رفتن به محتوای اصلی

آمریكای لاتین، منطقه‏ای بکر برای تبلیغ؛ گفتگو با سهیل اسعد، مبلّغ فعال در منطقه آمریکای لاتین

تاریخ انتشار:
  گفتگو با سهیل اسعد، مبلّغ فعال در منطقه آمریکای لاتین · لطفاً در ابتدا مختصری از شرح حال زندگی خود و...
نویسنده: گفتگو با سهیل اسعد
نام نشریه: مبلغان، شماره 145

گفتگو با سهیل اسعد، مبلّغ فعال در منطقه آمریکای لاتین

· لطفاً در ابتدا مختصری از شرح حال زندگی خود و چگونگی ورود به حوزه علمیه قم صحبت كنید.

o بنده در كشور آرژانتین به دنیا آمدم و تا بیست سالگی در همان جا ساكن بودم. پدر و مادرم از مهاجران لبنان بودند كه 60 سال پیش به آرژانتین مهاجرت كرده بودند. ما اصالتاً مسلمان و شیعه بودیم با این تفاوت كه اسلام و تشیع ما در زمان مهاجرت به آرژانتین رنگ دیگری داشت. فرهنگ آرژانتین، غربی است و مردم از لحاظ مذهبی كاتولیك هستند و زندگی مردم بسیار دنیوی و مادی است. آن زمان نه مسجدی بود و نه روحانی. فعالیتهای تبلیغی هم وجود نداشت و فقط عدّه‌ای تجّار بودند كه مشغول به كار و زندگی خود بودند؛ بنابراین بحث اسلام خیلی كمرنگ بود و حتی سبك زندگی‌مان هم، چه از لحاظ تربیتی و چه موارد دیگر خیلی اسلامی نبود. در خانواده، برخی نكات اسلامی مثل نخوردن گوشت خوك و نیاشامیدن مشروبات الكلی و امثال اینها مطرح بود. درسم را هم، در مدارس مسیحی خواندم و دوستانم نیز همه مسیحی بودند.

با پیروزی انقلاب اسلامی تعدادی مبلّغ از ایران به آرژانتین آمدند و مسجدی تأسیس كردند و مشغول تبلیغ شدند. بنده توسط ایرانیها با اسلام و مذهب تشیع آشنایی بیشتری پیدا كردم. تعدادی كتاب كه به زبان اسپانیایی ترجمه شده بود؛ مانند: كتابهای شهید مطهّری‌رحمه‌الله، علامه طباطبایی‌رحمه‌الله و امام خمینی‌رحمه‌الله هم با خود آورده بودند. به هر حال یك جوّ جدید به وجود آمده بود. وقتی دیپلم گرفتم، احساس كردم دچار یك خلأ جدّی معنوی شده‌ام و نمی‌دانستم وارد دانشگاه شوم یا نه. به طور كلی، زندگی‌ام در آن شرایط معنای خاصی نداشت. دنبال هنر رفتم و پنج سال تئاتر كار كردم و همین‌طور شعر و این‌گونه مباحث. احساس كردم بالأخره در این فعالیتها هم یك نوع معنویت وجود دارد؛ منتهی دیدم باز هم این خلأ احساس می‌شود. تا اینكه مسافرتی به لبنان برایم پیش آمد. آن زمان در دوره مقدماتی زبان عربی دانشگاه بوئنوس آیرس شركت كرده بودم و می‌خواستم در رشته مترجمی تحصیل كنم. یكی از اساتید به من گفت: اگر نزدیكانی در لبنان دارید، بد نیست دو سه سالی به لبنان بروید و عربی كار كنید و بعد برگردید و در رشته مترجمی عربی شركت كنید. با این قصد به لبنان رفتم و قرار شد یك سال در آن جا بمانم.

در لبنان با دنیای جدیدی آشنا شدم. وقتی با شیعیان لبنان روبه‌رو شدم و حركت تشیع در لبنان، بحث مقاومت و علمای دین و حوزه‌ها را دیدم، معنای جدیدی در زندگی‌ام پیدا و تحوّل عمیقی در وجودم ایجاد شد. در آن سال به طور كلی عوض شدم و دیدم به جهان و زندگی تغییر كرد. تصمیم گرفتم به آرژانتین برنگردم و همان‌جا بمانم و با معارف اهل‏بیت‌علیهم‌السلام بیشتر آشنا شوم. سه سال در لبنان ماندم و بعد مجالی شد تا به قم بیایم و به حوزه علمیه ملحق شوم. در سال 1376 وارد حوزه علمیه قم شدم و تا الآن هم درسم ادامه دارد.

· فعّالیتهای تبلیغی شما در آمریكای لاتین چگونه شكل گرفت؟

o در كنار فعّالیتهای درسی و علمی كه داشتم، یك حركت عملی هم در میدان تبلیغ شروع كردم؛ ابتدا به دلیل آن كه در كشور آرژانتین مبلّغ وجود داشت، در میان كشورهای دیگر آمریكای لاتین كه هیچ كدام مبلّغ نداشتند، كشور شیلی را برای تبلیغ انتخاب كردم.

هدف من این بود كه كار تبلیغ و رساندن پیام اسلام در مناطق آمریكای لاتین كه منطقه‌ای بكر بود و هیچ روحانی و مسجدی نداشت و هیچ‌گونه حركت تبلیغی در آنجا صورت نگرفته بود، شروع شود. این منطقه از نظر تبلیغی متروك بود و تنها منطقه‌ای بود كه هیچ كار تبلیغی در آن‌جا صورت نگرفته بود؛ یعنی در بعضی مناطق، مسلمانان حضور داشتند، امّا هیچ مسجد، مدرسه یا مركز اسلامی و روحانی وجود نداشت؛ بنابراین بیشتر كار باید صرف پر كردن این خلأها می‌شد.

حركتی كه از شیلی شروع كردم، كم‌كم گسترش پیدا كرد و حدود بیست كشور را در بر گرفت. در این ده سال توفیقات زیادی حاصل شد. مراكز اسلامی متعددی را با كمك دوستان تأسیس كردم و شروع به تدریس اسلام در دانشگاه‌های آن مناطق نمودم. البته در سمینارها و كنگره‌های متعددی كه در دانشگاه‌ها برگزار می‌شد نیز حضور فعّال داشتم؛ همین‌طور در نشستهایی كه در مدارس برگزار می‌شد نیز شركت می‌كردم.

یكی از نقاط قوّت چند ساله تبلیغ در آمریكای لاتین، حضور موفّق در رسانه‌های عمومی بود كه شامل رسانه‌های محلّی و رسانه‌های بین‌المللی مانند: سی ان ان می‌شد. در حقیقت در بحث تبلیغ، دو بخش را به طور هم‌زمان پیش می‌رفت: یك بخش، شامل تبلیغ در میان خود مسلمین با ایجاد مراكز، مدارس و فعالیتهای مذهبی مانند: دعاها، تولدها و شهادتها، ماه محرّم، ماه رمضان و سخنرانیها و درس اخلاق و تفسیر بود، و بخش دوم شامل: دفاع از اسلام و تشیع در رسانه‌های عمومی كشورهای مختلف بود. در خلال همین نشستها و جلسات دفاع از اسلام و تشیع بود كه صدها نفر به اسلام گرویدند و از میان آنها چندین نفر به قم آمدند و وارد حوزه علمیه شدند. چند نفر هم الآن خودشان مشغول تبلیغ هستند و ما برای‌شان مراكزی تأسیس كرده‌ایم و تعدادی نیز به واسطۀ آنها مسلمان و شیعه شده‌اند.

· در ابتدای فعّالیت تبلیغی‌تان، به عنوان مبلّغی كه خیلی تجربه ندارد و تازه وارد عرصۀ تبلیغ شده است، با چه مشكلات و موانعی مواجه بودید و عملكرد شما چه بود؟

o البته مشكلات طبیعتاً در تمام حركتهای مبلّغین، از اول تا آخر وجود داشته و دارد؛ اما مشكلات اصلی من در ابتدا در رابطه با مسائل فرهنگی بود؛ یعنی اختلاف فرهنگی بین آمریكای لاتین و كلاًّ غرب با جهان اسلام و فاصله‌های بین این دو فرهنگ، كه برای من بسیار مشكل‌ساز بود؛ به طوری كه بنده به عنوان یك طلبه و نماینده جامعه اسلامی باید در مجالس مشترك در دانشگاه‌ها و یا جلساتی كه با حضور بعضی مقامات بالای دولتی برگزار می‌شد، شركت می‌كردم؛ در حالی كه در تمام این جلسات یا موسیقی بود یا شراب و یا بحث بی‌حجابی؛ اینها چیزهایی بود كه كار را دشوار می‌كرد. ایجاد روابط اجتماعی صمیمانه یك مبلّغ با مردم در آن شرایط مشكل بود. از سلام كردن با دست شروع كنید تا با هم نشستن در یك فضای مشترك كه مثلاً شراب هم در آنجا باشد. به هر حال به عنوان نماینده روحانیت شیعه سعی می‌كردم همیشه با چهره‌ای مردمی در كنار مردم در میدانهای متعدد حضور فعّال داشته باشیم.

بحث دوم، تفاوت امكانات بود؛ امكانات تبلیغی ما با حجم نیازهای منطقه برابر نیست؛ مثلاً به منطقه‌ای می‌رفتم كه 200 نفر مسلمان داشت؛ اما در آنجا مسجدی وجود نداشت. در این حال مسلمانان در كجا باید گرد هم بیایند؟ امكانات ساخت مسجد هم نبود؛ مثلاً در شیلی در آپارتمان یكی از دوستان جمع می‌شدیم و دعای كمیل می‌خواندیم. در این شرایط به این نكته توجه داشته باشید كه روحانی باید عزیز النفس باشد، به طوری كه خودش یك خدماتی عرضه كند؛ نه این كه از هر كس چیزی بخواهد. از یكی بخواهد كه خانه در اختیار كار تبلیغی قرار دهد و از یكی مثلاً پول هواپیما یا كتاب بخواهد. البته ان‌شاء‌الله این سختیها جزو جهاد ما محسوب شود.

مشكل دیگر در بحث تبلیغ در آن مناطق، مسائل امنیتی بود. بالأخره به خاطر جایگاه جمهوری اسلامی در دنیا و تبلیغات منفی كه بر علیه ایران و تشیع وجود دارد، این هجمه متوجّه ما نیز می‌شد. از این جهت متأسفانه فضا كلاًّ باز و آزاد نیست كه هر حرفی زده شود؛ بنابراین باید بسیار محدود و با احتیاط و دقیق صحبت كرد. به هر جا نمی‌توان رفت؛ با هر كسی نمی‌توان صحبت كرد؛ اینها احتیاطهایی است كه در كشورهای اسلامی كم‌تر دیده می‌شود؛ مثلاً كم‌تر مركز اسلامی هست كه دو سه نفر از نیروهای اطلاعاتی آن كشور به بهانه‌های مختلف در آن مراكز حضور نداشته باشند. یكی می‏گوید مسلمانم؛ یكی می‌گوید مادرم مسلمان است و امثال آن. اینها بالأخره فشار است. حداقل فشار روانی است كه انسان نمی‌تواند به راحتی وارد قضایا شود.

· كشور شیلی دوردست و ناشناخته است. آیا در آن‌جا مسلمانان شیعه هم زندگی می‌كردند یا شما فقط با مسیحیان و اهل سنّت در ارتباط بودید؟

o به طور كلی در تمام كشورهای این منطقه، شیعیان هستند كه اكثراً مهاجرین سوریه و لبنان‌اند؛ البته در شیلی كم‌تر حضور دارند. مسلمانان شیلی بیشتر فلسطینی هستند. حدود سیصد هزار فلسطینی در شیلی زندگی می‌كنند؛ اما شیعیان شامل گروهی از علویان سوریه بودند كه تقریباً بیشتر عقایدشان با شیعه مشترك است. حدود 50 نفر افغانی هم بودند كه از سوی سازمان ملل به عنوان پناهنده در شیلی زندگی می‌كردند. تعدادی تاجر لبنانی هم بودند كه از مناطق دیگر برای كار به شیلی آمده بودند. همچنین تعدادی مهاجر لبنانی هم بودند كه حدود صد سال پیش به شیلی مهاجرت كرده و الآن نسل سوم شان در آنجا زندگی می‌كردند. اینها را جمع و با همین عده كار را شروع كردم. اوایل تعدادشان خیلی كم بود؛ به طوری كه اولین روز حضورم در شیلی، چهار نفر پشت سر بنده نمازخواندند، ولی الآن این چهار نفر به سیصد نفر رسیده‌اند.

یادم هست زمانی كه در لبنان ساكن بودم و هنوز طلبه نشده بودم، با یكی از دوستان لبنانی [كه اولین كسی بود كه وارد شیلی شده و مركز اسلامی تأسیس كرده بود،] به عنوان مترجم همراه شدم و با هم كتابچه‌های حاوی شماره تلفنهای شهری را بررسی و اسامی شیعی مانند حسن و حسین را پیدا می‌كردیم و با آنان تماس می‌گرفتیم و خودمان را معرفی می‌نمودیم. بعد از آشنایی، ما را به منزل دعوت می‌كردند و ما نیز به خانه‌های آنان می‌رفتیم و نماز و دعا می‌خواندیم. آن زمان بسیار فعّال بودیم و هر هفته حدود ده پرواز داشتیم و به كشورهای مختلف می‌رفتیم. در حقیقت اولین كارمان، گرد هم آوردن شیعیانی بود كه پراكنده شده بودند و هیچ ارتباط دینی خاصی با هم نداشتند. سپس مركز اسلامی تأسیس كردیم و بعد كم‌كم شیعیان را جذب نمودیم. خوشبختانه در این كشورها نسبت به فعالیتهای دینی كه به صورت رسمی و با كسب مجوز انجام شود، محدودیتی وجود ندارد و تنها با فعالیتهای دینی زیرزمینی و غیررسمی مشكل دارند.

در مورد اهل سنّت و مسیحیها هم باید بگویم كه اگر احساس می‌كردم كسی تمایل دارد، با اسلام، قرآن و معارف اهل‏بیت‌علیهم‌السلام آشنا شود، با آنان هم كار تبلیغی انجام می‌دادم؛ یعنی مفهوم عام تبلیغ را در نظر گرفته بودم و سعی می‌كردم هر جا لازم است، بروم و صحبت كنم.

· در مورد شیوه‌های تبلیغی رایج فعلی چه دیدگاهی دارید؟ آیا شما از همین شیوه‌ها استفاده می‌كردید یا شیوه دیگری را در پیش گرفته بودید؟

o بنده از منتقدین جدّی روشهای سنّتی رایج در حوزه هستم. با پیروزی انقلاب، فضایی كه در دنیا پیش روی مبلّغین است بسیار وسیع‌تر و بزرگ‏تر از آن چیزی است كه ما در توان داریم؛ یعنی نیاز جامعه بین‌المللی بسیار وسیع‌تر از آن چیزی است كه ما می‌توانیم ارائه كنیم. از سوی دیگر شیوه‌های تبلیغی ما، مطابق با این هجم وسیع نیست؛ یك مثال عینی می‌زنم: دوره‌ای كه در درس روش تبلیغ شركت می‌كردیم، استاد مدام در مورد چگونگی خواندن آیه و حدیث صحبت می‌كرد و یا اینكه چطور با شعر، صحبت خود را شروع كنیم؛ یعنی كلّ روش تبلیغ، خلاصه شده بود در سخنرانی، آیه، حدیث و شعر.

وقتی برای اولین بار در شیلی، بنده را جهت ارائه كنفرانس به دانشگاه دعوت كرده بودند، از من سؤال كردند كه: پاور پوینت می‌خواهید یا اسلاید؟ در حالی كه تمام همّ و غم ما در آموزش روش تبلیغ، محدود به سخنرانی بود؛ اما ابزارهایی كه در دانشگاه در اختیار ما گذاشته بودند، بسیار پیشرفته بود. سالها در مورد سخنرانی و شیوه استفاده از شعر در كلام آموزش دیده بودیم؛ در حالی كه گفته‌اند: یك تصویر از هزار كلمه مفید‌تر است. سالهای اول تا چهارم تقریباً معتقد بودم كه فقط باید از چیزهایی كه الآن هم در حوزه آموزش داده می‏شود استفاده كرد؛ بعد متوجه شدیم كه دنیا در وضع دیگری است و باید نه‌تنها در روش، حتی در محتوا طور دیگری كار كنیم. همیشه سبك و روشی كه در حوزه علمیه آموزش داده می‌شود جوابگو نیست. نمی‌گویم غلط است؛ درست است اما جوابگوی آن فضا، با آن شرایط و آن‌گونه مستمعین نیست؛ بنابراین در ابتدا با مشكلات بسیاری مواجه شدم و بعدها روشهای مناسب‌تری پیدا كردم و تقریباً می‌توان گفت سعی كردم از شیوه‌های خاصّی در بحث روش تبلیغ استفاده كنم.

به عنوان نمونه، تنها فضا و جایگاهی كه در حوزه سنتی برای تبلیغ مطرح می‌شد، مساجد و مراكز اسلامی بود، آن هم به صورت سخنرانی؛ در حالی كه فقط در مسجدی كه پر از نمازگزار است، قابل اجرا است؛ و یا تعلیم احكام دینی فقط در قالب سخنرانی در یك مركز اسلامی و یا در یك سالن قابل انجام است. دیدم در آنجا فرهنگ مسجد رفتن وجود ندارد. اینها تازه مسلمان شد‌ه‌اند و اصلاً هیچ وقت مسجد نداشته‌اند كه فرهنگ مسجد و نماز جماعت و خطبه را داشته باشند. در اوایل در مركز اسلامی، همین‌طور منتظر می‌ماندم تا كسی بیاید. بعد از چند هفته وقتی دیدم كه كسی به مراكز مراجعه نمی‌كند، شروع كردم به اینكه خود به منزل آنها بروم؛ وارد منازل مسلمانان شدم و دیدم استقبال، بسیار بیشتر شد؛ یعنی جوّ مسجد و مركز، به خانه‌ها منتقل شد. وقتی هم نمی‌خواستم به واسطه حضورم به آنها زحمت بدهم، من آنها را دعوت می‌كردم؛ مثلاً به یك رستوران؛ با هم پیتزایی می‌خوردیم و صحبت می‌كردیم؛ لذا به تجربه، فضای تبلیغی در رستوران، كوه، دریا و خیابان با اقبال مواجه شد؛ یعنی استقبال مردم در آن فضا به مراتب بیش‌تر از مسجد و نمازخانه بود. این روشی بود كه خودم شروع و تجربه كردم. بیش‌تر توفیق تبلیغی بنده، در همین جاها بود. كسانی بودند كه در رستوران شهادتین گفتند؛ در حالی كه آنها هیچ وقت دعای كمیل را [به هر دلیلی مانند: دوری و...] در مسجد نمی‌خواندند؛ ما به منزل‌شان می‌رفتیم و برای‌شان دعای كمیل می‌خواندیم و بعد، گریه می‌كردند و محجّبه می‌شدند.

بنابراین یكی از آن ابتكاراتی كه سعی كردم روی آن كار كنم، این بود كه فضای تبلیغ، محدود و منحصر در یك جا نباشد و هر میدانی، محلّی برای تبلیغ باشد تا از هر مجال و فرصتی استفاده كنم؛ یعنی تبلیغ از محدودۀ مسجد و مركز اسلامی بیرون بیاید و در تمام میادین، مطرح شود. این وضعیت درمیان طلاّب در دوران تحصیل‌شان وجود دارد. حوزه و دانشگاه را مقایسه كنید. در دانشگاهها فقط در فضای دانشگاه یا كتابخانه كار علمی انجام می‌شود و در بقیه جاها كارهای دیگر مثل: تفریح و غذا خوردن انجام می‌گیرد؛ اما در حوزه این‌گونه نیست. طلبه‌ها وقتی در خانه جمع می‏شوند، مباحثه می‌كنند؛ در حرم، در مسجد، گاهی در تاكسی مباحثه می‌كنند؛ یعنی در تمام فضاها كار علمی و مباحثه انجام می‌شود و منحصر به كلاس نیست. همین كار را باید در تبلیغ انجام دهیم و در تمام فضاها تبلیغ كنیم؛ منتهی یك سری مقتضیاتی دارد.

حدیثی در مورد ویژگیهای اخلاقی پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آمده كه: «كَانَ فِیهِمْ كَأَحَدِهِمْ؛ پیامبر در بین مردم همانند یکی از آنها بود.»

وقتی وارد جایی می‌شدید كه پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله حضور داشت، باید می‌پرسیدید: پیامبر كدام یك است؟ مشخص نبود كه كدام شخص پیامبر است. امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام با وجود اینكه امیرالمؤمنین بودند، نان در انبان می‌گذاشتند و شب در میان مستمندان توزیع می‌كردند.

به هر حال در دوران تبلیغ سعی كردم بیشتر از این روش استفاده كنم و یكی از آنها باشم؛ یعنی روحانیت مردمی و روابط رو در رو، كه شخص بنده احساس می‌كنم بركاتش بسیار بیشتر از مقید كردن تبلیغ در مساجد و مراكز اسلامی است.

· به عنوان مثال، در یك برنامه كوهنوردی یا بازی فوتبال چگونه این مفاهیم تبلیغی را منتقل می‌كردید؟

o امام صادق‌علیه‌السلام می‌فرمایند: «كُونُوا دُعَاۀَ النَّاسِ بِغَیرِ اَلْسِنَتِكُمْ؛ با روشی غیر از زبان، مردم را دعوت كنید.»

در این مجالها بیشتر می‌توان كار ابلاغ را عملی كرد. در مسجد به جز زبان، چطور می‌توان تبلیغ كرد؟ در مسجد یا نماز می‌خوانند، یا دعا می‌كنند یا سخنرانی است و یا درس، كه همه زبانی است. چگونه و كجا می‌توان به غیر زبان كار كرد؟ بله، در همین معاشرتهای معمولی؛ در فوتبال، كوهنوردی، مسافرت، دیدار دوستان و غیره؛ یعنی باید با رفتار نیك و اسلامی، افراد را جذب كرد و بعد وارد مراحل بعدی شد. سعی می‌كردم در رفتار، آداب اسلامی را اجرا كنم و طرف جذب شود. وقتی جذب شد، دوست و رفیق می‌شود و آن وقت و حرفها برای او خیلی قابل قبول می‏شود. اگر روحانی از بالا بخواهد بیاید و بگوید این حرام و آن حرام است، این، امر است؛ یعنی از بالا می‌خواهد چیزی را تحمیل كند. بنده قائل به این هستم كه هیچ وقت تعلیم و انتقال پیام نباید تحمیلی باشد. باید آهسته آهسته، وارد دل و جان مخاطب شد. البته این بحث را باید از ظاهرسازی جدا كرد؛ یعنی حركات و رفتارها باید مخلصانه و از وجود انسان برآید، نه تصنّعی و ساختگی. در روایت هست كه: «مَنْ یخْرُجُ مِنَ الْقَلْبِ یدْخُلُ إِلَى الْقَلْبِ؛ آنچه از قلب خارج می‌شود، وارد قلب می‌شود.»

بنابراین نظر من این است كه غیر از روشهای سنّتی كه روحانی باید انجام دهد، [مانند: دعا، نماز، سخنرانی، نماز جمعه و...] باید روشهای دیگری هم برای كسانی كه فرهنگ مسجد و مركز اسلامی را ندارند، در نظر گرفت تا برای آنها هم فرصت و مجال ایجاد شود.

در روش سنّتی، روحانی به منبر می‏رود و با هزار نفر به عنوان مخاطب صحبت می‌كند و مخاطب او همۀ مستمعین هستند؛ یعنی قصد ندارد كه یك پیغام را به شخص خاصی برساند. همین طور صحبت می‌كند و هر كس گوش كرد، استفاده می‌كند. در روش رو در رو (چهره به چهره)، كار بسیار دقیق‌تر است؛ چون مستقیماً سخن مناسب هر شخص، طبق خصوصیتهای آن فرد، جامعه، خانواده یا مجموعه ابلاغ می‌شود. در روایت داریم كه «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ؛(1) طبیب با طبابت خود خانه به خانه می‌رود و داروی مخصوص هر مریضی را می‌دهد.» اما در سخنرانی، هزار نفر می‌آیند. كدام دارو، كدام طبابت؟ همه كه سرطان ندارند یا همه كه مثلاً فلج نیستند. برای هر كدام باید داروی مخصوص داد. اینجا می‌دانید هر شخص چه مرضی دارد و داروی متناسب با آن را می‌دهید.

· آیا این روش در داخل ایران كه مركز تشیع است و در آن نهاد‌های اسلامی و اُنس با اسلام و مذهب وجود دارد، چنین روشهایی پاسخگو است یا خیر؟

o به نظر بنده اگر با اصول این روش بخواهیم جلو برویم، هر جا می‌توان از آن استفاده كرد؛ منتهی باید با چارچوبهای فرهنگ هدف، سازگار شود؛ نه اینكه یك نسخه و كپی از آن را عیناً اجرا كنیم؛ كلیات را باید در نظر بگیریم. از جمله اینكه: روحانی باید مردمی باشد؛ در متن جامعه تبلیغ كند؛ از مسجد و مركز بیرون برود و خارج از آن محدوده كار كند. آن وقت باید جزئیات را تغییر داد. شاید در ایران خیلی زشت باشد كه یك روحانی فوتبال بازی كند؛ لذا باید مثلاً سراغ ورزش دیگری مانند شنا برویم. شاید شنا كردن یك روحانی مقبول‌تر باشد؛ به دلیل استحباب آن و اینكه یكی از ورزشهای توصیه شده پیامبر اسلام‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله است. این را باید طبق اصول و عناصر فرهنگی هر جامعه اجرا كنیم؛ اما كلّیات را باید داشته باشیم كه روحانی از منبر پایین بیاید و با مردم باشد.

· با توجه به طیف گسترده مخاطبان مبلّغ، آیا با روش شما می‌توان پاسخگوی همگان بود در حالی كه سطح شناخت و قدرت دریافت همه مردم یكسان نیست؟

o طبیعتاً چون امكانات و نیرو محدود است و منطقه هم گسترده، به همه نمی‌توان رسید؛ لذا باید افراد را پله به پله بالا ببریم و بعد كار را گسترش دهیم. به این ترتیب كه فرض كنید به عده‌ای وضو و نماز را آموزش می‌دهیم؛ همین افراد خود معلّم وضو و نماز می‌شوند و افراد دیگر را آموزش خواهند داد و به همین ترتیب كار تبلیغ به صورت یك هرم پیش می‌رود؛ مثلاً سال گذشته در ونزوئلا، خانمی مسلمان شد. این خانم الان بیست نفر را مسلمان كرده است. در اردوی كوتاه‌مدتی كه جامعة المصطفی با حضور هفتاد نفر برگزار كرده بود، بیست نفر از آنها كسانی بودند كه از طریق همین خانم مسلمان شده بودند. بنده فقط این خانم را با اسلام آشنا كردم؛ اما او خودش بیست نفر را مسلمان كرد؛ بنابراین وقتی از این سطوح مطمئن شدید، آنها خودشان كار را دنبال می‌كنند و شما می‌توانید در مراحل بالاتر فعالیت كنید؛ مثل اخلاق یا معارف. در طول این مدت افرادی را آموزش می‌دادم و آنها خودشان مربّی افراد دیگر می‌شدند. البته با توجه به كمبود امكانات و نیرو، بنده مجبور بودم در تمام سطوح كار كنم؛ مثلاً هم الفبای قرآن را به كودكان یاد می‌دادم و هم با اساتید دانشگاه بحث فلسفی می‌كردم و گاهی هم در كلیسا با حضور رئیس جمهور سخنرانی می‌كردم. سعی می‌كردم در تمام سطوح حضور فعال داشته باشم. چون كار تأسیسی بود و در جایی فعالیت می‌كردم كه هیچ امكاناتی نداشت.

· برنامه‌هایتان در دانشگاه چگونه بود؟

o در ابتدای كار از طریق دوستان و اساتیدی كه در دانشگاه فعّال بودند، فضا را ایجاد كردیم و بعد كم كم، خود دانشگاه‌ها دعوت كردند؛ مثلاً از یك سخنرانی كه پایین می‌آمدم، بعد از آن دو دعوت دیگر انجام می‌شد. موضوعاتی كه مطرح می‌شد هم، مختلف بود؛ مثل معرفی كلّی اسلام، به خاطر تبلیغات منفی كه مدام بر علیه اسلام در غرب هست. در دانشگاه معمولاً می‌خواهند بدانند اسلام دین ترور است یا نه. یا بحث جهاد و حقوق زن و خلاصه شبهاتی هست كه در پی رفع آن هستند. به طور كلی مسائل سیاسی و اتفاقاتی كه از لحاظ ژئوپلتیك در خاورمیانه روی می‏دهد، در آنجا انعكاس خاصی دارد؛ مثلاًً بعد از یازده سپتامبر بسیار دعوت می‌شدم تا درباره طالبان و القاعده صحبت كنم كه اینها چه كسانی‌اند و چه عقایدی دارند و یا مثلاً بن لادن كیست و فرق شیعه با سنّی یا وهّابی در چیست. و یا جنگ سی‌و سه روزه حزب‌الله و بحث مقاومت كه در دانشگاه‌ها بررسی می‌شد. از قضا بیشترین افرادی كه شیعه شدند از همین افراد دانشگاهی بودند. با پیگیری مستمر، یك سخنرانی می‌گذاشتیم و بعد كارت می‌دادیم و سایت اینترنتی را معرفی می‌كردیم. آنها هم ایمیل می‌زدند و سؤال می‌كردند و ما هم مجله و كتاب می‌فرستادیم. بعد دوباره با آنها دیدار می‌كردیم و با این پیگیریها مسلمان می‌شدند.

· در انتها لطفاً از خاطرات و تجارب تبلیغی‌تان صحبت كنید.

o از خاطرات و تجارب تبلیغی، ابتدا باید به نور قرآن و تأثیری كه در انقلاب روحی مردم دارد، اشاره كنم. بنده قاری قرآن بودم و همیشه سعی می‌كردم، جلسات را با قرآن شروع كنم. در جلسات دانشگاه اجازه می‌گرفتم و دو سه دقیقه قرآن می‌خواندم. قرائت قرآن باعث منقلب شدن عده‌ای می‌شد. افرادی بودند كه با وجود مسیحی بودن، وقتی پایین می‌آمدم، قرآن را می‌گرفتند، می‌بوسیدند و می‌گفتند: این چه كتابی است كه ما را از این دنیا به دنیایی دیگر منتقل كرد. حتی خود كشیشها می‌گفتند: بیایید در كلیسای ما قرآن بخوانید و من هم یكشنبه‌ها می‌رفتم در كلیسای مسیحیان برای آنها قرآن می‌خواندم. یا در مكزیك در یک نشست مهم بین‌المللی كه هفت هزار نفر حضور داشتند، سوره مریم را با ترجمه خواندم. مردم گریه می‌كردند و ابراز احساسات می‌كردند و می‌گفتند: ما نمی‌دانستیم شما این قدر به حضرت مریم‌علیها‌السلام احترام می‌گذارید. بحث تأثیر قرآن، خیلی دقیق است. بنده معتقدم كلمات قرآن نور خاصی دارد كه بالأخره مردم را منقلب می‌كند. الآن رسم شده در كلیسای مركزی سانتیاگوی شیلی، در روز استقلال‏شان به طور رسمی قرآن تلاوت می‌شود.

بحث دیگر، تأثیر سخنان اهل‏بیت‌علیه‌السلام است؛ مثلاً در مجلسی كه در كلیسای مركزی كاتولیك سانتیاگو برگزار می‌شد، دو دقیقه فرصت صحبت دادند. بنده دعایی از امام زمان‌علیه‌السلام خواندم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی تُوْفِیقَ الطَّاعَۀِ وَ بُعْدَ الْمَعْصِیۀِ.» دو سه بند با ترجمه خواندم. بعد كاردینال آنان كه نماینده پاپ است و مثل مرجع ما است، گفت: آقای سهیل! این حرفها را از كجا آورده‌اید؟ از خودتان است؟ گفتم: نه، این دعای امام زمان‌علیه‌السلام ما است كه برای مسلمانها گفته است. و از من خواست تا حتماً یك كپی برای او بیاورم.

از این موارد زیاد است. در كلمبیا شخصی با خواندن یك حدیث مسلمان شد. در كلمبیا در جلسات فلاسفه شركت می‌كردم. یك بار حدیثی از امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام درباره انواع عبادت تجّار و آزادگان و... خواندم. یكی از فلاسفه به من گفت: با مطالعاتی كه در ادیان داشتم، فكر می‌كردم ادیان فقط عبودیت و بندگی را مطرح می‌كنند، و مكاتب فلسفی بر عكس، به جای عبودیت، آزادگی را مطرح می‌كنند؛ امّا اكنون دیدم كه تنها این دو مفهوم متناقض را با هم جمع كرده، مكتب امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام است؛ آنجا كه می‌گوید: «عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ» یعنی عبودیت و آزادگی با هم؛ این مرا منقلب كرد. بعد شهادتین گفت و مسلمان شد. از این نمونه‌ها بسیار است.

· در پایان از جنابعالی تشکر و قدردانی می‏کنم به‏خاطر فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

(1). نهج البلاغه، خطبه 108.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.