تبلیغ در سیره و گفتار عارفان (6) آفات گفتار
نام نشریه: مبلغان، شماره 9
توضیح
در شمارۀ پیشین از سلسله مقالات «تبلیغ در سیره و گفتار عارفان» به تبیین آفات گفتار در سیره و سخن عارفان پرداختیم. اینك نمونهای دیگر از آفات گفتار را از دیدگاه عارفان پی میگیریم.
پیشوای عارفان امام صادق علیه السلام فرموده است: «شگفتا! شگفتا! از كسی كه به عمل خویش مغرور گشته، در حالی كه نمیداند انجام كارش چیست؟ پس كسی كه خویش و عمل خود را بزرگ بیند، از راه راست منحرف گشته و مرتبهای را كه سزاوار آن نیست، مدعی شده است. هر كس خود را چنین پندارد و این ادعا را داشته باشد، دروغگو است. اگرچه ادعایش را مخفی كند و روزگار درازی بر وی بگذرد، چرا كه اولین بلایی كه بر سر شخص خودپسند میآید، این است كه آنچه مایۀ خودپسندی او شده (چون مال، دانش، زیبایی، مقام و...) گرفته شود تا بداند كه عاجز و حقیر است.... خودپسندی، گیاهی است كه دانهاش تكبّر، زمینش نفاق، آبش سرپیچی از فرمان خدا، شاخه هایش جهل، برگش گمراهی و میوهاش لعنت خداوند است.» (1)
ن ـ غرور و خود برتر بینی
یكی دیگر از آفات وعظ و تبلیغ، غرور، خودبینی و فریفتگی مبلّغ است؛ یعنی، ممكن است او در یكی از مراحل تبلیغ و نصیحت و... گرفتار آفت كبر، غرور و فریفتگی شود و خود را برتر از دیگران ببیند و فریفتۀ لباس و گفتار خود شود.
عالم ربّانی علاّمه مولی مهدی نراقی رحمه الله در مراتب امر به معروف و نهی از منكر مینویسد:
« [مرحلۀ چهارم] منع و انكار به زبان است. ابتدا با پند و نصیحت و اگر اثر نكرد، با ترساندن و بازداشتن تا آن جا كه نوبت به سخنان تند و درشت برسد؛ مثل، این كه بگوید:ای نادان! با پروردگارت مخالفت نكن.
در این جا دامی بزرگ برای شیطان هست كه بسا بیشتر واعظان را شكار میكند.
بنابراین هر عالم اندرزگویی باید این دام را با نور بصیرت ببیند. آن دام این است كه شیطان به هنگام وعظ، ارشاد و تبلیغ، در نزد او حاضر میشود و خودبینی و برتری او را به سبب علمی كه دارد، در دلش وسوسه میكند و كسی را كه مورد موعظه قرار میدهد، نادان، خوار و پست مینماید و چه بسا قصدش از وعظ، خوار ساختن و جاهل شمردن طرف و اظهار بزرگی و شرافت خویش به داشتن علم باشد.
این حالت آفتی بزرگ و متضمّن كبر و ریا است. سزاوار و بایسته است كه هر واعظ دینداری از این آفت غفلت نكند و با نور بصیرت، عیوب خود و زشتی درون خویش را بشناسد. نشانۀ پاك بودن نفس از این آفت، این است كه اگر آن گناهكار با پند شخص دیگر پند پذیرد یا خود از معصیت باز ایستد؛ دوستتر دارد تا به وسیلۀ وعظ او پند گیرند.» (2)
مردمك دیده شو و خودمبین نیك نظر باز كن و بد مبین
چند شویای دل سوداپرست از مینوشین هوا، نیمه مست
دستخوش فكر سبكسر مباش پی سپر وهم گران سر (3) مباش (4)
غرور، خودپسندی، فریفته شدن به مقامهای خیالی و... چون تندباد سهمگین بر گلشن با طراوت اندرز و تبلیغ هجوم میآورد و هر آنچه را كه در آن است از بین میبرد.
هر واعظ و ناصحی، باید با شكیبایی و دلسوزی، نگاهبان بوستان علم و دانش خود باشد و در صدد ارائۀ بهترین سخنان با نیكوترین اعمال و رفتار، به مشتاقان دین و شیفتگان شریعت باشد. و در این راه فریفتۀ اعمال و گفتار خود نشود.
تعریف غرور
دانشمند اخلاق سید عبداللّه شبّر رحمه الله در تعریف «غرور» نوشته است:
««غرور» عبارت است از سكوت و آرامش نفس به چیزی كه با هوایش موافق است و طبعش با شبهات و خدعههای شیطان به آن مایل شده است. بنابراین كسی كه با شبههای فاسد ـ كه در ذهنش ایجاد شده ـ فكر میكند از خیر دنیا یا آخرت بهره مند است، مغرور و فریب خورده است.» (5)
ابو حامد غزّالی مینویسد:
«حقیقت تكبّر این است كه انسان خود را در صفات كمال، از دیگران بالاتر بداند و كسی كه دارای این صفت رذیله باشد، باد غرور در وجودش پیدا میشود. به همین جهت است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ,خدایا! از باد تكبّر به تو پناه میبرم... ، وقتی كه باد غرور در كسی پیدا شود، اوصاف و اعمالی در ظاهرش بروز میكند (مانند صدرنشینی در مجالس، جلو افتادن از دیگران در راه رفتن، نظر كردن به دیگری به چشم حقارت و...) گناه تكبّر به حدی بزرگ است كه اگر وزن یك ذرّۀ آن در قلب كسی موجود باشد، داخل بهشت نمیشود.» (6)
علاّمه راغب اصفهانی مینویسد:
«كبر یعنی، انسان گمان كند بزرگتر از غیر خود است. و تكبّر اظهار آن حالت است و این صفتی است كه هیچ كس جز خداوند، شایسته و سزاوار آن نیست و هر یك از مردم آن را ادعا كند، دروغگو است.» (7)
مغروران و فریفتگان
یكی از مباحث مهم و پر حجم در كتابهای اخلاقی و عرفانی، شرح و بیان گروههای مغروران و فریفتگان است. عالمان اخلاق و عارفان الهی، این گروهها را چنین برشمرده اند:
1 ـ كافران 2 ـ گناه كاران 3 ـ اهل علم 4 ـ واعظان 5 ـ اهل عبادت 6 ـ متصوّفه 7 ـ توانگران و ثروتمندان.
نشانههای غرور در واعظان و سخنوران
نشانهها و علایم غرور در این گروه میتواند یكی از این چند چیز باشد:
1 ـ خود را برتر از دیگران دیدن و آنان را كوچك شمردن
2 ـ نپذیرفتن سخنان و ارشاد دیگران دربارۀ خود
3 ـ حسادت نسبت به واعظان و مبلّغان دیگر
4 ـ فریفته شدن به اعمال و گفتار خود و غافل گشتن از نقصها و عیوب درونی و ظاهری خویش
5 ـ گفتن سخنان گزاف و بیهوده و به رخ كشیدن علم و دانایی خویش
6 ـ گفتار بدون عمل و نصیحت به دیگران و عدم پذیرش آن از سوی خود
7 ـ بسنده كردن به وعظ و تبلیغ و توجّه نكردن به تزكیه و تهذیب نفس.
مرحوم مولا محسن فیض كاشانی گوید:
«فرقههای مغروران بسیار و راههای غرورشان مختلف است... از آنان جمعی هستند كه به وعظ و ارشاد مردم میپردازند و مهمتر از اینان عدهای هستند كه در بارۀ اخلاق نفس، خوف، رجا، صبر، شكر و... صحبت میكنند و میپندارند كه اگر از این قبیل صفات سخن گویند و مردم را بدانها توجّه دهند، خودشان هم بدانها موصوف خواهند شد؛ با آن كه خود آنان از این صفات به جز اندكی استفاده نكرده اند.
و نیز آدمی است كه دیگران را به كار نیك وا میدارد و خود را فراموش میكند و چون فرمان میدهد، با لحنی موهن و آمرانه است و اگر كسی از او نافرمانی كند، یا به گفته هایش اعتنا نكند [و یا به او چیزی بگوید] خشمگین شده، میگوید: من خود دیگران را از اعمال ناروا نهی میكنم، تو آمدهای مرا نهی میكنی؟ البته غرضش از این سخن ریاست طلبی است.» (8)
سالك عارف مرحوم بهاری همدانی مینویسد:
«برخی از مغرورین علمای اعلام اند و غرور اینها تارةً مِن حیث علم است و اُخری من حیث عمل... فرقۀ دیگر وعّاظ هستند. [آنان] متكلّفند در شرایف ملكات و مُرغّبند مردم را در فضایل و محذِّرند از ذمائم و آفات و حال آن كه خود آن مسكین پُر است از رذایل و خالی است از فضایل. گمان كرده محض قول و عارف شدن بر اصطلاحات و فهمیدن معنای الفاظ و عبارات، او را داخل در سالكین الی الله میكند یا حرف اصلاح خل ق و هدایتشان به سوی حق، او را مستحق جزای رب العالمین مینماید.» (9)
پس روشن شد كه یكی از آفات قابل توجّه در تبلیغ و وعظ، خودپسندی و غرور است. در این حالت انسان خود را برتر و بهتر از دیگران میداند و برای خود شخصیتی قائل میشود كه نسبت به دیگران آن را روا نمیدارد. حتّی خود را بزرگتر و والاتر از دیگر واعظان و مبلّغان میداند و در نهایت فریفتۀ اعمال و كردار خود میشود و... .
در این حالت رفتارهایی را از خود بروز میدهد كه هیچ مناسبتی با رفتار و كردار یك مبلّغ خوب و نمونه ندارد.
واعظان مغرور
مرحوم مولی محمد مهدی نراقی مینویسد:
«مغروران و فریفتگان واعظان، بسیاراند:
[1 ـ] برخی از آنان، دربارۀ اخلاق و صفات نفس (از خوف و رجا و...) سخن میگویند و چنین پندارند كه به گفتن اینها و دعوت مردم به این موارد، خود نیز به اینها موصوفند... چنین واعظی گمان میكند كه غرض او اصلاح خلق است نه چیز دیگر و با وجود این اگر مردم رو به واعظی دیگر آورند و به دست وی به صلاح آیند و او برای ارشاد و اصلاح بهتر و قویتر باشد، از غصّه و حسد نزدیك به مردن میرسد و اگر یكی از شنوندگانش، آن واعظ دیگر را مدح و ثنا گوید، او را از همۀ خلق بیشتر دشمن دارد.
[2 ـ] دیگری از آنان به اقوال گزاف هرزه و گفتار بیهوده پرداخته و كلماتی بیرون از قانون شرع و عقل ساخته و گاهی خود را به تكلّف میاندازد در فصاحت و بلاغت و... از این راه یار و یاور میجوید و چون به شنیدن سخن او سرها بجنبد و اشكی درآید، لذّت میبرد و به كثرت اصحاب و مریدان و معتقدان شادمان میگردد و به تخصیص این ویژگی در میان اقران، او را سرور و نشاطی دست میدهد.
[3 ـ] از آنان كسی ممكن است اهل تهذیب اخلاق و مراقبت دل و پاكی و صفای درون باشد و دنیا در چشمش كوچك نماید و طمع از خلق بریده و التفاتی به آنها نداشته و مهربانی و شفقت بر بندگان خدا، او را به نصیحت و موعظه و رها ساختن ایشان از بیماریهای گناهان فراخوانده باشد امّا چون در این كار به مرتبۀ بلندی رسید، شیطان میدان فتنه انگیزی پیدا میكند و او را پنهانی و ناآگاهانه به ریاست طلبی و خود برتربینی میخواند و پیوسته این حالت در دلش پرورش و نموّ مییابد تا او را به تصنّع و خودآرایی برای خلق وادارد... نشانۀ برانگیخته شدن و هیجان حبّ ریاست در درونش این است كه اگر واعظی دیگر پیدا شود كه دلهای مردم به وی مایل گردد و تأثیر كلام او در قبول، نسبت به سخن او بیشتر باشد، این بر او سخت و دشوار میآید، زیرا كه اگر نفس به ریاست شادمان نمیشد و لذّت نمیبرد آن را مغتنم میشمرد.» (10)
راه چاره
راه علاج عملی تكبر، غرور و خود فریفتگی آن است كه انسان برای خدا و خلق عملاً تواضع كند و افعال و اخلاق متواضعان و فروتنان را پیشه نماید.
مرحوم نراقی در این زمینه نوشته است:
«درمان عملی این است كه برای خدا و خلق همواره فروتنی كند و بر رفتار و اخلاق متواضعانه مداومت نماید و خود را چندان بر این شیوه وا دارد تا ریشهها و شاخههای كبر و غرور از دلش كنده و قطع شود و تواضع ملكۀ او گردد.» (11)
آمده است كه:
یحیی معاذ رازی گفته است: «ای اصحاب علم! قصرهای شما قیصری است و خانههای شما كسروی و جامهها ظاهری و موزههای جالوطی و مركبان قارونی و آوندهای فرعونی و... پس محمّدی كجا است؟» (12)
اهمّیت تواضع
خداوند متعال به پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله میفرماید:
«و اخفِضْ جَناحَكَ لِمَنْ اتَّبعَكَ مِن المؤمنین؛ (13) [ای محمد] بال و پر خود را برای مؤمنانی كه از تو پیروی میكنند بگستر.»
امام صادق علیه السلام نیز فرموده است:
«مَن تواضَعَ لِلّه رَفَعَهُ اللّه و مَنْ تَكَبَّرَ وَضَعَهُ اللّه (14) ؛ هر كسی برای خدا فروتنی كند، حق تعالی او را بلند گرداند و هر كه تكبّر كند، خداوند او را پست كند.»
تواضع و فروتنی، صفت بارز و خصلت درونی واعظان و مبلّغان واقعی است.
یكی از جاذبههای اصلی مردم به سوی دین، تواضع، نرم خویی و بی تكلّف بودن شخص مبلّغ و ناصح است. خاكساری و فروتنی سبب برتری و بلندی آدمی و برتری جویی موجب سقوط او است.
تواضع مرد را دارد گرامی زكبر آید بدی در نیكنامی (15)
معنای تواضع
صاحب «جامع السعادات» مینویسد:
«تواضع یعنی، شكستن نفسی كه مانع شود از این كه آدمی خود را برتر و بالاتر از دیگری ببیند. لازمۀ تواضع، كردارها و گفتارهایی است كه موجب بزرگداشت و اكرام غیر باشد و مداومت بر اینها، نیرومندترین درمان برای از بین بردن كبر و غرور است....» (16)
سفارش به تواضع
سفارش به تواضع و فروتنی، همواره مدّ نظر عارفان و عالمان ربّانی بوده است.
«عالم ربّانی حاج شیخ محمد بهاری قدس سره مینویسد:
از جمله خصوصیات عالم [و مبلّغ [آن است كه: به خاطر خدای بزرگ متواضع و فروتن باشد؛ نه به خاطر غرضی دیگر (مانند طمع و غیره) و شرافت كامل جز با تواضع در مقابل ذات احدیت به دست نمیآید و آنچه كه در زمان ما شایع شده كه نسبت به توانگران و مالداران اهل دنیا، فروتنی و خضوعی زیاد صورت میگیرد و نام آن را تواضع مینهند این امر، اشتباه و مكر و فریب... و خواری مورد نكوهش است.» (17)
محدّث قمی رحمه الله مینویسد:
« [مبلّغ باید] با نرمی و مدارا [و فروتنی [رفتار كند كه نرمی در همۀ كارها، اصلی است اساسی و بزرگ.»
پیامبر صلی الله علیه و آله در این زمینه فرمود:
«البته این دین متین و محكم است. در او با نرمی داخل شوید....» (18)
امام خمینی رحمه الله فرموده است: «همه در فكر مردم باشید... اینها بندههای خدا هستند و از ما، از من افضلند و محتمل است كه از شما هم افضل باشند؛ چرا ما به فكر آنها نباشیم.» (19)
ایشان به طلبهها و روحانیان میفرمودند: «باید توجّه كنید كه همه متوجّه شما هستند. لذا زی اهل علم خودتان را حفظ كنید. درست مانند علمای گذشته ساده زندگی كنید. در گذشته چه طلبه و چه عالم بزرگ شهر زندگی شان از سطح معمولی مردم پایینتر بود و یا مثل آنها بود. امروز سعی كنید زندگی تان از زی آخوندی تغییر نكند... باید طوری زندگی كنیم كه نگویند طاغوتی هستیم.» (20)
فرازهای نورانی
1 ـ «مرحوم آیت الله معصومی همدانی رحمه الله با مردم برخوردی در شأن آنان داشت و هیچ وقت به بهانۀ قلّت وقت و عدم فرصت، از مردم جدا نشد و با علما و بزرگان برخوردی مناسب و رفتاری متین داشت و احترام خاصّی برای آنان قائل بود و هیچ وقت دانسته یا ندانسته، عظمت و شهرت او، عامل تحقیر دیگران نمیشد.
مرحوم آخوند بسیار متواضع بود و كسی به یاد ندارد جز بر دو زانوی خود نشسته باشد... هنگامی كه به علّت بیماری در تهران بستری بود، عدّهای از علمای همدان به عیادت ایشان رفته بودند؛ هنگام ورود چون متوجّه آمدن آقایان میشود، با زحمت پاهای خود را جمع نموده و در همان حال هم مرتب اظهار تواضع میكند.» (21)
2 ـ در احوال مرجع بزرگ، میرزای شیرازی اوّل، آورده اند:
«او با عالمان حوزه و شاگردان و طلاّب علوم اسلامی، چونان پدری مهربان رفتار میكرد. از رسیدگی به كوچكترین امر غفلت نمیورزید و با همۀ آنان ـ اگر چه طلاب مبتدی و خردسال بودند ـ با كمال ادب و احترام رفتار میكرد... به هنگام پرداخت حقوق طالبان علم، چنان روشی احترام آمیز داشت كه نمیتوان وصف كرد. همین طور با دیگر مردمان، در موارد گوناگون، با نهایت ادب رو به رو میشد و به سخنان آنان گوش میداد و به رفع نیازمندیهای آنها میپرداخت. این تواضع و احترام را حتّی با اعضای خانوادۀ خود و كودكان خردسال رعایت میكرد.» (22)
3 ـ در احوال عالم بزرگ آخوند خراسانی نوشته اند:
«ایشان بسیار متواضع بود، مخصوصا با اهل علم. با كوچكترین طلبه در سلام پیشی میگرفت و در مجالس برای ورود آنها به پا میایستاد. اهل علم را بسیار تجلیل میكرد....» (23)
4 ـ در احوال آقا محمدرضا قمشهای نوشته اند:
«ایشان هیچ دعوی فضل نمیكرد، هر كه او را در محفلی میدید، گمان دانش و مقامی كه او را بود، نمیكرد... آن مرحوم هیچ گونه جنبۀ علمایی نداشت و به كرباس فروشان سده میمانست.» (24)
5 ـ «ملا احمد مقدّس اردبیلی در سفر بود. یكی از زوّار او را نمیشناخت؛ به او گفت: ,جامههای مرا ببر نزدیك آب و بشوی و چرك آنها را بگیر. ، ملاّ احمد قبول كرد و جامههای آن مرد را برد و شست و آورد تا به او بدهد. در این هنگام آن مرد، مقدّس اردبیلی را شناخت و خجالت كشید. مردم نیز او را توبیخ كردند.
مقدّس اردبیلی فرمود:, چرا او را ملامت میكنید؟ مطلبی نشده است. حقوق برادران مؤمن بر یكدیگر بیش از اینها است.» (25) ،
6 ـ دربارۀ احوال شیخ محمد جواد بلاغی نجفی نوشته اند:
«خود به بازار میرفت و آنچه نیاز داشت، میخرید و آن را در كوچه و بازار، مانند دیگران حمل میكرد و به خانه میآورد.» (26)
7 ـ مرحوم حاج شیخ عباس تهرانی ـ با آن مقام علمی كه در حد مرجعیت بود و هرگز خودش را مطرح نكرد ـ بر خلاف بزرگانی كه منبر رفتن و مصیبت خواندن را برای خودشان كسر شأن میدانند یا با موقعیت اجتماعی و عرفی خود سازگار نمیدانند، به منبر میرفت و باسوز و گداز مصیبت میخواند و گریه میكرد. (27)
8 ـ حاج آقا رضا بهاءالدینی رحمه الله میگوید:
«مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم قمی رحمه الله نماز جماعت اقامه میكرد و برخی دیگر از بزرگان نیز چنین بودند، اما علاقۀ بنده به حضور در نماز مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم بیشتر بود زیرا راه رفتن، حرف زدن، تدریس، نگاه، احترام، رفت و آمد در كوچه و بازار، نشست و برخاست و خلاصه همۀ كارهای او درس عملی برای اخلاق و سازندگی ما بود. ایشان از نظر تواضع و فروتنی، انسانی نمونه بود... روحانی باید این چنین باشد كه مردم از حركات او درس گرفته، از حرف هایش عبرت و اندرز بگیرند.» (28)
9 ـ سالی مرحوم حاج شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح در مشهد ماند و ماه رمضان را به موعظه و نصیحت مردم مشغول شد. مرحوم حاج آخوند ملا عبّاس تربتی ـ كه هر سال در تربت حیدریه مردم را ارشاد میكرد و راه مینمود ـ آن سال را تعطیل كرد و متواضعانه راهی مشهد شد كه با بودن حاج شیخ عباس قمی جای صحبت و سخن من نیست، باید فرصت را غنیمت شمرد و كسب فیض كرد.
مرحوم حاج شیخ عباس قمی هم تا از فراز منبر، حاج آخوند ملاعباس را پای منبر میبیند، از روی تواضع و فروتنی، فرود میآید كه با وجود حاج آخوند، مرا نزیبد كه موعظه كنم و ایراد سخن نمایم. (29)
هم چنین دربارۀ مرحوم حاج آخوند ملاعباس تربتی آمده است: «روش او این چنین بود كه هرگاه در شهر در مجلس روضه دعوت داشت و احیانا در وسط منبر او، منبری دیگری میرسید، از منبر پایین میآمد و میگفت:, شما بفرمایید كه از كار خودباز نمانید. من بعدا منبر را تمام میكنم.» (30) ،
10 ـ دربارۀ حاج میرزا علی آقا شیرازی آمده است: «ایشان ضمن آن كه دیگران را موعظه مینمود و در بیاناتش به اصلاح افراد مبادرت میورزید، خیلی مشتاق بود كه توسط اشخاصی خطاهای خودش تصحیح گردد و برخورد تلخ صادقانه را بر سخنهای شیرین و توأم با تملّق كاذبانه ترجیح میداد. او با آن مراتب علمی و كمالات ایمانی، خویشتن را محتاج میدید كه از جانب ناصحان و برادران ایمانی سخن حق را بشنود و به آن گوش بسپارد... ایشان با تواضع و فروتنی بسیار میگفت: ,بندهای از عباد پروردگار هستم اگر خدای مرا كفایت نكند، موفق نخواهم شد....» (31) ،
11 ـ دربارۀ عارف ربّانی علاّمه طباطبایی گفته شده است:
«این انسان والا، دنیایی از عظمت بود، همچون طلبهای عادی در كنار صحن مدرسه، روی زمین مینشست و نزدیك غروب، به مدرسۀ فیضیه میآمد و چون نماز برپا میشد، مانند دیگر طلاّب، نماز را به امامت مرحوم خوانساری اقامه مینمود. علاّمۀ تهرانی رحمه الله مینویسد: ایشان آن قدر متواضع و مؤدّب بود و در حفظ آداب سعی بلیغ داشت كه كرارا خدمتشان عرض كردم: آخر این درجه از ادب و تواضع شما و ملاحظاتتان، ما را بی ادب میكند... حدودا از چهل سال پیش تا به حال دیده نشد كه ایشان در مجلس به متّكا و بالش تكیه دهند... استاد علامۀ طباطبایی نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بسیار خاضع بود. در برخورد با شاگردانش نیز تواضع خاصی داشت. اخلاق او همه را جذب میكرد و هرگز خود را سرآمد دیگران تلقّی نمینمود....» (32)
12 ـ دربارۀ صدر المتألّهین شیرازی آورده اند:
«ملا صدرا به گفتۀ بسیاری، در هیچ یك از دورههای عمر، غرور و خودپسندی نداشته و همیشه مردی متواضع بوده و برای این كه نخوت و تكبّر به او راه نیابد، كارهایی میكرده كه در آن دوران، بسیاری از كسانی كه هم شأن او بودند، از آن كارها اجتناب میكردند. ملاّصدرا از تمام تكلّفات علمای روحانی و صوفیان و عارفان آن عصر به دور بود و در تواضع بین علمای دین و عرفای ایران در آن دوران نظیر نداشت.» (33)
13 ـ «آیت الله خوانساری، به قدری تواضع داشت كه مقید بود كه كسی در سلام بر او سبقت نگیرد. وقتی برای درس گفتن به مدرسه میرفت، سرش را پایین میانداخت تا كسی جلوتر به او سلام نكند.» (34)
· پاورقــــــــــــــــــــی
1 ـ مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه (منسوب به امام صادق علیه السلام) ، ص 118.
2 ـ جامع السعادات، مولی مهدی نراقی، ترجمۀ مجتبوی، ج 2، صص 227 و 228.
3 ـ گران سر: مغرور، متكبّر.
4 ـ خواجوی كرمانی.
5 ـ الاخلاق، سید عبداللّه شبّر، ترجمۀ جبّاران، ص 317.
6 ـ الاربعین، امام محمد غزّالی، ترجمۀ حمدی، ص 151.
7 ـ الذریعه الی مكارم الشریعه، كرانۀ سعادت، علاّمه راغب اصفهانی، ص 169.
8 ـ حقایق در اخلاق و سیر و سلوك، فیض كاشانی، ترجمۀ ساعدی خراسانی، صص 291 و 293.
9 ـ تذكرة المتقین، مرحوم بهاری همدانی، صص 102 و 103
10 ـ جامع السعادات، ج 3، صص 28 ـ 31.
11 ـ همان، ج 1، ص 432.
12 ـ فرزانگان (گفتارهای عارفان) ص 23 (به نقل از احیاء العلوم، ج 1، ص 180) .
13 ـ شعراء/ 215.
14 ـ اصول كافی، ج 2، ص 122.
15 ـ ناصر خسرو.
16 ـ جامع السعادات، ج 1، ص 437.
17 ـ تذكرة المتقین، ص 131.
18 ـ مجلۀ حوزه، شمارۀ 47، ص 90.
19 ـ اسفند 1359.
20 ـ 4/3/1362.
21 ـ همچو سلمان، قنبری، صص 62 و 63.
22 ـ بیدادگران اقالیم قبله، محمدرضا حكیمی، ص 214.
23 ـ مرگی در نور، ص 401.
24 ـ سیمای فرزانگان، رضا مختاری، ص 293.
25 ـ بیدادگران اقالیم قبله، ص 211.
26 ـ همان، ص 207.
27 ـ دو عارف سالك، ص 78.
28 ـ آیت بصیرت، ص 67.
29 ـ فضیلتهای فراموش شده، مقدمه، صص 8 و 9.
30 ـ همان، ص 115.
31 ـ ناصح صالح، ص 205.
32 ـ جرعههای جانبخش (فرازهایی از زندگی علاّمۀ طباطبایی) ، صص 364 و 365.
33 ـ سیمای فرزانگان، ص 303.
34 ـ همان، ص 307.
افزودن دیدگاه جدید