پیام رسانی دینی (بایستهها و نبایسته ها) (2) گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین استاد حاج شیخ حسین انصاریان
نام نشریه: مبلغان، شماره 128
اشاره
در شماره قبل بخشی از مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین انصاریان در خصوص پیامرسانی دینی را خواندیم و اینك توجه شما را به ادامه آن جلب میكنیم.
· یکی از وظایف اهل منبر موعظه است. موعظه کلامی است که دل را نرم میکند، قساوت را از دل میبرد، خشم و شهوت را تعدیل میکند، هواهای نفسانی را از سرکشی باز میدارد و به دل صفا و جلا میدهد. هیچ کس، چه عالِم و چه غیر عالِم، از موعظه بینیاز نیست. شاید بسیاری از آگاهان، روشنفکران و سیاستمداران، از سخنان بیدارگرانه و آگاه کننده نسبت به کشور و جهان، که از سوی منبری و خطیب ارائه میگردد بینیاز باشند؛ اما از موعظه، به هیچ وجه بینیاز نیستند، بویژه موعظهای که از آموزههای روشن دین، سرچشمه بگیرد و به دلها خشوع بدهد.
به نظر حضرت عالی آیا اهل منبر،این جایگاه را به درستی پاس میدارند و خود را به مرحله و پایهای رساندهاند که شایستگی موعظه را بیابند و موعظه از دلشان سرچشمه بگیرد و اثرگذار باشد. اگر دراین باب کاستی وجود دارد و منبر، در این عرصه، آن گونه که باید نقش آفرینی نمیکند، راه برطرف کردنِ کاستی چیست؟
o بله، منبر این اثر عمیق را دارد. لذا میبینیم که در حکومتهای گذشته ایران، مانند صفویان و قاجاریان، منهای امور سیاسی، حاکمان و حکومتگران، خیلی زیاد تحت تأثیر عالمان بزرگ بودهاند. بخصوص در دهه عاشورا، که خودشان مجالس روضه و عزاداری به پا میکردند، از موعظههای منبریها و واعظان در آن ایام، خیلی اثر میپذیرفتند و این موعظهها جلوی خیلی از طغیانها و ستمها را میگرفت.
منبر این کار را میتواند انجام بدهد؛ ولی با نیروی عالِم و حکیم، با نیروی لطیف، وابستۀ شدید به اهلبیت، با نیرویی که بتواند این حالتهای معنوی مردم را برانگیزاند که خوشبختانه، در گذشته این گونه بوده است.
در گذشته کسانی بودند، در تهران و اصفهان، که حتی من یک - دو نفر آنان را دیده بودم، با این که در ردۀ مرجعیت بودند، شبهای جمعه برای جمعیت بسیار زیاد، دعای کمیل میخواندند. این دعاها و برنامهها، خیلی اثرگذار بود.
اگر از قرآن و سخنان اهلبیت برای نصیحت و موعظه استفاده بکنیم و خودمان هم در ذهن مردم همان باشیم که میگوییم، با سوزِ دل هم مطالب را بگوییم، قطعاً سخنان و موعظههامان اثر میگذارد.
· از مقولههای بسیار دشوار که فراروی اهل منبر قرار دارد، آگاه کردن مردم به مصالح دین و دنیای آنان است. اکنون و در دنیای امروز، منبری چه ویژگیهایی باید داشته باشد و چگونه عمل کند که بتواند مردم را به مصالح دین و دنیاشان بیاگاهاند؟
o منبری باید به فرهنگهای مشهور شیاطین آگاهی داشته باشد. ترفندهای شیاطین را بشناسد، زبان ماهوارهها را بداند و مرحله «لا اله» توحید را برای مردم خوب توضیح بدهد که بتواند از وجود مردم، طاغوت زدایی بکند.
اگر طاغوت زدایی کرد، یقیناً روحِ مردم برای تحقق «الا الله» آمادگی پیدا میکند. آن گاه، با توحید و طاغوت زدایی که این صفحه را در وجود مردم پاک میکنیم، میتوانیم مصالح و مفاسد را، از طریق قرآن و بیان ضررهای فرهنگهای بیگانه به روشنی یادآور شویم.
من این تجربه را دارم، بخصوص با نسل جوان. روشِ من روی آنان خیلی اثر داشته است.
حالا یک مثال هم بزنم: در بیان مصالح و مفاسد، بعد از اینکه مستمع را با فرهنگ شیطان آشنا میکنیم و از فرهنگ حق برای او سخن میگوییم و بین این دو فرهنگ، مقایسهای انجام میدهیم، در درون او، طاغوت زدایی انجام میگیرد و نور توحید در سینهاش روشن میشود. قبل از انقلاب اسلامیو بعد از انقلاب اسلامی خیلی اتفاق افتاده که دختران بیحجاب و بدحجاب، برای من نامه نوشتهاند که ما از طریق منبر و از طریق مسائلی که شما مطرح کردید، به دین برگشتیم.
و نیز خیلی از جوانان که گذشته خوبی نداشته و آلوده بودهاند، به من مراجعه کرده و از اثرگذاری منبرها و مسائلی که از قرآن و اهلبیت مطرح کردهام، سخن گفته و خاطرات شگفتی نقل کردهاند. اینها را در خاطرات جدیدم، که در دو جلد هزار صفحهای چاپ میشود، آوردهام.
· به نظر حضرت عالی چه شده است که به جای موعظه، سخن از مصالح دین و دنیا گفتن، فلسفه قیام امام حسینعلیهالسلام را تشریح کردن، امر به معروف و نهی از منکر، و در یک کلمه بیان زوایای اسلام ناب و آموزههای حیات بخش آن، این سان خرافهها، خوابها و سخنان سست و خردسوز، در پارهای از منبرها غبارانگیزی میکنند و شماری از اهل منبر را به خود مشغول کردهاند.
o پس از پیروزی انقلاب اسلامی، صاحبان خیلی از محرابها و خیلی از منبرها، که در حد خودشان، در محله و منطقهشان، اثر گذار بودند؛ با احساس نیازی که میشد (که نمیتوانیم این را انکار کنیم) محراب و منبر را تبدیل کردند به میز مدیریت.
آنان رفتند در کارهای انقلاب و پستهای دولتی، مشغول به کار شدند. خیلی از منبریهای خوب هم، در هیجان انقلاب، هنر نداشتند که مطابق زمان انقلاب را بیان کنند. اینان از طرف جوانان کنار زده شدند. یعنی ما در شکستن شخصیتهایمان، دچار افراط شدیم. آنانی هم که در تهران و شهرستانها، باقی ماندند و واقعاً منبرهای خوبی داشتند، خیلی کم بودند.
در این هنگام، فریب کاران، وقتی بیشۀ شیر را خالی دیدند، به میدان آمدند، سریع دویدند. خیلیها از روی جهل و خیلیها از روی مال گرایی و بعضی هم، به یقین من، به عنوان مأمور بیگانه، حالا یا با واسطه، یا بیواسطه، با بهرهمندی از میلیاردها تومان بودجهای که آمریکا و اروپا، برای هدم دین اختصاص دادند، به تخریب دین پرداختند.
خوب اینها عرصهها را گرفتند و جوانان هم، چون به گونه استدلالی و علمی دین را فرانگرفته بودند، به آنان جذب شدند.
انقلاب بود، محرابها و منبرها خالی شده بود، اینها توانستند از فضای خالی و نبودِ خطیبان و عالمان حکیم، با حیله و ترفند، مردم را به سوی خود بکشانند.
از سوئی هم نوارهای بیست و پنج ساله من گواه است که دائماً روی منبر، نسبت به این منبرهای سخیف، منبرهای خرافی، منبرهایی که مسائل الهی در آنها تحریف میشد، منبرهایی که اساس شان خواب بود؛ هشدار میدادم. در آن زمان، من تنها ماندم. کسی به من کمک نکرد. دو سال است که بعضی از بزرگان و مراجع، وارد میدان شدهاند.
حتی خدمت رهبری، عرض کردم: منبرها دارد پوک میشود. منبرها از قرآن و حدیث خالی شدهاند.
خوب الآن علمای بزرگ به فکر افتادهاند؛ اما یک مقدار دیر شده است؛ چون دروغها و تحریفها پا گرفتهاند.
كتابهای سست و منبرهاي بيمحتوا
افزون بر منبرهای پر از خرافه و دروغ که به جان دین و معنویت این مردم افتاده، کتابهایی است که با مجوز و بیمجوز، چاپ و دریاوار عرضه میشوند. کتابهای پر از دروغ، حرفهای سست، کرامتهای عجیب برای اشخاص.
پارهای از این کتابها که دربارۀ کرامتهای اشخاصی نوشته شده است، آن اشخاص زندهاند. من فرزندان آنان را میشناسم. وقتی این کتابها را دربارۀ کرامتهای پدرشان دیدم، با آنان تماس گرفتم، گفتم: این چنین کتابهایی دربارۀ پدرتان نوشتهاند. خندیدند و گفتند: ما در طولِ پنجاه - شصت سال، این چنین چیزهایی از پدرمان ندیدهایم.
بهخصوص کتابی دربارۀ کرامتها و حالات معنوی شخصی، که غیر معمم بود، نوشتند و با تبلیغات جایشانداختند. در حالی که او را من میشناختم، او کجا و این حرفها کجا! در این کتاب مقاماتی برای او نوشتهاند که برای انبیای خدا، نه در قرآن آمده و نه در روایات.
این کرامت تراشیها و حرفهای سست، به منبرها راه یافت. و به منبریهای خرافه گو کمک کرد و به آن جریانی که عرض کردم از منبریهای جاهل، مستقیم، یا غیر مستقیم، خیلی یاری رساند، تا با نقل این کرامتهای ساختگی و خوابهای عجیب، مردم را جذب و از معارف دینی دور کنند.
ما در برههای، در کرامت تراشی و کرامت سازی، از صوفیۀ اهل سنت بدتر شدیم. آنها کلاً یک کتاب تذکرة الاولیاء دارند و یک نفحات جامی. ولی ما الان مغازهها را پر کردیم از این کتابها و حتی در بساطیها و دکههای روزنامه فروشی از این دست کتابهای سست و گمراه کننده عرضه میشود.
در کتاب فروشیها، بساطیها و دکههای روزنامه فروشی صدها کتاب کرامات، با چاپهای بیست بار و بیست و پنج بار میبینید.
به کتاب فروشیها سری بزنید و ببینید چه کتابهایی درباره امام زمان با چاپهای بالا، در اختیار مردم گذاشته شده است.
کرامت تراشیها و کرامت سازیها و حرفهای عجیب دربارۀ اشخاص، یک زمانی آنقدر رواج یافته و شور شده بود که جوانی به من گفت: آقا خود و خدا سکوت نکنید و یک مطلبی را به من بگویید. گفتم: چه مطلبی. گفت: شنیدهام شما هر وقت، به پشت دَرِ منزل میرسید، کلید همراهتان نباشد، نگاه میکنید، در باز میشود.
گفتم: اتفاقاً خوب شد به من گفتید که این کرامت را دارم.
چند شب پیش از منبر آمدم پایین، رفتم به طرف منزل، کلیدم جا مانده بود. خانواده مان هم نبود، چهل دقیقه، دَرِ منزل نشستم، تا خانواده آمد و کلیدانداخت و در را باز کرد.
یعنی چنان خرافهها رواج یافته و کرامت سازیها بازار را گرم کرده و کتابهای خرافی، سست و پر از کرامتهای ساختگی و دروغین، در دسترس مردم و جوانان قرار گرفته، که آن جوان، با مطالعه و گوش دادن به این حرفها، به این اشتباه دچار آمده بود.
با خالی شدن محرابها و منبرها از خطیبانِ حکیم و سرمایه گذاری بالای خارجیها و آمریکا برای دور کردن جوانان از دین و پر کردن ذهن آنها از خرافات، رواج این گونه منبرها و کتابهای خرافی، این پیامدهای ناگوار پیش میآید.
· از سخنان حضرت عالی به روشنی فهمیده میشود که منبرهای بیمحتوا، سست، خرافی و شکل گرفته بر پایه خوابها و کرامتهای ساختگی، نقش کلیدی در رواج خرافه و خرافهگرایی داشته و دارند و از جمله راهحلهایی که روی آن تأکید داشتید، منبر بود که با اصلاح آن و الگوگیری از منبرهای عالمانه و انسان ساز و به دور از خرافهها و گزافه گوییها، میتوان از این وضعیت به در آمد. به نظر میرسد اگر مقایسهای بین منبر در گذشته و دوران پس از انقلاب اسلامی صورت بگیرد، شاید بهتر بتوان به نتیجه رسید و با کاستیها آشنا شد.
o من با مقایسه بین منبرهای گذشته و پس از انقلاب، میبینم در دو بُعد، تفاوت خیلی سنگینی پدید آمده است:
1. در تعداد منبر: به این معنی که در گذشته، در بیشتر شهرهای ایران، منبری عالم، به اندازه کافی برای مردم وجود داشته و گاهی هم بیشتر از نیاز مردم بوده است. در حدی که در روزگاری، از مشهد مقدس، به خاطر کثرت خطبا و منبریهای عالم و مورد توجه، در ماه رمضان و ایام محرم، به دیگر شهرها میرفتند.
در دورانی که من مدرسه میرفتم و نوجوان بودم، میدیدم منبریهای مشهور را که از مشهد به تهران آمده بودند و در مساجد برای مردم سخنرانی میکردند.
با اینکه در تهران منبری عالم فراوان بود؛ اما به خاطر این که تهران جمعیتش بیشتر بود، متصدیان و متولیان مساجد و گاه افراد، منبریهای بزرگ و بنام مشهد و دیگر شهرها را دعوت میکردند. حاج محقق خراسانی، سید مرتضی سبزواری، پیش از این آقایان، شیخ غلامرضا طبسی، از مشهد و آقای صدرایی اشکوری از رشت، به تهران میآمده و منبر میرفتهاند.
نه این که در مشهد و رشت به این آقایان نیازی نبود و یا منبری نداشتند، نه، به خاطر پرباری و سازنده بودن منبرها و سخنرانیهای این آقایان، مردم خواهانشان بودند.
در مناطق گیلان و مازندران، مانند: رشت، لاهیجان، آمل و گرگان چهرههای معروفی در منبر بودند. منبریهای عالم در این مناطق، به مردم بهره میرساندند و آنان را از مسائل دینی آگاه میکردند.
و یا در اصفهان، منبریهای بسیاری بودند، عالم و حکیم. حسام الدین واعظ، حاج شیخ باقر زند کرمانی از منبریهای خوب اصفهان بودند.
ما اکنون، منبری کم داریم، هم در پایتخت و هم در دیگر شهرها. کمبود منبری، صدای همه را درآورده است.
من نزدیک به یکصد و دو شهر، منبر رفتهام، بیشتر، مراکز استانها، یا شهرهای بزرگ بوده است.
در این شهرها، با گلایه و نالۀ مردم مؤمن و وزین، از کمبود منبری، روبه رو بودهام. من یک وقتی، در یکی از سخنرانیهایم در شهر مقدس قم، به خاطر این کمبود شدید منبری، به شعرِ دِعبل خُزاعی متوسل شدم که آمد خدمت امام رضاعلیهالسلام، در حالی که اشک میریخت سرود:
مدارسُ آیاتٍ خَلَت من تلاوة و مُنْزِلُ وحیٍ مُقفِرُ العَرَصات
مدرسههای کتاب خداوند از تلاوت خالی شد
و منزلگاههای وحی و نبوت به ویرانی گرایید.
2. در كيفيت منبر: در گذشته منبریهای ما، جزو علمای بزرگ و اشخاص معتبر و درس خوانده بودهاند. در تهران حوزه بسیار پرباری وجود داشته است. تقریباً تا سال 1330 شمسی، مدرسههای پر رونقی داشته است، مثل مدرسه مروی و یکی دو مدرسه در بازار تهران. در حوزه تهران اساتید بزرگی تدریس میکردهاند، مانند مرحوم آقا میرزا مهدی آشتیانی، که ازایشان تعبیر به فیلسوف شرق میکنند.
دو سه تا از شاگردانِایشان اهل منبر بودند: یکی مرحوم آقا شیخ محمدرضا ربانی که منبر پرباری داشت. و دیگری مرحوم اقا محمدتقی فلسفی که توانست هفتاد سال در منبر دوام بیاورد و افت نکند. یا مرحوم آقا شیخ مهدی قوام.
اینان، چهرههایی بودند که حوزه پربار تهران را دیده بودند. حوزهای که استادان بزرگی در آن تدریس میکردهاند، مانند: مرحوم آقا میرزا مهدی آشتیانی، مرحوم ابن الدین، مرحوم آقا شیخ محمد علی لواسانی، مرحوم آقا سید محمد کاظم عصار - که از مراجع آن زمان بوده -، مرحوم آقا میرزا احمد آشتیانی، مرحوم اقا شیخ محمدتقی آملی، مرحوم آایت الله العظمی آقا سید احمد خوانساری.
منبریهای بزرگ تهران، از محضر این چنین عالمان بزرگی بهره برده بودند، در علم و اخلاق. منبر را از آغاز جوانیشان شروع کرده بودند، آن هم در کنار درس و بحث شان و استفاده از محضر اساتید بزرگ. این گونه نبوده که با شروع منبر، درس و بحث خود را کنار بگذارند. واقعاً در فراگیری دروس، پشت کار داشتهاند.
یا منبریهایی که در حوزه مشهد پرورش یافته بودند، بهرهگیری علمی و اخلاقی و معنوی شان از محضر کسانی بوده که در علم، تقوا، زهد، جایگاه والایی داشتهاند، مانند: آقا بزرگ حکیم، آقا شیخ مرتضی آشتیانی، آقا سید یونس اردبیلی، آقا مهدی نوغانی و استادِ برجستهای مانند ادیب نیشابوری.
بعضی از این منبریهای بزرگ را که نام بردم، مربوط به دورهای است که من 6 - 7 ساله بودم و مرحوم پدرم مرا پای منبر آنان میبرد.
منبرهای اینان چنان عالمانه و مفید بود که بعضی از پامنبریها و مستمعان باسواد، قلم به دست میگرفتند، احادیثی را که آنان میخواندند، یادداشت میکردند. پدرم از کسانی بود که احادیث و برخی از نکات را مینوشت. شاید حدود پنج هزار صفحه یادداشت داشت. اینها را در طول سی سال شرکت در مجالس وعظ و خطابه، یادداشت برداری کرده بود که متأسفانه از بین رفت. بدین صورت که پیش از انقلاب، دو تا از ما را گرفتند و خانواده مان به خاطر این که اعلامیهها دست ساواک نیفتد، هر چه نوشته و اعلامیه بوده، از منزل بیرون برده بودند. من هم خبر نداشتم. در بین آنها، یادداشتهای مرحوم پدرم نیز بود که پس از مرگایشان هر چه گشتم، آن اوراق را پیدا نکردم. که اگر پیدا میشد و تنظیم میگردید، چند جلد کتاب جامع میشد.
در گیلان و مازندران، در بابل، گرگان و رشت، حوزههای پر نشاط و پرباری از نظر علمی وجود داشته است.
حال آن چه من به یاد دارم از حوزه گیلان، زعمای آن حوزه، از شاگران مرحوم نائینی و مرحوم کمپانی بودند.
در رشت مرحوم آقای زیاوری، مرحوم آقای بحرالعلوم، مرحوم آقای لاکانی، که من خودم اجازۀ اجتهاد مرحومایت الله العظمی بروجردی را، که بهایشان داده بود، دیدم. اینان معلمانی بودند که طلاب را پرورش میدادند، تربیت میکردند. این طلبهها، یا منبریهای پرقدرتی شدند و یا نویسندههای پرقدرتی. مانند مرحوم آقای حجتی که جوان بود و در یک تصادف از بین رفت. او در آن روزگار، یک روزنامهای منتشر میکرد که خریداران بسیار داشت.
منبریهای قدیمی را، که حوزه دیده و درس خوانده هستند، به خاطر کبر سن شان، کسی دعوت نمیکند.
در هر صورت، تحریفها، بدعتها، سخیف گوییها، به خاطر کمبودِ منبرهای عالمانه، منبری عالم و کمبود امام جماعتِ عالم است. چون وقتی امام جماعت مسجدی، مانند گذشته مجتهد باشد، اجازه نمیدهد هر کسی روی منبر برود و برای مردم صحبت کند و یا خود هر کسی را دعوت نمیکند، مغز مردم را و قلب مردم را به هر کسی نمیسپارد.
امام جماعتهای مجتهد - که در محل خودمان چهارده - پانزده مسجد بود و تمام امام جماعتهای آنها مجتهد - خیلی مواظب بودند که منبریِ عالم و اثرگذار دعوت بکنند و البته منبریهای عالم و اثرگذار در اغلب شهرها، بیش از نیاز بود.
· در تقدس زدایی از منبر و خدشه وارد کردنِ به جایگاهِ آن، که بسیار خطرناک و ضربه بزرگی است به جبهۀ حق و شورآفریناناین خطۀ زلال فرهنگ و معارفی، چه کسانی مسئولاند که با کوتاهی خود، سهل انگاری، اهمال کاری و استفادۀ نابخردانه، سوداگرانه و عوام فریبانه از آن،این ساناین رسانۀ مقدس را از اعتبار گذشته خودانداختهاند؟
o به جای کلمۀ «مقصر» کلمۀ «غفلت» را به کار میبرم. نمیتوانم بگویم که دراین زمینه، چه کسانی و یا چه نهادهایی «مقصر» هستند. میتوانم بگویم به خاطرِاین که خیلی از کارهای انقلاب مانده و عده زیادی از علما و متفکران در قم و در مراکزِ مختلف مملکت، با جان و دل برای انقلاب و مردم کار میکنند، از مسئله منبر و منبری و محتوای منبر واین که چه کسانی باید عهده دار خطابه و منبر باشند، غفلت شده است.
اگر بنا باشد که خیلی زود، جلویاین روند خطرناک گرفته شود، ناگزیر باید تشکیلاتی در وزارت اطلاعات، به وجود بیاید، عالمانه، با قدرت تشخیص بالا دراین زمینه. البته به طور حتم با کمک گرفتن از حوزههای علمیه پربار، به طور دقیق و مدبرانه، به این نابسامانی، سامان بدهد. کاری که در زمان طاغوت در جهت مذهب زدایی و مبارزه با دین، انجام میگرفت. دستگاه امنیتی و اطلاعاتی طاغوت، جلوی منبریهای اثرگذار را میگرفت و هر منبری اثرگذار، همیشه انتظاراین را داشت که به او اخطار کنند و یا به ساواک فراخوانده و مورد بازجویی قرار بگیرد.
مأموران ساواک همیشه پای منبرها حاضر میشدند. ساواک مأموران عالم و با اطلاع از مسائل دینی نداشت. مأموران آن دراین حد بودند که ببینندایا منبری به حکومت و شاه حمله میکند، یا خیر. اگر در این باره مطلبی گفت، گزارش کنند و در پی گزارش آنان، ساواک تصمیم بگیرد که به منبری منتقد اخطار بدهد، یا از منبر رفتن او جلوگیری و یا دستگیرش کند.
الان هم به نظر من در وزارت اطلاعات باید نهاد و تشکیلاتی برای بررسی مداحیها و منبرها و شناخت کاستیها و مطالب زیانآور و خرافی به وجود بیاید و از مداحیها و منبرهای خرافی، زیانآور و گمراه کننده جلوگیری کند.
و نیز در خود حوزه علمیه قم، باید بخشی تشکیل بشود و به سرعت، در تمام ایران، مداحان و منبریهای دروغ پرداز، خرافه گو و بدعت گذار را شناسایی و رابطه آنان را با مساجد، حسینیهها، هیأتها و مراکز مذهبی قطع کند. این دو نهاد جلویاین لجنِ آلوده را از سرچشمه بگیرند. رودروایسی نداشته باشند. به تلفنهای افراد هم کاری نداشته باشند.
من دیروز سخنرانی رهبری را در جمع مردم سنندج گوش میدادم، یک جمله خیلی خوبی را در سخنرانی عمومی بیان داشتند. فرمودند: «آن مرد شیعی هم که میرود به مقدسات اهل سنت اهانت میکند، دشنام میدهد، او هم مزدور دشمن است ولو نداند که چه میکند.» (1)
ما این گونه افراد را داریم. با تأکیدی که ایشان دارند، باز هم راحت منبر میروند. دلسوزی که رهبری انقلاب دارد، دلسوزی که مراجع تقلید دارند و نگران از منبرهای گمراه کنندهاند، باید در یک جریان عملی قرار بگیرند.
اطلاعات مسئول است. مسئولیت شدید دارد. حوزه علمیه هم بسیار مسئولیت سنگین دارد. حالا که حوزۀ علمیه بازوی اجرایی دارد و از طرف دیگر مورد احترام مردم و تمام نهادهای کشور است، میتواند با قدرت در برابر هجوم ویران گر منبرهای خرافی بایستد.
· حضرتعالی چه تحولی را در منبر لازم میدانید و چه كسانی باید این تحوّل را اجرا و مدیریت كنند؟
o ببینید محتوای مسائل الهی را که در کتاب خدا و در روایات اهلبیت تجلی دارند که نمیتوان عوض کرد.
منبر، به معنای سنتی، همان فقه سنتی است که حضرت امام، روی آن، تأکید داشتند.
اگر فقه سنتی، به قول حضرت امام، زمان و مکان در آن لحاظ بشود، میتوانیم نیازهای زمان را جواب بدهیم.
زمان و مکان باید در فقه لحاظ بشود، نه این که فقه عوض بشود. حلال و حرام خدا عوض شدنی نیستند، راه اجتهاد عوض شدنی نیست؛ اما نگاه، قابل عوض شدن است. ما میتوانیم به فقه خیلی عمیقتر نگاه بکنیم و از پیوند بین مسائل فقهی و اصولی، نیازهای زمان را پاسخ بدهیم.
این نیازهای امروز، در زمان پیامبر خدا، ائمه اطهار نبوده است. و نمیتوانیم هم بگوییم چون نیازها در زمان پیامبر و ائمه نبودهاند، پس فقه ما نمیتواند به آنها پاسخ بگوید؛ چون قرآن مجید،این دین را کامل و تمام میداند.
پاسخگویی به نیازهای روز جامعه و مردم، بستگی به این دارد که فقه بتواند با عمق نگریِ بیش از گذشتگان، حکم مورد نیازِ مثلاً، بانکها، شهرداریها و غیره را دربیاورد و حکم کاربردی بدهد که چیزی به بن بست گیر نکند.
خوب، همین کار را در منبر هم انجام بدهیم. بدین معنی که سنت اصلی منبر، که بیان قرآن مجید و روایات برای مردم است، باید بماند؛ ولی منبریها و خطیبان، که دانشمند و اهل علم هستند، باید برابر با نیازهای زمان مطالب شان را به مردم، القا کنند.
باید ببینند که مردم روزگار ما، از نظر فردی و زندگی خانوادگی و اجتماعی، خلأهایی دارند که به سبب آنها، دچار فساد میشوند، یا به خود و خانوادهشان ظلم میکنند.
اینها را باید منبری عالم درک بکند، زمانه و جامعه را بشناسد، نیازها را بداند و به زبان زمان، از طریق قرآن و روایات، با مردم حرف بزند که برای مردم هم، قابل پذیرش باشد.
منبر سنتی را باید مانند فقه سنتی حفظ کرد؛ اما زمان و مکان باید در آن لحاظ بشود. یعنی اگر منبری بحث عالمانهای را طرح میکند، خارج از نیاز مردم نباشد. مثلاین که دراین روزگار، منبری در تهران، اصفهان، شیراز و یا شهرهای دیگر، روی منبر، مسئله پاک شدن و یا نجس شدنِ آب چاه را بیان کند، در حالی که الان، مردم شهرها، با آب چاه، سر و کار ندارند. در خانهها چاهی وجود ندارد که بخواهند از آب آن استفاده کنند و یا با آن وضو بگیرند.
امروزه، حوزه علمیه قم، باید درس زمان شناسی، مردم شناسی برای طلاب بگذارد. طلاب با شناخت زمان و آشنایی با زمان، در مییابند که چه جریانهایی، وجود دارند و در جریان هستند و با شناخت مردم، در مییابند که مردم، مردم شصت سال پیش نیستند، عقل شان رشد کرده، آگاهیشان بالا رفته، به خاطر گستردگی دانشگاهها، بیشتر پسران و دخترانشان تحصیل کرده و از تحصیلات بالایی برخوردارند.
زمانشناسی و مردمشناسی، دو رشته مهمی است که اروپاییان و آمریکاییها، بیش از سیصد سال است که روی آنها کار کردهاند؛ از اینروی توانستهاند بر دنیا تسلط پیدا بکنند.
اینها اگر زمانشناس و مردم شناس نبودند، قدرت تسلط بر مردم و استعمار کردنِ کشورها را نداشتند.
نکتهای را که در اینجا لازم میدانم یادآوری کنم، باید توجه داشت که مبادا منبرها از منبری حوزهای و درس خوانده در حوزه خالی بشود.
یعنی باید دقت کرد و توجه داشت کسانی که لباس روحانیت را به تن ندارند، جایگزین منبری حوزهای نشوند.
چون اینان، با پرستیژ خاص، مردم را جذب میکنند و جای نگرانی است که یواش یواش، کسانی از حوزه مایل بشوند که لباس نپوشیده وارد عرصه منبر بشوند و این موج، محراب را هم بگیرد.
به نظر من این یک مشکل است که بعضی از مجالس مذهبی، در اختیار کسانی قرار میگیرد که لباس روحانیت را به تن ندارند. البته بعضی ازاینها درس خوانده هستند، دانشگاهی هستند و شاید مقداری هم درسهای حوزهای را خوانده باشند. در عین حال، درست نیست که این گونه افراد منبر بروند؛ زیرا علاوه بر پیامدهای بسیار ناخوشایندی که اکنون و دراینده میگذارند، به گونهای تشویق طلاب دیگر است که از لباس روحانیت به در بیایند و با کت و شلوار منبر بروند و برای مردم سخن بگویند. این خطرناک است و برای جلوگیری ازاین خطر، که محراب را هم تهدید میکند، باید منبر به همین شکل سنتی، البته با لحاظ زمان و مکان، حفظ بشود.
· حضرت عالی، در بُعد منبر و خطابه و نگارش کتابهای ارزشمند و اثرگذار موفق بودهاید. بیگمان آشنایی با زندگی علمی و رمز موفقیت شما، میتواند برای طلاب و فضلا، مفید باشد، لطفاً دراین باره، بهویژه درباره کارهای قرآنی خود، نکتهها و زوایایی را که لازم میدانید، بیان کنید.
o از آنجا که زندگی من ماجراهایی دارد، دوستان از سالها پیش از من میخواستند که خاطراتم را بنویسم و عرضه کنم که این کار انجام گرفت و آنچه بر من گذشته، از تولد تاکنون، در دو جلد نزدیک به دو هزار صفحه در حال تنظیم شدن است. اما خودم به این کار علاقه نداشتم. هیچ دوست نداشتم که زندگیام ثبت بشود.
من همیشه از شهرت گریزان بودهام. از ایام جوانیم، یکی از چیزهایی که از آن پرهیز داشتهام، شهرت بوده است. همیشه از خدا میخواستهام که شهرت را پیش نیاورد، اما کاملاً عکس شد.
در هر حال، اجمالی از زندگی خودم را، به امید اینکه پندی برای دیگران باشد، عرض میکنم:
در ایام تحصیل در دبیرستان و حتی زمانی که مدارکم برای ورود به دانشگاه کامل شد، در درون، کششی برای تحصیل در حوزه داشتم.
بالاخره این کشش عظیم، سبب شد که به حوزه علمیه وارد بشوم و به تحصیل علوم دینی بپردازم.
آنچه در ایام تحصیل در حوزه برای من مهم بود، جلوگیری از ضایع شدن وقت بود. سعی میکردم، از هر گونه نشست و برخاستهای وقت گیر و ضایع کننده وقت، پرهیز کنم.
تا وقتی که در حوزه بودم، درسها را جدّی و بدون اتلاف وقت میخواندم.
هنوز هم از کتابهای درسی، بخصوص ادبیات، جدا نشدهام. با این که کارم خیلی زیاد است، بااین حال، به خاطر عمق پیدا کردن بیشتر در فهم ایات و روایات، با درسها و کتابهای درسی، ارتباط دارم، چه ادبیات و چه اصول و فقه.
اما یک بخش دیگر در زندگی من، منبر بود. منبر را از بیست و شش سالگی شروع کردم. به خاطرِ بیانِ روانی که خداوند متعال به من داده بود، خیلی زود درایران شناخته شدم و هجوم برای دعوت از من، زیاد شد.
از همان آغاز، اساس منبرم را وصیت رسول گرامی اسلام قرار دادم که فرمود: «إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمْ الثَّقَلَینِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی أَحَدُهُمَا أَعْظَمُ مِنَ الْآخَر وَ هُوَ كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِی أَهْلُ بَیتِی لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّی یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ فَانْظُرُوا كَیفَ تَخْلُفُونِّی فِی عِتْرَتِی؛ (2) من در میان شما امت، دو شیء گرانقدر میگذارم. پس از من، تا هنگامی که دراین دو شیء چنگ در زنید، هرگز گمراه نخواهید شد. یکی ازاین دو، از دیگری بزرگتر است. و آن كتاب خداست كه ریسمانی كشیده شده از آسمان به زمین میباشد و خاندانم، كه از همجدا نمیشوند تا اینكه در حوض بر من وارد شوند. پس بنگرید چگونه مرا در مورد خاندانم پیروی میكنید.»
و برای برد هر چه بیشتر سخن و اثرگذاری، شناخت مردم و زمان را سرلوحۀ کارم قرار دادم.
برای منبر، مطالعات گستردهای انجام دادهام، یادداشتهای بسیاری دارم. در بیش از بیست دفتر دویست صفحهای، مطالعات منبرهایم ثبت است. نزدیک به پنجاه هزار ورقه آ. چهار، غیر از آن دفترها یادداشت دارم. الان اگر کسی به من بگوید سال 1347، کجا منبر رفتهای و چه گفتهای، میتوانم به این دفترها مراجعه کنم و پاسخ او را بگویم که سال 1347 محرم و یا ماه رمضان، کجا منبر رفتهام و چه گفتهام. من روی مطالعه منابع اسلامی خیلی وقت گذاردهام. اگر نوارهای مرا، در 30 - 40 سال پیش گوش کنید، میبینید برای مردم، از منابع اسلامی سخن گفتهام، مثلاً از رجال کشّی مطلب نقل کردهام. از کتابهای عمیق شیعه و سنی، مطالبی را در منبر برای مردم گفتهام. علاوه بر این، از همان آغاز، یعنی سال 1346 شمسی، مجلههای علمی، کتابهای علمی، مانند: روان شناسی، نجوم و جامعه شناسی را در برنامه مطالعاتی خود، قرار دادهام.
سعیام بر این بوده که با نگاه علمی دانشمندان مغرب زمین، حتی شوروی سوسیالیستی آشنا بشوم. الان در کتابخانهام، کتاب هایی دارم که ترجمه کتابهای دانشمندان مغرب زمین و شوروی است.
حالا فکر بکنید اگر میخواستم دربارۀ توحید،ایات توحیدی قرآن مجید را در منبر مطرح کنم، مثلاً مانندایه شریفه: «الَّذی جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِانداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»؛ (3) «آن پروردگاری که زمین را برای شما بستری گسترده و آسمان را سقفی برافراشته قرار داد و از آسمان، آبی [مانند برف و باران] نازل کرد و به وسیله آن از میوههای گوناگون، رزق و روزی برای شما بیرون آورد. پس برای آن شریکان و همتایانی قرار ندهید. در حالی که میدانید [برای خدا در آفرینش و روزی دادن، شریک و همتایی وجود ندارد.]»
کتابهای زمین شناسی و نجوم، کتابهای مربوط به خوراکیها و میوهها، چه خارجی و چه داخلی را میدیدم.
البته این عنایت را خدا به من داشت که آنها را تحمیل به آیات و روایات نمیکردم.
ولی آن چه به نظر من اصولی بود، آنها را با آیات و روایات در میآمیختم و یک منبر جذاب و درخور و اثر گذار به وجود میآمد.
اگر جوانانی پای منبر میآمدند و شبهه داشتند و یا احیاناً بیدین بودند، وقتی که میشنیدند که قرآن مجید، هزار و پانصد سال پیش به این مسائل مهم، به صورت کلی، اشاراتی دارد، برای آنان، از نظر اعتقادی خوب بود؛ یعنی اگر تحت تأثیر تبلیغات دشمنان اسلام قرار گرفته بودند، از نظر اعتقادی نجات مییافتند؛ چون به لطف خدا، قدرت موعظه و نصیحت گوییم زیاد بود و سخنانم اثر روحی و تربیتی میگذاشت.
از وقتی که این مؤسسه را تأسیس کردهام و دوستان دستاندرکار، در مقام این برآمدند که نوارهای سخنرانیهای مرا، در تهران و شهرستانها جمع کنند، از سالهای 1349 - 50 تاکنون، شش هزار نوار جمع آوری شده است.
این نوارها هم از سال گذشته، طبق طرحی که خودم دادهام، رده بندی شده و در حال پیاده کردن آنها هستیم.
اگر خداوند توفیق بدهداین نوارها، پیاده، تنظیم و چاپ بشود، دویست جلد کتاب خواهد شد که منبع عظیمی برای منبر شیعه خواهد بود.
سه جلد آن، با عنوانهایی چون: عقل کلید گنج سعادت، در 494 صفحه؛ عقل محرم راز ملکوت، در 527 صفحه؛ حدیث عقل و نفس آدمی در آیینه قرآن، در 479 صفحه، چاپ شده است.
به نظر من منبع خیلی خوبی است. از این جهت که من برای ده شب منبر سی تا منبع را مطالعه کرده، مطالب را پختهام و در کنار هم چیدهام، تا یک منبر خوب از آب دربیاید. این کتابها که حاوی سخنرانیهای من است، یک سفره آماده است برای کسانی که میخواهند منبر بروند.
عناوین این کتابها، از عقل، توحید،نبوت، ولایت و معاد شروع میشود، تا برسد به مباحث اخلاقی و اجتماعی.
بعضی از عناوین قرآن، مثل «اولیاء الله» شاید پنج جلد بشود.
بخش سوم زندگیام، تألیف و ترجمه است. علت و انگیزه رویکرد به تألیف و ترجمه را نمیدانم. از سال 1350 شمسی به فکر تألیف و ترجمه افتادم. شاید علتش این بوده که وقتی میدیدم، منبر ندارم و یا درس و بحث ندارم، خواستم از ضایع شدنِ عمرم جلوگیری کنم.
از ضایع شدن عمرم به شدت میترسیدم. میترسیدم که فردای قیامت، به خاطر هدر رفتن عمر مؤاخذه بشوم؛ زیرا که خداوند میفرماید: …«أَوَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما یتَذَكَّرُ فیهِ مَنْ تَذَكَّرَ...»؛ (4) «آیا شما را چندان عمر ندادیم که هر کس میخواست در آن مقدار عمر متذکر شود، متذکر میشد.»
این نگرانی از ضایع شدن عمر، مرا واداشت که دست به تألیف بزنم، که تا الان به لطف خدا - غیر از مطالب سخنرانیهایم که از نوار پیاده، تنظیم و چاپ میشود - شصت جلد کتاب، برابر نیازهای زمان نوشتهام. به این خاطر، به بیست و پنج، و سی و سه بار چاپ، بعضی از آنها رسیده است.
حدود ده کتاب از کتابهایم، به هفت زبان ترجمه شده است. انتشاراتی که این آثار را به زبانهای گوناگون ترجمه کرده و به خارج فرستاده است، نامههای زیادی را به زبانهای مختلف به من نشان داد که بیانگر استقبال خوانندگان از چندین کشور بود.
ناشر میگفت: یک کتابی را که ترجمه میکنیم و به خارج میفرستیم، بین پنج تا هفت سال طول میکشد تا سه هزار از آن به فروش برسد؛ اما کتابهای شما، در مدت سه سال، به چاپ سوم و چهارم رسیده است.
بعد به فکر افتادم که چهار کتاب بزرگ و الهی را ترجمه کنم: قرآن، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و مفاتیح الجنان.
* ترجمه قرآن، حاصل چهار سال تلاش مستمر است. این ترجمه با رجوع به چهل کتاب علمی و تفاسیر شیعه و سنی، و بدون مراجعه به ترجمههای دیگر، سامان یافته است. کتابهای علمی مانند: اعراب القرآن، علوم العربیه، مغنی اللبیب، مفردات راغب، المنجد، فروق اللغات، العین، مصباح المنیر، فرهنگ معین، مجمع البحرین، و تفاسیری چون: الصافی، الکشاف، مجمع البیان، المیزان،ایسر التفاسیر، نور الثقلین، روض الجنان و... .
دراین ترجمه، بیشتر، توجهام به این بود که ساده و روان و خالی از ابهام و پیچیدگی باشد. جملههای توضیحی به گونهای است که اگر کمانک () برداشته شود، مطلب و متن داخل آن، با جملههای قبل و بعد، به روشنی پیوند دارد.
این ترجمه سه بار بازنویسی و دوبار بازخوانی، به وسیله دونفر ویرایش گر، شده است و پیش از چاپ به مرکز مطالعات ترجمهها تحویل شد که ترجمه را نقد و بررسی کنند. بعد از چهار ماه که نقد و بررسی پژوهشگران این مرکز به طول انجامید، دو - سه تذکر دادند که اصلاح شد و بعد در نامهای رسمی اعلام داشتند: «ترجمه شما از قرآن مجید، به وسیله کارشناسان مرکز، مطالعه و بررسی شد که حاصل دیدگاه و نقطه نظراتا یشان، ذیلاً به اطلاع میرسد: ترجمه از نظر نگارش ساده و روان و قابل فهم همگان است. بخصوص آن که در موارد لازم، توضیحاتی بر آن افزوده شده است.
از ترجمه پیداست که در کار آن دقت به عمل آمده و از بسیاری از کاستیها و لغزشهایی که برای مترجمان پیش آمده، دور است.»
دراین دو - سه سالی که این ترجمه چاپ شده، نزدیک به چهل هزار نسخه از آن چاپ شده و به فروش رسیده است. به نظر من هنوز جای خودش را باز نکرده است؛ زیرا ترجمه به صورتی است که همگان میتوانند به خوبی از آن استفاده کنند؛ از تحصیل کردگان، دانشجویان، تا افراد کم سواد.
ترجمه به مفاهیم ایات نزدیک است. نوآوری هم در ترجمه زیاد است. بنا دارم یک رساله مستقل درباره نوآوریهای این ترجمه بنویسم که هنوز فرصت نکردهام.
* ترجمه نهج البلاغه: دراین ترجمه، برای اولین بار، ترجمه زیر نویس است. متن فارسی با متن عربی، برابر است. ترجمه به گونهای نیست که از جمله بالا، کم بیاید، یا زیاد. این ترجمه، بیش از سی بار به چاپ رسیده است.
* ترجمه صحيفه: به نظر مناین ترجمه روانترین ترجمهای است که تاکنون از صحیفه سجادیه، انجام گرفته است.
* مفاتيح الجنان: مفاتیح الجنان، در کنار قرآن، در همه خانهها، مساجد، امام زادهها و حرمها وجود دارد. جایگاه این اثر ارزشمند، مرا به این فکر واداشته بود که خوب است ازاین اثر، ترجمه روانی در دسترسِ اهل دعا و مؤمنان قرار بگیرد.
این فکر در ذهن من بود، تااین که با آخرین بازمانده مرحوم محدّث قمی، مرحوم آقا شیخ محسن، (ایشان دو - سه ماهی است که فوت کرده) ملاقاتی داشتم. به ایشان عرض کردم: «انشای فارسی مفاتیح الجنان، انشای هشتاد سال پیش است. خیلی از لغاتی که در آن به کار برده شده، امروزیها نمیفهمند. قلم فارسی ایشان، در همان زمان هم قلم سنگینی بوده است. گاهی خواننده مطالبی را شروع میکند، نتیجه را گم میکند، یعنی انشاء، یک انشاء کلاف مانندی است.»
به ایشان گفتم: «اگر اجازه بدهید من انشای فارسی حاج شیخ عباس را، بدون اینکه به چهارچوب مفاتیح دست بخورد، به قلم امروز برگردانم. یعنی انجام یک چینش ادبی مطلوب که فعل کجا باشد، فاعل کجا باشد.»
ایشان پس از توضیحات من، گفت: «اگر شما این کار را انجام بدهید، اجازه میدهم.»
در طول یک سال، هم مطالب فارسی مفاتیح را به زبان روز برگرداندهام، هم دعاها را به همان سبک قرآن، نهج البلاغه و صحیفه، ترجمه کردهام.
· در پایان، خواهشمندیم، ما و دیگر طلاب رااندرز بدهید و نکتههایی را که پس از تجربههای فراوان به دست آورده اید، به ما نیز گوشزد بفرمایید.
o من طلبهها را خیلی دوست دارم. من به کسانی که در این لباس هستند و برای کسب علم تلاش میکنند و به دنبال این هستند که فردا سنگری را بگیرند و به دین خدا خدمت بکنند، علاقۀ خاص دارم.
از آرزوهای من این است که شاید از موارد طول أمل باشد که رسول خدا نهی میفرماید. (5)
ولی من گرفتار طول أمل مثبت (6) شدهام. و آن اینکه: خداوند به من چنان امکانات بدهد، یا آن قدر آبرویم هزینه شود که تمام طلابی که در قم مشغول به تحصیل علم هستند، زحمت میکشند، درس میخوانند، به تناسب شخصیتشان، خانهدار بشوند، هیچ گونه بدهی و مشکلی نداشته باشند و بتوانند با خیال آسوده درس بخوانند.
سفارش من، به طلاب عزیز این است که: درس بخوانند، سعی کنند مایههای علمی شان بالا برود و عالم بشوند.
و از اساتید بزرگوار هم تقاضا میکنم، کمال دلسوزی را نسبت به طلاب در انتقال علم و تشویق شان داشته باشند.
از مراجع هم تقاضا میکنم: یک خانه سازی مفصل داشته باشند و طلبههایی که خوب درس میخوانند و نمرات خوبی دارند و از مشکل مسکن رنج میبرند، دراین خانهها به مدت ده - پانزده سال بمانند و وقتی کارآمدتر شدند و صاحب مسکن، مسکنی را که در اختیار دارند به دیگری واگذارند.
من، خیلی از مشکلات مالی طلبهها رنج میبرم. آرزو دارم طلبه اصلاً دغدغه معیشت نداشته باشد. بر من سخت میگذرد که میبینم طلاب برای پولاندکی، در صفهای طولانی شهریه میایستند واین را من، مناسب شخصیت و جایگاه طلبه نمیدانم.ای کاش آنانی که شهریه طلاب را میدهند، برای این موضوع فکری بردارند و حسابی باز کنند و همه پولها را در یک حساب بریزند. حال به نام من نباشد، به نام آن آقا نباشد، به جایی برنمیخورد، پول مال امام زمان است. این پول با ارزش، که با ارزشترین پول است، چون مال امام زمان است، باید با ارزشمندترین راه به طلبهها برسد.
· از اینکه وقت گذاشتید و نکتهها و مطالب مورد نیاز را به روشنی بیان کردید سپاسگزاریم و امیدورایم بتوانیم از بیانات حضرت عالی به بهترین وجه بهره ببریم.
o متشکرم.
پینوشـــــــــــــتها:
(1). سنندج، 22/2/88.
(2). بحارالانوار، ج23، ص108.
(3). بقره/ 22.
(4). فاطر/ 37.
(5). «أخسر الناس صفقۀً رجل أخلق یدیه فی آماله یساعده الأیام علی اُمنیته فخرج من الدنیا بغیر زاد و قَدِم علی الله تعالی بغیر حُجَۀٍ؛ زیان کارترین مردم آن کس است که عمری به آرزو گذراند و روزگار وی را به منظور نرساند و از دنیا بیتوشه برون رود و در پیشگاه خداوند، دلیلی نداشته باشد.» نهج الفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاینده، حدیث شماره 108.
(6). قال رسول اللهصلیاللهعلیهوآله: «اَلْاَمَلُ رَحْمَۀً لَاُمَّتِی، وَلَوْلَا الْأَمَلُ مَا أَرْضَعَتْ وَالِدَۀٌ وَ لَدَها وَ لَا غرس غارس شجراً؛ آرزو برای امت من، رحمت است و اگر آرزو نبود، هیچ مادری فرزند خود را شیر نمیداد و هیچ باغبانی، درختی برنمینشاند.» میزانالحکمه، ج 1، ص 184.
افزودن دیدگاه جدید