ابری و سرد بود. ما اصرار کردیم که خدمت آقا شرفیاب شویم و 40 کیلومتر نیز راه در پیش داشتیم، با اتفاق دوستان همراه خود سوار ماشین شدیم و به سمت منزل آقا در نوفل لوشاتو حرکت کردیم. محل اقامت آقا دو تا حیاط داشت یکی پایین که سکنی آقا و خانواده ایشان بودند و دیگری حیات بالا که دفتر ایشان بود.
طبعاَ وقتی به محل اقامت آقا رسیدیم رفتیم حیات بالا، به آقا خبر دادند که آشیخ عبدالله آمده، آنها نقل می کنند که آقا هیچ کس را شب قبول نمی کرد، اما وقتی خبر دادند که شما آمدید، امام فرمودند همین الآن بیایند. بعد ما به داخل حیات بالا رفتیم. حاج آقای مصطفوی، از علمای سوادکوه و زیراب، آقای جعفر شجونی به اتفاق یک پیر مرد خدمت گذار به نام آقای لطیفی که در دستگاه دیانت و روحانیت بودند همراه ما بودند که ما چهار نفر وارد دفتر آقا شدیم.
ما رفتیم خدمت ایشان و سلام کردیم و بعد اولین جمله ای که امام فرمودند، این بود ما رفقایمان را در حال جوانی ترک کردیم و حالا در حال پیری می بینیم. بعد من گفتم من می خواستم زودتر خدمت برسم، اما والده به رحمت خدا رفتند(والده خیلی ارادت به ایشان(امام) داشت و تا گفتم، امام برای ایشان طلب مغفرت کردند) و تا اربعین ایشان تمام شود طول کشید و من می خواستم با آقای بهشتی بیایم و حالا هم وقت گذشته می خواستم نیایم، اما گفتم همین مقدار که ممکن است درک فیض کنیم.
امام طبق قرار خود سه روز دیگر باید حرکت می کرد و به کشور بازگشت، جمعه روز حرکت به سمت بود ایشان فرمودند چون وقت کم است شما صبح تشریف بیاورید که شما را بیشتر ببینم. شب نیز همان بالای دفتر در میان جمعیت زیادی که بودند خوابیدیم. صبح حرکت کردیم رفتیم دفتر بالا.
فردا صبح خدمت امام رسیدیم. ایشان نماز ظهر را به جماعت در چادری بالای حیاط اقامه می کردند و ما همه رفتیم نماز جماعت امام. یک مرتبه دیدم که بعد ازنماز امام بلند شدند و با جدیت گفتند من راه را باز می کنم و معلوم شد که بختیار از ورود امام ممانعت کرده و این در حالی است که امام قرار بود سه چهار روز دیگر به کشور بازگردند.
این حرکت امام موجب راهپیمایی شد و مردم نیز همراه امام حرکت کردند و امام نیز جلودار این جمعیت بودند و رفتند در اعتراض به اقدام بختیار راهپیمایی کردند و برگشتند. ما آشنایی داشتیم به نام آقای باوند که در شهر(پاریس) خانه داشتند. در آن نماز جماعت ایشان مرا شناخته بودند و آمد پیش ما که اگر جایی ندارید؛ ما در شهر خانه داریم، گفتم اتفاقاً خیلی لازم است ما اینجا جایی نداریم.
به همین منظور ما رفتیم منزل آقای باوند و قرار این شد که هر شب برویم خدمت امام نوفل لوشاتو و برگردیم. آقای باوند ماشین داشت من و آقای مصطفوی را هر شب می برد خدمت امام و احوال پرسی می کرد و می رفت دنبال کار خودش و من و آقا می نشستیم صحبت می کردیم. که منجر به این شد که ما 11 روز در آنجا بمانیم.
وقتی راه باز شد، امام به همراهان خود گفتند که آشیخ عبدالله نیز با ما بیاید یعنی روز برگشت دو سه هواپیما بودند که پرواز همزمان داشتند وقتی پیاده شدیم جمعیت بسیار زیاد بود و رفتن نیز مشکل بود. من تا دانشگاه به زحمت آمدم و دیدم به دلیل ازدحام جمعیت نمی توانم ادامه دهم و بعد به منزل اخوی خود در تهران رفتم.
وقتی نوفل لوشاتو خدمت امام رسیدم اعلام همبستگی عشایر و مردم سوادکوه را خدمت امام رساندم. نماینده سوادکوه در مجلس ملی استعفا داد و این خیلی حرف است. امام فرمودند که به وکلا بگو که استعفا دهند به نماینده ساری گفتم گوش نداد، اما نماینده سوادکوه استعفا داد. وقتی خبر استعفای نماینده سوادکوه در مجلس را در خدمت امام عرض کردم ایشان ابراز خرسندی کردند. امام راحل وقتی دیدند که نماینده سوادکوه در تبعیت از سخنان ایشان استعفا داد و مردم ساری و سوادکوه نیز تبعیت می کنند نامه تشکر آمیز و محبت آمیز را در پاریس خطاب به مردم سوادکوه نوشتند.
افزودن دیدگاه جدید