شخصیت سلمان از دیدگاه تاریخ و روایات - 1
چکیــده
این مقاله در دو بخش اصلی تدوین یافته یکی شخصیت سلمان از دیدگاه تاریخ و دیگر شخصیت سلمان از دیدگاه روایات. نخست به روایت تاریخ به بیان ویژگی های روحی سلمان از آغاز، سیر کمال او و طریقه ی آشنایی و وصال او با محبوب گمشده اش، یعنی وجود نازنین پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) پرداخته شده.
همچنین به گوشه ای از پایمردی و درایت این صحابه ی بزرگ اشاراتی شده. بخش اول با شرح اجمالی از وفات و پایان عمر با برکتش، پایان می یابد. بخش دوم در بیان روایاتی است که مقام و مرتبه ی سلمان از زبان مبارک پیامبر اکرم وسای رائمه علیهم السلام تبیین شده است. در ادامه به بررسی مقام علمی حضرت سلمان پرداخته شده و در پایان این بخش سخنانی از سلمان وبیان فضیلت عالم ازدیدگاه روایات قرار گرفته است.
مـقدمــه
سلمان یکی از مشهور اصحاب و نزدیکترین صحابی پیامبر خدا و یاران حضرت علی علیه السلام است که در وصف مقام او همین بس که پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم درضمن خطبه ای در مورد او فرمودند: سلمانُ منّا اهل البیت.(1)نام اولیه ی سلمان روزبه، و کنیه ی او ابوعبدالله ابوالحسن یا ابواسحاق بوده.
زمان دقیقی از تاریخ ولادتش در دسترس نیست. وی در منطقه ای به نام جی از دهات اصفهان متولد شد، پدرش فردی به نام خشنودان، زرتشتی مذهب و از دهقانان بود، شغل و حرفه ی خود سلمان نیز حصیربافی بود، او حدود 300 سال عمر کرد و در شهر مدائن در نزدیکی بغداد نیز به خاک سپرده شد.عشق و محبت وافر سلمان به خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که به وضوح در روایات دیده می شود گویای معرفت و ایمان خالصانه ی این صحابه ی بزرگوار است.
او دارای درجه ی دهم ایمان و کسی بوده که هوای امیرالمؤمنین را بر هوای نفس خود ترجیح می داده است.از این رو آشنایی با شخصیت ویژه و برجسته ی سلمان بعنوان یکی از رهیافتگان حریم قرب و کسانی که توانسته بود مورد عنایت خاص پیامبر صلی الله علیه و آله و به خصوص دخت گرامی ایشان حضرت فاطمه ی زهرا سلام ا... قرار بگیرد، می تواند دریچه ای باشد به آشنایی بیشتر با آن یگانگان روزگار و انوار مقدسه اهل بیت علیهم السلام.
پیش از این درباره ی صحابی مشهور پیامبر از جمله سلمان محمدی، در خلال تواریخ و روایات به اختصار سخن گفته شده اما نوشته ای مبسوط و منسجم که از شخصیت و روح بزرگ این صحابه ی گرامی پرده برداری کند یافت نشده. در این نوشته سعی شده به سوالاتی از این دست پاسخ گفته شود: دیدگاه تاریخ راجع به شخصیت سلمان چگونه است؟ دیدگاه روایات راجع به حضرت سلمان چیست؟ باشد که گوشه ای از شخصیت این بزرگوار نمایانده شود به این امید که الگویی فرا راه پویندگان راه اهل بیت علیهم السلام باشد.
سلمان از دیدگاه تاریخ
سلمان به تحقیق یکی از چهره های درخشان و ماندگار تاریخ ایران و اسلام است. وی از مشهورترین اصحاب پیامبر و استوارترین یاران علی بن ابیطالب (ع) و نخستین صحابی ایرانی است. سلمان در اواخر حیات امپراطوری ساسانی، در کانون خانواده ای ثروتمند، صاحب نفوذو زردشتی چشم به جهان گشود. و پدرش نام او را روزبه گذاشت و چون یگانه پسرش را بسیار عزیز می داشته در تربیت ومراقبت او سخت کوشید.
سلمان حقیقت خواه بود و در پی دستیابی به حق وحقیقت و آیین جاودان الهی بسی رنج برد تا در نهایت به آرزوی خود رسید و از دستان پیامبر اکرم (ص) آب حیات نوشید و نام خویش را در ایوان بلند تاریخ جاودانه ساخت. سلمان اول زردشتی بود و چون از آداب و سنن این دین دیگر خسته شده بود با دین مسیحیت آشنا شد و چون آن را بهتر و کاملتر دید به دین مسیحیت گردید(2) و به سوی شام فرار کرد و در محضر راهب کلیسای شام رفت و چندین سال با آگاهی کامل در خدمت راهب تعالیم مسیحیت را آموخت و در شناخت و درک اصول این مذهب به حد کمال رسید.
و بعد از آشنایی با راهبان مسیحیت روزبه از ظهور قریب الوقوع پیامبر اسلام (ص) در حجاز به واسطه آخرین راهب که وی را تعلیم می داد با خبر شد و راهب به وی وصیت کرد که به سوی حجاز برود و پس از بعثت رسول خدا سر ارادت و اطاعت به پیشگاه او فرود آورد ابن عباس از قول سلمان نقل می کند که روزبه با اشتیاق فراوان با کاروانی که آهنگ حجاز کرده بود مشتاقانه به زیات پیامبر آمد ولی در بین راه کاروانیان او را به عنوان برده به یکی از یهودیان فروختند بدینسان روزگار بردگی روزبه آغاز شد (3).
تشرف سلمان به اسلام
سلمان محمدی معروف به سلمان فارسی ( رضوان الله علیه )در جستجوی حق از موطن خود هجرت کرد و رنج ها و سختی های بسیار در این راه تحمل کرد تا آنجا که در این راه به بردگی مبتلا گردید.مدتی بعد مردی یهودی او را به یک یهودی دیگر از قبیله بنی قریظه فروخت و روزبه در حالی که قید بردگی برگردن داشت وارد مدینه شد و این اتفاق مصادف بود با ورود پیامبر به یثرب ابن عباس روزگار اشتیاق روزبه را برای دیدار حضرت رسول(ص) از زبان خود او این چنین نقل می کند:
زیادی شوق پیامبر بر دل من غالب شد و شب و روز در آتش اشتیاق وی می سوختم لکن به قید بندگی گرفتار بودم و نمی توانستم به دیدن او به مکه بروم ولی چون مدتی گذشت پیامبر به مدینه هجرت کرد و در قبا فرود آمد من آن روز اتفاق در بنی قریضه بر سر درخت خرما بودم و آنکس که مرا خریده بود در زیر درخت نشسته بود یکی آمد و به وی گفت امروز شخصی از مکه آمده و در قبا نزول کرده و مردم مدینه به دور وی جمع شده اند و ادعا دارد که وی پیغمبر خداست سلمان می گوید بر سر درخت چون این مطلب شنیدم نزدیک بود از فرط شادی از درخت بیفتم زود از درخت پایین آمدم ولی آن روز نشد چون خورشید غروب کرد و شب شد مقداری خرما در انبانی گذاشتم و شتابان به سوی خانه ابوایوب انصاری که خانه موقت پیامبر بود رفتم چهره پیامبر، رفتار ساده وی کلمات و سخنان وی، جملگی قلب مرا مجذوب خودکرد و فهمیدم که کعبه مقصود من همین آقا است و محمد(ص) را که اینک در مقابلش قرار داشت با نشانه هایی که راهب به او داده بود آزمایش کند پس به همین قصد انبان خرما را در مقابل پیامبر گشود و از او خواست تا از صدقه او تناول کند پیامبر خرما را در مقابل اصحاب گذاشتند و خود از آن نخوردند نخستین نشانه بدست آمد چون سلمان آموخته بود که پیامبر آخرالزمان از صدقه نمی خورد سلمان آن شب به منزل ارباب یهودی خویش برگشت در دومین دیدار ظرف دیگری از خرما اما به نیت هدیه به محضر پیامبر برد.
پیامبر آن خرما را تناول کرد و به علی(ع) نیز دادند و ایشان نیز تناول فرمودند دلهره ی سلمان کاهش یافت چون می دانست پیامبر از صدقه نمی خورد ولی هدیه را قبول می کند اکنون او بر آن بود که آخرین نشانه، یعنی علامت پیامبری را به شانه رسول خدا ببیند تا بالاخره پیامبر شانه خود را عریان کرد و مهر نبوت را به سلمان نشان داد در آن لحظه در مقابل پیشوای عقل و جانش زانوی تسلیم محض به زمین نهاد و شهادتین به زبان جاری کرد.
سلمان و پیشنهاد حفر خندق
در سال پنجم هجری در آستانه ی آزادی سلمان از بند بردگی، با تلاش بزرگانی از یهودیان مدینه در مکه، قریش و قبایل متعدد بدوی حجاز، در قالب سپاهی بزرگ که احزاب نام گرفت، رهسپار مدینه شدند تا با اتفاق، ریشه ی مسلمانان را در مدینه بخشکانند.
شرایط نظامی وحتی روحی بسیار خطرناک بود. منافقان در تضعیف روحیه ی مسلمین می کوشیدند و توانایی های نظامی مسلمانان در مقایسه با دشمن بسیار اندک بود. خاطره ی شکست در احد نیز بعضی از مسلمانان را از شکست مجدد نگران می کرد. در این شرایط، سلمان که برای نخستین بار بود همراه مسلمانان در جنگ شرکت می کرد، به پیامبر پیشنهاد حفر خندق را داد. او این شیوه ی دفاعی را در ایران دیده و از منافع آن آگاه بود. پیشنهاد سلمان مورد تصویب حضرت رسول و تمام مسلمین قرار گرفت و بی درنگ دستور حفر آن صادر شد(4).
سلمان از اهل بیت پیامبر(ص)
در هنگام بنای مسجد مدینه، تعدادی از مسلمانان راحت طلب ترجیح می دادند به جای آنکه در کنار رسول خدا و سایر مسلمانان تمام تلاش خود را برای بنای مسجد به کارگیرند، ساعاتی را در زیر سایه ی نخلها استراحت کنند. چون حفر خندق آغاز شد، همانها همچنان در کار سستی می کردند و بیشتر به استراحت می پرداختند. پیامبر(ص)، علی(ع)، عمار، مقداد و دیگران که در بنیاد مسجد نیز دوشادوش حضرت رسول تلاش کرده بودند، اینجا نیز سخت مشغول حفر خندق بودند.
سلمان نیز به همین جمع صمیمی پیوست. مساحتی که برای کار به سلمان واگذار شد پنج ذرغ در پنج ذرع بود. سلمان با تمام توان زمین را می کند و بنا به نوشته ی تاریخ نگاران و از جمله واقدی، به اندازه ی ده مرد تلاش می کرد. مشاهده ی درایت سلمان و پیشنهاد او در حفر خندق و نیز تلاش و کار صمیمانه ی او، مسلمانان را هر چه بیشتر متوجه وی کرد. در این حال هر کدام از مهاجرین و انصار درنسبت دادن او به خویش به گفتگو و تفاخر پرداختند.
پیامبر چون چنین دید، برای نشان دادن شدت علاقه ی خود به این صحابی ایرانی و نیز برای تعیین جایگاه رفیع وی در نزد برخی از مسلمین که به او چشم بنده ای آزاد شده می نگریستند، فرمود: سلمان نه وابسته به مهاجرین است و نه انصار، سلمان از اهل بیت من است.کندن قسمتی از زمین که به سلمان واگذار شده بود، به سرعت پیش می رفت و مسلمانان از آن همه تلاش سلمان در شگفت بودند.
تلاش بی وقفه ی سلمان بالاخره او را از پا افکند و یا به قولی، قیس بن صعصه اورا چشم زد. ناگهان به پیامبر خبر دادند که سلمان بیهوش و نقش زمین شده است. حضرت رسول شتابان بالای سر این مومن راستین آمد و چون او را در حال بیهوشی دید، فرمود: «وی را وضو و غسل دهید و آب آن را جمع کرده و در پشت سرش خالی کنید.»چنین کردند و سلمان به سرعت به هوش آمد و همچنان با عشق و علاقه به حفر خندق ادامه داد.ساعتی بعد، کلنگ سلمان به سنگی بزرگ و سخت رسید. در همین حال حضرت رسول کنار سلمان رسید.
پس کلنگ را از سلمان گرفت و سه بار بر آن سنگ ضربه زد. در هر سه بار برقی از سنگ می جهید و قسمتی از آن می شکست. سلمان که شاهد جهش آن برقها بود، علت را از رسول خدا پرسید. پیامبر پاسخ داد:
«ای سلمان، مگر آن برقها را دیدی؟»سلمان گفت: «آری ای رسول خدا» پیامبر فرمود: « در نخستین ضربه، کاخهای شام در مقابلم ظاهر شدند. در ضربه ی دوم، کاخهای یمن را دیدم. در ضربه ی سوم نیز کاخ سپید خسرو در مدائن را دیدم.»سلمان گفته است که : «آن گاه پیامبر مشخصات کاخ ساسانی و قصر مدائن را توضیح دادند. آن توضیحات همان گونه بود که من دیده بودم و می دانستم.
پس گفتم: ای رسول خدا، شما درست می گویید، گواهی می دهم که شما پیامبر الهی هستید» رسول اکرم پس از سخنان من گفت: «ای سلمان، این برقها علامت فتوحاتی است که پس از رحلت من برای شما پیش خواهد آمد. ای سلمان شام فتح خواهد شد وهرقل به دورترین نقطه ی کشورش خواهد گریخت و شما بر شام مسلط خواهید شد. هیچ کس را یارای ستیز با شما نخواهد بود. یمن را هم خواهید گشود و خاور هم به تصرف شما درخواهد آمد.
خسرو نیز پس از فتح ایران به دست شما کشته خواهد شد.»سلمان گفته است که من تمام این حوادث را شاهد بودم و همه ی آنچه رسول خدا گفته بود به وقوع پیوست تا زمانی که احزاب به مدینه نرسیده بودند و کثرت تعداد ایشان معلوم نشده بود هنوز اهمیت پیشنهاد حفر خندق برای تمام مسلمین کاملاً آشکار نبود. اما وقتی همین خندق توانست مدینه را از یک خطر حتمی و جدی نجات دهد مسلمین به درایت سلمان و اهمیت پیشنهاد دفاعی او وقوف یافتند و آنان که به وی حسد نمی ورزیدند بیشتر به اکرام و اعزازش پرداختند. سلمان به علت فقدان سرمایه ی مالی غالباً در خانه ی برادر دینی خود ابودرداء به سر می برد.
و چون نمی خواست مزاحمتی برای خانواده ی او فراهم آورد به جمع اصحاب صفه پیوست. و شبها در مسجد مدینه به سر برد. با بروز گرایشهای دنیا طلبانه در میان برخی از مسلمانان و روی آوردن به افتخارات پوچ جاهلی وقتی این جماعت شدت احترام رسول خدا را به سلمان دیدند و دریافتند که وی به مرور در میان مسلمانان راستین و مومنان خالص احترامی فزون تری پیدا کرده است به تدریج اینجا و آنجا در هر فرصت به تمسخر سلمان به خاطر سوابق بردگی او پرداختند و از این طریق به گمان خود کوشیدند سلمان را تحقیر کنند گاه از سلمان درباره ی حسب و نسب او می پرسیدند و می خواستند سلمان را به عکس العمل وادارند و هنگام سکوت وی در عدم افتخار به حسب و نسب خویش او را آزار دهند سلمان هرگاه با چنین شرایطی روبرو می شد خود را سلمان پسر اسلام می خواند و اجازه نمی داد بازار و تفاخر طلبی های جاهلی دوباره رونق پیدا کند.
او حسب و نسب خود را در پیوند به اسلام و نه اشرافیت ساسانی می یافت. و به همین جهت می گفت حسب و نسب من اسلام است . گاه نیز خود را پسر بنده خدا معرفی می کرد و جز این توصیف برای بیان خود سخنی بر زبان نمی آورد.
فعلاً به همین مقدار بسنده می کنیم چون اگر بخواهیم به تاریخ زندگی سلمان بپردازیم از موضوع اصلی بحث که روایات در شان سلمان است دور می شویم و اجمالاً از ایشان به اندازه سخن می گوییم.(5)
وفات سلمان
وفات او به سال 34 یا 35 یا 36 ﻫ . ق اتفاق افتاده است. چرا که بعد از خلافت علی (ع) از او چیزی در دسترس نیست. در مدت عمر وی مابین محدثین اختلاف است بعضی گفته اند 350 سال، بعضی گفته اند زیاده از 400 سال ولی معلوم است که عمری طولانی داشته. قبر سلمان در مدائن در نزدیکی بغداد است و به نام سلمان پاک شهرت دارد و در کنارش قبر حذیفه بن یمان نیز واقع شده. وقت کم بود که بخواهیم به همه ی زندگی سلمان بپردازیم و یا بخواهیم آیات و روایات در مورد این صحابه ی بزرگ رسول خدا را بیان کنیم و بگوییم که بعد از وفات رسول خدا و جریان نصب خلافت سلمان یکی از بارزترین و ماندگارترین افراد با مومنی بود که ثابت قدم ماند وبا خلیفه ی اول بیعت نکردو در تاریخ اولین کسی که مخالفت کرد سلمان نامیده شده و جمله ی فارسی گونه او در جمع عرب بعد از غصب خلافت معروف است که فرمود شد آنچه نباید می شد.
و وفات او که در مدائن اتفاق افتاد و در روایات متعددی آمده که آقا امیر مومنان در عالم رویا جناب پیغمبر را دید و از وفات سلمان آگاه شد و به صورت طی الارض به مدائن رفتند و نماز میت به بدن سلمان خواند و بدن سلمان را دفن کردند و در خبر آمده که در هنگام دفن سلمان به آقا علی (ع) تبسم نمود. و در آخرین لحظه ای که علی (ع) با سلمان وداع می کرد، هدیه ی بزرگ خویش را به صورت این دو بیت شعر زیر، که بسی پرمفهوم و زیبا است تقدیم داشت و بر کفن سلمان نوشت:
وفدت علی الکریم بغیر زاد
من الحسنات و القلب السلیم
و حمل الزاد اقبح کل شیءٍ
اذا کان الوفود علی الکریم
بدون ره توشه ای از حسنات و قلب سلیم، بر خدای کریم وارد شدم و ... هنگامی که ورود بر کریم باشد برداشتن توشه ی راه زشت ترین چیزهاست. اینگونه حیات پربار سلمان محمدی پایان می پذیرد و به سوی پروردگار خویش باز می گردد. این بخش را با روایتی از حضرت امام موسی ابن جعفر(علیه السلام) به پایان می رسانیم که حضرت فرمودند: در روز قیامت منادی از جانب رب العزه ندا می کند که کجایند حواریون و مخلصان محمد ابن عبدالله (ص). که به طریق آن و پیمان آن حضرت را نشکستند آنگاه در میان تمامی اهل قیامت سلمان و ابوذر و مقداد برمی خیزند و می فرمایند ما هستیم کسانی که بر عهد و پیمان خود با سید و سرور خودمان وفادار ماندیم.(6)
منبع: راسخون
--------------------------
پي نوشت:
1. الاختصاص ،ص 341
2. ابن اسحاق، سیره النبی، ج1، ص 140
3. کتاب همراه سلمان فارسی ، ص 5
4. بررسی سیر زندگی و حکمت و حکومت سلمان فارسی ، ص 143
5. بررسی سیر زندگی و حکمت و حکومت سلمان فارسی ، ص 143
6. سلمان فارسی در ترازوی ادب و تحقیق ، ص 75
افزودن دیدگاه جدید