شرایط نهیازمنکر در برخورد با بدحجابی
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| داستان های واقعی با موضوع حجاب و عفاف
برشی از کتاب "شمیم عفاف" فصل دوم؛ شیوه های ترویج فرهنگ حجاب|قسمت سوم.
کاری از گروه تولید محتوای معاونت فرهنگی وتبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
*******
شرایط نهیازمنکر در برخورد با بدحجابی
آن روز اصلاً حوصله نداشتم. ازمحل کارم که برمیگشتم، یادم افتاد که باید به بازار هم سر بزنم. همینطورکه داشتم به مغازهها نگاه میکردم، متوجه پچپچ صاحبان حجرهها شدم که حرفهایی به هم میزدند و بیرون را نگاه میکردند. بیاختیار برگشتم به طرف عقب و دیدم یک زن و شوهر جوانی دارند در راسته بازار قدم میزنند و به اجناس مغازهها نگاه میکنند. آن خانم، خیلی آرایش تندی کرده بود و از لحاظ لباس هم واقعاً وضعیت نامناسبی داشت. بدتر از آرایش و پوشش این خانم، نگاههای فروشندگان و بقیه مردها بود. باخودم گفتم: به تو چه مربوطه؟ کارخودت رو بکن؛ اما وقتی به نگاه سراسر حسرت و گناهآلود جوانها چشم دوختم، به خودم گفتم: این جوان چه گناهی کرده که مجرد است و دارد برای آینده خود تلاش میکند؟ تبوتاب عجیبی داشتم و نمیتوانستم با افکارم کنار بیایم. از یک طرف، به دردسرهایی که پشت سر این چنین تذکرات و دلسوزیها وجود دارد، میاندیشیدم و از طرفی هم احساس وظیفه میکردم. هر طور بود با خودم کنار آمدم و دل به دریا زدم و نزدیکشان شدم.
با دست، آرام به کتف شوهر این خانم زدم و بهش گفتم: «ببخشید آقا!» مرد برگشت به من نگاه کرد و وقتی چهرهام را دید انگار متوجه شد چه میخواهم بگویم، سریع جواب داد: بفرمایید، فرمایشی بود؟ گفتم: «خیر، نمیخواستم مزاحمتون بشم. راستش میخواستم ببینم اجازه میدید به خانمتون نگاه کنم؟» اون مرد که گویا انتظار چنین حرفی را نداشت، توی یک چشمبههمزدن یقه من را گرفت و به دیوار چسباند و گفت: «تو خیلی غلط کردی که بخواهی به زن من نگاه کنی. مرتیکه مگه خودت خواهر و مادر نداری که به ناموس دیگران نگاه میکنی؟ بزنم با یک مشت اعلامیهات کنم تا بفهمی.»
انگار ماشه رگبار را کشیده باشند، یکسره داشت از این حرفا شلیک میکرد و من هم که کاری از دستم برنمیآمد. مقداری که ادامه داد و آرام شد، به او گفتم: «آقای عزیز! چرا حالا ناراحت میشی؟ من که چیزی بدی نگفتم.» اون هم تازه دور گرفت و گفت: «تازه چیز بدی نگفتی؟ دیگه میخواستی چه غلطی بکنی؟ نه تو رو خدا بیا چند تا چیز دیگه هم بهم بگو!» از آن طرف، زنش جیغجیغ میکرد: «اینها همهشون همین طوری هستند. فقط بلدن یه مَن ریش بذارن. اینها آب گیرشون نمیاد؛ وگرنه شناگرای ماهری هستند و... .» من که آرام سینه دیوار چسبیده بودم، دوباره گفتم: «آقای عزیز! والله از آن موقع که شما و خانمتون پاتون را توی بازار گذاشتید، همه کاسبها و مشتریها دارند بدون اجازه، به خانم شما نگاه میکنند. من فقط خواستم اجازه بگیرم که حداقل عذاب وجدان نداشته باشم.» آن مرد وقتی سخن مرا شنید، قرمز شد و داد زد: «تو خیلی غلط کردی و همینطورکه این را میگفت، سرش را برگرداند به طرف خانمش و نگاهی به سر و وضع او انداخت و انگار که سست شده باشد، دستاهایش شل شد و یقه مرا رها کرد. من هم که دیدم الآن وقتشه، ادامه دادم: «قصد مزاحمت نداشتم؛ شرمنده، از خیرش گذشتم... .»بعد آرام کنار جمعیت رفتم. مرد با چشم به زنش اشاره کرد و راهشون رو به طرف خروجی بازار تغییر دادند؛ اما زنش همچنان زیر لب غرغر میکرد. آنها میرفتند تا از بازار خارج بشوند؛ ولی چشمها همچنان دنبالشون بود.[1]
*******
پرهیز از تندروی در نهی از بدحجابی
در سفری که با دانشجویان و خانوادههایشان به عمره مشرف شده بودیم، روزی به زیارت منا و عرفات رفتیم؛ سفری جذاب، ولی در
عین حال، خستهکننده. یکی از دانشجویان که در این سفر با همسرش همراه ما بود، درحالیکه خیلی ناراحت و گرفته به نظر میرسید، خود را به من رساند و گفت: «امروز اتفاقی برای من افتاده که مرا بسیار ناراحت کرده است. خواستم برای شما بگویم تا کمی از ناراحتیام کم شود.» من با خوشرویی به او گفتم: بفرمایید، گوش میدهم.
او گفت: «امروز بعد از زیارت منا و عرفات، چون خیلی راه رفتیم، همسرم حالش بد شد و از من کمک خواست. من برای کمک به او، دستش را گرفتم؛ درحالیکه او بهسختی دنبال من میآمد. فردی که در ظاهر بسیار مؤمن به نظر میرسید، خود را به ما رساند و باعجله و ناراحتی، در اعتراض به اینکه چرا من دست همسرم را گرفتهام، به من گفت: همین شماها هستید که با این کارها، آبروی جمهوری اسلامی را میبرید. خجالت نمیکشید جلوی چشم دیگران دست همسرتان را گرفتهاید؟ من تا به خودم آمدم که این فرد که بود و چرا این اعتراض را کرد، او بهسرعت از ما دور شد. هرچه او را صدا زدم تا به او بگویم همسرم بدحال شده و من برای کمک، دستش را گرفتهام، پاسخی نداد و رفت. برای من این برخورد، خیلی سنگین آمد و حسابی حال مرا گرفت. حالا آمدهام تا با شما درد دل کنم تاکمی از ناراحتیام کم شود.»
من نخست کوشیدم او را دلداری دهم. سپس، به او گفتم آن فرد قصد آزار شما را نداشته و خیال کرده شما هم مثل برخی افراد هستید که وقتی با همسرشان در خیابان راه میروند، دست همدیگر را میگیرند و رفتاری که در فضای عمومی پسندیده نیست و دور از شأن یک مسلمان است، از خود نشان میدهند. این مطلب را صرفاً برای آرامکردن او گفتم؛ ولی کار آن فرد، قابل دفاع نبود؛ زیرا همسر ایشان فردی کاملًا محجبه و چادری بود و این گونه سخن گفتن و برخورد تند کردن، شایسته او نبود. اشتباه دیگری که این شخص مرتکب شده بود، رفتار شتابزده و تند او بود. به فرض که این زن و شوهر رفتار سبکی داشته باشند؛ ما نباید با آنها برخورد تند داشته باشیم؛ بلکه همیشه باید فکر کنیم از چه راهی میشود رفتار یک فرد را اصلاح کرد.[2]
*******
نهی از آرایش
یکی از دوستان میگفت: فرزندم بیمار شده بود. او را برای معاینه نزد پزشک بردم. در سالن انتظار، جمعیت بسیاری منتظر نشسته بودند. چون جای نشستن نبود، در گوشهای ایستادم تا نوبتم فرا رسد. ناگهان چشمم به خانم منشی افتاد که به شکل محسوسی صورتش را آرایش کرده بود. با خود فکر کردم، چه باید بکنم؟ آیا از کنارش بیتوجه بگذرم؟ در این صورت، جواب خدا را چه بدهم؟ یا به او تذکر دهم؛ ولی چگونه باید این کار را بکنم؟ ممکن است برخورد خوبی با من نداشته باشد. ناگهان، فکری به ذهنم رسید. یک برگه کوچک کاغذ برداشتم و روی آن نوشتم: خانم محترم! مرا ببخشید که به شما تذکر میدهم. آرایشکردن شما میان مردان نامحرم صحیح نیست. شاید بگویید به من مربوط نیست و نباید در امور شخصی شما دخالت کنم؛ ولی من مجبور شدم این کار را بکنم. چون اگر نگویم، خداوند مرا مؤاخذه خواهد کرد. من در واقع برای نجات خودم به شما تذکر میدهم.
نامه را نوشتم و پس از آنکه پزشک فرزندم را معاینه کرد، هنگام خروج از سالن انتظار، کاغذ را روی میز منشی گذاشتم و به ایشان گفتم: این، مال شماست. سپس، از آنجا خارج شدم. هفته بعد، به دلیل آزمایشی که پزشک داده بود، دوباره به آن مطب رفتم. نگاهم به منشی افتاد. صورتش عادی بود و از آرایشهای گذشته خبری نبود. خدا را شکر کردم که توانستم با این روش ساده، مسلمانی را از گناه باز دارم.[3]
*******
پی نوشت
[1]. علی جعفری، پایگاه مرکز ملی پاسخگویی به مسائل دینی، تاریخ دسترسی: 8/11/1396، نشانی:http://www.askdin.com/showthread.php?t=18735
[2]. عباس رجبی، راههای تقویت فرهنگ حجاب، ص 140.
[3]. عباس رجبی، راههای تقویت فرهنگ حجاب، ص 160.
افزودن دیدگاه جدید