عوامل سعادت در قرآن
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| عوامل سعادت در قرآن
اشاره
سعادت، مطلوب فطری و قلبی هر انسان است. انسان با تمام وجود تلاش می کند که از رنج ها و سختی ها رها شود و به زندگی آسوده و لذت واقعی و دائمی برسد. به همین دلیل، بسیار مهم است که آدمی، سعادت حقیقی را بشناسد و عوامل آن را بداند. البته خدای متعال که خالق انسان است، بهتر از هر کس دیگری سعادت واقعی و شقاوت و عوامل آن را در کتاب خویش، قرآن کریم، بیان نموده است. به همین دلیل، باید به قرآن مراجعه کنیم تا سعادت راستین را بشناسیم.
معنای لغوی سعادت و شقاوت
سعادت در لغت، از «سَعَدَ» گرفته شده و بر سرور و شادی قلبی دلالت مي كند.[1] نقطه مقابل سعادت، شقاوت است که از «شقی» گرفته شده است؛ یعنی حالتى سخت و دشوار كه انسان را از پيمودن راه خير، شايسته و كمال مادى و معنوى باز مى دارد.[2]
نزدیک ترین واژه به سعادت، واژه فلاح و فوز است. «فلاح»، به معناى نجات از بديها و دست يافتن به خير و صلاح آمده است.[3] «فوز» هم معنایی مشابه دارد.[4] البته فوز، یک مرحله بالاتر از فلاح است و به مطلوب و مقصود، بیشتر توجه دارد.[5]
دقت در معنای لغوی نشان می دهد که «فلاح یا رستگاری»، مقدمه «سعادت» است؛ زیرا انسان ابتدا باید از عوامل شقاوت و گرفتاری نجات یابد تا بتواند به مطلوب خود که سعادت است، برسد. «فوز»، مرحلهای بالاتر بوده و به سعادت خیلی نزدیکتر است؛ ولی سعادت، خود مقصودی است که انسان می خواهد؛ به بیان دیگر، نتیجه و حاصل «فلاح» و «فوز»، سعادت است.
سعادت در اصطلاح
مرحوم طبرسي میگوید: «سعادت، قوت و غلبه اسباب سعادت بر شقاوت و برخورداري از نعمت است كه به واسطه حُسن عمل در راه اطاعت خداوند به دست مي آيد.»[6]
آیتالله مکارم شیرازی، سعادت را «فراهم بودن اسباب تكامل براى يك فرد يا يك جامعه» به منظور رسیدن به مطلوب، یعنی بهرهمندی از شرایط روحى، جسمى، خانوادگى، محيطی و فرهنگی مناسب، براى رسيدن به هدفها تعریف کرده اند.[7]
از نظر ملاصدرا، سعادت مربوط به درجات و مقامات وجودی است. با این مبنا، او چنین گفته است: «هرگاه نفوس انساني به كمال حقيقي و نهايي خود برسند، رابطه شان با اين بدن عنصري مادي قطع مي شود و به آفريدگار رجوع مي كنند. آن گاه به قرب إلي الله نايل شده، داراي سعادت، بهجت و سروري مي شوند كه براي كسي قابل توصيف نيست.»[8]
علامه طباطبایي مي گويد: «سعادت در انسان كه مركّب از روح و بدن است، خيري است كه مقتضاي قواي روحي و بدني او است؛ يعني چيزي كه به آن متنعم مي شود و از آن لذت مي برد.»[9] بر اساس این تعریف، انسانها به دو دسته سعادتمند و شقاوتمند تقسیم میشوند؛ چنانکه خدای متعال در آیه 105 سوره هود، مردم را در قیامت به دو دسته می داند: «شَقِي» و «سَعيد».
در آیه 106 و 107 سوره هود نیز افراد شقی و جایگاه آنان معرفی شده است: «فَأَمَّا الَّذينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ... * خالِدينَ فيها... .» همچنین، در آیه 108 سعادتمندان و جایگاه آنان معرفی گردیده است: «وَ أَمَّا الَّذينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ... .» سَعید، كسى است که تا آسمانها و زمين برقرار است، جاودانه در بهشت خواهد بود. پس، سعادت، یعنی رسیدن به بهشت جاوید و بهرهمندی از نعمتهای آن، و اگر عوامل رسیدن به بهشت جاودانه را بیابیم، عوامل سعادت را یافته ایم. در مقابل، شقاوت، یعنی محروم شدن از نعمتهای بهشت و گرفتار شدن در عذاب و سختیهای جهنم.
عوامل سعادت
عوامل سعادت در قرآن متعدد است که در اینجا به بعضی از آنها اشاره می شود:
1. ایمان و عمل صالح
اعتقاد به خدا و عمل صالح، از مهمترین عاملهای سعادت است. علامه طباطبایي می گوید: «راه وصول به سعادت، ايمان به خدا و عمل صالح است كه از روي اراده و اختيار انسان صادرپ شود.»[10] در قرآن از این دو به عنوان عامل سعادت یاد شده است: «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ...؛ انسانها همه در زياناند؛ مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند... .»[11]
اُبىّ بن كعب گفته: «سوره عصر را برای رسول خدا(ص) خواندم و تقاضای تفسیر کردم. حضرت فرمود: کسانی مانند ابو جهل در خسارت و زيانكارى، و اهل بیت که علی(ع) در رأس آنها است، نماد ایمان و عمل صالح هستند.»[12]
پس، ایمان همراه با عمل صالح، سبب نجات انسان از خُسران است ودر مرحله بالاتر، این دو، عامل رسیدن به بهشت جاودان میباشند: «وَ بَشِّرِ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ... وَ لَهُمْ فيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فيها خالِدُونَ؛[13] و به كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، نويد ده كه براى آنان در آخرت بوستان هايى انبوه از درختان است كه از زير آنها جوى ها روان است... و در آنجا همسرانى پاك خواهند داشت و در آنجا جاودانه خواهند بود.» البته ایمان به خدا و پیامبران، نشانه دارد: «وَ مَن يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا؛ و هركس اطاعت خدا و رسولش كند، به رستگارى [و پيروزى] عظيمى دست يافته است.» در ضمن، ایمان و عمل صالح، باید نمود عینی و خارجی پیدا کند.
2. تقوا
تقوا، سعادتآفرین و زمینه ساز عمل به دستورات خداوند است. طبرسی در این باره میگوید: «تقوا، پرهیز از حرامها و انجام واجبات، دور ماندن از عذاب خدا با انجام اعمال پسندیده و درست، و نرفتن به میدان نهی ها و حضور در سرزمین امرهای خدا است.»[14]
علامه فضلالله نیز مینویسد: «تقوا، حفاظت از نفس و روح از عوامل نگرانی است و در عرف شرع، حفظ نفس از معصيت خدا و ترك طاعت او معنا شده؛ زیرا چنین حفاظتی، نتیجه اش حفظ جان آدمی از عذاب است.»[15]
خدای متعال قرآن را کتاب هدایت تقواپیشگان معرفی نموده، ایشان را اهل هدایت و رستگاری میداند: «هُدًى لِلمُتَّقين... أولئِكَ عَلى هُدًى مِن ربّهِم وأولئكَ هُمُ المُفلِحون.»[16]
در آیات متعدد دیگر نیز خدای متعال اهل تقوا را رستگار و سعادتمند خوانده است؛ مانند: «واتَّقوا اللَّه لعلَّكُم تُفلِحون.»[17] در سوره یونس نیز آمده است: «الَّذينَ ءامَنوا وكانوا يَتَّقون * لَهُمُ البُشرى فِى الحَيوةِ الدُّنيا وفِى الأخِرَةِ... ذلِكَ هُوَ الفَوزُ العَظيم؛[18] آنان كه [به خدا و پيامبر] ايمان آورده و همواره تقواپيشه بودهاند. براى آنان در زندگى دنيا و در آخرت، بشارت است... اين است، سعادت بزرگ.»
تقوا، حقیقتی است که دامنه و آثار گستردهای دارد. در آیه ای خدای متعال بعد از دعوت از همه به عجله برای رسیدن به مغفرت الهی و بهشت وسیع، این نعمت را آمادهشده برای پرهیزکاران می داند: «وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقينَ.»[19]
علامه طباطبایی می فرماید: «این آیه، زمینه سازی کرده تا دستورات اخلاقی مهمی را بیان کند که اهل تقوا باید انجام دهند تا به سعادت مطلوب برسند.»[20]
حال جای این پرسش وجود دارد که اهل تقوا چه ویژگیهایی دارند؟ قرآن کریم در اشاره به صفات اخلاقی متقین فرموده: «الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ؛[21] تقواپيشگان، كسانىاند كه در آسايش و تنگى، از اموال خود در راه خدا انفاق مىكنند و خشم خود را فرو مىخورند و از لغزش مردم در مىگذرند. اينان، نيكوكارند و خدا نيكوكاران را دوست مىدارد.»
خداوند در آیه بعد میفرماید: «وَ الَّذينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ؛[22] و كسانى اند كه چون كار زشتى انجام دهند يا در اثر گناهى به خود ستم كنند، خدا را به ياد مى آورند و براى گناهانشان آمرزش مى طلبند و چه كسى جز خدا گناهان را مى آمرزد؟ و بر گناهانى كه مرتكب شدهاند، اصرار نمى ورزند و مى دانند [كه اصرار بر گناه، رفتاری بدتر از گناه است].»
پس، عامل تقوا، خود به چندین عامل تجزیه می شود؛ انفاق در راحت و رنج، مهار خشم، گذشت از [خطاى] مردم، پشیمانی سریع از اعمال زشت و عذرخواهی از خداوند، و استغفار براى گناهان و عدم اصرار بر گناه.
در پایان، خداوند بار دیگر پاداش چنین مردمی را بیان می کند و میفرماید: «أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها...؛[23] پاداش اینان از طرف پروردگارشان، آمرزش و باغ هايى است كه از زير درختان آنها نهرها جارى است و براى هميشه در آن (باغها) هستند... .»
علامه فضلالله در این باره نوشته: «این آیات می فهماند عظمت شخصیت انسانی به این است که خصوصیات ذاتی انسان در کنار ویژگی های رفتاری و معنویِ عرفانی، جمع شوند تا شخصیتی متوازن به وجود آید که ارزش جاودانه شدن در بهشت را داشته باشد.» به بیان ایشان: «انسان در تربیت اخلاقی اسلامی، به یک عنصر «خیر» تبدیل می شود که از طرفی، به خدا مرتبط است و از طرف دیگر، به مردم. و «خیر»، در بهشت جاویدان است.»[24]
در آیه دیگر، تقوای الهی نشانهای دارد که در هدایت و سعادت آدمی نقشی تعیینکننده دارد و آن، حفظ زبان از گناه و آراستن آن به حق و راستی است. قرآن می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَديداً؛[25] اى كسانى كه ايمان آوردهايد! تقواى الهى پيشه كنيد و سخن محکم و حق بگوييد.»
«قول سديد»، یعنی «سخن محكم و استوار» که روی حساب و موافق حق و واقع است؛ سخنى كه همچون يك سد محكم، جلو امواج فساد و باطل را مى گيرد.
علماى اخلاق گفته اند: «زبان، پر بركت ترين عضو بدن، و مؤثرترين وسيله طاعت و هدايت و اصلاح است و در عين حال، خطرناكترين و پُرگناهترين عضو بدن محسوب مىشود؛ تا آنجا كه حدود سى گناه كبيره از همين عضو كوچك صادر مى گردد.»[26]
خاتم رسولان حق(ص) می فرماید: «لا يَستَقِيمُ ايمانُ عَبدٍ حَتّى يَستَقِيمَ قَلبُهُ و لايَستَقِيمُ قَلبُهُ حَتّى يَستَقِيمَ لِسانُهُ: ايمان هيچ بندهاى از بندگان خدا به راستى نمىگرايد، مگر اينكه قلبش مستقيم گردد و قلبش مستقيم نمىشود، مگر اينكه زبانش درست شود.»[27]
امام سجاد(ع) نیز فرموده: «زبان هر انسانى، همه روز صبح از اعضاى ديگر احوالپرسى مى كند و مى گويد: چگونه صبح كرديد؟ همه آنها در پاسخ اين اظهار محبت زبان، مى گويند: حال ما خوب است، اگر تو بگذارى! تو را به خدا سوگند ما را رعايت كن. ما به وسيله تو ثواب مىبينيم و با حرکات تو مجازات مى شويم.»[28]
اگر تقوای زبان بهخوبی رعایت شود، نتیجهاش همان چیزی است که قرآن کریم بیان فرموده: «يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ...؛[29] خدا كارهاى شما را اصلاح می كند و سبب آمرزش گناهان شما است.»
در حقيقت، تقوا پايه اصلاح زبان و سرچشمه گفتار حق است و گفتار حق، يكى از عوامل مؤثر اصلاح اعمال بوده و اصلاح اعمال نیز سبب آمرزش گناهان است؛ به بیان دیگر، سخن مطابق تقوا، یک حسنه است و حسنه نیز مایه پاکسازی انسان از گناهان است؛ «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئات؛[30] اعمال نيك، گناهان را از بين مى برند.»
معیار سخن درست و حرف حق چیست؟ قسمتی از آیه 71 سوره احزاب به این سؤال جواب داده است؛ آنجا که فرموده: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ؛ و هر كس اطاعت خدا و رسولش كند.» پس، معیار آن است که هر چه را آنان می پسندند، بگوییم و اختیار زبان خویش را به خواست آنان بدهیم. اگر چنین کنیم، بهیقین سعادت بزرگ نصیب ما خواهد شد؛ «فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظيماً.»
3. پایبندی به احكام و حدود الهی
حدود خدا، همان احكام الهى است كه نظام زندگى بر مراعات آنها استوار است. بنده خدا، با التزام به احكام اسلام مى تواند راه سعادت را بپيماید.
در آیه 112 سوره توبه خدای متعال گروهی از مؤمنان را: «وَ الْحافِظُونَ لِحُدُود الله؛ پاسداران حدود و احکام خدا» می نامد؛ همان گروهی که در آیه 111 خود را خریدار جان آنان معرفی نموده و پاداش این فداکاران را برخورداری از بهشتی شمرده که سعادت بزرگ خوانده میشود: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ... وَ ذلِكَ هُوَ الفَوزُ العَظيم.»
بنابراین، آيه دلالت دارد که پایبندی و عمل به احكام خدا، عامل رسیدن به سعادت و رستگارى است.
در آیاتی دیگر، به طور کلی، عنوان «حدود» و وجوب عمل به آنها مطرح شده: «تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها؛[31] اينها، حدود و مرزهاى الهى است؛ به آن نزديك نشويد.»
آیاتی که بیانگر این عامل سعادت هستند، بسیارند؛ برای نمونه، در آیه 13 سوره نساء می فرماید:
«تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّـت تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَْنْهَـرُ خَــلِدِينَ فِيهَا وَذَ لِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيم؛ اينها، مرزهاى الهى است و هركس [دستورات و حکمهای] خدا و پيامبرش را اطاعت كند، خداوند وى را در باغهايى از بهشت وارد مى كند كه همواره، آب از زير درختانش جارى است؛ جاودانه در آن مى مانند و اين، سعادت بزرگى است.»
علامه فضلالله در این آیه، «حُدُودُ اللَّهِ» را احکام مربوط ارث و رفتار با یتیمان معنا کرده که واجب است به آن عمل شود تا راه مستقیمی که خدا مشخص کرده، منحرف نشود. این عمل، سبب وارد شدن در بهشتی می شود که مرگ در آن معنا ندارد و آنجا است که انسان خود را در یک فضای پُر از نعمت الهی می بیند و تمام وجودش لذت می شود.[32]
در بعضی آیات هم در برابر مبارزه با ربا و عمل به حکم خداوند، وعده سعادت داده شده: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛[33] اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ربا (بهره پول) را با افزودنه اى مكرر نخوريد. تقوای الهی پیشه كنيد، شايد رستگار شويد.» این آیه، عامل سعادت و رستگاری را تقوا دانسته که در اینجا، ترک رباخواری است.[34]
یکی دیگر از احکام اسلام که نقش مهمی در سعادت انسان دارد، عمل به تکلیف واجب «امر به معروف و نهی از منکر» است: «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون؛[35] و بايد از شما گروهى باشند كه به کار خیر دعوت کنند و به كارهاى پسنديده فرمان دهند و از كارهاى زشت و ناپسند باز دارند و آنان، سعادتمندان هستند.»
همچنین در آیه 112 سوره توبه خداوند یکی از اوصاف مؤمنان سعادتمند را «الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَر» بیان فرموده که بهروشنی نقش این واجب را در زندگی انسان نشان می دهد.
4. وفاي به عهد
در ابتدای سوره مؤمنون میخوانیم: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ؛ مؤمنان، سعادتمند و رستگارند.» در آیه 8 همین سوره نیز آمده: «وَ الَّذِينَ هُمْ لاماناتهم وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ؛ آنان كه به [حفظ] امانت و عهدشان پایبند هستند.»
در سوره رعد آیه 19 از کسانی به نام «أولوا الألباب؛ خردمندان» یاد کرده و اولین صفت آنان را وفاى به عهد و ترك پيمانشكنى برشمرده: «الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا يَنْقُضُونَ الْمِيثاقَ؛ آنها كسانى هستند كه به عهد الهى وفا مى كنند و پيمان را نمى شكنند.»
«عهد و پیمان خدا، معنایى وسيع دارد؛ عهدهاى فطرى و پيمانهايى كه خدا به مقتضاى فطرت از انسان گرفته، مانند فطرت توحيد و عشق به حق و عدالت؛ پيمانهاى عقلى، يعنى آنچه را كه انسان با نيروى تفكر و انديشه و عقل از حقايق عالم هستى و مبدأ و معاد درك مىكند؛ و نیز پيمانهاى شرعى، يعنى آنچه را كه پيامبر(ص) از مؤمنان در رابطه با اطاعت فرمانهاى خداوند و ترك معصيت و گناه پيمان گرفته. طبيعى است كه وفا به پيمان هايى كه انسان با ديگر انسانها مى بندد نيز در اين مجموعه وارد است.»[36]
قرآن کریم در آیات 22 تا 24 همین سوره، به اهل وفا و امانتداری، وعده عاقبتی نيك داده است که بیانگر نهایت سعادت است: «عُقْبَى الدَّارِ»؛ باغهاى جاويدان بهشت: «جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها»؛ احترام و سلام فرشتگان: «وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَيْكُمْ.»[37] چه نیکو فردوسی حکیم سروده است:
سراسر جهان پیش او خوار بود جوانمرد بود و وفادار بود
5. صداقت
یکی از عوامل تأمینکننده سعادت در آخرت، صداقت است. انسان صادق و راستگو، کسی است که با درک حقیقت، لجبازی و خودخواهی ندارد و آنچه را دیده و فهمیده، با کمال شهامت ابراز می کند؛ البته بسیاری نیز مدعی هستند که اگر حق را درک کنند، میپذیرند و از آن پیروی می کنند؛ در حالی که این گونه نیستند.
قرآن کریم در بیان آثار معنوی و اخروی راستگویی میفرماید: «قالَ اللَّهُ هذا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ؛[38] خداوند مى گويد: امروز، روزى است كه راستى راستگويان، به آنها سود مىبخشد. براى آنها باغهايى از بهشت است كه نهرها از زير [درختان] آن مىگذرد و تا ابد، جاودانه در آن مى مانند. هم خداوند از آنان خشنود است و هم آنها از خدا خشنودند. اين، سعادت بزرگ است.»
«منظور از اين جمله، صدق و راستى در گفتار و كردار در دنيا است كه در آخرت مفيد واقع مىشود؛ وگرنه صدق و راستى در آخرت كه محل تكليف نيست، فايدهاى نخواهد داشت و... در آن روز، دروغگويى وجود ندارد. بنابراين، آنها كه مسئوليت و رسالت خود را انجام دادند و جز راه صدق و درستى نپيمودند، مانند مسيح(ع) و پيروان راستين او يا پيروان راستين ساير پيامبران كه در اين دنيا از درِ صدق وارد شدند، از كار خود بهره كافى خواهند برد...»[39] نتیجه این صداقت و راستی، رستگاری عظیم و سعادت جاودان است.
6. صبر و استقامت
صبر، نقش بسیار مهمی در زندگی انسان دارد. استقامت و صبر در برابر حوادث، ضامن سربلندى و سعادت انسان است. هر چقدر در باره نقش و اهميت صبر در پيشرفت و تعالی انسان گفته شود، كم است؛ چنانکه على(ع) رابطه صبر و ایمان را به همانند رابطه سر انسان برای بدن معرفى كرده و فرموده: «إنَّ الصَّبرَ مِنَ الإيمانِ كَالرَّأسِ مِنَ الجَسَدِ.»[40]
در سوره آل عمران مي خوانيم: «يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛[41] اي كساني كه ايمان آوردهايد! [در برابر مشكلات و هوسها] استقامت كنيد و در برابر دشمنان [نيز] پايدار باشيد و از مرزها، مراقبت كنيد و از خدا بترسيد؛ باشد كه رستگار شويد.» در اين آيه، صبر و سفارش به آن، عامل رستگاری و سعادت بیان شده است.[42]
همچنین در آیه 111 سوره مؤمنون در مورد مؤمنانی که در برابر تمسخرها و آزارهای دشمنان صبر کردند، آمده: «إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ؛ من هم امروز كه روز جزا است، به پاس صبر و شكيبايى که كردند، به آنان پاداش دادم. تنها آنان سعادتمند هستند.»
مفهوم بسیار نزدیک به صبر، استقامت است. در واقع، میوه صبر، استقامت و پایداری است. می دانیم که تنها ايمان به خدا و پذيرش دين حق و مذهب اهل بيت: كافي نيست؛ بلكه بايد در اين راه پايداري كنيم و مراقب باشيم تا لحظه اي منحرف نشويم. خدای متعال چند بار به پيامبر(ص) دستور استقامت داده است؛ از جمله در آیه 112 سوره هود خطاب به آن حضرت فرموده: «فَاستَقِم كَما أمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَكَ؛ همانگونه كه فرمان دادیم، استقامت كن و [نیز] كسانى كه با تو به سوى خدا آمدهاند.» نقل است كه حضرت فرمود: «شَيَّبَتني سُورَةُ هُود؛[43] سوره هود، مرا پير كرد.»
اگرچه استقامت ورزیدن سخت است، ولی سعادت آفرین است: «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ؛[44] آنان كه گفتند: پروردگار ما خدا است، سپس استقامت و پايداري كردند، فرشتگان بر آنان فرود آيند كه نترسيد و غمگين نباشيد و بشارت باد شما را به بهشتي كه وعده داده شدهايد.»
7. توبه
توبه، پشیمانی از رفتارهای زشت و بازگشت به سوی خدا و تغییر اعمال مطابق دستورهای خدا است. توبه از سوى بنده، بازگشت از معصيت و خطا و پشيمانى از آن است و از جانب خدا، پذيرفتن توبه او است.[45] انسان طالب سعادت، باید با خدا رابطه خاص داشته باشد و خود را از گرد و غبار رفتارهای غفلتزای روزانه پاک سازد و به برکت راز و نیاز شبانه و بیداری سحری، طعم توبه را بچشد. به بیان سعدی شیرازی:
ای خوشا توبه و آویختن از خوبیها و ز بدیهای خود اظهار ندامت کردن
خداوند در سوره نور مي فرمايد: «... وَ تُوبُواْ إِلَي اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.»[46] خداوند در اين آيه بعد از تذكرها و دستورهایی كه در مورد حفظ عفت و آبرو ميدهد، مي فرمايد: هر جايي كه مخالفت کردید، توبه كنيد و بازگردید تا اميد رستگاري براي شما باشد. در آیه 67 سوره قصص نیز مي خوانیم: «فَأَمَّا مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَعَسَي أَن يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ؛ اما كسي كه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، اميد است از رستگاران باشد.» پس، توبه و انابه از گناهان گذشته و قرار گرفتن در زير چتر حمايت الهي و اطاعت از اوامر خداوند متعال، نقش مهمي در رسيدن به سعادت دنيا و آخرت دارد.
در آیات 7 غافر، 60 تا 63 سوره مریم و آیه 8 سوره تحریم نیز سعادتآفرین بودن توبه بیان شده است.
نمونه هایی از اهل سعادت و شقاوت
در پایان، دو نمونه از کسانی را که در نهایت، به سعادت رسیدند و یا به شقاوت دچار شدند، معرفی می کنیم:
1. بلعم باعورا
در قرآن کریم دانشمندی بزرگ که مستجاب الدعوه بود، از سوی خدا تشبيه به سگ شده است؛ زیرا او مسیر زندگی سعادتمند خویش را ادامه نداد و با ترک تقوا دچار شقاوت شد و از جهنمیان گردید. گویند که او به جای پیروی و حمایت از پیامبر خدا، برای حفظ جان خود، حضرت موسی(ع) را نفرین کرد. امام رضا(ع) فرمود: به بلعم باعورا اسم اعظم عطا شد و با آن دعا ميكرد و مستجاب ميشد؛ ولی او به سوي فرعون متمايل گشت. هنگامي كه فرعون به دنبال موسي(ع) و يارانش رفت، فرعون به بلعم گفت: به درگاه خدا دعا كن تا موسي و يارانش از ما دست بردارند.
بلعم، سوار الاغش شد تا دنبال موسي برود؛ اما الاغش از رفتن خودداري كرد. پس به زدن او پرداخت. خدا الاغ را به سخن آورد و به بلعم گفت: واي بر تو! چرا ميزني؟ آيا ميخواهي با تو بيايم که پيامبر خدا و مؤمنان را نفرين كني؟ بلعم، پيوسته الاغ را زد تا مُرد. این گونه بود که دیگر اسم اعظم از زبان او افتاد.[47] به همین جهت، خداوند در قرآن کریم او را به سگ تشبیه نموده است.[48]
از امام باقر(ع) نقل شده: اصل آيه، در باره بلعم است؛ ولی خداوند سرگذشت او را به عنوان مثالی در باره كسانى از امت اسلام كه هواپرستى را بر خداپرستى و هدايت الهى ترجیح دهند، بيان كرده است.[49] به این ترتیب، بلعم از اوج سعادت، به قعر جهنم افتاد و نماد شقاوت شد.
2. وهب و همسرش
وهب، مادر و همسرش نماد کسانی هستند که ساعاتی تأخیر میتوانست آنان را از سعادتی بزرگ محروم کند. آنها نصرانى بودند و به وسيله امام حسين(ع) مسلمان شدند و روز عاشورا در صف لشكریان آن حضرت قرار گرفتند. روز عاشورا مادر وهب گفت: فرزند عزيزم! به يارى فرزند رسول خدا قيام كن. وهب به ميدان رفت و بعد از رجزخوانی و معرفی خود، به دشمن حمله كرد و سخت جنگيد. او بعد از کشتن عدهاى، به جانب مادر و همسر برگشت. در مقابل مادر ايستاد و گفت:
اى مادر! اكنون از من راضى شدى؟ مادر گفت: تا در پيش روى امام حسين(ع) كشته نشوى، راضی نمیشوم. به ميدان برو و بجنگ تا شهيد شوی.
وهب به ميدان كارزار برگشت، رجز خواند و با تمام قدرت جنگيد تا بعد از کشتن نوزده نفر سوار و بيست نفر پياده از دشمن، دستهايش قطع شد. همسر وهب که این صحنه را دید، عمود خيمه را گرفت و به سوى وهب شتافت؛ در حالى كه مىگفت: پدر و مادرم فداى تو باد! تا مىتوانى در راه پاكان و خاندان پيامبر بجنگ!
وهب خواست كه همسرش را به خیمه بازگرداند؛ ولی او لباسش را گرفت و گفت: من هرگز باز نمىگردم تا اينكه با تو كشته شوم. امام حسين(ع) مداخله کرد و آن زن برگشت. وهب به جنگ ادامه داد تا شهيد شد. همسر وهب، پس از شهادت تاب نیاورد و به ميدان دويد و خونهاى صورت او را پاك كرد كه چشم شمر به آن بانوى باوفا افتاد. به غلامش دستور داد تا با عمودى كه در دست داشت، بر او زد و او را شهيد کرد. او، اولين بانوي شهید در لشكر امام حسين(ع) است. عمر سعد دستور داد: گردن وهب را زدند و سرش را به سوى لشكر امام حسين(ع) انداختند. مادر وهب، سر او را برداشت و بوسيد. آنگاه به طرف لشكر عمر سعد انداخت. مادر وهب، عمود خيمه را برداشت و به دشمن حمله كرد ولی به امر امام حسين(ع) برگشت. مادر وهب، در حال برگشتن مىگفت: خدایا! اميد مرا نااميد مكن. امام(ع) فرمود: خداوند تو را نااميد نخواهد كرد و فرزندت در كنار پيغمبر(ص) خواهد بود.[50]
پی نوشت
[1]. احمد بن فارس، معجم مقایيس اللغة، قم: انتشارات جامعه مدرسین، ج 3، ص 57، واژه «سعد».
[2]. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، قم: انتشارات مصطفوی، ج 6، ص 96، واژه «شقی».
[3]. همان، ج 9، ص 133، واژه «فلح».
[4]. راغب اصفهانی، مفردات غریب القرآن، قم: دفتر نشر کتاب، ص 647، واژه «فوز».
[5]. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، پیشین، ج 9، ص 155 ـ 156.
[6]. طبرسی، مجمع البيان فی تفسیر القرآن، قم: انتشارات كتابخانه آيةالله مرعشي، ج 3، ص 194.
[7]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، تهران: دار الکتب الإسلامیة، ج 9، ص 49.
[8]. صدر المتالهين شيرازي، اسفار اربعه، قم: انتشارات مصطفوي، ج 9، ص 121.
[9]. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: انتشارات جامعه مدرسین، ج 11، ص 18.
[10]. همان، ج 12، ص 18.
[11]. عصر، آیه 2 ـ 3.
[12]. ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، ج 20، ص 393 ـ 394.
[13]. بقره، آیه 25.
[14]. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج 1، ص 118 ـ 119.
[15]. فضلالله، محمدحسین، تفسير من وحي القرآن، بیروت: دار الملاک، دوم، ج 1، ص 99.
[16]. بقره، آیه 2 و 5.
[17]. بقره، آیه 189؛ آل عمران، آیه 130 و 200.
[18]. يونس، آیه 63 ـ 64.
[19]. آل عمران، آیه 133.
[20]. طباطبایی، سید محمدحسین، الميزان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج 4، ص 20.
[21]. آل عمران، آیه 134.
[22]. آل عمران، آیه 135.
[23]. آل عمران، آیه 136.
[24]. فضلالله، محمدحسین، تفسير من وحي القرآن، پیشین، ج 6، ص 273 ـ 274.
[25]. احزاب، آیه 70.
[26]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، پیشین، ج 17، ص 447 ـ 448.
[27]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1403 ق، ج 71، ص 78.
[28]. همان، ص 278.
[29]. احزاب، آیه 71.
[30]. هود، آیه 114.
[31]. بقره، آیه 187.
[32]. فضلالله، محمدحسین، تفسير من وحي القرآن، پیشین، ج 7، ص 129.
[33]. آل عمران، آیه 130.
[34]. مترجمان بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، تفسير هدايت، مشهد: اوّل، ج 1، ص 610.
[35]. آل عمران، آیه 104.
[36]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، پیشین، ج 10، ص 184. (با اندکی ویرایش)
[37]. ر.ک: همان، ص 192 ـ 193.
[38]. مائده، آیه 119.
[39]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، پیشین، ج 5، ص 138 ـ 139.
[40]. شریف رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، قم: انتشارات هجرت، اول، 1414 ق، حکمت 82.
[41]. آل عمران، آیه 200.
[42]. قرشی، سید علیاکبر، أحسن الحديث، تهران: واحد تحقيقات اسلامي، اوّل، ج 2، ص 185.
[43]. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج 11، ص 66.
[44]. فصلت، آیه 30.
[45]. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج 1، ص 200؛ ابن منظور، لسان العرب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، اول، 1408 ق، ج 2، ص 61، واژه «توب».
[46]. نور، آیه 31.
[47]. ر.ک: حویزی، جمعه، تفسير نور الثقلين، تحقیق: رسولی محلاتی، هاشم، قم: اسماعیلیان، اول، 1415 ق، ج 2، ص 102.
[48]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، پیشین، ج 7، ص 15.
[49]. طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، پیشین، ج 4، ص 769.
[50]. ر.ک: مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج 45، ص 16 ـ 17.
منبع: ره توشه محرم93
نگارنده: فرجالله میرعرب(عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)
دیدگاهها
خوب بود
باتوجه به اجاعات متعدد ومتنوع،ازآیات وتفاسیر تا شعرزیبای فردوسی ،مشخص است که برای تهیه این مقاله تلاش وتحقیق زیادی صورت گرفته است.
افزودن دیدگاه جدید