سیری در سیره تبلیغاتی و مبارزاتی روحانی شهید دكتر مفتح (1)
نام نشریه: مبلغان، شماره 123
مقاومت مقدّس
شهید مفتح از شخصیتهای برجستة علمی و فكری محسوب میگردید كه عمر بابركتش در راه تبلیغ و ترویج دین اسلام در میان اقشار مختلف مردم، بویژه نسل جوان و دانشجویان سپری گردید و لحظهای از تلاش و مبارزه در راه ارزشهای مقدس الهی آرام نگرفت. او بر این اعتقاد بود كه تعبد و بندگی خداوند و گام برداشتن در مسیر یكتاپرستی به انسان ثبات، استقامت و پایداری میدهد و تأكیدش بر این اصل بود كه بنا به فرمودة امام خمینی رحمه الله در مبارزه و نبرد با موانع رشد معنوی مردم، نباید ایمان و اعتقاد به «الله» از یادمان برود و میافزود: آن پیكار و جهادی مقدّس و با پیروزی قرین است كه بر اساس ایمان و تقوا بنیان نهاده باشد. (1)
مفتح از همان آغاز مبارزه با استبداد، فعالیتهای تبلیغی خود را به منبرهای افشاگرانه و روشنگرانه تبدیل ساخت و سخنرانیهای وی آنچنان تأثیر وسیع و عمیقی در بیداری افكار مردم داشت كه اكثر این بیانات برای ساواك خطرناك تلقی میگردید و از بیم اثرات آن بر آگاهی و رشد فكری و سیاسی مردم، نیروهای امنیتی یا درصدد جلوگیری از آنها بر میآمدند و یا آنكه، مفتح را دستگیر و روانة زندان یا تبعیدگاه میكردند. این حركتهای آن شهید بزرگوار، ریشه در اعتقادات راسخ و باورهای عمیق و اصیل وی داشت و چون از قلبی آكنده به ایمان وتقوا برمیخاست، در مردم تحول و جنب و جوش بوجود میآورد. برنامهریزیهای راهبردی، با فراست و تاكتیكهای مفتح در این راستا چنان قوی و دقیق بود كه دستگیریهای پیدرپی و جلوگیریهای پیوسته از سخنرانیهای وی توسط كارگزاران ستم مؤثر واقع نمیشد و ساواك از درماندگی، او را از ورود به برخی شهرها منع میكرد تا شاید بتواند جلوی جاری شدن جویبارهای با بركت او را كه از ستیغ صلابت مفتح جاری میشد، بگیرد و او را از رساندن پیامهای امام خمینی رحمه الله به مردم بازدارد.
مفتح در كنار این برنامهها كه طی آنها به نشر حقایق اسلامی میپرداخت و مردم را متوجه مفاسد و جنایات رژیم پهلوی و پلیدیهای اعوان و انصار این تشكیلات عنكبوتی مینمود، برای هر چه بیشتر بیدار كردن مردم، با همكاری مدرسان و فضلای حوزه به انتشار اعلامیههایی میپرداخت كه غالباً یا توسط خود ایشان به نگارش درمیآمد و یا آخرین ملاحظه و اصلاح قبل از تكثیر و توزیع زیر نظر آن شهید انجام میپذیرفت. (2)
در قم كانونی از علما بوجود آمده بود كه در تهیه و نشر نامههایی كه خطاب به شاه، نخستوزیر یا رئیس ساواك به عنوان اعتراض نوشته میشد، نقش فعالی داشتند. در سند شماره 21125 ـ2/10/1344 ساواكِ مركز، خطاب به ساواك قم آمده است كه انتشار دهندگان چنین مطالبی شناسایی و دستگیر گردند، در ادامة این مدارك آمده است: «مفتح از اعضای فعال این كانون بوده و در تنظیم و تكثیر اعلامیههای ارسالی و جمعآوری اعضا، حضوری پررنگ داشته است. همچنین در نامهای كه مفتح و دیگر روحانیان حوزه خطاب به نخستوزیر وقت ارسال كردهاند، خواستهاند وضعیت جسمانی و سلامتی امام خمینی رحمه الله را در محل بازداشت، به اطلاع برسانند.» (3)
مجموعة كوششها و حضور مستمر، شكوهمند و خستگیناپذیر دكتر مفتح در عرصههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی موجب شد تا شخصیت ایشان به عنوان عالمی مجاهد، روحانی مبارز و نستوه در ذهن كارگزاران امنیتی رژیم شاه شكل گیرد و همواره او را زیر نظر گیرند. در گزارش ساواك قم در خصوص اسامی واعظان و مبلغان ناراضی كه منبر رفتن آنان به صلاح نبوده و باید با اجازة قبلی مقامات انتظامی باشد، نام دكتر مفتح با ذكر مشخصات و نشانی منزل قید شده است. (4)
شهید مفتح از روحانیان تسلیم ناپذیر در مقابل دشمنان ملت مسلمان ایران بود و به همین دلیل بارها تحت تعقیب قرار گرفت و به دست عوامل ساواك به بند اسارت درآمد. بنیانگذاری مجالس روشنگر در راه اعتلای اسلام و هدایت و ارشاد نسل انقلابی به همراه صداقت، درستی و راستی و احساس مسئولیت، وی را در ردیف ارزشمندترین و مفیدترین چهرههایی درآورد كه در پیروزی انقلاب اسلامی نقش مهمی را ایفا كردند؛ شهید مظلوم آیت الله دكتر بهشتی در این باره گفته است:
«مرحوم مفتح، یك طالب علم جدّی و سختكوش و یك مدرّس موفق بودند و از سال 1341ش كه مبارزات اجتماعی و اسلامی امت قهرمان ما به رهبری امام (خمینی) و شركت فعال و سازندة روحانیت اوج گرفت و نقطه عطفی پیدا كرد، ایشان در مبارزات شركت داشتند.» (5)
مفتح در سالهایی كه مردم مسلمان در معابر و خیابانها فریاد «مرگ بر آمریكا و شاه» را سرداده بودند و برای حاكمیت ارزشهای اسلامی در ایران، فداكارانه و جان بر كف مشغول مبارزه بودند، به عنوان اسوهای شایسته و جدّی و مبارزی استوار مطرح بود؛ در این زمینه شهید دكتر محمد جواد باهنر چنین گفته است:
«شهید مفتح یكی از كسانی بود كه [در مبارزات] پیشقراول بودند و در سخنرانیهای داغ و پرشور شركت میكردند و دنبالة مبارزات ایشان همراه بود با انقلاب اسلامی. در سالهای اخیر از پیش كسوتان مبارزه بودند. چهرهشان برای همه شناخته شده بود. حادثة روز عید فطر كه بعد از چند ماه، به پیروزی انقلاب منجر شد، برای همه آشناست؛ نماز پرشكوه عید فطر را ایشان برگزار كردند و سخنرانی داغی داشتند و به دنبال آن راهپیماییهایی كه مبدأ راهپیماییهای عظیم و گسترده و سرنوشتساز انقلاب شد.» (6)
آغاز مبارزه
رژیم شاه بعد از رحلت آیت الله بروجردی رحمه الله نمایشهای ضد دیانت را به اجرا نهاد؛ اولین آن، طرح آمریكایی «اصلاحات ارضی» بود كه در نوزدهم بهمن سال 1340ش توسط دولت علی امینی تصویب گردید. امام خمینی رحمه الله كه حیلة دشمن را دریافته بود و از سویی هنوز ابعاد و نتایج عملی این توطئه روشن نشده بود، به انتظار دیگر نقشههای عوامل استبداد ننشست؛ چون با فراست ویژه میدانست كه این رشته سر دراز دارد. همانگونه كه امام پیشبینی كرده بود، لایحة انجمنهای ایالتی و ولایتی در هیأت دولت در شانزدهم مهر 1341ش تصویب شد كه به موجب آن واژة اسلام از انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان حذف گردیده و انتخاب شوندگان به جای آنكه مراسم سوگند را با قرآن به جای آورند، از این پس با هر كتاب آسمانی میتوانستند این كار را انجام دهند. در این حال امام خمینی رحمه الله با درایت فوق العاده، از فرصتی كه در مقابل حكومت پهلوی پیش آمده بود، توانست نیروهای مبارز و مسلمان را برای تحقق اهداف اسلامی، منسجم كند كه پس از دو ماه مقاومت و اعتراض، علما و مراجع موفق شدند این لایحه را كه ضد باورهای اسلامی بود، لغو كنند. (7)
در همین اوضاع و احوال، افرادی كه به صورت جمعیتهای پراكنده مشغول فعالیت بودند، تحت رهبری امام متشكّل شدند و بر اثر ارتباط و اتحاد آنان جمعیتهای مؤتلفة اسلامی بوجود آمد. این تشكل غیر از سازمان مركزی بود كه اعضایش از تجار و كسبة متدین بازار تهران بودند و دارای شورایی از روحانیت بود كه علمایی برجسته و از جمله شهید مفتح در آن بر آموزشها، اعمال و رفتار و خط مشی هیأتهای مؤتلفة اسلامی نظارت داشتند. (8)
یكی از اعضای این جمعیت طی خاطراتی میگوید: «ما حركتهایی به نام مؤتلفة اسلامی داشتیم كه خود حضرت امام، مجوّز این حركت را داده بودند، شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید مفتح، شهید باهنر، آیت الله انواری، آیت الله خامنهای و آقای هاشمی رفسنجانی شاخة روحانیت مؤتلفة اسلامی بودند كه به اعضا رهنمود میدادند. جمعیت مؤتلفه این رسالت را داشت كه مرجعیت امام را در بین مردم جا بیندازند تا آن پراكندگی بین امّت نباشد. همه جا سعی این بود كه مرجعیت امام را به اثبات برسانند و ایشان را محور قرار بدهند.» (9)
پس از پایان پذیرفتن غائلة انجمنهای ایالتی و ولایتی، در دیماه سال 1341ش، زمزمة رفراندوم و بازی انقلاب شاه و ملت به گوش مردم رسید. در ششم بهمن كه روز رأیگیری بود، بسیاری از استانهای كشور و از جمله شهرهای قم، تهران و مشهد یكپارچه تعطیل شد و مردم به عزای عمومی نشستند و چون نوروز سال 1342ش فرا رسید، نظر به حوادث مذكور، علما در این ایام جلوس نداشتند و در سالروز شهادت امام صادقعلیهالسلام مجلس سوگواری تشكیل دادند. عصر آن روز مجلس عزاداری برای ششمین فروغ امامت، در مدرسة فیضیه توسط جنایتكاران وابسته به رژیم پهلوی مورد یورش قرار گرفت و در این هجوم وحشیانه عده زیادی از طلبهها كشته و مجروح شدند. (10)
هاشمی رفسنجانی یادآور شده است: «[در منزل امام] خبر آوردند كه حاج انصاری واعظ را هم بازداشت كردهاند... . شب وحشتناكی بود، بعضی از مجروحان فیضیه را دیدیم [از جمله] آقای مفتح و...» (11)
مفتح از جمله افرادی بودكه در ماجرای حملة مأموران رژیم به مدرسة فیضیه مضروب شد. از قول یكی از شاهدان عینی نقل شده است كه مفتح میگفت: عبای خود را بر روی سرم انداختم تا وقت ضرب و شتم با چوب و چماق، زیاد دچار صدمه نشوم. (12)
به رغم آنكه مفتح به شدت مضروب شده بود، به همراه سایر مجروحان و حادثه دیدگان مدرسه فیضیه به منزل امام رفت، در همین حال، مجروحان بستری در بیمارستان قم را هم به دستور ساواك بیرون ریخته بودند كه آنان نیز در منزل امام گرد آمدند؛ یكی از حاضران میگوید: «همه آمده بودند، عدهای با دست شكسته، پای شكسته، چشم از حقه درآمده؛ وضع عجیبی بود، یادم نمیرود كه امام بیاختیار اشك میریخت، دستمال بر میداشت و مرتب اشكهایش را پاك میكرد و میفرمود: برای یاری اسلام آماده باشید، شما باید كمربندهایتان را محكم ببندید، این صدمات در برابر اسلام چیزی نیست و این سخنان امام تأثیر خوبی در روحیة افراد داشت.» (13)
شهید مفتح پس از شنیدن سخنان امام، با وجود ضرب و شتم شدید، همراه عدهای از دوستان روحانی به عیادت طلّاب مجروح رفت و به آنان روحیه داد. (14)
افشاگری در آبادان
در آستانة فرا رسیدن محرم سال 1382 هـ. ق/ خرداد 1342 ش، امام خمینی رحمه الله با تحریم هرگونه تقیه، سخنوران، مبلغان و مرثیه سرایان را مكلّف كرد كه در منابر و روضهخوانیها آشكارا به مخالفت با نظام پوشالی استبداد و برنامههای ضد مذهبی آن بپردازند. مفتح كه با این فرمان صریح رهبر نهضت، همچون سایر واعظان انقلابی، خود را برای فعالیت در راستای گسترش و عمق بخشیدن به نهضت، مهیا كرده بود، از سوی امام خمینی رحمه الله موظّف به فعالیت تبلیغی در آبادان گردید. در گزارش ساواك قم به اداره كل سوم ساواك آمده است:آقایان مفتح و سبحانی از وعّاظی هستند كه تصمیم دارند به آبادان بروند. (15)
آیت الله طاهری خرم آبادی یاد آور شده است: «در محرم آن سال و (طی) چند هفتهای كه من در آبادان بودم، آقای مفتح در آن جلسه منبر میرفت و مطالب بسیار خوبی را دربارة مسایل روز مطرح میكرد.» (16) وی اضافه میكند:
«... شهید مفتح در آبادان بیش از همه در این جریانات پیش قدم بود. منبر خیلی جالبی داشت و در مسایل سیاسی بیپرده وارد میشد و برای مردم صحبت میكرد؛ لذا منبر ایشان در آن دو سه روز تاسوعا و عاشورا آنقدر پرحرارت میشد كه میآمدند و میخواستند از منبرشان جلوگیری كنند.» (17)
شهر آبادان از چند نظر حائز اهمیت بود:
1. شهری كارگر نشین و محل رفت و آمد كاركنان خارجی شركت نفت، به خصوص انگلیسیها بود.
2. وجود دانشكدة نفت در آبادان و مبارزات اعضای انجمن اسلامی این دانشكده بر این اهمیت میافزود. به همین دلیل مفتح برای افشاگری و تبیین مسایل روز به سوی این منطقه اعزام گردید. حجت الاسلام و المسلمین جمی، امام جمعه آبادان میگوید: «مرحوم دكتر مفتح رحمه الله در یك دهه محرم و صفر به آبادان تشریف آورده و در اینجا منشأ حركت گردیده بود، به دلیل اینكه متوجه شده بودند مفتح قصد سخنرانی دارد، میخواستند مانع شوند؛ اما مردم متوجه این موضوع شدند و هنگامی كه جلسه تشكیل شد، از ایشان خواستند به منبر رفته و سخنرانی كنند و با احساسات فراوان ایشان را به منبر بُردند كه آیت الله مفتح هم واقعاً حق مطلب را ادا كرد. مردم بدین وسیله دستگاه ستم را با عملی انجام شده روبرو ساختند كه قدرت تصمیمگیری را از او گرفتند.» (18)
هدايت نيروهای انقلابي
در همان ایامی كه مفتح در آبادان مشغول تلاشهای تبلیغی بود و بر فراز منبر حقایقی را باز میگفت، حماسة امام خمینی رحمه الله مسیر خود را طی میكرد و سرانجام ساعت چهار بعد از ظهر عاشورای سال 1382 ق مطابق سیزدهم خرداد 1342، امام به سوی مدرسه فیضیه رهسپار گردید تا سخنان تاریخی خود را در اجتماع كثیری از روحانیان، هیأتهای مذهبی و دیگر اقشار مردم كه از نقاط گوناگون آمده بودند، ایراد كند؛ سخنان كوبنده و افشاگرانة امام، شاه را بیش از پیش نزد افراد جامعه حقیر و رسوا كرد؛ به همین دلیل مأموران نظامی در نیمه شب 15 خرداد 1342 از دیوار بالا آمدند وارد منزل ایشان شدند و رهبر نهضت را دستگیر كردند تا به تهران ببرند. (19)
انتشار خبر دستگیری، حبس و اسارت امام موج عظیمی از اعتراضات مردمی را بوجود آورد كه منجر به قیام شكوهمند 15 خرداد 1342 گردید؛ ضمن اینكه عدهای از علما برای آزادی رهبر میكوشیدند، در این میان شخصیتهایی چون دكتر مفتح و دكتر بهشتی برای عمق بخشیدن به مبارزات مردم اهتمام میورزیدند. همین مجاهدتهای سیاسی و اجتماعی موجب شد كه ساواك قم در ششم آبان 1342 به آگاهی ریاست ساواك تهران برساند كه: «موضوع: آقای محمد حسین بهشتی و مفتح، نامبردگان بالا از عناصر ناراحت فرهنگ قم (آموزش و پرورش قم) هستند، با اداره فرهنگ قم مذاكره شد تا نسبت به انتقال آنان از طریق (ادارة) فرهنگ اقدام نماید، نتیجه متعاقباً به عرض خواهد رسید.» (20)
از اینرو مقدمات تبعید این دو شهید با فشار ساواك از قم توسط آموزش و پرورش این شهر فراهم گردید، اگرچه دكتر بهشتی شانزدهم آذر 1342 ناگزیر به انتقال به تهران شد؛ ولی مفتح به عنوان دبیر تا مهرماه سال بعد در قم اقامت داشت و البته مأموران ساواك برنامههایش را تحت مراقبت و نظارت گرفته بودند. (21)
در همین ایام، مفتح كه با حوزةعلمیة همدان ارتباط داشت، به زادگاهش رفت تا طلاب همدانی حوزة علمیة قم را سامان دهی كند؛ البته با وعاظ انقلابی این شهر هم مكاتباتی داشت و از این رهگذر موفق شد تلاشهای تبلیغی و مبارزاتی آنان را هدایت كند. مفتح در اردیبهشت 1343 و پس از آزادی امام از زندان، نامهای به حجت الاسلام سید احمد حسینی (از روحانیان مبارز همدان) نوشت كه در آن به سازماندهی طلاب و فضلای همدانی اشاره كرده است. این نامه به دست ساواك افتاد. مرحوم حسینی همدانی طی خاطراتی به این نقش مفتح چنین اشاره دارد:
«مفتح به همدان رفت و آمد زیادی میكرد... مردم همدان روی ایشان حساب میكردند، در جریان نهضت، دكتر مفتح در همدان نقش مهمی داشت، اعلامیههای انقلابی به وسیلة او از قم به همدان ارسال میشد و در شهرها و روستاهای اطراف توزیع میشد... سخنرانیهایی هم كه در مسجد جامع و مدرسة زنگنة همدان انجام میداد، برای مبارزان و طلّاب آموزنده بود.» (22)
مبارزات مفتح پس از آزادی امام، استمرار یافت و در محرم سال 1342 ش به آبادان عزیمت نمود كه توسط شهربانی دستگیر و از این شهر اخراج گردید. در اواخر شهریور همین سال به دعوت حاج سید مرتضی علم الهدی به آبادان رفت و به منزل این روحانی وارد شد كه با توجه به سوابق مبارزاتی مفتح، رئیس شهربانی آبادان به همراه كفیل ساواك این شهرستان و تعدادی مأمور ایشان را مجبور به ترك آبادان نمودند. مفتح در هفدهم اردیبهشت سال 1343 به طور مخفیانه و ناشناس قصد داشت وارد این شهر بندری گردد كه این بار هم توسط شهربانی دستگیر و به وسیلة قطار از خوزستان اخراج گشت.
در 24 مهر 1343 مفتح سفری به ساوه رفت و صبح همان روز در مسجد مقدس زادة این شهر به سخنرانی پرداخت. در گزارش شهربانی شهرستان ساوه آمده است.
«(مفتح) مردم را علیه دستگاههای دولتی تحریك و به آقای خمینی دعا نموده و بعدازظهر همان روز به قم مراجعت كرده است... چون از قرار معلوم ممكن است در هفتة آینده نیز به ساوه رفت و آمد نماید، در مورد اینكه ممكن است باز هم سخنان بیرویهای را ابراز و تحریكاتی بنماید، كسب دستور میشود...»
از گزارشی كه این شهربانی به ساواك قم ارسال نموده، برمیآید كه امام خمینی رحمهالله در شرحی كه برای بازاریان ساوه نوشته، یادآور شده است كه شیخ محمد مفتح همه هفته برای وعظ به ساوه خواهد آمد. در این گزارش از ساواك قم در این باره كسب تكلیف شده است؛ رونوشتی از این گزارش هم به اداره اطلاعات فرستاده شد. در سوم آبان 1343، اداره اطلاعات به شهربانی ساوه ابلاغ كرد: «دستور فرمائید چنانچه (مفتح) مجدداً به منبر رفت، به وسیله مأمورین دقیق مطالب و بیانات شیخ مزبور یادداشت و گزارش گردد.» سرانجام با تنگناهایی كه ساواك بوجود آورد، دیگر مفتح موفق نشد در ساوه به افشاگری و روشنگری بپردازد. (23)
آیت الله نوری همدانی در مورد اثربخشی خطابههای دكتر مفتح در شهرهای ایران میگوید:
«... مرحوم مفتح از لحاظ ایراد خطابه و فن سخنرانی دارای امتیازات قابل توجهی بودند، آن مرحوم برای ادای این وظیفة حسّاس و حیاتی به شهرهای مختلف ایران مسافرت نمود و افراد بسیاری در پرتو روشنگری و ایراد خطبههای غرّا و رسای ایشان به راه اسلام راستین گام نهاده و از معارف اسلامی بهرهمند شدند.» (24)
استمرار روشنگریها
پس از سخنرانی مهم امام خمینی رحمه الله علیه تصویب كاپیتولاسیون، رهبر انقلاب به تركیه تبعید گردید كه این ماجرا اعتراضات گستردهای را به دنبال داشت. فضلا و طلاب همدانی در نامهای به نخستوزیر وقت، به ادامة تبعید امام معترض شدند كه مفتح در تنظیم این اعلامیه دخالت داشت و از امضاكنندگان آن بود. (25)
مفتح در ادامه فعالیتهای مبارزاتی در هیجدهم آذر 1344 به دعوت رئیس انجمن تبلیغات اسلامی قائمشهر (شاهی) به این دیار عزیمت نمود و در بعدازظهر این روز كه مصادف با نیمة شعبان بود، در مسجد عشقی به منبر رفت و از نقشههای استعمار در كشورهای اسلامی و از جمله ایران سخن گفت. در گزارش ساواك از اینكه مفتح در پایان منبر خود چندین بار برای سلامتی امام خمینی دعا كرده، ابراز نگرانی شده است.
در اوایل اردیبهشت 1345 مفتح همراه آیت الله ناصر مكارم شیرازی، آیت الله سبحانی ودكتر احمد بهشتی وارد آبادان شدند، شهید مفتح در این سفر به تذكرات و هشدارهای مأموران امنیتی توجهی نكرد و در سخنرانی روز 16/2/1345، مطالبی در افشای ستم و انتقاد از كارنامه استبداد رژیم پهلوی بیان كرد. به همین دلیل شهربانی وی را دستگیر كرد و به اهواز اعزام گردید، از اهواز هم توسط قطار، همراه چندین مأمور زبده راهی قم شد. (26)
با توجه به اینكه حوزة علمیه كرمانشاه از مفتح برای سخنرانی در این شهر دعوت كرده بود، ایشان پنجم شهریور سال 1345 وارد این شهر شد و روز بعد پس از نماز مغرب و عشا در مسجد آیت الله بروجردی منبر رفت، در روز قبل از سخنرانی شهربانی از برگزار كنندگان این مراسم تعهد گرفته بود كه در امور غیر مذهبی صحبتی نشود؛ اما بر خلاف تعهد مزبور، مفتح در شبهای بعد به طرح مسایل سیاسی ـ اجتماعی پرداخت و از اشاعة فساد و رواج بیبند و باری و اوضاع دانشگاهها به شدت انتقاد كرد و خاطرنشان ساخت كه ما باید از دین اسلام دفاع كنیم و از اینكه یك روحانی برای سخنرانی در ایران آزادی ندارد؛ امّا مبلغان مسیحی و بهایی در این زمینه آزادند، ابراز تأسف كرد.
به دعوت آیت الله صالحی كرمانی، آیت الله مفتح در رمضان سال 1345ش به كرمان رفت كه از لحظه ورود به این شهر، تحت مراقبت مأموران رژیم قرار گرفت. اولین سخنرانی وی در كرمان، در تاریخ 30 آذر 1345 صورت گرفت كه چون حاوی افشاگریهایی علیه نظام استبدادی بود. با توجه به ابلاغیة ساواك به شهربانی، این اداره تذكراتی به مفتح داد كه از بیان مطالب تحریك كننده و خلاف مصالح اجتناب كند و چون آن شهید به این هشدارها توجهی نكرد، به وی اخطار شد كه چنانچه غیر از مباحث مذهبی مطالبی در منابر خود عنوان كند، از سخنرانیهای او جلوگیری به عمل خواهد آمد. همچنین شهربانی بار دیگر مفتح را احضار و تذكرات قبلی را به وی داد، او نیز چند روزی از بیان نكتههای انتقادی خودداری كرد؛ اما از گزارش ساواك بر میآید كه در پانزدهم دی ماه، دوباره به افشاگری پرداخته است. (27)
در ادامة تلاشهای تبلیغی و به منظور گسترش نهضت امام خمینی رحمه الله، مفتح، دعوت مردم تهران را برای دو دهه سخنرانی در مسجد جامع این شهر پذیرفت و عازم تهران گردید. وی به رغم كنترلهای شدید مأموران ساواك، در دهة اول و دوم محرم سال 1387ق مطابق با اواخر فروردین و اوایل اردیبهشت 1346 در سخنرانیهای خود به بیان حقایقی پرداخت و خاطرنشان ساخت «من نمیتوانم از اوضاع اجتماعی انتقاد نكنم؛ زیرا یكی از سربازان امام زمانعلیهالسلام هستم و وظیفهای مهم بر دوش خود دارم.»، سپس در ادامة سخنان خود تأكید كرد: «ما موظف هستیم از قرآن و اسلام دفاع كنیم و نباید اجازه دهیم قوانین ارث و طلاق بر خلاف قرآن تصویب شود و نیز نشریات نباید بر ضد اسلام قلم فرسایی كنند.» مفتح در این بیانات تصریح كرد: استعمارگران میخواهند در كشورهای اسلامی بین اقشار گوناگون تفرقه ایجاد كنند.» و در پایان به جان مراجع عالیقدر، خصوص مرجع مورد نظر (امام خمینی) دعا نمود.
به همین دلیل ادارة اطلاعات شهربانی كل كشور به پلیس تهران ابلاغ كرد كه دوباره دكتر مفتح احضار و تذكرات قبلی به وی داده شود كه طبق اطلاع، علیرغم تعهد سپرده شده، به ایراد مطالب تحریكآمیز پرداخته است. (28) از این جهت با پیگیریهای ساواك و شهربانی از سخنرانی مفتح در شهرهای كاشان، گلپایگان و خمین جلوگیری به عمل آمد.
ادامه دارد... .
پینوشـــــــــــــتها:
(1). سخنراني شهيد مفتح، ماهنامه شاهد، ش 242.
(2). شهيد مفتح تكبير وحدت، غلامرضا گليزواره، تهران، معاونت پژوهشي سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اول، 1374، ص103 ـ102؛ آيات اصول اعتقادي قرآن، شهيد دكتر مفتح، تهران، مؤسسه تحقيقاتي نور، 1362، ص55 ـ54.
(3). حديث عاشقي، محمد زرگر، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، 1381، ص60، به نقل از سند مورخ 12/1344، آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي.
(4). همان، به نقل از سند شماره 98/21 ـ 22/1346، آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي.
(5). ماهنامه شاهد، شماره 50، ص23.
(6). همان مأخذ، ص23.
(7). فرازهاي فروزان، از نگارنده، قم، حضور، چاپ اول، 1379، ص399 ـ398.
(8). هيأتهاي مؤتلفه اسلامي، ج اول، اسدالله بادامچيان و بنايي، تهران، اوج، ص37 ـ35.
(9). خاطرات 15 خرداد، به كوشش علي باقري، دفتر سوم، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، ص109.
(10). فرازهاي فروزان، از نگارنده، ص403؛ همگام با خورشيد، فردوسيپور، ص67 و 68.
(11). دوران مبارزه، هاشمي رفسنجاني، ج اول، تهران، نشر معارف، ص139.
(12). خاطرات 15 خرداد، 29-28.
(13). تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي، به كوشش غلامرضا كرباسچي، ج دوم، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، ص205.
(14). همان مأخذ، ص188.
(15). قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، تهران، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، ج دوم.
(16). خاطرات آيت الله طاهري خرّم آبادي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1382، ج اول، ص282.
(17). همان مأخذ، ص279.
(18). مصاحبه با حجةالاسلام جمي، مجله پيام انقلاب، سال سوم، ش 68، شنبه دهم مهرماه، 1361، ص21.
(19). بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، سيد حميد روحاني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ اول، 1362، ج اول، ص468؛ زندگينامه سياسي امام خميني(ره)، محمد رجبي، تهران، قبله، چاپ چهارم، 1374، ص92 ـ91.
(20). زندگي و مبارزات دكتر محمد مفتح، رحيم نيكبخت، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، 1384، ص128، به نقل از آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده آيت الله بهشتي، ش، ب، 09/1، ص1.
(21). همان مأخذ، به نقل از پرونده مفتح.
(22). خاطرات و مبارزات حجة الاسلام حسيني همداني، به كوشش رحيم نيكبخت، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، 1382، ص80.
(23). زندگي و مبارزات آيت شهيد دكتر محمد مفتح، ص135 ـ134، به نقل از پرونده شهيد مفتح.
(24). گلي از باغ بهشت، طاهره توفيقي، صداي جمهوري اسلامي، زمستان 1372، پژوهش منتشر نشده، ص141.
(25). اسناد انقلاب اسلامي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، تهران، 1378، ج3، ص154.
(26). زندگي و مبارزات، مفتح، به نقل از پرونده مفتح، 145 ـ143.
(27). اقتباس از همان مأخذ، ص149 ـ147.
(28). همان، ص156 ـ155.
افزودن دیدگاه جدید