تبلیغ نوشتارى (2) فن نوشتن یا هنر نویسندگى؟
نام نشریه: مبلغان ، مهر و آبان 1387 ، شماره 108
اشاره
در شماره پیش، از اهمّیت و ضرورت تبلیغ نوشتارى گفتیم و از رسالت بزرگى كه همه ما در این عرصه بر دوش داریم. و اینك مطالبى در باب هنر نویسندگى ارائه مىكنیم.
* * *
پیامبر اكرمصلىاللهعلیهوآله فرمود: «مَنْ مَاتَ وَمِیرَاثُهُ الدَّفَاتِرُ وَالْمَحابِرُ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ؛ (1) هر كه از دنیا برود و میراثش دفتر و دوات باشد، بهشت بر او واجب خواهد بود.»
زمانى كه تصمیم مىگیریم به عرصهاى وارد شویم، ابتدا باید آن را بشناسیم و با ویژگیها و آمادگیهایى كه به آن نیاز داریم، آشنا شویم.
«نوشتن» دو عنصر اصلى دارد: «معنى» و «قالب معنى» یا «محتوا» و «لفظ». آنها كه به عرصه نوشتن قدم مىگذارند، بسته به میزان توانایىاى كه در ارائه این دو عنصر دارند، موفّق یا ناموفّق مىشوند.
لفظ و معنى براى ایجاد یك اثر خوب، ارزش اساسى دارند و هر كدام دچار نقص شوند، به نوشته خلل وارد مىكنند.
سخن در اینجاست كه نویسنده حوزوى، نوشتن را به عنوان یك «فنّ» فرا مىگیرد یا به چشم «هنر» به آن مىنگرد. كسى كه «فنّ نوشتن» را بداند، بهدرستىاز عهده بیان و نگارش مطلب مورد نظرش برمىآید و معانى ذهنى را در قالب الفاظ بىعیب و مناسب مىریزد و عرضه مىنماید. الفاظ او از نظر دستورى و قواعد فصاحت و بلاغت، صحیح و مطابق اصول است. از جهت نگارش و املا هم مشكلى ندارد.
مىبینید كه آموختن این فنّ براى هر كس در هر رشتهاى از علوم، لازم است. هر كس بخواهد دست به قلم ببرد و اثرى خلق كند، باید اصول این فنّ را آموخته باشد.
بسیارند كسانى كه در یك رشته علمى به جایگاهى مىرسند و چون نمىتوانند دانستههاى خود را راحت و درست بنویسند و نوشته مناسبى عرضه كنند، به آموختن فنّ نوشتن رو مىآورند تا اثرى از خود به یادگار بگذارند.
«نوشتن فنّى است آموختنى و اكتسابى» و تنها با تمرین و ممارست و مطالعه و به كار بستن اصول و قواعد، مىتوان به حدّ مطلوبى از آن رسید. امّا «هنر نویسندگى» علاوه بر ممارست، نیازمند آن است كه با ذوق و شمّ نویسندگى ممزوج گردد.
هنر نویسندگى
آنچه ما به عنوان كتاب و مقاله مىخوانیم و مىبینیم، انواع مختلفى دارد. نوشتههایى هستند كه هدفشان فقط انتقال حجمى از معلومات و اطّلاعات به خواننده است و در انتخاب شیوه بیان و جملهبندى و عبارتپردازى، كار خاصّى در آنها انجام نشده است و در مقابل، آثار دیگرى وجود دارند كه به بازى با الفاظ پرداختهاند و محتواى قابل توجهى ندارند.
نوشتههایى وجود دارند كه فكرى تازه و محتوایى نو عرضه مىكنند و حكایت از بلوغ فكرى نویسنده خود دارند و آثار دیگرى هستند كه صرفاً بخشهاى مختلفى از افكار و آثار دیگران را برش زده و در كنار هم چیدهاند و نویسنده هیچ كار فكرى در شیوه ارائه مطلب انجام نداده است و خلاّقیت و ابتكارى به آن نیفزوده است.
صد البته كه انواع این نوشتهها از نظر ارزش در یك سطح قرار نمىگیرند. ارزشمندترین كار، آن است كه هم در محتوا و هم در شیوه ارائه آن، دنیاى تازه را پیش روى مخاطبش بگشاید و شاید بتوان گفت تعریف نویسنده حقیقى این است: «نویسنده هنرمندى است كه پیامى نو را با بیانى نو عرضه مىكند.» (2)
رسیدن به این مرحله، بر پایه فنّ نوشتن هم استوار است. نوشتهاى كه با اصول و قواعد منافات دارد و «درست» نیست، «هنرى» هم نیست.
امّا آیا «مبلّغان» در حدّ آموختن فنّ نوشتن باید به این عرصه وارد شوند، یا تا رسیدن به «هنر نویسندگى» از پا ننشینند؟
هنر تبلیغ نوشتارى
كمتر كسى را مىتوان یافت كه از تأثیر «زیبایى» و «شیوه نو» بىخبر باشد. این مسئله آنقدر غیرقابل انكار است كه هر كس در هر موقعیتى، براى رسیدن به موفّقیت از این اصل استفاده مىكند. كافى است به «ویترین مغازهها» و «شیوههاى تبلیغاتى» نگاهى بیندازیم و «تنوّعطلبى» نسل جوان را كه شبانهروز پیش چشم ماست، مورد توجّه قرار دهیم.
سخنان مقام معظّم رهبرى، این دیدهبان آگاه، كه مسائل و ضرورتهاى جامعه را به بهترین وجه معرّفى مىكند، مبین وظیفه خطیر حوزه است در این عرصه.
بهجاست همانگونه كه در تبلیغ شفاهى خود سعى مىكنیم تمام زیباییها و عوامل جذّابیت را به تناسب، به كار ببریم، در نوشتههاى خود نیز عناصر مورد نیاز را شناسایى و استفاده كنیم. البته ما در شمارههاى آینده در مورد «راههاى جذب خواننده» سخن خواهیم گفت؛ امّا اجمالاً این اصل را باید پذیرفت كه براى دستیابى به موفّقیت - كه در عرصه تبلیغ، رساندن پیامى الهى به مخاطب و اقناع اوست - باید ابزار مورد نیاز را كسب كرد و بهدرستى به كار برد.
البته ذكر این نكته هم بجاست كه اگر نتوانستیم، یا به هر دلیل نخواستیم در وادى هنرى نویسندگى وارد شویم، هرگز نباید در آموختن فنّ نوشتن و اصول و قواعد آن كمكارى كنیم. خواننده، قوّت و ضعف نگارش متن را یكى از معیارهاى ارزیابى علمى نویسنده مىداند و واژهها و عبارتهاى نوشته شما، گاهى مانند مدرك تحصیلى عمل مىكنند؛ نه تنها در باره حوزویان، بلكه هر كس كه دست به قلم مىبرد، در لابهلاى كلمات و جملات، توان خود را معرّفى مىكند.
پس یادگیرى قواعد و اصول نگارش صحیح را باید لازم دانست؛ زیرا براى هر یك از ما بارها پیش مىآید كه ضرورتاً مطلبى بنویسیم.
آب دریا را اگر نتوان كشید هم به قدر تشنگى باید چشید
پاى نوشته چند نویسنده
در پایان بهجاست نمونههایى را به شما خوانندگان محترم عرضه كنیم كه نویسندگان با استفاده از جلوههاى ادبى و شیوههاى زیبانویسى، پیام و محتواى اخلاقى را به مخاطب منتقل كردهاند. یعنى: «تبلیغ نوشتارى» انجام دادهاند و از تأثیرگذارى غیرقابل انكار ادبیات استفاده كردهاند.
· در نمونه اوّل كه بخش پایانى نوشتهاى است با موضوع «عید غدیر» نویسنده پس از آنكه با بیان بسیار تأثیرگذارش، از مشكلات فراوان شیعیان در زمان ا ئمهعلیهمالسلام مىگوید و خواننده را به اهمیت جایگاهى كه دارد، متوجّه مىكند، اینگونه سخن را به پایان مىبرد:
آن «مرد ناشناس» كه دیروز كوزه آب زنى را آورد، صورتش را روى آتش تنور گرفته: «بچش! این عذاب كسى است كه از حال بیوهزنان و یتیمان غافل شده.» آن «مرد ناشناس» سر بر دیوار نیمهخرابى در دل شب دارد مىگرید: «آه از رهتوشه كم! آه از راه دراز!» و ما بىآنكه بشناسیمش، همین نزدیكیها جایى نشستهایم و تمرین مىكنیم كه با نامش شعر بگوییم، خط بنویسیم، آواز بخوانیم و حتّى دم بگیریم و از خود بىخود شویم.
عجیب است! مرد، هنوز هم «مرد ناشناس» است! (3)
حال تصوّر كنید همین پیام را با بیان معمولى چگونه مىتوان بیان كرد: «هنوز هم ما شیعیان علىعلیهالسلام را نشناختهایم. هنوز مولا در میان ما ناشناخته است. مثل همان زمانى كه بعضى مردم كوچه و بازار او را نمىشناختند. مثل همان زنى كه علىعلیهالسلام را نشناخت و حضرت به منزلشان رفت و به امورشان رسیدگى كرد. ما بُعد معنوى شخصیت حضرت را هم نشناختهایم و از عمق آموزههاى عرفانى او هم چیز زیادى نمىدانیم... .»
· نمونههاى بسیارى از «تبلیغ نوشتارى» در آثار حجت الاسلام «جواد محدّثى» وجود دارد. شاید بتوان گفت یكى از ویژگیهاى آثار ادبى خلق شده توسّط ایشان این است كه اكثراً قابل استفاده در سخنرانى هم هستند. شیوه بیان و فكر حاكم بر آثار این نویسنده، با فضاى منبر سازگارى دارد. بخشهایى از نوشتههاى ایشان در مورد «عفاف و حجاب» را براى نمونه ذكر مىكنیم:
- پشت بعضى از نگاههاى مسموم و محبّتهاى فریبا، درّه هولناكى از سقوط و شب تاریكى از بدبختى است. بعضى قیمت خود را نمىشناسند و خود را ارزان مىفروشند. همه مدّعیان دوستى و عشق، خریدار نیستند، بلكه فقط قیمت مىكنند. (4)
- وقتى چشم، دریاى هوس شود، قایق گناه در آن حركت مىكند و موج عصیان پدید مىآورد. رابطه گناه و نگاه، چقدر است؟ آنان كه از تیر نگاههاى مسموم پروا نمىكنند، شكار گرگهاى هوسران مىشوند. (5)
- آنكه كودك عفاف را جلوى صدها گرگ گرسنه مىبرد و به تماشا مىگذارد؛ آنكه یوسف زیبایى را به چند سكّه تقلّبى و بدلى مىفروشد، آنكه بدون لباس تقوا به صحنه شعلهور گناه مىرود، روزى هم پشت دیوار ندامت مىنشیند و اشك ندامت بر دامن حسرت مىریزد. سرانجام هم در آخرت، در آتش بىپروایى و بىتقوایى خود خواهد سوخت. آیا دیدن این همه طعمههاى تباه شده و پشیمان، كافى نیست كه دیگران، این راه را دوباره تجربه نكنند؟ (6)
- اگر از عفونت مرداب رنج مىبرید، اگر از خارستان محیط ناراحتید، اگر از بىفروغى دلها و كوچهها و خیابانها در هراسید، در بوستان زندگى گلى بكارید و به جاى دشنام به تاریكى، چراغى روشن كنید و به جاى نفرین به مرداب و خارستان، گلستان معطّر بسازید. شما كه باغبان حیا و عفافید، چند گل زیبا پرورش دادهاید؟ هر دختر باایمان و باحجاب و پاك و نجیب كه تربیت كنید، گامى براى خشكاندن مرداب برداشتهاید و ظلمت را شكستهاید. (7)
· نویسنده جوان دیگرى با نگاه متفاوت و تازه خود به جهان، آثار دلانگیزى آفریده است كه با مخاطب جوان و نوجوان، ارتباط قوى برقرار مىكنند.
اكنون نوشته كوتاهى از این نویسنده خوشقلم را ببینید كه در آن تلنگرى به «خدافراموشى» انسانها مىزند و خواننده را در خود فرو مىبرد:
... آفتابگردان به من گفت: وقتى دهقان، بذر آفتابگردان را مىكارد، مطمئن است كه او خورشید را پیدا خواهد كرد. آفتابگردان هیچ وقت چیزى را با خورشید اشتباه نمىگیرد؛ امّا انسان همه چیز را با خدا اشتباه مىگیرد. آفتابگردان راهش را بلد است و كارش را مىداند. او جز دوست داشتن آفتاب و فهمیدن خورشید، كارى ندارد. او همه زندگىاش را وقف نور مىكند، در نور به دنیا مىآید و در نور مىمیرد. دلخوشى آفتابگردان، تنها آفتاب است. آفتابگردان با آفتاب آمیخته است و انسان با خدا. بدون آفتاب، آفتابگردان مىمیرد؛ بدون خدا، انسان!»... داشتم مىرفتم كه نسیمى رد شد و گفت: «نام آفتابگردان، همه را به یاد آفتاب مىاندازد. نام انسان آیا كسى را به یاد خدا خواهد انداخت؟» (8)
این است عرصه دلانگیز «تبلیغ نوشتارى». این است دنیاى زیبایى كه «مبلّغ» مىتواند در آن قدم بگذارد و از دستاوردهاى آن براى رسیدن به اهداف متعالىاش بهره ببرد. آیا زمان آن نرسیده است كه خود را به «سلاح قلم» مجهّز كنیم و در جبهه انجام وظیفه، آمادهتر و كارآمدتر حاضر شویم؟
پینوشــــــــــتها:
1) ارشاد القلوب، شیخ ابو محمّد دیلمى، اعلمى، بیروت، چ چهارم، 1398 ق، ص 176.
2) این بخش برداشتى است از جزوه «كلّیات نویسندگى» از عبد الرحیم موگهى (شمیم).
3) خدا خانه دارد، فاطمه شهیدى، نشر معارف، قم، 1383، ص 87.
4) گل عفاف، جواد محدّثى، انتشارات جامعة الزهراعلیهاالسلام، قم، 1386، گلبرگ 4، ص 12.
5) همان، گلبرگ 5، ص 13.
6) همان، گلبرگ 22، ص 30.
7) همان، گلبرگ 39، ص 47.
8) هر قاصدكى یك پیامبر است، عرفان نظرآهارى، نشر افق، تهران، 1384 ش، صص 43 - 45.
افزودن دیدگاه جدید