رفتن به محتوای اصلی
حجت الاسلام سعيد داوودي

حديث دوات و قلم 1

تاریخ انتشار:
داستان از اين قرار است که در روزهاى پايانى عمر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آن حضرت به جمعى از اصحاب که به عيادتش رفته بودند، فرمود: «قلم و دواتى برايم حاضر کنيد تا براى شما نامه اى بنويسم که پس از آن هرگز گمراه نشويد».
حدیث قرطاس

چکیده: داستان از اين قرار است که (25 صفر) در روزهاى پايانى عمر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آن حضرت به جمعى از اصحاب که به عيادتش رفته بودند، فرمود: «قلم و دواتى برايم حاضر کنيد تا براى شما نامه اى بنويسم که پس از آن هرگز گمراه نشويد». ولى بعضى از صحابه به مخالفت برخاستند و مانع نوشتن اين نامه شدند!
1. اسناد حديث دوات و قلم 
داستان از اين قرار است که در روزهاى پايانى عمر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آن حضرت به جمعى از اصحاب که به عيادتش رفته بودند، فرمود: «قلم و دواتى برايم حاضر کنيد تا براى شما نامه اى بنويسم که پس از آن هرگز گمراه نشويد». ولى بعضى از صحابه به مخالفت برخاستند و مانع نوشتن اين نامه شدند!
اين حديث در شش مورد از صحيح بخارى(1) و سه مورد از صحيح مسلم(2) که هر دو از معتبرترين کتب روائى اهل سنت است، آمده .
بخش نخست اين ماجرا مطابق نقل «مسلم» در کتاب صحيح خود چنين است:
سعيد بن جبير مى گويد: ابن عباس گفته است: «يوم الخميس، و ما يوم الخميس، ثم جعل تسيل دموعه حتى رأيت على خدّيه کأنّها نظام اللّؤلُو. قال: قال رسول الله: «ائتونى بالکتف والدواة ـ او اللوح والدواة ـ اکتب لکم کتاباً لن تضلّوا بعده ابداً»؛ (پنج شنبه و چه روز پنجشنبه سختى بود!(3) آنگاه ابن عباس گريست و سيل اشک او را ديدم که همچون رشته مرواريد بر گونه هايش جارى شد. سپس ادامه داد: رسول خدا فرمود: «براى من کاغذ و قلمى بياوريد تا براى شما نوشته اى بنگارم که پس از آن هرگز گمراه نشويد...).(4)
در بدو امر چنين به نظر مى رسد که همه اصحاب که حضور داشتند با شنيدن اين خواسته رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، با شوق و علاقه فراوان قلم و دواتى حاضر کردند، تا پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله)وصيت نامه اش را بنويسد; زيرا از يک سو اطاعت فرمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) واجب است و از سوى ديگر، اين نوشته به هدايت جاويدان و ترک ضلالت آنان پيوند مى خوردو از سوى سوم، پيامبر(صلى الله عليه وآله) در بستر بيمارى و رحلتش نزديک بود و طبعاً کلماتى جامع و هدايت ويژه اى را عرضه مى کرد؛ از اين رو، بايد براى دريافت اين دستورالعمل از سوى پيامبر و پيشواى خود، سر از پا نشناسند و بدون فوت وقت، قلم و دوات حاضر کنند; ولى شگفت آور آنکه جمعى از صحابه با آن به مخالفت برخاستند!
راستى عکس العمل بعضى از آنان باورکردنى نيست! اما واقعيت دارد، زيرا در کتب صحاح و کتاب هاى معروف تاريخى آمده است.
مطابق اين روايت، در حضور آن حضرت نزاع و درگيرى شد! برخى گفتند: قلم و دوات را حاضر کنيد و برخى گفتند نيازى نيست. در پاره اى از روايات، نام آنان که مخالفت کرده اند، نيامده است(5) ولى در پاره اى از روايات تصريح شده است که «عمر» به مخالفت برخاست.
از جمله در صحيح بخارى آمده است که پس از درخواست رسول خدا(صلى الله عليه وآله) براى مهيا ساختن قلم و دوات، «عمر» گفت: «إنّ النّبيّ غلب عليه الوجع!!، وعندکم القرآن، حسبنا کتاب الله»؛ (بيمارى بر پيامبر چيره شده است (که چنين سخنانى مى گويد)، قرآن نزد شماست و کتاب خدا ما را کافى است!).(6)
بخارى در جاى ديگر از کتابش نيز همين سخن را با اندکى تفاوت از عمر نقل کرده است؛ او مى نويسد: ابن عباس مى گويد; وقتى که بيمارى پيامبر شدت يافت، فرمود: «ائتونى بکتاب اکتب لکم کتاباً لا تضلّوا بعده، قال عمر: إنّ النبىّ(صلى الله عليه وآله)غلبه الوجع، وعندنا کتاب الله حسبنا»؛ (براى من کاغذى حاضر کنيد، تا براى شما نامه اى بنويسم که پس از آن گمراه نشويد! عمر گفت: بيمارى بر پيامبر چيره شده و کتاب الهى که ما را کافى است، نزد ماست).(7)
صحيح مسلم نيز در يک مورد (از سه مورد) نام معترض را عمر ذکر کرده است.(8)
ولى با توجه به شباهت ديگر گفتارها با يکديگر در مخالفت عمر با سخن رسول خدا(صلى الله عليه وآله) ترديدى نيست و اگر در نقل هايى آمده است «فقالوا»(9) و يا آمده «فقال بعضهم»(10) معلوم است که يکى از مخالفت کنندگان با نوشتن وصيت نامه، عمر بوده است.
و همان گونه که قبلا اشاره شد، اين ماجرا را بخارى شش بار و مسلم سه بار در کتاب خود آورده اند و از اين احاديث استفاده مى شود که بعد از مخالفت عمر، بعضى به حمايت از او و جمعى به مخالفت با او برخاستند.
اين ماجرا را بسيارى ديگر از دانشمندان اهل سنّت نيز در کتاب هاى خود نقل کرده اند(11) ولى ما تنها احاديثى را که در صحيح بخارى و مسلم است ـ که صحيح ترين کتاب نزد برادران اهل سنت محسوب مى شود ـ مورد بررسى قرار مى دهيم.
 2. تعبيرات مختلفى که در مخالفت با رسول خدا(صلى الله عليه وآله)گفته شد
اکنون به کلماتى که در مخالفت با فرمان حضرت بيان شده است، مى پردازيم. باز تکرار مى کنيم همه اينها در صحيح بخارى و مسلم است.
در يک مورد آمده است: «فقال بعضهم: إنّ رسول الله قد غلبه الوجع، وعندکم القرآن، حسبنا کتاب الله».(12)
در تعبير ديگر آمده است: «فقال عمر: انّ رسول الله قد غلب عليه الوجع، وعندکم القرآن، حسبنا کتاب الله».(13)
در تعبيرى شبيه به همان آمده است: «فقال عمر: إنّ النّبى قد غلب عليه الوجع، وعندکم القرآن، حسبنا کتاب الله».(14)
و در جاى ديگر نيز به اين صورت نقل شده است: «قال عمر: إنّ النّبى غلبه الوجع، وعندنا کتاب الله، حسبنا».(15)
مطابق اين تعبيرات، عمر براى جلوگيرى از نوشتن نامه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) گفته است: «بيمارى بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) چيره شده (و نعوذ بالله نمى داند چه مى گويد!) و قرآن که نزد شما هست، براى هدايت ما و شما کافى است».
در پنج مورد واژه «هجر» (نعوذ بالله هذيان گفتن) به کار رفته است، البته در پاره اى موارد به صورت استفهامى و يک مورد به صورت اخبارى.
در يکجا آمده است: «فقالوا: أهجر رسول الله».(16) در دو مورد آمده است: «فقالوا: ما شأنه؟ أهجر؟ استفهموه».(17)
اهل لغت نيز «هجر» را وقتى که به بيمار نسبت داده شود، به معناى هذيان گويى دانسته اند.
«فيومى» در «مصباح المنير» مى نويسد: «هجر المريض فى کلامه هجراً ايضاً خلط وهذى»؛ ( مريض در کلامش هجر گفت يعنى ناميزان حرف زد و هذيان گفت و به پرت و پلاگويى افتاد».(18)
در لسان العرب نيز آمده است: «الهَجْر: الهذيان والهُجْر بالضم: الاسم من الاهجار وهو الافحاش وهَجَر فى نومه ومرضه يهجُر هجراً: هذى»؛ («هَجر» به معناى هذيان گويى است و «هُجر» که اسم مصدر است به معناى سخن زشت است و هنگامى که اين واژه به آدم خوابيده و يا بيمار نسبت داده شود، مفهومش اين است که او در خواب و يا حالت بيمارى هذيان گفت و حرف هاى نامربوط زد).(19)
به راستى چگونه مى توان درباره حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) که فرستاده خدا و رابط ميان خدا و خلق شمرده مى شود، اين کلمات و سخنان را بر زبان جارى کرد؟!! در حالى که قرآن در شأن او مى گويد: «وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى»؛ (او هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد) (20) و نيز قرآن مى گويد: «وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛ ( آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا کنيد)، و از آنچه نهى کرده خوددارى نماييد)(21) و نيز مى فرمايد: «فَلْيَحْذَرْ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»؛ ( آنان که فرمان او را مخالفت مى کنند، بايد بترسند از اينکه فتنه اى دامنشان را بگيرد، يا عذابى دردناک به آنها برسد!).(22)
 

 

منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مکارم شیرازی
----------------------------
پی نوشت:
(1). صحيح بخارى، کتاب العلم، باب 39 (باب کتابة العلم)، ح 4; کتاب الجهاد والسير; باب 175، ح 1; کتاب الجزية، باب 6، ح 2; کتاب المغازى، باب 84 (باب مرض النبى ووفاته)، ح 4; همان باب، ح 5; کتاب المرضى، باب 17 (باب قول المريض قوموا عنى)، ح 1 .
(2). صحيح مسلم; کتاب الوصية،باب6، ح 6; همان باب، ح 7; همان باب، ح 8.
(3). اين حادثه در روز پنج شنبه اتفاق افتاد و مطابق نقل طبرى آن حضرت در روز دوشنبه (چهار روز بعد) وفات يافت. طبرى در حوادث سنه يازدهم هجرى مى نويسد: «روزى که رسول خدا رحلت فرمود همه مورخين اتفاق دارند که روز دوشنبه بوده است». در فتح البارى نيز ابن حجر مى نويسد: آن حضرت روز پنج شنبه بيمار شد و روز دوشنبه رحلت کرد. (ج 7، ص 739).
(4). صحيح مسلم، کتاب الوصية، باب 6، ح 7 .
(5). صحيح بخارى، کتاب الجهاد و السير، باب 175، ح 1; کتاب الجزيه، باب 6، ح 2; کتاب المغازى، باب 84 (باب مرض النبى و وفاته)، ح 4 و 5; صحيح مسلم، کتاب الوصية، باب 6، ح 6 و 7 .
(6). صحيح بخارى،کتاب المرضى،باب17 (باب قول المريض قوموا عنى)،ح1.
(7). همان مدرک، کتاب العلم، باب 39 (باب کتابة العلم)، ح 4 .
(8). صحيح مسلم، کتاب الوصية، باب 6، ح 8 .
(9). صحيح بخارى، کتاب المغازى، باب 84، ح 4 و صحيح مسلم، کتاب الوصية، باب 6، ح 6 و 7 .
(10). صحيح بخارى، کتاب المغازى، باب 84، ح 5 .
(11). رجوع کنيد به: مسنداحمد، ج 1، ص 222، 293، 324، 325 و 355; ج 3، ص 346; مسند ابى يعلى، ج 3، ص 395; صحيح ابن حبان، ج 8، ص 201; تاريخ طبرى، ج 3، ص 193; کامل ابن اثير، ج 2، ص 185 وکتب ديگر .
(12). صحيح بخارى، کتاب المغازى، باب 84، ح 5 .
(13). صحيح مسلم، کتاب الوصية، باب 6، ح 8 .
(14). صحيح بخارى، کتاب المرضى، باب 17، ح 1
(15). همان مدرک، کتاب العلم، باب 39 (باب کتابة العلم)، ح 4 .
(16). صحيح بخارى، کتاب الجهاد و السير، باب 175، ح 1 .
(17). همان مدرک، کتاب المغازى، باب 84، ح 4 و صحيح مسلم، کتاب الوصية، باب 6، ح 6 .
(18). مصباح المنير، واژه هجر.
(19). لسان العرب، واژه هجر.
(20). سوره نجم، آيه 3 .
(21). سوره حشر، آيه 7 .
(22). سوره نور، آيه 63. ابن کثير مى نويسد: «ضمير «امره» به رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بر مى گردد» و در ادامه که قرآن فرمود: (أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ) نيز مى نويسد: «اى فى قلوبهم من کفر او نفاق او بدعة; (مخالفت با رسول خدا(صلى الله عليه وآله) سبب فتنه مى شود) يعنى چنين افرادى در قلبشان به کفر، يا نفاق، و يا به بدعت دچار مى شوند». (تفسير ابن کثير، ج 5، ص 131(

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.