رفتن به محتوای اصلی

مفهوم بصيرت(2)

تاریخ انتشار:
يكي از جاهايي كه انسان از راه دين فريب مي خورد، مقدس بازي، حقه بازي، كلك هاي شرعي و سوء استفاده از قرآن و حديث است. انسان بايد دين را درست بشناسد و بداند حلال و حرام چيست. بداند كدام غيبت جايز است و كدام غيبت حرام است.
روز بصیرت

مؤلفه هاي بصيرت 


همه اين  مقدمات را عرض كردم براي اين كه به اين جا برسيم كه تكليف كسي كه موقعيتي7 در اجتماع دارد سنگين تر از ديگران است و بايد بصيرتش هم بيشتر از ديگران باشد تا بتواند ديگران را راهنمايي كند. اكنون اين پرسش مطرح مي شود كه چه كنيم بصيرت ما افزايش بيابد؟ بهتر است تحليل كنيم كه بصيرت چيست و از چند عنصر تشكيل مي شود و بعد ببينيم كدام يك از اين عناصر در اختيار ماست تا بكوشيم آن را تقويت كنيم. 


مطلب را به عنوان يك بحث پيشنهادي خدمت شما عزيزان و نخبگان مطرح مي كنم تا روي آن فكر كنيد و از ديگران هم بپرسيد، شايد نكته هاي تكميلي به آن اضافه شود. حيف است با اين همه تأكيد مقام معظم رهبري بر روي بصيرت، دنبال نكنيم كه ببينيم اين بصيرت چيست و چگونه بايد آن را پيدا كرد. 


بصيرت حداقل سه مؤلفه و سه عنصر دارد و مي توان گفت مثلثي است كه از سه ضلع تشكيل مي شود. اولين عنصر، امري خدادادي است؛ هوش و فراست خاص است. هم تجربه نشان مي دهد و هم در روايات هست كه خداوند به بعضي  افراد فراست مخصوصي داده است. امروزه در روان شناسي مي گويند هوش، انواعي دارد؛ هوش هيجاني، هوش اجتماعي، هوش ارتباطي، هوش علمي و.... ممكن است كسي از جهتي باهوش باشد، ولي از جهت ديگر بهره اي از هوش نداشته باشد. بصيرت، هوش اجتماعي مي خواهد. مسائل اجتماعي درك خاصي را مي طلبد. شايد شما هم افراد متعددي را ديده باشيد كه هوش درسي شان خوب است، يعني درس را خوب مي فهمند و شايد بيش  از ديگران پيشرفت علمي مي كنند، اما در درك بعضي از مسائل خيلي ضعيف اند و يك نوع سادگي مخصوص در برخي از مسايل دارند. اين سادگي انواعي دارد. استادي را مي شناختم كه خودش به من مي گفت وقتي براي خريد سيب زميني مي روم، كلاه سرم مي رود! با اينكه در درس خيلي قوي بود، اما مي گفت درك معاشرت با مردم را ندارم و زود گول مي خورم. در بين اشخاص ديگر،  در لباس هاي مختلف كساني  را ديده ايد كه امتياز هاي خوبي دارند؛ انسان هاي ملا و درس خوانده اي هستند، اما گاهي در درك مسائل اجتماعي خيلي ضعيف اند. يكي از نشانه هاي اين ضعف، اعتماد فوق العاده آن ها به بعضي اشخاص، مخصوصا خويشاوندان و برخي بستگانشان است. شايد شنيده يا ديده باشيد كه كساني امتيازات بسياري دارند، اما پسرشان مي تواند آن ها را به راست و چپ بچرخاند. دشمنان هم اول در پسر نفوذ مي كنند و او را به جان پدر مي اندازند. اين فرد هيچ غرض و سوء نيتي در اين كار ندارد، اما تحت تأثير فكر پسر يا داماد يا خويشاوندانش است. 
اين عنصر يك هوش خدادادي است؛ اتقوا فراسة المومن فانه ينظر بنورالله.8 استعدادها مختلف است و خدا افراد را مختلف آفريده است. بعضي ها از اين جهت ضعيف اند؛ مثل برخي افراد  كه قدرت جسمي شان ضعيف است. اين هم گونه اي از نقص است مثل كسي كه از اول بچگي چشمش كم  سو است يا گوشش سنگين است. 


شناخت؛ اولين شرط بصيرت 


دو عنصر ديگر كسبي است. اگر انسان آن درون مايه خدادادي  را داشت بايد دو كار انجام دهد تا بصيرت9 پيدا كند. يكي اين كه بر اطلاعات ديني اش بيافزايد و بكوشد دين شناس تر باشد؛ چون يكي از لوازم بصيرت اين است كه انسان فريب نخورد و يكي از راه هاي فريب اين است كه حكم ديني را براي انسان مشتبه كنند. بگويند وظيفه شرعي اين است؛ آيه قرآن اين را مي گويد، حديث اين را مي گويد. از اين سخنان نشنيده ايد؟! آن كساني كه به روي علي شمشير كشيدند به قرآن استناد مي كردند و مي گفتند: "إنِ الحُكْمُ الا لِلّه؛10 تو كافر شدي چون برخلاف قرآن عمل كردي. " يكي از شيوه ها اين است كه انسان را از راه قرآن و حديث و امثال آن فريب دهند، و كسي كه معرفتش نسبت به قرآن و حديث كم است و نسبت به احكام اسلام اطلاع كافي ندارد، فريب مي خورد. 
معاويه در اواخر عمر به حجاز آمد و مدتي در مكه و مدينه ماند. مي خواست براي ولايت عهدي يزيد زمينه سازي كند. كار سياست مداران همين است كه از چند سال قبل به زمينه سازي براي انتخابات بعدي مي پردازند. او با شخصيت هاي معروف مدينه ملاقات هايي داشت و البته هر كسي را از راهي فريب مي داد. براي يكي هدايا مي برد؛ نزد يكي اظهار تقوا مي كرد و يكي را مدح و ستايش مي نمود. روي هر كدام به گونه اي كار مي كرد تا ذهنش را براي پذيرفتن ولايت عهدي يزيد آماده كند. با امام حسين صلوات الله عليه نيز ملاقاتي داشت و بالاخره بعد از مقدماتي كه به عقلش مي رسيد تا ذهن ايشان را براي پذيرش آماده كند، گفت: من قصدم اين است كه بعد از من يزيد مسئوليت من را بپذيرد و به اسلام خدمت كند. حضرت نگاهي كردند و گفتند: اين پسر سگ باز فاسق شارب الخمر را مي گويي!؟ 

او اين همه زمينه چيني كرده بود كه بگويد يزيد براي خلافت شايستگي دارد، حضرت كاسه و كوزه اش را به هم زدند و گفتند: اين شارب الخمر سگ باز را مي خواهي خليفه مسلمين كني؟ معاويه كه ديد قافيه را باخته است گفت: آقا! يزيد درباره شما اين طور حرف نمي زند. مي دانيد يعني چه؟ معاويه به امام حسين مي گويد: غيبت نكن! غيبت مسلمان حرام است. او از شما بهتر است. تو داري غيبت مي كني اما او اين طور نمي گويد؛ غيبت شما را نمي كند. 
مي گفتند معاويه داهيه عرب بود. ببينيد براي امام حسين چه قدر پيچيده حرف مي زد. 


غيبت واجب 


 اين فريب دادن از راه دين است. حالا اگر يك انسان عادي بود امكان داشت در مقابل اين منطق معاويه كم بياورد و بگويد استغفر الله؛ اشتباه كردم، غيبت كردم. اما امام اين غيبت را واجب مي داند. بي درنگ پاسخ معاويه را مي دهد تا دهانش را ببندد و ديگر از اين كثافت ها نخورد. اين بصيرت است؛ اين كه انسان بفهمد هر جا چه بايد بگويد؛ چه بايد بكند و چگونه بايد برخورد كند. اين جا اين غيبت، غيبت واجب است، اگر نگويي گناه كرده اي. مگر گفتن هر سخني پشت سر هر كسي غيبت حرام است؟ ما حتي در رساله هاي عمليه مان  غيبت واجب داريم. كسي با شما مشورت مي كند كه فلاني به خواستگاري دخترم آمده و شما مي دانيد كه او مرد فاسق معتاد مشروب خوار بي ديني است. بايد به او بگويي يا نه؟ اين غيبت واجب است. 

كسي مي خواهد اختيار يك ملت را به دست بگيرد، شما احتياط كنيد و بگوييد من چه عرض كنم؛ از ديگري بپرسيد. از ديگري بپرسيد يعني چه؟ مقام مشورت است، بايد بگويي؛ اگر نگويي گناه كرده اي. مقدس بازي در مي آورد و مي گويد "آقا غيبت نكنيد! من در عمرم از هيچ كس بدگويي نكرده ام. " بسيار بي جا كرده ايد. مگر ممكن است مؤمن از كسي بدگويي نكند؟ منافق است كه مي خواهد همه را داشته باشد. مؤمن بايد قاطع باشد. بايد موضع اسلامي داشته باشد؛ حامي دين باشد. بايد كسي را كه بر ضد دين اقدام مي كند رسوا كرد. نمي شود من مقدس بازي در بياورم و بگويم خوشم نمي آيد درباره كسي حرف بزنم! ببين پيغمبر اكرم، ائمه اطهار، اميرالمؤمنين، امام حسن، امام حسين و ساير ائمه صلوات الله عليهم اجمعين درباره ديگران  چگونه رفتار مي كردند. اگر اين جا يك آدم مقدس مآبي جاي امام حسين بود چه مي گفت؟ مي گفت: حالا من يك تأملي روي ايشان دارم، يا فكرش را بكنم ببينم چه طور مي شود. اين جا جايي است كه بايد طرف را رسوا كرد. 


يكي از جاهايي كه انسان از راه دين فريب مي خورد، مقدس بازي، حقه بازي، كلك هاي شرعي و سوء استفاده از قرآن و حديث است. انسان بايد دين را درست بشناسد و بداند حلال و حرام چيست. بداند كدام غيبت جايز است و كدام غيبت حرام است. مسايل ديگر را هم بشناسد. وقتي معرفت انسان نسبت به دين ضعيف باشد، فريب مي خورد. براي داشتن بصيرت بايد دين را خوب بشناسيم و به همان اصول دين و فروع ديني كه در مكتب خانه يا مدرسه يا خانه خوانده ايم، اكتفا نكنيم. بايد شناختمان نسبت به دين افزايش پيدا كند؛ مطالعات ديني مان بيشتر باشد و عميق تر فكر كنيم. اگر در مسأله  اي ابهام داريم اين قدر آن را دنبال كنيم و بپرسيم تا خوب برايمان حل بشود. 


اين حلال و حرام به مسائل فقهي برمي گردد. يعني انسان فقه را بهتر ياد بگيرد، ولي فقط دانستن احكام كلي براي تشخيص مصاديق كافي نيست. بايد بصيرتمان را نسبت به شناخت مصاديق هم تقويت كنيم. براي اين كار يكي از بهترين راه ها بررسي مسائل تاريخي، به خصوص تاريخ صدر اسلام است؛ همين كه مقام معظم رهبري در تفسير بصيرت روي آن تأكيد كردند و فرمودند: عبرت گرفتن از جريانات تاريخي و اجتماعي. ما بايد ببينيم رخدادهاي صدر اسلام چه بود و چرا اين  چنين شد. بسياري از اين حوادث بعد از گذشت 1400 سال هنوز معماست. مگر مي شود آدميزاد اين گونه بشود؟! چگونه مي شود مسلمان هايي كه در ركاب پيغمبر در جنگ ها حاضر مي شدند، نوه  پيامبر را، آن هم حسين را، گلي كه هر دشمني مي ديد عاشقش مي شد، اين گونه به شهادت برسانند؟! نگذارند در كنار نهر يك جرعه آب بنوشد! اگر اين ها را درست تحليل كرده بوديم، مي فهميديم كه كسي كه چندين سال در كشور مسئوليت داشته، 

از دست خود امام براي مسئوليت هايي حكم گرفته، مدت ها از لباس و موقعيتش استفاده كرده، چه طور ممكن است براي اين كه نظام اسلامي را از بين ببرد، با اسرائيل همكاري كند! اگر تاريخ را درست بررسي مي كرديم مي فهميديم آدميزاد چه موجود عجيب و قابل تغييري است، آن وقت تعجب نمي كرديم و به آساني نمي گفتيم كه اين هم بالاخره چنين است و چنان است. موقعيتش اين است به او رأي بدهيم! 
اين شناخت و عبرت گرفتن از قضاياي تاريخي است. ما سالي چند بار روضه سيدالشهدا را مي شنويم؟ آيا هيچ فكر كرده ايم چرا كوفيان اين چنين شدند؟ اين شمري كه به كربلا آمد و فرماندهي سپاه را مي خواست، كسي بود كه در جنگ صفين در ركاب علي عليه السلام مي جنگيد. از ياران علي بود. يكي از سركرده هاي لشگر علي در جنگ صفين بود. او چه طور توانست سر سيدالشهدا را ببرد؟ بالاخره به اين نتيجه مي رسيم كه اگر آدميزاد در مسير غلطي افتاد، آرام آرام چنان پيش مي رود كه ديگر هيچ حدي ندارد. اگر زاويه باز كرد و از راه حق منحرف شد؛ مسامحه كرد و گفت حالا اين چيزي نيست، اين زاويه به جايي مي رسد كه آن خط اصلي را كه از آن جدا شده فراموش مي كند. يادش مي رود اسلام و انقلاب چه بود. مي گويد من به رياست برسم، هرچه مي خواهد بشود. 


حب دنيا؛ مانع بصيرت 


 يك سؤال: بنده و جناب عالي تافته جدابافته اي هستيم؟ معصوم هستيم؟ ما اين اشتباهات را نمي كنيم؟ بنده كه بعد از گرفتن نزديك به هشتاد سال عمر از خدا چنين اطميناني ندارم. بيش از شصت سال است كه با كتاب و سنت ارتباط دارم، درس طلبگي مي خوانم، اما از خودم چنين اطميناني ندارم. اگر ما بخواهيم به اين مشكل مبتلا نشويم، نيازمند بصيرتيم. اين بصيرت هم كسبي است. اصل آن افزايش تقوا و آفتش حب دنياست؛ حب الدنيا رأس كل خطيئة.11 وقتي ته دل انسان عشق به اسكناس بود، شب كه مي خوابد فكر مي كند چه كار كنم كه يك صفر كنار ارقام حسابم بياورم، صبح كه بلند مي شود فكر مي  كند كدام معامله را بكنم؟ كدام جنس را بخرم؟ كدام ارز را؟ كدام زمين را؟ بعضي ها كه در مسير جنسي در راه هاي غلطي مي افتند، ممكن است در ظاهر هم هيچ نمودي نداشته باشد، اما دلبستگي به يك مسائلي دارند كه به دنبال يك بهانه شرعي مي گردند كه بتوانند خودشان را ارضا كنند. پير شده، ولي دلش جاي ديگري است. مي خواهد يك منشي از يك سنخ خاصي داشته باشد. يكي هم عشق به رياست دارد كه براي انسان جنون مي آورد؛ دوست دارد ديگري به او بگويد: چشم. شما ديده ايد بعضي كساني كه به مواد مخدر مبتلا مي شوند كارشان به چه جنون هايي مي كشد. در بعضي فيلم هاي تلويزيوني نشان مي دهند كه در اثر استفاده از مواد مخدر يا قرص هاي روان گردان و امثال آن  كارشان به جايي مي رسد كه به پست ترين و زشت ترين كارها تن مي دهند؛ كارهايي كه نمي شود اسمش را آورد. آدميزاد چنين موجودي است. 

وقتي در راه استفاده از مواد مخدر افتاد و لذتي آني برايش پيدا شد، روز به روز بيشتر و بيشتر آن چنان وابسته مي شود كه كارش به جنون مي كشد؛ البته خود معتاد اين را جنون نمي داند. مي گويد كيف مي كنم. من و شما كه از بيرون مي بينيم مي فهميم اين جنون است. اسم همه اين ها حب دنياست؛ البته مراتب دارد. همه يك باره اين طور نمي شوند. آن معتادي كه به اين حد رسيده هفت، هشت سال آرام آرام مصرف مواد مخدر را زياد كرده تا به اين جا رسيده است. ما اگر بخواهيم در اين دام ها نيفتيم بايد از اول حواسمان جمع باشد؛ حب دنيا را تقويت نكنيم؛ حب مال را تضعيف كنيم؛ زندگي مان را از آن حدي كه مي توانيم ساده تر بگيريم، نه اين كه هر روز برويم اجناس اقساطي بخريم و مدام زر و زيور خانه مان را بيشتر كنيم و قرض بالا بياوريم؛ از همان هم كه مي توانيم كمي كمتر استفاده كنيم؛ مراقب راه هاي درآمدمان باشيم؛ مقيد باشيم وجوهات آن را دقيقا پرداخت كنيم؛ كمك به همسايه، والدين و ارحام را فراموش نكنيم تا حب مال طغيان نكند؛ لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ؛12 اگر مي خواهيد عاشق دنيا نشويد سعي كنيد از آن چيزهايي كه دوست داريد انفاق كنيد. همه اين ها براي اين است كه دلبستگي پيدا نشود. وقتي چيزي را دوست داريد بگوييد آن را در راه خدا مي دهم. 


خودسازي؛ چاره حب دنيا 


 به طور كلي علاج اين مشكل اين است  كه انسان مقيد باشد؛ احكام خدا را شوخي نگيرد؛ نگويد امروز اين كار عيبي ندارد، فردا توبه مي كنم. اين دام شيطان است و انسان را به جاهايي مي كشاند كه بعضي كسان رسيدند. هشتاد سالش است، اگر خودش و هفت پشتش از دارايي  هايشان بخورند تمام نمي شود، اما باز هم به فكر اين است كه يك روز ديگر روي صندلي بنشيند يا مال ديگري بر اموالش افزوده شود، چرا؟ عشق است ديگر. عشق به دنيا به جنون مي كشد؛ لا يَقُومُونَ إلا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ13 آن هايي كه چشم بينا دارند و خودشان مبتلا نشده اند مي گويند چرا اين در زندگي اش تلوتلو مي خورد؟ چرا اين درست راه نمي رود؟ 
بنابر اين براي كسب بصيرت، علاوه بر افزايش معلومات، شناخت ها و اطلاعات، بايد تقوايمان را هم افزايش بدهيم، چون كسي كه مبتلا به حب دنيا شد همه مسايل را طور ديگري تفسير مي كند؛ تفسير دلخواه، به گونه اي كه كارهاي خودش را توجيه كند. اين دام، سر راه بنده و جناب عالي هم هست. مراتب دارد. يكي دامش قوي تر و يكي ضعيف تر است، اما اين دام را شيطان براي همه گذاشته است. 
حاصل عرايضم اين است كه بصيرت يك مثلث است و سه ضلع دارد. يكي از آن ها خدادادي است، اما دو تاي ديگر كسبي است. آن دو يكي از راه افزايش معلومات ديني و تحليل هاي صحيح از قضاياي تاريخي حاصل مي شود و دومي از راه خودسازي و افزايش سطح تقوا و دين داري. اگر اين ها بود بصيرت پيدا مي شود وگرنه، اگر معلوماتش ضعيف بود در دام خواهد افتاد، و اگر تقوايش هم ضعيف بود باز شيطان از راه ديگري او را فريب خواهد داد و به جايي مي كشاند كه كار خودش را توجيه مي كند و از كار ديگران نيز هرچه موافق سليقه اش بود تأييد مي كند. پس براي كسب بصيرت، ما بايد در دو بعد زحمت بكشيم؛ يكي معلوماتمان را افزايش بدهيم و ديگر اين كه خودسازي مان را بالا ببريم. 
وفقناالله واياكم ان شاءالله. 
 

منبع: سايت رسمي آیت الله مصباح يزدي
-----------------------------------
پی نوشت:
7 . موقعيت ها متفاوت است. هر كس خودش مي فهمد كه چه اندازه مي تواند در ديگران اثر بگذارد. ممكن است كسي موقعيت رسمي و قانوني داشته باشد يا كسي است كه مردم به او اعتماد دارند، سخنش را مي پذيرند و با او مشورت مي كنند. وقتي مي پرسند آقا شما به چه كسي رأي مي دهيد، معنايش اين است كه به حرف و نظر او اهميت مي دهند. معلوم است تاثيرگذار است و كمي از سطح قاعده هرم بالاتر است. 
8 . الكافي، جلد 1، ص219. 
9 . منظورمان از اين بصيرت، بصيرت ديني است. همان طور كه اميرالمؤمنين مي فرمايد: ان معي لبصيرتي. 
10. انعام، 57، يوسف، 40 و 67. 
11 . الكافي، جلد 2، ص 131. 
12 . آل عمران، 92. 
13. بقره، 275. 
*سخنان حضرت آيت  الله مصباح  يزدي ( دامت  بركاته ) در جمع ناظران شوراي نگهبان در تاريخ 6/12/89 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.