خصوصیات روحی و ویژگیهای رفتاری پیامبران در راه تبلیغ (2)
نام نشریه: مبلغان ، شهریور و مهر 1385 ، شماره 82
اشاره
در بخش نخست این مقاله به سه ویژگی «صبر و استقامت در برابر مشكلات»، «صراحت و قاطعیت» و «سازش ناپذیری در اصول» در سیره تبلیغی پیامبران الهی اشاره گردید. در این قسمت، چند ویژگی دیگر را مورد بحث قرار میدهیم:
4. توكل بر خداوند
مقصود از توكل، واگذاری كارها به خداست؛ البته نه به این معنا كه جهان اسباب و مسببات را نادیده بگیریم و پیوسته در انتظار این باشیم كه دستی از غیب بیرون آید و كاری را صورت دهد؛ زیرا توكل به این معنا بر خلاف سنت حكیمانه خداست. اراده حكیمانه او بر این تعلق گرفته است كه حوادث مادی و فیوض معنوی از طریق اسباب و علل ویژه تحقق یابند و نادیده گرفتن این حلقهها بر خلاف مشیت اوست. از این جهت، باید یك فرد كوشا درهای اسباب و علل ظاهری را به خوبی بزند و از آن درها وارد شود؛ ولی در عین حال بداند كه این اسباب یك رشته امور وابسته به اراده حق، بیش نیستند و چه بسا ممكن است این اسباب از كار بیفتند و یا انسان در تشخیص اسباب دچار اشتباه شود و یا در مقابل این اسباب، موانعی ظاهر شود. به خاطر یك چنین زمینههای واقعی باید كار را به خدا بسپارد كه این اسباب در پرتو مشیت حكیمانه خدا، او را به هدف برساند.
از این جهت، پیامبران پس از تمسك به اسباب و علل طبیعی و عادی و با اعمال قاطعیت و ابراز سازش ناپذیری، سرانجام به خدا توكل كرده، آن را سنگ زیرین آسیاب تلقی میكردند كه بر پایه آن سنگ رویی میتواند تلاش كند و منشأ اثر باشد. اینك در این مورد، آیاتی را یادآور میشویم:
1. نوح علیه السلام آن گاه كه آیات الهی را به قوم خود گوشزد كرد و از آنان كبر و روی گردانی دید و آگاه شد كه آنان در صدد حیله و خدعه هستند، چنین گفت: «یا قَوْمِ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَیكُمْ مَقامی وَ تَذْكیری بِآیاتِ اللَّهِ فَعَلَی اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا یكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَیكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَی وَ لا تُنْظِرُونِ»؛ (1) «ای مردم! اگر مقام و یادآوریهای من به آیات الهی برای شما قابل تحمل نیست، پس من بر خدا توكل كردهام. در این صورت قدرت و شركای خود را گرد آورید تا كارتان برای شما پنهان نباشد. آن گاه به زندگی من پایان بخشید و مهلت ندهید (ولی این كار را نمیتوانید انجام دهید) .»
2. این نه تنها منطق نوح علیه السلام بود، بلكه شیوه تمام رسولان الهی توكل بر خدا بوده است. آن گاه كه قرآن در باره رسولان اعزام شده به سوی قوم نوح علیه السلام و عاد و ثمود و ملتهای پس از آنان، سخن میگوید، یادآور میشود كه ملتها، آنان را تكذیب كردند و به بهانه اینكه پیامبران، آنها را از راههای نیاكان باز میدارند، روی برگردانیدند. در این موقع، پیامبران پس از به كار انداختن تمام ابزارهای تبلیغی، توكل بر خدا را در پیش گرفتند و گفتند: «وَ ما لَنا أَلاَّ نَتَوَكَّلَ عَلَی اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلی ما آذَیتُمُونا وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ»؛ (2) «چرا ما بر خدا توكل نكنیم! در حالی كه ما را به راههای خودمان هدایت كرده و ما در برابر آزارهای شما استقامت میورزیم و متوكّلان باید بر خدا تكیه كنند.» (3)
5. تبلیغ رسالت برای خدا
یكی از شیوههای پیامبران در راه تبلیغ این بود كه پیوسته میگفتند: ما اجر و پاداشی نمیخواهیم و اجر و مزد ما با خداست. در حقیقت، منطق یكایك پیامبران این جمله بود: «وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِی إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ»؛ (4) «من بر این [رسالت] پاداشی نمیخواهم. پاداش من بر پروردگار جهانیان است.»
و قرآن این منطق را در سوره شعراء، از پیامبرانی مانند: نوح (129) ، هود (128) ، صالح (145) ، لوط (164) ، شعیب (180) نقل میكند.
این شعار آن چنان در میان ملتها معروف بود كه حتی زمانی كه فرستادگان مسیح علیه السلام وارد انطاكیه شدند و حبیب بن نجار به آنان ایمان آورد، او رو به مردم كرد و گفت: «اِتَّبِعُوا مَنْ لا یسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ»؛ (5) «از كسانی كه از شما مزد نمیطلبند و خود هدایت شدگان اند، پیروی كنید.»
اصولاً انگیزه پیامبران در این راه، انگیزه الهی و اطاعت از فرمان خداست. در این صورت، اگر هم اجر و پاداشی بر این اطاعت مترتب شود، باید از خدا بخواهند، نه از مردم.
گذشته از این، هیچ انسانی، هر چه هم انسان والایی باشد، هر گاه كاری را برای خدا صورت دهد، مستحق پاداش نیست؛ زیرا هستی و تمام متعلقات وی ملك خداست و از خود چیزی ندارد كه آن را در راه خدا صرف كند و اگر هم بر اعمال نیك، پاداش مقرر شده است، از باب لطف و تفضل الهی است.
آری، شعار پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله مانند دیگر پیامبران، شعار: «ما أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ»؛ (6) «من برای ابلاغ رسالت خود از شما مزد نمیخواهم.» بود؛ ولی در عین حال درباره مزد رسالت او سه آیه دیگر هست كه به گونهای مفسر یكدیگر میباشند:
1. در آیهای «دوستی خویشاوندان خود» را پاداش تبلیغ رسالت خود معرفی كرده، میفرماید: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی »؛ (7) «من بر ابلاغ رسالت پاداشی جز دوستی با خاندان خود از شما نمیخواهم.»
2. در آیه دیگر مزد و پاداش رسالت خود را «راهیابی بندگان مؤمن به سوی خدا» دانسته، میفرماید: «ما أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبیلاً»؛ (8) «من از شما بر ابلاغ رسالت پاداشی نمیخواهم، جز آنكه هر كس بخواهد به سوی پروردگار خود راهی بیابد.»
3. و در آیه سوم یادآور میشود كه این دو پاداشی كه خواسته شده است، به ظاهر به نفع اوست، ولی در حقیقت به نفع خود مسلمانان است؛ چنان كه میفرماید: «ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِی إِلاَّ عَلَی اللَّهِ»؛ (9) «پاداشی كه از شما خواستهام، به سود شماست و اجر من بر كسی جز خدا نیست.»
اكنون از دیدگاه تفسیر موضوعی، باید این سه آیه را با هم پیوند داد و وحدت و هماهنگی آنها را به دست آورد.
در این بیان، میتوان گفت: دوستی با خاندان رسالت كمالی است كه سود آن در واقع به خود انسان بر میگردد؛ زیرا انسان در پرتو ارتباط با آنان، از نظر اندیشه و عمل تكامل مییابد و دوستی با پاكان پاكی آفرین و با ناپاكان موجب ناپاكی است. بنابر این «مودة فی القربی» هر چند به صورت اجر مطرح شده است، ولی در حقیقت اجر نیست، بلكه كاری است كه سود آن را خود افراد میبرند، نه پیامبر و نه ذی القربی. مزد و پاداش آن است كه سود آن به پیامبر برگردد، نه به مسلمانان و دوستداران قربی.
و از جانب دیگر، در آیه دوم اجر و پاداش را راهیابی به سوی خدا قرار داده است و چه راهی جز ارتباط با عترت علیهم السلام است كه پیوسته با قرآن همراه و قرآن نیز با آن ملازم میباشد.
اینك هر سه آیه را برای روشنتر شدن مسئله در كنار هم یادآور میشویم:
1.«لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی.» (10)
2.«ما أَسْئَلُكُمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبیلاً.» (11)
3.«ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ.» (12)
همین طوری كه یادآور شدیم، واقعیت این سه آیه به این امر باز میگردد كه پیامبر مزدی نخواسته و تنها برای سعادت مردم، به مودت قربی، توصیه كرده است و این تنها راه وصول آنان به سعادت میباشد.
و در دعای ندبه به صورت شیوا این آیات گرد هم آمده و یكدیگر را تفسیر كرده اند.
6. خیرخواهی و دلسوزی
از آنجا كه انگیزه پیامبران، تنها همان خشنودی خداست، طبعاً برای تلاش و سعی خود حد و پایانی نخواهند دید و از این جهت، همه پیامبران آنچه در توان داشتند، در راه هدایت امت به كار میبردند. خستگی و فرسودگی برای آنان مفهومی نداشت و زندگی پیامبرانی مانند: نوح، ابراهیم، حضرت مسیح، و پیامبر گرامی علیهم السلام این مسئله را ثابت میكند. به خاطر این اصرار، گاهی مورد شكنجههای جانكاهی قرار میگرفتند، ولی منطق آنان این بود كه «یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحینَ»؛ (13) «ای مردم! من رسالتی را كه از جانب خدا بر عهده داشتم، ابلاغ كردم و شما را پند دادم، ولی شما ناصحان را دوست نمیدارید.»
و به همین مضمون است، آیههای 62 و 68 سوره اعراف.
وحی الهی علاقه پیامبر الهی صلی الله علیه وآله را به سعادت و خوشبختی مردم چنین بیان میكند: «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیكُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ»؛ (14) «پیامبری از خودتان به سوی شما آمد كه رنجهای شما برای او گران، بر سعادت شما علاقه مند و به مؤمنان رؤف و مهربان است.»
7. استفاده از ابزارهای صحیح
پیامبران الهی در طریق تبلیغ خود از عقل و خرد مردم بهره میگرفتند و با روشن كردن اذهان آنان، در آنها روح گرایش به خدا را زنده میكردند. در مجموع سیره پیامبران دیده نشده است كه حتی یك بار از حماقت و بی خردی مردم برای پیشبرد اهداف و مقاصد خود، بهره گرفته باشند.
ولی رهبران بشری و علاقه مندان به مناصب و مقامات دنیوی، برای پیشبرد مقاصد خود به هر سو دست میافكنند و حتی گاهی از مطالب باطل كه خود به آن عقیده ندارند، نیز كمك میگیرند. در جهان امروز رهبران درس خوانده و روشنی هستند كه بت پرستی و گاو پرستی را محكوم میكنند و آن را یك نوع سقوط اندیشه انسانی میدانند، اما وقتی به منصب رهبری دست مییابند، «نهرو وار» دور گاو مقدس گشته، از معبود باطل آیین هندو تجلیل میكنند؛ همان كه وقتی اعتراض میشود كه گاو مقدس از تقدس، فقط لفظ آن را دارد و چرا تو مانند دیگر هندوها در عیدگاه مقدس شركت میكنی و اطراف گاو میچرخی؟ میگوید: چون توده مردم به آن عقیده دارند، من نه تنها با آن مخالفت نمیكنم، بلكه با آنان همراه و همگام میباشم.
و در حقیقت نهروها و گاندیها، مقام و منصب خود را در گرو پیروی از اندیشههای عمومی میدانند و از این جهت، حب مقام، آنان را به چنین شیوهای فرا میخواند.
این مسئله تازگی ندارد. فرعون مصر، آن گاه كه در برابر منطق موسی علیه السلام به زانو در آمد و كاملاً رسوا گشت، فوراً از حماقت مردم بهره گرفت و پادشاهی خود و چشمههایی را كه از زیر قصر او عبور میكردند و ثروتی كه در اختیار داشت، به رخ مردم كشید و آن را نشانه حقانیت خود دانست؛ همچنان كه فقر و تهی دستی موسی علیه السلام را نشانه باطل بودن دعوت او به شمار آورد، در حالی كه هیچ نوع رابطه منطقی میان استواری مكتب و ملك و ثروت، و بی پایگی مكتب و تهیدستی و نداشتن ثروت وجود ندارد. اما چون مردم مصر از نظر فكر و اندیشه در درجه پایین بودند، او از همین بی مایگی مردم بهره گرفت و این سخنان بی پایه را بر زبان جاری كرد. قرآن، درباره این روش ناپسند فرعون میفرماید:
«فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقینَ»؛ (15) «ملت خود را سبك [عقل] شمرد و آنان از او پیروی كردند. آنان گروه فاسق [و بیرون از اطاعت خدا] بودند.»
سیره نویسان، درباره پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله مینویسند: فرزند پیامبر به نام ابراهیم در سن هیجده ماهگی چشم از جهان پوشید. پیامبر در مسجد بود كه خبر احتضار فرزندنش به وی رسید. فوراً وارد خانه شد، فرزند را در آغوش گرفت، نگاهی رقت بار به چهره او افكند، اشك از گوشه چشمان او سرازیر شد و این جمله را گفت: «ابراهیم عزیز! دل میسوزد، چشم میبارد، اما سخنی بر خلاف رضای حق نمیگویم.» در همین حالت بود كه روح ابراهیم از بدن جدا شد و به ابدیت پیوست.
جنازه را به مسجد آوردند كه مراسم غسل و تكفین و تدفین را انجام دهند. در این لحظات آفتاب گرفت و مردم تصور كردند كه به خاطر عظمت مصیبت پیامبر، آفتاب نیز گرفته است. یك چنین اندیشهای، به نفع پیامبر بود و مقام او را در نظر مردم بالا میبرد، اما پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله منزه از آن است كه از جهل مردم برای پیشبرد مقاصد خود بهره بگیرد. علاوه بر این، آینده علم و دانش كه پرده از روی روابط پدیدهها بر میدارد، درباره او قضاوت خواهد كرد. در اینجا پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله به خاطر وظیفه وجدانی و الهی، جریان تجهیز ابراهیم را به تأخیر انداخت و بر بالای منبر رفت و فرمود: «اَیهَا النَّاسُ اِنَّ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ آیتانِ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لا تَنْخَسِفَانِ لِمَوْتِ اَحَدٍ وَ لا لِحَیاةِ اَحَدٍ...؛ (16) ای مردم! آفتاب و ماه دو نشانه از نشانههای خدا هستند (آیاتی كه بر طبق سنن و قوانینی كه خدا مقرر داشته است، حركت میكنند) و هرگز این دو برای حیات و مرگ كسی نمیگیرند.» یعنی میان گرفتگی خورشید و درگذشت فرزندم ابراهیم رابطهای نیست. و بعد فرمود: هر موقع ماه و آفتاب گرفت، نماز بخوانید. (17)
این ندای الهی و وجدانی پیامبر، مقام او را در هر زمان بالا میبرد و مردم بیدار اذعان میكنند كه او مرد حقیقت بود، نه دلباخته مقام و طالب نام و نشان.
ادامه دارد
· پاورقــــــــــــــــــــی
* برگرفته از منشور جاوید قرآن، آیة الله جعفر سبحانی، ج 10، صص 354 - 361.
1) یونس / 71.
2) ابراهیم / 12.
3) مسئله توكل بر خدا در طریق تبلیغ درباره پیامبران دیگر نیز وارد شده است. در این خصوص به سوره های: هود / 56 و 88؛ یوسف / 67؛ اعراف / 89 مراجعه شود. خداوند بزرگ به پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله در نه آیه دستور میدهد كه به خدا توكل كند: آل عمران / 159؛ نساء / 81؛ انفال / 61؛ هود / 123؛ فرقان / 58؛ شعراء / 217؛ نمل / 79؛ احزاب / 3 و 48.
4) شعراء / 180.
5) یس / 21.
6) ص / 86.
7) شوری / 23.
8) فرقان / 57.
9) سبأ / 47.
10) شوری / 23.
11) فرقان / 57.
12) سبأ / 47.
13) اعراف / 79.
14) توبه / 128.
15) زخرف / 54.
16) سیره حلبی، ج 2، ص 348.
17) البته این یك ضابطه كلی است و هدف این است كه شیادان از این حوادث نفع شخصی و شیطانی نبرند، ولی اگر در موردی دلیل قطعی وارد شده كه مثلاً شهادت امام معصوم در عالم كون مؤثر بوده است، پذیرفته خواهد شد.
افزودن دیدگاه جدید