رفتن به محتوای اصلی
مهدی کریمی

شخصیت سلمان از دیدگاه تاریخ و روایات - 2

تاریخ انتشار:
حضرت رسول اکرم فرمودند: خدا مرا امر کرده به دوست داشتن چهار نفر، سوال شد یا رسول الله آن چهار نفر چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: اولین آنها، علی (علیه السلام) است و سلمان و ابوذر و مقداد، و خداوند مرا امر کرد که آنها را دوست داشته باشم ...
سلمان فارسی

سلمان از دیدگاه روایات
عن النبی(صلی الله علیه واله) قال: اِن الله تعالی أمرنی بحب اربعه، فقلنا : یا رسول الله من هم؟ سمهم لنا ، فقال: علی (علیه السلام) منهم ، و سلمان و ابوذر و المقداد، امرنی بحبهم، و اخبرنی انه یحبهم(7).
حضرت رسول اکرم فرمودند: خدا مرا امر کرده به دوست داشتن چهار نفر، سوال شد یا رسول الله آن چهار نفر چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: اولین آنها، علی (علیه السلام) است و سلمان و ابوذر و مقداد، و خداوند مرا امر کرد که آنها را دوست داشته باشم و حضرت حق به من فرموده است که من هم آنها را دوست می دارم.
و قال امیرالمومنین (علیه السلام): خصنی ا... تعالی من العلوم باولها و آخرها و ظاهرها و باطنها و سرها و علانیتها ... اختصاص فان الله تبارک و تعالی قد امرنی أن اُطلعه علی علم البلایا و المنایا و الانساب و فصل الخطاب(8).
و در حدیثی دیگر از حضرت مولا امیرالمومنین(ع) نقل شده است که: خداوند مرا مخصوص کرده است به اول و آخر و ظاهر و باطن و سر و آشکارای علم... و خداوند تبارک و تعالی مرا امر کرد که سلمان را مطلع کنم از علم بلایا و منایا و علم انصار و فصل الخطاب. و درروایتی دیگر از وجود نازنین حضرت صادق(ع) باز در مورد شخصیت حضرت سلمان روایتی نقل شده است که:فی أن سلمان علم الاسم الاعظم و أنه کان محدثا و کان من المتوسمین و أنه یبعث ا... الیه ملکا ینقر فی اذنیه یقول: کیت و کیت( 9) .
سلمان اسم اعظم را می دانست و محدث بود و از متوسمین و خداوند ملکی را مبعوث کرده بود که در گوش وی تمامی قضایا را به او تعلیم دهد. و یکی دیگر از امتیازات و خصوصیات سلمان این است که محدث بوده یعنی با فرشتگان تماس داشته و فرشتگان برایش حدیث می گفتند و علومی به او می آموختند با این که در بعضی از روایات نیز محدث بودن را چنین معنی کرده اند که امام برایش حدیث می گفته است که شاید هر دو معنی صحیح باشد.قال الصادق (علیه السلام): وضع رسول صلی ا... علیه و آله یده علی کتف سلمان و قال لوکان الدین فی الثریا لنالته رجال من هولاء( 10)
حضرت سرور کائنات حضرت محمد مصطفی(ص) بر شانه ی سلمان دست می زدند و می فرمودند: اگر دین در ثریا بود سلمان و مردانی از سرزمین او به آن (به دین) دست می یافتند.در امالی شیخ طوسی «ره» عن منصور بن برزج قال: قلت لابی عبدالله ما اکثر ما اسمع منک سیدی ذکر سلمان الفارسی؟ قال: لا تقل سلمان فارسی و لکن قل سلمان المحمدی، اتدری ما کثره ذکری له؟ قلت لا: لثلاث خصال
احداها: یناره هوی امیرالمومنین(ع) علی هوی نفسه
و الثانیه: عبدالفقراء و اختیاره ایاهم علی اهل الثروه والعدو
و الثالثه: و عبدللعلم و العلما ان سلمان کان عبدا صالحا حنیفا مسلما و ما کان من المشرکین( 11)
در امالی شیخ طوسی از وجود نازنین حضرت صادق(علیه السلام) شخصی سوال کرد: یابن رسول الله شما چقدر از سلمان فارسی سخن می گویید حضرت فرمودند نگویید سلمان فارسی، بلکه بگویید سلمان محمدی (ص) حضرت فرمودند: می دانید چرا از او زیاد یاد می کنیم جواب داد نه یابن رسول الله حضرت فرمودند به خاطر اینکه که در سلمان سه خصلت وجود داشت:
1.سلمان هوای امیرالمومنین را بر هوای نفس خودش ترجیح می داد.
2.فقرا را دوست می داشت و هیچ گاه آنان را بر ثروتمندان ترجیح نداد.
3.علم و علما را دوست می داشت و سلمان عبد صالح خدا و تسلیم شده ی امر خدا بود و هیچ گاه به خدا شرک نورزید.عن ابی عبدا... (ع) قال: ذکر التقیه یوما عند علی بن الحسین (ع) فقال: و ا... لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان لقتله، و لقد اخی رسول ا... (ص) فما ضنکم سائر الخق! ان علم العلماء صعب مستعصب، لا یحتمله الا نبی مرسل او ملک مقرب، او عبد امتحن ا... قلبه للایمان، فقال» و انما صار سلمان من العلماء لانه امرومنا اهل البیت، فلذلک نسبته الی العلماء(12).
حضرت صادق(علیه السلام) فرمودند: که روزی در محضر حضرت سجاد(علیه اسلام) صحبت از تقیه شد. حضرت سجاد فرمودند: به خدا قسم اگر اباذر می دانست که در قلب سلمان چه می گذرد او را می کشت. این در حالی بود که خود پیغمبر اکرم(ص) در میان سلمان و اباذر عقد اخوت خوانده بود. بعد حضرت فرمودند: همانا علم علما بسیار سخت است که حتی هیچ نبی مرسلی و هیچ ملک مقربی نمی تواند آن را حمل کند مگر عبدی که خداوند قلب او را برای ایمان امتحان کرده باشد و سلمان از علما بود زیرا که از ما اهل بیت بود به خاطر همین نسبت او از علما بود.
و در روایتی دیگر حضرت فرمودند: ایمان ده درجه دارد سلمان در آخرین درجه ی ایمان یعنی درجه ی دهم قرار گرفته است و اباذر در درجه ی نهم و مقداد در درجه ی هشتم. البته آنچه در قلب سلمان بود که اگر ابوذر که خود در درجه ی 9 ایمان قرار دارد آن را می دانست او را می کشت از توحید و نبوت و ولایت بوده که اگر معرفت سلمان برای ابوذر ظاهر می شد چون ابوذر نمی توانست و طاقت و تحمل حمل آن معارف را نداشت او را می کشت و او را مرتد می شمرد و یا او را ساحر می خواند.
البته به استفاده از روایات دیگر اینچنین نیز استفاده می شود که آنچه که در قلب سلمان بوده و آن را تقیهً مخفی می کرده علمی بود که پیش سلمان بوده و در میان یاران وحی به رسول خدا در علم و دانش کسی به رتبه سلمان نرسید.
سلمان در تمامی عمرش در مقام تحصیل علم بوده است و به همین منظور سالهای متمادی خدمت رجال بزرگ مسیحیت را اختیار نمود و پس از آن که مسلمان شد نیز اوقات خاصی با پیامبر خلوت می کرد و از آن حضرت کسب فیض می نمود و به این جهت است که در روایات اورا عالم به علوم پیشینیان و آیندگان معرفی کرده اند در روایتی از امیرمومنان (ع) که در آن احوال یاران رسول خدا را بیان می کند چون به نام سلمان می رسد چنین می فرمایند:بخ بخ سلمانٌ منا اهل البیت و من لکم مثل لقمان الحکیم علم، علم لاول و الاخر و هو بحر لاینفد( 13)
به به سلمان از ما اهل بیت است شما کجا مانند سلمان را می یابید که او همانند لقمان حکیم است که علم اول و آخر را می داند و دریایی است که پایان ندارد. در میان یاران و صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله در علم ودانش کسی به مرتبه سلمان نرسید؛ زیرا علاوه بر آن که سلمان دویست و پنجاه یا سیصد و پنجاه سال عمر کرد، و در تمام این مدت در مقام تحصیل دانش بوده است و به همین منظور سالهای متمادی خدمت رجال بزرگ مسیحیت را اختیار نمود.
و پس از آن که مسلمان شد نیز در اوقات خاصی از پیامبر خلوت می کرد و از آن حضرت کسب فیض می نمود، به این جهت است که در روایات او را نمونه لقمان حکیم یاد کرده اند مخصوصاً امیرمومنان و ائمه علیهم السلام او را عالم به علوم پیشینیان و آیندگان معرفی نموده اند.
همان طور که گفته شده مقام علمی سلمان در روایات همانند مقام علمی حضرت لقمان حکیم معرفی شده فلذا اول ما مختصری درباره لقمان گفتگو می کنیم تا با مقام علمی سلمان بیشتر آشنا شویم. با آشنایی به زندگی و خصوصیات لقمان حکیم شاید بیشتر بشود سلمان را شناخت هرچه که با لقمان و حکمت و علم او بیشتر آشنا شویم با سلمان نیز بیشتر آشنا خواهیم شد.
علم و حكمت حضرت لقمان:
در مورد حضرت لقمان حكیم بیشتر مفسرین گفته اند غلامی سیاه بود لبهای کلفتی داشت و بینی بزرگ و ادبی تمام داشت و عبادت فراوان وسینه آبادان و دلی به نور حکمت روشن، بر مردمان مشفق و در میان مرد مصلح بود و بر مرگ فرزندان صابر و از طلب علم هیچ نیاسود و حکیم بود و کریم و رحیم و حلیم بود، و در عصر داود بود سی سال با داود در یک جای بود و پس از داود زنده بود تا عهد یونس بن متی و سبب آزادی او این بود که ولی نعمت او، او را آزمود تا بداند که عقل وی چند است وحکمت ودانش وی کجا رسیده گوسفندی به وی داد که قربانی کن و انچه از آن نیکوتر و خوشتر است برایم بیاور لقمان از آن گوسفند دل و زبان آورد، گوسفندی دیگر به وی داد که قربان کن وآنچه از آن بدتر است برایم پخته و بیاور لقمان همان دل و زبان را برای وی آورد
خواجه گفت: این چه حکمت است که از هر دو یکی آوردی؟ گفت:«انهما اطیب شی ء اذا طابا و اخبث شی ء اذا خبثا»این دو اگر پاک باشند بهترین هستند و اگر پلید باشند پلیدترین اشیا هستند.
خواجه لقمان چون لقمان را شناخت
بنــده شد او را و بـــا او عشق باخت
رسول خدا فرمود: لقمان پیغمبر نبود و لیکن بنده متفکری بود دارای حسن یقین و خدا را دوست داشت و خدا نیز او را دوستداشت حکمت را به او بخشید( 14 ) .
حقا اقول لم یکن لقمان نبیا و لکن کان عبدا کثیر التفکر حسن الیقین احب الله فاحبه فمن علیه بحکمته ... لقمان حکیم را گفتند: حکمت از که آموختی؟ گفت: از نابینایان که تا جائی را مطمئن نباشند پای ننهند و در تفسیر قمی بسند خود از حماد روایت کرده که گفت: از امام صادق علیه السلام از لقمان سراغ گرفتم، که چه کسی بود؟ و حکمتی که خداوند به او ارزانی داشت چگونه بود حضرت فرمودند آگاه باش که به خدا سوگند حکمت را به لقمان به خاطر حسب و دودمان ومال و فرزندان و یا درشتی جسم و زیبایی رخسار ندادند، و لیکن او مردی بود که در برابر امر خدا سخت نیرومندی به خرج می داد و به خاطر خدا از آنچه خدا راضی نبود دوری می کرد؛ و مردی ساکت و فقیر احوال بود؛ نظری تیز داشت؛ همواره می خواست تا از عبرتها غنی باشد و هرگز در روز نخوابی وهرگز کسی او را در حال بول و یا غائط و یا غسل ندید، بس که در خودپوشی مراقبت داشت و نظرش بلند و عمیق بود و مواظب حرکات وسکنات خویش بود، هرگز از دیدن یا شنیدن چیزی نخندید چون می ترسید گناه باشد؛ و هرگز خشمگین نشد و با کسی مزاح نکرد؛ و چون چیزی از منافع دنیا عایدش می شد اظهار شادمانی نمی کرد؛ و اگر از دست می داد اظهار اندوه نمی کرد؛ زنان بسیاری گرفت و خدا فرزندانی بسیار به او مرحمت نمود، و لیکن بیشتر آن فرزندان را از دست داد و بر مرگ احدی از آنان نگریست.
لقمان هرگز از دو نفر که نزاع و یا کتک کاری داشتند عبور نکرد مگرآنکه بین آن دو را اصلاح کرد ؛ مگر وقتی که دوستدار یکدیگر شدند؛ و هرگز سخن نیکو از احدی نشنید، مگر آنکه تفسیرش را پرسید، و پرسید که این سخن را از که شنیده ای؟ لقمان بسیار با فقها و علما و حکما نشست و برخاست می کرد: و به دیدن قاضیان و پادشاهان و صاحبان منصب می رفت؟ قاضیان راتسلیت می گفت و برایشان نوحه سرایی می کرد، که خدا به چنین کاری مبتلایشان کرده؛ و برای سلاطین و ملوک اظهار دلسوزی و ترحم می نمود، که چگونه به ملک و سلطنت دل بسته و از خدای بی خبر شده اند؛ لقمان بسیار عبرت می گرفت و طریقه غلبه بر هوای نفس را از دیگران می پرسید، و یاد می گرفت و با آن طریقه همواره با هوای نفس در جنگ بود، و از شیطان احتراز می جست و قلب خود را با فکر،و نفس خویش را با عبرت مداوا می کرد؛ هرگز سفر نمی کرد مگر به جای که برایش اهمیت داشته باشد؟ به این جهات بوده خدا حکمتش بداد و عصمتش ارزانی داشت.خدای تعالی دستور داد که به طوایفی از فرشتگان که در نیمه روزی که مردم بخواب رفته بودند لقمان را ندا دهند ولی اشخاص ایشان را نبیند؛ که ای لقمان؛ آیا می خواهی خدا تو را خلیفه خود قرار بدهد در زمین تا فرمانروای مردم باشی؟ لقمان گفت: اگر خدا بر این شغل فرمانم بدهد که سمعا و طاعتا چون اگر او فرمانم داده و این کار را از من خواسته باشد خودش یاریم می کند و راه نجاتم می آموزد، و از خطا نگهم می دارد، ولی اگر مرا مخیر کند من عافیت را اختیار می کنم.
ملائکه گفتند: ای لقمان چرا؟ گفت: برای اینکه داوری بین مردم در دشوارترین موقعیتها برای حفظ عصمت است. وفتنه و آزمایشش از هر جای دیگر سخت تر وبیشتر است وآدمی بیچاره می ماند و کسی هم کمکش نمی کند. ظلم از چهارسو احاطه اش می کند کارش به یکی از دو احتمال می انجامد؛ یا این است که داوری اش رای و نظریه اش مطابق حق واقع می شود که در این صورت جا دارد که سالم باشد، و احتمال آن هست، و یا این است که راه را عوضی می رود که در این صورت راه بهشت را عوضی می رودو هلاکتش قطعی است، و اگر آدمی در دنیا ذلیل و ضعیف باشد، از سوی دیگر کسی که دنیا را بر آخرت ترجیح دهد نه به دنیایش می رسد و نه به آخرت به هیچ کدام نمی رسد( 15) .
ملائکه از حکمت او به شگفت آمدند خدای رحمان نیز منطق او را نیکو دانست پس همین که شام شد و در بستر خوابش آرمید خدا حکمت را بر او نازل کرد و او خود در خواب بود که خدا پرده و جامه ای از حکمت بر سراسر وجود او بپوشانید.
لقمان از خواب بیدار شد در حالی که قاضی ترین مردم زمانش بود، و در بین مردم می آمد و به حکمت سخن میگفت و حکمت خود را بین مردم منتشر می ساخت.سپس امام صادق علیه السلام فرمود: بعد از آنکه فرمان خلافت به او داده شد، و او نپذیرفت، خدای عز و جل فرمود تا داود را به خلافت ندا دهند، داوود پذیرفت بدون شرطی که لقمان کرده بود. پس خدای عزو جل خلافت در زمین را به او داد، و چند مرتبه مبتلا به آزمایش شد و در هر دفعه پایش به طرف خطا لغزید و خدا اورا نگهداری کرده و از آن انحرافش درگذشت.
لقمان بسیار به دیدن داود می رفت و او را اندرز می داد و مواعظ و حکمتها وعلوم بسیار در اختیارش می گذاشت و داود همواره به او می گفت: خوشا به حالت ای لقمان که حکمت به توداده شد و به بلای خلافت هم گرفتار نگشتی، و به داود خلافت داده شد و به حکم و فتنه گرفتار شد. آنگاه امام صادق علیه السلام در ذیل این آیه فرمودند: «و اذ قال لقمان لابتنه و هم یغظه: یا بنی لا تشرک بالله ان الشرک لظم عظیم» ( 16)
لقمان پسرش (باثار) را وقتی اندرز می داد آنقدر کلماتش نافذ بود که فرزندش در نهایت درجه تاثیر قرار می گرفت. (آنوقت حضرت مقداری از اندرزهای لقمان را به فرزندش بیان فرمود. سفارش لقمان حکیم به فرزندش درباره تحصیل علم و ادب و حکمت بوده لقمان گفت: پسرم! اگر طفل صغیری را در کودکی ادب کنی تو را در بزرگی سود می رساند و تو از آن بهره مند شوی و معلوم است کسی که برای ادب ارزشی قائل است نسبت به آن اهتمام می ورزد، و کسی که به آن اهتمام بورزد، نخست راه به کار بستنش را می آموزد مواظب باش که به خاطر بدست آوردن دنیا و طلب غیر علم و ادب؛ دچار کسالت نشوی و اگر در امر دنیا شکست خوردی زینهار که در امر آخرت مغلوب نشوی.
و بدان که اگر طلب علم از تو فوت شود در امر آخرت شکست خورده ای و در روزها و شبها و ساعتهایت بهره ای بگذار برای طلب علم برای اینکه عمر گرانمایه را هیچ چیز چون ترک علم ضایع نمی کند.
«یا بنی ان الله یحیی القلوب بنور الحکمه ی کما یحیی الارض بوابل السماء»( 17)
لقمان حکیم می گوید:فرزندم! خداوند دلهای آدمیان را با نور علم زنده کند آنسان که زمین های مرده را با بارانهای پربرکت آسمان زنده می کند . آری، سرزمین دل انسان همچون باغستانی است که انواع نهالها و بذرهای گلها و گیاهان و درختان برومند در آن پاشیده شده است که اگر به موقع آبیاری شود محیطی پرطراوات و پرثمر بوجود خواهد آمد؛ تنها وسیله آبیاری این سرزمین قطرات زنده کننده باران علم و دانش است و به همین دلیل دلهای بی علم و دانش دلهایی است مرده و بی فروغ وبی ثمر، همیشه و در هر حال جان خود را با دانش زنده نگه دار.حال برمی گردیم به سراغ قرآن کریم.
در قرآن کریم سوره ای داریم به نام لقمان که سی و یکمین سوره ی قرآن است که 34 آیه دارد آشنایی با این سوره آشنایی با لقمان است و و در نتیجه آشنایی با سلمان چرا که در روایات سلمان همانند لقمان مثال زده شده است در آیه 12 این سوره بیان شده که ما به لقمان حکمت دادیم به سلمان نیز حکمت داده شد. «و لقد آتینا لقمان الحکمه » (لقمان/12)ولی حال ببینیم حکمت چیست در لسان قرآن در آیه 269 سوره بقره حکمت خیر کثیر معرفی شده. «یوتی الحکمه من یشاء و من یوت الحکمه فقد اوتی خیر کثیرا و ما یذکر الا اولی الالباب»(بقره/269) یعنی به سلمان هم خیر کثیر داده شده حال باز ببینیم خیر کثیر در قرآن به چه معنی است؟ خیر کثیر در قرآن کوثر معرفی شده پس وقتی که می گوییم به سلمان خیر کثیر داده شده طبق نظر همه ی مفسرین یکی از معانی کوثر وجود نازنین حضرت فاطمه زهرا(س) است یعنی به حضرت سلمان فاطمه داده شد یعنی اینکه چون سلمان محرم شد به اهل بیت عصمت و طهارت و از اهل بیت قرار گرفت توانست در خانه حضرت فاطمه(س) رفت و آمد کند که در مهج الدعوات آمده که روزی امیر المومنین به سلمان فرمودند: یا سلمان ائتت منزل فاطمه بنت رسول ا...(ص) فانها الیک مشتاقه ترید ان تتحک بتحفه قد اتحفت بها من الجنه .... و فیه تعلیم فاطمه(ص) لسلمان دعاء النور(18).
روزی حضرت علی (علیه السلام) به سلمان فرمودند: سلمان به منزل فاطمه (س) برو چرا که فاطمه(س) مشتاق دیدار توست و فرموده است که سلمان را بگویید که نزد ما بیاید و ما مشتاق دیدار او هستیم و به فاطمه (س) بگو که به تو تحفه ای از تحفه های بهشتی که نزد وی است بدهد سلمان می گوید خدمت حضرت فاطمه(س) رفتم و به او مطلب را بیان کردم حضرت به من دعای نور را تعلیم دادند.

 

منبع: راسخون
--------------------------
پي نوشت:

7. الخصال، ص 253، ج1
8. الاختصاص، ص 221
9. الاختصاص، ص 341
10. سفینه البحار، ج 2، ص 707
11. امالی شیخ طوسی، ص 133
12. اصول کافی، ج 1، ص 401، ح 2
13. سفینه البحار ، ج 2، ص 107
14. سفینه البحار ، ج 4 ، ص 31
15. تفسیر قمی، ج 2، ص 98
16. لقمان(31)، آیه 13
17. تفسیر قمی، ج 2، ص 162
18. سفینه البحار، ج 2، ص 707

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.