رفتن به محتوای اصلی

دوم فروردین 1342، آمیزه ای از شهامت و خشونت درباریان(بخش سوم)

تاریخ انتشار:
بعداز ظهر دوم فروردین مجلس سوگواری مدرسه فیضیه از سوی آیت الله گلپایگانی برگزار شد. عده زیادی از قشرهای مختلف در مجلس مزبور حاضر شدند. اطراف مدرسه و میدان آستانه از ماموران انتظامی موج می زد و مدرسه در محاصره آنان قرار داشت.
حمله به مدرسه فیضیه قم

حمله به مدرسه فیضیه
 
بعداز ظهر دوم فروردین مجلس سوگواری مدرسه فیضیه از سوی آیت الله گلپایگانی برگزار شد. عده زیادی از قشرهای مختلف در مجلس مزبور حاضر شدند. اطراف مدرسه و میدان آستانه از ماموران انتظامی موج می زد و مدرسه در محاصره آنان قرار داشت.
صبح روز دوم فروردین ماشین های شرکت واحد، یکی پس از دیگری وارد قم شد و سرنشینان خود را پیاده کرد. کسی نمی دانست که سرنشینان آن چه کسانی هستند و روی چه غرض و انگیزه ای راهی قم شده اند؟! بسیاری گمان می کردند اتوبوس ها و سواری هایی که در خط تهران- قم کار می کند- به علت ازدیاد مسافر- نتوانسته جوابگوی مراجعین و مسافرین باشد و از ماشین های شرکت واحد کمک گرفته اند! غافل از آنکه سرنشینان آن، شه پرستان جلادی هستند که به منظور ریختن خون پاک
مبارزان روحانی راهی قم شده اند. به دنبال آمدن ماشین های شرکت واحد ناگهان دهها کامیون نظامی که مجهز به پایه های مسلسل سنگین بود، مملو از سربازان زره پوش و مسلح وارد قم شد و پس از مانور کوتاهی در شهر، به بیرون دروازه بازگشت و در آنجا متوقف شد.(1)
ساواکی ها در لباس کارگر و رعیت به مدرسه آمده بودند.(2)
شیخ انصاری به منبر رفت و سخنرانی خود را با مطالبی درباره زندگی امام صادق(ع) آغاز کرد. ایشان از حوزه علمیه به عنوان «دانشگاه امام صادق» و «سربازخانه امام زمان» یاد کرد و به نقش حوزه ها در حفظ احکام اسلام و استقلال ایران اشاره نمود. ماموران با فرستادن صلوات سخن وی را قطع می کردند و مانع آغاز مجدد سخنرانی ایشان می شدند.
یکی از روحانیون به نام سیدرضا موسوی اردستانی با شناسایی یکی از عاملان اغتشاش قصد ساکت کردن وی را داشت که مورد حمله عده ای از آنان واقع شد و با تلاش زیاد خود را از مهلکه بیرون کشید.
آقای انصاری پس از آنکه متوجه شد عده ای از آشوبگران در اطراف منبرش جمع شدندو قصد برهم زدن مجلس را دارند سعی کرد با زبان نرم آنان را آرام سازد. ماموران دست از اقدامات خود برنداشتند و آقای انصاری مجبور شد سخنرانی خود را به اتمام برساند. پس از پایین آمدن ایشان از منبر یکی از دژخیمان شاه میکروفن را گرفت و فریاد زد: به روح پر فتوح اعلی حضرت رضاشاه کبیر...صدای میکروفن قطع شد و مردم به فرد مذکور اعتراض کردند.
سرهنگ مولوی که خود نیز با لباس مبدل، به مدرسه فیضیه آمده بود، با یک جفت دستکش سفید- به عنوان علامت- در زاویه ایوان یکی از حجره ها ایستاده بود و عملیات را فرماندهی می کرد. او با کشیدن سوتی دژخیمان را گرد آورد و فرمان حمله داد.(3)
در خاطرات آیت الله محمدتقی فلسفی آمده است:
...کماندوها با وسایلی که در اختیار داشتند به طلاب بی دفاع حمله می کردند. با پنجه بوکس، میله آهنی، زنجیر و حتی شاخه های درختان فیضیه که شکسته بودند، طلاب را به سختی مضروب و مجروح می نمایند. سپس از صحن فیضیه به درون حجره های طلاب می روند، کتاب ها، لباسها، حتی قرآن های آنها را به درون صحن مدرسه می ریزند و آتش می زنند. بعد به طبقه بالای مدرسه می روند. در آنجا به زدو خورد با طلاب مشغول می شوند. بطوری که می گفتند چندنفر را هم از پشت بام فیضیه به رودخانه ای که از کنار فیضیه می گذرد، می اندازند که از سرنوشت آنها خبری نمی شود. در این میان یکی از طلاب جوان به نام سید یونس رودباری، به شهادت می رسد و طلاب از شهادت وی با خبر می شوند.
آیت الله گلپایگانی را به یکی از حجرات طبقه پایین می برند و محافظت می کنند، چون خطر کشته شدن ایشان جدی بوده است. بعضی از طلاب هم برای نجات خود به پشت بام فیضیه می روند و گویا خود را به زیر می اندازند و دست وپای آنها می شکند.
بطورخلاصه طلاب مظلوم را چنان می زدند که دندانها و دست وپاها و سرو صورت های بسیار شکسته و مجروح شده بود. مردم بعضی از طلاب دست و پا شکسته وصدمه دیده را به بیمارستان های قم می رسانند و اعضای شکسته آنها را گچ می گیرند، اما از طرفی شهربانی و ساواک قم و به دستور مستقیم سرهنگ مولوی آنها را از بیمارستانها اخراج می کنند! و ناچار در خانه های خود یا در اتاق های بعضی از مدارس تحت معالجه قرار می گیرند. حتی دکترها هم با احتیاط و دور از چشم ماموران به آنها سرمی زدند و از سرنوشت بسیاری از آنها خبری ندارم.(4)
امام خمینی از شهادت سید یونس رودباری و هدف اصلی دژخیمان رژیم از حمله به مدرسه فیضیه در یکی از سخنرانی هایشان چنین یاد می کند:
اینها با بچه های شانزده- هفده ساله ما چه کار داشتند؟ سید شانزده- هفده ساله به شاه چه کرده بود؟ به دولت چه کرده بود؟ به دستگاه های سفاک چه کرده بود؟ لکن این فکرپیش می آید که اینها با اساس مخالف اند، با بچه مخالف نیستند، اینها نمی خواهند که اساس موجود باشد؛ اینها نمی خواهند صغیر و کبیر ما موجود باشد.(5)
ماموران پس از برهم زدن مجلس به ضرب و شتم طلاب و مردم شرکت کننده در مجلس پرداختند. طلاب به مقابله با کماندوها برخاستند. اما نیروهای مسلح که از قبل مدرسه را در محاصره خود داشتند، به کمک کماندوها شتافتند و طلاب و جمع کثیری از مردم بیگناه را به سختی مضروب و مجروح کردند. آنان پس از ماموریت به صف ایستاده و شعار«جاوید شاه» - که شعار سربازان گارد بود- سردادند.
سپهبد مبصر معاون رئیس شهربانی آن زمان در خاطرات خود درباره شکل گیری حادثه و اقدامات ماموران نوشته است:
...در روزهای آخرسال 1341به سازمانهای اطلاعاتی اطلاع رسید که طلبه های قم با صدور اعلامیه ای از مسلمان ها خواسته اند تا روز دوم فروردین42در مدرسه فیضیه گرد هم آیند و در تظاهرات مخالفت با اصلاحات دولت شرکت کنند، در برابر این تصمیم و برای مقابله و جلوگیری از آن کمیسیون هایی تشکیل و مساله را زیر بررسی قرار دادند و سرانجام طرح بسیار نابخردانه و می شود گفت کودکانه ای را که اصلا به صلاح مملکت نبود به تصویب رساندند. تصمیمی که به وسیله مسئولان امنیتی و نظامی کشور گرفته شد این بود که عده ای از سربازان گارد با لباس غیرنظامی در روزی که قرار بود در مدرسه فیضیه تظاهرات برپا شود به آنجا ریختند و با طلبه های تحریک شده درگیر شدند و با آنها کتک کاری کردند و می گویند دو یا سه نفر هم از طلبه ها کشته شده اند. به هر رو پس از انجام 
گرفتن ماموریت، سربازهایی که لباس غیرنظامی پوشیده بودند اما فراموش کرده بودند کفش های خود را عوض کنند و همگی پوتین های به شکل سربازی به پا داشتند به صف ایستادند و شعار«جاوید شاه» سردادند و با این کار ناشیانه و حرکت بچه گانه ثابت کردند که یورش آورندگان به مدرسه فیضیه سرباز و آن هم سرباز گارد شاهنشاهی بودند و با این ترتیب روحانیت را یکپارچه برانگیخته و وادار کردند که واکنشی از خود بر ضد شاه نشان دهند.(6)
آیت الله گرامی نیز در خاطرات خود درباره اعمال وحشیانه عمال رژیم چنین می نویسد:
آن روز خیلی هتک کردند، قرآنها را سوزاندند، عمامه ها را سوزاندند. بعدا بسیاری از کسانی را که زخمی شده بودند به بیمارستان بردند. ظاهرا آن روز تیراندازی نشد. پس از حمله دژخیمان رژیم به مدرسه فیضیه، گروهی از اراذل و اوباش قم به همر اه گروهی از کماندوها- که ظاهرا از تهران آمده بودند- مجددا به مدرسه فیضیه حمله کردند و عده ای را با چوب و چماق زدند و تهدید کردند، ولی زد و خورد مفصل نشد. مردم آثار جرم مثل عمامه های سوخته شده و خونی، قرآن های پاره پاره شده را دیدند.(7)
شهید محلاتی درباره انگیزه ماموران از حمله مجدد به مدرسه فیضیه می گوید:
اگر در نخستین یورش، انگیزه اصلی مهاجمان، اطاعت تز فرمانده عملیات بود، دریورش دوم، سخن از مهاجمانی زخم خورده و سرشکسته است که چون گرگ های تیرخورده ای بودند که انگیزه انتقام نیز داشتند!(8)
درگیری بین ماموران و حاضران در مدرسه فیضیه تا ساعت 7بعداز ظهر آن روز ادامه داشت و در پایان ماموران لباس ها، کتاب ها و بسیاری از لوازم طلاب را در صحن مدرسه به آتش کشیدند.

حادثه ای مشابه در مدرسه طالبیه تبریز
 
همزمان با واقعه مدرسه فیضیه، مدرسه طالبیه نیز مورد هجوم وحشیانه ماموران رژیم قرار گرفت. در آن روز عده ای از ماموران شهربانی و ساواک تبریز بمنظور پاره کردن اعلامیه امام خمینی که در مدرسه طالبیه نصب شده بود، به آنجا رفته بودند که با اعتراض جمعی از طلاب مدرسه روبرو شدند و به درگیری میان آنان منجر شد. براثر اصابت سنگ پرتاب شده از سوی طلاب به سوی ماموران، یکی از آنان کشته شد و ماموران مجبور به فرار شدند.
این برخورد قهرمانانه چند روحانی بی سلاح طالبیه، در برابر مشتی دژخیم مسلح و مجهز، باعث تقویت روحی مردم و جامعه روحانیت تبریز و وحشت بیش از حد رژیم و باند مزدور او شد و آنان را به درندگی و اعمال تلافی جویانه واداشت. یکباره صدها کماندو،چترباز، درجه دار و ... با اسلحه گرم و سرد به مدرسه مزبور ریختند و روحانیون مدرسه را هدف گلوله قرار دادند. با چاقو و دشنه سینه شکافتند! و پهلو دریدند، درب و پنجره حجره ها را درهم شکستند و هرچه در سر راه خود دیدند، خرد کردند و یا با خود بردند و آن مرکز علمی را همانند مدرسه فیضیه به حمام خون بدل کردند.(9)
علی رغم آنکه وقایع فیضیه و طالبیه بطور مستقیم تحت نظر و با اطلاع کامل رژیم شاه صورت گرفت، رژیم تلاش هایی برای انکار دخالت خود در آن وقایع داشت.
پس از حمله به مدارس فیضیه و طالبیه، رژیم شاه کوشید تا دست خود را در آن واقعه پنهان کند؛ لذا اعلام داشت که درگیری قم بواسطه نزاع میان گروهی از دهقانان موافق اصلاحات ارضی و گروهی از روحانیون مخالف اصلاحات روی داده که به فوت یکی از دهقانان منجر شده است! همچنین واقعه مدرسه طالبیه را به دلیل مخالفت گروهی ازطلاب با حق رای به زنان دانست!(10)
روزنامه اطلاعات در تاریخ 6فروردین 1342راجع به اقدامات جنایات باری که از سوی رژیم در مدارس مذکور روی داد چنین نوشت:
طی زد و خوردهای قم و تبریز سه نفر کشته و عده ای مجروح شدند. گزارش رسیده از تبریز حاکی است که در اولین روز سال نو عده ای از طلاب علوم دینی اعلامیه هایی را که علیه بانوان و حق رای آنها صادر شده بود به دیوار بعضی از معابر وخیابانها نصب کردند. این جریان باعث ناراحتی روشنفکران و بانوان شد و روز بعد عده ای علیه اعلامیه ای مزبور اعتراضات و تظاهراتی نمودند. این عده قصد داشتند اعلامیه ذکر شده را از دیوار کنده، پاره نمایند. این امر باعث شد که بین عده ای از طلاب و مخالفین اعلامیه ها مشاجره و زدوخورد درگیرد. دامنه نزاع توسعه یافت و ماموران پلیس ناچار به مداخله شدند و برای متفرق نمودن زدوخورد کنندگان، تیراندازی هوایی شد. این گزارش حاکی است که در این حوادث، دو نفر از عابرین کشته شدند و عده ای نیز مجروح گردیدند. در این حادثه چهارنفر از ماموران انتظامی نیز زخمی شده اند که فعلا بستری می باشند.(11)
 

پی نوشت :
1- سیدحمید روحانی، همان، ص265
2- خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376،ص47
3- سیدحمید روحانی، همان، ص370
4- خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، به کوشش علی دوانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382،ص269، 270
5- صحیفه امام، ج1،ص243
6- جواد منصوری، همان،ص556، 557
7- خاطرات آیت الله محمدعلی گرامی، به کوشش محمدرضا احمدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381،ص234
8- عبدالمجید معادیخواه، همان، ص263
9- سیدحمید روحانی، همان،ص376
10- محمدحسن رجبی، همان،ص252
11- سیدحمید روحانی، همان،ص379
------------------------------------------
منبع: 15 خرداد شماره 15.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.