بررسی تطبیقی روش تربیتی مبتنی بر محبت در آموزههای اسلام و مسیحیت
نام نشریه: پژوهشنامه تربیت تبلیغی، پاییز و زمستان 1393، شماره 5، ص 73
فاطمه سادات بیطرفان(1)
دکتر عباس شکاری(2)
چکیده
هدف پژوهش حاضر، بررسی تطبیقی روش تربیتی مبتنی بر محبت، در آموزههای دو دین بزرگ اسلام و مسیحیت است. روش پژوهش، توصیفی و از نوع تطبیقی است. یافتههای پژوهش نشان میدهند که هم در تربیت اسلامی و هم در تربیت مسیحی، هدف اصلی تربیت، رساندن متربی به کمال و سعادت است، اما با دو زیرساخت فلسفی و معرفتی متفاوت که یکی بر توحید و دیگری بر تثلیث مبتنی است. محبت نیز، در هر دو آیین، از روشهای پسندیده و فضایل اخلاقی بهشمار میآید، با این تفاوت که واسطۀ فیض محبت الهی در آموزههای دین اسلام، پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و ائمۀ اطهار علیهم السلام هستند، در حالیکه در آیین مسیحیت، مسیح علیه السلام بهعنوان واسطۀ اصلی فیض و محبت خالق به مخلوق در نظر گرفته شده است. بزرگترین نوع محبت در اسلام، محبت بین خالق و مخلوق است، اما در آیین مسیحیت فدیۀ مسیح علیه السلام بر پایۀ گناه نخستین بشر، بالاترین نوع محبت دانسته شده است. روش تربیت مبتنی بر محبت در آموزههای دین مسیحیت، مشتمل بر دو روش ایجاد امید و روش بشارت است، در حالیکه در آیین اسلام در کنار روش ابراز محبت، از روش منع محبت، بر پایۀ دو اصل «تولّی» و «تبرّی»، استفاده میشود.
واژگان کلیدی: محبت، تربیت، تربیت مبتنی بر محبت، اسلام، مسیحیت.
[1] دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی دانشگاه کاشان
[2] عضو هیئت علمی دانشگاه کاشان
A cmparative study n educatinal methd based n lve in Islam and Christianity
Fatemeh Bitarafan[1]
D.r Abbas Shekari [2]
Abstract:
The purpse f this research is a cmparative study f educatin based n lve in teachings f Islam and Christianity as tw great religins. Methd f This research is descriptive and cmparative and the results shw that althugh educatin in bth Islamic and Christianity is fllwing perfectin and happiness as a cmmn main gal, but this final gal is based n tw different epistemic philsphical fundatins; ne is based n mntheism and the ther based n Trinity. Lve is als a mral virtue in bth religins, with the difference agency fr grace. The mediatr r agency fr grace in the teachings f Islam is the Prphet (PBUH) and his successr r prgeny peace be upn them, whereas in Christianity, nly Christ (PBUH) is cnsidered as the main mediatr f grace and lve f the creatr t the creature. The greatest type f lve is the lve between the Creatr and the creature in Islam, but n the basis f riginal sin in Christianity Christ's (PBUH) sacrifice, is the highest frm f lve. Lve-based educatinal methds in teaching f Christianity cnsist tw methds; ne is methd f creating hpe and the ther is methd f enunciatin, whereas in Islam, alng with Lve-based educatinal methd, prhibitin f lve is als cncerned, based n the principle f "Friendship" and "Hate r hatred".
Key wrds: lve, educatin, educatin based n lve, Islam, Christianity
[1]Master f Educatinal Psychlgy in Kashan university.
[2] A faculty member at the University f Kashan.
مقدمه
نقش شگفتانگیز تعلیموتربیت در زندگی انسان بر کسی پوشیده و قابلانکار نیست؛ اگر تعلیموتربیت بهصورت صحیح اجرا شود، فرد به کمال مورد نظر دست خواهد یافت و در غیر این صورت، فرد و در نهایت جامعۀ بشری با یک تربیت غلط به انحطاط کشیده میشوند. از آنجایی که مهمترین وجه تربیت، انسان (متربی) است، با رجوع به درون آدمی میتوان بهضرورت و اهمیت تعلیموتربیت، هم برای فرد و هم برای جامعهای متشکل از افراد، پی برد؛ چراکه انسان (متربی)، با وجود گرایش فطری بهسوی کمال و خیرات، بهواسطۀ استفادۀ درست یا نادرست از نیروها و تواناییهایش، به کمال میرسد یا انحطاط مییابد؛[1] بهعبارتدیگر، انسانها، استعدادها و زمینههای بسیاری برای رسیدن به مدارج عالی کمال و فضائل اخلاقی دارند؛[2] در عین حال، تعالیم اسلام اذعان دارند که در انسان، زمینههای انحراف و سقوط نیز وجود دارد؛[3] لذا غایت اصلی تربیت، سوق دادن انسان به سمت خیر و خوبی و سپس سعادت و کمال نهایی است و مهمترین و اساسیترین عاملی که میتواند در این امر خطیر، مؤثر واقع افتد، متعلم و مربی آگاه و کمال یافته است؛ بنابراین اهمیت وجود مربیان آگاه نیز در کنار اهمیت تعلیموتربیت، برجسته میشود. روایات اسلامی، علمای عامل و مربیان هدایت یافته را محبوب خدا و وارثان انبیاء شمرده و مرکب و قلم آنان را از خونهای شهدا برتر بهحساب آورده است (مجلسی، 1389، 2: 15-14).
تربیت در همۀ ادیان الهی دارای روشهای مختلفی است؛ یکی از روشهای تربیتی که هم در تربیت اسلامی و هم در تربیت مسیحی وجود دارد، روش تربیتی مبتنی بر محبت است؛ اساس این روش بر پایۀ یک اصل تربیتی اسلامی، یعنی اصل ابراز یا منع محبت واقعشده است که این اصل مبتنی بر یکی از اعجاببرانگیزترین ویژگیهای انسان، یعنی دلبستگی است؛ طبق این اصل، در جریان تربیت، خواه در برانگیختن بر انجام پارهای از اعمال و خواه بر ترک پارهای از آنها باید از قدرت ناشی از پیوند محبتآمیز میان مربی و متربی کمک گرفت (باقری، 1392)؛ از اینرو در این مقاله، روش تربیت مبتنی بر محبت، با توجه به اینکه «محبت» آموزهای اخلاقی هم در دین مسیحیت و هم در دین مبین اسلام است، از منظر تعالیم این دو آیین بررسی و مقایسه میشود. وقتی سخن از تعالیم یک دین است، نخست باید به سراغ متون مقدس آن دین که در واقع منابع معرفتی آن را تشکیل میدهند، رفت. در این تحقیق، جهت مطالعۀ تعالیم آیین مسیحیت، ابتدا به متن مقدس اصلی این دین، یعنی عهد جدید و سپس به متون عهد عتیق[4] و برای مطالعۀ تعالیم آیین اسلام نیز به سیرههای تربیتی پیامبرصلی الله علیه و آله و اهلبیت8مراجعه شده است؛ که جهت گردآوری این سیرهها به منابع سیره مراجعه میشود؛ این منابع عبارتاند از: قرآن، احادیث و روایات و منابع و متون تاریخی. دربارۀ جایگاه، اعتبار و مرجعیت کتاب مقدس از جمله عهد جدید، باید گفت که ایمان مسیحیان نسبت به قداست و الهی بودن آن باوجود تفاوتهای اساسی که وجود دارد تا حدودی مانند ایمان مسلمانان نسبت به قداست و الهی بودن قرآن کریم است.[5] آنان کتاب مقدس را کلام خدا و تنها معیار واقعی ایمان و عمل مسیحی میدانند و ادعایشان این است که این کتاب، کتابی بدون تناقض است؛ از اینرو در این مقاله وقتی سخن از تربیت مسیحی و تربیت اسلامی به میان میآید، منظور راه و روش تربیتی است که از این متون مستخرج شده است. هدف اصلی این تحقیق بررسی و مقایسۀ جایگاه محبت و روش تربیت مبتنی بر محبت در آموزههای دو دین بزرگ اسلام و مسیحیت، بهمنظور شناخت شباهتها و تفاوتهای موجود در این دو آیین الهی است. به همین منظور، در مقالۀ حاضر از روش «توصیفی- تطبیقی» مبتنی بر مطالعات کتابخانهای استفاده شده است. بنا به نظر جرج زد. اف. بردی،[6] مطالعات تطبیقی در آموزشوپرورش شامل چهار مرحله میشوند که عبارت است از توصیف؛[7] تفسیر؛[8] همجواری[9] و مقایسه[10] که هر یک از این مراحل، پژوهنده را نسبت به گامهایی که در جهت تحلیل مسئلۀ تحقیق بر خواهد داشت یاری میدهد (آقازاده، 1387، 18). توصیف عبارت است از؛ جمعآوری منظم اطلاعات آموزشی؛ تفسیر عبارت است از؛ تحلیل در چهارچوب مفاهیم علوم اجتماعی؛ همجواری عبارت است از؛ بررسی همزمان چند نظام برای تعیین چهارچوب مقایسه؛ در مرحلۀ مقایسه نیز ابتدا به مقایسه مسائل انتخابشده و سپس به تحلیل ارتباط کلی آنها پرداخته میشود. موضوع «مقایسه»، تجزیهوتحلیل و توضیح شباهتها و تفاوتهای بین دو پدیده یا دو نهاد است. طبیعی است که تفاوتها و شباهتها باید با موضوعات مورد نظر مربوط بوده و در متن آنها قرار داده شوند (نقل از یمنی دوزی سرخابی، 1388)؛ لازم به ذکر است که مراحل بیان شده در تمام متن این مقاله در نظر گرفتهشدهاند، اما به علت اینکه این مطالعه از نوع غیرتجربی است، این مراحل صرفاً بهصورت انتزاعی در نظر گرفته شده و بهصورت جداگانه دستهبندی نشدهاند.
بیان مسئله
انسان نیازهای گوناگونی دارد که جریان تعلیموتربیت صحیح میتواند به بخش بزرگی از این نیازها پاسخ دهد؛ بیشک یکی از اساسیترین نیازهای انسان پس از نیازهای زیستی، نیاز به محبت است؛ بهگونهای که اگر این نیاز انسان برآورده شود، انسان در برابر دیگر نیازهای زیستی خود توان مقاومت و تحمل پیدا کرده و میتواند آنها را تحتتأثیر خود قرار دهد. در یک نگاه کلی میتوان گفت: محبت در لغت به معنای «گرایش و علاقهمندی انسان به چیزی است که آن را سازگار با طبع خود میبیند» و در اصطلاح «ودیعهای الهی، فطری و ساری در همۀ موجودات است که موجبات حرکت در بستر کمال را برای آنان فراهم میآورد» (رافعی، 1389، 45-41). محبت ریشۀ اخلاق پسندیده است؛ به همین سبب کودکی که از محبت سیراب شده باشد، احساس محرومیت نمیکند و چون طعم محبت را چشیده است، آن را به دیگران هم میچشاند. اسلام بهعنوان یک دین یا تنها دینی که تمام شئون حیات انسانی را در برمیگیرد، خود از فرهنگی غنی و پربار برخوردار است؛ این فرهنگ مبتنی بر وحی است و از تعالیم الهی نشئت میگیرد؛ یعنی تربیت اسلامی، تربیتی الهی است. در آیین اسلام، سیرۀ عملی پیامبرصلی الله علیه و آله و اهلبیت8 ایشان، نشاندهندۀ توجه خاص این مکتب به نیاز اساسی محبت است. از دیدگاه اسلام، محبت و مهرورزی باید از دوران کودکی آغاز شود و بهترین افراد برای پایهگذاری آن، پدر و مادر هستند. در آیین مسیحیت نیز، درس تربیتی مسیح علیه السلام این است که «باید افرادی را پرورش داد و این کار تنها با حرف ممکن نیست؛ نباید به فرد فقط از این منظر نگریست که یک موجود هوشمند است، بلکه باید دانست که او موجودی عاطفی است و بعضی چیزها را بیش از معلومات دوست دارد. تربیت حقیقی دارای روح و مستلزم برخورد با روح شاگرد و معلم است، درست همانطوری که مسیح علیه السلام برخورد بین خدا و بشر را مجسم میکند. مسیح علیه السلام مظهر محبت بود و همۀ افراد را قابل تربیت میدانست» (مایر،1350، 1، 150).
مسئلۀ «محبت»، یکی از مسائل تربیتی نهتنها در اسلام و مسیحیت، بلکه در همۀ ادیان است و روش محبت و مهربانی، روشی است که از طریق ایجاد تمایل درونی و قلبی در افراد، امکان موفقیت شیوههای مختلف تربیتی را افزایش میدهد و باید در موضوعاتی که جنبۀ عاطفی بیشتری دارند، مانند مسائل مذهبی و اخلاقی، توجه بیشتری نسبت به این روش نشان داد (عابدی، 1385، 34).
بدیهی است که در عصر حاضر، مهمترین وسیلهای که میتواند انسان را به هدف غایی خود که همان حب و قرب الهی است برساند، تربیت دینی است. در تربیت اسلامی و همچنین تربیت مسیحی، «فرد تربیت شده، شخصی قلمداد نمیشود که منحصراً به تکرار پارهای رفتارهای عبادی مرسوم در هر دین بپردازد؛ بلکه شخصی جامع و کامل محسوب میشود که اموری نظیر پرورش عقل و عاطفه و اخلاق را هم بهصورت جدی مدنظر قرار میدهد و برای حضوری اثربخش در اجتماع آماده میشود» (علوی، 1388، 64)؛ بنابراین، با استفاده از روش تربیت مبتنی بر محبت، در کنار سایر روشهای تربیتی، میتوان نفوذی بینظیر در متربی پیدا کرد و به تربیت صحیح وی اقدام نمود تا این افراد نیز در آینده، متقابلاً از روش محبت در تربیت نسل بعدی استفاده نمایند؛ از اینرو در پژوهش حاضر، پس از بیان مختصری از پیشینه و ضرورت پژوهش، به بررسی موضوع تربیت از منظر دین مسیحیت و اسلام و سپس به بیان جایگاه محبت در این دو آیین پرداخته میشود؛ در نهایت نیز، پس از ارائۀ تعریفی از روش و معرفی روشهای تربیت مبتنی بر محبت در آموزههای دو دین مذکور، به بحث در خصوص یافتههای تحقیق و نتیجهگیری پرداخته میشود.
پیشینه و ضرورت پژوهش
در خصوص روشهای تربیت در اسلام تحقیقات زیادی صورت گرفته است؛ اما مطالعات تطبیقی در این زمینه و بهصورت خاص در مورد روش تربیتی مبتنی بر محبت، کمتر انجام شده است که به چند نمونه از آنها اشارۀ کوتاهی میشود. در مقالهای با عنوان «بررسی تطبیقی تربیت دینی در اسلام و مسیحیت»، به استخراج و تبیین وجوه مشترک تربیت دینی در ادیان اسلام و مسیحیت پرداخته شده است. در این تحقیق، آیات و روایات اسلامی با انجیل و متون دینی مسیحی در زمینههای مختلف تربیت دینی، شامل تعاریف، ابزارها و منابع شناخت، روشهای تدریس و محتواهای درسی در تربیت دینی و ارزشهای تربیت، مورد مقایسه قرار گرفتهاند. دستیابی به یک الگوی تربیت دینی مشترک که هدف اصلی این تحقیق بوده است، خواهد توانست راه را برای تفاهم و وحدت بیشتر جوامع مسلمان و مسیحی باز نموده و مبنایی برای الهام نحوۀ تربیت دینی جوامع مذکور فراهم آورد (علوی، 1388). در مقاله دیگری (بورونی، 1385) که با عنوان «محبت؛ آموزۀ اخلاقی مسیحی- اسلامی» انجام شده است، به بررسی یکی از آموزههای اخلاقی اصیل دو دین ابراهیمی، اسلام و مسیحیت، یعنی «محبت» پرداخته میشود؛ در این مقاله که با روش تلفیقی انجام شده است، به انواع محبت که شامل محبت به خالق و محبت به خلق (اعم از محبت به برادران دینی، محبت به همسایه، محبت به هم نوع و محبت به دشمن) اشاره شده است. در مقاله دیگری نیز با عنوان «پژوهشی پیرامون روش تربیتی محبت در تعلیموتربیت اسلامی» به بررسی روش تربیتی مبتنی بر محبت در آموزههای اسلامی پرداخته شده است که نتایج حاصل از آن بیان میدارد که با هیچچیز مانند محبت نمیتوان آدمی را متحول ساخت و او را بهسوی کمال و رسیدن به مقام قرب الهی سیر داد و در واقع تمام اجزاء هستی با عشق بهسوی او در حرکت هستند؛ از اینرو اگر گفته شود که هیچ روشی همانند روش تربیتی محبت محور در تربیت آدمی مورد تأکید اسلام نبوده است، سخنی گزاف نیست (حسنزاده، 1388). همچنین مقاله دیگری در خصوص تربیت محبت محور نیز بیان میدارد که مربی میتواند با فراهم آوردن زمینۀ شکلگیری محبت حقتعالی و اولیای الهی در متربی، او را در مسیر کمال قرار داده و موجبات رستگاری وی را فراهم آورد؛ کسی که محبت الهی و اولیای او را در دل دارد، همیشه خود را در محضر دوست میبیند و از گناه و معصیت اجتناب کرده و از هرگونه ناهنجاری خود را به دور میدارد (ضرابی، 1390).
امروزه با توجه به بیان نظریههای مختلف در خصوص تعلیموتربیت و روشهای مختلف موجود در آن، نیاز جدی وجود دارد که تعالیم اصیل تربیتی از متون معتبر اسلامی استخراج شود تا بتوان به یک نظام تربیتی اسلامی جامع و ایدئال دست پیدا کرد. بهطورکلی، دین، برنامهای جامع در تمام موارد مربوط به زندگی بشر است و بهطور خاص دین اسلام، جامعترین برنامۀ زندگی است که در جزئیترین موارد زندگی از جمله تربیت نسلها، برنامۀ همهجانبهای را معرفی مینماید؛ از اینرو زندگی در یک جامعۀ اسلامی ایجاب میکند تا همۀ جنبهها از جمله تربیت، رنگ و بوی اسلامی داشته باشد؛ ازاینرو در این مقاله سعی شده است تا از طریق مقایسۀ دو دین بزرگ اسلام و مسیحیت و یافتن شباهتها و تفاوتهای موجود در آنها در خصوص محبت و روش تربیت محبت محور، ویژگیهای این روش تربیتی در دین مبین اسلام مشخص شود تا گامی هرچند کوچک، در جهت طرح روشهای تربیت اسلامی در جامعۀ اسلامی ایران برداشته شود. با نگاهی به پژوهشهای انجام شده در این زمینه میتوان گفت: نکتهای که این پژوهش را از پژوهشهای پیشین جدا میسازد و بهنوعی جنبۀ جدید بودن به آن میدهد، متمرکز شدن بر روی یک نوع روش تربیتی (روش تربیتی محبت محور) بهجای بررسی انواع روشهای تربیتی دینی و همچنین استفاده از روش تطبیقی برای مقایسۀ روش مذکور در دو دین بزرگ اسلام و مسیحیت، بهجای بررسی این روش صرفاً در یک دین است.
تربیت از منظر مسیحیت
دین مسیح علیه السلام در زمانی ظهور کرد که جامعۀ بشری از ستم جباران و از هرجومرج سیاسی و فکری در رنج بود و آرمانهای اخلاقی نیز طبع انسان را ارضا نمی;کرد. مسیحیت انسان را به پرستش خدای واحد، محبت، برادری و برابری دعوت میکرد و مانند همۀ ادیان آسمانی، اصلاح جامعه را به اصلاح نفس انسانی وابسته میدانست. در این زمان، کلیساها بهتدریج بهصورت سازمانی نیرومند و دارای سلسله مراتبی استوار درآمدند که علاوه بر امور مذهبی، اداره امور دیگر از جمله تعلیموتربیت عموم مردم را در دست گرفتند. بهتدریج در داخل کلیساها نوعی آموزشگاه به وجود آمد که در آن به فرزندان اربابان که روحانیون آینده بودند، خواندن، نوشتن، حفظ کردن کتاب مقدس و سرودهای دینی تعلیم داده میشد. با گسترش کلیساها، مدارس ویژهای برای تربیت روحانیون تأسیس شد که در آغاز بهصورت دیر یا صومعه بود و بهتدریج (قرن نهم میلادی به بعد) به دانشگاه تبدیل شد. روش معمول در این دانشگاهها نیز روش موسوم به «اسکولاستیک» یا مدرسهای بوده است که مهمترین ویژگی آن خواندن و تفسیر متون قدیم و مباحثه دربارۀ محتوای آنها بود (کاردان و همکاران، 1386). بهطورکلی، هدف از تربیت مسیحی، «آمادهسازی افراد برای زندگی است و از آنجا که چنین زندگی و حیاتی ذاتاً آمیخته با اخلاق است، پس منظور از تربیت اخلاقی مسیحی، راهی است که با آن راه چنین شکل خاصی از زندگی اخلاقی به متربیان آموخته میشود» (علوی، 1388، 64-63). يكى از عقايد مسيحيان نسبت به اهداف تربيتی - كه بهطور گستردهای پذيرفته شد - که از مقاله تحقيقاتی انجمن ملی پيروان مسيح (آمریکا) به دست میآید: «هدف تربيت مسيحی آن است كه به افراد كمك كند تا نسبت به تجلی خداوند آگاه باشند و عشقی را كه حضرت مسيح علیه السلام داشت، جستوجو كنند و در قالب ايمان و محبت به آن پاسخ دهند. هدف آن است كه چهبسا بدانند چه كسی هستند، موقعيت انسانی آنها چيست، بهعنوان پسران خدا، كه در جامعۀ مسيحی ريشه دوانيده، رشد كنند، در هر رابطهای با روح خداگونه زندگی كنند، نقش حواریگری مشترك خود را در دنيا انجام دهند و با اميد مسيحی به سر برند». مشروحتر از اينها، پيشنهاد ميلر[11] (1977) است كه پنج هدف مناسب برای تربيت مسيحی مطرح كرده است؛ اولين هدف، رشد حالت احترام و علاقه به ديگران است: «اگر فرد نسبت به عشق به خدا و عشق به ديگران ترغيب شود، با نگرشی نسبت بهکل زندگی سر و كار خواهد داشت»؛ دومين هدف عبارت است از؛ ايجاد رابطۀ صميمانه؛ يعنی «رابطه من ـ تو»؛ سومين مورد آن است كه فرد مضامين دينی را مطابق با برداشت عمومی از رشته تحصيلی «تعليم و تربيت»، بهعنوان يک رشته تحصيلی عقلانی، فرا بگيرد تا اعتقاداتی را كه با جهانبینی منابع مختلف، بهویژه علم سازگار است، تقويت كند. چهارمين هدف، پایهگذاری اخلاق شخصی با تکیهبر اخلاق دينی، يعنی اهميت فوقالعاده قايل شدن برای معنای زندگی است؛ پنجمین هدف نیز، رشد اخلاقيات اجتماعی است، بهنحویکه فرد صرفاً از نظر شخصی خوب نباشد، بلكه برای رفاه عمومی كار كند (حقوق اجتماعی، توافق اساسی، همياری گروههای ستمديده و غیره) (توماس[12]، 1379).
هدف كلي تدريس دين مسيحي نیز آن است كه با مشاركت الطاف الهي، عشق عيسي مسيح علیه السلام با جان كودك آميخته شود و بهگونهای كودك با سخنان و الگوها، از حقايق وحيشده به مسيح علیه السلام و آموختهشدة كليسا آگاه شود كه بهوضوح مطابق با استعداد و ظرفيتش، آنها را بشناسد و بهطور كامل در زندگي روزانهاش بهكار گيرد؛ با بيشترين ايمان و اعتقاد به آنها عمل كند و با انجام دادن آنها احساس رضايت و خشنودي كند (علوی، 1388)؛ از اینرو واضح است که در دوران سلطۀ کلیسای کاتولیک بر زندگی مسیحیان، هدف تربیت، پرورش انسان مسیحی مؤمن و عامل به آموزههای مسیح علیه السلام بوده است.
یکی از صاحبنظران مسیحی تعلیموتربیت، آگوستین قدیس[13] است که اهداف، محتوا و سازمآنهای تربیتی مغرب زمین در قرونوسطی و حتی بعد از آن را تحت تأثیر آرای خود قرار داده است. وی نیز مانند هر متکلم دیگری، هدف تربیت را پرورش افرادی میداند که بر اساس ضوابط و معیارهای دیانت، شایستۀ عنوان «مؤمن» و «متقی» باشند. فرد تربیت شده از نظر وی کسی است که در باطن او، میان عقل و ایمان هماهنگی ایجاد شده باشد. وی که در فلسفه، پیرو افلاطون است، سرچشمۀ دانش و معرفت را در نهاد آدمی میداند و بهعلاوه معتقد است که معلم حقیقی خداست که حقیقت را در نهاد آدمی به ودیعه نهاده است و درنهایت بیان میدارد که حضرت مسیح علیه السلام تنها معلم است و همۀ شناختها از اصل و منشأ درونی روح سرچشمه میگیرند؛ از اینرو تعلیموتربیت از دیدگاه آگوستین شامل دو جنبه است: اول توجه به درون و پالایش نفس و دوم تعلیم که آن هم تحت تأثیر عامل اول است. بهطورکلی، تعلیموتربیت از منظر آگوستین قدیس، «عملی است که هدف آن کمک به انسان برای نیل به خشنودی و سعادت جاودانی از طریق کسب حقیقت در حد توانایی است» (به نقل از کاردان و همکاران، 1386).
آگوستین مینویسد: «سعادت که آرزوی مشروع هر موجود عاقل است، همان بهرهمندی از خیر مطلق و ابدی یعنی خداوند است، بیآنکه در این بهرهمندی هیچ خللی روی دهد... و بیآنکه روزی پایان پذیرد» (نقل از ماسون، 2، 1385)؛ پس سعادت نهایی در شناخت (که به دنبال ایمان صحیح میآید) و محبت خدا، از طریق نوعی شرکت در زندگی خداوند، جای دارد. اصول تربیت مسیحی نیز از نظرگاه وی، شامل اصل خدامحوری بر مبنای عشق بین انسان و خدا، اصل اعتقاد به مسیح علیه السلام و عشق به او و اصل مرجعیت کلیسا است (ندایی و کوهستانی، 1391). توماس آکوئیناس قدیس[14] نیز از دیگر صاحبنظران مسیحی عرصۀ تعلیموتربیت، تعلیموتربیت را «فرآیندی تلقی میکند که در آن معلم زمینههایی را فراهم میکند تا انسان از نظر عقلانی و اخلاقی ماهیت خود را فعلیت بخشد و در طول زندگی خود به خدا بازگردد» (همان).
تربیت از منظر اسلام
پس از اینکه اولین آیات وحی[15] بر پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نازل شد، نخستین سند مدون تعلیموتربیت اسلامی، بر دو عنصر بنیادین تعلیموتربیت، یعنی کسب دانش و معرفت از یکسو و تعالی روح و کمال انسانی از سوی دیگر، پایهگذاری شد؛ از اینرو قرآن یک کتاب تربیتی و انسانسازی است که بخش عمدۀ آن بهطور مستقیم دربارۀ مباحث اخلاقی و تربیتی و بخشهای دیگر آن نیز که در معارف، عقاید و احکام نازل شده است، جنبه و وجهۀ تربیتی دارد و هرگونه اعتقاد یا عمل را در راستای تربیت و تزکیه قرار میدهد[16] (کاردان و همکاران، 1386).
تبیین مفهوم «تربیت» بهویژه از منظر اسلامی، از جهات گوناگونی حائز اهمیت است؛ زیرا مفهوم «تربیت» مفهومی بحثانگیز و بسیار پرمجادله است. تبیین معنای تربیت، تعیینکنندۀ ماهیت و قلمرو حقوق تربیتی کودک نیز خواهد بود؛ چراکه اگر تربیت صرفاً به معنای آموزشی که در مدارس جریان دارد، در نظرگرفته شود، بسیاری از حقوق تربیتی کودک نادیده گرفته میشوند (حاجی ده آبادی، 1391). ژان پیاژه، روانشناس و تربیت پژوه مشهور فرانسوی نیز در تأیید این دیدگاه مینویسد: «باید بین حق به مدرسه رفتن و حق استفاده از تعلیم تربیتی که شکفتن کامل شخصیت انسانی را از هر لحاظ تأمین و تضمین میکند، وجه تمایزی قائل شد» (پیاژه، 1369، 57)؛ بنابراین تربیت کودک، صرفاً به معنای آموزش علمی او نیست، بلکه فرآیندی مستمر و پویا در جهت رشد همهجانبۀ (جسمانی، شناختی، روانی، عاطفی، اجتماعی و ...) کودک در جهت دستیابی وی به کمالات وجودیاش است. در تربیت اسلامی، این کمالات با قرب الهی پیوند میخورند و بدینسان تربیت، جهتگیری و ماهیتی ارزشی دارد.
واژۀ تربیت از ریشه «رَبَوَ» و باب تفعیل و با توجه به ریشۀ آن به معنای فراهم آوردن موجبات فزونی و پرورش است؛ ازاینرو به معنای تغذیۀ طفل بهکار میرود. علاوه بر این، تربیت به معنای تهذیب نیز استعمال شده که به معنای زدودن ویژگیهای ناپسند اخلاقی است؛ اما در قرآن، مفهوم تربیت از (ریشه رَبوَ) چندان مورد توجه قرار نگرفته است (باقری، 1392، 1، 52-51) و مشتقات این مفهوم فقط در دو آیه از قرآن ذکر شده است.[17] علاوه بر این، واژۀ تربیت از ریشۀ دیگری نیز استعمال میشود و آن ریشه «ربب» است که به معنای «سوق دادن شیء به سمت کمال و رفع نقایص» است (ضرابی، 1390، 166).
تربیت در اصطلاح نیز، عبارت است از: «فراهم ساختن زمینههای رشد و شکوفایی تربیتپذیر و رساندن او به مرحلهای که استعدادها و قابلیتهایش را بروز دهد» (مصباح یزدی، 1382، 37). این شکوفاسازی با موازین و ضوابط الهی میسر است؛ از اینرو، خلاف چنین ضوابطی، شکوفاسازی محسوب نمیشود و بنابراین تربیت هم قلمداد نمیشود.
«تربیت اسلامی» به چندگونه ممکن است تعریف شود؛ در یک تعریف، تربیت اسلامی عبارت از جریانی از آموزشهاست که سبب میشود یادگیرندگان، ضمن آشنایی با اصول دین، استدلالهای موافقان را برای اثبات حقانیت این اصول بدانند و نسبت به ارزشهای تأسیسی و هنجارهای پذیرفتۀ دین و همچنین سرگذشت مسلمانان، اطلاعاتی کسب کنند. به نظر میرسد آنچه در حوزۀ اصلاحات تربیت رسمی بهصورت تنظیم و تدوین متون تعلیمات دینی، اخلاق اسلامی، تاریخ اسلام و غیره رخداده، بیشتر بر این نوع تعریف از تربیت اسلامی مبتنی باشد.
در تعریف دیگری، تربیت اسلامی عبارت است از: جریانی از یک سلسله فعالیتهای مستمر آموزشی و تهذیبی ویژۀ فرزندان مسلمان که در جهت کسب برخی نگرشها، درونی شدن برخی باورها و تثبیت برخی ارزشها و هنجارها در همۀ جوانب زندگی فردی و اجتماعی صورت میگیرد. این جریان مستمر تربیتی در نقطۀ اوج خود به التزام عملی و دلبستگی عمیق یادگیرنده منتهی شده و تطبیق کردارها و گفتارهای او با هنجارهای اخلاقی و احکام دینی را سبب میشود. این تعریف از تربیت اسلامی، مشابه با تعریفهای عامی است که از تربیت دینی میان فرقهها و مذاهب مختلف رواج داشته و با طیفی از روشهای متنوع تربیتی از قبیل: روشهای الگویی، روشهای مبتنی بر انتخاب تشویقی و غیره و یا حتی تلفیقی از چند روش همراه بوده است. علاوه بر این دو برداشت نسبتاً رایج از تربیت اسلامی، تعریف دیگری نیز مطرح میشود که عبارت است از: یک نظریه یا دکترین تربیتی که بر اساس اصول عقاید و مبانی ارزشی اسلام بنا شده و درصدد ارائه پیشنهادهایی برای هدایت همۀ مردم و تدارک یک جامعۀ سالم است (علم الهدی، 1384).
بهطورکلی، هدف در تربیت اسلامی، کمال انسانی است و همۀ انبیای الهی و معلمان راستین به دنبال آن بودهاند که انسان را به تسخیر قلههای رفیع کمال قادر سازند. علامه طباطبایی، از اندیشمندان برجسته مسلمان نیز، تعلیموتربیت را مفهومی واحد دانسته و آنها را جداگانه مورد بررسی قرار میدهد. ایشان تربیت را مترادف تزکیه و مشابه هدایت میدانند و تعلیم را به مفهومی اطلاق میکنند که شامل فعالیتهای مدرسه و دستگاه آموزشوپرورش است و آن را یکی از شئون پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله میداند. به عقیدۀ ایشان، تعلیم، هدایت و ارشاد ذهن فراگیر بهوسیلۀ معلمی آگاه است تا مطالبی را که فراگیری آنها برای دانشآموز دشوار است، بیاموزد؛ بنابراین، تعلیم آسان کردن راه و نزدیک کردن مقصد است؛ نه ایجاد کردن آنها (صالحی و یاراحمدی، 1387). بهطورکلی، تربیت اسلامی عبارت است از: «فعالیت هدفمند و دوسویه میان مربی و متربی بر اساس جهانبینی و نظام ارزشی اسلام و بهمنظور کمک به متربی در راستای تحقق بخشیدن به قابلیتها و پرورش همهجانبه شخصیت وی» (همت بناری، 1385، 35).
باقری (1392) مبانی تربیت اسلامی را شامل تأثیر ظاهر بر باطن، تأثیر باطن بر ظاهر، ظهور تدریجی شاکله، تأثیر شرایط بر انسان، مقاومت در تأثیرگذاری بر شرایط، جذبه حسن و احسان، تطور وسع آدمی، کرامت، اندیشه ورزی، آشنایی و بیگانگی با خدا، ضعف و دلبستگی و آزمندی میداند. ایشان همچنین هدایت و رشد، طهارت و حیات طیبه، تقوا، قرب و رضوان و نیز عبودیت را از اهداف غایی تعلیموتربیت اسلامی بر میشمرند. بهطورکلی، در خصوص اهداف تعلیموتربیت اسلامی باید گفت که هدف غایی از دیدگاه اسلام که حقیقتی بینهایت و جامع تمام ارزشهاست، همانا قرب به خداوند متعال است که میتواند محور تمام افعال انسان قرارگیرد و منظور از این محوریت همان حضور او در متن زندگی است. از اهداف واسطهای تربیت اسلامی نیز میتوان ارتباط انسان با خود، طبیعت و دیگران، ارتباطات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی اشاره کرد (اعرافی و همکاران، 1387).
محققان مسلمان در اولین کنفرانس جهانی تعلیموتربیت اسلامی دربارۀ تعریف زیر از اهداف تعلیموتربیت توافق کردند: «تعلیموتربیت باید رشد متوازن (هماهنگ) کل شخصیت انسان را از خلال تربیت روحی، خرد، خود عقلانی هیجانات و احساسات بدنی پیگیری کند؛ بنابراین تعلیموتربیت باید تمام ابعاد وجود، یعنی روحی- عقلانی، تخیلی- جسمانی، علمی و زبانی را هم بهطور فردی و هم جمعی رشد داده و بهسوی خیر و دستیابی به کمال راهنمایی کند. هدف نهایی تعلیموتربیت اسلامی، نیل به کمال تسلیم در برابر خداوند در سطوح فردی اجتماعی و انسانیت است» (عرسان الکیلانی، 1380، 140).
جایگاه محبت در مسیحیت
جهت مفهومشناسی محبت در آیین مسیحیت، میتوان به حکمت الهی مسیحیت رجوع کرد. حکمت الهی مسیحی یا علم معرفت الله،[18] شامل اصول عقاید مسیحیان است که تقریباً به بیانی علمی، این اصول را باز مینماید و نظیر علم کلام در نزد مسلمانان است. خلاصۀ اصول مزبور، یگانگی خداوند و خالقیت اوست؛ یعنی خداوند بدون ضرورت و اجبار از راه محبت و از روی اختیار عالم را از عدم به وجود آورده و در عین یگانگی، سه وجود پدر، پسر و روح القدس است. [19] پدر وجود مطلق و منشأ قدرت است؛ پسر کلام اوست با عقل که به آن وسیله مخلوق را آفریده است؛ روحالقدس رابطۀ میان پدر و پسر و جنبه محبت است. ولیکن همانطور که پیش از این نیز گفته شد، مسیحیان این عقیده را منافی توحید نمیپندارند و از اسرار الهی میشمارند.[20] با توجه به اعتقاد مسیحیان به گناه نخستین بشر، در نظر آنان نجات مردم به ایمان به حضرت عیسی علیه السلام است و وظیفۀ ایشان آن است که خدا را دوست بدارند؛ حضرت عیسی علیه السلام را پروردگار بدانند و عموم مردم را بدون امتیاز قومیت، نژاد و تفاوت زن و مرد، برادر خود بدانند و نسبت به آنها محبت بورزند که محبت خاصه الهی و باعث خلقت است (فروغی، 1387)؛ از اینرو محبت، آموزهای انجیلی و پایه و اساس دین مسیح علیه السلام است. مسیحیت به «دین محبت» و یوحنا، یکی از نویسندگان اناجیل به «رسول محبت» شهرت یافته است. از نظر آیین مسیح علیه السلام، محبت به خدا و مخلوق او، ایمان را غنا میبخشد. مسیحیان، عیسی علیه السلام را نماد محبت خداوند به خلق میدانند. زندگی مسیح علیه السلام در عهد جدید نیز بیانی از نگرش عاشقانه وی به جهان پیرامون است؛ البته باید توجه داشت که منظور از مسیحیت در این بیان، آموزههای اصیل دین مسیح علیه السلام است، نه آموزههای تحریف شدۀ زمان کنونی. در کتاب مقدس مسیحیان، در خصوص محبت آمده است: «ای حبیبان، یکدیگر را محبت نماییم؛ زیرا که محبت از خداست و هرکه محبت مینماید از خدا مولود شده است و خدا را میشناسد و کسی که محبت نمینماید، خدا را نمیشناسد؛ ... ای حبیبان، اگر خدا با ما چنین محبت نمود، ما نیز باید یکدیگر را محبت نماییم. خدا در ما ساکن و محبت او در ما کامل شده است» (اول یوحنا/3، 16-7). همچنین در رساله اول پطرس (22،1) آورده شده است: «چون نفسهای خود را به اطاعت راستی طاهر ساختهاید تا محبت برادرانۀ بیریا داشته باشید، پس یکدیگر را از دل بهشدت محبت بنمایید»؛ در جای دیگر آمده است: «همچنان که پدر مرا محبت نمود، من نیز شما را محبت نمودم، در محبت من بمانید... این است حکم من که یکدیگر را محبت نمایید، همچنان که شما را محبت نمودم...» (یوحنا/15، 15-9).
پس از عیسی علیه السلام بسیاری از مفاهیم بنیادی مسیحیت در خطابهها و نامههای «پولس» تبلور یافت که برخی از آنها بعدها در عهد جدید بهصورت کتاب درآمد. پولس در خصوص عشق و محبت در رسالۀ اول قرنتیان میگوید: «اگر به زبان فرشتگان سخن گویم و محبت نداشته باشم، طبلی پرهیاهو یا سنجی پر سروصدا هستیم؛ اگر نبوت داشته باشم و جمیع اسرار و همه علم را بدانم و ایمان کامل داشته باشم به حدی که کوهها را جابجا کنم و محبت نداشته باشم، هیچ هستم؛ اگر جمیع اموال خود را به صدقه بدهم و بدن خود را به آتش بسپارم تا سوخته شود و محبت نداشته باشم، هیچ سود نمیبرم. محبت، حلیم و مهربان است؛ محبت حسد نمیبرد؛ محبت کبر و غرور ندارد، اطوار ناپسندیده ندارد و نفع خود را طالب نمیشود؛ خشم نمیگیرد و سوءظن ندارد؛...محبت هرگز ساقط نمیشود و اما اگر نبوتها باشد، نیست خواهد شد و اگر زبآنها، انتها پذیرفت و اگر علم، زایل خواهد شد؛ والحال این سه چیز یعنی ایمان، امید و محبت باقی است؛ اما بزرگتر از اینها محبت است» (اول پولس/13، 13-2)؛ از این سخنان، پیدا است که جایگاه محبت در مسیحیت، جایگاهی والا و عظیم است به حدی که به گفتۀ پولس، نبوت بدون محبت هیچ و مرتبۀ محبت از ایمان بالاتر است؛ وی در جای دیگر میگوید: «و هر قِسم تلخی، غیظ، خشم، فریاد، بدگویی و خباثت را از خود دور کنید و با یکدیگر مهربان و رحیم باشید و همدیگر را عفو نمایید، چنانکه خدا در مسیح شما را هم آمرزیده است» (پولس/5، 2)؛ با توجه به مطالب مذکور، واضح است که مسیحیت محدودۀ وسیعی را به محبت اختصاص میدهد؛ مسیحیان معتقدند که خداوند محبت است و کسی که در محبت تثبیت شده باشد، در اعتقاد به خدا تثبیت میشود و خداوند نیز در او تثبیت میشود (رساله یوحنا، 4). اِشَعیاء نبی نیز در خصوص محبت میگوید: «محبت یَهُوَه به امت خویش از مهر مادر که اصیلترین و عاشقانهترین محبتهاست، فراتر و ریشهدارتر است». خداوند به اسرائیل میگوید: «آن زن، بچۀ شیرخوارۀ خود را فراموش کرده، بر پسر رَحِم خویش ترحم ننماید؛ اینان فراموش میکنند، اما من تو را فراموش نخواهم کرد» (اِشَعیاء/ 49، 15).
در نگاهی کلی، مسیحیت اساساً اعلام ایمان به نجاتی است که عیسی مسیح علیه السلام برای بشر به ارمغان آورده است. این اعلام، ساختاری سهگانه دارد؛ به اعتقاد مسیحیان، این نجات که بهوسیلۀ عیسی مسیح علیه السلام آورده شده، از طرف خدا میآید و عمل آمرزش و تطهیر نفس از گناه پس از عروج عیسی علیه السلام بهوسیلۀ روحالقدس ادامه مییابد. به اعتقاد ایشان، خدای واحد سه شخص پدر، پسر و روحالقدس است و این سه شخص دارای جوهر و اراده و عمل واحدند (طارمی راد و همکاران، 1389)؛ این درحالی است که قرآن کریم بر اساس نظام توحیدی، با صراحت و قاطعانه به انکار و نقد آموزۀ تثلیث پرداخته و الوهیت عیسی مسیح علیه السلام یا اینهمانی الله و مسیح علیه السلام[21] را شرک آلود[22] و غلوآمیز خوانده است. در این میان ذکر این نکته نیز ضروری به نظر میرسد که مفهوم گناه در تربیت مسیحی جایگاه مهمی دارد و مربیان بزرگ مسیحیت معتقدند که در کودک تمایل شدیدی به انجام اعمال شر وجود دارد و منشأ این گرایش همان گناهی است که از حضرت آدم علیه السلام صادر شد؛ بدین معنا که آثار گناه صادر شده از وی، از طریق روح به فرزندانش منتقل شد (اسماعیل علی، 1380)؛ البته لازم به ذکر است که مفهوم فطرت در دیدگاه اسلامی با مفهوم گناه، آنچنانکه در کتاب مقدس ذکر شده است، تفاوت اساسی دارد و اثر مفهوم فطرت در مربی این است که وی را بهسوی نظری مثبت (مفید) دربارۀ کودک سوق میدهد، بهنحویکه او درصدد دور کردن عواملی بر میآید که در زدودن فطرت پاک مؤثر واقع میشوند (همان).
جایگاه محبت در اسلام
یکی از نیازهای روانی اولیه انسانها طبق آموزههای دینی، «نیاز به دوستی» است.[23] این نیاز، فرد را به دوستی و روابط محبتآمیز سوق میدهد. از نظر روانشناسان، نیاز به دوستی، هم شامل دریافت محبت از سوی دیگران و هم محبت کردن به آنها میشود. گاهی به این نوع نیازها، نیازهای عاطفی میگویند. از نظر اسلام، انسان علاوه بر نیاز به دوستی با دیگران، به دوستی با خدا محتاج است و درواقع، محور همۀ دوستیها، دوستی با خداست.[24] نیاز به دوستی با خدا میتواند بهعنوان یک عامل انگیزشی قوی در جهتدهی اَعمال و رفتار انسان نقش داشته باشد. محبت و دوستی فرد نسبت به دیگران نیز در راستای دوستی با خدا شکل میگیرد (شجاعی، 1391). در چشماندازی وسیعتر، نیاز به دوستی با خدا از دو مؤلفه تشکیل شده است: «یک مؤلفۀ ایجابی که از آن با عنوان «تولی» یاد میشود و یک مؤلفۀ سلبی که در آموزههای دینی از آن به «تبری» تعبیر میکنند» (سالاریفر، شجاعی، موسوی اصل و دولتخواه، 1390، 129)؛ در روایات نیز این برداشت، اساس و پایۀ نیاز دوستی با خدا قرار داده شده است.[25] محبت اهمیت زیادی در زندگی انسان دارد. عشق و محبت در اولین جلوۀ خود بهصورت عشق ظاهری و محبت به زن و فرزند و امور مادی جلوه میکند، اما در تداوم، قدرت آن را دارد که انسان را به عشق آسمانی برساند (شجاعی، 1386).
از نظر اسلام، محبت بیشترین نقش را در روابط اجتماعی و تشکیل جامعۀ آرمانی اسلامی دارد. عنصر محبت تا آنجا در تحقق برنامهها و اهداف دین اسلام مؤثر است که امام صادق علیه السلام دین را چیزی جز محبت نمیداند.[26] امام علی علیه السلام نیز، محبت را که جایگاه آن در قلب است، سودمندترین گنجها دانسته است.[27] در آیین اسلام، بر محبت به خالق و خلق تأکید فراوان شده است. در اسلام، محبت، یکی از ارزندهترین صفات بشری است و از ارکان و شرایط اساسی ایمان شمرده شده است. اسلام که دین همۀ انبیای راستین و برنامه تکامل انسان است، همانند دین مسیحیت ریشه در محبت خدا دارد. بر کسی پوشیده نیست که اسلام به مسئلۀ تعلیموتربیت انسان توجه بسزایی نموده است و یکی از اهداف اصلی بعثت پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله نیز، تربیت انسانها بوده است. رسول خداصلی الله علیه و آله در ادارۀ امور، بیش از هر چیز از رحمت و محبت بهره میگرفت و خداوند نیز آن حضرت را با این ویژگی در ادارۀ امور معرفی کرده است؛ اینکه آن حضرت به سبب رحمتی از جانب خدا در مدیریت خود از محبت، مدارا و ملایمت به نیکویی بهرهمند شده است و اگر چنین نبود، آن شیوۀ ادارۀ مطلوب حاصل نمیشد (دلشاد تهرانی، 1383، 3). امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز، در عهدنامۀ معروف خود که برای مالک اشتر، فرماندار مصر، صادر فرمود، روش برخورد با مردم را مهربانی و دوستی معرفی میکند؛ چراکه فرمانبرداران همگی همنوع هستند و از دودسته بیرون نیستند؛ یا مسلماناند و برادران دینی و یا در آفرینش همانند هم هستند؛ از اینرو باید با محبت و عطوفت با آنها برخورد نمود.[28] در قرآن کریم، کلمۀ حب و فعل و مشتقات آن 83 بار بهکار رفته است که در برخی از آنها حب ممدوح و در برخی دیگر حب مذموم مراد است. خداوند متعال حب ممدوح را به معنای محبت نسبت به وجود مقدس خویش برشمرده است (بورونی، 1385)؛ بنابراین با توجه به مطالب ذکر شده، جایگاه محبت در اسلام نیز مشخص شد؛ محبت در اسلام همانند دین مسیحیت، از ارکان اساسی ایمان است، با این تفاوت که در آیین مسیحیت، مرتبۀ محبت از ایمان هم بالاتر شمرده شده است.
اقسام محبت در مسیحیت و اسلام
پس از بررسی جایگاه محبت در آموزههای دو دین بزرگ مسیحیت و اسلام، در این قسمت مهمترین انواع محبت که در آموزههای هر دو دین به آنها اشاره شده است، بهمنظور مقایسه، در کنار هم قرار میگیرند. انواع محبت که در اینجا به آنها پرداخته میشود، شامل محبت بین خالق و مخلوق، محبت به همسایه، محبت به هم نوع و محبت به دشمن است. در خصوص محبت بین خالق و مخلوق در عهدجدید آمده است که عیسی علیه السلام فرمود: «و ما دانسته و باور کردهایم آن محبتی را که خدا با ما نموده است. خدا محبت است و هر که در محبت ساکن است، در خدا ساکن است و خدا در وی...؛ ما او را محبت مینماییم؛ زیرا که او اول ما را محبت نمود» (اول یوحنا/ 4، 19-16). اشاره به این نوع محبت در آیین اسلام فراوان است؛ بهعنوان نمونه امام سجاد علیه السلام میفرمایند: «خداوندا! آنکس را که دوست باشی، چه غم اگر جهان دشمن باشد و آن عزیز را که تو برافرازی، هیچکس به خاک نتواند افکند. چون تو توانگری دهی از توانگران بینیاز مانیم و چون هدایت کنی به هدایت دیگران حاجتی نیست»(صحیفۀ سجادیه/دعا برای دوستان، 90).
در خصوص محبت به همسایه در آیین مسیحیت، اشاره شده است که از حضرت عیسی علیه السلام پرسیده شد: «ای استاد، کدام حکم در شریعت بزرگتر است؟ عیسی وی را گفت: اینکه خداوند خدای خود را به همۀ دل و تمامی نفس و فکر خود محبت نما؛ این است حکم اول و اعظم؛ و دوم مثل آن است، یعنی همسایۀ خود را مثل خود محبت نما» (متی/ 22، 39-37).
در آیین اسلام نیز به محبت کردن به همسایگان سفارش بسیار شده است: «اَلجار ثُمَّ الدّار: اول همسایه و سپس خانه» (مجلسی، 43، 3 و 4، 28). امام علی علیه السلام نیز فرمود: «وَاللهَ اللهَ فِی جِیرَانِکُم فَإِنَّهُم وَصِیَّةُ نَبِیِّکُم: خدا را! خدا را! دربارۀ همسایگان؛ حقوقشان را رعایت کنید که وصیت پیامبرصلی الله علیه و آله شماست» (نهجالبلاغه/ نامۀ 47، 407)؛ اما در خصوص محبت به هم نوع در عهد جدید چنین آمده است: «لکن کسی که معیشت دنیوی دارد و برادر خود را محتاج ببیند و رحمت خود را از او باز دارد چگونه محبت خدا در او ساکن است؟ ای فرزندان! محبت را بهجا آریم، نه در کلام و زبان، بلکه در عمل و راستی» (اول یوحنا/3، 18-17). امام علی علیه السلام نیز میفرمایند: «إِنَّ اللهَ تعَالی فَرَضَ عَلَی أَئِمَّةِ العَدلِ أَن یُقَدِّروا أَنفُسَهُم بِضَعَفَةِ النَّاسِ کَیلاَ یَتَبَیِّغَ بِالفَقیِرِ فَقرُه: خداوند، بر پیشوایان حق واجب کرده که خود را با مردم ناتوان همسو کنند تا فقر و نداری، تنگدست را به طغیان نکشاند» (نهج البلاغه/خطبۀ 209، 315). در رابطه با محبت به دشمن نیز حضرت عیسی علیه السلام فرمود: «شنیدهاید که گفته شده است همسایۀ خود را محبت نما و با دشمن خود عداوت کن؛ اما من به شما میگویم که دشمنان خود را محبت نمایید و برای لعنکنندگان خود برکت بطلبید و به آنانی که از شما نفرت کنند، احسان کنید...، زیرا هرگاه آنانی را محبت نمایید که شما را محبت مینمایند، چه اجر دارید؟ آیا باجگیران چنین نمیکنند؟...پس شما کامل باشید چنانکه پدر شما در آسمان کامل است» (متی/5، 48-43). امام علی علیه السلام نیز در این خصوص میفرمایند: «إِذَا قَدَرتَ عَلَی عَدُوِّکَ فَاجعَل العَفوِ عَنهُ شُکراً لِلقُدرَةِ عَلیَهِ: اگر بر دشمنت دستیافتی، بخشیدن او را شکرانۀ پیروزی قرارده» (نهج البلاغه/حکمت 11، 453). خداوند نیز در قرآن کریم میفرماید: «وَجَزاؤُاسَیِّئَةٍ سَیِّئَة مِثلُهَافَمَن عَفَاوَأَصلَحَ فَأَجرُهُ عَلَی اللهِ إِنَّهُ لایُحِبُّ الظَّالِمِینَ: و اننتقام بدی مردم، بمانند آن بد است و باز اگر کسی عفو کرده و بین خود و خصم اصلاح نمود، اجر او بر خداست و خدا هیچ ستمکاران را دوست نمیدارد» (شوری/ 40). تفاوت اسلام و مسیحیت، در مفهوم «محبت» بیشتر در نوع آخر، یعنی محبت به دشمن است که در قسمت بحث به این موضوع پرداخته میشود.
روش تربیت مبتنی بر محبت در مسیحیت و اسلام
روش در لغت فارسی به معنای «راه یا منوال» است (عمید، 1367، 711) و در اصطلاح علوم تربیتی به شیوههایی اطلاق میشود که با استفاده از آنها فرد میتواند تعلیمات و معارف حق و اخلاق پسندیده را در خود یا دیگری پیاده کرده و عمق بخشد و ناپاکی را از صفحۀ دل و روح خود یا دیگری بزداید» (موسوی کاشمری، 1379، 15). در مورد روشهای تربیتی نیز همانند دیگر عناصر و ابعاد نظام تربیتی اسلام، چندان اتفاقنظری بین صاحبنظران و نویسندگان این حوزه وجود ندارد؛ از اینرو با توجه به گستردگی بحث روشهای تربیت، تعداد زیادی از روشها مطرحشدهاند؛ اما آنچه در این تحقیق مدنظر است، روش تربیتی مبتنی بر محبت است. این روش، یکی از روشهایی است که در دو دین بزرگ اسلام و مسیحیت عنوانشده است؛ بهعنوان نمونه، (باقری، 1392) 12 مبنای تربیت و 14 اصل تربیتی را ذکر کرده است که با توجه به این مبانی و اصول، 33 روش تربیتی به وجود میآیند. یکی از این اصول ابراز یا منع محبت است؛ که طبق این اصل، دو روش تربیتی بیان مهر و قهر و روش عطا و حرمان به وجود میآید. عابدی (1385) نیز، روشهای تربیت را به دو دستۀ روشهای تعاملی بین مربی و متربی و روشهای فردی که از سوی متربی بهکار گرفته میشوند، تقسیم کرده است؛ مهمترین روشهای تربیتی ناظر بر دستۀ اول را با استناد به نهجالبلاغه در 8 روش خلاصه میکند که یکی از این روشها، روش عطوفت و مهربانی است. حسنی (1384) نیز از روشهای الگوپردازی، پیشگیری و کنترل در تربیت افراد، موعظه و تذکر، محبت و مدارا، عفو و تغافل، تنبیه و تشویق و تکریم نام میبرد.
سیری کوتاه در تاریخ آموزشوپرورش مسیحی (علم الهدی، 1376) نیز چهار دورۀ متمایز را نشان میدهد: در همان دوران اول که با ظهور حضرت مسیح علیه السلام آغاز شد، بهرغم مدت کوتاه رسالت (یک یا سه سال) حضرت مسیح علیه السلام، تأثیر تربیتی او، هم به لحاظ زمانی و مکانی و هم به لحاظ طیف گروههای مختلف فکری و اجتماعی، بسیار گسترده بود. شاگردان مدرسۀ مسیح علیه السلام، گروه یا طبقۀ خاصی از افراد را شامل نمیشدند، بلکه همه میتوانستند تحت تعلیمات او قرار بگیرند. مهمترین نکتهای که در این نوع تعلیموتربیت وجود دارد، محبت وصفناپذیری است که اساسیترین آموزۀ او هم در سطح رابطۀ خلق و خالق و هم در سطح رابطۀ خلق با خلق است (آشتیانی،1383). در تعلیموتربیت مسیحی، مجموعه روشهای بهکاررفته در فرآیند تعلیموتربیت، طی دورههای طی شده در تاریخ آموزشوپرورش مسیحی، به دو دسته قابل تقسیم است: یک دسته، روشهایی هستند که در آنها وجه تعلیمی غالب است و دستۀ دیگر، روشهاییاند که در آنها وجه تربیتی غالب است. روشهای تعلیمی عبارتاند از: روش سخنرانی و روش تدریس کلاسی که بیشتر در مدارس بهکار میرفت و روش مباحثه که اغلب در دانشگاهها از آن استفاده میشد. روشهای تربیتی نیز، شامل روش ارائۀ الگو، روش موعظه و تذکر، روش خودسازی، روش محبت و عشقورزی و روش تشویق و تنبیه است. مطالعۀ روشهای مورد استفاده در دورههای مختلف تعلیموتربیت این عصر نشان میدهد که عملاً روشهای مورد استفاده در زمان حضرت مسیح علیه السلام و حواریون ایشان و نیز در دوران اسارت، بیشتر متکی بر ارائۀ الگو، موعظه، ذکر و محبت و عشقورزی است (ایروانی، 1380).
پیشرفت تربیت از دو راه ممکن است؛ نخست از راه علم و دانش تحلیلی و دوم از راه آگاهی دل؛ که این راه اخیر، راه بودا و مسیح علیه السلام است. روانشناسی جدید نیز اهمیت محبت، مهربانی و عطوفت را به مربیان میآموزد. کتابهایی نظیر «هنر عشق ورزیدن»1[29] اثر نظرآزمایی[30] یا «محبت در برابر نفرت»[31] تألیف منینجر،[32] همه بر اهمیت تفاهم، مهربانی و محبت تأکید کردهاند. کودکی که دوستش ندارند، دانشآموزی که تشویقش نمیکنند و معلمی که برای کار خود یک معنای عاطفی قائل نباشد، همگی آماجهایی برای ناسازگاری شدید عاطفی هستند. مسیح علیه السلام تعلیم میدهد که «اگر دوست داشتن را یاد بگیریم، حقیقتاً تربیت شدهایم. آرمانهای تربیتی مسیح علیه السلام بر اساس بینشهای اخلاقی او قرار دارند. عامل اساسی در ارتباط ما با دیگران، عاطفۀ ماست؛ قلب ما باید صاف باشد و این کار فقط بهوسیلۀ محبت انجام میگیرد» (مایر، 1350، 1؛ 149-148).
در میان فلاسفۀ مسیحی، عمیقتر و بانفوذتر از همه، آگوستین بود. [33] وی در کتاب «اعترافات» خود، مجموعهای از خاطرات تربیتی خود را آورده است. در قسمتی از این کتاب، آگوستین، به تأثیر روش تربیتی محبت پرداخته و معتقد است که استفاده از این روش، به تعبیر خودش چربزبانیهای پرستاران و اشارهها و خندههای رضایتآمیز بزرگترها بوده که سبب یادگیری آسان زبان لاتین توسط او شده است (شید،[34] 1943).
در نظام تربیت اسلامی، مهمترین و اساسیترین بُعد در روش مطلوب تربیتی، بُعد محبت است. [35] محبت حاکی از آن دسته از رفتارهای والدین است که بیانگر پاسخگویی به نیازهای فرزندان، بهویژه نیازهای روانی آنان و ابراز عواطف گرم به آنها است. از دیدگاه اسلام محبت و مهرورزی باید از دوران کودکی آغاز و پایهریزی شود و بهترین افراد برای پایهگذاری آن پدر و مادر هستند. نکتۀ مهم و قابلتوجه در این زمینه این است که در مکتب تربیتی اسلام، محبت قلبی صرف، نیاز روانی فرزندان به محبت را تأمین نمیکند؛ بلکه فرزندان نیازمند محبتی هستند که آثار آن را در رفتار پدر و مادر مشاهده کنند؛ نکتۀ مهم دیگر، رعایت اعتدال و عدالت در ابراز محبت به فرزندان است؛ چراکه تفریط در ابراز محبت ریشۀ امید و نشاط را در کودک میخشکاند و خطرناک و آفتزا است و افراط در ابراز محبت نتایج نامطلوب سلطهجویی، پرتوقعی، ناتوانی و عدم اعتمادبهنفس، فاصله گرفتن از واقعیتها، سرکشی در برابر حقیقت و احساس وابستگی شدید به پدر و مادر را در پی خواهد داشت. از ابراز محبت در آیات و روایات به «مودت» نیز تعبیر شده است. [36] تغییر و تحولی که ثمرۀ پیروی از این روش در انسان است، بسیار ژرف و بنیادی خواهد بود؛ چراکه در این روش، رابطۀ میان محبت و محبوب مطرح است، در حالیکه در روش مبتنی بر پاداش و مجازات، در درجۀ اول رابطۀ میان فرد و شیء مطرح میشود. ابراز محبت مربی به دلبستگی متربی سمتوسو میدهد و ثمرۀ آن، به وجود آمدن یک نوع شیفتگی عمیق در متربی نسبت به مربی است و هنگامی که این شیفتگی حاصل شود، میتوان با ابراز محبت، فرد را به انجام برخی اعمال و با منع محبت، او را به ترک اعمالی برانگیخت. هنگامیکه بین معلم و متعلم یک رابطۀ عاطفی برقرار شود، تعالیم مربی مسلماً خیلی بهتر از سوی شاگرد پذیرفته میشوند؛ از طرفی، احترام مربی به شاگردان باعث استحکام و استمرار این رابطه شده و به نافذ بودن آن کمک میکند؛ در حالیکه تحکم و زورداری منجر به بروز عکسالعملهای منفی در شاگرد شده و رابطۀ تربیتی را قطع میکند (عابدی، 1385، 32). این روش تربیتی بهویژه در محیط خانواده، از کارایی بسیار بالایی برخوردار است و به همین دلیل است که امام علی علیه السلام نیز به محبت مربیان نسبت به متربیان توصیه مینمایند. [37] همچنین امام سجاد علیه السلام نیز در دعاهای خود از خداوند جهت تربیت صحیح فرزندان و محبت نسبت به آنان یاری میطلبد.[38] بهطور خلاصه، روش پیامبرصلی الله علیه و آله در خانواده، مدارا بود که با فروتنی از سر محبت، گذشت و چشمپوشی همراه میشد؛ روش عیبجویی و سرزنش نداشت و نرم خوترین مردمان بود (سالاری فر، 1392). روش تربیتی محبت علاوه بر اینکه سبب هدایت افراد مورد محبت واقع شده به راه صحیح و بازداشتن آنها از راه خطا[39] میشود، همچنین باعث محبت متقابل آنان نسبت به کسانی میشود که به آنها محبت ورزیدهاند. [40] در ذکر صفات یک دانشآموز از دیدگاه اسلام نیز آورده شده است که «دانشآموز نیز باید در برابر استادش به احترام بایستد و از او به بزرگی یاد کند و در دل، محبت او را جای دهد» (نقل از غفرانی، 1355) و تنها در صورت محبت استاد به شاگرد است که متقابلاً محبت شاگرد نسبت به استاد نیز برانگیخته خواهد شد.
با توجه به اصل ابراز یا منع محبت، دو روش تربیتی در آیین اسلام وجود دارد (باقری، 1392، 1) نخست: روش بیان مهر و قهر و دوم روش عطا و حرمان است. به زبان آوردن مهر، سبب تحکیم پیوند تربیتی و حفظ این پیوند، تسهیلکنندۀ تأثیرگذاری مربی و متربی بر یکدیگر است؛ از اینرو در منابع روایی نیز بابی تحت عنوان آگاهاندن دوستان از محبت درونی به آنها (اِخبارُ الرجل اَخاهُ بِحُبه)، بر بیان مهر و محبت تأکید شده است.[41] مربی با بیان محبت خویش نسبت به متربی، او را دلبستۀ خویش میگرداند؛ دلبستگی به وجود آمده بسیار قدرتمند و کارساز است و میتوان با تکیهبر آن، فرد را آمادۀ قبول مسئولیتها و تکالیف نمود. خداوند متعال، خود در موضع تربیت، همین شیوه را بهکار بسته است. [42] ائمۀ اطهار8نیز از همین روش استفاده میکردهاند. [43] بیان محبت، علاوه بر اظهار صریح آن، گاه بهصورتهای دیگری نیز انجام میشود؛ به عنوان مثال، «ستایش» نیز از مواردی است که مانند بیان محبت، در شنونده کارساز است. البته ستایش بیجا که مرادف با چاپلوسی است، منظور نیست. خداوند نیز در قرآن کریم، پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله را با وصفی بلند ستوده است. [44] در برابر روش بیان مهر، بیان قهر نیز مفید و کارساز خواهد بود؛ چراکه قهر، منع مهر است و اگر مهر نافذ باشد، منع آن نیز نافذ و مفید خواهد بود. البته بیان قهر، با روشهای تنبیهی متفاوت است و روشهایی چون زجر و تنبیه، مناسب نبوده و استفاده از آنها تأثیری در پی نخواهد داشت. خداوند متعال در برخورد با انسان، مکرر از این شیوه استفاده کرده است و بهجای استفاده از عذاب و عقاب، بیمهری خود را نسبت به «عمل» و گاه «عامل» بازگو میکند. [45] یکی از مظاهر بارز بیمهری، «نکوهش» است؛ این روش، از روش بیان قهر، تندتر و شدیدتر است؛ چراکه نکوهش با تقبیح همراه است؛ در حالیکه بیمهری، تنها سلب مهر است. خداوند از این نوع بیان نیز استفاده کرده است.[46] روش دیگر، روش عطا و حرمان است. این روش نیز مبتنی بر اصل ابراز یا منع محبت است و تفاوت آن با روش قبل، در این است که در این روش، محبت بهصورت بیانی اظهار نمیشود؛ بلکه در رفتار نمود پیدا میکند و ازآنجاکه رفتار دلیلی بر راستی گفتار است، این دو روش در کنار هم و مکمل یکدیگرند. ابراز محبت بهصورت عملی و رفتاری، به دو صورت اعطای هدیه و هبه به شخص و یا به طریق محروم ساختن او از آنچه به وی ارزانی شده بود، انجام میگیرد که به آن روش عطا[47] و حرمان[48] میگویند. خداوند نیز، این شیوه را بهکار گرفته و به سبب کثرت عطایای خود به بندگانش، خود را «وهاب» نامیده است.
نظر به اینکه انسان از نیکی و احسان تأثیر میپذیرد و بدینوسیله رفتار بد او از بین میرود، باید به او رحمت و مهربانی افاضه شود. در آیین مسیحیت نیز با توجه به اصل رحمت و محبت، دو روش تربیتی ایجاد امید و روش بشارت وجود دارد (همامی و زارعی جلیانی، 1386). یکی از روشهای مرتبط با اصل رحمت و محبت، شیوۀ ایجاد امید است. در عهد جدید نیز، امید لازمۀ ایمان دانسته شده است و بهواسطۀ امید است که راه توبه باز میشود: «پس ایمان، اعتماد بر چیزهای امید داشته شده و برهان چیزهای نادیده است» (عبرانیان/11، 1). روش دیگر نیز، روش بشارت است؛ بشارت، شیوۀ دیگری است که بر پایۀ اصل رحمت و محبت بنا شده است. در تعالیم آسمانی، برای بشارت اهمیت زیادی قائل شدهاند. این شیوه، در آیین مسیحیت آنچنان کاربرد داشته که میتوان گفت: در این آیین، شیوۀ بشارت، بیشترین مورد استفاده را داشته و اساس کار مسیح علیه السلام نیز، تبشیر بوده است. در رسالۀ اول پطروس آمده است: «لکن کلمۀ خدا تا ابد الآباد باقی و این است کلامی که به شما بشارت داده شده است» (اول پطروس/1، 25) و نیز در انجیل متی آمده است: «خوشا به حال مسکینان در روح؛ زیرا ملکوت آسمان از ایشان است. خوشا به حال ماتمزادگان؛ زیرا ایشان تسلی خواهند یافت» (متی/5: 5-3).
بحث و مروری بر یافتههای تحقیق
با توجه به مطالب ذکر شده، هم در تربیت اسلامی و هم در تربیت مسیحی، غایت اصلی تربیت، رساندن انسان به کمال، سعادت و رستگاری است؛[49] لذا، در هر دو آیین، هدف کلی تربیت، دست یافتن متربی به مؤلفههای شناختی، عاطفی و رفتاری مدنظر تعلیموتربیت است. در بُعد شناختی که پایه و اساس ابعاد عاطفی و رفتاری تربیت است، از متربی انتظار میرود که معرفت و شناخت خود را نسبت به پروردگار و دین و احکام آن تحصیل و تکمیل کرده و فردی مؤمن و متقی باشد. در مرحلۀ بعد، از متربی انتظار میرود تا نسبت به این معرفت و شناخت عمیقی که کسب کرده است، نگرش و همچنین گرایش باثباتی از خود نشان دهد که این مرحله، اشاره به بُعد عاطفی تربیت دارد و در مرحلۀ بعدی نیز، متربی میبایست اثرات این شناخت و نگرش را در رفتار و عمل خود آشکار سازد و این همان بُعد رفتاری تربیت دینی است؛ بنابراین هدف تربیتی در هر دو تربیت اسلامی و مسیحی که متوجه وجه اصلی تربیت، یعنی متربی (انسان) است، رسیدن فرد به کمال و سعادت است، با این تفاوت که زیرساخت معرفتی و فلسفی این دو نظام تربیت دینی، دو زیرساخت متفاوت است؛ زیرساخت فلسفی و معرفتی در تربیت اسلامی، مبتنی بر نظام توحیدی و یگانه انگاشتن خداوند است؛ در حالیکه در تربیت مسیحی، اعتقاد به تثلیث و سهگانه انگاری، زیرساخت اصلی تربیت است؛ البته لازم به ذکر است که خود مسیحیان، این سهگانه انگاشتن خداوند را منافی توحید نمیپندارند، بلکه در عین سه وجود بودن، آنها را یکی میدانند، اما مسئلۀ اصلی اینجاست که عشق و محبت به مسیح علیه السلام تمام جنبههای تربیت را احاطه کرده و حتی یگانهپرستی آنان را تحتالشعاع خود قرار داده است. محبت، هم در آموزههای قرآن و هم از نظر عهد جدید، مفهومی پسندیده و از فضایل اخلاقی و در هر دو دین اسلام و مسیحیت، به محبت سفارش و بر آن تأکید شده است. در آموزههای هر دو دین، بالاترین محبت، محبت نسبت به سرچشمۀ اصلی محبت، یعنی پروردگار است؛ با این تفاوت که در آیین اسلام واسطۀ این فیض و محبت وجود مقدس پیامبر خاتمصلی الله علیه و آله و ائمۀ معصومین8هستند، ولی در مسیحیت، این محبت از مبدأی دیگر که همان وجود حضرت مسیح علیه السلام است، به جهانیان عرضه میشود؛ از اینرو، اولین تفاوت جایگاه محبت در اسلام و مسیحیت، تصور راجع بهواسطۀ فیض محبت الهی به بندگان است.
دومین تفاوت اسلام و مسیحیت راجع به مفهوم و حدود محبت، نوعی از محبت با عنوان محبت به دشمن است؛ استاد شهید مطهری، تأکید میکنند که «مسئلۀ محبت، یکی از مسائل تربیت اسلامی و بلکه در همۀ ادیان است؛ ولی با این تفاوت که در تفسیر محبت باید دقت کرد و این محبت را با آن محبت سطحی اشتباه نگرفت. درجایی، اگر ما به کسی محبت کنیم، در واقع به جامعۀ انسانیت بدی کردهایم؛ در اینجا، اسلام دستور انواع خشونتها را میدهد که حد اعلایش همان مسئلۀ جهاد است و در مجازات و در مورد افراد مسائل جمعی و حد اعلایش قصاص است» (مطهری، 1370، 368)؛ از اینرو بر خلاف محبت بیدریغ مسیحی، در جهانبینی اسلامی، «تولی» و «تبری» یا به عبارتی «حب» و «بغض»، همراه با هم بهعنوان دو بال تعالی و پیشرفت بشر در مسیر رسیدن به سعادت حقیقی تلقی شده است و در روایات اسلامی، در کنار سفارش به مهرورزی عمومی و پایبندی به محبت خاص نسبت به واجدان کمالات الهی و متخلقان به مکارم اخلاقی، نهی از همنشینی با دشمنان خدا و رسولصلی الله علیه و آله و صاحبان رذیلتهای خلقی نیز مورد توجه قرار گرفته است. در واقع، اسلام بهعنوان آخرین، کاملترین و جامعترین دین، محبت را پسندیده و از فضایل اخلاقی میداند، اما در کنار دیگر فضایل اخلاقی، در حالیکه در مسیحیت به دور از جامعنگری، محبت همهچیز در نظر گرفته شده، این در حالی است که محبت صرف، ضعف آفرین و ذلتزاست. با توجه به مطالب ذکر شده، دومین تفاوت میان اسلام و مسیحیت در خصوص اصل محبت، اضافه شدن اصل «تبری» در کنار اصل «تولی» در اسلام است، در حالیکه به این اصل، در آیین مسیحیت و در کتاب مقدس مسیحیان توجهی نشده و محبت بیدریغ حتی به دشمنان توصیه شده است. [50] لازم به ذکر است که تعالیم عیسی علیه السلام دربارۀ محبت بیدریغ و پرهیز از هرگونه مقابله به مثل و تلافیجویی، حاوی دو جنبۀ متفاوت و در عین حال مکمل بوده که از یکسو، آموزهای اصیل و جوهری بود که خمیر مایۀ مسیحیت را تشکیل میداد و از سوی دیگر، توصیهای بود راهبردی که بقا و تداوم آیین جدید را که در آن شرایط تاریخی دشوار امکانپذیر میساخت. البته برخی نویسندگان اعتقاد دارند که امروزه با توجه به تحول مسیحیت و تبدیل شدن آن به یک دین ماندگار، بهجز در میان فرقههای بدعتگذار و خارج از دین (به تعبیر کلیسا و قاطبۀ مسیحیان)، اهتمامی به مسائلی از قبیل بذل محبت بیدریغ، بیزاری از خشونت و...، مشاهده نمیشود (شجاعی زند، 1379). تفاوت دیگر در خصوص جایگاه محبت در آموزههای این دو دین الهی، در نوع نگاه به مفهوم گناه است. چنانکه در مسیحیت، بزرگترین نوع محبت، فدیۀ مسیح علیه السلام (فدا کردن مسیح علیه السلام برای بخشوده شدن گناه نخستین بشر که نسل به نسل به فرزندان آدم علیه السلام منتقل میشود) است، در حالیکه در آیین اسلام، حضرت آدم علیه السلام گناهی انجام نداده است و تمامی پیامبران، دارای عصمتاند و از گناه مصون هستند و هیچکس بار گناه دیگری را به دوش نمیکشد.[51]
جمعبندی
در مقایسۀ روشهای تربیتی در اسلام و مسیحیت میتوان گفت که بهطورکلی هم در تربیت مسیحی و هم در تربیت اسلامی، روشهای تعلیمی و تربیتی گوناگونی وجود دارند. روش تربیت مبتنی بر محبت از روشهای اصلی و اساسی تربیت کودک در آموزههای مسیحی محسوب میشود و مشتمل بر دو نوع روش ایجاد امید و روش بشارت است؛ روش تربیتی مبتنی بر محبت در آموزههای دین اسلام نیز مورد اشاره و کاربرد مربیان قرارگرفته است که به دو نوع روش بیان مهر و قهر و روش عطا و حرمان تقسیم میشود، با این تفاوت که روش تربیتی محبت محور در آموزههای اسلامی بیشتر جنبۀ تکمیلی داشته و استفاده از آن در کنار دیگر روشهای تربیت مورد توجه قرار گرفته است؛ همچنین از دیگر تفاوتهای بارز در استفاده از این روش در اسلام و مسیحیت، استفاده از روش مقابل محبت، یعنی منع مهر و محبت است که با عنوانهای «قهر»، «حرمان» یا «نکوهش» از آن یاد میشود و در تربیت مسیحی از این نوع روش سخنی به میان نیامده است.
پژوهش حاضر، باهدف بررسی تطبیقی روش تربیتی مبتنی بر محبت، در آموزههای دو دین بزرگ اسلام و مسیحیت و با روش توصیفی- تطبیقی و بر پایۀ سه سؤال اصلی تحقیق، یعنی شناخت و مقایسۀ جایگاه محبت و روش تربیتی مبتنی بر محبت در آموزههای این دو دین الهی، انجام شده است. یافتههای پژوهش نشان میدهند که:
روش تربیتی محبت محور، طبق آموزههای دین مسیحیت، شامل دو روش «ایجاد امید» و «بشارت» و در آموزههای دین مبین اسلام شامل روشهای «عطا و حرمان» و «بیان مهر و قهر» است. این روشها در اصل ابراز محبت به متربی، مشترکاند، اما در آیین اسلام علاوه بر ابراز و بیان رفتاری محبت، در شرایطی که مقتضی است، سلب محبت با عناوینی چون «حرمان»، «قهر» و یا «نکوهش» نیز مورد استفاده است.
لازم به ذکر است که روش تربیت مبتنی بر محبت در آموزههای مسیحیت از اصلیترین و مهمترین روشهاست، در حالیکه دین اسلام با دیدگاهی جامعتر، ضمن توجه به روشهای دیگر، از این روش جهت تکمیل اثرات دیگر روشهای تربیتی استفاده میکند.
منابع
* قرآن کریم.
* نهجالبلاغه.
* صحیفه سجادیه.
* کتاب مقدس (عهدعتیق و عهد جدید).
پینوشتها
[1]دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی دانشگاه کاشان Email: fatemehbitarafan@yah.cm
[2]عضو هیئت علمی دانشگاه کاشان Email: shekarey@kashanu.ac.ir
دیدگاهها
احسنت .استفاده کردم خداقوت
بسیار عالی موفق باشید
افزودن دیدگاه جدید