رفتن به محتوای اصلی

زندگینامه شهید شیخ فضل الله نوری - بخش سوم

تاریخ انتشار:
“از اکابر مجتهدین و فقهای امامیه و بزرگ ترین رهبر مذهبی پایتخت که فضل و دانش از اطراف و جوانبش موج می زد و بر لا به لای سخنان و سطور نگارشاتش می ریخت
شیخ فضل الله نوری

از هجرت به قم تا فتح تهران

شیخ فضل الله که در هجرت علما به قم نقش مؤثر و سازنده ای داشت، تا تسلیم شدن شاه و دولت دست از تحصن برنداشت و تا هنگامی که فرمان مشروطه صادر شد، خیلی محکم و جدی  در راه اعتلای مشروطه گام برداشت. زمانی که مشاهده کرده در مجلس انحراف وجود دارد و نقشه ی طرد اسلام و جایگزینی غرب را در سر دارند به مخالفت برخاست.شیخ برای این که صدای خود را به مردم برساند در سوم تیرماه 1286 به حرم حضرت عبدالعظیم پناهنده شد. در این هجرت حدود 500 نفر او را همراهی کردند، او مشروطه ی مشروعه را در اینجا مطرح نمود.

شیخ فضل الله در دوران استبداد صغیر، همچنان به مخالفت خود با مشروطه ادامه می داد. او در نهم دی ماه 1287 توسط شخصی به نام کریم دواتگر که از سوی دشمنان شیخ، اجیر شده بود، مورد سوء قصد قرار گرفت ولیکن ضارب موفق نشد که شیخ را از بین ببرد. و شیخ پس از مدتی ضارب خود را مورد عطوفت اسلامی قرار داد و بخشید.پس از فتح تهران به دست مشروطه خواهان و سرنگونی حکومت استبداد محمدعلی شاه، به دلیل انحرافات زیادی که در میان آنان وجود داشت و دست های خارجی که آنها را هدایت می کرد، منزل شیخ فضل الله نوری را که از رهبران اصلی مشروطیت و از نخستین قیام کنندگان برای ایجاد عدل و برچیدن بساط ظلم بود محاصره کردند.

تاریخ نویسان، مواردی را که در خانه شیخ گذشت چنین نوشته اند:

” یک نفر از سفارت روس وارد شد و با حاج شیخ مذاکره و او را دعوت به سفارتخانه نمود، حاج شیخ جواب داد: مسلمان نباید پناهنده ی کفر شود، آن هم مثل من. بعد آن شخص اظهار کرد که اگر حاضر نمی شوید بیایید بیرق را بالای سر در خانه نصب نمایید و بیرق را نشان داد و اجازه خواست سر در عمارت قرار دهند، در این قسمت هم حاج شیخ فضل الله جواب داد: که اسلام زیر بیرق کفر نخواهند رفت. آن شخص گفت: برای شما خطر جانی خواهد داشت. جواب دادند: زهی شرافت و آرزومندم.”

شیخ که می توانست همچون محمدعلی شاه و بسیاری از رجال به سفارتخانه ای پناهنده شود و جان خود را حفظ کند، ترجیح داد تا در منزل بماند و زیر بار ننگ نرود در حالی که حق با او بود

 وقتی اطرافیان به او پیشنهاد کردند که در خانه ای پنهان شود و مخفیانه به عتبات برود گفت:

“اگر من پایم را از این خانه بیرون بگذارم، اسلام رسوا خواهد شد.”

 او در مقابل پیشنهاد دیگری که خواستند به سفارتی پناهنده شود با خونسردی پرچم خارجی را که برایش فرستاده بودند را نشان داد و فرمود:

“این را فرستاده اند که من بالای خانه ام بزنم و در امان باشم. اما رواست که من پس از هفتاد سال که محاسنم را برای اسلام سفید کرده ام حالا بیایم و بروم زیر بیرق کفر؟”

پس از این گفتگوها شیخ همه ی اطرافیان را مرخص کرد تا مبادا به آنها آسیبی برسد. در 8 مرداد 1288 وی را دستگیر و با درشکه به اداره ی نظمیه بردند و زندانی کردند. حکم اعدام از قبل توسط انگلیسی ها صادر شده بود، اما برای صحنه سازی سه روز او را نگاه داشتند و سپس او را توسط شیخ ابراهیم زنجانی، روحانی نمایی بی سواد و لامذهب و چند نفر از ایادی انگلیس، حدود یک ساعتی بازجویی کردند. در این بازجویی شیخ به زنجانی گفت:

“تو کوچک تر از آنی که مرا محاکمه بکنی.” و مجدداً گفت:

“عالم را با جاهل بحثی نیست.”

او را در روز میلاد حضرت علی(ع) به کاخ گلستان بردند و بار دیگر به بازجویی پرداختند. شیخ در جلسه ی دادگاه برخاست و خطاب به یپرم خان ارمنی گفت:

“مشروطه تا ابدالدهر حرام خواهد بود، مؤسسین این مشروطه، همه لامذهبین صرف هستند و مردم را فریب داده اند.”

 

نحوه ی شهادت شیخ فضل الله نوری

جالب این جاست که وقتی محاکمه صورت می گرفت، در بیرون مشغول آماده سازی جایگاه اعدام وی بودند. هنگامی که می خواستند او را برای اعدام ببرند، اجازه ی خواندن نماز عصر را به وی ندادند و ایشان را به سوی جایگاه اعدام راهنمایی کردند. وقتی به در نظیمه رسید رو به آسمان کرد و گفت: “افوّض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد” و حدود یک ساعت و نیم به غروب روز سیزده رجب 1327 قمری بود. وقتی به پایه ی دار نزدیک شد، برگشت و مستخدم خود را صدا زد و مهرهای خود را به او داد تا خرد کند، مبادا بعد از او به دست دشمنانش بیفتد و برای او پرونده سازی کنند. پس از آن عصا و عبایش را به میان جمعیت انداخت و روی چهارپایه رفت و قریب ده دقیقه برای مردم صحبت کرد و فرمود:

“خدایا، تو خودت شاهد باش که من آنچه را که باید بگویم به این مردم گفتم” خدایا تو خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم، گفتند قوطی سیگارش بود.

 خدایا تو خودت شاهد باش که در این دم آخر باز هم به این مردم می گویم که مؤسس این اساس لامذهبین هستند که مردم  را فریب داده اند” این اساس مخالف اسلام است. محاکمه ی من و شما مردم بماند پیش پیغمبر محمد بن عبدالله(ص)” آن گاه عمامه را از سر برداشته و فرمود:

“از سر من این عمامه را برداشتند، از سر همه بر خواهند داشت.” 

در آستانه ی اعدام یکی از رجال وقت با عجله برای او پیغام آورد که شما این مشروطه را امضا کنید و خود را از کشتن برهانید و او در جواب فرمود: “دیشب رسول خدا را در خواب دیدم، فرمودند: فردا شب مهمان منی. من چنین امضایی نخواهم کرد”

طناب دار به گردن وی انداخته شد و لحظاتی بعد پیکر بی جان وی برفراز دار باقی مانده بود. دسته موزیک شروع به نواختن کرد و مردم از جمله پسر شیخ کف می زدند و شادی می کردند. و چه بی احترامی هایی که به جنازه ی شیخ نکردند.

انتقال مخفیانه جنازه شهید به قم

خانواده ی وی، جنازه ی شیخ را مخفیانه به منزل بردند و در اتاقی در حالی که غسل و کفن شده بود گذاشتند و آن را تیغه کردند و برای این که کسی بویی نبرد مراسمی ظاهری گرفتند و جنازه ای غیر واقعی را در قبرستان دفن کردند و صورت قبری برای آن ساختند. پس از هیجده ماه که مردم کم کم با خبر شده بودند، می آمدند و پشت دیوار فاتحه می خواندندو می رفتند. احتمال خطر از هر سو می رفت، جنازه ی مطهر شیخ را بدون آن که کم ترین آسیبی دیده باشد از آن اتاق در آورده و مخفیانه به قم انتقال دادند. سپس در مقبره ای که قبلاً در صحن مطهر تدارک دیده بود، دفن کردند.

عاش سعیداً و مات سعیداً.

استعمار انگلیس، از شهادت شیخ بهره های فراوان برد. در واقع به تمامی مقاصد خود بدون هیچ مخالفت اساسی جامه ی عمل پوشاند که همان دوران طولانی سیطره ی جباران بر این مرز و بوم بود که با انقلاب اسلامی این رشته، گسیخته شد. استعمار با حذف کلمه اسلامی از مجلس  و مشروعه از مشروطه که از شعارهای شهید شیخ فضل الله نوری بود، کم کم قید دین و اسلام را از قوانین مدونه زدود و روح ملی گرایی را به جای اسلام خواهی و دینداری نشاند و به هدف خود رسید.

پس از شهادت شیخ

با شهادت شیخ فضل الله مراجع نجف به این قطعیت رسیدند که مشروطه از مسیر خود منحرف شده است، از آن تبرّی جستند. تا آن جا که بزرگ ترین مرجع تقلید عصر، آیت الله آخوند خراسانی، تصمیم گرفت شخصاً به تهران بیاید و از نزدیک مشروطه خواهان را ببیند تا در صورت علم به این که بیگانه پرست ها نهضت مشروطه را قبضه کرده اند، طی فتوایی آن را به کلی تحریم کند، اما قبل از حرکت، در دهم ذی حجه 1329 یعنی 16 ماه پس از دار زدن شیخ فضل الله، شبانه او را در همان نجف اشرف به طرز مرموزی مسموم کردند.

پس از مدتی در 24 تیر 1289 شمسی قریب یک سال پس از شهادت شیخ، یکی دیگر از سران روحانی مشروطه یعنی سید عبدالله بهبهانی را به دستور همان مجاهدینی که شیخ را به شهادت رسانده بودند، به جرم مخالفت با قوانین ضد اسلامی که در مجلس به تصویب می رسید و جلوگیری از رشد فرهنگ غرب در منزلش، به شهادت رساندند و سید محمد طباطبایی را نیز تهدید به مرگ کرده و از گردونه خارج ساختند.

نظرات بزرگان درباره ی شیخ شهید

در وصف خصایل و فضایل شیخ، سخن های بسیاری گفته شده و علامه امینی صاحب الغدیر در کتاب شهداء الفضیله می نویسد:

” تا دسته ای از تبهکاران او را که دشمن زشتکاری و فریب و کفر بود، مانع خویش یافتند و او را به دار آویختند و شهید دست ظلم و تجاوز گشت، قربانی راه تبلیغ دین، شهید راه خدا، شهید مبارزه با زشتی و تباهی و فریب؛ شد”

زنده یاد جلال آل احمد در کتاب خدمت و خیانت روشنفکران می نویسد:

” از آن روز بود که نقش غرب زدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمی می دانم که به علامت استیلای غربزدگی پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد”

امام خمینی” قدس سره”

در سخنرانی های بسیاری از شیخ فضل الله نام برده و از او به عنوان سمبل مبارزه علیه استعمار یاد کرده است. ایشان در جمع مردم قم می فرماید:”لکن راجع به همین مشروطه و این که مرحوم شیخ فضل الله رحمه الله ایستاد که “مشروطه باید مشروعه باشد، باید قوانین موافق اسلام باشد.” در همان وقت که ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسی هم از کوشش ایشان بود. مخالفین و خارجی هایی که قدرتی را در روحانیت می دیدند کاری کردند که برای شیخ فضل الله مجاهد مجتهد و دارای مقامات عالیه یک دادگاه درست کردند و یک نفر منحرف روحانی نما، او را محاکمه کرد و در میدان توپخانه، شیخ فضل الله را در حضور جمعیت به دار کشیدند.”

 

و در جای دیگر می فرماید:

“جرم شیخ فضل الله بیچاره چه بود؟ جرم شیخ فضل الله این بود که قانون باید اسلامی باشد. جرم شیخ فضل الله این بود که احکام قصاص غیر انسانی نیست. انسانی است او را دار زدند و از بین بردند و شما حالا به او بدگویی می کنید.” 

 

و در جای دیگر می فرمایند:

“آنها جوسازی کردند به طوری که مثل مرحوم آقا شیخ فضل الله را که آن وقت یک آدم شاخص و مورد قبول بود همچو جوسازی کردند که در میدان، علنی ایشان را به دار زدند و پای آن هم کف زدند و این نقشه ای بود برای این که اسلام را منعزل کنند و کردند و از آن به بعد مشروطه دیگر نتوانست یک مشروطه ای باشد که علمای نجف می خواستند. قضیه مرحوم آقا شیخ فضل الله را در نجف هم یکجور بدی منعکس کردند که آن جا هم صدایی از آن در نیامد. این جوی که در ایران ساختند و سایر جاها این جو اسباب این شد که مرحوم آقا شیخ فضل الله را با دست بعضی از روحانیون خود ایران محکوم کردند و بعد او را آوردند و به دار کشیدند و پای آن هم کف زدند و شکست دادند اسلام را در آن وقت و مردم غفلت داشتند از این عمل حتی علما هم غفلت داشتند”

از شیخ شهید دو اثر گرانبها از مجموعه آثارش به یادگار مانده است:

1- الصحف المهدویه.

2- تذکره الغافل و ارشاد الجاهل.

 

علامه ی امینی در مقام علمی او می گوید:

“از اکابر مجتهدین و فقهای امامیه و بزرگ ترین رهبر مذهبی پایتخت که فضل و دانش از اطراف و جوانبش موج می زد و بر لا به لای سخنان و سطور نگارشاتش می ریخت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.