رسانه دینی و چیستی آن (رویكردی توصیفی ـ هنجاری)
نام نشریه: دین و رسانه، سال نهم ـ دوره جدید ـ شماره چهارم ـ پاییز 1390
چكيده
عواملي كه به تدريچ، زمينه طرح مفاهيم جديد را در حوزه مطالعات دين و رسانه فراهم آوردهاند، ميتوان چنين برشمرد: بهرهگيري پيوسته رسانههاي جمعي مدرن به ويژه رسانههاي تصويري همچون تلويزيون، سينما و فيلم از مضمونها و موضوعهاي ديني؛ انعكاس دادن مفاهيم، بينشها، ارزشها، قواعد، نمادها، نگرشها، مناسك، آيينها و رفتارهاي ديني در قالبهاي مختلف رسانهاي و بهرهگيري روزافزون مروّجان و مبلّغان دين به ويژه اديان داراي رسالت تبليغي از اين رسانهها براي ابلاغ و ترويج باورها، ارزشها و آرمانهاي خويش. عنوان عام «دين رسانهاي» معرّف گونه اول تعامل، يعني انعكاس دين و پيامهاي ديني در قالبهاي مختلف رسانه است و عنوان كمتر رايجِ «رسانه ديني» تا اندازهاي، معرّف گونه دوم تعامل، يعني استفاده بيشتر ابزاري دين از رسانه در فرآيند انتقال نمادين خود به ساحتهاي فرهنگي و شخصيتي است.
در كنار اين دو عنوان، در سطح خردتر، گاه از عنوانهاي ديگري همچون برنامه ديني، ژانر ديني يا معنوي، سوژه ديني، پردازش ديني، روايت ديني و... نيز ياد ميشود. اين نوشتار درصدد است تا با مرور ديدگاهها و آراي تفسيري اهل نظر در بيان چيستي رسانه ديني، ويژگيهاي اين پديده يا نهاد نوپديد فرهنگي را در قالب مجموعهاي از گزارههاي توصيفي صورتبندي كند.
كليدواژگان
دين، رسانه، فرهنگ، رسانه ديني، كاركرد، هنجار، تلويزيون.
1. رسانه ديني چيست؟
درباره اينكه يك رسانه را به چه اعتباري و در صورت داشتن كدام نوع ويژگيهاي ذاتي و فعلي ميتوان ديني يا اسلامي تلقي كرد، اختلاف نظرهايي وجود دارد كه در آراي منقول از انديشمندان و اصحاب رسانه انعكاس يافته است. رسانة داراي هدف و غايت ديني، كاركرد ديني (فعال در عرصه گسترش و انتشار فرهنگ ديني)، پايبند به رعايت ارزشها و هنجارهاي ديني در عرصه سياستگذاري، برنامهريزي، برنامهسازي و پخش؛ داراي دغدغه، حساسيت، جهتگيري و موضع ديني؛ انعكاسدهنده مستقيم و غير مستقيم مفاهيم و مضامين ديني؛ برخوردار از كارگزاران و عوامل اجرايي متعهد؛ داراي انگيزه ديني و پايبند به بايدها و نبايدهاي شرعي، اصليترين ديدگاههايي است كه تاكنون در اين باره ارائه شده است. يادآوري ميشود كه چرخه تعاملي دين و رسانه، بخش سومي نيز دارد و آن، «فرهنگ» است. در واقع، فرهنگ، بستر و عرصه پيدايش همه انواع ارتباط، همچون ارتباطات دين و رسانه است. همچنين در بيشتر مطالعات انجام شده، به دين به ديده يك نهاد فرهنگي و گاه هسته و مؤلفه كانوني يك فرهنگ نگريسته شده است. دين، منبع و مرجع در بهرهگيريهاي رسانهاي (با عنوان دين رسانهاي) نيز به ويژه در جوامع سكولار، بيشتر، ترجمه فرهنگي دين است تا دين متني. البته رسانههاي ديني به ويژه رسانههاي تمامعيار اين عرصه، در فرآيند توليد پيام و تأمين بستههاي معنايي مورد نظر خويش، بيش از جلوهها و مظاهر متبلور و انضمامي دين، به درونمايههاي متني و آموزههاي انتزاعي دين ارجاع ميدهند. بدون ترديد، يكي از عناصر محوري و تعيينكننده در نوع نسبت ميان دين و رسانه و صورتهاي محقق، مفروض و محتمل آن، تعريفها و برداشتهاي مراد از اين دو است. ازاينرو، ورود هر چند اجمالي به قلمرو معنايي اين دو پديده، گريزناپذير مينمايد.
الف) تعريف رسان
رسانههاي جمعي در مقام عمل همواره در قالب سازمانهاي ارتباطي ظهور مييابند و ايفاي نقش ميكنند. سازمانها و موجوديتهاي نهادين رسانهاي با ويژگيهاي ذاتي و فعلي از ديگر سازمانهاي فرهنگي و اجتماعي متمايز ميشوند. مك كوايل، انديشمند ارتباطات، در تشريح ويژگيهاي اين نوع ارتباط به ويژه با توجه به الگوي غالب رسانهاي غرب، در بياني تفصيلي مينويسد:
منبع، يك فرد واحد نيست، بلكه سازماني است رسمي و فرستنده اغلب ارتباطسازي است حرفهاي. پيام، منحصر به فرد، متغير و پيشبيني [ناپذير] نيست، بلكه معمولاً ساخته و پرداخته، به معيار شده و تكثير شده است. پيام همچنين ثمره كار و كالايي داراي ارزش مبادله است و گوشه چشمي نمادين به ارزش مصرف دارد. رابطه ميان فرستنده و گيرنده، يك جهتي و به ندرت، دو طرفه، ضرورتاً غير شخصي و اغلب مستقل از اخلاق و قابل پيشبيني است به اين معنا كه معمولاً فرستنده، مسئوليت تأثيرگذاريهاي خاص پيام به روي افراد را بر عهده نميگيرد. او فقط پيام را در مقابل پول يا توجه مبادله ميكند. غير شخصي بودن، تا حدودي از فاصله فيزيكي و اجتماعي ميان فرستنده وگيرنده ناشي ميشود و تا حدودي از غير شخصي بودن نقش ارتباطساز جمعي كه معمولاً تحت سيطره هنجارهاي بيطرفي و فاصلهگذاري قرار دارد، [اثر ميپذيرد]. فاصله اجتماعي موجود به ايجاد رابطهاي نامتقارن ميانجامد؛ زيرا فرستنده هر چند به طور رسمي ... هيچ قدرت و اختياري در مورد گيرنده [ندارد]، معمولاً منابع، احترام، مهارت و اقتدار بيشتري در اختيار دارد. گيرنده، بخشي از گروه بزرگ مخاطبان است. [تجربه هاي] مشتركي با ديگران دارد و واكنشهاي او قابل پيشبيني و الگودار است. ارتباط جمعي اغلب دربرگيرنده تماس همزمان بين فرستنده و گيرندگان بسيار است كه تأثيرگذاري فوري و در سطحي بسيار گسترده را امكانپذير ميكند و پاسخ فوري تعداد زيادي از مردم را در يك لحظه در پي دارد. (مك كوايل، 1382: 59)
ب) دين و جلوههاي فرهنگي آن
تاكنون تعريفهاي بسيار متعددي از منظرهاي مختلف همچون درونديني و برونديني، ذاتگرايانه و كاركردگرايانه از «دين» ارائه شده است و به ندرت ميتوان تعريفي يافت كه بر همه آنچه با عنوان «دين» در جوامع و حوزههاي فرهنگي گوناگون از آن ياد ميشود، انطباقپذير باشد. در اينجا، بررسيهاي مفهومي و منازعههايي مَدرسي درباره تعاريف ارائه شده و داوري در مورد قلمرو معنايي و درستي و نادرستي هر يك ضرورت چنداني ندارد. تعريف برساخته زير نيز به دليل داشتن سنخيت زياد با موضوع مورد مطالعه، مبناي مناسبي براي اين گفتوگو خواهد بود:
دين، مجموعهاي از معارف نظري و عملي شامل عقايد و باورها، اخلاقيات، رهنمودهاي معطوف به سلوك عبادي و عرفاني و قواعد ناظر به رفتارهاي فردي و اجتماعي است كه در راستاي هدايت انسان در رسيدن به اهداف متعالي و كمالات غايي، تدوين و تدارك شده است. مهمترين ويژگي و وجه تمايز اين مجموعه معارف از ديگران، «قدسي بودن» و داشتن خاستگاه ماورائي است. اين تعريف بر بسياري از تعاريف ارائه شده، به ويژه از ديدگاه انديشمندان مسلمان انطباق دارد. (نك: طباطبايي، 1417: ج2: 130؛ مصباح يزدي، 1365: 28؛ جوادي آملي، 1381: 24)
گليفورد گيرتز، مردمشناس معاصر، با رويكردي فرهنگي بر آن است كه دين همواره هم جهانبيني است و هم خلقيات (رفتارها، ارزشها، نگرشها و عواطف). دين، تركيبي است از ايدهها و باورهاي مربوط به جهان و گرايش داشتن به احساس و رفتار بنا بر اين ايدهها. (به نقل از: پالس، 1382: 363 و364)
ايان باربور نيز با عطف توجه به آثار عيني و تحققي دين همچون آثار فرهنگي مينويسد:
عقايد ديني در درجه اول با مسائل وجودي اهتداي انسان در چارچوب جستوجوي معنا و خصلت يا سرشت اساسي انسان و جهان و شناخت خويشتن و سرنوشت و زمان و تاريخ سروكار دارد. زندگي عرف اهل دين بر محور «هجرتها»ي بزرگ ... (تولد، ازدواج و مرگ)، خدمت به بشر و جامعه (شفقت و عدالت)، تذكر و بزرگداشت رويدادهاي تاريخي عمده (آيينها و شعائر مقدس و اعياد) و فراتر از همه، عبادت و طاعت خداوند [دور ميزند]. (باربور، 1374: 303)
گفتني است بيشتر كساني كه از نسبت ميان دين و رسانه سخن گفتهاند، به طور صريح يا تلويحي به تعريفهايي استناد جستهاند كه دين را از منظر جامعهشناختي و مردمشناختي، بخشي از يك نظام فرهنگي ميپندارند. به بيان هوور: «آنچه در تجدد متأخر در غرب روي داده، تأكيد بيشتر بر روي مذهبي است كه زندگي و عمل ميشود. اين مذاهبِ زيسته و تمرين شده، به طور زايندهاي در درون قلمرو رسانهها ادغام و به سرعت رسانهاي ميشوند». (هوور، 1386: 466)
به آراي گيرتز در اين زمينه، بيش از ديگران توجه و استناد شده است. وي در مقالهاي با عنوان «دين به مثابه يك نظام فرهنگي» بر آثار و كاركردهاي فرهنگي دين، به عنوان معرّف تأكيد كرده است. از نظر وي، فرهنگ، «الگويي از معاني است كه در راستاي تاريخ منتقل ميشود و از طريق نمادها تجسم مييابد يا نظامي از مفاهيم است كه انسانها به ارث ميبرند و به صورتهاي نمادين بيان ميشود.» دين نيز از نظر گيرتز، بخشي از يك فرهنگ است كه با نمادهاي مقدس و كاركردهاي آنها سروكار دارد «تا روحيات آدمها، يعني آهنگ، خصلت و كيفيت زندگي، سبك اخلاقي و زيباشناختي و حالت زندگي آنها را با جهانبينيشان، يعني همان تصويري كه از واقعيت و عملكرد اشيا دارند و فراگيرترين انديشههاي آنها درباره نظم، تركيب كند.» (نك: هميلتون، 1377: 273 و 274) البته ادياني همچون اسلام و مسيحيت كه متضمن سه نظام ايماني و اعتقادي، نظام ديني و نظام اخلاقي به صورت متداخل هستند، ميتوانند اين نقش را ايفا كنند. (نك: همان: 36)
بيشك، دين به عنوان مجموعهاي از معارف قدسي با فرهنگ به عنوان ميراث مادي و غير مادي بشر، در فرآيند زيست اجتماعي، در گسترهاي بيحد و حصر و در بستري به درازاي تاريخ همواره روابط يكسويه و متقابل داشته و دارد. شدت اين ارتباط در برخي قلمروها به اندازهاي است كه جدا كردن ميان آنها ناممكن و گاه محال به نظر ميرسد. به همين دليل، در ميان انبوه تعاريف ارائه شده از فرهنگ، كمتر تعريفي ميتوان يافت كه به آميزههاي ديني و قدسيِ عناصر اعتقادي توجه نكرده باشد. (نك: جعفري، 1373؛ پهلوان، 1382: 35 ـ 100)
البته اديان بزرگ الهي، جايگاه و حوزه نفوذ و اثرگذاري فراتر و عميقتر از انعكاس در قالب مظاهر فرهنگ عيني را جستوجو ميكنند. ديني همچون اسلام به دليل صبغه وحياني، ماهيت جهانشمول، فراتاريخي، جاودانگي، اندماجي (ملاحظه همزمان دنيا و آخرت)، جامع بودن و اينگونه ويژگيها، نه به عنوان بخشي از فرهنگ، بلكه گوهر و هسته كانوني آن تلقي ميشود و نه در عرض ديگر نهادها كه در طول آنها و در موقعيتي فرانهادي جاي ميگيرد.
ايجاد تغييرات متناسب در كليت نظام اجتماعي، اصلاح ساختارها، توليد و بازتوليد نهادها، پالايش فرهنگ، تربيت و تزكيه انسانها، تنظيم روابط، هدايت و كنترل رفتارها و پيوند دادن امور اين جهاني با امور اخروي برخي از وظايفي است كه اديان الهي، خود را مسئول انجام دادن آن ميدانند و به بيان ديگر، بخشي از رسالت جهانشمول آنها شمرده ميشود. در هر حال، ارتباط مستحكم و وسيع دين و فرهنگ، بدون در نظر گرفتن كيفيت آن، روشنتر از آن است كه به بحث و گفتوگو نيازي داشته باشد. ترديدي نيست كه دين به عنوان جهاني نمادين يا مجموعهاي از معارف و ارزشهاي غايي در شكلگيري بنيادهاي اصلي فرهنگ نقش محوري دارد. به بيان تيليش، دين در مقام دلبستگي غايي، گوهر معنابخش فرهنگ است و فرهنگ نيز كليت صوري است كه در متن آن، مسئله بنيادين دين، خود را آشكار ميسازد.
دين جوهر فرهنگ است و فرهنگ، صورت دين. به يقين، چنين نگرشي، مانع تثبيت دوگانگي دين و فرهنگ ميشود. هر فعل ديني نه فقط در حيطه منسجم و سازمانيافته دين، بلكه در بيشتر خلجانهاي غريزي روح و جان به صورتي فرهنگي شكل ميگيرد. (تيليش، 1376: 50) الياده نيز در بياني مشابه مينويسد:
در بازنگري فرهنگهاي بزرگ باستان [به ويژه] فرهنگهاي يونان و جهان اسلام، شايسته است در نظر داشته باشيم كه فرهنگ، ... ربط و پيوندهاي [بسيار] ولو صرفاً از نظر ريشهشناسي، با عبادت و ايمان يعني با دين دارد. (الياده، 1374: 210 )
بديهي است دين عينيتيافته و فرهنگيشده يا در هم تنيده با فرهنگ به عنوان يك واقعيت اجتماعي، بر كليت جامعه و حتي غير مؤمنان به خود نيز اثر ميگذارد. ازاينرو، در حوزه تعامل دين و رسانه چنين به نظر ميرسد كه فرهنگ از يك سو، بستر و عرصه داد و ستد دين و رسانه است و از سوي ديگر، خود، در سطحي گسترده، محصول و معلول اين تعامل است. به بيان ديگر، دين، با واسطه يا در ضمن فرهنگ به رسانه راه مييابد و پس از پردازش رسانهاي، دوباره به صورت فرهنگيشده، در گستره اجتماعي منعكس ميشود. چرخه سه بخشي دين، رسانه و فرهنگ در يك ارتباط ديالكتيكي پيچيده به مرور زمان به در هم آميختگي هر چه بيشتر دين و فرهنگ منجر ميشود. «رسانه ديني» هم از ديد برخي، رسانهاي است كه به انعكاس دادن فرهنگ ديني تبلوريافته در جامعه مؤمنان و در سطحي ديگر به فرهنگيساختن تدريجي دين با هدف انتقال و نفوذ آن به ساحتهاي مختلف رواني و اجتماعي جامعه و افزايش سطوح ارتباط تودهها با آن كمك ميكند.
ج) دين و رسانه
دين به عنوان مجموعهاي از معارف قدسي و آموزههاي متنازل الهي، اصالتي از سنخ پيام دارد و همواره به صورت زباني (گفتاري و نوشتاري)، رفتاري و احساسي در شكلهاي مختلف و با بهرهگيري از محملهاي نمادين در چرخههاي گوناگون ارتباطي، به صورتهاي عمودي و افقي، توزيع و مبادله شده است. دينباوران و مبلّغان دين همواره بسته به شرايط و فرصتهاي تبليغي، از رسانههاي موجود و در دسترس براي نشر آموزههاي اعتقادي خويش بهره بردهاند. برخي رسانهها بر اثر ضرورتهاي ناشي از تبليغ دين به وجود آمدهاند و برخي نيز در پرتو اين كاربري، رونق و اعتبار بيشتري يافتهاند. ازاينرو، بهرهگيري از رسانهها و فنآوريهاي ارتباطي مناسب و عصري براي نشر و ابلاغ پيام دين، داستان ديروز و امروز نيست، بلكه سنتي ديرپا بوده و هست. منطق نظري و عملي مؤمنان به اديان الهي در مواجهه با رسانههاي عصري، نفي و طرد نبوده، بلكه بيشتر بر مبناي به كارگيري آنها در راستاي تأمين غايتهاي مطلوب بوده است.
مطالعات تاريخي درباره رسانههاي مورد استفاده دين و رسانههاي مؤثر در ابلاغ مستقيم و غير مستقيم آموزههاي ديني نشان ميدهد حساسيتها و بحثهايي كه در چند دهه اخير درباره تعامل دين و رسانههاي مدرن به ويژه رسانههاي تصويري و نمايشي (تلويزيون، سينما، فيلم، ماهواره و تا حدّي اينترنت و...) برانگيخته شده و به طرح مواضع مختلف و گاه متعارض منجر شده است، در زمينه رسانههاي موسوم به رسانههاي سنتي (كتابت، خطابه، آموزش و تعليم، شعر، موسيقي، نقاشي، هنرهاي تجسمي و حتي برخي رسانههاي مدرن كلاممحور همچون راديو و رسانههاي مكتوب همچون مطبوعات) شرايط مطرح شدن نيافتهاند يا چندان بدانها توجه نشده است. چنين پذيرشي، دليل گويايي بر بالا بودن سازگاري ميان اينگونه رسانهها با زبان و پيام دين، دست كم در تلقي كاربران دينباور بوده است. در زمان حاضر نيز با وجود برخي ديدگاههاي انتقادي، دين چه به عنوان يك پاره فرهنگ، يك نظام معنايي، يك نهاد يا فرانهاد اجتماعي و يك زبان، با رسانه به اعتبارهاي مختلف، در گسترهاي از تعاملها و ارتباطات پيچيده و چند لايه به هم آميخته است. اين ارتباط در كل جهان به ويژه در جوامع داراي جهتگيريهاي غالب مذهبي، روز به روز در حال افزايش است. در چند دهه اخير، بيشتر سازمانهاي مذهبي فعال در عرصه گسترش و تبليغ دين درصدد برآمدهاند تا با استفاده از ظرفيتهاي موجود رسانهاي، گروهها و قشرهاي بيشتري را مخاطب آموزههاي ديني خويش سازند، به ويژه آموزههايي كه با مسائل روزمره زندگي اجتماعي آنها ارتباط تنگاتنگ دارد و ميتواند به بخشي از نيازهاي آنها پاسخ گويد.
شواهد عيني نشان ميدهد كه در دهههاي اخير، توجه به رسانهها در ميان همه اديان تبليغي به ويژه شاخههاي مختلف مسيحيت عموميت و رشد فراواني يافته است. واتيكان به عنوان مركز مسيحيت كاتوليك، با در پيش گرفتن موضعي كاملاً مثبت و مشوقانه، دستاندركاران كليساي كاتوليك را به استفاده هر چه بيشتر از فنآوريهاي ارتباطي و رسانهاي به عنوان هداياي الهي (Gifts of God) در انتقال پيامهاي مذهبي سفارش كرده است. (Vatican,1997:1&2) همين وضعيت در كشورهاي اسلامي همچون كشور اسلامي ما پس از انقلاب، حتي در مواردي با شدت بيشتري جريان دارد. در مقابل، سازمانهاي رسانهاي نيز به دلايلي همچون حضور دين در هسته مركزي فرهنگ جامعه هدف، جاذبه هاي ذاتي پيامهاي ديني، انگيزههاي تبليغي ارباب رسانه، نيازها و ضرورتهاي وجودشناختي انسان مدرن، درخواست مخاطبان مؤمن، ضرورتهاي برنامهاي و تنوعبخشي به محتواي برنامهها، خود را ناگزير به مراجعه و بهرهگيري مستقيم و غير مستقيم از ذخاير فرهنگ ديني و انعكاس آن در قالبهاي مختلف برنامهاي يافتهاند.
2. نقشهاي كاركردي رسانه در ترويج دين
ترديدي نيست كه رسانههاي جمعي، بالقوه و بدون توجه به تفاوتهاي ظرفيتي و كاركردي گونههاي مختلف آن ميتوانند از طريق مشاركت در اقدامات زير، دين و جامعه مؤمنان را در رسيدن به اهداف مورد نظر كمك كنند: متبلور ساختن عقايد و اخلاقيات ديني در برنامههاي مختلف؛ توسعه و گسترش معاني و فرآوردههاي نمادين برگرفته از دين به قلمروهاي مختلف زندگي؛ برجستهسازي آموزهها و ارزشهاي ديني و معنويت ناشي از دين به عنوان مبنايي براي سامان دادن به برنامهها و سياستهاي عام حيات جمعي؛ آمادهسازي افراد متناسب با نيازها و الزامهاي جامعه ديني؛ توسعه و تعميق فرآيند جامعهپذيري ديني افراد از طريق تلاش مستقيم و غير مستقيم در دروني ساختن باورها، ارزشها، هنجارها، نگرشها، احساسات، آداب ديني و همراه ساختن آنها با مؤلفههاي مختلف زندگي فردي و اجتماعي؛ مشاركت ضمني در تقويت اعتقادات و اخلاقيات ديني در قالب برنامههاي مختلف؛ تقويت انگيزه افراد در گرايش يافتن به مذهب و تقيد به اخلاقيات و آداب ديني؛ بازتوليد و تقويت هويت مذهبي؛ بازخواني و برانگيختن مستمر سطوح ناخودآگاه ذهنيت مؤمنان و فعال ساختن سطوح خودآگاه و افزايش درجه حساسيت آنها در برابر موضوعهاي مختلف؛ امكاندهي به رشد و تقويت روابط درونمتني ميان نهادهاي ديني با يكديگر و اين نهادها با ديگر نهادهاي اجتماعي؛ معرفي الگوها و سبكهاي زندگي برگرفته از دين يا داراي مؤيدات و مرجحات ديني؛ آگاه ساختن مؤمنان از ديگر فرهنگها و الگوهاي زيستي و امكاندهي به انجام مقايسههاي ميان فرهنگي؛ در هم فشردن مكان و زمان و تقويت زمينه تعاملهاي متقابل اديان و فرهنگهاي ديني و غير ديني؛ ايجاد پيوند احساسي ميان معنويت ديني با ماديت درآميخته با زندگي روزمره؛ ايجاد حساسيت در برابر ابعاد فرهنگي ـ اجتماعي و مقولهها و مؤلفههاي جامعه سكولار و تشويق مؤمنان به مقابله با آنها و يافتن معادلهاي جايگزين؛ اطلاعرساني از جريانهاي دينگريز و دينستيز در جهان معاصر؛ توجه دادن به پيآمدهاي سكولار شدن جامعه و فرهنگ؛ ايجاد فرصت براي تجربه كردن برخي عناصر فرهنگ غير ديني و درك كردن آثار آن كه در به كارگيري موضع واقعبينانه مؤثر خواهد بود؛ كمك كردن به انتقال ذهني و احساسي افراد از جهان روزمره غفلتزا به دنياي معنوي؛ مشروعيتبخشي، اعتباردهي و ترويج اخلاق ديني در جامعه؛ بسيج مؤمنان به دفاع از دين، آموزهها، ارزشها و گروههاي ديني؛ تقويت مواضع مؤمنان در جامعه و ارتقاي موقعيت آنان در قياس با گروههاي رقيب؛ مشاركت در بازسازي جهان روزمره متناسب با آرمانها و ارزشهاي ديني؛ منطقي و مقبول ساختن اعتقادات مؤمنان از طريق پيوند دادن آنها با تجربههاي احساسي و ايجاد هالهاي از صدق و حقيقت براي جهانبيني ديني؛ معرفي جهانبيني ديني به عنوان راهبردي منطقي و عقلاني براي تبيين جهان؛ زمينهسازي براي ايجاد انعطاف در باورها، الگوها و سبكهاي زندگي سنتي مؤمنان؛ نقد كردن تنگنظريها و ويژگي متحجرانه برخي باورهاي سنتي و الگوها و شيوههاي زيستي منسوب به دين؛ ايجاد امكان براي اطلاعيابي و درك شهودي سبكهاي زندگي غير ديني رايج براي مؤمنان؛ مشاركت در تشويق افراد به علمجويي، كمالخواهي، اخلاقي زيستن، تعهدمندي و وظيفهشناسي، وجدان كاري، رعايت حقوق ديگران، تلاش در جهت ايجاد و تقويت وفاق جمعي، نظم اجتماعي، توسعه و تحول مطلوب، امنيت رواني و اجتماعي و... به عنوان ارزشهاي اجتماعي كلان كه دين به آنها سفارش ميكند. (نك: الكساندر، 1385: 243 ـ 257) به بيان برخي انديشمندان: «دين به عنوان جهاني نمادين با عوالم معارف و ارزشهاي غايي و رسانهها به عنوان واسطه ارتباطات، به سهم خود، به وجود آورنده ابعاد ريشهاي و بنيادين فرهنگ به شمار ميروند». (ام. هوور، 1385: 14)
از اين ميان، بر سر قابليت و ظرفيت رسانههاي تصويري همچون تلويزيون براي تأمين غايتها و كاركردهاي يادشده مناقشه جدي صورت ميگيرد و بالاتر اينكه از ديد برخي انديشمندان، تبليغ و ترويج فرهنگ ديني از اين رسانه، برخلاف آنچه در ظاهر به نظر ميرسد، پيآمدهاي ويرانگري براي بنيادهاي شناختي، عاطفي، رفتاري و الگوي جامعهپذيري ديني به بار ميآورد. (نك: پستمن، 1375 و 1378)
غلبه كاركرد سرگرمي در رسانه تلويزيون، به ويژه با توجه به تفاوت و تضاد اين كاركرد با روح حاكم بر فرهنگ ديني و سبك زيستي مؤمنانه، قابليت اين رسانه براي پذيرش وصف ديني را به طور جدي زير سؤال است. در توصيف موقعيت كاركردي سيماي ملي به عنوان يك رسانه متعهد به ترويج دين گفته شده است كه «تلويزيون ذاتاً زمينه و ظرفيت بالايي براي عرفي كردن دارد. اگر بپرسيد كه يك رسانه ملي متمركز انحصاري و متعهد به ترويج دين و تحكيم حكومت ديني، چگونه به عاملي براي عرفي شدن فرد و جامعه بدل ميشود، ميگوييم از سر غفلت و از طريق غافل كردن مخاطبان خويش از دغدغه فراروي. تلويزيون بر حسب قالب و قابليتهايش، رسانهاي است مستعدِ دچار ساختن مخاطبان به گذران به جاي گذشتن، به تفنن به جاي تفتن، به غفلت و سرخوشي به جاي صرافت و هوشياري، به تقليد و تكرار و انفعال به جاي مواجهه خلاق و فعال با زندگي. از جمله نمودهاي اين عرفي شدن، تقليل و تقليب ميل والا به فرارَوي به سرگرميهاي سكرآور، نسياني، كودكانه، به دلخوشيهاي كاذب، سوداهاي واهي، دلمشغوليهاي بيحاصل به اسم زندگي و سرگرمي است». (شجاعي زند، 1386: 144 ـ 146)
به اين تلقي بدبينانه نيز از منظرهاي مختلف، پاسخهايي داده شده است. از ديد كارشناسان، برنامههاي متنوع رسانه، بيشتر به دليل ويژگي اندماجي، قابليت تأمين انواع كاركردهاي آموزشي، پرورشي، اطلاعرساني، تبليغي و سرگرمكننده را هر چند با نسبتهاي مختلف، به صورت همزمان در خود دارند. بر اين اساس، يك برنامه داراي كاركرد آشكار سرگرمي و تفريح نيز بالقوه ميتواند متضمن ديگر كاركردها باشد. گي روشه، جامعهشناس فرانسوي، در اين باره مينويسد:
آن هنگام كه انسان تصور ميكند در حال تفريح و سرگرمي است، واكنشهاي مؤثري در برخورد با محتواي پنهاني كه در هر تفريح و سرگرمي وجود دارد، بروز نميدهد. به همين دليل است كه كودكان، بسياري چيزها را از برنامههاي نمايشي كه هيچ هدف آموزشي يا تربيتي ندارند، ياد ميگيرند، نه از برنامههاي آموزشي. (روشه، 1370: 173)
بدون ترديد، اگر قرار است تلويزيون با زمينهچيني براي برخي شرايط و اعمال برخي اصلاحات، به يك رسانه ديني يا داراي كاركرد ديني تبديل شود، اين ويژگي بايد بيش از هر چيز، خود را در كاركرد غالب آن يعني توليد و توزيع سرگرمي متبلور سازد. انتظار ميرود كه عملكرد اين رسانه، در ايفاي همه كاركردها و براي مثال، سرگرمي به پيروي از الگوي هنجاري و منطق عملي حاكم بر آن، متمايز و متفاوت از عملكرد يك رسانه سكولار باشد. طراحي و تدوين الگوي هنجاري متناسب، يكي و تنها يكي از زيرساختهاي ترسيمكننده اين تمايز بالقوه خواهد بود. سرگرمي در يك رسانه ديني، از بسياري وجوه همچون سوژهيابي، سوژهپردازي، كيفيت توليد، عناصر متني و فرامتني، ميزان پايبندي به رعايت قواعد شرعي و ارزشهاي اخلاقي، كميّت، زمان پخش، نوع نگاه به مخاطب و نتايج و اهداف مورد انتظار، با روند جاري رسانههاي سكولار متفاوت خواهد بود. از سوي ديگر، با توجه به استقبال شايان مخاطبان به ويژه گروههاي سني پايين از اين سنخ برنامهها، يك رسانه ديني براي جلب مخاطب و ايفاي رسالت تبليغي و ترويجي خويش، ناگزير بايد همه تمهيدهاي لازم را براي بهرهگيري هر چه بهتر و بيشتر از اين ظرفيت رسانهاي فراهم سازد.
3. انواع ديدگاهها در چيستي رسانه ديني
پيش از ورود به بيان گزيدهاي از آراي منقول در اين موضوع، توجه كردن به اين مهم لازم است كه معيارهاي معرّف «ديني» بودن يا نبودن يك رسانه تا اندازه زياد متني و زمينهاي است و به سختي ميتوان معياري عام و جهانشمول از اين پديده به دست داد. ازاينرو، تلقيهاي موجود از عنوان «رسانه ديني» در ايران به ويژه به دليل موقعيت فرانهادي دين در كشور و شرايط خاص ناشي از انقلاب اسلامي و استقرار حكومت ديني با تلقيهاي رايج در جوامع سكولار از همين عنوان در مقام معرفي رسانههاي مسيحي، انطباق و همسويي تام و تمامي وجود ندارد. نكته ديگر اينكه برداشتهاي ارائه شده از يك رسانه ديني را ميتوان در قالب طيفي از حداقلي تا حداكثري مندرج ساخت. يك رسانه گاه به صورت كامل و تمام عيار بيشتر به دلايل كاركردي، فراديني شمرده ميشود و گاه تنها از برخي جهتها و به دليل ايفاي برخي كاركردها ديني خواهد بود.
يادآوري ميشود كه پيدايش رسانههاي موسوم به رسانههاي ديني در جهان مسيحيت و جهان اسلام (همچون راديوي معارف و شبكه قرآن سيما در ايران)، اين بحث را از جنبههاي صرف نظري و پيشيني به يك بحث پسيني و معطوف به توصيف گونههايي از موجوديتهاي مستقر كشانده است. ازاينرو، بحث از امكان داشتن يا نداشتن ديني شدن رسانه، از اين سنخ رسانههاي داراي كاركرد و مخاطب خاص ديني، به رسانههاي داراي تنوع برنامه، كاركرد و مخاطب انصراف يافته است.
بيان نمونههايي از نظرها و ديدگاههاي ارائه شده در معرفي رسانه ديني، براي آگاهي بيشتر از اختلافهاي فكري موجود در اين حوزه، مفيد خواهد بود. برخي از اين ديدگاهها، هر چند به اقتضاي موضوع و عنوان مصاحبه، مقاله يا سخنراني، به سينما، فيلم، هنر و ارتباطات تعلق دارند، ولي آنها را با القاي ويژگي و اندكي تسامح در مورد ديگر رسانههاي جمعي مدرن همچون تلويزيون نيز كه كانون توجه اين مطالعه است، ميتوان تسري و تعميم داد. براي حفظ امانت، همه گزيده عبارتهاي زير به صورت نقل مستقيم ذكر ميشوند:
ـ «سينماي ديني، عرصه ظهور و تحقق عناصر فطري بشر اعم از عشق، آز، طمع، مبارزه، غم، اندوه، نفرت و... است. سينماي ديني داراي صداقت، صميميت و شفافيت است». (احمدي، 1380: 13ـ 15)
ـ «سينماي ديني، صورتهايي است كه مخاطب را به يك امر اخلاقي و خوب دعوت ميكند... اگر سينمايي توانست مخاطب خود را در فضايي قرار دهد كه احساس نزديكي با غيب و رازآميز بودن جهان كند، اين سينما ديني است». (بني اردلان، 1380: 124 و 125)
ـ «سينماي ديني آن است كه بتواند حال و هوا و معنا و جوهره دين را منتقل كند. فيلم ديني، فيلمي است كه بتواند بشر غرق شده در روزمرهگي و غفلت را بلرزاند و از موقعيتش به او خبر دهد». (ارجمند، 1380: 48 )
ـ «اگر در ساختاري با صعود مواجه شويم، امري ديني اتفاق افتاده است. فيلم ديني بايد داراي ساختاري باشد كه بتواند قدرت تحول و تثبيت را در ذهن ايجاد كند. هر موضوعي كه بتواند تحول به سوي متعالي را ايجاد كند، ديني است. اين موضوع ميتواند اخلاقي باشد، ميتواند اجتماعي باشد يا ميتواند انساني باشد. در هر صورت امر ديني اتفاق افتاده... امر ديني هم براي تعالي است؛ تعالي در همه چيز». (اصلاني، 1380: 59)
ـ «فيلم ديني فيلمي است كه بستري را فراهم سازد تا در آن براي بيننده، شرايط كشف و شهود و مكاشفه فراهم آيد... سينماي ديني با فطرت كار دارد، با عبوديت كار دارد، با نهفتههاي يادگار من از ازل و ابد كار دارد... سينما بايد موفق شود كه موضوع تعلق انسان به ماورا و به خداوند و موضوع معاد و موضوع وحي را طرح كند، آن هم نه در وجه عقلانيت و نه به صورت تحليلي و نه به صورت آموزش آكادميك و نه به صورت مدرسهاي و معلمي، بلكه از طريقي كه در مخاطب مكاشفه صورت بگيرد. سينماي ديني نميتواند وسيله مهار باشد و حتي نميتواند محرك و تهييجكننده باشد». (الماسي، 1380: 93 و 97)
ـ «منظور از سينماي ديني، سينمايي است كه زيرساخت آن باز ميگردد به قصههايي كه در اديان وجود داشته است يا به شخصيتهايي كه مذهبي و ديني بودهاند و يا به زيرساختهاي معنويت انسان از بدو خلقت تاكنون... اين نوع سينما دربرگيرنده مجموعهاي از مفاهيم است كه شامل معنويت، عرفان، شخصيتهاي مهم در اديان، قديسان و متوني كه به شكلي ارتباط تنگاتنگ با اديان داشتهاند و اخلاقيات و سنتهاي ديني و مذهبي [شدهاند]. اين مجموعه ميتواند سينماي ديني را مفهوم كند». (عادل، 1380: 150)
ـ «هنر ديني، هنري است كه به دل ميرود، در حالي كه هنر غير ديني، هنري است كه به نفس ميرود. سينماي ديني، سينمايي است كه مبتني بر عبرت است؛ يعني شخص را از مرحله حس عبور ميدهد يا او را به ساحات ملكوت وجودش وارد ميكند... اگر او را متوجه فضايل، متوجه روح و متوجه مقام دل كرد، سينماي ديني است. اگر اين مسير، شخص را متوجه پايين، متوجه ملكوت سفلي، متوجه جسم و متوجه نفس و حالات و عوارض نفس كرد، سينماي غير ديني است و اين هم از وجه حضور هنرمند است كه منجي پيدا ميكند، نه از وجه تكنيكي سينما. وجه تكنيكي سينما، ديني و غير ديني ندارد». (ريختهگران، 1380: 145)
ـ «سينماي ديني، سينمايي است كه از لحاظ موضوعي ديني است... فيلم ديني آن است كه بعد از تماشا، به شما عشق و اميدواري بدهد، عشق شما را به خانواده، به زندگي، به حيات و به طبيعت زياد كند. اين حس، خداجويي شما را عميقتر و طبيعتاً به سمت عرفان، ارزشها و مذهب نزديك ميكند... . فيلم ديني فيلمي است كه با فطرت بشر ساخته شود. اين فيلم صرف نظر از اينكه ژانر تاريخي باشد، درام باشد، ملودرام باشد، حادثهاي باشد، اكشن باشد، جنگي باشد...، ديني است... . آن فيلمي كه با بيننده رابطه صادقانه داشته باشد و نگاه صريح و دوستداشتني به موضوعات بكند، فيلم ديني است و در غير اين صورت، ضد ديني و مردمفريب است... سينمايي كه بيننده را به تفكر، تعمق و پاك بودن وا دارد، ديني است». (مدرسي، 1380: 174 ـ 176)
ـ «هر فيلمي كه توجه انسان را به مسئله خلقت، به آفرينش، به دنياي پس از مرگ، به تفكر راجع به هستي، راجع به وجود خودش، راجع به تيرگيهاي وجود خودش جلب كند، به نظر من در راستاي يك نوع سينماي ديني قرار ميگيرد... . هر فيلمي كه در جهت تقويت بنيانهاي اخلاق جامعه، بنيانهاي اعتقادي جامعه كه ما به آن شناخت نفس و شناخت خود ميگوييم، ساخته شود، ديني است. هر فيلمي كه بتواند ما را جلب كند و به سمت زندگي بهتر، به سمت انسان بهتر، به سمت يك محيط ايدئال، به سمت تفكر راجع به آينده، راجع به دنياي بعد از مرگ بكشاند، فيلم ديني است... . ما ميتوانيم فيلمي كه يك پيام ساده اخلاقي را ترويج ميكند، مثل مسواك زدن كه مورد توجه پيامبر صلی الله علیه و آله هم بوده، به عنوان فيلم ديني ياد كنيم... سينماي ديني ژانر نيست، براي اينكه در سينماي ديني هم ژانر وحشت ميتواند حضور داشته باشد يا ژانر كمدي و ژانر منفي و ژانر تاريخي». (معلم، 1380: 180ـ183)
ـ «فيلم ديني به اين معنا نيست كه در آن فقط قصص انبيا و اوليا باشد، بلكه هر فيلمي كه اثري از معنويت و فضيلت حقيقي باشد، ميتواند نزديك به ديانت تلقي شود، اما عاليترين آثار و نوع اصيلتر سينماي ديني، به عوالم برين اوليا و انبيا تعلق پيدا ميكند. البته سينماي ديني را ميتوان به سينماي طبيعت و حكمت و معرفت قسمت كرد، يا به سينماي شريعت و طريقت و حقيقت. سينماي شريعت، سينماي احكام و اخلاق متعارف است و روايات تاريخي. در اين سينما، فضايل و رذايل آدمها به تصوير درميآيد. سينماي ديني، هم موضوع ديني دارد و هم سبك و صورت بياني و شرح حال آن نيز ديني است». (مددپور، 1387: 144 و 172)
ـ «برخي نيز سينماي ديني را با سينماي انساني معادل دانستهاند. سينماي ديني، سينمايي است كه با هدفِ نشان دادن قدرت خداوند در خلق و آفرينش به معرفي آيات و خلايق بپردازد، ارزشهاي انساني و اخلاقي را به تصوير كشد، سوژههاي ديني مثل لبخند، شادي، محبت و... را با رعايت موازين شرعي معرفي كند. سينماي ديني، مساوي با سينماي انساني است؛ چون انسانيت و دين يكي هستند. دين، مطابق با فطرت انسانهاست. به تصوير كشيدن انديشههاي برگرفته از كتب آسماني و فيلسوفان، شاعران و مصلحان ديني، زندگي بزرگان و اولياي دين و... [سينما را ديني ميكند]». (سلوك ايماني، 1377: ج2، 90ـ 92)
ـ «سينماي ديني، سينمايي است كه بتواند حالتي از انكسار و توجه به مبدأ و معاد را در تماشاگر برانگيزد و لختي رهايي از كثرت را در وجود تماشاگر ايجاد كند و او را متوجه وحدت سازد، ولو اينكه اين توجه، خودآگاه نباشد! رهايي بشر از زندان كثرت و خيزش او به رهايي وحدت، هدف غايي دين است و سينماي ديني به اين معنا سينمايي رهاييبخش از زنجيرهاي اسارت اجتماعي و سياسي است. آزادهپروري انسان از اسارتهاي فردي و اجتماعي، گام مهم ابتدايي است كه لازمه رسيدن به رهايي از تعلقات نفساني است. انساني كه اسير بندهاي فردي و اجتماعي است، انساني كه غرق در روزمرگي است و انساني كه اسير نيازهاي كوچك و بزرگ دور و دراز خويش است، نميتواند از بند تعلقات نفساني آزاد باشد. آزادگي نيز مرتبههايي دارد و سينماي ديني، سينمايي است كه در هر مرتبه به آزادگي مخاطب كمك ميكند. سينماي ديني، سينمايي رهاييبخش از دام طاغوتها، شيطانها، نفس و هر دامي غير از دام يار است». (اسفندياري، 1384: 18)
ـ «هر سينمايي كه مخاطب آن بشر باشد و او را به تفكر و انديشهاي سازنده وادارد، سينماي در پرتو دين است و هر سينمايي كه مخاطب را به انديشه واندارد، سينماي در پرتو دين نيست، اگرچه موضوعش ديني باشد». (وارسته، 1377: ج2، 282 ـ 284)
ـ «سينماي ديني، يعني سينماي مقبول نهادهاي ديني، و الاّ ممكن است يك سينما در نگاه خودِ توليدكنندگان و در نگاه خودِ عرضهكنندگان واقعاً ديني باشد. اينجا بيشتر بحث مقبوليت يك نهاد اجتماعي از طرف يك نهاد اجتماعي فراگيرتر و جامعتر است كه آن نهاد دين است». (عظيمي، 1377: ج1، 188)
ـ «سينماي ديني، يعني سينماي مبتني بر عقايد، ارزشها و احكام؛ چون دين سه ضلع دارد و فقه، يكي از اين سه». (صالحي، 1377: ج1: 190)
ـ استوت از نوعي سينماي معنوي به نام سينماي نيكوكاري ياد كرده است كه مشخصه اصلي آن، بيش از هر چيز داشتن نگرش همراه با احترام، شفقت، سخاوت و همدلي با تماشاگران است. اين آثار، فيلمهايي هستند كه با عشق ساخته شدهاند. (استوت، 1388: 240)
ـ «رسانه ديني؛ مقولهاي است كه به طور كلي داراي مرز مشترك با متوني است كه يا گروههاي مذهبي، توليد آنها را به عهده دارند يا داراي مقاصد ديني هستند». (ام. هوور، 1385: 353)
ـ «رسانه ديني به معناي پايبندي به حدود و موازيني است كه دين مشخص نموده است. يعني آنچه دين حرام كرده، لاجرم رسانه بايد به مثابه حرام از آن اجتناب كند و آنچه را هم حلال كرده، به آن گردن بگذارد و ترويج و تبليغ كند. اگر ملاك، دين باشد، خواستههاي غير ديني در آن موضوعيت ندارد و بايد سلايق را در چارچوب حدود ديني لحاظ كرد، اما تا آنجا كه حد و شرع اجازه ميدهند و نه بيشتر... منظور از ديني، انطباق هر پديده با معيارهاي ديني است. رسانه ديني بايد در چارچوب بايدها و نبايدها عمل كند». (رهگذر، 1388: 16)
ـ «رسانه ديني ـ در جوامع اسلامي يا در ايران ـ رسانهاي است كه از خاستگاه، تئوري و مباني تا برنامهسازي و جريان ارزيابي برنامهاي، همهاش بر مبناي ديني استوار باشد...، اما رسانهاي كه به پخش برنامههاي ديني بپردازد ـ مثل بقيه برنامهها و نگاهش به دين، مانند بقيه برنامههاي عادي باشد ـ اين ميشود، دين رسانهاي». (باهنر، 1388: 44 ـ 46)
ـ «ارتباطات ديني، هر نوع ارتباطي است كه به طور واسطهيابي با هدف گسترش دانش و آگاهيهاي ديني، ايجاد گرايش مثبت نسبت به دين و تبليغ و ترويج رفتارهاي ديني صورت ميپذيرد. در نهايت، هدف از اين اثرگذاري در مخاطب و دريافتكننده، علاوه بر گسترش حيطه دانش و آگاهيها و مفاهيم ذهني مخاطب نسبت به دين و مفاهيم پايهاي نبوت و معاد، ايجاد نگرش و گرايش مثبت به باورها و اعتقادات بايد معطوف به باورها و نگرش مثبت باشد و تجلي بيروني در زندگي عيني و رفتارهاي انسانها داشته باشد... . بنابراين، به اعتقاد بنده، ارتباطات ديني در ذيل ارتباطات اقناعي ميگنجد و هدف از آن، اقناع مخاطب و دريافتكننده براي هدايت شدن و پذيرفتن و دروني كردن مجموعهاي از دانشها، ارزشها، نگرشها و پيروي از رفتارهاي خاص است. اينها همان واجبات و محرّمات هستند». (منتظر قائم، سايت اينترنتي مديريت رسانه، بازبيني: 6/5/1389)
ـ «ارتباطات ديني زماني جريان پيدا خواهد نمود كه چارچوب آن بر مبناي اعتقادات، باورها و ارزشهاي ديني نهاده شده باشد و به نحوي اصول دين بر آن حاكم باشد. وجه تمايز ارتباطات ديني از ارتباطات غير ديني، در جنبه حاكم بودن يا نبودن چارچوب اصول دين در جريان ارتباطات است. ارتباطات درباره دين، بدون رعايت اين اصول، هر چند محتويات آن ديني باشد، در مجموع ارتباطات غير ديني و چه بسا ضدديني است... . الگوي ارتباطات اسلام، به ربوبيت اعتقاد دارد. دومين اصل تعيينكننده مرزهاي اخلاقي و ارتباطات اسلامي، مسئله امر به معروف و نهي از منكر است. مفهوم ضمني و آشكار اين اصل، مسئوليت فردي و گروهي براي آماده ساختن نسل آينده براي پذيرش احكام اسلامي و اِعمال آنهاست. ارتباطات ديني در اينجا و الگوي آن در اسلام با مسئوليت هدايت و ارشاد، همراه است. هدايت و ارشاد يكي از اصول ارتباطات است. بدون اين اصل، در اسلام، ارتباطات، مفهوم خود را از دست ميدهد... . عنصر ديگر، مفهوم «تقوا»ست. به عنوان فضيلت و به عنوان يك عنصر مهم در چارچوب ارتباطات ديني، تقوا چه در سطح فردي و چه در سطح اجتماعي، تقريباً در همه اَعمال يك مسلمان، عنصري است اساسي. الگوي ارتباطات و جامعه اسلامي، الگوي وحي و تقواست». (مولانا، سايت اينترنتي آفتاب اير، بازبيني: 15/6/1389)
ـ «برنامه ديني با ويژگيهايي ديني است: اولين شاخصه برنامه ديني، هدايت است. اگر برنامهاي هدايت را تأمين ميكند، برنامه ديني است، هر چند مستقيماً از دين حرفي نزده باشد. مثلاً، برنامهاي درباره سيارات ميسازيم كه مبحثي علمي است، ولي در نهايت ميخواهد ما را متوجه به وجود كند. پس اين برنامه، ديني است؛ همانگونه كه هدف قرآن از بيان يك سري مقدمات، گره زدن و آشنا كردن انسانها با موضوع ديگري است. اگر برنامهاي به هدايت ختم شود، ديني است. شاخصه دوم برنامه ديني، موضوع است. موضوع بايد دين يا مورد تأييد دين باشد. مورد تأييد دين بودن، به معناي عام مورد نظر است، ورزش يا هر مقوله ديگري را هم شامل ميشود. شاخصه ديگر برنامه ديني، شيوهها و ابزارهاي متناسب با هدف و موضوع است». (بيات، سايت اينترنتي تبيان، بازبيني: 6/5/1389)
ـ «پيامهاي يك رسانه ديني، به دليل آنكه خاستگاهي ماورايي و الهي و سرشتي وحياني دارند، آرمانگرا و متعالي هستند، اما ابزار انتقال آنها متناسب با زبان و درك مخاطب انتخاب ميشود... . تعريف رسانه در جامعه ديني، از لحاظ چيستي و جوهره، با تعريف آن در [ديگر] جوامع تفاوت بنيادي ندارد، بدين معنا كه كاركرد رسانه ديني مانند تمام رسانهها، اطلاعرساني، فرهنگسازي و اثرگذاري بر افكار عمومي است، اما آنچه يك رسانه ديني را متمايز ميكند، روح حاكم بر اين كاركردها و جهتگيري آنها در جامعه ديني است كه تعاليبخشي انسانها، مبناي تمامي كاركردهاي يك رسانه و غايت مطلوب آنهاست». (الويري، سايت اينترنتي تبيان، بازبيني: 6/5/1389)
جامعترين بياني كه در توصيف رسانه ديني و ويژگيهاي ساختاري و كاركردي آن ارائه شده، ديدگاه دكتر حسامالدين آشنا است كه در ادامه، بخشهاي مهم آن را نقل ميكنيم: «رسانه ديني علاوه بر رعايت كردن هنجارهاي حاكم بر جامعه اسلامي و عمل كردن به كاركردهاي تعريفشده براي تمامي رسانهها، خود را در مقابل خداوند مسئول و رساندن پيامهاي او را وظيفه اصلي خود ميداند. بايد ميان رسانه ديني و رسانهاي كه در جامعه اسلامي حضور دارد، تفكيك قايل شد. رسانهاي كه هنجارها، قوانين و مناسبتهاي يك جامعه اسلامي را رعايت ميكند، يك رسانه مجاز براي اين جامعه شناخته ميشود، هر چند اسلامي و ديني نباشد. ضمن اينكه هيچ دليلي وجود ندارد كه تمام رسانههاي يك جامعه اسلامي، رسانههاي ديني و اسلامي باشند... . رسانههاي اسلامي، علاوه بر كاركردهاي عمومي ـ كه تمامي رسانهها دارند ـ از كاركردهاي ويژهاي نيز برخوردارند.
در يك جامعه اسلامي، رسانه ميتواند بهترين ابزار براي امر به معروف و نهي از منكر باشد؛ زيرا با استفاده از قابليتهاي خود ميتواند معروف را بسازد، به تصوير بكشد، معروف كند و حتي امر به آن را نيز انجام دهد؛ يعني هر دو نقش ساخته شدن و مشهور شدن و همچنين نقش اعمال كنترل غير رسمي را در كنار هم ايفا كند. با اين نگاه، فعاليت كردن در رسانه يك جامعه اسلامي، يك واجب كفايي محسوب ميشود. رسانه اسلامي در آگاهيبخشي و علمآموزي بايد تمامي ضوابط ديني و اخلاقي ميان معلم و متعلم را رعايت كند. بدين ترتيب، در چنين رسانهاي علاوه بر برخورداري از آموزش برخي مسائل، بايد به مواردي كه در جامعه اسلامي بر آموزش آنها تأكيد شده است ـ مانند دانستن احكام شرعي مورد نياز ـ بيش از پيش پرداخته شود.
با توجه به مباحث ارائه شده، ميتوان گفت كه رسانههاي اسلامي در مقايسه با ديگر رسانهها، كاركردهايي مشابه با مبنايي متفاوت دارند، بدين معنا كه در رسانههاي اسلامي، مبناي تمامي كاركردها ديني است. اگر دين را به معناي راه و رسم زندگي بدانيم، هيچ امري خارج از دين، معنا ندارد... . بدين صورت، هم نيازهاي تخصصي مخاطبان و هم نيازهاي عمومي آنها در قالب شادي، غم، داستان، سريال و غيره پاسخ داده ميشود. ضمن اينكه نبايد فراموش كرد به دليل فطري بودن اصل دين، هيچ مفهوم والاي انساني، خارج از دايره دين قرار نميگيرد. بنابراين، تمامي آنچه حول ارزشهاي انساني از رسانه پخش ميشود، همگي ديني است و با اين نگاه، تفكيك برنامه ديني و غير ديني معنا ندارد. تفاوت اصلي رسانه ديني با ديگر رسانهها، در اين است كه رسانه ديني، در اساس، با هدفگذاري و هنجارهاي حاكم بر رسانه تعريف ميشود. رسانه ديني ـ رسانهاي كه به طور مشخص و تخصصي به مسائل ديني ميپردازد ـ خودش را در مقابل خداوند مسئول ميداند، نه در مقابل آگهيدهندگان، مشتريان يا دولت. چنين رسانهاي حتي براي جذب مخاطب هم در جهت رضايت خداوند عمل ميكند. بنابراين، مهمترين ويژگي يك رسانه ديني اين است كه گردانندگان اين رسانه بالذات، خودشان را در مقابل خداوند مسئول ميبينند و رساندن پيامهاي او را ـ به عنوان يك پيامبر و پيامآورـ وظيفه خود ميدانند... رسانه ديني ميبايست با وقف و حمايتهاي مالي مؤمنان اداره شود... . شكل دادن به روابط ميان مؤمنان، وظيفه اصلي رسانه ديني است و مطمئناً عمده مخاطبان يك رسانه ديني، مؤمنان به آن دين هستند و كاركردهاي اين رسانه هم بايد در راستاي نيازهاي اين افراد شكل بگيرد. وظيفه رسانه ديني، ديندار كردن افراد بيدين نيست، بلكه وظيفه اصلياش تأمين برنامههاي آموزشي، تفريحي، اطلاعرساني و بسيج اجتماعي براي مؤمنان است. رسانه ديني وظيفه ترويج دين و استحكام و تثبيت عقيده مؤمنان را بر عهده دارد. توانايي مديريت، شناخت رسانه و اقتضاهاي آن و همچنين شناخت كافي از دين، سه عنصر لازم براي مديريت درست و موفق يك رسانه ديني است...». (آشنا، سايت اينترنتي تبيان، بازبيني: 16/4/1389. با تلخيص)
برخي از انديشمندان نيز به طور تلويحي، وجه تمايز رسانه ديني از غير آن را به وجه تمايز هنر ديني مستند ساختهاند كه يكي از عرصههاي پيدايش آن، رسانه و برنامههاي متنوع رسانهاي است. ازاينرو، شناخت ويژگيها و بعدهاي هنر ديني ميتواند تا اندازهاي به شناخت ويژگيهاي رسانه ديني رهنمون شود. البته هنر ديني هم از نظر ابهام و پيچيدگي، همتراز رسانه ديني است. درباره چيستي هنر ديني و شاخصهاي متمايز آن، ديدگاههايي ارائه شده است كه در ادامه، به برخي از آنها متناسب با موضوع نوشتار بسنده ميشود:
ـ «هنر ديني، نه تنها هنري است كه باورها و ارزشهاي ديني را متجلي و متبلور ميسازد، بلكه اثري است كه توسط يك پديدآورنده ديندار و برخوردار از تجربه ايماني پديد آمده است. اينجاست كه اهميت نقش هنرمند و تفكر و ذهنيت او، طهارت نفس او، آرمانها و ارزشهاي او و كوتاه سخن «جهانبيني» او مطرح ميشود. هنر ديني كه هنر اسلامي نيز از آن مستثنا نيست، بلكه از برجستهترين [مصداقهاي] آن است، هنري است كه هم از نظر فاعل و هم به لحاظ غايت و [اثرگذاري] و نتيجه و هم به دليل مراحل تكوين، داراي صبغهاي ديني و تمام عيار است؛ هنري است كه با معنويت شكل گرفته و آثار و پيآمدهاي معنوي پديد ميآورد؛ از روحي ديندار و پاك و جاني حقطلب پديد آمده است و نتيجهاي معنوي و ايمانآفرين و پاك و آرماني در پي دارد. در سير پيدايش آن نيز ارزشهاي ديني مراعات شده و راهنما و الهامبخش بودهاند. هم فاعل و هم غايت آن و هم بستر ظهور و تولد آن، آغشته به عطر و بوي ايمان، باور و نگرش ژرف دينباورانه بوده است. مضمون و محتوا و پيام آن نيز قدسي، متعالي، معنوي و ديني است؛ يعني بيدارساز و آگاهيبخش و پيامدار است و آدمي را به بيكرانهها، به پاك زيستن و آزادگي، عزتمندي، ارزشهاي ماندگار ديني و انساني و ارتباط با خداوند فرا ميخواند. به انسان ماندن و انساني زيستن و شرف و آزادگي بشر كمك ميكند و او را مدد ميرساند تا بندهاي اسارت را از دست و پا و دل و ذهن خود بگسلد و به «رهايي» برسد». (همتي، 1383: 273)
ـ «نماياندن زشتيها، كژيها و ناراستيها، بيدارسازي جامعه و عبرتآموزي به انسانها براي تصحيح مسير حركت و شيوه زندگيشان؛ هدايت فرد و جامعه به سوي رستگاري، سعادت و كمال؛ آموزش [دادن] جامعه و كمك [كردن] به ارتقاي فرهنگ و بينش و آگاهي افراد و جوامع؛ ايجاد بهجت و انبساط و ايجاد سرور و نشاط در آدمي كه اسير افسردگي و غمهاي حقير است؛ انگيزش اميد و عشق به همنوعان و ولع كار و تلاش و خدمت به ديگران؛ تمرين سعه صدر و تحمل و شكيبايي؛ پايداري در برابر مشكلات و ظلمستيزي و نقادي و اعتراض؛ درس بزرگواري و كرامت و عزت نفس و ايثار و عفو و برابري و مبارزه براي عدالت. هنر اسلامي و هنرمند اسلامي در همه اين زمينهها و [موضوعها] ميتواند كاركرد مؤثر و نقشي چشمگير داشته باشد». (همان: 277)
· 4. نتيجهگيري از آراي منقول
نكات دريافتي از مجموع ديدگاههاي ارائه شده در معرفي رسانه ديني و ويژگيهاي آن را در قالب عنوانهاي كلي ميتوان دستهبندي كرد كه به اين شرح است:
1. همه ديدگاهها، هر چند به صورت نظري و پيشيني، امكان وجودي و بلكه تا اندازهاي تحقق عيني چنين رسانهاي را فرض مسلّم گرفته و تنها در چگونگي ديني شدن و كيفيت ديني بودن آن طرح بحث كردهاند.
2. همه ديدگاهها، آگاهانه يا ناآگاهانه، از نظريه معتقد به تعيّن ذاتي رسانه و ماهيت سكولار آن، گذر كرده و در تقابل با ديدگاههاي بدبينانه امثال پستمن، راه پيمودهاند.
3. از وجوه و اعتبارات اجتماعي مختلف دين به عنوان يك نهاد يا فرانهاد نمادساز، يك فرهنگ، يك زبان، يك نظام معنايي و رسانه به عنوان يك ابزار، يك نهاد فرهنگي اجتماعي، يك زبان، يك متن، يك كانون صنعت فرهنگ و... كه احتمالاً توجه به آن در بحث از چيستي رسانه ديني تعيينكننده است، سخني به ميان نيامده است.
4. به تفكيك ميان رسانههاي جمعي مختلف به ويژه به اعتبار تنوع اقتضائات، ظرفيتها، محدوديتها و كاركردها نيز چندان كه بايسته است، توجه نشده است. بيشك، اگر رسانههاي تصويري ـ كه بيشتر محور گفتوگوهاي بالا است ـ چنين قابليتي براي ديني شدن داشته باشند، ديگر رسانهها به طريق اولي پذيراي اين موقعيت و نقش خواهند بود.
5. از رويكردهاي نظري مختلف درباره ارتباط ميان دين و رسانه، رويكرد ابزارگرا (تلقي رسانه به عنوان وسيلهاي بدون هويت فرهنگي مستقل و داراي قابليت تام در انتقال مفاهيم و مضامين ديني) آگاهانه يا ناآگاهانه بر رويكرد رقيب آن رويكرد ذاتگرا (اعم از ذاتگرايي فلسفي هايدگر و ذاتگرايي فرهنگي مك لوهان) ترجيح يافته است.
6. غلبه كاركرد سرگرمي و تفريح در رسانههاي جمعي به ويژه رسانههاي تصويري، امري ذاتي نيست و بر فرض ذاتي بودن، مانع ديني شدن آنها نميشود. بيشك، بخشي از پيام دين را ميتوان از مجراي همين كاركرد به ويژه به دليل جاذبه تودهاي آن منتقل ساخت.
7. تقريباً مسلّم است كه برنامه ديني، تلويزيون يا سينماي ديني نه يك ژانر خاص كه ماهيتي فراژانري دارد. همه ژانرهاي متعارف رسانهاي حتي ژانر كمدي ميتوانند به نسبتهاي مختلف، حاوي و حامل پيامها و مضامين ديني باشند.
8. رويكرد غالب ديدگاههاي يادشده در بيان چيستي رسانه ديني، رويكرد كاركردگرايانه است. از ديد ايشان، رسانه ديني، رسانهاي است كه در ايجاد و تقويت كاركردهايي از نوع ذيل، در مخاطبان مؤثر واقع شود:
الف) تبليغ يا تقويت اطلاعات ديني (معارف اسلامي و انديشههاي فلسفي و حكمي معطوف به شناخت هستي، خدا و انسان)، بينشها و نگرشها، ارزشها (بنيادهاي اخلاقي)، گرايشهاي عرفاني (مثل عشق، اميد، معنويتخواهي، خداجويي و...)، آداب، احساسات، انگيزهها و رفتارهاي ديني؛
ب) شكوفايي استعدادها و ظرفيتهاي فطري؛
ج) تعاليبخش، ايجاد تحول در ذهن و روان مخاطب، گذراندن او از ساحت حس به ساحات ملكوت و هدايت وي در مسير غايات مقصود؛
د) تقويت زمينههاي دستيابي مخاطب به كشف و شهود حقايق، تقويت روح عبوديت و بندگي، واداشتن مخاطب به تفكر و تعمق، ترغيب به طهارت و تزكيه روحي و تشويق به زندگي بهتر؛
ه) رهاسازي مخاطب از وابستگيهاي زندگي روزمره و پيآمدهاي قهري آن همچون غفلت، توجه به كثرات، رهايي از اسارت تعلقات نفساني و آرزوهاي محقر، توجه دادن به نيازها و منويات بزرگ، اصلاح روابط دروني، تقويت روح مرگانديشي و آخرتگرايي و اقتضائات زيستي آن؛
و) هدايت و ارشاد تودهها، امر به معروف و نهي از منكر به معناي عام آن؛
ز) در بخش سلبي نيز رسانه ديني بايد از برخي نابايستهها همچون تحريك و تهييج بيمورد مخاطبان، اغواي مخاطب، تقويت ساحتهاي سفلي، دامن زدن به نفسانيات و امور عادي روزمره، توجه افراطي به سرگرمي و تفنن، آموزش صرف، بهرهگيري از زبان مدرسي و تخصصي براي تودهها، پرداختن به جنبههاي صرفاً ذهني و نظري معارف دين و... بپرهيزد.
9. برخي از ديدگاههاي نامبرده، تمايز رسانه ديني از غير آن را بيش از كاركرد، در جنبههاي محتوايي برنامههاي رسانه جستوجو كردهاند. از ديد ايشان، يك رسانه ديني بايد در برنامهسازي خود تا حد ممكن از سوژهها و مضامين برگرفته از متون اصيل ديني يا منابع متأثر از دين بهرهبرداري كند، فرهنگ ديني (باورها، ارزشها، هنجارها، نمادها، مناسك، احساسات و رفتارهاي ديني) و انديشهها و آموزههاي حِكَمي، عرفاني و اخلاقي مورد تأييد دين و اولياي دين را در قالبهاي مختلف رسانهاي منعكس سازد و زندگي و احوال درسآموز اوليا، انبيا و شخصيتهاي الگويي دين، فضايل اخلاقي و معنويات را در شكلهاي مختلف، بازنمايي و برجستهسازي كند.
10. برخي ديدگاهها، پايبندي عملي به رعايت ارزشها و هنجارهاي فقهي و اخلاقي دين يا مورد تأييد دين در مقام توليد و ارائه پيام و بلكه در عرصه مديريت، سياستگذاري و برنامهريزيهاي خرد و كلان سازماني را معرّف ديني بودن رسانه تلقي كردهاند. ازاينرو، اگر دين متشكل از سه بخش عقايد، احكام و اخلاق باشد، هر سه بخش، در كنار تأمين محتوا، در تعيين قواعد عملي و الگوهاي رفتاري نيز نقش معيارگونه دارند.
11. برخي ديدگاهها، با توجه به هويت سازماني رسانههاي جمعي، برخورداري يك رسانه از كادر انساني ويژه و عوامل و گردانندگان (داراي آگاهي عميق از بينشها و ارزشهاي ديني، معتقد به جهانبيني و ايدئولوژي ديني (تدين)، پايبند به رعايت احكام و ارزشهاي ديني، واجد درجاتي از طهارت و تزكيه روحي، داشتن انگيزههاي متعالي، احساس مسئوليت در مقابل خداوند، متعهد به رعايت حقوق و مصالح مخاطب، داراي صلاحيت و تجربه تخصصي براي هدايت تودهها از رهگذر فعاليتهاي حرفهاي رسانهاي و...) را در انتساب وصف ديني به آن رسانه، مهم دانستهاند. مبرّا بودن يك رسانه ديني از انگيزههاي سوداگرانه و صنعت فرهنگي، هر چند براي تأمين هزينههاي جاري و نيز تلقي مخاطب به عنوان مشتري، يكي از اصولي است كه برخي ديدگاهها بر آن تأكيد كردهاند.
بديهي است ويژگيها و معرّفات بالا، از نظر منطقي، مانعةالجمع نيستند. ازاينرو، يك رسانه ديني با نگاه طيفي، همواره در برخورداري از بيشترين يا كمترين مقدار از اين ويژگيها در نوسان خواهد بود. افزون بر اينكه دين الهي به دليل ويژگي فطري و سرشتي آن، همه مفاهيم والاي انساني را پوشش داده و اِعمال هرگونه مرزبندي ذهني ميان اين سنخ مفاهيم و جدا كردن آنها به ديني و غير ديني را دشوار ساخته است. در سپهر عام مفاهيم پهندامنهاي همچون دين، تشخيص مصاديق غير ديني به مراتب آسانتر از اثبات مصاديق ديني است. نكته ديگر اينكه امكان دارد يك رسانه ديني، با وجود اشتراك كاركردي [كاركردهاي مألوف و متعارف رسانه] با رسانههاي سكولار، در مباني، الگوي هنجاري، محتوا، چگونگي عرضه، اهداف و... با آنها تفاوت جوهري داشته باشد.
سيماي جمهوري اسلامي همچون ديگر رسانههاي دولتي و وابسته به دولت به تبع نظام اسلامي، گفتمان غالب جامعه، قانون اساسي، اساسنامه مصوّب، مأموريتهاي محوّله، انتظارات رهبري نظام، همگرايي روزافزون با قواعد ارزشي و هنجاري اسلام، تناسبهاي ساختي با ديگر نهادها و تلقي عموم، يك رسانه ديني و بلكه از برخي جهتها يك رسانه دينيِ معيار شناخته ميشود.
بنيادهاي ساختي هنجاري يادشده، هر يك به نوعي رسانه ملي را در فرآيند انطباقيابي رو به افزايش با معيارها و انتظارات نهاديشده و نيز صيرورت در مسير تبديل شدن به يك رسانه دينيِ تراز با نظام الگويي جمهوري اسلامي، هدايت و راهبري كردهاند. ويژگيها و انتظارات بايسته از اين رسانه، با درجاتي از انعطاف ناشي از اقتضائات متني جامعه ايران ميتواند شاخصهاي حداكثري يك رسانه ديني به معناي عام و يك رسانه اسلامي به معناي خاص را به دست دهد.
در ادامه، به برخي از مستندها و خطمشيهاي هدايتگر رسانه ملي در مسير ديني شدن روزافزون اشاره ميشود كه با ظرفيتها و زمينههاي فرهنگي اجتماعي جامعه ايران متناسب هستند:
الف) قانون اساسي
براي پي بردن به اهميت و جايگاه رسانههاي جمعي (صدا و سيما) در حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، همين بس كه يكي از دوازده فصل قانون اساسي به اين نهاد فرهنگي سياسي ـ اختصاص يافته است. قانون اساسي در فصل دوازدهم و اصل 175 در راستاي تعيين قاعده كلي فعاليت رسانه ملي چنين بيان ميدارد:
در صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، آزادي بيان و نشر افكار با رعايت موازين اسلامي و مصالح كشور بايد تأمين گردد.
در مقدمه اين قانون نيز چنين آمده است: «وسايل ارتباط جمعي (راديو ـ تلويزيون) بايستي در جهت روند تكاملي انقلاب اسلامي در خدمت اشاعه فرهنگ اسلامي قرار گيرد و در اين زمينه از برخورد سالم انديشههاي متفاوت بهره جويد و از اشاعه و ترويج خصلتهاي تخريبي و ضد اسلامي جداً پرهيز كند».
در بند يكم و دوم از اصل سوم نيز آمده است:
ايجاد محيط مساعد براي رشد فضايل اخلاقي بر اساس ايمان و تقوا و مبارزه با كليه مظاهر فساد و تباهي؛ بالا بردن سطح آگاهيهاي عمومي در همه زمينهها با استفاده صحيح از مطبوعات و رسانههاي گروهي و وسايل ديگر.
در اصل 24 نيز در تبيين خطوط قرمز فعاليت رسانهاي مقرر شده است:
نشريات و مطبوعات در بيان مطالب آزادند، مگر آنكه مخل به مباني اسلام يا حقوق عمومي باشد و تفصيل آن را قانون معيّن ميكند.
ب) اساسنامه رسانه ملي
در نظامهاي هنجاري خاصي كه براي هدايت و راهبري رسانه ملي در ايفاي وظايف و مأموريتهاي سازماني محوّل، تدوين و تصويب شده، بر لزوم تناسب اين فعاليتها با آموزهها و رهنمودهاي ديني، سفارشهاي حضرت امام خميني رحمه الله و آيتالله خامنهاي، شأن نظام اسلامي، كرامت مخاطبان، مصالح جمعي و انتظارات عمومي به طور صريح يا تلويحي تأكيد شده است. رسانه ملي به عنوان يك دانشگاه عمومي، موظف است متناسب با اصول يادشده، مأموريت خويش را در همه عرصههاي فعاليت به بهترين شكل ممكن به انجام رساند.
قانون خط مشي كلي و اصول برنامههاي سازمان صدا و سيما كه در تاريخ 17 تير 1361 به تصويب مجلس شوراي اسلامي و سپس به تأييد شوراي نگهبان رسيده، به طرح اصول عام و كلي خطمشي اين سازمان پرداخته است. برخي از مواد منتخب، متناسب با موضوع نوشتار عبارتند از:
ماده 1ـ حاكميت اسلام بر كليه برنامهها و پرهيز از پخش برنامههايي كه مخالف معيارهاي اسلامي باشد.
ماده 2ـ حاكميت روح انقلاب و قانون اساسي بر كليه برنامهها كه در شعار استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي متبلور است.
ماده 5 ـ صدا و سيما بايد به مثابه يك دانشگاه عمومي به گسترش آگاهي و رشد جامعه در زمينههاي گوناگون مكتبي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و نظامي كمك كند.
ماده 7ـ صدا و سيماي جمهوري اسلامي، متعلق به تمامي ملت است و بايد منعكسكننده زندگي و احوال تمامي اقوام و اقشار مختلف كشور باشد. بديهي است كه در اين ميان، تكيه اصلي بايد بر اكثريتهاي اعتقادي (مسلمانان)، اقتصادي (مستضعفان) و سني (كودكان و نوجوانان) باشد.
ماده 11ـ تلاش در جهت رشد و شكوفايي استعدادهاي انساني و بارور ساختن خلاقيتهاي فكري و هنري.
ماده 21ـ بالا بردن سطح بينش اسلامي مردم و آشنا ساختن اقشار مختلف جامعه با اصول مباني و احكام اسلام به شيوهاي رسا و بدون ابهام.
ماده 27ـ تلاش براي جايگزيني نظام ارزشي اسلام به جاي نظام ارزشي شرق و غرب و مبارزه با عوارض و آثار باقيمانده فرهنگ طاغوتي.
ماده 29ـ كوشش كردن در جهت ايجاد محيط مساعد براي تعالي انسان و رشد فضايل اخلاقي، تزكيه نفس و بسط معنويت در جامعه. (مجموعه قوانين و مقررات، 1382: 20 ـ 28)
همچنين اساسنامه اين سازمان، مصوب 27 مهر 1362 مجلس شوراي اسلامي، در ماده 9 مقرّر ميدارد:
هدف اصلي سازمان به عنوان يك دانشگاه عمومي، نشر فرهنگ اسلامي، ايجاد محيط مساعد براي تزكيه و تعليم انسان و رشد فضايل اخلاقي و شتاب بخشيدن به حركت تكاملي انقلاب اسلامي در سراسر جهان است. اين هدفها در چارچوب برنامههاي ارشادي، آموزشي، خبري و تفريحي تأمين ميشوند. (همان: 37)
يك ـ ديدگاه حضرت امام خميني رحمه الله
حضرت امام خميني رحمه الله درباره صدا و سيما و چگونگي انتقال آن از وضع موجود به وضع مطلوب و آرماني و تبديل آن به يك رسانه متناسب با شأن نظام و جامعه اسلامي، رهنمودهاي حكيمانه مختلفي ارائه داده است كه در اين نوشتار به دليل اندك بودن فرصت، تنها به گزيدههايي از آن بسنده ميشود. شدت اهتمام امام به تحقق اين مهم را در همه سخنان آن بزرگوار ميتوان فهميد. اين موارد را با دو عنوان زير دستهبندي ميكنيم:
اول ـ الگوي مطلوب رسانه
«اين سازمان بايد صددرصد به صورتي باشد كه با نهضت و انقلاب اسلامي بسازد.» (امام خميني، 1378، ج12: 291) «اين دستگاه راديو ـ تلويزيون...، اگر صددرصد اسلامي نشود، معنايش اين است كه اسلام در ايران پياده نشده است.» (همان: 290) «اين راديو ـ تلويزيون بايد اصلاح بشود؛ يعني بايد متحول بشود به يك بنگاه تعليمي، آن هم تعليمات اسلامي.» (همان: 324) «شما فقط در هر چه بيشتر اسلامي شدن آن كوشش كنيد، تا مطابق با خواست مردم باشد.» (همان: 292) «نه اينكه ما ميگوييم بايد سانسور باشد؛ ما ميگوييم بايد بر طريق اسلام و ملت باشد». (همان: 324)
«اين دستگاهها، دستگاههاي تربيتي است. بايد تمام اقشار ملت با اين دستگاهها تربيت بشوند؛ يك دانشگاه عمومي است... . يعني دانشگاهي است كه در تمام سطح كشور گسترده است... بايد اين دستگاه، دستگاهي باشد كه بعد از چند سال، تمام قشر ملت را روشن كند، تمام را مبارز بار بياورد، تمام را متفكر بار بياورد، تمام اينها را مستقل بار بياورد، آزادمنش بار بياورد، از غربزدگي بيرون كند، استقلال به مردم بدهد. اين از همه چيزهايي كه در اين دستگاهها هست، مهمتر است و اين وظيفه دارد كه با مردم، حكم معلم و شاگرد داشته باشد». (همان: ج6: 399)
«راديو و تلويزيون كه يكي از مراكز آموزشي است براي همه، آموزش براي همه طبقات، دستگاهي است كه بايد همه ملت را آموزش بدهد». (همان: 345)
«اينها [رسانهها] بايد يك دارالتبليغي، يك دستگاه سازنده باشد كه به وسيله اينها يك مملكت، افرادش يك افراد امين صالح، يك افراد ملي ـ اسلامي بشود». (همان: ج9: 155)
«اين دستگاه كه بايد يك دستگاه آموزنده باشد، يك دستگاهي باشد كه آن تباهيها، چيزهايي كه جوانهاي ما را به تباهي كشيد و ميكشد، حذف بشود و به جاي آن، آموزندگي باشد، امور اخلاقي باشد، امور فرهنگي باشد، چيزهايي كه به درد جوانهاي ما ميخورد و جوانهاي ما را تربيت ميكند». (همان: 456)
«[وقتي جوانها] نگاه كنند به تلويزيون، تلويزيون مربّي باشد؛ نگاه كنند به مجلات؛ مجلات، مجلاتي باشد كه تربيت بكند. اين جوان وقتي كه به هر جا توجه كرد، ديد كه گوش و چشمش پر شده از تربيت». (همان: ج13: 158)
دوم ـ جهتگيري محتوايي
«ما ميخواهيم كه راديو ـ تلويزيونمان كه پيشتر در خدمت طاغوت بود، حالا در خدمت خدا باشد؛ در خدمت اسلام باشد و اسلام ميخواهد كه همه مسائل جدي باشد.» (همان: ج9: 456) «برنامههايتان را اصلاح كنيد؛ برنامههايي باشد كه مفيد باشد براي جامعه؛ برنامههايي باشد كه مسائل [و] مشكلات جامعه را بگويد. از برنامههاي انحرافي پرهيز بكنيد.» (همان: ج10: 296) «راديو ـ تلويزيون سرتاسر مملكت را همچو كنند كه همهاش محتوا؛ محتواي اسلامي، موافق مصالح كشور، موافق مصالح اسلام [باشد].» (همان: ج11: 203) «همه برنامههاتان را رسيدگي كنيد كه از چيزهايي كه برخلاف اسلام است، برخلاف مصالح اسلام است، اجتناب بشود.» (همان) «و از گردانندگان و هنرمندان متعهد بخواهند تا در راه تربيت صحيح و تهذيب جامعه، وضعيت تمام قشرها را در نظر گرفته و راه و روش زندگي شرافتمندانه و آزادمنشانه را با هنرها و نمايشنامهها به ملت بياموزند و از هنرهاي بدآموز و مبتذل جلوگيري كنند». (همان: ج19: 159)
· دوـ ديدگاه مقام معظم رهبري(مدظله العالي)
حضرت آيتالله خامنهاي در چندين نشست با مديران و گردانندگان رسانه ملي، ديدگاهها، مواضع و رهنمودهاي روشنگرانهاي را براي سامانيابي مديريت و فعاليتهاي رسانه و هدايت آن در جهت اهداف و آرمانهاي انقلاب و نظام اسلامي ارائه داده است كه در ادامه به مهمترين نكات برگرفته از اين سخنان اشاره ميشود. برخي از ويژگيها و انتظارات طرح شده، ناظر به رسانه ديني با معيار حداقلي و غالب آن هم به رسانه ديني آرماني، ايدئال و معيار حداكثري معطوف است. رسانه ملي، در وضعيت موجود، هر چند با الگوي مطلوب و سطح انتظار معظمله، فاصله زيادي دارد، بيشك، اين فضاي ترسيمي، در هدايت رسانه يادشده در مسير شدنهاي پياپي تا رسيدن به غايت مقصود، نقش محوري و كانوني دارد. گفتني است به دليل برخي ملاحظهها، رهنمودهاي معظمله، بدون اِعمال هيچ نوع جداسازي موضوعي، به صورت گزيده جملات و تا حد ممكن با حذف مطالب تكراري نقل شده است.
«حركت در مسير تبديل شدن به يك دانشگاه؛ تدريس اصول و پيامها، پايهها، مفاهيم و درسهاي اسلام ناب، اسلام انقلابي و اسلام واقعي؛ پخش و انعكاس معارف اسلامي؛ متدين كردن عميق مردم؛ رعايت و انعكاس گرايشهاي اصولي نظام با تمام قوّت و قدرت؛ ضديت با سلطه استكباري؛ ضديت با دشمنان نظام جمهوري اسلامي؛ تكريم شأن مخاطب و ارزش دادن به او؛ رشد دادن انسانها؛ جوشاندن نيروهاي انساني در جهت اهداف متعالي؛ رعايت مصالح جمعي؛ ارائه [دادن] عاليترين مفاهيم انقلاب به شكل هنرمندانه؛ افزايش جاذبه و قدرت تأثيرگذاري در پيامها؛ ارائه [دادن] محتواي غني؛ لزوم مراقبت و كنترل بر فرآيند برنامهسازي؛ توجه [كردن] به حيطهبنديهاي نظام؛ عدم تخطي و تخلف از اصول اساسي نظام و انقلاب اسلامي؛ جذب و حفظ مخاطب و مستمع». (ديدار با مسئولان صدا و سيماي جمهوري اسلامي، 7/ 5/1369)
«انعكاس شخصيت زن در قالب ارزشهاي اسلام و انقلاب (حجاب، عفاف، نجابت، ركن اساسي خانواده، ركن فعاليتهاي جامعه، مؤثر در رشد جامعه و رشد مردان، نقشآفرين در وقايعي همچون انقلاب و جنگ و...)؛ ساخت و پخش آهنگها و شعرهاي خوب، جديد، اسلامي، انقلابي، داراي مضامين عرفاني واقعي؛ رسوخ فكر انقلاب و اسلام با همه ملحقاتش به ذهن، فكر، روح و عمل مردم ايران و ساير مخاطبان؛ اعتلاي مردم؛ آموزنده بودن يعني كيفيتدهنده و پرورشدهنده روح و فكر مخاطب و جهتدهنده به تلاش و زندگي او؛ بهرهگيري از هنر در خدمت به ارزشهاي اسلامي». (ديدار با اعضاي شوراي سياستگذاري، 14/12/1369)
«ساختن انسان باب اسلام و انقلاب؛ تأثير گذاشتن بر روي انسانها؛ كشاندن مخاطبان به سمت انسان مطلوب و ايدئال؛ انتقال علم و تجربه و ايجاد خلقيات برجسته و فضيلتها، حالت بلندنظري و پختگي و آبديدگي؛ رساندن انسانها به كمال مورد نظر اسلام، جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي؛ عبرتآموزي از تاريخ». (ديدار با گروه تاريخ صداي جمهوري اسلامي ايران، 8/11/1370)
«ايجاد و استقرار روح علمي در همه سطوح جامعه از طرق صحيح و به هر وسيله ممكن؛ پرهيز از پخش موسيقيهاي غربي تداعيگر فرهنگ غرب در لابهلاي برنامهها». (ديدار با گروه دانش صداي جمهوري اسلامي، 15/11/1370)
«سازندگي بر پايه اهداف متعالي؛ همسويي كليه برنامهها با ارزشهاي متعالي اسلام و انقلاب حتي برنامههاي شوخي، سرگرمي و تفريح؛ حركت و عمل در جهت سياستهاي نظام جمهوري اسلامي؛ رعايت افكار اصولي و معيارهاي اسلامي و انقلابي در كليه برنامهها؛ گزينش سوژهها از متن زندگي مردم؛ پرهيز از عوامزدگي و تأثيرپذيري غلط از عوام؛ هدايت افكار در مسير درست؛ رعايت متانت و ادب اسلامي به ويژه در ارتباطات زن و مرد». (ديدار با گروه اجتماعي صداي جمهوري اسلامي ايران، 29/11/1370)
«اتقان، استواري، رسايي، شيوايي و استحكام محتوا و قالب؛ نقد برنامهها بر اساس ارزشهاي نظام؛ حذف موارد ناهمخوان و معارض با ارزشهاي نظام». (ديدار با گروه ادب و هنر صداي جمهوري اسلامي ايران، 5/12/1370)
«تأمين كامل اهداف نظام اسلامي؛ ديني شدن مردم؛ تحكيم ارتباط مردم با نظام، تحكيم مباني اصلي نظام؛ حفظ روحيه و شور انقلابي در مردم و دچار نشدن آنها به يأس و دلمردگي و سرخوردگي؛ حفظ ارتباط و اعتماد مردم به دولت، به روزي مردم، پيشرفت مردم، ترقي مردم، تعالي فكر و انديشه مردم، تدين مردم، ايجاد شور انقلابي در مردم، واكسينه شدن مردم در مقابل تبليغات سوء دشمنان؛ بهرهگيري از شيوههاي غير مستقيم و استفاده بهينه از هنر و روشهاي هنري در تبليغ مباني و مفاهيم ديني؛ همسويي همه برنامهها در جهت اهداف انقلاب و اسلام؛ استفاده از زبان فارسي صحيح؛ بهرهگيري از كارشناسان، هنرمندان، نويسندگان، گويندگان و مجريان خوب». (ديدار با مديران مراكز استانهاي صدا و سيما، 7/12/1370)
«رعايت نيازهاي جامعه؛ ارائه حقايق، نظرات و ديدگاههاي تازه از اسلام و روشن ساختن نقاط ابهام؛ رعايت اتقان، دقت و صحت در تبليغ معارف اسلامي؛ بهرهگيري و مطالبه خوراك فكري از مشاوران و برنامهسازان؛ رعايت جنبههاي زيباشناختي در پيامها؛ شاديآفريني مطلوب». (ديدار با گروه معارف اسلامي صدا، 13/12/1370)
«هدايت مخاطب به رفتار سالم و انديشه درست؛ آموزش دينداري، تعهد، انضباط، محبت، تعاون، حضور در صحنههاي انقلابي و سياسي، ايجاد عشق به وطن؛ پرهيز از ترغيب مخاطب به خواستههاي انحرافي و غلط، بيبندوباري، معاشرتهاي نامشروع، خشونت، تقليد از بيگانه، واژگوني حقايق گذشته و حال كشور، ايجاد يأس در مخاطب، ارائه سرگرميهاي ناسالم و مهلك؛ استحكام بنيانهاي اعتقادي و ديني؛ آشنايي با مباني معرفتي اسلام و قرآن؛ شناخت تاريخ كشور و افتخارات ملت خود به ويژه در دورانهاي نزديك به امروز؛ شناخت درست امام خميني ـ قله بلند تاريخ معاصر ـ و انديشههاي سياسي تابناك و پايههاي حركت عظيم انقلابي او؛ احساس عزت و سربلندي به خاطر درسي كه ايرانيان در دوران پيروزي انقلاب و دفاع مقدس به جهان دادند؛ فرا گرفتن خصلتهايي كه ميتواند نسل كنوني را به اعتلا و عظمت برساند، مانند: دينداري و دانشپژوهي، وجدان كاري و انضباط، شجاعت، پاكدامني، جوانمردي، آگاهي سياسي، خلوص انقلابي، امانت، محبت، برادري، استقلال و آزادمنشي». (حكم انتصاب دكتر لاريجاني، 5/3/1378)
«تكريم مخاطب و محترم شمردن دل و ذهن و فكر او؛ خلاقيت هنري توأم با اخلاقمحوري صد در صد؛ بهرهگيري از انديشههاي والا در درك و تبيين آثار هنري (= اخلاق انساني، فضيلتها و معارف والاي ديني و الهي)؛ پرهيز از قشريگري و تظاهر رياكارانه ديني در هنر و موضوعات هنري؛ لزوم تعهد و مسئوليت هنرمندان در قبال انسانها، فرم، قالب و مضمون هنري». (ديدار با اصحاب فرهنگ و هنر، 1/5/1380)
«انتقال پيامهاي صحيح به ذهن مردم به عنوان بزرگترين هدف رسانه در همه فعاليتها؛ تفهيم و القاي پيام عدالتخواهي به صورت مطلق به ذهن مردم؛ توجه دادن به اهميت ايثار، انفاق، رياضت و زهد؛ توجه دادن به تلخي ديكتاتوري پول و شهوت در دنيا؛ توجه دادن به عظمت و شكوه و اهميت انقلاب اسلامي؛ پرهيز از محاورات سطح پايين و عادات نادرست؛ رعايت حريمها در ارتباطات و مكالمات زن و مرد؛ زنده كردن ارزشها در زندگي مردم؛ تربيت اخلاقي و معنوي، رشد فضيلتهاي اخلاقي، انتقال و حفظ هويت ديني و ملي و انقلابي؛ تقويت روحيه مسئوليتشناسي در قبال قضاياي جامعه و پيشبرد آن در مردم؛ دشمنشناسي و دشمنستيزي و نفي دشمنسازيهاي موهوم؛ توسعه تفاهم اجتماعي؛ ايجاد امنيت رواني در جامعه؛ ايجاد روح اميد در مردم؛ معرفي حاكميت طاغوت و مفاسد آن در دوران ستمشاهي به نسل جوان؛ پرهيز از سكولاريسم عملي و دينزدايي از صحنه زندگي و عمل در برنامهها؛ توجه به تأثيرگذاري زياد نقشهاي استطرادي يا حاشيهاي به ويژه در زمينه دين، مثل نماز يا حجاب يك شخصيت جذاب در فيلم». (ديدار با مديران صدا و سيما، 15/11/1381)
«تقويت وحدت ملي؛ ايجاد اميد؛ نشان دادن افق روشن؛ شجاعت دادن به مديران، مسئولان و محققان؛ ترغيب مردم به حضور در صحنه؛ لزوم بهرهگيري از هنر و اعتلاي آن براي گسترش انديشهها؛ افزايش جاذبه و ماندگاري كارها؛ توجه به اهميت تحقيق و پژوهش». (ديدار با كاركنان سازمان صدا و سيما، 28/2/1383)
«ارتقاي معرفت ديني؛ ارتقاي ايمان ديني و دوري جستن از سطحي و قشري بودن؛ پرهيز از تغليظ احساسات؛ پرهيز از تشريفات افراطي؛ شبههزدايي از دين؛ تقويت مديريتهاي اجرايي كشور؛ نقد منصفانه و دلسوزانه عملكردها؛ مشاركت در نهضت توليد علم و فكر و كرسيهاي نوآوري؛ دامنزدن به بحثهاي منطقي و مفيد؛ معرفي چهرههاي علمي خوب و نوآور؛ برنامهريزي هوشمندانه براي اعياد و عزاداريهاي ديني؛ تجهيز خود براي مقابله با تهاجم خبري، تبليغي، فرهنگي و اخلاقي دشمنان؛ مديريت و هدايت فكر، فرهنگ، روحيه، اخلاقِ رفتاري جامعه؛ جهتدهي به فكر و فرهنگ عمومي؛ آسيبزدايي از فكر و فرهنگ و اخلاق جامعه؛ تشويق به پيشرفت ـ يعني روحيه دادن ـ و زدودن احساس عقبماندگي؛ امين نظام بودن؛ مورد اعتماد مردم بودن؛ برخورداري از مزيتهاي رقابتي؛ داشتن ظرفيت بالا در كمّ و كيف محصولات؛ دامن زدن به دغدغه عدالت در ذهن و دل مردم؛ تخريب زندگي اشرافي و تجملاتي؛ دادن عزت نفس و حس مناعت به فقرا؛ آموزش دادن كمك به فقرا به اغنيا؛ لزوم پيام داشتن همه برنامهها حتي سرگرميها؛ تبديل موضوعات مهم به گفتمان عمومي جامعه؛ استمرار در پيام براي رسوخ آن در جامعه؛ عدم وجود تناقض در ميان برنامههاي مختلف؛ نظارت كيفي بر فرآيند توليد برنامهها؛ تأثيرگذار بودن بر مخاطب؛ القاي غير مستقيم پيامها و مفاهيم؛ پرهيز از چهرهپردازيهاي منفي و ناصالح؛ ارتقاي معرفت ديني روشنبينانه و آگاهانه؛ عمل صالح مخلصانه؛ تعميق شناخت و باور به ارزشها و بنيانهاي فكري انقلاب و نظام اسلامي؛ مصونيت دادن به ذهن جامعه از تأثيرگذاري مخرب تهاجم فرهنگي و ارزشي دشمن؛ ايجاد باور به كارآمدي نظام، ايجاد و تقويت روحيه همگرايي عمومي و فضاي همكاري و محبت و وحدت در درون كشور و ميان مردم؛ آگاهسازي نسبت به مقولههاي حساس مثل علم؛ پرورش و گسترش فضيلتهاي اخلاقي؛ ارتقاي سطح تمايل به رعايت ادب اجتماعي، رعايت حقوق ديگران، كرامت انسان، احساس مسئوليت و اخلاقياتي همچون شجاعت، قناعت، امانت، حقطلبي، زيباييطلبي؛ نفي مصرفزدگي؛ احترام به والدين و معلم». (ديدار با رييس و مديران سازمان صدا و سيما، 11/9/1383)
الف) الگوي ساختي يك رسانه ديني
به گمان نگارنده، يك رسانه ديني [اسلامي] مطلوب، از نظر ساختاري و كاركردي، واجد ويژگيهايي و مختصاتي خواهد بود كه به صورت ذهني، در قالب دو الگوي هنجاري زير ترسيم شده است.
مؤلفهها و مقولههاي هنجاري معطوف به جنبه هاي ساختاري يك رسانه اسلامي (برگرفته از مدل آشنا، 1376: 207 ـ 246؛ جبلي، 1389: 31 ـ 95؛ باهنر و تركاشوند، 1388: 9 ـ 37) در يك حصر استقرايي عبارتند از:
1. نظام فرهنگي حاكم: بينشها، نگرشها، ارزشها، هنجارها، سنتها و رويّههاي برگرفته از منابع اسلامي يا مورد تأييد و امضاي اسلام. به بيان ديگر، همه آنچه با عنوان جهانبيني يا حكمت نظري (= هستيشناسي) و ايدئولوژي يا حكمت عملي (= بايدها و نبايدها) ابلاغ و تشريع شده است؛
2. نقش و رسالت اجتماعي: دانشگاه عمومي ـ مدرسه، كانون ارشاد و هدايت، مركز تبليغ و ترويج دين و اخلاق و... ؛
3. جهت ارتباط: عمودي يا يك سويه (از بالا به پايين) و افقي و دو سويه؛
4. جهتگيري محتوايي: توليد و بازتوليد و نشر فرهنگ اسلامي ـ ايراني و ارزشهاي انساني منطبق با استاندارهاي تعييني و دستيابي به نتايج كاركردي؛
5. خطوط قرمز (نبايدها): تقابل يا ناهمسويي با نظام فرهنگي حاكم، اهداف (به ويژه اهداف غايي)، ارزشهاي اخلاقي، قوانين مصوب، انتظارات جمعي، مصالح عمومي و ترجيحات نظام اسلامي؛
6. تقابلها: وجوه متقابلي از گزينهها كه يك رسانه در فرآيند عمل با آن روبهرو ميشود و ناگزير بايد بر اساس منطق هنجاري، نظام ترجيحي آشكار و پنهان خود، معيارهاي عقلايي و الزامات محيطي، يكي از صورتهاي احتمالي را انتخاب كند. براي مثال، تقابل موردي ميان ارزشها و سنتهاي ديني و ملي؛ تقابل ميان ارزشهاي فرهنگي غربمحور با ارزشهاي ديني و انقلابي؛ هدايتگري يا فريب افكار عمومي؛ روشنگري يا سكوت و... بديهي است كه رسانه ديني در چنين مواردي از معيارهاي خاص خود پيروي خواهد كرد؛
7. اهداف: هدف نزديك دستيابي به نتايج كاركردي ملموس همچون اطلاعرساني، آموزش، سرگرمي، تبليغ و بسيج؛ هدف متوسط رشد و تعالي مخاطبان در ابعاد بينشي و نگرشي و رفتاري و توسعه و تعميق سرمايههاي فرهنگي؛ و هدف غايي، ايجاد زمينه براي رسيدن هر چه بهتر مخاطبان به سعادت و فلاح (= قرب اليالله به عنوان كمال مطلوب و غايت منتها)؛
8. استقلال حرفهاي: استقلال رسانه از دستاندازي نهادهاي قدرت در تصميمگيري و عمل و بازماندن از ايفاي وظايف حرفهاي در چارچوب مأموريت محوّل و قوانين و معيارهاي مصوب. نظام اسلامي، خود بايد از اين استقلال كه موجب افزايش مقبوليت رسانه ملي در نزد مخاطبان ميشود، پاسداري و حمايت كند؛
9. روش كنترل: كنترل رسمي و درونسازماني رسانه از طريق قوانين و آييننامههاي مصوب و خط قرمزهاي تعريفشده و فضاسازيهاي هژمونيك؛
10. ميزان كنترل: كامل؛
11. چگونگي نظارت: نظارت همهجانبه بر فرآيند توليد فرآوردههاي رسانهاي (پيش، همزمان و پس از انتشار)؛
12. شيوه تعامل با واردات رسانهاي بيگانه: نظارت كامل و در صورت لزوم، خنثيسازي و مقابله و آگاهسازي مخاطب؛
13. شيوه رسانه: نظام جمهوري اسلامي به نمايندگي از ملت؛
14. نظام سياسي حاكم بر رسانه: ولايت فقيه (طبق اصل يكصد و ده قانون اساسي)؛
15. نظام اقتصادي رسانه يا منبع تأمين هزينهها: بيتالمال به جاي وابستگي به ديگر مجاري محدودكننده همچون تبليغات؛
16. سودبرندگان از خدمات رسانه: كل جامعه ايران و جهان اسلام و همه طالبان بالقوه؛
17. دسترسي به رسانه (شرايط و ويژگيهاي پيامآفرينان): همه اشخاص فهيم، متخصص و متعهد به اسلام و نظام اسلامي؛
18. ارتباط با جامعه: ارائه خدمات آموزشي، تربيتي، ارشادي و تفريحي.
ب) الگوي كاركردي يك رسانه ديني
از رسانه ملي به عنوان يك رسانه ديني، انتظار ميرود كه در عمل و از رهگذر فعاليتهاي حرفهاي خويش، اهداف، آرمانها و نتايج كاركردي زير ـ برگرفته از بنيادهاي هنجاري كلان ـ را به صورت آشكار و پنهان و مستقيم و غير مستقيم و در قالبهاي مختلف برنامهاي، در سطوح فردي و اجتماعي جامعه هدف عينيت بخشد:
يك ـ بايدها
1. تلاش براي نشر فرهنگ اسلامي و منضمات و ملزومات آن با مؤلفههاي شناختي (جهانبيني)، اعتقادي (متعلقات ايمان)، اخلاقي، فقهي (احكام و شرعيات)، عباديات (مناسك فردي و جمعي)، شعائر (مكانها، زمانها و اشياي مقدس)، مشاركت ديني (تشويق به شركت در فعاليتهاي خيرخواهانه و عامالمنفعه)، ظواهر ديني (تشويق به رعايت آداب ديني در لباس، حجاب، آرايش ظاهر و...)، معاشرت ديني (ارتباطات اجتماعي با رعايت معيارهاي ديني)، شخصيتهاي الگويي، ارتباط با روحانيت و علماي دين، تعامل مطلوب با مشكلات معمول زندگي.
2. فرهنگسازي، بازتوليد فرهنگ اسلامي ـ ايراني، پيرايهزدايي، برجستهسازي ابعاد مهم، ترويج و احياي آرمانهاي فرهنگي فراموششده و هدايت آنها از سطح ناخودآگاه به سطح خودآگاه حافظه ملي، حفظ و تقويت هويت اسلامي ـ ايراني.
3. تلاش براي جامعهپذيري متناسب تودهها و رشد و تعالي همهجانبه مخاطبان.
4. انعكاس گرايشهاي اصولي نظام جمهوري اسلامي، حفظ و تحكيم اين نظام و تلاش براي تحقق اهداف و آرمانهاي فرهنگي آن در سطح داخل و خارج.
5. جلب و جذب كردن هر چه بيشتر مخاطبان به عنوان متربيان از طريق توليد و ارائه دادن محصولات فرهنگي متناسب با نيازها و انتظارات آنها.
6. ارتقاي دانش عمومي در زمينه موضوعها و مسائل سياسي، حقوق و تكاليف شهروندي، فضايل و ارزشهاي انساني، آداب و سنن صحيح، منافع و مصالح جمعي، امنيت اجتماعي، روشهاي مصونيت از آلودگي به مفاسد اجتماعي، بهداشت عمومي، روش بهرهگيري درست از اوقات فراغت، مظاهر تهاجم فرهنگي و راههاي دفع آن و... .
7. تشويق مخاطبان به معنويتگرايي، رعايت فضايل اخلاقي، اقدامات خيرخواهانه و نوعدوستانه، مشاركت اجتماعي، پيوندهاي خانوادگي و خويشاوندي، امر به معروف و نهي از منكر، رعايت حقوق ديگران، ميانهروي، سختكوشي، قانونگرايي، نظم و انضباط اجتماعي، وجدان كاري، عدالتخواهي، رعايت حجاب و عفاف، علمجويي، نوآوري، الگوگيري از مفاخر و فرهيختگان، سادهزيستي، ايثار، حماسهآفريني و... .
8. القا و ارتقاي حس امنيت، مسئوليتپذيري، جمعگرايي، همبستگي، خودباوري فردي و ملي، اميد به آينده، آرامش خاطر، نشاط و شادماني، عزت و كرامت نفساني، غرور ملي، شور انقلابي و... .
9. تقبيح ضد ارزشها و نابهنجاريها همچون قانونشكني، قانونگريزي، پارتيبازي، رشوهخواري، افزونهخواهي، تبعيض، تندخويي، كينهورزي، تمسخر، اسراف، اشرافيگري، تجملگرايي، تنپروري، اعتياد، لااباليگري، مصرفگرايي، معنويتگرايي انحرافي، مظاهر فرهنگ بيگانه، خمودي و بياعتنايي، مدگرايي، نقض هويتهاي جنسيتي و... .
همچنين از رسانه انتظار ميرود كه در هر بخش افزون بر تبيين، تفسير، انتقاد و تذكر، الگوي صحيح و شكلهاي بايسته متناسب با نياز مخاطبان، اقتضائات جامعه اسلامي و انتظارات عام را معرفي كند.
دو ـ نبايدها
1. تضعيف نكردن باورهاي ديني و ترويج ندادن صريح يا ضمني آموزههاي كلامي و اعتقادي اديان تحريف شده، مكتبها و ايدئولوژيهاي نوظهور انحرافي (سوسياليسم، ليبراليسم، سكولاريسم، اومانيسم، فمينيسم و...)، آموزههاي اعتقادي باطل (جبرگرايي، شانسگرايي و...)، فرقههاي ضاله، معنويتگراييهاي صوري و بيريشه، خرافهگرايي، سكولاريسم عملي و... .
2. نقض نكردن ارزشهاي اخلاقي مانند ناسزاگويي، توهين، تمسخر، فريب افكار عمومي، تحريف حقايق، دروغپردازي، تندخويي، درشتگويي، متلكپراكني، بدزباني، انتساب القاب زشت و... .
3. ترويج ندادن مدها و نمادهاي فرهنگي بيگانه، جلوههاي رفتاري فرقهها و جريانهاي انحرافي و... .
4. ترويج ندادن چهرهها، رفتارها، تكيهكلامها، مَثَلها، پوششها، آرايشها، حركات، نمادها و نشانههاي نامتناسب با هنجارهاي فرهنگ اسلامي ـ ايراني.
5. تجويز نكردن قانونگريزي، تجملگرايي، اشرافيگري، مصرفگرايي، تنپروري، بياعتنايي، بيگانهگرايي، خودباختگي، بيكاري، بيهودگي، اباحيگري، لااباليگري، سبكسري، پوچگرايي، خوشمشربي، رياكاري و... .
6. عادي نشان ندادن ناهنجاريهايي همچون طلاق، اختلاط غير متعارف زن و مرد، همسريابي خياباني، عشقهاي مثلثي، مصرف دخانيات، تبعيضهاي نهادي شده، عريان نمايي و برهنگي، تقابلهاي ميان نسلي، زنسالاري، كودكسالاري و... .
7. ارائه ندادن برنامههاي متضمن مفاهيم و حركات مبتذل، لوده، بيمعنا، غير اخلاقي، جلف و سبك، نفرتزا، به كارگيري ادبيات لُمپنيسم و كوچه بازاري، تكيه كلامهاي سخيف و ركيك، موسيقيهاي مشكوك و... .
8. ارائه ندادن برنامههاي مروج رخوت، بيتوجهي، بيمسئوليتي، بيقيدي اجتماعي، بيانضباطي، قشريگري و....
9. تحقير و تخفيف نكردن قوميتها، زبانها، لهجهها و گويشهاي اقوام ايراني، اقليتهاي ديني، خردهفرهنگهاي محلي، گروههاي حاشيهاي، ملتهاي محروم و مستضعف.
10. طرح نكردن شعارهاي ناسيوناليستي با رويكرد باستانگرايي و دامن زدن به تعارضهاي فرهنگي (ايراني ـ اسلامي).
11. سبك نشمردن مقدسات، مقامات مذهبي، مفاخر، ميراث فرهنگي و اجتماعي، آداب و سنن صحيح و الگوسازي از شخصيتهاي حقير و بدون ويژگيهاي ارزشي مطلوب.
12. تمركز نكردن بر صورتها و قالبها و غفلت از مضامين و محتوا، ارائه ندادن محصولات كممحتوا و ضعيف، پرهيز از زدودن حساسيتهاي بايسته و پسنديده، تحريك و تهييج بيمورد مخاطب، دامن زدن به اختلافها، جابهجا كردن اصل و فرعها، مخدوش ساختن نظري و عملي خط قرمزها، استفاده از كارشناسان بدون صلاحيت علمي و شخصيتي و... .
بدون ترديد، برنامههاي رسانه براي انعكاس عناصر متنوع فرهنگي و ديني، ظرفيتهاي مختلفي دارند و عناصر يادشده نيز در ميزان تمكين قالبهاي رسانهاي، وضعيت يكساني ندارند. براي مثال، رفتارها، آداب، مناسك، نمادها و جلوههاي نمايشي ديني و منسوب به دين، در مقايسه با باورها، ارزشها، احساسات، تجربههاي شهودي و جنبههاي متافيزيكي دين، قابليت بيشتري براي انعكاس در يك رسانه تصويري دارند.1
1. در تکميل اين مجموعه نک: رهنمودهاي رهبري نظام در ديدارهاي متعدد با مسئولان رسانه ملي و سياستهاي عمومي که معاونت طرح و برنامه صدا و سيما با عنوان «افق رسانه» اعلان کرده است.
نتيجهگيري
1. بهرهگيري پيوسته رسانههاي جمعي مدرن به ويژه رسانههاي تصويري همچون تلويزيون، از مضامين و معارف ديني و انعكاس مفاهيم، بينشها، ارزشها، قواعد، نمادها، نگرشها، مناسك، آيينها و رفتارهاي ديني در قالبهاي مختلف رسانهاي و نيز بهرهگيري روزافزون مروجان، مبلّغان و متوليان دين به ويژه اديان داراي رسالت تبليغي از اين رسانهها براي ابلاغ و ترويج مفاهيم و معارف مورد اعتقاد خويش، رفتهرفته زمينه طرح مفاهيم جديدي را در حوزه مطالعات دين و رسانه فراهم كرد.
2. عنوان «رسانه ديني» بيشتر ناظر به استفاده ابزاري دين از رسانه در فرآيند انتقال نمادين خود به ساحتهاي فرهنگي و شخصيتي است.
3. با وجود بهرهگيري مشهود بيشتر رسانههاي تصويري مدرن از مفاهيم و معارف ديني در قالبهاي مختلف برنامهاي و نيز با وجود ظهور برخي از رسانههاي داراي مضمون، قواعد هنجاري، كاركرد، هدف ديني و گاه كارگزاران و حاميان داراي انگيزه و دغدغه ديني، هنوز هم اصل امكان ديني بودن و ديني شدن اين دسته از رسانهها و چيستي آن محل گفتوگوست.
4. رسانه ديني با توجه به ديدگاههاي مختلف درباره رسانه داراي هدف و غايت ديني و كاركرد ديني (فعال در گسترش و انتشار فرهنگ ديني)؛ پايبند به رعايت ارزشها و هنجارهاي ديني در عرصه سياستگذاري، برنامهريزي، برنامهسازي و پخش؛ داراي دغدغه، حساسيت، جهتگيري و موضع ديني؛ انعكاسدهنده مستقيم و غير مستقيم مفاهيم و مضامين ديني؛ برخوردار از كارگزاران و عوامل اجرايي متعهد و پايبند به بايدها و نبايدهاي ديني و تعلق خاطر حرفهاي نداشتن به فعاليتهاي تبليغاتي سوداگرانه و اقدامات صنعت فرهنگي، به صورت مانعةالجمع تعريف شده است.
5. رسانههاي فعال در جمهوري اسلامي ايران به ويژه صدا و سيما، در صورت هماهنگي ساختاري و كاركردي با نظام هنجاري جامع و نسبتاً شفافي كه با استناد به بنيادهاي معرفتي و فرهنگيِ ديني و ملي و بر اساس نيازها و ضرورتهاي اصيل و موسمي، طراحي و تدوين شدهاند، ميتوانند الگويي محقَّق و تجربه شده از رسانه ديني را به جهانيان عرضه كنند.
منابع
الف) كتاب
احمدي، محمدحسن، سينما، دين، ايران: سينماي ديني از نگاه سينماگران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1380، صص13ـ20.
ارجمند، داريوش، سينما، دين، ايران (سينماي ديني از نگاه سينماگران)، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي (حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي)، 1380.
استوت، دانيل (ويراسته)، برگزيده دانشنامه دين، ارتباطات و رسانه، گروه مترجمان (به كوشش حميدرضا قادري)، قم، مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما، 1388.
اسفندياري، عبدالله، سينما در حوزه معارف ديني، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1388.
اصلاني، محمدرضا، سينما، دين، ايران: سينماي ديني از نگاه سينماگران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1380، صص 55 ـ 60.
ام. هوور، استوارت و نات لاندباي، بازانديشي درباره رسانه، دين و فرهنگ، ترجمه: مسعود آرايينيا، تهران، سروش، 1385.
بني اردلان، اسماعيل، سينما، دين، ايران: سينماي ديني از نگاه سينماگران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1380.
پالس، دانيل، هفت نظريه در باب دين، ترجمه و نقد: محمدعزيز بختياري، قم، مركز انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمه الله ، 1382.
پستمن، نيل، تكنوپولي، ترجمه: صادق طباطبايي، تهران، اطلاعات، 1375.
ــــــــــ ، زندگي در عيش، مردن در خوشي، ترجمه: صادق طباطبايي، تهران، اطلاعات، چاپ سوم، 1378.
پهلوان، چنگيز، فرهنگشناسي، تهران، قطره، 1382.
تيليش، پل، الهيات فرهنگ، ترجمه: مراد فرهادپور و فضلالله پاكزاد، تهران، طرح نو، 1376.
جبلي، پيمان، «از هنجارشناسي تا نظريههاي هنجاري رسانههاي جمعي»، در: الگوي هنجاري رسانه ملي از ديدگاه رهبران جمهوري اسلامي ايران، به كوشش: علياصغر تركاشوند و ناصر باهنر، تهران، دانشگاه امام صادق(ع)، 1389.
جعفري، محمدتقي، فرهنگ پيرو، فرهنگ پيشرو، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1373.
جوادي آملي، عبدالله، انتظار بشر از دين، قم، مؤسسه فرهنگي رجاء، 1381.
حسيني خامنهاي، سيد علي، نرمافزار نورالولايه، تهيهكننده: مركز كامپيوتري علوم اسلامي، قم، 1388.
روشه، گي، كنش اجتماعي، ترجمه: هما زنجانيزاده، مشهد، دانشگاه فردوسي، چاپ دوم، 1370.
ريختهگران، محمدرضا، سينما، دين، ايران: سينماي ديني از نگاه سينماگران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1380.
سلوك ايماني، محمدرضا، ، در: سينما از نگاه انديشه؛ سينماي ديني (جلد 2)، به كوشش: جمعي از انديشهوران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي، در: حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1377، صص 87 ـ 105.
شجاعيزند، عليرضا، «تلويزيون و نگرانيهاي ديني»، در: مجموعه مقالات همايش سراسري رسانه تلويزيون و سكولاريسم، به كوشش: جمعي از نويسندگان، قم، مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما، 1386.
طباطبايي، سيد محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن (جلد 2)، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ه .ق.
عادل، شهابالدين، سينما، دين، ايران: سينماي ديني از نگاه سينماگران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1380، صص 149 ـ 154.
عظيمي و صالحي، بينا، سينما از نگاه انديشه (سينماي ديني، در جمعي از انديشهوران)، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1377، صص59 ـ 78 و190.
الكساندر، بابي سي، «تلويزيون ديني، مناسك جبرانگر در نمايش بزرگتر اجتماعي»، در: بازانديشي درباره رسانه، دين و فرهنگ، ترجمه: مسعود آريايينيا، تهران، سروش، 1385، صص 243 ـ 259.
الماسي، جهانگير، سينما، دين، ايران: سينماي ديني از نگاه سينماگران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1380، صص 91 ـ 98.
مجموعه قوانين و مقررات سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، تهران، سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، معاونت امور مجلس و استانها، 1382.
مددپور، محمد، دين و سينما، تهران، سوره مهر وابسته به پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي، 1387.
مدرسي، مجيد، سينما، دين، ايران: سينماي ديني از نگاه سينماگران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي)، 1380، صص 173ـ176.
مركز طرح و برنامهريزي صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، اهداف، محورها، اولويتها و سياستهاي توليد، تأمين و پخش، معاونت تحقيقات و برنامهريزي سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، 1384.
ــــــــــــــ ، سياستهاي اجرايي افق رسانه، تهران، بيتا.
مصباح يزدي، محمدتقي، آموزش عقايد، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1365.
معلم، علي، سينما، دين، ايران: سينماي ديني از نگاه سينماگران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1380، صص 179 ـ 185.
مك كوايل، دنيس، درآمدي بر نظريه ارتباطات جمعي، ترجمه: پرويز اجلالي، تهران، مركز مطالعات و تحقيقات رسانهها، 1382.
موسوي خميني، سيد روحالله، صحيفه امام، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام رحمه الله ، 1378.
وارسته، محمدجواد، سينما از نگاه انديشه (ويژگي و جايگاه مخاطب در سينما، در جمعي از انديشهوران)، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1377، صص 251 ـ 287.
هميلتون، ملكم، جامعهشناسي دين، ترجمه: محسن ثلاثي، تهران، مؤسسه فرهنگي تبيان، 1377.
الياده، ميرچاه، فرهنگ و دين، ترجمه: گروه مترجمان، زير نظر: بهاءالدين خرمشاهي، تهران، طرح نو، 1374.
ب) مقاله
آشنا، حسامالدين و حسين رضي، «بازنگري نظريههاي هنجاري رسانهها و ارائه ديدگاهي اسلامي»، فصلنامه پژوهشي دانشگاه امام صادق(ع)، شماره 4، 1376، صص207 ـ 246.
ام. هوور، استوارت، «مخاطبان و رسانهاي كردن دين»، در: دين و رسانه (مجموعه مقالات)، به كوشش: محمدرضا جوادي يگانه و حميد عبداللهيان، تهران، دفتر پژوهشهاي راديو، 1386، صص457 ـ 477.
باربور، ايان، علم و دين، ترجمه: بهاءالدين خرمشاهي، تهران، مركز نشر دانشگاهي، چاپ دوم، 1374.
باهنر، ناصر (گفتوگو)، «رسانه ديني، اشتراكات و تفاوتها»، ماهنامه رواق هنر و انديشه، سال هشتم، دوره جديد، شماره پياپي 90 و 91، مهر و آبان 1388، صص40 ـ 49.
باهنر، ناصر و علياصغر تركاشوند، «نظريه هنجاري رسانهها از ديدگاه رهبران انقلاب اسلامي: از 1357 تا سيامين سال انقلاب»، فصلنامه پژوهشهاي ارتباطي، سال شانزدهم، 1388، شماره پياپي 58، صص 9ـ37.
رهگذر، اميد، «نقد فيلم»، هفتهنامه پرتو سخن، شماره 511، چهارشنبه 16/10/1388.
همتي، همايون، «هنر اسلامي و جامعه مدرن»، ماهنامه بيّنات، شماره 70، آبان 1383، صص 268 ـ 279.
ج) پايگاه اينترنتي
آشنا، حسامالدين، «رسانه ديني»، در پايگاه اينترنتي تبيان: http//www.tebyan.net، (بازبيني در: 16/4/1389).
الويري، محسن، «رسانه ديني»، در پايگاه اينترنتي تبيان: http//www.tebyan.net، (بازبيني در: 6/5/1389).
بيات، حجتالله، «برنامه ديني»، در پايگاه اينترنتي تبيان: http//www.tebyan.net، (بازبيني در: 6/5/1389).
منتظر قائم، مهدي، «ارتباطات ديني»، در پايگاه اينترنتي مديريت رسانه: http//www.Mediamanagement/barnegar.com ، (بازبيني در: 6/5/1389).
مولانا، حميد، «مفهومشناسي ارتباطات ديني»، در پايگاه اينترنتي آفتاب اير: http//www. Aftabir.com/articles، (بازبيني در: 15/6/1389).
د) لاتين
Vatican,Ethics in Advertising,Vatican City,Vatican Press,1997.
افزودن دیدگاه جدید