نكته هایی براى مبلغان (1)
نام نشریه: مبلغان، شماره 37
طلیعه سخن
بس نكته با تو گویم شاید ندیده باشی تا دسته دسته نرگس زین باغ چیده باشی
اگر از این قلمزن - با پیشینهای حدود ربع قرن حضور در عرصه تبلیغ دین و بدون قصد خود نمایی - بپرسند كه یكی از مهمترین رمزهای موفقیت و عوامل جذابیت یك مبلغ دینی چیست، بی درنگ و بی گمان - در حالی كه ابیات زیرین را بر لبان خویش زمزمه میكند - پاسخ خواهد داد: «بیان نكتههای نو و پر ارز و تبیین نكتههای نغز و پر مغز»:
گر متاع سخن، امروز كساد است «كلیم» تازه كن طرز كه در چشم خریدار آید
***
فسانه گشت و كهن شد حدیث اسكندر سخن، نو آر كه نو را حلاوتی است دگر
***
قالب این خشت به آتش فكن خشت نو از قالب دیگر بزن
بدین منظور، بر آن شدیم تا «نكتههایی تبلیغی را كه به نظر ما این گونه هستند و در موضوعات و زمینههای گونه گونند، بیان و تبیین كنیم و پیش از این نكتهها، به چند نكته نیز اشاره نماییم و بر آن تاكید داشته باشیم:
1. شماری از نكتههایی كه قلمی میكنیم، مربوط به عرصه «تبلیغ با گفتار» و شماری دیگر از آنها مربوط به «تبلیغ با نوشتار» و یا «تبلیغ با رفتار» است.
2. برخی از نكتههایی كه به نگارش در میآوریم، ممكن است ساده و كوتاه باشند؛ اما نو و مهم هستند.
3. تعدادی از نكتههایی كه میآوریم، امكان دارد برای برخی از مبلغان دینی، زیره به كرمان بردن باشد؛ اما برای مخاطبان و مستمعان آنان، زیره به تهران بردن است.
4. حتما ماخذ و مدرك نكتههایی را كه باید مستند باشند، به خاطر بسپاریم تا در هنگام بیان و تبیین آنها برای دیگران، سخنی بی ماخذ و بی مدرك نگفته باشیم.
5. ما نیز چشم به راه نكتههای سودمند و ماخذمند شما در همه زمینهها هستیم و برای دیدارشان لحظه شماری میكنیم.
6. بر خویشتن نه فقط وظیفه كه فریضه نیز میدانیم تا پیشاپیش از همه كسانی كه نكتههایی را از آنان فرا گرفته ایم و یا فرا خواهیم گرفت، قدر دانی و سپاسگذاری نماییم و پاداش همگان را از خداوند رحیم و كریم بخواهیم.
هرچند گفته اند:
اگر هست مرد از هنر بهرهور هنر خود بگوید نه صاحب هنر
و گفته اند:
بهار آن است كه خود ببوید نه آنكه تقویم بگوید؛
چشمان امید ما نیز میگوید كه این «نكته ها»، شما را مطبوع میآید و مقبول میافتد.
نكته 1
برخی بر این پندارند كه عبارت «مداد العلمآء افضل من دمآء الشهدآء» حدیث نیست و در كتابهای حدیثی ما دیده نشده است. و برخی دیگر كه آن را حدیثی از معصوم علیه السلام میدانند، گاه به صورت «مداد (یا قلم) دانشمندان از خون شهیدان برتر است» ترجمه و معنا میكنند. باید توجه داشت كه مضمون این عبارت، از «امام صادق علیه السلام» است و در یكی از كتابهای چهارگانه و گرانسنگ حدیثی شیعه، یعنی «كتاب من لا یحضره الفقیه» اثر محدث صادق و صدوق شیعه، «شیخ صدوق» ، نقل شده و سپس در كتابهای دیگری، مانند «بحارالانوار» نیز آمده است؛ اما متن كامل و دقیق این حدیث پر ارز و پر مغز بدین گونه است:
«اذا كان یوم القیامة جمع الله عزوجل الناس فی صعید واحد ووضعت الموازین فتوزن دمآء الشهدآء مع مداد العلماء فیرجح مداد العلمآء علی دمآء الشهدآء» (1)
یكی از اشتباهات بزرگی كه ممكن است در ترجمه یك متن عربی و بویژه در ترجمه آیات و روایات صورت بگیرد، این است كه یك واژه عربی را كه در زبان فارسی نیز كاربرد دارد، به همان معنا و مفهومی كه در زبان فارسی رایج یا رایجتر است ترجمه و معنا نماییم، در صورتی كه گاه امكان دارد ترجمه و معنای آن واژه عربی بدین گونه نباشد.
یكی از این واژگان، واژه «مداد» است كه در این حدیث شریف به معنای «مداد» یا «قلم» و یا «وسیله نوشتن» نیست؛ بلكه به معنای «مركب» و «جوهر» قلم و مایعی است كه وسیله نوشتن، مانند نی، را در آن میزده یا به آن آغشته میكرده اند و سپس با آن وسیله، مطالب خود را مینوشته اند و به تعبیر دیگر، «مداد» مظروف برای وسیله نوشتن است نه ظرف برای آن. به همین جهت هم، در حدیث پیشگفته، این مایع نوشتن را با خون شهیدان كه مایع است، مقایسه و ارزشگذاری كرده اند و خداوند كریم در قرآن مجید نیز به آب دریا كه مایع است، مثال زده و فرموده است: «قل لو كان البحر مدادا لكلمات ربی...» ؛ «بگو: اگر دریا برای سخنان پروردگارم مركب میبود،...»
از همین روی و رای، ترجمه و معنای صحیح این حدیث شریف بدین گونه خواهد بود:
«آن هنگام كه روز رستاخیز شود، خدای بزرگ مردمان را در سرزمینی گرد هم آورد و ابزارهای سنجش بر نهند. و چون خونهای شهیدان با مركب قلم دانشمندان بسنجند، مركب قلم دانشمندان بر خونهای شهیدان برتری یابد.»
نكته 2
یكی از سخنانی را كه بسیار مشهور است و بویژه در دهه فجر، فراوان از آن استفاده میكنند و آن را در روزنامهها و نشریات مینویسند و گاه از صدا و سیما پخش مینمایند و به بنیانگذار جمهوری اسلامی، «حضرت امام خمینی رحمه الله» نسبت میدهند، این سخن است:
«انقلاب ما انفجار نور بود.»
شایان ذكر است كه این سخن نه بدین گونه و نه از ایشان بوده است؛ بلكه این سخن از «یاسر عرفات» بوده است كه در اوایل انقلاب اسلامی به ایران آمده و به محضر حضرت امام رحمه الله رسیده و درباره انقلاب اسلامی ایران به ایشان عرض كرده بود: «آنها (دشمنان انقلاب اسلامی) میگویند زلزلهای رخ داده، ما میگوییم كه انفجار نور روی داده.» (2)
باید گفت كه «مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه الله در پاورقی صفحه 181 از جلد ششم «صحیفه امام» چنین نوشته اند:
عبارت «انقلاب ما انفجار نور بود» كه غالبا در شعارها استفاده میشود، برگرفته از اظهارات فوق میباشد كه به اشتباه به عنوان سخن امام خمینی رحمه الله تلقی شده است.
نكته 3
شماری از مبلغانی كه در موضوع «روش تربیت كودك» سخن میگویند و یا قلم میزنند، به حدیث جالبی از پیامبر محبوب خدا صلی الله علیه و آله اشاره و استناد میكنند كه بدین گونه است:
«من كان عنده صبی فلیتصاب له؛ (3)
نزد هر كس كودكی باشد، باید با او كودكانه رفتار نماید.»
بعضی از مبلغانی كه جذابتر و خوش ذوق ترند، پس از ذكر این نكته كه در حدیث یاد شده، پیامبر صلی الله علیه و آله نفرموده اند: «من كان له صبی؛ هر كس دارای كودكی باشد.» تا فقط این حدیث و این گونه رفتار، شامل پدران و مادران گردد؛ بلكه فرموده اند: «من كان عنده صبی؛ هر كس نزد او كودكی باشد.» تا شامل دیگران، مانند معلمان و مربیان، نیز شود، به شعری زیبا هم استشهاد میكنند، وگاه آن را به «سعدی» نسبت میدهند و به صورت زیر میخوانند:
چون كه با كودك سرو كارت فتاد پس زبان كودكی باید گشاد
گفتنی است این بیت شعر از «سعدی» نیست؛ بلكه از «مولوی» است و به صورتی هم كه نوشته شده، نیست؛ زیرا در نسخههای گوناگون «مثنوی» بدین گونه آمده است:
چون كه با كودك سر و كارت فتاد هم زبان كودكان باید گشاد
نكته 4
یكی از فضلای حوزه میگوید:
روزی برای زیارت به حرم امام رضا علیه السلام مشرف شدم. اتفاقا دیدم كه سه تن از علمای طراز اول مشهد در گوشه حرم نشسته اند و به خواندن نماز و دعا و زیارت مشغول هستند. به خود گفتم كه خوب است از فرصت به دست آمده استفاده كنم و از هر یك از آنان به طور جداگانه این پرسش را بكنم كه اگر انسان بخواهد فقط یك حاجت و درخواست از امام رضا علیه السلام داشته باشد تا حضرت نیز فقط همان را مستجاب نماید، چه حاجت و درخواستی را از امام داشته باشد؟
همین كار را كردم و در فرصت مناسبی این پرسش را از عالم اولی نمودم. ایشان فرمودند: «از امام رضا بخواهید كه شما عاقبت به خیر شوید.»
در گوشهای دیگر از حرم به سراغ عالم دومی رفتم و همان پرسش را كردم. با كمال تعجب، ایشان نیز فرمودند: «از امام رضا علیه السلام بخواهید كه شما عاقبت به خیر شوید.»
در گوشه دیگری از حرم به سراغ عالم سومی رفتم و باز همان پرسش را نمودم. با كمال اعجاب و تعجب، ایشان نیز فرمودند: «از امام رضا بخواهید كه شما عاقبت به خیر شوید.»
امیدوارم كه خداوند بزرگ به حق آقا امام رضا علیه السلام همه ما را عاقبت به خیر فرماید.
خدایا چنان كن سرانجام كار تو خشنود باشی و ما رستگار
نكته 5
امروزه كمتر كسی از شیعیان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام را میتوان یافت كه اهل نماز و دعا و زیارت باشند و كتاب شریف «مفاتیح الجنان» اثر مرحوم حاج شیخ عباس قمی رحمه الله را در خانه نداشته و هنگام خواندن نماز و دعا و زیارت، از آن استفاده نكرده و بهره نبرده باشند؛ اما باید گفت شمار فراوانی از اینان، یا تلفظ درست نام این كتاب و یا معنای درست آن را نمیدانند كه در اینجا به هر دو اشاره میكنیم:
تلفظ درست نام این كتاب «مفاتیحُ الجِنان» است و نه «مفاتیح الجَنان» یا «مفاتیح الجُنان» ؛ زیرا ترجمه و معنای درست آن، «كلیدهای (ورود به) بهشت ها» است كه مورد نظر نویسنده بوده، با محتوا و مطالب كتاب او نیز تناسب و همخوانی دارد و «جِنان» - همانند كلمه «جنّات» - جمع كلمه «جنّت» و به معنای «بهشت» است؛ ولی «جَنان» به معنای «دل؛ درون هر چیزی؛ شب؛ تاریكی شب» و «جُنان» هم به معنای «سپر» است كه این معانی، مورد نظر نویسنده نبوده، با محتوا و مطالب كتاب او نیز تناسب و همخوانی ندارند.
روشن است كه «مفاتیح» نیز جمع كلمه «مفتاح كلید» است و مرحوم «حاج شیخ عباس قمی» در مقدمه كتاب «مفاتیح الجنان» خویش چنین مینگارد:
«چنین گوید این فقیر بی بضاعت و متمسك به احادیث اهل بیت رسالت علیهم السلام، «عباس بن محمد رضا القمی» - ختم الله لهما بالحسنی و السعادة - كه بعضی از اخوان مؤمنین از این داعی درخواست نمودند كه كتاب «مفتاح الجنان» را كه متداول شده بین مردم مطالعه نمایم و آنچه از ادعیه آن كتاب كه سند دارد ذكر نمایم و آنچه را كه سندش به نظرم نرسیده ذكر ننمایم و اضافه كنم بر آن بعض ادعیه و زیارات معتبره كه در آن كتاب ذكر نشده. پس احقر خواهش ایشان را اجابت نموده و این كتاب را به همان ترتیب جمع آورده و نامیدم آن را به «مفاتیح الجنان»... .
نكته 6
در سلام و خطاب به امام مهدی علیه السلام عرضه میداریم:
«السلام علیك یا اباصالح المهدی!» یا هنگام توسل به آن حضرت میگوییم: «یا اباصالح المهدی ادركنا.»
آیا در روایات ما كنیه «اباصالح» به گونهای مستقیم و صریح و منصوص برای حضرت مهدی علیه السلام به كار رفته است؟
شایان گفتن است آنچه نگارنده در این باب تاكنون به آن دست یازیده، این گونه است كه «شیخ صدوق» روایتی را از امام صادق علیه السلام بدین مضمون نقل فرموده است:
«اذا ضللت عن الطریق فناد: یا صالح - او یا ابا صالح - ارشدونا الی الطریق یرحمكم الله؛ هرگاه راه [خود] را گم كردی، اینچنین بگو:ای صالح! (یا) ای ابا صالح! راه را به ما نشان دهید. خداوند مهر خویش را نصیب شما كند.»
ایشان سپس اضافه میكند: «وروی ان البر موكل به صالح والبحر موكل به حمزة (4) ؛ و نیز روایت شده است كه [از سوی خدا] خشكیها دارای وكیل و ماموری به نام «صالح» و دریاها دارای وكیل و ماموری به نام «حمزه» هستند.»
این روایت در كتابهای «محاسن» ، جلد 2، صفحه 110 و «مكارم الاخلاق» ، جلد 1، صفحه 551 و «بحار الانوار»، جلد 76، صفحه 246 و جلد 100، صفحه 112 نیز آمده است.
شایان گفتن است كه علامه محمد باقر مجلسی رحمه الله در كتاب شریف «بحار الانوار»، جلد 52، صفحه 175 و در فصل «كسانی كه در زمانهای نزدیك به خودش امام زمان علیه السلام را دیده اند»، حكایتی را از مرحوم پدرش رحمه الله و بدین مضمون نقل میكند:
شخصی شریف و درستكار به نام «امیر اسحاق استرآبادی» در زمان ما زندگی میكرد كه در میان مردم به داشتن «طی الارض» مشهور بود. وی در سفری به اصفهان آمد و من علت این شهرت را از خودش پرسیدم و وی چنین گفت: یك بار من در سفر حج از قافله خود جاماندم و راه را گم كردم به گونهای كه بسیار نگران و تشنه و از زندگی ناامید شدم. من هم ندا كردم و گفتم: «یا صالح! یا ابا صالح! ارشدونا الی الطریق یرحمكم الله.» ناگهان از دور، جوانی خوش سیما، پاك جامه، سبزه گون، در چهره بزرگان و سوار بر اشتر به سویم آمد در حالی كه همراه خود مشكی داشت. به آن جوان سلام كردم و او نیز پاسخم را داد و گفت: تشنه هستی؟ گفتم: آری. از آن مشك به من داد و من آن را نوشیدم. آن گاه پرسید: میخواهی به قافله خود ملحق شوی؟ گفتم: آری. مرا بر اشتر خویش سوار كرد و به سوی مكه حركت نمود. من طبق عادت خود، شروع به خواندن حرز یمانی كردم و او گاهی میگفت: اینجا را اینچنین بخوان تا اینكه زمانی نگذشت و به مكه رسیدیم. آن شخص به من گفت: پیاده شو. من پیاده شدم؛ اما همین كه برگشتم و نگاه كردم، وی را ندیدم. در این هنگام، متوجه شدم كه آن شخص حضرت قائم علیه السلام بوده است و تاسف خوردم كه چرا وی از من جدا شد و من او را نشناختم.
پس از هفت روز، قافله ما آمدند و مرا در مكه دیدند در حالی كه فكر میكردند من از دنیا رفتهام. بدین جهت بود كه من به داشتن «طی الارض» مشهور شدم.
آن گاه مرحوم علامه مجلسی رحمه الله در ذیل آن، چنین مینگارند: «ابا صالح» كنیه امام زمان علیه السلام نزد بسیاری از عرب هاست كه در اشعار و مرثیهها و استغاثه هایشان نیز آن را به كار میبرند و «ظاهر» این است كه كنیه مذكور را از همین حكایتی كه گفته شد، برگرفته اند.
سپس، ایشان به خدشهای كه ممكن است دیگران بر این كرامت وارد كنند و بگویند پدید آمدن چنین كرامتی از سوی اولیای خدا و صالحان - نه امام زمان علیه السلام - نیز امكان دارد، پاسخ میدهند.
گفتنی است كه دو حكایت دیگر همانند حكایت مذكور در كتاب شریف «بحارالانوار»، جلد 53، صفحه 293 و 300 نیز آورده شده است.
این قلمزن - غیر از آنچه گفته شد - چیز دیگری را در این موضوع تاكنون ندیده است، هر چند خود بخوبی میداند كه هماره: «ندیدن، دلیل بر نبودن نیست» ؛ اما گاه نیز: «نبودن، دلیل بر ندیدن است.»
به هر روی و رای، به پایان آمد این نكته، حكایت همچنان باقی و باید «مولوی» گونه این گونه نیز گفت:
گر خطا گفتیم اصلاحش تو كن مصلحی تو ای تو سلطان سخن
***
گر خطایی آمد از مادر وجود چشم میداریم در عفو از ودود
امتحان كردم مرا معذور دار چون زفعل خویش گشتم شرمسار
نكته 7
آیا هنگامی كه میگوییم: «یا اباصالح المهدی!» و یا «یا ابا صالح المهدی!» اعراب و حرت «فتحه» و یا «كسره» بدرستی برای كلمه «صالح» به كار رفته و طبق قواعد دستور زبان عربی است؟
بر اهل علم و ادب پوشیده نیست كه در جمله «السلام علیك یا ابا صالح المهدی!»، كلمه «صالح» برای كلمه «ابا» مضاف الیه است و در نتیجه «مجرور» بوده، به صورت «ابا صالح» خوانده خواهد شد. و كلمه «المهدی» نیز برای «ابا صالح» صفت و در نتیجه با دارا بودن «الف و لام» و پیروی از اعراب موصوف خود، یعنی «ابا...» ، دارای اعراب فتحه و به صورت «المهدی» خواهد بود.
با توجه به آنچه گفته شد، عبارت پیشگفته چنین خوانده خواهد شد:
«السلام علیك یا ابا صالح المهدی!»
و در حالت وقف و درنگ بر آخر عبارت، این گونه تلفظ خواهد شد:
«السلام علیك یا ابا صالحن المهدی!»
نكته 8
شماری از دینداران و ولایت مداران در هنگام شنیدن نام مبارك امام زمان علیه السلام دست خود را بر سر مینهند و به احترام ایشان از جای خویش برمی خیزند. آیا انجام دادن چنین كاری در شرع مقدس اسلام، وارد و در سیره اهل بیت علیهم السلام دیده شده است؟
برخی از مراجع تقلید در این باره چنین فرمودهاند:
در روایت معروف «دعبل خزاعی» ، شاعر اهل بیت علیهم السلام، آمده است هنگامی كه وی قصیده معروف «مدارس آیات» را در محضر امام رضا علیه السلام خوانده و به این بیت شعرش رسید:
خروج امام لا محالة خارج یقوم علی اسم الله والبركات
امام رضا علیه السلام دست مبارك خویش را بر سر نهادند و به احترام آن حضرت از جای خود برخاستند و فرج حضرت ولی عصر علیه السلام را از خداوند بزرگ درخواست كردند. (5)
گر خدا خواهد و مقبول افتد، به نكتههای دیگری در شمارههای بعد اشاره خواهیم كرد.
· پاورقــــــــــــــــــــی
1) كتاب من لا یحضره الفقیه، ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی (شیخ صدوق) ، تصحیح علی اكبر غفاری، 4 جلد، چاپ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1404، ج 4، ص 398، ح 5853.
2) صحیفه امام (مجموعه آثار امام خمینی رحمه الله) ، تدوین و تنظیم: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه الله، 22 جلد، چاپ اول، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه الله، 1378، ج 6، ص 181.
3) كتاب من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج 3، ص 483، ح 4707.
4) كتاب من لا یحضره الفقیه، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی (شیخ صدوق) ، تصحیح علی اكبر غفاری، چهار جلد، چاپ دوم، قم، انتشارات دفتر اسلامی، [بی تا] ، ج 2، ص 298.
5) مجموعه استفتائات جدید، آیت الله ناصر مكارم شیرازی، تهیه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادی، دو جلد، چاپ دوم، قم، انتشارات مدرسه علی بن ابی طالب علیهما السلام، 1376، ج 1، ص 532، س 1749، به نقل از الغدیر، علامه عبدالحسین امینی، ج 2، ص 361 و منتهی الآمال، حاج شیخ عباس قمی، باب چهاردهم، فصل ششم.
افزودن دیدگاه جدید