از اجرای برنامه های تلویزیونی در اوگاندا تا تشرف یک کره ای به تشیع
به گزارش بلاغ به نقل از حوزه، حجت الاسلام محمد حسین ضیایی نیا، حافظ کل قرآن کریم، متولد شیراز، زبان دان انگلیسی و یکی از مبلغان فعال در عرصه بین الملل، در گفتگویی بخشی از فعالیت های خود را در عرصه تبلیغ در خارج از کشور را تشریح کرد.
حجت الاسلام ضیایی نیا افزود: به دلیل علاقه ای که به زبان های خارجی داشتم، زبان انگلیسی عمومی را از دوره جوانی شروع کردم، چند سالی از حضورم در حوزه نگذشته بود، روزی یکی از اساتید، برای بیان مباحث اخلاقی به مدرسه علمیه ما آمد و متوجه شدم این استاد اخلاقی از مبلغان موفق در عرصه بین الملل است؛ لذا جرقه و بارقه امیدی برای من شد تا زبان انگلیسی را به صورت جدی و آن هم برای حضور در سطح بین الملل دنبال کنم.
مدتی زبان انگلیسی فاصله گرفته بودم، تا اینکه در سال 90 ، اطلاعیه جامعه المرتضی(ع) را دیدم، بنابراین بعد از گذراندن دو آزمون سخت کتبی و شفاهی وارد اولین مرکز تربیت مبلغ و آموزش زبان بین المللی جامعه المرتضی(ع) شدم؛ در زمان گذراندن دوره های آموزشی این مرکز که 2سال و نیم(5 ترم) است، برای اولین بار به دوره تمهیدی و آمادگی تبلیغی در سطح بین الملل، به اوگاندا در آفریقا اعزام شدم و آن سفر مقدمه ای برای سفرهای بعدی به این کشور آفریقایی بود.
حضور دراوگاندا
اولین اعزام من در اواخر سال 91 بعد از ترم چهارم حضورم در جامعه المرتضی (ع) بود، اوگاندا مردمان منعطف، مسلمان و مذهبی داشته؛ از ظرفیت تبلیغی مناسبی برخوردار است. در این سفر کار تبلیغی من بیشتر با جوانان مدرسه ای برای آمادگی بیشتر در سفرهای بعدی بود.
در سفر به اوگاندا چند برنامه زنده و برنامه ضبط شده تلویزیونی در شبکه دولتی این کشور همراه با برنامه های رادیویی و حضور در مساجد و مدارس اجرا کردم که راضی کننده و موفقیت آمیز بود.
بعد از اتمام دوره آموزش زبان در جامعه المرتضی(ع)، برای بار دوم جهت تبلیغ به اوگاندا رفتم. این سفر بر خلاف سفر اول، با مخاطراتی برای یکی از همراهانم که از گروه تواشیح بود، همراه شد، او هنگام گذر از خیابانی، مشغول عکس گرفتن بود، پلیس که این صحنه را دید جلوی او را گرفت و اگر مداخله دوستان نبود، شاهد دستگیری او از سوی پلیس می شدیم؛ زیرا آنجای که دوستم عکاسی می کرد، سفارت انگلیس بود و پلیس تصور کرده بود رفیق من در حال جاسوسی است.
این نوع اتفاقات بسیار ساده و پیش پا افتاده نشان می دهد، مردم کشورهای دیگر چه قدر نسبت به غریبه ها حساس بوده و چه اندازه فعالیت خارجی ها را زیر ذره بین می گیرند، بنابراین ممکن است با کوچک ترین مسئله ای نیز به شدت برخورد کنند.
مباحث مطرح شده در ایام محرم
در ایام محرم در مسجد منبر می رفتم، در منبرهای خودم مباحثی از اسلام، امام حسین(ع) و طریقه شهادت ایشان را بیان می کردم، در این زمان مردم مسلمان اوگاندا تحت تاثیر زندگی امام حسین(ع) قرار گرفته و بعد از منبر از مردم می خواستم تا چنانچه کسی سئوالی دارد مطرح کند، جوان مشتاقی را که نور در چشمان او حلقه زده بود،بعد از منبر به طرفم آمد و از آنچه در قلب او تجلی کرد، به من گفت؛ حاج آقا اجازه می دهید قرآن بخوانم، آیاتی از قرآن کریم را خواند، بعد فهمیدم چندین جزء از قرآن را حفظ کرده و از خانوده تحصیل کرده است و از اقلیت های مذهبی بود.
شیعه شدن جوان سنّی
در اوگاندا مرکزی اسلامی وجود داشت و من چون از رغبت و انگیزه او مطلع شدم، به این جوان کمک کردم تا به آن مرکز برود؛ در آنجا با صحبت هایی که با او شد، مذهب شیعه را انتخاب کرد و در همان مکان هم ادامه تحصیل داد.
کره جنوبی مقصد بعدی اعزام
بعد از اوگاندا شرایطی ایجاد شد تا به کره جنوبی سفر کنیم، کره از جمله کشورهای 72 ملت است که150 هزار مسلمان دارد و اکثر آنها فقط به طور اسمی مسلمان هستند، از این تعداد بین 4 تا 5 هزار نفر شیعه هستند.
برای آشنایی با محیط کره قبل از سفرم در ایران گشتم تا ببینم طلبه ای از آن کشور در جامعه المصطفی(ص) مشغول به تحصیل هست یا نه کسی را پیدا نکردم تا این که بعد از مدتی متوجه شدم در مشهد یک کره ای دو رگه که آمریکایی - کره ای بود، حضور دارد.
چرا کره جنوبی
در سال 1392 چند طلبه در تهران، به خاطر علاقه ایکه به زبان کره جنوبی داشتند، اقدام به آموزش زبان کره ای در دانشگاهی در تهران کردند، ولی چون هزینه آن زیاد بود، نتوانستند ادامه دهند، ولی چون شنیده بودند در قم موسسه جامعه المرتضی(ع) از طلاب زبان دان حمایت می کند، لذا با رئیس موسسه تماس هایی می گیرند، در نهایت مورد قبول رئیس موسسه قرار می گیرد و آنها هم ادامه تحصیل می دهند. این سه نفر بعد از اتمام دوره، برای آموزش بهتر سفری به کره جنوبی داشته و در مرکزی به نام "تبادل فرهنگ اسلامی" مدتی مستقر شده و اقدام به فضا سازی محدود و ارتباط گیری با جوانان می کنند.
شیعه شدن یک جوان
در سال 1393 با فراهم شدن چنین فضایی، وارد کره شدم و ثمرات خوبی هم داشت. در آنجا با جوان13 ساله کره ای آَشنا شدم که والدین او تحمیل کرده و از مسیحیان قدیمی در شهر«دائی جون» بودند.
در یکی از جلسات علمی با این جوان آشنا شدم و از علاقه وی به اسلام پرسیدم؛ به من گفت درکتاب تاریخی دوران ابتدایی، صفحه ای اختصاص به دین اسلام داشت، من آن بخش را با علاقه خاصی خواندم، تا جایی که به مبانی اسلام علاقه مند لذا نزد عالم دینی در همان شهر رفتم و از علاقه خود به مسلمان شدن گفتم، ولی او گفت مسلمان شدن تو، به اجازه والدین نیاز دارد، به هر حال قبول نکرد.
نهایت اینکه این جوان کره ای از طریق شبکه های مجازی با جوان دیگر که تازگی ها به وسیله مرکز اسلامی درکره مسلمان شده و در فضای مجازی به تبلیغ شیعه و اسلام می پرداخت، آشنا شد و از طریق هم وطن خود، اسلام را پذیرفت و به جمع دوستداران اهل بیت(ع) پیوست.
افزودن دیدگاه جدید