راهکارهای تجربی جهت جذب جوانان و نوجوانان
نام نشریه: مبلغان، 192، شماره تیر و مرداد 1394، ص 120
يكي از روشهاي موفقيت در تبليغ، استفاده از خاطرات و تجارب ديگر مبلّغان و دوري از آزمون و خطاي مجدّد است. در طول ساليان گذشته مبلّغان موفّق همواره سعي كردهاند از تجربيات و يافتههاي دیگر مبلّغین استفاده نمايند، تا اثر كلام و عمل آنها در مخاطبان بيشتر شود. در اين مقاله گوشهاي از تجربيات برخی مبلّغان گرامي هجرت بلندمدّت، جهت استفاده الگوبرداري سایر مبلّغین محترم ارائه میگردد.
راه جذب جوانان[1]
براي جذب جوانان، از اين راهها وارد شدم:
1. انحصار حضور علما در مجالس عزا و به ظاهر غمناک را شكستم؛ زیرا اگر كسي را همواره همراه بديها و غصهها ببينند، هر وقت به او نگاه ميكنند، خاطرات غمانگيز در آنان تداعي ميشود.
با پيشنهاد و ارشاد، فهماندم كه ميتوانيم در شاديهايشان نيز شريك باشيم. ازاينرو، برخي خانوادههاي متديّن، براي عروسي فرزندشان در اعياد مذهبي و تولد امامان(علیهم السلام)مرا دعوت كردند و بنده صحبتهاي شاد و اميدآفرين داشتم. اتفاقاً رواياتي در مذمّت غنا و موسيقي نيز خواندم، خيلي مؤثر افتاد.
2. در محلي كه راهي براي جذب جوانان نبود، به ناچار گاهی در كارهاي كشاورزي آنان، همكاري و كمك كردم و به اين وسيله رابطه دوستي برقرار شد.
3. گاهي براي جوانان همراهي و شركت در برنامههاي ورزشي و تفريحي، جذّاب است؛ ولي اين شيوه، مانند شمشير دو سر است؛ زیرا آن روحاني كه در انظار عامه مردم به استخر شنا يا ميدان فوتبال ميرود، ممکن است جایگاه مردمی او تنزّل یابد و در ادامه کار تبلیغی نميتواند جاذبه لازم را دارا باشد.
بنابراين، چنين مشاركت با جوانان در محيطهاي خاص، مثل دبيرستان، دانشگاه يا اردوي جوانان، مسلّماً خوب است، به شرط حفظ وقار و شئونات روحاني و نيفتادن در وادي ابتذال از نظر شأن.
4. پرس و جو از احوال جوانان و عيادت مریضان نیز یکی از راههای جذب مخاطب به ویژه جوانان است.
5. ارائه مشاوره به جوانان، زمينه خوبي براي خدمت و جذب آنان است، به شرط اینکه اطلاعات مناسب و يا آگاهي از مراكز پاسخگويي و كتابهاي پرسش و پاسخ مرتبط با سؤالها داشته باشیم، و در مواردي كه مهارت كافي نداريم، بگویيم: در تخصّص بنده نيست، به فلان مركز يا كتاب مراجعه فرماييد.
6. ابتدا به سلام کردن نسبت به کوچک و بزرگ و اعطاي جايزه و تشويق، خصوصاً در محافل عمومي و با دست بزرگان، مثل امام جمعهها، علماي بزرگ، مسئولان كشوري و لشكري و... خيلي مؤثّر است؛ ولي نيازمند هنر كسب اعتبارات مالي و جذب بودجه لازم است.
پی نوشت :
[1]. مبلّغ گرامي، مسلم ابو الفتحي از همدان.
تیزهوشی و نكتهسنجي[1]
تیزهوشی و نکتهسنجی یکی از ویژگیهای یک مبلّغ موفق است. در این مورد به دو نکته اشاره میشود:
1. در برخي گزارشها و سخنرانیها، ارائه آمار ـ به شرط دقّت و صحّت ـ خوب و مناسب است؛ اما در موارد فراوانی، نبايد آمار و ارقام ارائه داد؛ چرا که ممکن است صحیح یا قابل اثبات نباشد.
به طور مثال بنده در محرّم 1393، به تناسب مبحث فتنه سال 1388 گفتم: دو ميليون و سيصد هزار نفر در فتنه شركت داشتند... و حضرت آقا براي روشنگري 32 سخنراني ايراد فرمودند....
پس از اتمام منبر، برخي از فرهيختگان به اين آمارها ايراد جدّي داشتند و چنين مواردي، قابل اثبات هم نيست، زیرا معلوم نيست اين سخنرانيها در چه فاصله زماني و محدود به چه حدودي بوده است.
2. خطيب شهير مرحوم محمدتقي فلسفي ميفرمود: آمار و ارقام در مواردي كار دست انسان ميدهد، مثلاً ميگويي: در فلان مسجد 5000 نفر حاضر بودند، در صورتي که با محاسبه مساحت، روشن ميشود كه آن مكان ظرفيت اين تعداد را ندارد.
رفتار درست با متولّي مسجد[2]
مسجد روستا، قفل و بند کاملی نداشت. گاه يكي از همسايگانِ بيبضاعتِ مسجد، وسايل مسجد را به خانهاش ميبرد و هر روز چيزي از تجهیزات مسجد مفقود ميشد.
پس از تحصيل يقين به موضوع، به همراه يكي از اعضای هیئت امناي مسجد، با هدايا و اعانههاي غيرنقدي به ديدنش رفتيم و در کمال ادب و احترام با او برخورد كرديم و ضمناً گفتيم: بسي سپاس و تشكّر داريم كه خواستهايد قاليچه مسجد را بشوييد. هنگامي كه شستيد و خشك شد، بياوريد.
اين برخورد كريمانه، هم شخصيت خانوادگی و اجتماعی او را حفظ كرد و هم موجب ترک آن عمل گردید.
تأثير هديه دادن[3]
شبي در مسجد محل تبلیغ نشسته بودم كه پسربچهاي آمد و دائم دور و بر من ميچرخيد. وقت خارج شدن از مسجد به بنده نزديك شد و دستش را دراز كرد تا دست مرا بگيرد. بنده هم دستم را دراز كردم. ناگهان دستم را بوسيد و رفت. با كمال تعجّب به دنبالش رفتم. پدرش منتظر بود تا او كفش بپوشد. پسربچه تا مجدّد بنده را ديد، گفت: بابا! حاج آقا. پدر ايشان گفت: شما به پسر بنده هدیهاي داديد و ايشان از آن به بعد عاشق مسجد و روحانيت شده است.
[1]. مبلّغ گرامي، حسين ثابتعيار از همدان.
[2]. مبلّغ گرامي، رضا پناهي از همدان.
[3]. مبلّغ گرامي، مهدي گوكردي از همدان.
برنامههاي منظّم و پایدار[1]
مسجد روستا بيرونق بود و فقط نماز جماعت در آن برپا میشد. دو برنامه منظّم و در زمان خاص، با قرائت دعا و پذيرايي در هر هفته راهاندازی كردم، در نتيجه جمعيت به تدريج رو به فزوني گذاشت.
به راستي، برنامه پايدار، ثابت و منظّم خيلي خوب است، به ويژه اگر با پذيرايي، حتي چاي يا شربتي همراه باشد. كمكم باني پذيرايي نيز از ميان شركتكنندگان پيدا ميشود.
قدرت جذب جايزه[2]
براي جذب جوانان، جوايزي فراهم كردم و به بهانههايي مثل حفظ حديث و خواندنش در مسجد، حفظ قرآن، پاسخ به پرسشهاي احكام و... به ایشان جايزه ميدادم و آنها را تشويق ميكردم، حتي به اوليای آنها گفتم: هرگاه تحفهاي، لباسي، چیزی براي فرزندتان ميخريد، مخفيانه به من بدهيد تا به عنوان جايزه و در جمع آن را به فرزندتان تقديم كنم.
اين شيوه تشويق و جايزه خيلي مؤثر افتاد؛ ولي برخي پيران كه مسجد را محل استراحت خود قرار داده بودند، از اينكه آرامش و سكوت مسجد به هم ميخورد، ناراحت شدند كه آنان را نيز با هزار و يك دليل راضي كرديم.
پی نوشت :
[1]. مبلّغ گرامي، محمد صفر فالمير از همدان.
[2]. همان مبلّغ.
ترويج سنتهاي حسنه، مثل اعتكاف[1]
1. در روستاي محل تبلیغ بنده و حتی در روستاهای اطراف آن، برگزاری مراسم اعتكاف مرسوم نبود. گرچه زحمت داشت؛ ولي با تمام توان من و همسرم برخي كارهاي فرهنگي و آشپزي را بر عهده گرفتيم و با هماهنگي افراد مؤثر مانند خيّران، شوراي مسجد و... مدّتي مانده به زمان اعتكاف، برنامهريزي کرده، تا این مراسم پرفضیلت را برگزار نماییم.
هر چند در ابتدا سختیهای فراوان داشت اما تاکنون پنج سال پياپي است که اعتکاف در آنجا برگزار ميشود و موجب جذب بسیاری از جوانان و نوجوانان به این مراسم شده است و با درخواست مردم به ویژه جوانان بنا شد در دهه سوم ماه مبارك رمضان و ايام و ليالي قدر نيز اعتكاف برگزار شود.
كنار مزار شهيدان[2]
به جهت علاقمندي جوانان و نوجوانان به شهدا، بر آن شديم كه در روزهاي پنجشنبه، كلاس درس تبلیغی را قبل از ظهر در محل گلزار شهدا برگزار كنيم. پس از برگزاری يكي دو جلسه در این مکان، با استقبال پرشور مردم و جوانان مواجه شديم. معلوم شد تصميم بهجا و مناسبي بوده است. در آن فضاي معنوي، استمداد و یاری شهدا موجب رونق بیشتر برنامههای تبلیغی میشد.
روزی دانشآموزي پرسيد: شما خاطرات شهداي بزرگ و معروف را براي ما نقل ميكنيد؛ ولي از شهداي همشهري چيزي نميگوييد؟ مادربزرگم از عمويم كه شهيد شده، داستانهاي جالبي نقل ميكند.
من او را تشويق كردم تا برخي از آنها را براي ساير بچهها نقل كند، که خيلی آموزنده بود، سپس از بچهها خواستم در ارائه خاطرات شهدا و اداره كلاس، همكاري و مشاركت داشته باشند و با كمك گرفتن و پرسيدن از بزرگترها، خاطرات شهداي روستا را در كلاس نقل كنند. براي داستانهاي خوب جايزه منظور شد. اين شيوه مسابقات خيلي آموزنده، تنوع بخش، پربار و جالب از كار درآمد و بهانهاي شد براي نقل و تجزيه و تحليل تاريخ جنگ تحميلي و پاسخ به شبهات دشمن در اين زمينه.
پی نوشت :
[1]. مبلّغ گرامي، محمد اكبري سيرت از همدان.
[2]. همان.
بارزه با سنّتهای غلط و بدعتها[1]
گاهی در محلهای تبليغ، با مرگ يك نفر، مراسم فاتحه و ترحيم پرهزينه و اطعام غیرمتعارف برقرار ميشود؛ به گونهای كه صاحب عزا با عزای بزرگتر و ناگهاني ديگري مانند مراسمهای پرهزينه مواجه ميگردد.
در حالی که طبق در آداب اسلامي، مستحبّ است تا مدتي براي خانواده عزادار غذا ببرند و او را در اجرای برنامههای زندگیاش کمک و یاری کنند. ولي اكنون اين سنّت حسنه برعكس عمل میشود و اگر كسي به مراجعهكنندگان در سوم، شب هفت، چهلم، سالگرد و... غذا ندهد، آبروي خود و تمامي فاميلش بر باد است.
برگزاري چنين مراسمي مشكلات عديدهاي دارد. همچنین آيا اموات راضي هستند که اينگونه برايشان خيرات بدهيم و خمس و زكات و دیگر واجبات مالي مثل ازدواج جوانان رها شود؟
لذا ما تصميم گرفتيم سنّتهاي اسلامي را احيا کرده و با بدعتها مقابله کنيم و گفتیم که هر كس دوست دارد براي اموات خود خيرات بدهد، پولش را در صندوق خيرات بیندازد تا صرف ضروريترين نيازهاي همان مردم شود و طرح تقليل مراسم و تكثير بودجه خيرات را به اجرا گذاشتیم.
ابتدا مدتي به صورت چهره به چهره و انفرادي به طرح موضوع و پي بردن به نقاط قوّت و ضعف و دريافت بازخوردها، موضعگيريها، دلايل مخالفان و... پرداختيم و با بررسي پيشنهادها و انتقادها، طرح كاملاً آماده شد. آنگاه در مراسم خانگي تلاوت قرآن و... آن را در جمع مختصر قرآنخوانها مطرح كردم. به تدريج ابهامها برطرف و اذهان براي پذيرش این طرح آماده شد و به شبهات پیرامون آن پاسخ داده شد.
پس از گذشت يكسال، دو بار آن طرح را در منبر عمومي، با استفاده از آيات، روايات و توضيحات كامل، با قاطعيت مطرح نمودیم و سپس توافق كتبي از همه براي اجرا آن طرح حاصل شد و به پذيرايي مختصر از ميهمانهايي كه از راههاي دور و نزديك آمدهاند - نه اهالي محل –راضی شدند.
همچنين گفتیم: هر كس ميخواهد اضافه خرج كند، هر مبلغي را ميخواهد، در صندوق قرار دهد و حتي اگر مايل است اعلام شود كه هزينه پذيرايي مراسم ختم فلاني به فلان مبلغ در صندوق باقيات الصالحات قرار گرفت. يا اگر كسي اصرار دارد که غذا بدهد، آن غذا را در اعياد و وفيات امامان(علیهم السلام) مانند نيمه شعبان، اعتكاف يا محرّم هزينه كند.
تاكنون شش ماه است كه این طرح اجرا ميشود و در يك روستاي كوچك، مبلغ هشت ميليون تومان تنها از طرف صاحبان عزا براي امور خيريه پرداخت شده است که صرف امور ضروری روستا و کارهای عامالمنفعه میشود و این عمل موجب رضایت عامه مردم و جذب جوانان و نوجوانان به برنامههای مذهبی را فراهم ساخته است.
پی نوشت :
[1]. مبلّغ گرامي، محمدجعفر نيّر از استان خراسان شمالي.
بهرهگیری از روش مطالعه[1]
در دبيرستان شبانهروزي، نماز و برنامههاي متنوع فرهنگي داشتم. گروهي خاص كنارهگيري داشتند؛ يعني همان جماعتي كه قبولي در كنكور و درس خواندن، اولويت آنان بود.
من هم از همين راه وارد شدم و براي آنان شیوهها و روشهاي مطالعه، تندخواني و راز و رمز موفقيت، مديريت زمان، تستزنی و... را مطرح کردم؛ از آنجا که آنان به اين گونه موضوعات علاقه داشتند، باب مراوده و رفاقت باز شد و در نتیجه مقدمهای شد برای حضور آنان در سایر برنامههای تبلیغی آن مدرسه.
ابراز مِهر و محبّت[2]
روزی به روضهاي دعوت شدم. مردی که از بستگان صاحب منزل بود، در بدو ورود و در حضور جمع گفت: «من روحانيت را دوست ندارم و رابطهاي هم با اين جماعت ندارم.» فوراً در پاسخش گفتم: «ولي ما شما را دوست داريم.»
آنجا به ياد داستان حضرت موسي(علیه السلام)افتادم كه میگويند: وقتی حضرت براي مناجات به طرف کوه طور ميرفت، شخصي به او گفت: به خدا بگو من نميخواهم تو خدای من باشی و من قبولش ندارم.
حضرت خجالت كشيد که سخن وی را به خدا عرضه بدارد؛ ولي به هنگام بازگشت، خداوند فرمود: به آن بندهام بگو: ما همواره به او محبت داريم، او را بنده خود ميدانيم و رزق و روزيش را كما في السابق ميدهيم.
در بازگشت، وقتي حضرت موسی(علیه السلام)اين گفتگو را براي آن شخص بازگو کرد، دل آن شخص تكان خورد و از گفته خود به شدّت پشيمان شد.
این ابراز محبّت به آن فرد، موجب دگرگونی در رفتار او شد و زمینه جذب او به روحانیّت و برنامههای مذهبی را فراهم ساخت.
اردوهاي فرهنگي - زيارتي[3]
جوانان و نوجوانان به اردو خيلي علاقمندند. تجربه كردهام، هرگاه جمعي از نوجوانان روستا را در قالب اردوهای فرهنگی –زیارتی به شهرها يا روستاهاي مجاور براي زيارت امامزادهها و... بردهام، يا اردوهايي كه جنبه سياحتي و كوهنوردي دارد، برگزار کردهام، در دو جهت خيلي مفيد بوده است: يكي جذب نوجوانان، و ديگر جذب و اعتماد خانوادهها.
يكي از بهترين راههای نفوذ در دلِ مردم، به ویژه جوانان و نوجوانان همين شيوه است و بایستی از اين ابزار بهعنوان وسيله و هنر تبليغ بهره بگيريم.
البته گفتني است که برگزاری یک اردو لوازم، شرايط و اطلاعاتي ميخواهد که بايد قبلاً با راه و روش آن آشنا بود تا نتيجه عكس ندهد. از معلمان، دبيران، مديران مدارس و نيز از كتابها ميتوان كسب تجربه كرد.
ماندگاری در دلها[4]
امروزه در برخی از جوامع، نیاز به یک روحانی و مبلّغ کاملاً محسوس است و بسیاری از مردم از کمبود یا نبود مبلّغ رنج میبرند. حتی گاهی پس از اتمام ایام تبلیغی ارتباط مبلّغ با محل تبلیغ خود قطع میشود که میتواند دلایل متعددی داشته باشد. بندی چند عمل را در محل تبلیغ خود به کار گرفتم که هم موجب ادامه فعالیت تبلیغی در آن منطقه شد و هم زمینه جذب جوانان را فراهم ساخت!
1. خودم را بر مردم تحميل نكردم و در همانآغاز كار گفتم: هر روزي كه نخواستيد، به من خبر دهيد تا برگردم؛ ولي خوشبختانه همواره آنان پذيرا و راغب بودند.
ميهمان گرچه عزيز است ولي همچو نفس
خفقان آرد اگر آيد و بيرون نرود
در شهرها و محيطهاي بزرگ، تداومِ حضور یک روحانی، بهتر؛ بلكه لازم است؛ ولي در محيطهای كوچك و روستاها، آب گوارا نیز وقتي در گودالي بماند، گندابي متعفّن ميگردد. ارتباط مستمرّ و تبليغ در ايام محرّم و صفر و يا ماه رمضان، با رعايت تنوع و تجديد خوب است؛ زيرا: «لِكُلِّ جَدِيدٍ لَذّة؛ برای هر جدیدی لذتی هست.» ماندگاري مدام، براي مردم ملالآور است.
2.تا جای ممکن ميهمان و بار دوش مردم نبودم و محلّ استقرارم راخانه عالم، يا خانهای استيجاري، يا ساختمانهايي كه قابل سكونت باشد، مثل مراكز آموزشي و... قرار میدادم.
3. عرفا ميگويند: «العارف هَشُّ بَشّ بَسّام...؛[5]عارف بايد خوشحال و خوشرو و متبسّم باشد.» بنده چند دقيقه قبل از نماز جماعت به مسجد ميروم و با همگان ـ از كوچك و بزرگ ـ مصافحه و احوالپرسي ميكنم.
آيت الله آقا سيّد كاظم مرتضوي كروني، به همراه عموي خودش، آقا سيد محمود، با آيت الله العظمي بروجردي(ره) ملاقات ميكند. در آن جلسه، آقا علاوه بر مذاكره با علما، به سيّد محمود كه در زيّ روستايي بود نيز رو ميكند و چند جمله تفقّد و احوالپرسي ميكند كه: «حال كه مدّتي از فصل پاييز گذشته، آيا شما زمينها را شخم زدهايد؟ بذرپاشي كردهايد؟ تخمها را آب دادهايد؟ و....»
هنوز پس از 60 سال، فرزندانش با خوشحالي افتخار ميكنند كه آقاي بروجردي از جدّ ما تفقّد فرمودند.[6]
4. پس از بازگشت به قم نيز گاهي با اهالی آنجا تلفنی احوالپرسي کرده، هنگام رفتن برای تبلیغ سوغاتي و هدایایی (هر چند ناچیز) برایشان میبرم.
مجموعه اين رفتارها سبب شده است كه مكرّر به آنجا بروم و به ویژه جوانان و نوجوانان آنان به ميهماني من بيايند و از بركات دنيوي و ديني بهرهمند شويم.
پی نوشت :
[1]. همان مبلّغ.
[2]. مبلّغ گرامي، مهدي سليماني از همدان.
[3]. مبلّغ گرامي، رضا عسكر اقدم از همدان.
[4]. مبلّغ گرامي، مهدي شهبازي از همدان.
[5]. شرح اشارات، بوعلي سينا، بوستان کتاب، قم، 1381 ش، نمط 7.
[6]. راقم همين سطور.
وسايل كمكآموزشي جديد[1]
مدتها دغدغه جذب جوانان را داشتم، تا آنكه با كمك هيئت امنا، توانستم براي مهديه آنجا دستگاه «ويدئو پروژكتور» نصب كنم و مراسم ادعيه، تعقيبات نماز، ارائه مباحث معارفي و تاريخي و... را به صورت شنيداري و ديداري عرضه كنم.
اين شيوه در جذب، خسته نشدن و بهتر دريافتن معارف دین، تأثير زيادي داشته و برنامههايي در قالب پاورپوینت و... فراهم شده است.
آموزش دروس معارف دانشگاهها، آموزشهاي حج و زيارت و... نیز از طريق این امکانات در كلاس ميسر است.
سيديهاي گوناگون مثل: همراه مسافر، مكهشناسي، مدينهشناسي و... از طرف پژوهشكده حج و زيارت فراهم شده است كه ميتوان دربيان تاريخ اسلام از آنها استفاده كرد.
مجموع این ابزارهای نوین و روش ارائه آن که برای مردم تازگی دارد و از خستگی و ملالآوری آنان جلوگیری میکند، زمینه جذب افراد زیادی را فراهم ساخته است.
مردمي شدن[2]
تا یک روحاني و مبلّغ دینی مردمي نشود، محال است از نظر تبلیغي موفق گردد. يكي از شئون مهمّ روحانيت، سر و كار داشتن با اجتماع و مردم است. ائمه جمعه و جماعات و منبريها، بيش از سايرين بايد مردمي باشند. برخي از راهكارهاي مردمي شدن را كه تجربه كردهام، به شرح زیر است:
1. احترامو تكريم مردم؛ با سركشي به محل كسب و كارشان، رفتن به ميهماني و شبنشيني، خريد از كاسبان محلي و...؛
2. همياري و همكاري در امور عمومي مثل نظافت، تعميرو مرمّت مسجد؛
3. کمک به حلّ مشكلات مردم، به قدر توان؛
4. تأسيس صندوق كمك به فقرا، با همكاري معتمدان محلّي و جذب خيرات پراكنده و صرف مجموع پولها در تهيّه مواد خوراكي براي نيازمندان؛
5. تهيه و اهداي جوايز به نوجوانان؛
6. شركت در مراسم غم و شادي مردم و اظهار همدردي با آنان؛
7. گردشي قرار دادن مراسم دعای توسل، عاشورا، ندبه، كميل و... در منازل، حسينيهها و مساجد متعدد محل.
گفتني است نبايد این معاشرت زياد و افراطي شود؛ چرا که روحاني را از ادامه درس، مطالعه و تحقيق باز میدارد و باعث برخی آفتها در آينده خواهد شد.
پی نوشت :
[1]. مبلّغ گرامي، هادي يعقوبيان از همدان.
[2]. مبلّغ گرامي، وحيد سهرابي از استان همدان.
تأثير تبليغ رفتاري[1]
روزي در جمع جوانان پرسیدم: آيا اميرالمؤمنين(علیه السلام)كارهاي خير فراوان را تنها براي اجر و ثواب اخروي انجام ميداد يا خودش نيز از انجام كار خير لذّت ميبرد؟ پاسخهاي مختلفي دادند. با جمعبندي جوابها به اين نتيجه رسيديم كه بياييم يكي از كارهاي خير امام(علیه السلام)مثل شاد کردن يتيمان یا كمك به ايتام و فقرا را براي تجربه انجام دهيم.
براي اين اقدام، وظايف هر كدام از جوانان مشخص شد. كسي كه نقش بيشتري داشت، مسئوليت جمعآوري پولها را برعهده گرفت، پس از مدتي وجه لازم فراهم و مواد خوراكي تهيه شد و به وسيله تشكيلات خدماتي جوانان، به صورت مخفيانه و شبانه كمكرساني انجام گرفت.
اين خدمت براي جوانان لذّتي زياد و غير قابل وصف داشت و سبب شد تصميم گرفتند که این کار تداوم و گسترش يابد و مدتي است چنين شده است.
مهمتر از اصل موضوع اينكه جوانانی که در این تشکّل جمع شدهاند، نزد خود احساس شخصيت و صبغه تديّن، تعهّد و اعتماد به نفس بيشتري پيدا كردهاند و نه تنها به انحراف كشيده نمیشوند؛ بلكه با هم و با روحاني مرتبطاند و در يك جبهه در مقابل انحرافات موضعگيري دارند.
استفاده از داستان[2]
كلاس قرآن جوانان هفتهاي يكبار، پس از نماز عشا در مسجد برگزار ميشد و جمعيت آن هر روز ريزش داشت. روزي شخص تازهواردي، در كلاس خوب استماع ميكرد و فعّال بود. تصميم گرفتم پس از كلاس با او انس و الفتي بيشتر برقرار كنم.
براي تنوع و یکنواخت نشدن کلاس، داستاني را چنين شروع كردم: شخصي عادت به گدايي كرده بود؛ روزها در بازار سر راه مردم ميگفت: اي مردم! به من بدبخت كمك كنيد! به من بينوا كمك كنيد! وقتی به اينجاي داستان رسيدم، همه خنديدند و يك صدا با اشاره به همين شاگرد تازهوارد گفتند: بينوا، بينوا و... وی به شدّت سرخ و خجل شد و سر به زير انداخت.
با خود گفتم: چرا از اول نام و فاميل افراد را شناسايي نكردم تا متوجه باشم چنين نشود و يك جوان بيجهت خجل نگردد.
ثانياً چرا كاملاً دفاع نكردم، در حالی که ميتوانستم توجيه كنم كه برخي فاميلها متواضعانه است، مثلاً فروتن، كوچكي يا خاكسار و....
و منظورشان، بينوايي در برابر خداست، چنان كه قرآن كريم ميفرمايد: ]يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد[.[3]
پی نوشت :
[1]. مبلّغ گرامي، علي ابراهيمزاده از استان خراسان شمالي.
[2]. مبلّغ گرامي، ابو الفضل داورپناه از خراسان شمالي.
[3]. فاطر/ 15.
افزودن دیدگاه جدید