رفتن به محتوای اصلی
على اصغر قربانى

پيش از بعثت پیامبر اکرم صلوات الله علیه - 1

تاریخ انتشار:
آخرين و مهم ترين نكته اين است كه هر جا موضوع حفظ حرمت و حقوق انسان ها و ايجاد الفت و همدلي آنها مطرح بود و هر جا زمينه دفاع از اصول انساني فراهم مي شد، پيامبر رحمت در آنجا حضور داشت.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم

درخشش در آيينه بُحيرا
ترمذي از قول ابوموسي روايت كرده است: «ابوطالب به همراه پيامبر و عده اي از سران قريش به قصد سفر تجاري از مكه به سوي شام رهسپار شد. در ميان راه، نزديك صومعه اي منزل كردند. راهب مسيحي در سفرهاي پيش به آنها اعتنايي نمي كرد، نزد آنان آمد و در ميان ايشان به جست وجو پرداخت (گويا گم شده اي دارد) تا اينكه دست رسول خدا صلي الله عليه و آله را گرفت و گفت: اين سرور جهانيان است. اين فرستاده پروردگار جهانيان است. خدا او را برمي انگيزد تا مايه رحمت براي جهانيان باشد.
بزرگان قريش (با شگفتي) از وي پرسيدند: اين را از كجا دانستي؟ گفت: از بالاي بلندي كه سرازير شديد، هيچ درخت و سنگي نبود مگر اينكه سر تعظيم در مقابلش فرود مي آورد و در پيش پايش به خاك مي افتاد و اين فرو افتادگي تنها در مقابل پيغمبران است و بس.
(نشانه دوم اينكه) او را با مُهر پيامبري كه در پشتش و به اندازه سيبي است، شناختم. سپس وارد صومعه شد و غذايي براي آنان تهيه كرد. وقتي غذا آماده شد، آن حضرت مشغول نگهباني و چراي شتران بود. راهب گفت: در پي او فرستيد تا بيايد. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله آمد، در حالي كه تكه ابري بر او سايه افكنده بود. وقتي آن گوهر هستي نزد همراهان آمد، همگي در سايه درختي نشسته بودند. به محض اينكه حضرت كنار درخت و زير آفتاب نشست، سايه درخت بر بالاي سر آن بزرگوار قرار گرفت (و ديگران زير آفتاب ماندند). راهب به همراهان ايشان گفت: بنگريد كه چگونه سايه درخت بر سر ايشان افتاد؟
ابوموسي مي گويد: راهب بر بالاي سر همراهان حضرت ايستاده بود و سوگندشان مي داد كه مبادا وي را به روم بريد كه جانش در خطر است؛ چون از طريق اوصاف، او را مي شناسند. در اين هنگام، هفت سوار رومي از راه رسيدند. راهب به استقبال آنان شتافت و گفت: چه خبر؟ چه پيش آمده است؟ گفتند: شنيده ايم در مكه پيامبري ظهور كرده است. روميان در تعقيب او تمام راه هاي منتهي به شهر را جست وجو كرده اند تا اينكه خبردار شديم به اين سو آمده است. بحيرا گفت: آنان كه در دنباله شما هستند، چه مي انديشند؟ و اضافه كرد: آيا شما مي توانيد مانع تحقق آن چيزي شويد كه خواست (حتمي) خدا به آن تعلق گرفته است؟ هم كيشانش گفتند: نه. 
ـ راوي مي گويد: همه آن روميان با حضرت رسول بيعت كردند».[1]
در اين روايت به نكته هاي زير مي توان اشاره كرد: 
1. در اين روايت، چهار معجزه و نشانه نبوت براي رسول خدا صلي الله عليه و آله بيان شده است:
الف) تواضع و سجده درختان و سنگ ها پيش پاي ايشان؛ 
ب) مهر نبوت كه بين شانه هاي ايشان قرار داشت؛ 
ج) قرار گرفتن سايه ابر بر بالاي سر ايشان؛
د) سايه درخت كه از بالاي سر ديگران كنار رفت و بر سر ايشان قرار گرفت.
2. متن روايت نشان مي دهد قريش به نشانه اول و دوم آگاهي نداشتند و از ديدشان پوشيده مانده بود. به معجزه سوم و چهارم نيز توجه نداشتند يا ديدن اين گونه موارد از جانب پيامبر برايشان عادي بود.
دليل ناآگاهي آنان از رسالت حضرت اين است كه وقتي بحيرا اعلام كرد او رسول خداست، آنها با شگفتي پرسيدند: اين را از كجا دانستي؟ اين مطلب نشان مي دهد كه بحيرا شخصيت علمي و معنوي فوق العاده و مقام والايي در درگاه خدا داشته كه توانسته است به چنين رازي پي ببرد.
همراهان حضرت، نسبت به دو معجزه ديگر نيز بي توجه بودند و شايد سر زدن اين معجزه ها از سوي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله برايشان عادي بوده است و پيش از اين نيز شبيه آن را ديده بودند. اين سخن راهب كه: «بنگريد سايه درخت بر سر ايشان قرار گرفت»، نشانه بي توجهي قريشيان به اين مطلب است.
3. در اين روايت و روايت هاي مشابه، به زمان دقيق ماجرا و سن حضرت محمد صلي الله عليه و آله اشاره نشده است، ولي شواهد نشان مي دهد كه اين واقعه مربوط به آغاز جواني حضرت بوده است.
4. همان گونه كه از داستان برمي آيد، نخست، راهب مسيحي دو نشانه از نشانه هاي نبوت را كه به خاك افتادن موجودات و مهر نبوت بود، ديد. سپس به پيامبر ايمان آورد و عقيده خود را درباره آن حضرت ابراز كرد و با صداي بلند گفت: او فرستاده پروردگار به سوي جهانيان است.
نصب حجرالاسود
بنابر روايت ابن سعد در طبقات، قريش تصميم گرفتند كعبه را ويران كنند و از نو بسازند. پس از تخريب، كعبه را به تعداد قبايل تقسيم و سهم هر قبيله اي را با قرعه معين كردند. ديوار خانه كعبه را تا محل نصب حجرالاسود بالا آوردند، ولي بر سر اينكه كدام قبيله حجرالاسود را در جاي خود بنهد، با يكديگر اختلاف پيدا كردند.
در سيره ابن هشام[2] نيز آمده قبيله بني عبدالدار ظرفي پر از خون آوردند و به رسم عرب دست هاي خود را به نشانه پيمان خون (سرآمدترين پيمان عرب جاهلي) در آن ظرف كردند و پيمان بستند تا آخرين نفس و آخرين نفر از كيان تبار خود دفاع كنند. سرانجام با مشورت به اين نتيجه رسيدند كه اولين كسي كه از در مسجدالحرام وارد شود، بين آنان داوري كند و سخنش حجت باشد.
در اين هنگام، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله از در وارد شد. همگان گفتند او امين است و ما داوري اش را مي پذيريم. سپس ماجرا را به عرض آن حضرت رساندند. رسول خدا صلي الله عليه و آله عبايش (يا پارچه سفيدي) را پهن كرد و حجرالاسود را درون آن گذاشت و فرمود: نماينده هاي چهار قبيله چهار گوشه آن را بگيرند و بلند كنند. سپس حضرت با دست خويش حجرالاسود را در جايش نصب كرد. رسول خدا صلي الله عليه و آله با اين كار نه تنها از جنگي خانمان سوز جلوگيري كرد، بلكه زمينه الفت را ميان قبايل فراهم آورد.[3]
از اين داستان، سه نكته ارزشمند برداشت مي شود:
1. نخست آنكه قريش تصميم مي گيرند اولين كسي كه وارد مي شود، حكم ميان آنان باشد. اولين كسي هم كه پس از اين تصميم وارد مي شود، وجود مقدس محمد امين است. اين ماجرا نمي تواند يك امر تصادفي باشد، بلكه به روشني، دست غيب الهي در پشت اين ماجرا ديده مي شود.
2. نكته ديگر ابتكار حضرت براي حل مشكل است، در حالي كه اين كار به فكر هيچ كس نرسيده بود. به گفته ابن هشام، قريش پنج روز تمام به گفت وگو و مشورت پرداختند، ولي راه حلي نيافتند.
3. آخرين و مهم ترين نكته اين است كه هر جا موضوع حفظ حرمت و حقوق انسان ها و ايجاد الفت و همدلي آنها مطرح بود و هر جا زمينه دفاع از اصول انساني فراهم مي شد، پيامبر رحمت در آنجا حضور داشت. ماجراي نصب حجرالاسود كه مي توانست به يك نزاع ميان قبيله هاي عرب جاهلي بيانجامد، با تدبير برخاسته از كمك الهي و اصول انساني پيامبر اسلام، زمينه ساز الفت و همدلي شد و به راستي كه بايد سرود:
محمد كه ازل تا ابد هر چه هست
به آرايش نام او نقش بست
ضمان دار عالم سيه تا سپيد
شفاعت گر روز بيم و اميد
چراغي كه تا او نيفروخت نور
ز چشم جهان روشني دور بود[4]

 

منبع: گذرى بر سيره پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله در منابع اهل سنت / على اصغر قربانى؛ [براى] مركز پژوهش هاى اسلامى صدا و سيما
-----------------------------
پی نوشت:
[1]  صحيح ترمذى، ج 5، باب 3، ح 550؛ المناقب، ح 3620.
[2] سيره ابن هشام، ج 2، ص 209.
[3]  طبقات الكبرى، ج1، ص146؛ سيره حلبى، ج1، ص144؛ تاريخ طبرى، ج2، ص289؛ كامل ابن اثير، ج 2، ص 45.
[4] ديوان نظامى گنجوى، شرف نامه، تهران، انتشارات امير كبير، ص 844.

دیدگاه‌ها

مینایی حسن 10:57 - 1396/09/14

بسیار عالی بود اگر ممکن است لینک و یا مطالب مرتب را و سخنرانی های مناسب ایام را بیشتر در مناسبات قرار دهید. سخنرانی های مرتبط از استاد میر باقری، ماندگاری،پناهیان، وبزرگان دیگر

افزودن دیدگاه جدید

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.