رفتن به محتوای اصلی

مهم‌ترین پناهگاه دادخواهان در تاریخ معاصر

تاریخ انتشار:
چکیده ایران در دو سده اخیر، با حاکمان خودسر و ستم پیشه و بحرانهاى اجتماعى بسیارى روبه‏رو و دست به گریبان بوده است....
نویسنده: سیدعباس صادقی فدکی
نام نشریه: حوزه، شماره 168 و 169، تابستان 1392، ص 233

چکیده

ایران در دو سده اخیر، با حاکمان خودسر و ستم پیشه و بحرانهاى اجتماعى بسیارى روبه‏رو و دست به گریبان بوده است. درگیریهاى خونین و بنیان برافکن قومى، ناامنیها، شرارتها و غارت‏گریهاى هراس‏انگیز و بنیان سوز، مرزهاى آشفته و پرآشوب و گروه گروه مردمان ستم دیده، غارت شده و مال و منال از دست داده و با داغهاى بسیار بر جسم و روح.
در این مقال سخن دراین است که علما و حوزه‏ها که از جایگاه ونفوذ معنوى درمیان مردم برخوردار بوده‏اند، در آن دوران پرادبار، در رفع ستم از مردم و تظلم طلبان چه کرده و چه راه کارهایى را براى ایجاد امنیت وعدالت وکاستن از درد و رنج و هزارها هزار مشکل مردم به بوته تجربه گذاشته‏اند و پیام آن براى روحانیت معاصرکدام است؟

کلیدواژه‌ها

تظلم؛ امنیت؛ اشرار؛ خوانین؛ کارگزاران جائر؛ مشروطه؛ دفاع غیرعامل؛ وعظ واندرز

 

اصل مقاله

ایران، به چهار راه حوادث بدل شده بود. از هر سوى حادثه‏اى هراس‏انگیز گریبان گیرش بود. از یک سوى، زمامداران خودسر، خون مردم را مى‏مکیدند و خرمن هستى‏شان را مى‏سوزاندند و از دیگر سوى بیگانگان و هرج و مرج طلبان به هر سوى مى‏تاختند و خون مى‏ریختند و غارت مى‏کردند. و اینها افزون بود بر رنجى که مدام از سلطه خوانین و اربابان، با تن‏هاى خسته خویش مى‏کشیدند و قحطى که خانمان‏شان را از هم مى‏گسست. زمامداران، کارگزاران، حاکمان محلى و... نه تنها پناه‏شان نبودند که گرگ‏شان بودند و مردم در این هنگامه بى پناهى، گاه مجالى مى‏یافتند، سرآسیمه به علما پناه مى‏آوردند که شاید بتوانند لختى در برج و باروى معنوى آنان بیاسایند. تاریخ، گواه این امر است. حوزه‏هاى علوم دینى، درطول تاریخ، پناه بى پناهان بوده‏اند. این کانونهاى معنوى، به مثابه مردمى ترین نهاد با مردم همراهى نشان داده‏اند و درهنگامه‏هایى که نظامهاى اجتماعى از وظیفه خود سرباز زده و زمامداران از سامان دادن به نظام اجتماعى، ناتوان بوده‏اند، و یا خود، موجب نابسامانى شده‏اند، علما پا به صحنه گذاشته و بار رنج و درد و دشواریهاى گوناگون را به قدر وسع و نفوذ خود، از دوش مردم برداشته و در فراهم آوردن امنیت وآرامش عمومى نقش ایفا کرده‏اند و یا به زمامداران دغدغه‏مند و همراه مردم کمک کرده‏اند. چیزى که جامعه شناسان از آن به دفاع غیرعامل یاد مى‏کنند و حتى دولتها بخشى از امکانات و بودجه خود را به تقویت آن اختصاص مى‏دهند.1

تاریخ نگاران از نقش کارساز و تعیین کننده روحانیون در پاسخ به تظلم خواهى مردم، فرازها و بُرشهاى مهمى را در تاریخ ثبت کرده‏اند. این تکلیف اکنون نیز پابرجاست. به گفته رهبر معظم انقلاب اسلامى:

»تکلیف دوم ]روحانیون[... مجاهدت براى مردم است. اگر انقلاب پیروز هم نشده بود، این تکلیف بود. همیشه علماى ما براى مردم کار و تلاش مى‏کردند، زحمت مى‏کشیدند، فقرا را پاسدارى مى‏کردند، و به آنها رسیدگى مى‏کردند. دأب و روش علما این بود... دأب اصلى بر این بود که به فقرا و طبقات ضعیف کمک کنند و براى حفاظت از آنها، در مقابل زورگو بایستند; در مقابل خان بایستند; در مقابل سلطان بایستند. اصلاً علماى ما... همیشه به این معنا معروف بوده‏اند... این دأب علماى شیعه و علماى امامیه بود که با ضعفا خوب بودند و به آنها کمک مى‏کردند و باحکومتهاى طاغوت و قدرت‏مندها در مى‏افتادند.«2

عالمان اسلام درانجام این وظیفه دینى وانسانى، راه‏هاى بسیارى را پیموده و از تجربه‏هاى گوناگون، بهره برده‏اند که نظامهاى جدید حمایتى، امنیتى با هزینه‏هاى بسیار نتوانسته‏اند، جاى آن را پرکنند. به چند نمونه از راه‏هایى که علما در راه رفع ستم از مردم پیموده‏اند و در کارنامه آنان بازتاب یافته است، اشاره مى‏کنیم:

1. اندرز و موعظه

سرشت انسانها با مهرورزى و دادگرى تنیده است. غبارغفلت و جهالت و تعصبهاى کور و نابخردانه، فطرتها را مى‏پوشاند. تذکر و یاد آورى ارزشها، مایه‏هاى درونى را بیدار مى‏کند و غبارها را به یک سو مى‏زند. علماى دین، از این وسیله معنوى دررفع ستم از مردم، در جاى جاى سرزمینهاى اسلامى به نیکى استفاده کرده‏اند. علما و روحانیان، در مساجد و مجالس ارزشهاى متعالى و حلال و حرام را به مردم باز مى‏گفتند و در پرتو تعالیم قرآن و سنت واندرزهاى نبوى و علوى، زمامداران و تیول داران ستم پیشه را از ستم به خلق خدا بر حذر مى‏داشتند. علما با جمله‏هاى حکیمانه، دقائق اخلاقى واجتماعى را به مردم مى‏گفتند و داروهاى تلخ هشدار دربرابر بداندیشیها و نامردیها را درلفافه‏هاى سرگذشت تلخ و شیرین پیشینیان به حاکمان مردم ستیز مى‏نمایاندند. این شیوه، در کاستن از ستم آنان به مردم، مؤثر بود.

نامه ملاصادق قمى (1298ق( به ناصرالدین شاه، نمونه‏اى از اندرزگویى علما به شاهان خواب زده و خود خواه دوره قاجار است. وى در این نامه، رسالت پیامبران را ایجاد عدالت ورواج مکارم اخلاق برشمرده و با استفاده از آیات قرآن و نهج البلاغه و عبرتهاى تاریخ، به آسیب شناسى حکومتها پرداخته و نارضایتى مردم را از مهم ترین عوامل زوال آنها دانسته است و به شاه، نسبت به آه نیمه شب مظلومان هشدار داده است. در این نامه، مردم ودیعه وامانت الهى، در نزد حکومت‏گران دانسته شده و علماى دین، فرستادگانى از جانب پیامبران تا پیوسته خطاب به زمامداران از مداراى با خلق خدا سخن بگویند و حق آنان را گوشزد کنند.

قمى، درجاى جاى نامه طولانى خود از مشاهدات عینى خود از برخورد کارگزاران شاه با مردم، با وى سخن گفته که چگونه بى نظمى و بى سامانى تار و پود کشور را از هم گسیخته و هرکس به دلخواه رفتار مى‏کند و کارگزاران دولت در فساد و رشوه و زراندوزى وغارت بیت المال، با یک دیگرمسابقه گذاشته‏اند و تأسف بار این که اینان، آیینهاى شریعت را افسانه مى‏خوانند ودین وجماعت را به هیچ مى‏گیرند و یادآور مى‏شود: باید تا کار از کار نگذشته کارى کرد و بر این بلاى پنهان و وباى فراگیر راه گرفت:

»... آن مواهب بى پایان و آن عطایاى بى کران، که باید به عامه رعایا عاید شود، انصاف و عدل است، که هیچ مملکت و هیچ رعیت آرامش و آسایش نداشته و ندارند، الا به این خصلت حمیده و این صفت پسندیده. خلفا در این معنى، اهتمام تمام داشته‏اند و پیوسته در مجالس خود علما و وعاظ را ملتزم نموده، ایشان را به ذکر مواعظ و نصایح مدح و انصاف، مأمور بلکه مجبور مى‏نمودند، تا از آثار پسندیده که نتایج عدل است، همه روزه محظوظ باشند، و از اختلال مملکت و ملت که نتیجه ظلم و جور است، محفوظ مانند... با این خصال، ایشان را خلفاى جور مى‏گویند. در دنیا با این لقب زشت و در آخرت محروم از بهشت خواهند بود; چرا که در اظهار یک کلمه حق مضایقه کردند... غیر از وجود مسعود همایون، همه کس قدرت بر ظلم دارد، بلکه غالباً غیر از ظلم، پیشه‏اى ندارند و از کلام حضرت امیرالمؤمنین، علیه السلام، اندیشه‏اى:

لا تظلمن اذا ما کنت مقتدراً

تنام عیناه و المظلوم منتبه

فالظلم مقدره یفضى الى الندم

یدعو علیک و عین الله لم تنم

مباشرین امور دیوانى، که گاهى »امناء« و گاه »اولیاء« و گاه »رجال« و گاه »ارکان« خوانده مى‏شوند، جمعى کسبه شده‏اند که لیلاً و نهاراً، معامله مى‏کنند، هر حکم که درباره هر یک از ایشان مى‏شود، اغماض و اهمال را فرض مى‏دانند، و قرض مى‏دهند، تا در خوردن مال دولتیان یا اتلاف جان و مال مسلمانان، با اضعاف، بلکه به آلاف استرداد کنند... . اگر بعد از قرنى، یک نفر پیدا شود که در احقاق حق و رفع ظلم، سیف قاطع باشد، او را به فساد عقیده و سوء طریقه نسبت مى‏دهند!اى کاش قدرى از این فساد عقیده براى ایشان پیدا مى‏شد که این همه عدالتها و انصاف مهمل و معطّل نمى‏ماند!. . این اُمنا غیر از کارهاى خود، هیچ امر را کار نمى‏دانند و به درد احدى نمى‏رسند!... بر این مشت رعایا رحم کنید، از دست رفتند، فریادرس ندارند، چیزى براى ایشان باقى نمانده است. بضاعت و سرمایه که هزار رعیت به آن تعیش مى‏کنند، اسباب یک اطاق شد و ملکى که هزار نفر به آن نان مى‏خورند، به خرج طویله امیرى و وزیرى رفت! چه بلائى شدند بر جان و مال مسلمین... . مى‏ترسم این مظلومین از این درگاه مأیوس شوند و )رو( به درگاه قاضى الحاجات ببرند... از آه مظلومین باید ترسید... «3

ایران درجنگ جهانى اول و دوم، درآشوب و قحطى گسترده‏اى فرورفت. با وجود اعلان بى طرفى، درهردو نبرد جهانى، ایران به وسیله انگلیس و روسیه اشغال گردید و مصائب بى شمارى براى مردم به بارآورد. افزون بر از بین رفتن عزت وحرمت وکرامت واستقلال کشور، مردم از نظر معیشت درتنگناى عجیبى قرار گرفتند، چنانکه دربسیارى از شهرهاى ایران مردم از گرسنگى مى‏مردند:4

»غله وارزاق را جبرا وعنفا براى متفقین مى‏خریدند. مردم گرسنه بودند و نان نایاب بود واگر هم پیدا مى‏شد به قدرى بد بود که قابل خوردن نبود... انگلیسیها مشغول خریدن اجناس وغلات بودند که بیچارگى وگرسنگى را چند برابر کردند... مردم براى تقسیم گوشت مادیان مرده، با کارد دعوا مى‏کردند... «5

قشون اشغال‏گر، گاه انبارهاى غله رابدون پرداخت بهاى آن تخلیه مى‏کردند.6

همه شرایط براى غارت اموال مردم فراهم بود. قحط و غلاء و فتنه‏هاى سیاه قومى و عشایرى شرایط را براى یغما و چپاول اموال مردم فراهم ساخته بود و تعصبات مذهبى، هر مانعى را از راه برمى داشت. اشرار گرسنه، غله و خوراکى را که به شهرها حمل مى‏شد، غارت مى‏کردند. ناامنى به قحطى وگرسنگى دامن مى‏زد و مانع از رسیدن آذوقه به مردم مى‏شد. افراد سست باور، حلال و حرام را به چیزى نمى‏شمردند و مردم را تشویق مى‏کردند، از هر راهى خود را سیر کنند. افکار وارداتى از روسیه شوروى نیز به اباحى‏گرى دامن مى‏زد و راه را بر هرج و مرج مى‏گشود. علما درکنار مردم با راهنمایى و عمل، به مقابله با دشواریهاى جنگ برخاستند. روحانیون بیدار، از مردم و دولتمردان مى‏خواستند دربرابر فتنه‏هاى دشمن هوشیار باشند و از عزت وکرامت کشور دفاع کنند.

میرزا رضا دامغانى، از شاگردان آخوند درجریان جنگ اول، مردم را به وحدت و همدلى دعوت مى‏کرد واز آنان مى‏خواست فریب وعده‏هاى روس وانگلیس را نخورند و با مروت و مواسات و همدلى، دشواریهاى زندگى را برخود آسان سازند. وى درباره خسارتهاى اشغال ایران به وسیله بیگانگان سروده‏هاى ارزنده‏اى به دو زبان عربى وفارسى انشاء کرده است از جمله:

شحنه نهان گشته است و فتنه پیدا

      ملک به تاراج رفت وخانه به یغما

واى برآن ملک کزجنوب وشمالش

راه بیابند راهزنان اروپا

پایه چوشد سست خانه دیرپایید

گرچه به ظاهر بود چوگنبد مینا

ما به قمارحریف یکسره ماتیم

مجلس و شاه و وزیر محو تماشا

گرچه تمام حدود ما شده تهدید

راى به تمدید داد مجلس شورى

پشت چو برقبله کرد امام ندارند

چاره جماعت به غیرقصد فرادا... .7

درشرایط بحرانى ناشى از اشغال کشور، علماىِ درصحنه، از کارگزاران کشور مى‏خواستند نیازهاى معیشتى مردم را بر درخواستهاى خارجیان پیش دارند و تا رفع گرفتارى مردم، غلات را به ارتشیان بیگانه نفروشند.

آیت الله سید مرتضى پسندیده )برادرامام خمینى( که همراه و همگام با علما در جریان جنگ خانمان‏سوزِ جهانى دوم، در تأمین امنیت و رفاه مردم، به طور گسترده تلاش مى‏کرده، در برگى از خاطرات خود آورده است:

»درسال 1320... نظام الدوله آشتیانى رئیس دارایى گلپایگان و خمین و خوانسار... علیه من گزارش داده بود که با انگلیسیها مخالف است و مانع فروش گندم واجناس به انگلیسیهاست. )مطلب هم صحیح وهم ناصحیح بود( چون مى‏گفتم اول باید نان و خوراک ایرانیها تأمین شود و مازاد براى متفقین باشد. «8

واعظان خیراندیش و زمان شناس، بازرگانان و پیشه وران را به یارى رساندن به گرسنگان سفارش مى‏کردند و از مزرعه داران و بازرگانان و بازاریان، مى‏خواستند، با بندگان خدا مدارا کنند و از احتکار و کم‏فروشى بپرهیزند.9 علماى بزرگ، هماره دراندیشه مردم بینوا بودند و بخصوص از نظارت بر بازار و بازاریان غافل نبودند و به تاجران اندرز مى‏دادند و یادآور مى‏شدند: مباد، آز و زراندوزى شما را به سوى ثروتهاى باد آورده و حرام بکشاند که آه بینوایان، زندگى سوز است. وعظ و موعظه درامنیت و ثبات اقتصادى نقشى کارساز داشت. شیخ عبدالکریم حائرى مجلسى مخصوص براى بازاریان داشت و براى آنان صحبت مى‏کرد.10

علماى دین به توده‏هاى درمانده نیز سفارش مى‏کردند شکیبایى پیشه کنند و فقر وگرسنگى آنان را از راه به در نبرد و بى چیزى آنان را به طغیان نکشد. پیش نمازهاى مساجد، مرزهاى حلال و حرام را براى مردم بیان مى‏کردند، واز نمازگزاران مى‏خواستند بى قانونى نکنند. آموزه‏هاى دینى به مردم درس نظم پذیرى و صبر و بردبارى مى‏آموخت و سبب مى‏شد مردم متدین، گرسنگى را به جان بخرند و دست به اموال دیگران دراز نکنند. نیروى ایمان و معنویت، راه را برکشتار و غارت و تجاوز به دیگران مى‏بست و زمینه را براى امنیت عمومى فراهم مى‏آورد:

»درخانه مرد روستایى از گندم خبرى نبود و زنش فریاد مى‏کشید که او گندمها را بار الاغ کرده که برود به کدخدا پس بدهد. از روستایى پرسیدند براى چه مى‏خواستى گندمها را پس بدهى؟ پاسخ داد این مال حرام است و من نمى‏خواهم با خوردن مال حرام به جهنم بروم. «11

به گزارش شهید سید عبدالکریم هاشمى نژاد (1360) از آن دوره، یکى از علماى تهران با جوانى متجدد مآب همسفر بوده و سخن از نیروهاى اثرگذار درجامعه، به میان مى‏آید. جوان، نقش روحانیت را درپیشرفت جامعه انکار مى‏کرده است. در جریان سفر، حادثه‏اى روى مى‏دهد و دارایى آن جوان، که مقدارى میوه بوده، در بیابان پراکنده مى‏شود. مردم گرسنه آن را براى خود جمع مى‏کرده‏اند. جوان سرگردان مى‏ماند واز دستش کارى برنمى‏آید. عالم دینى به کمک جوان مى‏آید و فریاد برمى‏آورد:

»مردم، شما مسلمانید خوردن این مال حرام است. با خوردن این میوه‏ها، جوان را از هستى ساقط نکنید، از خدا شرم نمایید واز روزحساب و قیامت بترسید«

وى با اندرز، مردم را از چپاول دارایى جوان باز مى‏دارد و به علاوه، مى‏افزاید:

»اى مردم! خدمت به مسلمان در نزد خداوند اجر و پاداش دارد که کم‏تر عمل مستحبى از نظرارزش به پایه آن مى‏رسد. بیایید براى رضاى خدا همگى به این جوان کمک کنیم ومیوه‏هاى پراکنده او را از بیابان جمع آورى کنیم«

مرد عالم، پس از آن که مردم را از خوردن میوه‏هاى مرد جوان بازداشت و با کمک آنها میوه‏هاى پراکنده بر روى زمین را جمع آورى کرد، رو به جوان کرد و گفت:

»بخشى از خدمات روحانیت به اجتماع از این قبیل است.«12

دردوره دفاع مقدس (13671359) و هجوم حزب بعث عراق به ایران، زمینه براى احتکار و گرانفروشى فراهم بود. بازار نقش بى بدیلى درتوزیع کالاهاى مورد نیاز مردم برعهده داشت. امام خمینى، علما و مراجع تقلید، مراقب بازار بودند و بازاریان را از کم فروشى و ستم به مردم برحذر مى‏داشتند. تا مبادا خنّاسان در بدنه این کانون مهم اقتصادى رخنه کنند و با سوء استفاده از فضاى جنگ وانهدام کارخانه ها و مراکز تولیدى، خون مردم را در شیشه کنند.

از امام امت اندرزهاى ارزنده‏اى براى بازاریان دردوره جنگ به جاى مانده است، از جمله:

»بازار باید مظهر تام اسلام و عدالت باشد. بازار باید احتراز کند از چیزهایى که مخالف دستورات اسلام است و اقبال کند به آن چیزهایى که موافق دستورات اسلام است. از ربا بازار باید مُطهّر باشد. اگر در بین بازاریها اشخاصى باشند که خداى نخواسته ربا مى‏خورند، خود بازاریها آنها را نصیحت کنند. مبادا یک همچو مرضى توسعه پیدا بکند و مملکت ما را به نابودى بکشد. رباخورى، بازارها را از بین خواهد برد. مردم را خواهد تباه کرد. مبادا خداى نخواسته در بین بازار یک همچو معصیت بزرگى، که در رأس معاصى، خدا قرار داده است و آن را بالاتر از زنا و در حکم مقاتله با خدا قرار داده است ]باشد[. مبادا یک وقت در بازار یک همچو امرى باشد. و انصاف نیست که در بازار گرانفروشى باشد. در موقعى که مردم ایران، زن و بچه مردم ایران براى جنگ‏زده‏ها دارند از منافع خودشان مى‏گذرند و آن چیزى که دارند هدیه مى‏کنند، مبادا در یک همچو موقعى در بازار، اشخاصى پیدا بشوند که گرانفروشى کنند که موجب فلج مردم و ناراحتى مردم بشود. اگر خداى نخواسته از اعمال ما، یک شکستى واقع بشود به اسلام، مسؤولیت ما پیش خداى تبارک و تعالى بسیار بزرگ است. «13

2. اصلاح ذات البین

از کارهاى سازنده علما در پاسخ به دادخواهیهاى مردم، اصلاح ذات البین بوده است. درگذشته وعاظ و ائمه جمعه و جماعات، مهم‏ترین نیروى بازدارنده و مهار کننده نزاعهاى فردى وگروهى بوده‏اند. مردم به روحانیون، به مثابه پدر معنوى خود نگاه مى‏کردند. توده‏ها به علما اعتماد داشته و دررفع کدورتها و نزاعهاى پیش آمده از آنان کمک مى‏گرفتند. روحانیون با استفاده از این گنجینه معنوى، درگیریهاى میان مردم را برطرف مى‏کردند.

عرصه کار علما، هم فتنه‏ها، آشوبها و درگیریهاى پدید آمده میان طوایف شیعه را در برمى‏گرفت و هم آن چه پیروان مذاهب اسلامى را به دو دستگى و پراکندگى مى‏کشاند و هم شکافهایى که بین دولت و مردم به وجود مى‏آمد. علما با گام در راه اصلاح ذات البین، خرابیهاى پدیدآمده را ترمیم و بازسازى مى‏کردند و دلها را به هم نزدیک مى‏ساختند و از تباه شدن »حق« افراد جلوگیرى مى‏کردند. به تلاش بر مى‏خاستند، از بزرگ‏ترین اختلاف و نزاع و کشمکش، تا کوچک‏ترین آن را با سرانگشت تدبیر حل کنند.

برطرف کردن اختلاف زن و شوهر، سازش میان ورثه و نزاع کنندگان بر سر ملک و آب، بیش‏تر با تدبیر و صلاح اندیشى علما و واعظان و پیش نمازهاى مساجد انجام مى‏گرفت و نوبت به محکمه و شاهد و مدعى و منکر نمى‏رسید. شیخ عبدالکریم خوئینى (1317ش( از مجتهدان پارساى قزوین بود، نفوذ کلمه داشت و مردم به سخنان و اندرزها و حرکتهاى اصلاحى وى، اهمیت ویژه مى‏دادند و براى آرامش بخشى به خانواده‏ها و از میان برداشتن اختلافها و پایان دادن به نزاعها، خود را به زحمت مى‏انداخت. نوشته‏اند:

»]در یک روز گرم تابستانى[ زنى نزد وى رفت وگفت شوهرم مرا از خانه بیرون رانده است، وسیله شوید تا مرا دوباره بپذیرد. شیخ درآن هواى سوزان به همراه زن به خانه شوهرش رفت. هرچه یاران گفتند از قول شما به شوهرش مى‏گوییم و مناسبت ندارد، شما خود این کار را انجام دهید. آن بزرگ قبول نکرد. به درخانه مرد رسید در زد. شیخ گفت من به شفاعت آمدم که زن را درخانه بپذیرید. آن مرد گفت که با شفاعت شما، درآینده، این زن خانم و من غلام حلقه به گوش او خواهم بود، از مقام زنى هزاران مرتبه بالاتر شده. آن گاه شیخ به یاران گفت: با پیغام شما این مقام و این مرتبه براى زن به دست نمى‏آمد. این اثر آمدن من بود. «14

درگذشته، اختلافها روى زمین: خرید، فروش، اجاره، حد و حدود و... بسیار بود، بویژه بین مردم خطه شمال ایران. مردم این خطه براى پایان دادن به درگیریها، گرفتاریها و رسیدن به حقوق خود، بیش‏تر به نزد علما و مجتهدان مى‏رفتند و از آنان مدد مى‏گرفتند. آیت الله کوهستانى، یکى از آن علماى منطقه بود که با جایگاه معنوى و نفوذ کلام خویش، به روستاها، بخشها و خانواده‏ها آرامش را بر مى‏گرداند و احقاق حق مى‏کرد. آیت الله کوهستانى (1351ش(، مردم را از سراسر مازندران به روستاى کوهستان بهشهر مى‏کشاند. این فرزانه روستانشین، دشوارترین مسائل مورد نزاع را با قدرت معنوى و زبان موعظه رفع مى‏کرد. بیان گرم و پرمهرش، چونان آبى سرد، آتش فتنه را خاموش مى‏ساخت. نزاعهاى خانمان سوز بسیارى به برکت وجود وى در آن منطقه، به مودت تبدیل شد:

»بارها مشاهده شده است کسانى سالیان دراز شکایتها و پرونده‏هاى قطورى در دادگسترى داشتند و رسیدگى نمى‏شد; اما وقتى به ایشان مراجعه مى‏نمودند، معظم له با نفوذ کلمه، و با مهربانى نزاع و اختلاف وکدورت را تمام مى‏کرد و آنان را به برادرى وگذشت توصیه مى‏کردند. به راستى او در وصل و پیوند دلها و ایجاد روح اخوت بین مومنان موفق وکم نظیر بود. «15

برقرارى پیوند میان دولتهاى اسلامى از دیگر کارکردهاى علماى ربانى و هشیار بود. به برکت میانجى‏گریهاى آنان، در برهه‏هاى گوناگون، چه بسیار از خون ریزیها جلوگیرى شد و اموال و نوامیس مردم، از گزندها در امان ماند.

علماى بزرگ در همزیستى مسالمت آمیز دولتهاى ایران و عثمانى، بسیار نقش‏آفرین بودند.

سید سراج الدین وهاب حسنى (937) پیش از پیدایش صفویه شیخ الاسلام آذربایجان بود. وى در جریان درگیریهاى خونین سال 920، میان ایران و عثمانى، براى خاموش کردن آتش جنگ رهسپار باب عالى شد. رسالت خود را به خوبى انجام داد واز گسترش جنگ جلو گیرى کرد. سید سراج، درجریان این میانجى‏گرى، رنجهاى بسیارى را بر دوش کشید. به فرمان سلطان سلیم زندانى شد و تا پایان زندگى سلطان عثمانى در زندان به سربرد. پس از مرگ وى با احترام آزاد شد.16 درگیریهاى خونین، تباهى‏آفرین بین نادرشاه افشار و دولت عثمانى نیز با میانجى‏گرى و تلاش علماى نامور خاموش گردید.17

خاندان کاشف الغطاء، شیخ جعفر کبیر (1227) فرزندان و نوادگان وى، در برقرارى صلح، همزیستى مسالمت‏آمیز و دوستى میان حکومت ایران و عثمانى و مردمان دو کشور در تاریخ معاصر، سهم بزرگ و فراموش ناشدنى دارند. اختلاف دولتهاى ایران و عثمانى برسر مسائل مرزى، دو دولت همسایه را بارها با هم درگیر کرده بود. انگلیس و روسیه تزار نیز، آتش بیار معرکه بودند; تا دو دولت اسلامى همدیگر را ناتوان کنند و از پاى درآورند.

شیخ جعفر کبیر، در بهبود بخشیدن به روابط ایران و عثمانى کوشش مى‏کرد. همو بود که با تلاشهاى پى گیر خود به جنگ میان عثمانیان و فتحعلى شاه قاجار پایان داد. عثمانیان وایرانیان به او به دیده احترام مى‏نگریستند و پیشنهادهاى او را رد نمى‏کردند.18

با آغاز جنگهاى ایران و روس، به سال 1221ق. مرزهاى کردستان ایران و عثمانى نا آرام شد. جنگاوران و نیروهاى على پاشا، والى بغداد و محمد على میرزا، کارگزار ایران، در شهر زور )حلبچه( با همدیگردرگیر شدند. دراین واقعه، سپاه ایران پیروز شد و سردار جنگ عثمانى19 با گروهى از سربازان خود به اسارت درآمد. دولت عثمانى، سفیرانى را براى آزادى نیروهاى خود، روانه تهران کرد که پذیرفته نشد. کاشف الغطاء، میان دو دولت اسلامى، به میانجى گرى برخاست و کار به مصالحه انجامید و اسیران به همراه شیخ جعفر باز گردانده شدند.20

آقا بزرگ تهرانى، به نقل از تاریخ روضة الصفا، مى‏نویسد:

»سلیمان پاشا، با سپاهى انبوه به ایران حمله برد و چندین شهر مرزى را تصرف کرد و سپاه ایران، در مقابله تا نزدیکى بغداد پیش رفت و بیش از سه هزار نفر از رومیان به اسارت درآمدند. والى بغداد از شیخ جعفر، تقاضاى میانجى گرى کرد که پذیرفت و به تهران آمد و پس ازمذاکره، اسراى جنگ آزاد شدند. «21

شیخ موسى کاشف الغطاء (1244ق( در اصلاح امور مسلمانان و جلوگیرى از تفرقه بین پیروان مذاهب اسلامى، پرتلاش و دغدغه‏مند بود. وى براى پیوند و تفاهم بین مردم عراق و دولت عثمانى از یک سو وپیوند میان ایرانیان وباب عالى، کوششهاى ارزنده‏اى را به انجام رساند. درایت و دوراندیشى، وى را به »اصلاح کننده بین دو دولت« شهره کرده بود:

»و یعرف فى العراق وایران بالمصلح بین الدولتین المسلمتین وکان وجیها عندالولاة العثمانیین وحکامهم مدافعاً عن الشیعه فى العراق فى التعصب الطائفى البغیض«22

وى درعراق وایران به اصلاح کننده بین دودولت مسلمان شناخته مى‏شد. وى نزد کارگزاران عثمانى از جایگاه مناسبى برخورداربود. ازشیعیان عراق دربرابر تعصبات و دشمنیهاى کور دفاع مى‏کرد.

به سال1237، میان سپاهیان دولت عثمانى و مرزبانان ایران درگیرى گسترده‏اى رخ داد. شمارى از سربازان باب عالى به اسارت نظامیان ایران درآمدند. ایرانیها، تا نزدیکى بغداد پیش رفتند. این جنگ مى‏رفت که به نبردى تمام عیار میان دودولت همسایه بیانجامد. شیخ موسى با استفاده از جایگاه اجتماعى خود، نزد بزرگان دوکشور رفت. سخنان دو طرف را شنید. درباره مسائل مورد نزاع با کارشناسان دوکشور گفت‏وگو کرد. و ریشه‏هاى درگیرى را بررسى کرد و با زحمت بسیار، آتش جنگ را خاموش ساخت.

به گزارش عباس اقبال آشتیانى:

»درسالهاى 1236 دو دولت ایران و عثمانى درگیر شدند. عباس میرزا، از راه چالدران و خوى وارد کردستان شد و چندین شهر را تصرف کرد... و درسال 1237، درادامه اختلافات پیشین، اختلافات مرزى شدت بیش‏تر گرفت وعباس میرزا خود را تا نزدیکى بغداد رساند. «23

این نبردها نیز با وساطت علما به پایان رسید. روسیه فرصت طلبانه پیشنهاد کرد از راه ایران به عثمانى حمله برده و با همکارى یکدیگررقیب را از سر راه بردارند:

»فرمانرواى قفقاز به تهران آمد تا ایران را به یارى روسیه وادارد و از ایران به سپاه روس براى... حمله به خاک عثمانى راه عبور دهد. او به نظر به رعایت جانب اسلامیت به قبول این پیشنهاد راضى نشد. «24

مؤلف روضة الصفاى ناصرى، پس ازگزارش مفصل پیروزى ایرانیان و اسارت عده بسیارى از نظامیان عثمانى دراین ماجرا، نوشته است:

»داود پاشا، از وقوع این امر درغایت پریشان حال شد و ازاین کارخود اظهار ندامت کرد و به معاذیر نامه متوسل شد و جناب شیخ موسى را دراین امر دخیل کرد. چون حضرت شاهنشاه ایران )فتح على شاه( رعایت حالت علما و مجتهدین را به غایت همى فرمود... لختى دراین مصالحه اغماض کرد و برآن گروه سست عهد سخت نگرفت و به شرطى چند که محررشود به توسط شیخ مذکور، با خداوندگار مزبور بنیاد مکالمه و مصالحه نهاد. «25

با همت شیخ موسى با پذیرش شرایطى از سوى عثمانیها، از جمله: رعایت حال زوار و نیز ارجاع مرافعات ایرانیان مجاوردرعتبات به مراجع شیعه، ماجرا به خوشى پایان یافت.

چه بسا، آن چه آقا بزرگ تهرانى به نقل از روضة الصفا آورده همین ماجراى شیخ موسى باشد. شواهد نیز حکایت ازاین دارد; چه شیخ جعفر پیش از این رویداد از دنیا رفته بود.

شیخ حسن کاشف الغطاء (1262. ق( نیز با هوشمندى، سوء تفاهم میان کارگزاران عثمانى و شیعیان عراق را از میان مى‏برد و براى سهولت رفت وآمد زائران ایرانى به عتبات، کارسازى مى‏کرد.

خاندان شیخ الاسلام خوئى دردوره قاجار دراصلاح روابط ایران وعثمانى کوشا بودند. میرزا ابراهیم خوئى (1233) شیخ الاسلام خوى بود. عالمى بود جهاندیده و کارآزموده. وى به سال 1223 از سوى فتحعلى شاه براى رفع اختلافهاى ایران و عثمانى، به استامبول سفرکرد وکار را به مصالحه پایان برد. وى دراین سفر، با شیخ الاسلام عثمانى، گفت‏وگوهاى علمى دوستانه و سازنده‏اى داشته است. شیخ الاسلام عثمانى، طى همین سفر، کتابخانه نفیس خود را به خوئى اهدا کرد که اکنون شمارى از آن مجموعه درکتابخانه مدرسه نمازى خوى مورد استفاده است.26

در دوره مرجعیت میرزاى بزرگ (1312) استعمارغرب و روسیه تزار براى نابودى دولت عثمانى همداستان بودند. هرنوع درگیرى شیعیان و عثمانیان به سود اجانب بود و تضعیف دولت عثمانى را در بالکان وآسیاى میانه درپى داشت. آن مجتهد دوراندیش، با درایت و هوشمندى از ناتوان شدن دولت عثمانى پیش‏گیرى مى‏کرد و با آب رحمت و مودت، آتشهاى افروخته شده میان مسلمانان را خاموش مى‏کرد.27 در دوره فعالیت میرزا در سامرا، بین طلبه‏اى و شخصى از حنفیان سامرا نزاع در گرفت. اختلاف گسترش پیدا کرد، به طورى که عده‏اى از بومیان سامرا تحریک شدند و زبان به ناسزاگویى بزرگان شیعه گشودند. عشایر شیعه منطقه نزد میرزا آمدند واز وى اجازه خواستند تا کسانى را که نسبت به مرجعیت شیعه بى ادبى کرده‏اند، مجازات کنند. میرزا درخواست آنان را نپذیرفت. مساله رنگ سیاسى به خود گرفت. روس و انگلیس در پى آن بودند ازفتنه موجود به سود خود بهره گیرند. سفیران روسیه تزار و انگلیس، از بغداد به سامرا آمدند و از میرزا درخواست ملاقات کردند، میرزا نپذیرفت. نماینده سلطان عبدالحمید در بغداد وقتى ازاین قضیه آگاه شد، به سامرا آمد. واز میرزا اجازه ملاقات گرفت. در این دیدار سخنانى رد و بدل شد، بدین شرح:

»نماینده سلطان عبدالحمید گفت: اجازه بدهید این متجاثرین را تنبیه کنیم. آقا مى‏فرماید: اینان فرزندان ما هستند که با هم نزاع کرده‏اند. خودمان آن را حل خواهیم کرد. والى عثمانى از مرحوم میرزا تشکر مى‏کند و پس از آن ملاقات ماوقع را به سلطان عبدالحمید گزارش مى‏دهد. سلطان عبدالحمید، به میرزا تلگراف مى‏زند و پس از تشکر مى‏نویسد: به خاطراین اسائه ادبى که به حضرت عالى شده است، هر دستورى بدهید در حق متجاثرین اجرا مى‏کنیم. میرزا در پاسخ مى‏نویسد: ما آنان را عفو کردیم. «28

سید حسن جزائرى (1346ق( از علماى با درایت و خردورزى بود که بسیارى از اختلافات بزرگ، با پادرمیانى وى حل و فسخ گردیده است. درجریان فتنه پیش آمده میان شیعیان و حنفیان سامرا، والى بغداد آتش بیار معرکه بود. علماى ایران، جزائرى را برگزیدند تا به نزد حاکمان ایران و عثمانى برود و ماجرا را به پایان ببرد. جزائرى نزد ناصرالدین شاه رفت و از وى خواست تا از عثمانى بخواهد تا کارگزار بغداد را عزل و ریشه فتنه را از بین ببرد. کار به انجام رسید، والى بغداد عزل و جریان به مصالحه به پایان رسید.29

هوشیارى مجدد شیرازى سبب گردید آتش فتنه‏اى که بین روسیه تزار وایران )سال 1308ق(، به خاطر کشته شدن تبعه روسى درخراسان افروخته شده بود، خاموش شود. شیخ عبدالمجید یزدى، از شاگردان بردبار، تیز هوش و پر تدبیر میرزا بود. شایستگى حل مسائل مهم را داشت. میرزاى شیرازى وى را مأمور کرد به همراهى شیخ على یزدى، به خراسان برود و بحران به وجود آمده میان ایران و روسیه تزار را حل و فسخ کنند. آن دو هنگام ورود به مشهد، نزد میرزا حبیب الله شهیدى رفتند. میرزا حبیب الله، سید عبدالمجید را براى اصلاح میان ایران و روسیه به نزد تزار روسیه فرستاد و وى، با مذاکره به اختلاف خاتمه داد.30

3. محکمه‏هاى شرعى کانون احقاق حقوق

محکمه‏هاى شرعى از کانونهاى اثرگذار دادخواهى‏هاى مردم بود. مجتهدان وقتى با دولتها هماهنگ بودند و یا وقتى مصلحت مى‏دیدند با زمامداران وقت همکارى کنند، کار قضاوت و دادرسى رسمى را مى‏پذیرفتند و به مظالم و دادخواهیهاى مردم رسیدگى مى‏کردند. شیعیان در زمامدارى افراد جائر، به طور معمول، از مراجعه به محاکم دولتى پرهیز مى‏کردند. علما، با برپایى محکمه‏هاى شرعى، به دعاوى مردم رسیدگى مى‏کردند. این محکمه‏هاى ساده و بى آلایش، که در مدارس، مساجد و بیوت علما تشکیل مى‏شد، ویژگیهاى خوبى داشت و تجارب آنان براى دادگاه‏هاى نوین، با همه پیشرفت و نوآوریها، سودمند بود. مجتهدان صاحب نام براى حفظ نظام و سامان دادن به امور جامعه، احساس تکلیف کرده و درکنار درس و بحث، به کار دشوار قضاء نیز، همت مى‏گماردند. پارساترین و داناترین عالمان دین وظیفه قضا را برعهده مى‏گرفتند ودیگر مجتهدان واستادان حوزه به آنان مشاوره مى‏دادند. بزرگان حوزه، از امضاى احکام قضات بى‏صلاحیت، خوددارى مى‏کردند واین خود، زمینه رشد این گونه افراد را از میان مى‏برد.

سید مرتضى حسینى (1290) از شاگردان حجة الاسلام شفتى، هرسال چند ماه به دعوت مردم لاهیجان به این شهر مى‏رفت. وى مرجع فتوى و مرافعات و حل خصومات بود.31 و نیز ملامحمد ابراهیم دهکردى ازدیگر شاگردان وى به چهار محال فرستاده شد. وى مایه آرامش و ایجاد تفاهم میان عشایر بختیارى بود و دعاوى عشایر را به مصالحه و تحلیف پایان مى‏داد.32

شیخ مهدى آل کاشف الغطاء (1289) محکمه شرعى داشت و در میان مردم قضاوت مى‏کرد. شیخ انصارى امور شرعى و عرفى مربوط به اعراب را به وى ارجاع مى‏داد33 سید محمد بحرالعلوم (1326) مؤلف کتاب بلغة الفقیه، از مجتهدان نجف، بخشى از فرصتهاى خود را به مراجعات حقوقى مردم اختصاص داده بود. پیشه وران و عشایر عراق، براى دادرسى به وى مراجعه مى‏کردند:

»و قد عرض السید نفسه لتکالیف الناس العرفیه والعشائریه والمرافعات العرفیه له مجلسى عقد العصرین حاشد بطبقات النجفیین«34

زین العابدین بروجردى از مجتهدان بنام آن دوره، محکمه شرعى داشت.35 شیخ باقر حیدر (1333) و پدرش شیخ على از مجتهدان نامور عراق، محکمه قضا را اداره مى‏کردند. آن دو دراصلاح امور و رفع خصومات مردم تجربه‏هاى پرارزشى دراختیار داشتند.36

دادگاه‏هاى شرعى، درعین سادگى با برنامه بود. قضات با صبر و حوصله به کارمردم رسیدگى مى‏کردند. قباله‏ها تنظیم مى‏شد و دعوى و دلائل دو طرف را نویسندگان، با دقت و با خط خوش مى‏نوشتند:

»مرافعات حجة الاسلام... درغایت اتقان واحکام بود. بسیار دقت مى‏فرمود و بسیارطول مى‏داد بسا بود که بعضى از مرافعات یک سال و کم‏تر و بیش‏تر، طول مى‏کشید و فراست عجیب درامرقضا و مرافعات داشت. «37

اعتماد عمومى به قضات واستفاده دادرسان از تجربه‏هاى قضایى، موجب مى‏شد، رازهاى پیچیده و زمان بر، با هزینه کم‏تر گشوده شود. ماجراهاى درس آموزى از دادرسیهاى حجة الاسلام شفتى در منابع تاریخى ثبت شده است، از جمله نوشته‏اند:

»شخصى درباره یکى از روستاهاى اصفهان، سندى جعل کرده و مهر چندین نفر از عالمان بزرگ چون علامه مجلسى و محقق خوانسارى را نیز برآن زده بود و این ملک چند نسل به میراث رسیده بود. مالکان اصلى، دعوى به نزد حجة الاسلام بردند و مرافعه چندین ماه به درازا کشید. وى متوجه شد خط وکاغذ به دوره خوانساریها مربوط نیست و جدید است:

روزى مرحوم سید حجة الاسلام چند تن از کشیشان ارامنه جلفاى اصفهان را احضار نموده، کاغذ را بدانها نشان داده و فرمودند: تاریخ آن راکه درگوشه کاغذ است و چاپ شده است بخوانید. چون خواندند معلوم شد تاریخ ساختن کاغذها سالها پس از وفات علماى نامبرده مى‏باشد و بدین ترتیب مجعول و ساختگى بودن سند معین شد. آن مرحوم آن را پاره کرده و حکم به نفع صاحبان واقعى آن قریه صادر فرمودند. «38

شیخ محمد جعفر صفى آبادى نیز محکمه شرعى داشت. و براى نظم و سامان کارها صورت جلسه‏هاى مرافعات را مى‏نوشت. به نوشته عبدالکریم گزى:

»عالمى محقق و بسیار زیرک و دانا و با تدبیر، بخصوص در مرافعات و تمام کردن آنها معروف است که قرار او ثبت اموراتى که درنزد او مى‏شده بوده که من بعد اشتباه کارى نشود. «

سید عبدالله بهبهانى (1329ق(، از رهبران مشروطه، افزون بر کارهاى علمى وتدریس و وقت گذارى ویژه براى طلاب، درحوزه تهران، بخشى از وقت خود را به رفع دعاوى مردم ویژه کرده بود. بهبهانى مجتهدى دقیق اندیش و نکته یاب بود.39 درشناخت موضوعات حقوقى بسیار دقت مى‏کرد. در اداره بیت‏اش بسیار دقیق بود. از بى برنامگى و درهم بودن کارها و نامرتب بودن نامه‏ها و... برمى‏آشفت. بر این نظر بود که نامرتب بودن نامه‏ها و استفتاءهاى ارباب رجوع... افزون بر تلف شدن وقت خود و مراجعه‏کنندگان، سبب سرگردانى و به حیثیت و کرامت مؤمنان آسیب وارد مى‏سازد و مردم را از مراجعه به محکمه‏هاى شرعى روى‏گردان مى‏کند:

»کابینه واداره تحریر در خانه خود برقرار نمود و نوشتجات و مکاتیب وارده را نمره مى‏گذاردند که باعث تعطیل جواب و اغتشاش نوشتجات نشود. «40

میرزا ابوطالب زنجانى و شیخ فضل الله نورى نیز، افزون بر درس و بحث و کارهاى علمى، محضر شرعى داشتند و سعى مى‏کردند، پرونده‏هاى قضائى از مسیر عدالت خارج نشود. گفته شده احکام صادره از شیخ فضل الله و میرزا ابوطالب زنجانى، ناسخ و منسوخ نداشت.41

دیگر کارکردهاى محکمه‏هاى شرعى

محکمه‏هاى شرعى به جز رفع نزاع میان مردم، کارکردهاى مهم دیگرى نیز داشت، انجام و ثبت ازدواج و طلاق، ثبت اسناد ملکى، سامان دادن به اوقاف و حراست از اموال وقف، رسیدگى به امور ایتام واموال بى سرپرستان و دیگر امور حسبیه، امانت دارى اموال مردم، اعلان هلال ماه و... به تعبیر ملک‏زاده:

»کلیه امورجامعه دردست روحانیون بود. معاملات، به طورکلى و جزئى، در محضر روحانیون انجام مى‏یافت. و )عقد( نکاح را روحانیون اجرا مى‏کردند، ارث به وسیله آنان تقسیم مى‏شد.«42

توبه دادن بدکاران و مبارزه با کارهاى ناهنجار وامنیت شکنى چون باده گسارى و قماربازى ورباخوارى درحوزه کار محاکم شرع بود. مجازات شرعى تبهکاران درامنیت جامعه و پیش گیرى از مفاسد اجتماعى نقشى سازنده داشت.43

دیانت وامانت و دانش و تجارب عالمان دین موجب مى‏شد، مردم براى ثبت اسناد ملکى وثبت وصیت و ازدواج به آنان مراجعه کنند. مهر آیت الله ملاعلى کنى، ملاک اعتبار کاغذ و سند اعتبار معاملات بود.44

»در باب املاک و در باب خرید و فروش واجاره، اگر صاحبان این کاغذها مى‏خواستند کاغذشان معتبر شود، درهمه دوائر، به مهر حاجى مى‏رساندند. خطا از مهر این مرد دیده نشده; با این که به منزله محاضر )دفاتر رسمى اسناد( بود، تمام کاغذها را از تهران، اطراف تهران، بلکه از خراسان، شیراز واصفهان براى محکمى واعتبار مهر حاجى، مى‏فرستادند«45

قربانعلى زنجانى مجتهد (1328ق( محکمه شرعى داشت. وى پنجاه سال درزنجان درکنار تعلیم وتربیت طلاب به مرافعات مردم رسیدگى مى‏کرد. به نوشته احمدکسروى:

»زنجانى... دلداده حکومت شرعى بود. خود در زنجان و آن پیرامونها فرمان مى‏راند، زیرا به دعواها رسیدگى کردى و فتوى دادى و قصاص کردى وحد زدى و زکات ومال امام گرفتى.«46

آخوند، مرجع تقلید و مورد اعتماد همگان بود; از این رو مردم براى تأیید اسناد معاملات آن را نزد وى مى‏آوردند. اسناد ممهور به مهر وامضاى ملاقربانعلى درزنجان وتوابع آن فراوان است.47

نظارت بر اموال وقف برعهده مجتهد شهر بود. معمولا وقفهایى که به تایید علما مى‏رسید، از دستبرد اشرار به دور مى‏ماند و ورثه و خوانین و دولتیان، نمى‏توانستند به سادگى درآن دخل و تصرف کنند. ثروت‏مندان نیز براى مصادره نشدن اموال‏شان به وسیله کارگزاران زورگوى قاجار، اموال خود را وقف و نظارت آن را بر عهده مجتهد شهر مى‏گذاشتند. با تضعیف جایگاه حوزه دردوره رضاخان پهلوى، به نهاد مقدس وقف آسیبهاى جبران ناپذیرى وارد آمد. مدارس و مساجد و حمامها و کاروانسراهاى وقفى بسیارى فروخته شد و یا تغییر وضعیت داد. پس از سقوط رضا شاه، روحانیت با کمک مردم توانست برخى از املاک موقوفه را به جایگاه اصلى خود برگرداند.

4. پناه دادن به تظلم طلبان در برابر تجاوزات اشرار

ناامنى از گرفتاریهاى مردم ایران در سده اخیر بوده است و گرسنگى و قحطى از زمینه‏هاى بروز شرارتها. افراد ماجراجو، که گاه از جانبدارى دولتهاى مداخله گر روسیه تزار وانگلیس48 نیز برخوردار بودند، راه‏ها را نا امن مى‏کردند. آشوب در شهرها و راه‏ها، به قحطى دامن مى‏زد و مانع از رسیدن خوراکى به مردم مى‏شد. مناطق غلّه خیز عرصه تاخت و تاز راهزنان و شبروان بود وکم‏تر کوه و گردنه و صحرایى از وجود افراد تبهکار تهى مانده بود. افرادى مانند نایب حسین کاشى، میرزا مهدى خوانسارى، رضا جوزجانى، نصرت الله خان49، سالها بلاى جان مردم ایران بودند. علماى شهرها کمک به امنیت عمومى را وظیفه شرعى خود مى‏دانستند و به قدر نفوذ خود درامنیت جامعه و مبارزه با اشرار، تلاش مى‏کردند. از مصائب ایران دوره قاجار، هجوم اقوام دشت ترکمن به ایران بود. ضعف دولت مرکزى موجب شده بود تا ایلات صحرا نشین خانات مرو و بخارا و خیوه و گروه‏هاى غارت، موسوم به »آلآمان« که بیش‏تراز طوایف تکه وگوگلان بودند، سراسر خراسان و مازندران و سمنان را نا امن کنند50 اشرار اموال مردم را غارت وایرانیان را اسیر ودر بازارهاى برده فروشان ماوراء النهر مى‏فروختند.51 تعصب کور و فتاوى جاهلانه مفتیان پاره‏اى از فرقه‏هاى اسلامى، به کار مهاجمان براى هجوم به ایران مشروعیت مى‏داد.52 کارگزاران ناکارآمد قاجار، قادر به جلو گیرى از نفوذ یغماگران نبودند. دراین میان روحانیون مناطق مرزى و مرکزى به قدرتوانایى خود درحفظ مرزها و مقابله با ترکمنهاى یغماگر مى‏کوشیدند. روحانیون بسیارى درمقابله با اشرار ترکمن، به اسارت درآمده و یا به شهادت رسیدند. از جمله شهدا، آخوند ملا محمد رضاى استرآبادى بود. وى عالمى بود پاکباز با تقوا و با سواد و ادیب و جسور. دردوره شیخ انصارى، سالها دردرس علماى عتبات شرکت کرده بود. گرگان درخط نخست هجوم ترکمنها جاى داشت. ملا محمدرضا، براى مقابله با مهاجمان، گروه نظامى تشکیل داد و شب و روز از گرگان وحومه حفاظت مى‏کرد. دریکى از هجمه‏هاى سنگین ترکمنها به گرگان به درجه رفیع شهادت نائل آمد. مؤلف استرآباد نامه، درباره دلاوریهاى این شهید، به شرح سخن گفته، از جمله:

»المجاهد فى سبیل الله المجتهدالکامل والعالم الباذل الشهید السعید الاخوند ملا محمدرضا الاسترآبادى... به درس وبحث ومرافعات وامامت وسجلات، امورعامه خلائق مى‏پرداخت و عموم فقراء وضعفاء واسرا ومترددین در استرآباد، از هرسلسله از کف کفایتش بهره‏هاى موفور و حظوظ محصوراستیفاء مى‏نمودند. الحق نورى بود تابان و شمعى بود درخشان که از افق استرآباد طالع شده بود واز عکوس واشعه‏اش، عموم ناس بهره یاب بودند. ودرحفظ و حراست این سرحد، گاهى به جهت عدم استعداد دولتى وسرکشى سرکشان و جهال تراکمه، که اغتشاش رخ مى‏داد، مى‏کوشید. شرعاً و عرفاً قبول عامه داشت جمیع نفوس دعاگوى وجود شریفش بود، تا آن که درواقع ایشانى )ایشان: اصطلاحى براى رهبران ترکمن( که غوغایى عام بود درزمان حکومت. شاهزاده ملک آراء... در نزدیکى آن قلعه شربت شهادت، به زخم شمشیر آبدار نوشید...«53

دولتها براى سرپوش گذاشتن به سوء مدیریت خود، اخبار مرزها را پنهان مى‏کردند و سعى‏شان بر این بود که همه جا را امن و آرام نشان دهند. روحانیون، با زبان و هنر شعر و قلم، ستم کاریهاى مهاجمان وکم کارى دولتیان را آشکار مى‏ساختند و فریاد دادخواهى مردم را به گوش دیگران مى‏رساندند. محمدحسن اسفراینى، معروف به عارف ثانى، از فضلاى خراسان دردیوان خود از ستم کاریهاى ترکمنها بسیار گفته و از جمله هجوم ترکمنها به روستاى روئین و هتک وغارت اموال امامزاده وکشتن خادم آن را به شعر درآورده است.54 علماى بلاد براى آزاد کردن مردمان ربوده شده به وسیله ترکمنها، با خانواده‏ها همدردى کرده و بدانان از اموال عمومى وخیرات کمک مى‏کردند. شیخ انصارى، بخشى از سهم امام را براى آزاد کردن زوارى که در راه مشهد اسیر ترکمنها شده بودند، اختصاص داد.55

و نیز شیخ انصارى بخشى از سهم امام را براى امنیت جاده‏هاى عتبات اختصاص داده بود. دردوره شیخ، راه‏هاى عراق براى زوارعتبات نا امن بود. اشرار به دستاویز تنگدستى وگاه دستاویز اختلاف مذهبى، زوار را غارت مى‏کردند. شیخ اعظم، محمد صالح کبه، وکیل خود را پیش حاکم بغداد فرستاد و پیغام داد که پولِ ساختن کاروان‏سرایى را درمیان راه، به وى بدهد و وى نیز قبیله‏اى عرب را در اطراف آن ساکن کند. افراد قبیله براى حفظ جان مسافران از آسیب غارت‏گران صحرا، از اول تا آخر راه، کاروان زوارراهمراهى کنند ووالى بغداد پیشنهاد شیخ را پذیرفت.56

جاده جبل، بین عراق وحجاز، از جاده‏هاى نا امن منطقه بود و قبیله‏هاى سرکش و عصیان‏گرى مانند آل رشید که درحدود عراق وحجاز زندگى مى‏کردند، حاجیان را غارت کرده و گاه مى‏کشتند. دغدغه امنیت زوارخانه خدا، علماى حوزه را به تکاپوانداخت. مراجع تقلید نجف براى ایجاد امنیت زوّار به رایزنى پرداختند وهمه براى ادب کردن قبایل متجاوز، بویژه تیره آل رشید، که بیش‏تر از طریق قافله‏هاى رهگذر وحجاج ارتزاق، مى‏کردند، حرکت به سوى مکه را، از راه جبل، تحریم کردند. این مبارزه منفى به امنیت جاده انجامید. شیخ فضل الله نورى و شربیانى ازجمله امضا کنندگان رساله تحریم بودند.57

علماى صاحب نفوذ درشهرها وروستاها و میان عشایر، از عوامل مهم آرامش و ایجاد امنیت اجتماعى واقتصادى مناطق بودند. میرزا محمدباقر کنگاورى، از عالمان مقیم کنگاور، در ایجاد امنیت منطقه، بویژه زائران کربلا نقش آفرین بود. یکى از نوادگان میرزا محمد باقر کنگاورى درباره نقش نیاى خود درامنیت منطقه کنگاور گفته است:

»گروهى از مردم منطقه‏ى کنگاور به سامرا رفته و خدمت مرحوم میرزاى شیرازى رسیده و گفته بودند: ما مردم منطقه‏اى در غرب ایران هستیم که هر روز، بعضاً تا 10 هزار نفر از زائران امام حسین، علیه‏السلام، در شهر ما توقف مى‏کنند، اما مسأله‏اى که ما را ناراحت مى‏کند، این است که وقتى از شهر ما خارج مى‏شوند، در یکى از گردنه‏هاى اطراف، به نام گردنه »بید سرخ« گرفتار راهزن مى‏شوند. از یک طرف کارى از دست ما برنمى‏آید و از طرف دیگر، قدرت دولت هم به اندازه‏اى نیست که جلوى آنان را بگیرد. مرحوم میرزاى شیرازى به این گروه مى‏فرمایند که: شما اگر در شهرتان یک عالم دینى برجسته داشته باشید، او مى‏تواند امنیت منطقه را تأمین کند. مردم از این سخن مرحوم میرزا تعجب مى‏کنند که مگر روحانى پلیس است که امنیت را برقرار کند؟... میرزا ملا محمدباقررا که آن زمان از نجف به تهران رفته بود و در مدرسه‏ى سپهسالار قدیم تدریس مى‏کرد، به مردم معرفى کردند. مردم نیز با پیام میرزا به تهران رفتند و ملامحمدباقر از تهران به کنگاور مهاجرت کرد. بعد از ایشان هم پسرشان و همین‏طور نوادگان ایشان در کنگاور سکونت کردند.«58

روحانیون مورد احترام توده مردم بودند. در درگیریهاى قومى و طایفه‏اى، مردم، زنان وکودکان به منزل و سراى روحانیون پناه مى‏بردند. در دوره قاجار بیت علما و مدارس علوم دینى، به عنوان بست شناخته مى‏شد. ستمدیدگان به آن پناهنده مى‏شدند و از خشم مخالفان مصون مى‏ماندند.

عالمان شهر به شرر انگیزان اندرز مى‏دادند و آنان را از حرامخوارى وآسیب رساندن به اموال مردم، پرهیز مى‏دادند. این رهنمودها در پیش گیرى از تجاوز و شکستن امنیت عمومى کارساز بود. درزمان ناصرالدین شاه، شاهسونهاى اردبیل سربه طغیان برداشته و مردم پیرامون خود را تاراج مى‏کردند. در بین عشایر آن منطقه، چنین رسم بود و به زبانها جارى که اموال تیره متخاصم، بر آنان حلال است! و به چنگ آوردن دارایى قبیله‏اى را که سالها با آنان در حال جنگ و کشمکش بودند، نشانه اقتدار خود مى‏پنداشتند. در این گیرودارها بود که عالمان دین وارد صحنه شدند و پس
از پایان دادن به درگیرى عشایر، اموال غارت شده به وسیله افراد درگیر را برآنان حرام شمرده و فتوا دادند که اموال غارت شده به صاحبان آن، باید باز گردانده شود و خسارات مردم جبران گردد:

»قاطبه علما فتوى دادند که رؤساى شاهسونها ضامن هستند و حاج میرزا محمد از شاگردان میرزاى شیرازى، هر فرد تاراج گر را نیزضامن دانسته. پس از مراجعه طرفین به مرحوم میرزاى شیرازى فتواى اردبیلى مورد تایید آیت الله شیرازى واقع مى‏شود. «59

رحیم نامور60 از نویسندگان معاصر در خاطرات خود از سالهاى آغازین مشروطه و جنگ جهانى اول، گزارشهاى ارزنده‏اى از نقش ممتاز عالمان پارسا و مردمى در آرامش میان مردم، ارائه داده است. وى از عالمى فاضل به نام شیخ محسن، از شاگردان شیخ عبدالله مازندرانى و میرزا حسین تهرانى،61 یاد کرده که پناه‏گاه ایلات )نهاوند و ملایر وتویسرکان( بود و دردرگیریهاى بى پایان میان عشایر سگوند و سورى62 میانجى‏گرى مى‏کرد.

شیخ محسن، هنگامِ درگیرى میان عشایر که غارت اموال وگاه تعرض به نوامیس طرف رقیب را درپى داشت، وارد میدان مى‏شد وبا به خطر انداختن جان خود از جان و ناموس واموال مردم حفاظت مى‏کرد.

به گزارش نامور، دریکى از درگیریهاى ایلى، زنان سه خانواده براى درامان ماندن از مردان تیره مخالف، به خانه شیخ پناهنده شدند. شیخ محسن خود به سراى آنان رفت، تا شب را با مردان این خانواده سپرى کند. در آن شب هولناک، مهاجمان ایل سورى نیمه شب به خانه مخالفان خود هجوم بردند. و با قنداق تفنگ شروع به شکستن درکردند:

»شیخ چون چنین دید یک چراغ بادى به دست گرفت و به طرف پشت بام روان شد. دیگران مى‏خواستند مانع او بشوند. نگران بودند مبادا مهاجمان آسیبى به او برسانند; اما شیخ جواب داد که آنها به هرحال دررا خواهند شکست. اگر دربه روى آنها باز شود مى‏توان آنها را به نحوى به راه آورد. سپس با چراغ سمت پشت بام رفت و از دور فریاد کرد: آهاى برادرها! من شیخ محسن هستم ما با هم نان و نمک خورده‏ایم، الان در را باز مى‏کنم. آن گاه تیر را کنار زد کلون را بیرون کشید و در را بازکرد. سردسته آنها او را شناخت و چون او را در برابر خود دید، با لحن خشن گفت: آقا شیخ! شما چرا این جا آمدید. چرا توى خانه خودتان نماندید؟ شیخ پاسخ داد: بفرمایید اگر مى‏خواستید این جا تشریف بیاورید، صدا مى‏کردید. بسم الله. برادرها بفرمایید. قدم‏تان بالاى چشم. تفنگداران با وضع غیر منتظره‏اى روبه‏رو شده بودند. ناراحت و عصبانى از پله‏ها پایین آمدند. چون دیدند خانه از زن تهى است، پیش از پیش برافروخته شدند یکى از آنها رو به شیخ کرد و گفت آقا شیخ! تو امشب کاسه کوزه ما را به هم زدى. ما به تو کارى نداریم; اما پدر این مرد را درمى آوریم. این راگفت و به طرف مرد حمله برد. شیخ با سرعت خود را حائل بین آنها قرارداد وگفت: برادرها! ما با هم نان و نمک خورده‏ایم. من آن همه نان ایلخانى را خورده‏ام. شما برادرهاى من هستید، اول من را بکشید، بعد هرکارکه مى‏خواهید بکنید. تفنگداران که بیش تر به منظور تعرض به زنان آن جا آمده بودند، چون خانه را از زن تهى دیدندو خود را در برابرشیخ یافتند که از نان و نمکى که با وى خورده‏اند صحبت مى‏کند، تا حدى نرم شدند، از زجر و شکنجه مردها وآزار آنها منصرف گردیدند. با اشاره شیخ صاحب خانه براى آنان چاى درست کرد. «63

میرزا ابو طالب سلطان آبادى، از شاگردان میرزاى شیرازى، عالمى فرزانه و پرهیزگار بود. مدت سى سال به رتق و فتق امور دینى مردم اراک مشغول بود. حدود و شرایع اسلامى را در حوزه نفوذ خود اجرا مى‏کرد. میرزا ابوطالب، در جنبش مشروطیت شرکت فعال داشت. درسالهاى 1326 و1327 به ریاست انجمن بلدى سلطان آباد برگزیده شد. در وقایع مشروطه، شهر اراک به وسیله اشرار مورد تهدید قرارگرفت. ملا ابو طالب مردم را براى دفاع آماده کرد و همه مردم، از جمله فضلا و طلاب حوزه، به دفاع برخاستند. با جدى شدن هجوم اشرار به سلطان آباد، ترس و رعب خانواده‏ها را دربرگرفت. میرزا ابو طالب مردم را دلدارى داد.

»میرزا ابوطالب فرمان دفاع و جلوگیرى از ورود افراد مهاجم را صادرکرد و عده‏اى از علماى شهر به همراهى ایشان از شهرخارج و به استقبال الوار »مهاجم« رفتند. . حاج میرزا محمدعلیخان مجتهد، حاج میرزا محمد فرزند دوم حاج آقا محسن، حاج آقا کمال و شیخ داود دائنى، ، شیخ على و شیخ حسین فراوه‏اى و شیخ ابوالقاسم حرآبادى ازطلاب، دررکاب ایشان بودند. «64

سید نورالدین عراقى نیز درامنیت منطقه نقش آفرین بود. به سال 1328 قمرى سالارالدوله، با هدف به دست گرفتن حکومت و سرنگون کردن مشروطه طلبان دست به شورش زد و هزاران نفراز عشایر غرب کشوررا با خود همراه ساخت. دراین شورش شهرهاى میان اراک تا کرمانشاه غارت شد. اراک به برکت سید نورالله اراکى ازغارت مصون ماند. وى چندین نفراز علما و بزرگان شهر مانند شیخ على نخستین; غلامرضا ستوده و محمد مکى را براى مذاکره با شورشیان فرستاد و منطقه با رایزنى ازخطرغارت مصون ماند.65

نا امنیهاى استان مرکزى تا سالها پس از مشروطه نیز ادامه پیدا کرد. اشغال ایران به وسیله انگلیس و روس و وجود قواى روس در ایران مرکزى و اصفهان وکاشان و خمین زمینه تجاوز به اموال مردم را فراهم آورده بود66 و به یغماگران میدان مى‏داد تا هرچه بیش‏تر غارت کنند. نائب حسین کاشانى، رضا جوزجانى، رجبعلى زهزمى،67 درشرارت شهره بودند. کارگزاران دولتى یا با اشرار همدست بودند و یا به دلیل سستى و ناتوانى نمى‏توانستند امنیت مردم را تأمین کنند. نایب حسین کاشى، با تشکیل دسته‏هاى مسلح مناطق گسترده‏اى از یزد تا طبس و نائین وکاشان را ناامن کرده بود. علماى کاشان، از جمله میرزا حبیب الله کاشانى، سید محمد رضا یثربى، به رویارویى برخاستند. روحانیون و تجار کاشان، براى دفع شرارتهاى اشرار درمدرسه سلطانیه کاشان اجتماع کردند و به رایزنى پرداختند. این گردهمایى دوازده روز به طول انجامید.68 محمدرضا یثربى و میرزا حبیب الله براى دفع شرارتهاى نایبها از علماى تهران نیز درخواست کمک کردند. مجتهدان شهر، نایب حسین را مفسد و محارب خوانده و خواستار هماهنگى مردم براى دفع شرارتهاى وى شدند.

»ماها خدام شرع هم برحسب تکلیف شرعى حکم به محارب و مفسد بودن و وجوب دفع و قتل آنها نمودیم... تا این دسته اشرار زنده هستند، هفتاد هزار نفر ملت کاشان آنى آسوده نیستند، بلکه غالبا مهاجرت خواهند کرد... «69

حجة الاسلام على نراقى، معروف به امام، از روحانیون صدرمشروطه وپیشنماز مسجد آقا بزرگ کاشان،70 درراه آزادى وامنیت منطقه بسیارتلاش مى‏کرد. نراقى مجتهدى فرزانه و پرجرأت بود. دغدغه زندگى همراه با آرامش مردم را داشت. وى دربرابر سرکشیها و طغیان‏گریها و دست‏اندازیهاى نایب حسین شرور ایستاد. و براى امنیت کاشان و حومه، بسیار تلاش مى‏کرد. نراقى دراین باره عریضه‏هاى بسیارى به تهران، بویژه براى سید حسن مدرس فرستاد. خود نیز نهانى به تهران آمد و نامه و دادخواهى را دنبال کرد. دسته‏اى از کاشانیان مقیم تهران، به یارى وى برخاستند وگفتار وى را در روزنامه‏ها منعکس کردند.71 عوامل نایب، با نزدیک شدن به وى، با دسیسه چینى، او را به منزلى کشاندند و زهر به وى خوراندند، سپس به خارج شهر انتقال‏اش دادند، با چندین گلوله مغز و قلب او را شکافتند و جسداش را در چاهى درمزرعه روک افکندند.72 مردم مدتها، در پى او مى‏گشتند و ردّى از وى نمى‏یافتند. تا آن که پس از پایان غائله، جسد وى را در چاه یافتند و بیرون آوردند و با احترام تشییع و دفن کردند. استاد وفا درباره وى سروده است:

هزار و سیصد و سى و یک از جفاى فلک

مهى فتاد بناگاه درمحاق زوال

على سرآمد افرادعصرآزادى که

درشهامت آزادگى نداشت همال

درآن زمان به کاشان و شهرشادى و مهر

نبود هیچ جز از ملال و وبال

قیام کرد و یکى نهضتى پدید آورد

زجان گذشته جوانان برگزیده خصال

به تیغ غدر و خیانت شهید گشت کسى

که غیرحق وحقیقت نداشت نقش خیال

دریغ سینه‏اى آکنده شد زآتش و خون

که از حرارت واز عشق بود مالامال73

ملا محمدعلى رئیس دادگاه شرع کاشان نیز بر اثر رویارویى با اشرار و تسلیم نشدن در برابر خواسته‏هاى نامشروع گروه اشرار صدمه بسیار دید.74

منطقه خمین و کمره نیز در جریان جنگ اول از نا امنى رنج مى‏برد. معتمدان خمین، بارها به وسیله فرستادن شکواییه به دولت، از همدستى حشمت الدوله کارگزار منطقه با اشرار شکوه کردند.75 مردم پس از ناامیدى از یارى دولت مرکزى، خود دست به کارشدند. بازرگانان و علما و طلاب نوجوان و پیشه وران دست به سلاح بردند. در این درگیریها مرتضى پسندیده و سید روح الله نوجوان، که سپسها به امام خمینى شهره شد، به عنوان تفنگچى براى مقابله با اشرار شرکت داشتند.76

»آیت الله پسندیده، ازدوران نوجوانى براى دفاع از نوامیس مردم در مقابل اشرار وابسته به حکومت جور، اسلحه به دست گرفت و پس از آن درمعیت علماى اصفهان، درجریان جنگ اول براى ایستادگى در برابرقواى متجاوز انگلیس تعلیمات نظامى دید و در اردوى نظامى روحانیون شرکت جست. «77

روح الله نوجوان که سالهاى آغازین طلبگى را مى‏گذراند در این روزهاى دشوار و پرهراس، در دفاع از زادگاه خود شرکت مى‏کرد. امام خمینى دریاد کردى از آن سالهاى پرهراس گفته است:

»ما مورد هجوم »زَلّقى«ها بودیم. مورد هجوم »رجبعلى«ها بودیم و خودمان تفنگ داشتیم. و من در عین حالى که تقریباً اوایل. . بلوغم بود... دور این سنگرهایى که بسته بودند در محل ما، و اینها مى‏خواستند هجوم کنند و غارت کنند، آن‏جا مى‏رفتیم سنگرها را سرکشى مى‏کردیم. «78

حضرت امام، در جاى دیگر نیز از خاطرات افتخارآفرین مبارزه خود و برادرش با اشرار مهاجم یاد کرده و به مردم انقلابى ایران وطلاب جوان یاد آورشده که دربرابر دفع شرارت و تجاوز و ناامنى، همه باید همکارى کنند و بار دولتمردان را سبک سازند.79

سید محمد فیض الاسلام ازعلماى سده )خمینى شهر( اصفهان در تأمین امنیت منطقه اصفهان، تلاش گسترده داشت. فیض الاسلام، شارح نهج البلاغه، درباره پدر نوشته است:

»دوره زندگانى خود را درسده به تبلیغ دین مقدس اسلام و مذهب شریف جعفرى به سربرده و براى جلو گیرى از یاغى‏هایى که از حدود و مقررات اسلام تجاوز کرده، به مال و جان و ناموس مردم دست درازى مى‏نمودند، لباس جنگ پوشیده پیشرو اهالى گشته و به طرد آنان موفق گردید... او نمونه‏اى بود از جدش امیرالمومنین، که درهنگام عبادت بهترین عبادت کنندگان... و زمان جلو گیرى از دشمن بى باک ترین اشخاص بود. «80

میرزا محمد على میردامادى (1432ق( از شاگردان محمد باقر نجفى اصفهانى، از علماى بیدار و درصحنه خمینى شهر بود. درخوزان سده زندگى و در مسجد ملا محسن اقامه جماعت مى‏کرد. میردامادى عالمى پرهیزگار و شجاع بود و درامنیت سده و حومه درسالهاى وانفساى جنگ اول جهانى نقش داشت. وى گروهى از جوانان شهر و حومه را گرد آورده، به آنان آموزشهاى رزمى داد و به وسیله آنان شهر وحومه را امن کرده بود. تصویرى از وى با جوانان مسلح و رزمنده سده آن دوره در دست است.81

نام سید ستار محمدى، میرزا محمدعلى، و میرزا محمد حجتى (1308.ش( از عالمان میانه در مجاهده با اشرار زبانزد بود. ملامحمد على، هماره در برابر زیاده خواهیهاى اسحاق بیک از خوانین دیو صفت منطقه، مى‏ایستاد. میرزا محمد نیز راه پدر را در پیش گرفت. وى براى امنیت مردم از گزند اشرار تشکیلاتى به وجود آورد. با نظارت وى، مردم اسلحه جنگى خریده و به نوبت در اطراف منطقه پاسدارى مى‏کردند. میرزا محمد خود نیز لباس نظامى به تن کرده بود و با اشرار و غارت‏گران به رویارویى ونبرد بر مى‏خاست.82

5. رویارویى باخوانین افزون طلب

موضوع خان و ارباب از دشواریهاى جامعه ایران، در روزگار گذشته بوده است. بخش گسترده‏اى از اراضى کشاورزى دراختیار اربابها و خانها بود و مردم ازراه رعیتى زندگانى مى‏گذراندند. اربابها خود را مالک الرقاب و صاحب اختیارکشاورزان مى‏شمردند وبا رعایاى خود، بسان برده زرخرید رفتارمى کردند.

»پسر و دختر دهقان بدون اجازه ارباب حق عروسى نداشتند و بدون تقدیم ولیمه به ارباب و مباشر، کار عروسى به اشکال مى‏خورد. گاه این ولیمه به جاى پول نقد یا سکه طلا، نفیس ترین و شرمانه ترین هدیه، یعنى گوهر شرافت دهقان زاده بود...«83

عالمان پرهیز کار و رهیده از نان و نام، مهم ترین کسانى بودند که مى‏توانستند دربرابر افزون طلبى خوانین بایستند و مانع از ستمکارى اربابها به کشاورزان شوند. روحانیون خوانین ومالکان را به نیکى ورعایت حال رعیت دعوت کرده وبا حق کشیهاى اربابان مقابله مى‏کردند. علماى ذى نفوذ مانع از آن مى‏شدند که اربابان سودجو ارزاق مردم را احتکار کنند. میرزا محمود ابن الرضا )ت: 1285) از عالمان پارساى خوانسار و از شاگردان سید اسماعیل صدر بود. وى باگفتار وکردارش مردم را به خدا دعوت مى‏کرد و در برابر ستم پیشگان از مردم دفاع مى‏کرد و پناهگاه آنان بود:

»در دوران چهار ساله هرج و مرج حکومت خوانین درخوانسار، بیت این عالم ربانى مأمن و پناهگاه مردم بى پناه بود و چون اعوان رجبعلى یاغى اغلب منازل مردم راغارت مى‏کردند، هرکس اشیاء قیمتى داشت براى دور ساختن از دسترسى غارت‏گران، به منزل ابن الرضا مى‏سپرد و چنان چه کسى از ترس آنها فرارى بود به بیت این عالم بزرگ پناهنده مى‏شد و درامان بود. «84

و از دیگر عالمان مرجع و پناه مردم در خطه خوانسار، میرزا محمد مهدى شهیدى )ت1263) معروف به ثقة الاسلام بود که درباره وى در برگهایى از تاریخ آمده است:

»فرودستان و ستمدیدگان به وى پناه مى‏بردند و همواره عده‏اى از فقرا و مساکین از خوان نعمت‏اش بهره مند بودند. در قحطى سال 1336ق خوانین ستمگر بختیارى، به رعایاى خود ستم روا مى‏داشتند ومعیشت عمومى مردم را به قصد گران شدن، احتکار مى‏کردند. شهیدى در آغاز تلاش کرد با اندرز وموعظت آنان را به راه بیاورد که سودمند نیفتاد. سید مهدى با استفاده از جایگاه مردمى خود فرمان داد غلات محتکرین را به قیمت عادلانه به مردم تحویل دهند، تا مردم از گرسنگى نجات پیدا کنند. صمصام السلطنه به ایادى خود فرمان داد که سید را به شهادت رسانند. «85

مدارس و سراى عالمان مازندران پناه‏گاه مردم بى پناه در برابر خوانین افزون طلب بوده است. آب وخاک حاصل خیز شمال، اربابان جائر و خدا نشناس را وامى داشت تا با استفاده از پیوستگى خود با کارگزاران دولتى، به اموال مردم طمع ورزند و با تزویر و زور، اموال رعیت بى پناه را از آن خود سازند. مردم نا امید از همه جا، به علما رو مى‏آوردند و با تحصن در مدرسه‏ها، استادان و طلاب جوان را از درد خود آگاه کرده و آنان را به فریادرسى مى‏خواندند. علامه گله وردى، از علماى مازندران، به سال 1338ق. در ضمن پاسخ به پرسشى دراین باره نوشته است.

»در آن زمانها، در مدرسه‏ها از لیمانده و اشرف براى تحصیل بودیم واهالى قریه ورپام از تعدیات خوانین درمدرسه‏ها متحصن و خدمت آقایان متظلم و قرائن صدق مقال شان به حدى که ازبراى هر ذى شعورى، علم کامل حاصل مى‏شد... «86

آیت الله ورپامى، دغدغه‏مند امنیت و حقوق مردم بود، با خوانین ستم پیشه میانه‏اى نداشت. جاذبه ثروت و سفره‏هاى رنگین ثروت‏مندان نتوانست او را در برابر ستم پیشگیهاى صاحبان مال ومنال، به بى تفاوتى بکشاند و یا تهدیدهاى اربابان افزون طلب، وى را به سکوت وادارد. در آغاز سده اخیر، بخش بزرگى از اراضى مازندران و بهشهر و نکا و هزار جریب، به صورت ارباب رعیتى اداره مى‏شد. ازکلباد گلوگاه تا کیاکلا در تصرف سردار جلیل بود. وى، توده مردم را برده خود مى‏دانست و قارون وار در کارافزودن زمینهاى مرغوب دیگران به اراضى خود بود. آیت الله ورپامى دربرابر او ایستاد. وى گاه براى جرأت دادن به توده مردم تحقیرشده غرور آن مرد متکبر و آزمند را در انظار عمومى مى‏شکست:87 وقتى اربابابهاى منطقه »سرخه گریه« زمینهاى روستاى زیارت کلا و رودبار وکلا رودباررا به زور تصرف کردند، براى مشروعیت دادن به قانون شکنیهاى خود، در میان مردم به دروغ شایع کردند یک سوم این اراضى وقف عزادارى امام حسین است، تا به این وسیله علما و مردم را فریب دهند واحساس همدردى آنان با خود را برانگیزانند. رعایا شکایت به نزد آیت الله ورپامى بردند. وى که به خلق وخوى و شگردهاى اربابان آگاه بود، با پرس وجو ازعالمان پرهیزگار وآگاه، حقیقت ماجرا را آشکار کرد و در پاسخ نامه مردم، ضمن اثبات تدلیس در سند و مجعول بودن وقف،88 با دلایل شرعى و عقلایى، مالکیت اربابان براراضى را باطل و اراضى را به مالکین واقعى آن برگرداند.

سید مصطفى موسوى، پدرامام خمینى نیز در مبارزه با افزون طلبیهاى خوانین، به شهادت رسید. وى، در حوزه اصفهان و نجف درس خوانده بود و به فخرالمجتهدین شهره بود. در کنار درس و بحث، کشاورزى مى‏کرد. نان از دسترنج خود مى‏خورد و خانواده‏هاى بسیارى از سفره وى نان مى‏خوردند. تفاوتى میان خود و دیگر کشاورزان قائل نبود، به شخصیت آنان احترام مى‏گذاشت وحقوق آنان را به کمال اداء مى‏کرد. سید مصطفى با ساده زیستى و سیرت انسانى با کشاورزان، به عموم رعیت و اربابان درس کرامت وآزاد مردى مى‏آموخت. این شیوه زندگى، که دیگر رعایا را به عصیان وحق طلبى علیه نظام ارباب رعیتى وا مى‏داشت، بر اربابها دشوار مى‏آمد. بارها به وى پیغام دادند رفتار خود را عوض کند. به رعیت این قدر بها ندهد، تا آنان جایگاه خود را بشناسد و بر اربابان جرى نشوند. فخرالمجتهدین درپاسخ آنان از سیرت پیامبر درضرورت تکریم بندگان خدا یاد مى‏کرد. خوانین منطقه، سرانجام این عالم مردمى وآزاده را در راه اراک به خمین، به خاطر ایستادگى در برابر ستمگریهاى خود و روشنگریهایى که براى رعایا داشت، ناجوانمردانه از پاى درآوردند.89 آیت الله پسندیده دراین باره مى‏گوید:

»خوانین، بناى شرارت گذاشتند و پدرما جلوگیرى مى‏کرد... خوانین که در رأس آنها، بهرام خان ورضا قلى سلطان وجعفرقلى خان بودند، فقط یک مدعى داشتند وآن هم مرحوم آقا مصطفى )پدرما( بود و مى‏خواستند او را از میان بردارند... وآنها با از میان برداشتن آقا مصطفى مى‏توانستند به راحتى به حقوق مردم تجاوز کنند و زورگوئى نمایند... مردم خمین درمجالس روضه، وقتى خان قلعه وارد مى‏شد، باید از اتاق بیرون بروند. چون در مقابل خان نمى‏توانستند بنشینند. «90

ملامحمد جواد صافى )والد آیت الله صافى گلپایگانى( نیز درمبارزه با خانهاى ستمکار منطقه خود جدى بود و در برابر خوانین افزون طلب کمره چون مکرم الدوله ایستاد.91

آخوند ملا عباس تربتى از علماى منطقه زاوه تربت حیدریه، زاهد و مردمى بود. شیوه زندگى ساده‏اى داشت. از دست رنج خود، روزگار مى‏گذراند. شیوه زندگى به وى روحیه شهامت وآزادگى داده بود و مى‏توانست در برابر خانهاى مقتدر منطقه از عدالت سخن بگوید و حرف حق را به کرسى بنشاند:

»او خود مرجع تظلم مردم و خانه‏اش دادگسترى و پناهگاه آنان بود. مردم از دست حکام و خوانین، به او پناه تظلم مى‏کردند و او با قدرت معنوى خود، به شکایت آنان رسیدگى مى‏کرد. خود را مى‏کشت و به آب و آتش مى‏زد، تا به مردم خدمت کند و حاجتى را از کسى برآورد و گرهى از کارى بگشاید. «92

به سال 1320ش، گندم و نان در سمنان به شدت کمیاب شد. محتکران که بیش‏تر از طبقه اربابها ومالکان بودند، گندم احتکار مى‏کردند و مردمان را به رنج مى‏افکندند. حاکم ستمکار سمنان هم دراندیشه خود بود و با سوداگران تبانى کرده بود و صداى دادرسى مردم را نمى‏شنید.

»مردم از گرسنگى به حاجى ملاعلى متوسل شدند. مرحوم حاجى فریاد گرسنگان رابه حاکم رساند حاکم چاره‏اى نکرد. حاجى ملاعلى پیامى سخت به حاکم فرستاد که هرگاه نان به مردم نرسد، شخصا دکان نانوایى را باز خواهد کرد و نان ارزان و فراوان خواهد فروخت. سرانجام حاجى ملاعلى با همکارى و همراهى ثروت‏مندان سمنان و دامغان و شاهرود، قحطى این شهررا شکست و همه مردم این شهر نان خوب ارزان و فراوان گرفتند و خوردند. «93

6. پناه دادن به تظلم خواهان دربرابر دولتهاى جائر

درسراسر دوران قاجار و پهلوى، جامعه ایران از وجود کارگزاران جائر، در رنج بوده است. مردم بى پناه، از ستم حاکمان به عالمان دین و سادات و علویان پناه مى‏بردند. گاه سفارش علما و سادات درباره رعیت پذیرفته مى‏شد و گاه سخن آنان به جایى نمى‏رسید و به دردسر مى‏افتادند. شهر کرمان در دوره محمدخان قاجار، بر اثر جانبدارى از مخالف شاه لطف على خان زند، مورد هجوم سپاهیان قاجار قرار گرفت و هزاران نفر از مردم به قتل رسیدند و براى فرو کش کردن عطش انتقام شاه، دیدگان خود را از دست دادند. به گزارش وزیرى، کسانى که به خانه آقا على پناهنده شدند، از آتش خشم خان قاجار در امان ماندند.94 و به گزارش دیگر:

»تنها موقعى لشکریان دست از قتل مردم برداشتند که »سید علویه« از پاى درآمد. او سیدى بود که خانه‏اش پناه‏گاه مردم قرارگرفته بود وچون مورد احترام بود، در ابتدا توهینى به او نشد. گویند آن قدر زن و بچه به خانه او پناه برده بودند که مردم از تنگى جا به چوب‏هایى که براى نشستن کبوتران درداخل دیوارها کارگذاشته بودند، آویزان شده بوده ویا روى چارچوبه داربندها نشسته بودند. سید علویه شال سبز خود را به گردن انداخت و قرآنى به دست گرفت و هنگامى که آقا محمدخان از برابر خانه‏اش مى‏گذشت، بیرون آمد وگفت یا به آبروى این قرآن، مردمى که به خانه من پناه آورده‏اند ببخش ویا مرا بکش. آقا محمد خان از خشم خود جلو آمد شمشیر خود را کشید و برشکم آن سید بینوا فرود آورد. سید از پاى درآمد. ولى گویند با دیدن امعاء و احشاء خون آلود سید و کیفیت قتل او، رعشه‏اى بر اندام آقا محمدخان افتاد و ناگهان فریاد زد که دیگر از قتل مردم دست بدارید.« 95

میرزاى شیرازى و ملاعلى کنى، از نفوذ دینى و مردمى خود براى دفع ستم از مردم استفاده مى‏کردند. میرزاى نائینى از شیخ ابراهیم تجریشى درسال 1317ق، شنیده است که در دوره ملاعلى کنى، کارگزار قزوین، که از وابستگان شاه بود، اموال سیدى را به زور گرفته و تلاش وى براى پس گرفتن اموال به جایى نرسید. ستمدیده شکایت به نزد ملاعلى کنى برد. وکنى نیز به علت نفوذ کارگزار قزوین کارى از پیش نبرد. مرد نزد میرزا به سامرا رفت و میرزاى شیرازى، پس از شنیدن ماجرا و ناتوانى کنى ازگشودن آن گفت: وقتى حضرت ملاعلى کنى نتواند املاک غصب شده را پس بگیرد من چگونه مى‏توانم پس بگیرم. در آستانه بازگشت این گروه به ایران، میرزا نامه‏اى به دست شیخ عبدالکریم حائرى براى سید غارت شده داد، تا آن را به ملاعلى کنى بدهد. و ملا على کنى که براى طلاب از نامه میرزا به خود سخن مى‏گفت افزود:

»بعد از این که دست نوشته میرزا به من رسید، نامه‏اى به ناصرالدین شاه نوشتم و تمام قضایاى مربوط به سیّد را از ابتدا تا انتها شرح دادم. این دست نوشته را هم درمیان آن نامه جاى دادم. ناصرالدین شاه، پس از آن املاک غصب شده را پس گرفت و رفع ظلم کرد واین از برکات همین نامه است. «96

در مورد دیگر، شیخ جواد رشتى از شاگردان میرزاى مجدد، به دلیل مبارزه با تباه کارى کارگزاران ناصرالدین شاه، مورد خشم درباریان قرار گرفت واز گیلان به تهران فراخوانده شد. ملاعلى کنى، از وى جانبدارى کرد و شاه ناگزیر او را به محل خدمت خود برگردانید.97 و نیز جانبدارى سید محمد سنگلجى از میرزا محمود طباطبائى مجتهد عدالت خواه بروجرد، سبب شد ناصرالدین شاه نتواند گزندى به این عالم مردمدار وارد سازد.98

شیخ عزیز، از فضلاى زرین دشت اصفهان، عالمى مبارز و ستم ستیز بود. ماجراهاى درس آموزى از کارنامه وى در دفاع از مردم در برابر ستم‏گریهاى ظل السلطان حاکم خون‏ریز اصفهان، ثبت تاریخ شده است، از جمله گفته‏اند:

»روزى شیخ عزیز در شکوه از جنایات ظل السلطان، والى اصفهان خود را به مجلس روضه ناصرالدین شاه درتهران رسانید. وى پس از سخنرانى خطیب رسمى، خود را به پله دوم منبر رسانید و پس از شرحى از ستمهاى ظلّ‏السلطان پیراهن خودرا بالازد وگفت:

ازبس از گیاهان بیایانى خورده ام بدنم به رنگ سبزدرآمده. لابد حضرت آدم جد اولیه انسان یک پسر داشته که شما از او به عمل آمده‏اید و ما از دختر کور او پا گرفته‏ایم. «99

ملامحمد تقى گلپایگانى نیز پناهگاه پناهجویان منطقه خود بود. کسى یاراى مخالفت با دستورات ظلّ السلطان، حاکم اصفهان را نداشت. مردم از دست ظلّ السلطان به وى شکایت مى‏کردند و وى شکایتهاى مردم را به دربار گزارش مى‏کرد. در ماجرایى، گلپایگانى ازعملکرد ناجوانمردانه ظلّ السلطان درحق مردم به شاه شکایت کرد و شاه در نامه‏اى به امین السلطان نوشت، گلپایگان را از حوزه ظل السلطان خارج سازد. و نیز خسارتهاى فوج را جبران کند. وى گاه، براى دادخواهى راهى تهران مى‏شد، تا بتواند داد مردم را از نزدیک به گوش شاه برساند. این عالم مردمى در دل مردم جاى داشت، چنانکه دروقت بازگشت از سفر، مردم تا چندین فرسنگ به استقبال وى مى‏رفتند.100

بیت و مدرسه میرزا جواد تبریزى، پناهگاه دادخواهان آذربایجان بود. ستارخان، سردار مشروطه، از نوجوانى آزادى خواه بود و زورگویى و حق کشى را بر نمى‏تابید. روحیه جوانمردى، وى را بارها با خوانین وکارگزاران جائر قاجار و عثمانى درگیر کرد و سبب شد که به زندان افکنده شود.

ستارخان، در دوره رهبرى میرزا جواد تبریزى در تبریز، به دو نفر ستمدیده پناه داده بود. این کار که از سر مردم دوستى و دفاع از مظلوم صورت گرفته بود، خوشایند والیان قاجار نبود و خشم آنان را برانگیخت و حتى در دوران صغر سن هم، کارگزاران قاجارى وى را به زندان افکندند که با پا درمیانى و نامه‏نگارى حاج میرزا جوادآقا از زندان آزاد شد. حاج اسماعیل امیرخیزى مى‏گوید:

»حاج میرزا جواد مرحوم، به ولیعهد نوشته بود که ستار صغیر است و حبس صغیر در شرع جایز نیست. «

و همو نیز مى‏گوید:

»زندانى شدن ستّارخان، با وجود حداثت سن در وقعه کشته شدن صمدخان و احمدخان، که مدتى در آن تاریکخانه گرفتار زجر و شکنجه بود و اگر وساطت مرحوم حاج میرزا جواد در بین نبود، به احتمال قریب به یقین، بدرود زندگى مى‏کرد. «101

ستارخان، در دوره مرجعیت میرزاى بزرگ، به سامرا رفت. خدام حرم عسکریین که از سوى دولت عثمانى گزینش مى‏شدند، زائران را مى‏آزردند و حرمت وکرامت زائران براى آنان معنى نداشت. ستارخان در هنگام تشرف به حرم، برخورد ناشایست یکى از خادمان حرم را با زائرى آذربایجانى دید. بسیار ناراحت شد و از سر جوانمردى، به همراهى یک از دوستان خود مأمور بى ادب و همدستان وى را ادب کرد که به زندان افتاد. میرزاى شیرازى از ماجرا خبردار شد و از ماموران درخواست کرد ستارخان را آزاد کنند.102

شیخ جعفر شوشترى، از مراجع تقلید، در شوشتر حسینه‏اى بنا کرد تا پایگاهى براى بى پناهان و ستمدیدگان باشد. تظلم طلبان به این جایگاه مقدس پناه مى‏آوردند و در تحت حمایت شیخ از شقاوتِ والى آن شهر در امان مى‏ماندند. روزى حشمة الدوله والى شهر و عموى ناصر الدین شاه، شخصى از پناه جویان را به زور از حسینیه بیرون آورد و حرمت آن مکان مقدس را در هم شکست. شیخ در واکنش به عملکرد عموى شاه، درس و وعظ را تعطیل و به نجف کوچ کرد و نامه‏هاى شاه براى بازگشت او ثمرى نبخشید.103

ناصر الدین شاه در محرم 1274ق، درفرمانى علماء و فضلا را از دخالت در کارهاى سیاسى منع کرد وآنان را به سرنوشتى ناخوش آیند بیم داد.104

شاه مى‏خواست علماى دین درامور عامه وارد نشوند. علما، به کار خود مشغول باشند; نماز بخوانند و درس بگویند و مباحثه علمى کنند و بس و کارى به مسائل اجتماعى دین، مانند اجراى حدود و قصاص نداشته باشند.105

علما نمى‏توانستند خواسته وى را برخواسته خدا و حقوق مردم پیش دارند و تلاش داشتند بدون ایجاد نا امنى و بلواى عمومى، آیینها و دستورات دینى را اجرا کنند، تا مردم به حقوق خود برسند.

فعالیتهاى داد خواهانه علما، زمینه را براى خیزش عمومى علیه ستم و بى عدالتى قاجاریان فراهم کرد. در سالهاى آخر سلطنت ناصر الدین شاه، واکنش مردم علیه بى‏عدالتیهاى درباریان، وابستگاه به دربار و کارگزاران، رو به فزونى نهاد. شهرهاى اصفهان، تهران، تبریز، گیلان، قزوین و بروجرد دربرابر حکمرانان محلى واکنش نشان دادند. مردم قزوین به جلودارى سید محمد باقر قزوینى، والى ستمکار و مستبد شهر را بیرون راندند.106

آقا نجفى اصفهانى که دولت را ناتوان از اجراى قانون و جلوگیرى از کار مفسده‏جویان مى‏دید، با رایزنى دیگر علما، به مقابله با فتنه انگیزان پرداخت و آرامش را به اصفهان باز گرداند. مدرسه و خانه آقا نجفى، پناهگاه ستمدیگان و درماندگان شهر بود. یکى از شیوه‏هاى آقا نجفى براى بازداشتن کارگزاران از ستم این بود که وقتى در قضایاى مهم، تذکر کارساز نبود، به صحن دارالحکومه مى‏رفت و در یکى از اتاقها مى‏نشست تا موقع درس و یا نماز مى‏رسید. طلاب و مردم که جاى استاد و پیشواى خود را خالى مى‏دیدند، گروه گروه به طرف دارالحکومه مى‏رفتند و نماز را درخیابان اقامه مى‏کردند. این حرکت و انبوه جمعیت، عرصه را بر کارگزاران تنگ مى‏کرد و بناچار، دست از ستم و اجحاف به حق فرد و یا افراد بر مى‏داشتند.107

مهدى خان کاشى، در دوره ناصرى والى زنجان بود. مردم، از دست وى، در عذاب بودند. ملاقربانعلى زنجانى، در برابر زیاده خواهى‏هاى وى مى‏ایستاد. حمایت توده مردم ازاین مجتهد پارسا و یارى گر در احقاق حق مردم و مقابله با ستم پیشگیهاى حاکم، موثر بود و توانست از بار مشکلات مردم بکاهد.108 این رویه در سالهاى مشروطه و پس از آن ادامه داشت.

شیخ محمدحسن خوسفى، از شاگردان میرزاى شیرازى، خدمت به خلق خدا را وظیفه خود مى‏دانست. خانه‏اش پناهگاه تظلم طلبان و دادخواهان به شمار مى‏رفت. توده‏هاى رنجدیده از جور متولیان امور و اشرار به وى پناه مى‏بردند. دریکى از اسناد مربوط به سال 1328، آمده است، شیخ محمد حسن، از ناامنى منطقه وکم کارى امیر شوکت‏الملک در امنیت منطقه به دیوانخانه عدلیه قائنات شکایت برده است.

»مردم نزد داعى محمد حسن مجتهد مى‏آیند که تو عالم مائى فکرى به حال ما بردار. از طرف ایشان »شوکت الملک« این قدرخرابى مى‏شود کسى نیست که به داد ما برسد، خوف بر مردم غالب شده، نه شب خواب و نه روز آرام دارند. مردم از چهارطرف به جوش آمده‏اند که این چه حکومت است که مردم تمام شدند. «109

علماى متعهد هیچ گاه منافع اسلام و مردم را فداى هوسهاى شخصى نکرده‏اند و زر و زور نتوانست آنان را وادارد که سر بر آستان صاحبان قدرت فرود آورند:

ملامحمد کاظم دروارى (1340ق( از روحانیون دامغان بود. درحوزه تهران ومشهد درس خواند و براى ترویج دین به زادگاه خود روستاى دروار بازگشت. ملا کاظم درکنار بیان احکام و شرایع، روستاییان را با حقوق خدایى خود آشنا مى‏ساخت و به آنان یاد مى‏داد، تن به ستم ندهند واز شرافت و کرامت خود در برابر کارگزاران زورگو دفاع کنند. روستاییان وى را بسیار دوست مى‏داشته و او را عموآخوند صدا مى‏زدند. از کارهاى مهم این دلیرمرد، ایستادگى جانانه در برابر امیر اعظم، فرمانرواى دامغان، از وابستگان محمد على شاه قاجار بود. امیر اعظم تصمیم داشت آب زراعى منطقه »تویه دروار« را که روستاییان زیادى در آن حق داشتند و نسل اندر نسل، از آن بهره مى‏بردند و امور زندگى خود را مى‏گذرانیدند، به زور سر نیزه از مردم بستاند و به سوى زمینهاى خود در دامغان روانه سازد. سندى جعل کرد واز علماى منطقه و ملا کاظم خواست آن را امضا کنند. ملا کاظم، تن به خواسته‏هاى وى نداد. وى پس از آن که از همراه کردن محمدکاظم با خود ناامید شد، به تهدید روى آورد واین عالم آزاده را تهدید به مرگ کرد. فرمانروا پول فراوانى در برابر ملامحمد کاظم گذاشت و اسلحه‏اش را آماده کرد و گفت یا در برابر این پاداش، سند را امضا کن و یا براى مرگ آماده باشد. ملامحمد کاظم سینه‏اش را برهنه کرد و گفت: گلوله را در سینه ام رها کن. براى من استقبال از مرگ سرخ بهتر است، از دین فروشى. تهدید نیز نتوانست ملا کاظم را از مردم جدا کند. با پایمردى و حمایت مردم از ملاکاظم، امیر اعظم به خواسته‏هایش نرسید.

مرقد وى اکنون درروستاى دروار، زیارتگاه مردم آن ناحیه است. ملا محمد کاظم، قطره‏اى است از دریا. وجود این قله‏هاى بلند و استوار، مردم ایران زمین را در طول قرنها در برابر بى عدالتیها پشتیبانى کرده و مشعل امید را در دلها زنده نگهداشته است.

در این دوره، نهضت مشروطه به رهبرى عالمان دین و روحانیان پا گرفت. نهضتى که پاسخى بود به دادخواهى مردم. مردم از ستم کارگزاران قاجار به تنگ آمده بودند. به علما پناه آوردند و علما براى دفع ستم و جارى و سارى کردن قانون به زوایاى جامعه و جلوگیرى از بى قانونیها و اجحافها و پایمال کردن حق و حقوق مردم، تشکیل عدالت خانه را سرلوحه کار خود، قرار دادند.

در اسناد به جامانده و سخنرانیهاى عالمان دین در جمع مردم و پیامهایى که بین آنان و شاه و کارگزاران، رد و بدل شده، این معنى روشن مى‏شود که از جمله امور مهمى که عالمان دین را به نهضت عدالت‏خانه کشاند، بى قانونیها و هرج و مرج داخلى، ظلم حکام، تحقیر شخصیت مردم، مالیاتهاى غیرمتعارف بود.110 بى‏عدالتیها و ستمها و نامردیها، مردم را به جان آورد و با جلو دارى علما، مبارزه پر دامنه‏اى را علیه بیداد آغاز کردند.

نهضت جنگل نیز، به رهبرى میرزا کوچک خان نیز، نمونه‏اى از ورود روحانیت به سیاست براى رویارویى با هرج و مرج داخلى و میدان دارى خوانین در خطه شمال بود. در هرج و مرج و قحطى در فاصله دو جنگ جهانى، میرزا کوچک خان احساس تکلیف کرد و با همراهى هیأت اتحاد اسلام، خطه شمال را امن کرد و اخلال‏گران و گردنه گیران را از سرراه مردم برداشت. کوچک خان، سازمانى با نظم واسلوب تشکیل داد. ماموران وى از افراد پاى بند به دین و جوانمرد گزینش شده بودند و دغدغه دین و دنیاى مردم را داشتند و توده‏هاى مردم به آنان اطمینان داشتند و در پناه آنان احساس آرامش مى‏کردند. میرزا، با مدیریت درست توانست، خطرقحطى و گرسنگى درگیلان را کم کند111 به گزارش افراد موثق و بى طرف، مدیریت میرزا ستودنى بود وگیلان درسالهاى پرالتهاب جنگ جهانى، از امن ترین و مرفه ترین نقاط کشور به حساب مى‏آمد112 وى از نفوذ و دخل و تصرف بیگانگان در حوزه قدرت خود جلو گیرى کرد. میرزا، افزون بر تأمین امنیت اقتصادى گیلان براى تهران نیز آذوقه مى‏فرستاد:

»گیلان، یکى از مهم ترین نقاطى است که هیچ گزارشى از قحطى درآن مخابره نشده است. به دستور میرزا، دویست خروار برنج از رشت به تهران ارسال کردند، تا توسط معین الوزراء، یعنى حسین خان علاء، بین مردم تقسیم شود و نیز میرزا مساعدت کرد تا چهار هزار خروار برنج خریدارى شده توسط دولت دراسرع وقت به تهران فرستاده شود. «113

7. حمایت علما از تظلم طلبان درجهان اسلام

علماى حوزه، نه تنها از تظلم طلبان ایران جانبدارى کرده که درتوان و نفوذ خود، به نداى دادخواهى مسلمانان در دیگر نقاط جهان اسلام نیز پاسخ داده‏اند. میرزاى شیرازى، در دوره مرجعیت خود، توانست اندکى از ستم، تبعیض و اجحافى که بر مردم هرات آوار شده بود و روز به روز گسترش مى‏یافت، بکاهد.

بخشى از سرزمین ایران در دوره محمد شاه قاجار، با دسیسه و زور انگلیسیها از ایران جدا شد و به پاکستان و افغانستان کنونى، که آن روز تحت الحمایه انگلیس بود، ملحق گردید. از جمله مناطق تجزیه شده از ایران، هرات بود. امیر عبدالرحمن، حاکم افغانستان، زمامدارى خود خواه بود. قومیت گرایى همه وجود وى را فراگرفته بود. وى همه امتیازها را به تیره خود اختصاص داده بود و دیگر اقوام، بویژه تاجیک و ازبک و هزاره، زندگى پر ادبارى داشتند و با درد و رنج زندگى را از سر مى‏گذرانیدند. شرایط شیعیان هرات، به لحاظ وابستگى به ایران و نیز تفاوت مذهبى، از دیگر اقوام دشوارتر بود. عبدالرحمن، که نشان ستاره هند از انگلیسیها داشت، با پشتیبانى انگلستان و تشویق افراد فرقه گرا، به نسل کشى قومى و مذهبى مخالفان روى آورد. فرقه گرایان، شیعیان هرات را کافر دانستند و مال و جان آنان را بر افراد خود مباح اعلام کردند. افراد کوچى و بى زمین و جویندگان ثروت باد آورده، از فرصت استفاده کرده و به نام مذهب، به غارت اموال بى پناهان روى آوردند. دراین ماجراى هولناک، هزاران نفر از مردان هزاره کشته شدند و کودکان و زنان‏شان را فرقه‏گراهاى آدم کش به اسیرى بردند و شمارى از زنان و دختران در میان ارتشیان تقسیم شدند. فیض محمد کاتب، در سراج التواریخ، گزارشهاى تکان دهنده و شرم آورى از این فاجعه ارائه داده است:

»قسمت عمده توقیف شدگان هزاره را درکابل تیرباران کردند، بقیه، یا در حبس ماندند و یا به اطراف کابل، جلال آباد و بگرام تبعید شدند. درحدود هشت هزار زن و دختر هزاره در کارخانه‏هاى کابل به کار وادار شدند و عده‏اى از آنها را به فروش رساندند. صدها زن و دختر هزاره را به حیث همسر به عساکر نظامى تقسیم کردند. «114

هزاران نفر از شیعیان هرات خانه و کاشانه خود را ترک و به بخشهاى شرقى ایران پناهنده شدند. خبر این جنایت هولناک به وسیله ملاکاظم درفشانى، از علماى افغانستان، به میرزاى شیرازى رسید. میرزا، پس ازآگاهى از این فاجعه انسانى، دست به کارشد. دو تلگراف: یکى به انگلستان به ملکه ویکتوریا و یکى به ناصرالدین شاه، فرستاد و آنان را براین اعمال وحشیانه مواخذه کرد. در تلگراف به ناصرالدین شاه، از وى خواست، از ملکه انگلستان بخواهد که به چه جرم و دلیل، عبدالرحمن، جیره خوار انگلیس، شیعیان هزاره‏اى را از میان مى‏برد و به چه جرم اموال مردم مسلمان را بردیگران حلال مى‏شمرد. ناصرالدین شاه که از تلگراف میرزا در هراس افتاده بود، وزیر خارجه انگلستان را در جریان قرار داد. او نیز به حکمران هند، که امیرافغانستان زیر نظر وى بود، جریان را اطلاع داد. عبدالرحمن، پس ازاطلاع از واکنش مرجعیت جهان اسلام نسبت به اعمال وحشیانه‏اش درهرات و به دستور ارباب خود انگلستان، از کشتار شیعیان دست کشید.

کارنامه روشن حوزه‏هاى شیعه در جانبدارى از آوارگان و ستمدیدگان لبنان و فلسطین، نمونه عینى، حمایت حوزه‏هاى شیعه از مسلمانان مظلوم جهان است. درطول سده معاصر حوزه‏هاى عراق و ایران و لبنان، بدون توجه به تفاوت مذهبى، ازآوارگان لبنان و فلسطین جانبدارى کرده و به آنان پناه داده‏اند. مراجع تقلید شیعه از توده‏ها خواسته‏اند به آوارگان و رزمندگان فلسطینى کمک کنند.

نتیجه

عالمان دین دربرابر نابسامانیهاى جامعه خویش متعهدند و مى‏بایست به رسالت پیامبرانه خود دردادخواهى و دفع ستم از مردم عمل کنند.

تاریخ معاصر ایران، شاهد حضور و مشارکت پر رنگ حوزه‏ها درالتیام بخشیدن به رنجها و تظلم‏هاى مسلمانان بوده و علماى دین از راه‏ها و روشهاى مناسبى براى پاسخ به تظلم مردم استفاده کرده‏اند.

وعظ واندرزهاى خیرخواهانه درالتیام بخشیدن به رنجها و پیش گیرى وجبران ظلم و ستم مردم درباره یکدیگر نقشى مؤثر داشته و دارد.

از راهکارهاى علما براى مقابله با نابسامانیهاى اجتماعى و ستم وارده برخانواده‏ها و مردم، اصلاح ذات البین و ایجاد سازش میان مردم و نیز ایجاد تفاهم میان دولتهاى اسلامى با یکدیگربوده است.

محکمه‏هاى شرعى، از نهادهاى شرعى و مردمى سودمند بوده ودراحقاق حقوق، ثبت ازدواج و طلاق، ثبت اسناد ملکى، حراست از اوقاف، حراست از اموال وحقوق ناتوانان ودیگر کارها، بارهاى گران را از دوش جامعه برمى داشته است.

روحانیون مناطق در امن کردن جامعه در برابر اشرار و رهزنان، نقش تعیین کننده‏اى برعهده داشته‏اند.

علما در برابر خوانین خودمحور هماره درکناررعیت و ناتوانان بوده‏اند و با استفاده از نفوذ معنوى واقتدار مذهبى از حقوق رعیت دفاع کرده‏اند. .

مردم از ظلم وستم کارگزاران جائر، به علماى خود پناه مى‏بردند و روحانیون درحد توان وقدرت خود به مردم پناه مى‏دادند.

انقلاب مشروطه، پاسخى بود به تظلم طلبى مردم به روحانیت، دربرابر ظلم و ستم کارگزاران جائر قاجار.

مراجع

- آسیاب هفت سنگ، دکتر ابراهیم باستانى پاریزى، تهران موسسه انتشارات دانش، 1362.

- آیات سرمد، زندگانى میرمحمد على کرهرودى داود نعیمى اداره اوقاف اراک.

- آیت الله سید مرتضى پسندیده، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ج1380 20ش.

- اختران فروزان رى و تهران، شیخ محمد رازى، قم، مکتبه الزهرا، بى تا.

- اردبیل و عالمان اردبیل، کنگره مقدس اردبیلى، 1375 ش.

- استرآبادنامه، به کوشش مسیح ذبیحى، تهران امیرکبیر1386.

- اعیان الشیعه، علامه محسن امین عاملى، دارالتعارف للمطبوعات.

- افکار اجتماعى و سیاسى در آثار منتشر نشده دوره قاجار، هما ناطق و فریدون آدمیت.

- ایدئولوژى نهضت مشروطیت، فریدون آدمیت، تهران، پیام، 1355.

- ایران از سقوط مشروطه تا کودتاى سوم اسفند; ابادیان. موسسه مطالعات وپژوهشهاى سیاسى 1385ش.

- برقله پارسایى، زندگى‏نامه آیت الله کوهستانى، عبدالکریم کوهستانى، زمینه سازان ظهور، 1384.

- بیان المفاخر، سید مصلح الدین مهدوى، کتابخانه مسجد سید اصفهان، 1368.

- تاریخ اجتماعى کاشان، حسن نراقى، موسسه مطالعات وتحقیقات اجتماعى، 1345ش.

- تاریخ اشرارکاشان، آیت الله ملاعبدالرسول مدنى، به اهتمام حسینعلى پورمدنى، قم، مهر1370.

- تاریخ بیدارى ایرانیان، ، ناظم الاسلام کرمانى، نشرنوین.

- تاریخ روابط ایران وعراق، مرتضى مدرسى، کتابفروشى فروغى 1351ش.

- تاریخ روضة الصفاى ناصرى، رضا قلى خان هدایت، تصحیح جمشید کیان‏فر، اساطیر 1380.

- تاریخ ریز، مهندس حسین پارسا، اصفهان، خورشید یاران 1388.

- تاریخ سمنان عبدالرفیع حقیقت، فرماندارى سمنان 1352ش.

- تاریخ کرمان، احمدعلى خان وزیرى کرمانى، به تصحیح باستانى پاریزى.

- تاریخ مشروطه ایران، احمد کسروى تبریزى، امیرکبیر، 1354.

- تاریخ مفصل ایران از صدراسلام تا انقراض قاجاریه، عباس اقبال آشتیانى، به کوشش دبیرسیاقى.

- حدیث ولایت، بیانات مقام معظم رهبرى، سازمان تبلیغات اسلامى، 1375.

- خاطرات آیت الله پسندیده، موسسه تنظیم و نشرآثارامام خمینى، 1384.

- خاطرات صابرى همدانى، سید مصطفى صادقى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى.

- خاطرات نورالدین کیانورى، اطلاعات 1372.

- خط سوم درانقلاب مشروطیت ایران، ابوالفضل شکورى، اداره کل فرهنگ وارشاداسلامى زنجان 1371.

- خمینى روح الله، حاتم قادرى، دفترنشر آثار امام خمینى.

- خمینى شهر، سید باقر میردامادى، انتشارات میرداماد، 1381 ش.

- دانشمندان گلپایگان، رضا استادى، کنگره بزرگداشت علماى گلپایگان 1381.

- درون ارتش شاه، خسرو معتضد، نشر البرز1376ش.

- دیدگاه‏هاى نظرى دفاع غیرعامل، مجموعه مقالات، دکترمحسن فردرو، تهران، عباسى1388.

- رجال اصفهان، سید محمد باقر کتابى، امورفرهنگى شهردارى اصفهان، 1375ش.

- روزنه‏اى به عالم غیب، سید محسن خرازى، مسجد مقدس جمکران 1383.

- زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، شیخ مرتضى انصارى، حسنعلى نوریان1410.

- زندگى و سفرهاى وامبرى، ترجمه محمدحسین آریا، علمى وفرهنگى، 1372.

- سایه‏هاى گذشته، رحیم نامور، تهران، آوا، 1359.

- سراج التواریخ، فیض محمد کاتب، قم، نمونه، 1370ش.

- سردار جنگل، ابراهیم فخرائى، سازمان چاپ و جاویدان، 1354ش.

- سفرنامه بخارا، رضا قلى خان هدایت به اهتمام حسین زمانى، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1373.

- سلطنت علم دولت فقر، سیرى در زندگانى ملاقربانعلى زنجانى على ابو الحسنى، اسلامى 1374.

- سیاحت درویشى دروغین، درخانات آسیاى میانه، وامبرى ترجمه فضل الله خواجه نوریان، علمى وفرهنگى، 1365.

- سیماى خوى، على صدرائى خوئى، سازمان تبلیغات اسلامى، 1373.

- شرح آسیاى مرکزى، مادروس داودخانف، کستنتکو، تصحیح غلامحسین زرگرى نژاد، تهران، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانى، 1383.

- شرح حال رجال سیاسى و نظامى ایران، دکترباقرعاقلى، تهران نشرگفتار 1380.

- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، کتابخانه آیت الله مرعشى نجفى )ده مجلد( 1404ق.

- صحیفه امام، مجموعه سخنان امام خمینى.

- صحیفه نور مجموعه رهنمودهاى امام خمینى، وزارت ارشاد اسلامى.

- صد دروازه، مختصرى از تاریخ وجغرافیاى دامغان، على اصغرکشاورز دامغانى، تهران چاپ بهمن 1352.

- طالقانى وتاریخ، بهرام افراسیابى، نیلوفر1360.

- علما و دانشمندان کاشان، حسن سپهرى، کاشان، سوره تماشا، 1391.

- فرزانگان خوانسار، احمد کشورى، کنگره خوانسارى‏ها.

- فضیلتهاى فراموش شده، زندگى راشد تربتى، رفیع، اطلاعات، 1374ش.

-. قصص العلما ء تنکابنى، ویرایش شریفى تنکابنى، حضور 1382ش.

- کارنامه شیخ فضل الله نورى، على ابوالحسنى موسسه مطالعات تاریخ معاصرایران1385.

- کرام البرره، آغا بزرگ تهرانى، دارالمرتضى للنشر، مشهد 1404 ق.

- گوهردرخشان، زندگى‏نامه آیت الله ورپامى، مهدى رضازاده، اسوه 1386.

- مجله تاریخ وفرهنگ معاصر، مرکز بررسیهاى اسلامى قم.

- مجله نورعلم، وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.

- مشاهیر رجال اسفراین، غلامرضا فسنقرى، احمدشاهد، بنیاد پژوهشهاى آستان قدس رضوى، 1381.

- معارف الرجال، شیخ محمد حرزالدین، کتابخانه آیت الله مرعشى نجفى.

- مکتوبات و بیانات سیاسى واجتماعى علماى شیعه دوره قاجار، محمدحسن رجبى، تهران، نشرنى، 1379ش.

- مینودر، محمد على گلریز، انتشارات طه، 1368ش.

- نقباء البشر، آغابزرگ تهرانى، دارالمرتضى للنشر، مشهد 1404ق.

- یادنامه آیت الله اراکى، رضا استادى، اداره ارشاد و فرهنگ اسلامى اراک، 1375ش.

پى نوشتها:

1. دیدگاه‏هاى نظرى دفاع غیرعامل/2926.

2. حدیث ولایت، ج 103/9 و 104.

3. مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، ش 110/ 5.

4. خاطرات عین السلطنه، ج52285227/7; ج4904/ 6.

5. خاطرات آیت الله پسندیده/191190.

6. ایران از سقوط مشروطه تا کودتاى سوم اسفند /255.

7. صددروازه/ 184و212.

8. خاطرات آیت الله پسندیده /189.

9. معارف الرجال، ج253/3.

10. روزنه اى به عالم غیب /352.

11. درون ارتش شاه /437.

12. مناظره دکتر و پیر /432.

13. صحیفه امام، ج528/ 13.

14. تاریخ روابط ایران وعراق /293

15. بر قله پارسائى /165.

16. مجله نور علم، شماره45/33.

17. معارف الرجال، ج251/3.

18. همان، ج 151/1.

19. تاریخ مفصل ایران از صدراسلام تا انقراض قاجاریه /787.

20. کرام البرره، ج255/1 به نقل از تاریخ روضة الصفا; معارف الرجال ج151/1.

21. کرام البرره، ج250/1.

22. همان، ج26/3.

23. تاریخ مفصل ایران /879.

24. همان /788.

25. تاریخ روضة الصفاى ناصرى، ج7803/14; اعیان الشیعه، جزء 49/42.

26. سیماى خوى /149148.

27. معارف الرجال، ج234/2.

28. مجله حوزه، شماره 38/51.

29. اختران فروزان رى و طهران /103.

30. نقباء البشر، ج1223/3.

31. بزرگان رامسر /384.

32. بیان المفاخر، ج250/1.

33. معارف الرجال، ج96/3.

34. معارف الرجال، ج382/2.

35. کرام البرره، ج865/2.

36. معارف الرجال، ج143/1.

37. قصص العلما /142.

38. بیان المفاخر، ج167/1. قصص العلما/154153.

39. معارف الرجال، ج17/2.

40. تاریخ بیدارى ایرانیان، ج363/1.

41. کارنامه شیخ فضل الله نورى /62.

42. تاریخ انقلاب مشروطیت، ج359/1.

43. تاریخ بیدارى ایرانیان، ج180/1.

44. مجله پیام انقلاب، ش44/71، تاریخ بیکدلى /914.

45. مجله پیام انقلاب، شماره 44/71.

46. تاریخ مشروطه/402.

47. سلطنت علم، دولت فقر/222.

48. ایران از سقوط مشروطه، تا کودتاى سوم اسفند/288

49. همان /286.

50. سیاحت درویشى دروغین /307 186 84 71.

51. زندگى وسفرهاى وامبرى/220.

52. سفرنامه بخارا /8. شرح آسیاى مرکزى /266.

53. استرآباد نامه/138.

54. مشاهیررجال اسفراین/269268.

55. زندگانى وشخصیت شیخ انصارى/85.

56. زندگى‏نامه استاد الفقهاء/141.

57. نقباء البشر، ج76/ 1; مرات الشرق، ج216/1. راه بیابانى میان کربلا وحجاز را راه جبل مى‏نامیدند. در آن سالها این راه به وسیله خاندان آل رشید نا امن شده بود.

58. سایت: پایگاه اطلاع رسانى علماى کرمانشاه، مرکز پژوهش واسناد ریاست جمهورى، مورخه 92/3/25.

59. اردبیل وعالمان اردبیل، کنگره مقدس اردبیلى /589.

60. رحیم نامور از اعضاى قدیمى حزب توده بود. وى پس ازانقلاب اسلامى به ایران آمد و عضو کمیته مرکزى این حزب بود. پس از دستگیرى اعضاى حزب توده درجریان کودتاى سال 1361ش، به شوروى فرار کرد واز آن جا به افغانستان رفت ودرآن جا درگذشت. ر. ک. خاطرات نور الدین کیانورى/538.

61. سایه‏هاى گذشته/156.

62. ساکن درفاصله شهرهاى کوهدشت و نهاوند وملایر.

63. سایه‏هاى گذشته /62و63.

64. یادنامه آیت الله اراکى /39.

65. آیات سرمد/233.

66. صحیفه نور، ج136/ 12.

»سربازهاى شوروى )روس( رادرهمان مرکزى که ماداشتیم درخمین من آن‏جا آنها را مى دیدم وما مورد تاخت وتاز واقع مى شدیم درجنگ بین الملل اول. «

67. صحیفه نور، ج136/10.

68. تاریخ اشرارکاشان/3433.

69. مکتوبات و بیانات سیاسى. ج350/ 4.

70. تاریخ اجتماعى کاشان/311310.

71. تاریخ مشروطه ایران، ج570/2، تاریخ اجتماعى کاشان /311.

72. شرح حال رجال سیاسى ونظامى معاصرایران، ج1618/3.

73. تاریخ اجتماعى کاشان/311.

74. علما ودانشمندان کاشان/516.

75. خمینى روح الله /250; خاطرات آیت الله پسندیده /77.

76. خاطرات آیت الله پسندیده /7776.

77. آیت الله سید مرتضى پسندیده مقدمه )ذ(

78. صحیفه امام، ج13/11.

79. همان، ج260/11; صحیفه نور، ج92/16.

80. مقدمه نهج البلاغه فیض الاسلام.

81. خمینى شهر /302.

82. سیماى میانه /2.

83. سردار جنگل /29.

84. فرزانگان خوانسار/182.

85. همان /172. با تلخیص.

86. گوهر درخشان/216.

87. همان /138.

88. همان /173.

89. خاطرات آیت الله سید مرتضى پسندیده/ »ذ«.

90. همان /7978.

91. دانشمندان گلپایگان، ج114/1.

92. فضیلتهاى فراموش شده، /24 و 106

93. تاریخ سمنان /600. فرماندارى سمنان 1352ش.

94. تاریخ کرمان/366.

95. آسیاى هفت سنگ /228.

96. میرزاى بزرگ /7168.

97. نقباء البشر، ج333/1.

98. اختران فروزان رى وتهران /127.

99. تاریخ ریز /101.

100. دانشمندان گلپایگان، رضا استادى، ج334/ 1.

101. قیام آذربایجان و ستارخان / 10 و 26.

102. قیام آذربایجان وستارخان /1817.

103. نقباء البشر، ج285/1.

104. افکار اجتماعى و سیاسى در آثار منتشر نشده دوره قاجار/182.

105. همان / 183.

106. مینودر، ج362/1.

107. رجال اصفهان، ج177176/1.

108. خط سوم درانقلاب مشروطیت /385.

109. زندگانى سیاسى خاندان عَلَم /91. به نقل از سازمان اسناد ملى ایران سند 293. ف: 86 .21.

110. چنانکه والى قوچان به جاى مالیات از توده بینوا، دختران مردم را به ترکمنها فروخت.

111. سردار جنگل /51.

112. ایران از سقوط مشروطه تا کودتاى سوم اسفند/214.

113. همان/254، به نقل ازستاره ایران شماره 1336 114ق.

114. سراج التواریخ، ج944/3.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.