خاطره تبلیغى (1)
نام نشریه: مبلغان، شماره 38
ایجاد تشنگی در مخاطب
یك روز عصر برای رفتن از قم به شهرستان همراه با خانواده سوار یك اتوبوس سیر و سفر شدیم. راننده جایی وسط اتوبوس به ما داد. دو دختر هم كه حجابشان كامل نبود در ردیف ما نشستند. روسری هایشان وسط سر بود و با صدای بلند میگفتند و میخندیدند.
من در آن فضا و جو چه میتوانستم بكنم و چه باید میكردم؟ آیا باید مصداق «عبس و تولی» (1) میشدم یا آنكه آنها را در موضع «ذرهم فی خوضهم یلعبون» (2) رها میكردم؟
در آن شرایط تنها فكری كه به ذهنم رسید سكوت بود و سكوت. وقتی نتیجه كار یا گفته خودت را نمیدانی هر گونه اقدام یا عملی به منزله تیر در تاریكی رها كردن است.
در جایی كه نسبت به انجام یك كار شبهه داری بهترین كار در وهله اول دست از كار كشیدن و فكر كردن است. «فان الوقوف عند الشبهات خیر من الاقتحام فی الهلكات» (3) با خود گفتم اینها را كه فقط برای امتحان مركز مدیریت و ارتقاء رتبه نخوانده ای. در برخوردها هم باید بتوانی از آنها استفاده كنی. از این رو فقط ساكت شدم و منتظر فرصت ماندم.
ربع ساعتی گذشت، اما «بگو و بخند» همچنان ادامه داشت. كم كم حرفها كوتاه و صداها فروكش كرد.
یكی از دخترها خم شد و یك پاكت پفك در آورد. آن را باز كرد و به كناریش داد، بعد هم به طرف من گرفت.
- بفرمایید.
اینجا باید چه میكردم؟ قصد او چه بود؟ آیا واقعا میخواست پفك تعارف كند یا قصد داشت سكوت مرا در هم شكند. آیا باید او را تحریم میكردم؟ آیا باید تعارفش را ولو محترمانه رد میكردم. باز هم تردید و دودلی.
می بینی كه برخوردها چقدر ظریف و لطیف اند و ریزبینی و باریك اندیشی میطلبند. دست دراز كردم، چند دانه پفك برداشتم و تشكر كردم. (4)
گفت: به خانمتان هم بدهید.
- خودتان بدهید.
خانم هم برداشت و تشكر كرد. تا اینجا او ابتكار عمل را به دست داشت. او شروع كرده بود و من واكنشی (و انفعالی) عمل كرده بودم. حالا وقت آن بود كه ابتكار را به دست میگرفتم. اما چگونه؟
چند قوطی سوهان گرفته بودیم. به خانم گفتم: سوهان را در بیاور. سوهان را تعارف كردم. اول تعارف كرد. بعد با اصرار من تكهای برداشت و بسیار تشكر كرد. گفتم: به دوستتان هم بدهید. او هم برداشت و تشكر كرد. تا اینجا مسابقه یك به یك بود. (5) اما باید نتیجه را تغییر میدادم. چگونه؟ از چه راهی؟ با چه شیوه و روشی؟ نمیدانستم. چون نه هیچگونه اطلاعی از او داشتم و نیز هیچ نقطه مشتركی با او. و هر گونه اقدام تبلیغی سازنده متفرع بر شناختن روحیه مخاطب است. باز هم سكوت كردم و به انتظار ماندم. دیدم جزوهای در دست گرفتند و از یكدیگر درس پرسیدند. حدس زدم باید دانشجو باشند اما یقین نداشتم. پرسیدم:
- دانشجو هستید؟
- بله.
- چه رشته ای؟
- حقوق.
- این رشته را از روی علاقه و انگیزه انتخاب كرده اید یا چون امتیازش را آورده اید به این رشته رفتید؟
- نه، دوست داشتم.
چند سؤال حقوقی از او پرسیدم: «اصالة اللزوم در معاملات چه معنایی دارد؟»
فكری كرد و گفت: والله نمیدانم. تازه ترم اول هستیم.
توضیح دادم كه «اصالة اللزوم» همان مفاد ماده 219 قانون مدنی است كه مقرر میدارد: «عقودی كه بر طبق قانون واقع شده باشد بین متعاملین... لازم الاتباع است.» و توضیح دادم: لازم الاتباع بودن قراردادهای لازم را اصالة اللزوم گویند.
حس تازهای درونش به جوش آمد. پرسید: شما در دانشگاه درس خوانده اید؟ گفتم: خواندهام اما این مباحث را بیشتر در حوزه مورد كالبد شكافی قرار داده ایم.
یكی از دردهای بزرگ ما تصویری است كه از یك عالم دینی در ذهنها ایجاد كرده ایم و موارد استفاده محدود و تنگ نظرانهای است كه برای او ترسیم كرده و خود را نیز به آنها پایبند و وفادار ساخته ایم.
* * *
چرا باید برداشت عموم مردم از یك روحانی این باشد كه فقط مسائلی از اسلام مثل غسل، خمس، طهارت و نجاست را میداند. كارش گفتن و تكرار همین هاست.
البته در روستاها موارد مصرف دیگری نیز برای «آقا» قائلند: استخاره گرفتن، سعد و نحس ایام را مشخص كردن، اوقات عقد و عروسی و اثاث كشی را معین نمودن، به هنگام ازدواج، صیغه عقد را جاری كردن و وقت مردن تلقین و نماز میت را خواندن. آیا به راستی «هویت صنفی روحانی» همین هاست؟
آیا هنوز وقت آن نرسیده كه بر این برداشت سنتی از روحانی نگاهی مجدد بیندازیم و وظایف اصلی را از فرعی تفكیك و بازشناسی كنیم. سخن در آن نیست كه آیا موارد فوق را روحانی باید انجام دهد یا نه تا شبهه واجب عینی و كفائی مطرح گردد. سخن بر سر انحصار وظایف روحانیت در موارد یاد شده است.
مهمترین ویژگی عالمان موفق و تاثیرگذار همچون مطهری رحمه الله، بهشتی رحمه الله و... آن نبود كه كارهایی مثل عقد و استخاره و تلقین را وظیفه اصلی تلقی كنند و از وظایف عمدهای كه عالمان بر عهده دارند چشم بپوشند. مهمترین ویژگی آنها عنصر زمان شناسی و آگاهی بر مقتضیات و شرایط سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و حضور در زمان بود. همان كه امام صادق علیه السلام بر آن بسیار پای میفشرد و میفرماید: «العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس؛ عالمی كه زمان شناس باشد، اشتباهات [در موضعگیریها، برخوردها، تربیتها، و هدایت ها] بر او هجوم نمیآورد.» (6)
به تعبیر اسلام شناس معاصر، استاد مطهری رحمه الله: «مفهوم مخالف جمله گرانقیمت فوق این است: «الجاهل بزمانه تهجم علیه اللوابس» ، آنكه نمیداند در جهانی كه زندگی میكند چه میگذرد، چه عواملی دست اندركار ساختن جامعه به میل خود هستند، چه تخمهایی در زمان حاضر پاشیده میشود كه در آینده سر بر خواهند آورد، روزگار آبستن چه حوادثی است، هرگز نمیتواند به مقابله با نیروهای مهاجم برخیزد و یا از فرصتهای طلائی زودگذر اغتنام جوید... اگر وضع امروز خود را با هشتاد سال پیش (پیش از مشروطیت ایران) مقایسه كنیم میبینیم روحانیت آنروز مواجه بوده با جامعهای بسته و راكد، با جامعهای كه هیچگونه واردات فكری نداشته جز آنچه از حوزه علمی دینی صادر میشده است. فرضا از آن حوزهها جز رسالهای عملی یا كتابهایی در حدود جلاء العیون و حلیة المتقین و معراج السعاده صادر نمیشده است، آن جامعه نیز مصرف فكری جز اینها نداشته است.
ولی امروز این توازن به شدت به هم خورده است. امروز به طور مستمر از طریق دبستانها، دبیرستانها، دانشگاهها، مؤسسات آشكار و پنهان نشر كتاب، وسائل ارتباط جمعی از قبیل رادیو، تلویزیون، سینماها، روزنامهها، مجلات هفتگی و ماهانه و سالانه، (7) كنفرانسها، سخنرانیها و از طریق برخورد با مردمی كه از سرزمینهای دیگر به كشورما آمده اند و از طریق مسافرتها به كشورهای خارج، هزاران نوع اندیشه به این جامعه صادر میشود كه اگر اندیشه هائی كه از حوزههای علمی دینی و یا وسیله شخصیتهای مبرز مذهبی در خارج این حوزهها صادر میشود - با اینكه نسبت به گذشته در سطح بالاتری قرار گرفته است - با آنچه از جاهای دیگر صادر میشود مقایسه شود، رقم ناچیزی را تشكیل میدهد و میتوان گفت نزدیك به صفر است... اینجاست كه هر فرد متدین آگاه، ضرورت تجدید نظر در برنامههای حوزههای علمیه را شدیدا احساس میكند.» (8)
به هر حال پس از آن، بحث به جاهای دیگر حقوق كشیده شد. همه بحث كه بیست دقیقه بیشتر طول نكشید در كل باعث شد كه نقش سائل و مجیب تغییر كند (حالا آنها میپرسیدند و من پاسخ میدادم) . و من این را هرچند قدم اول بود اما موفقیت بزرگی به شمار میآوردم؛ یعنی «ایجاد تشنگی در مخاطب.»
آب كم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست (9)
در آخر من و خانم جایمان را تغییر دادیم و او مشغول صحبت با آنها شد. حالا آنها بیشتر از احكام میپرسیدند و خانم من كه دوره جامعة الزهرا علیها السلام را گذرانده بود به آنها پاسخ میداد.
وقتی به مقصد رسیدیم و پیاده شدیم بسیار تشكر كردند. روسری آنها نیز بدون اینكه اشارهای به آن كرده باشیم در جای بایسته قرار گرفت.
پینوشــــــــــــــــتها:
1) «چهره درهم كشید و روی برتافت.» (عبس/1) .
2) «آنان را رها كن تا در حرفهای بیهوده شان رفته، بازی كنند.» (انعام/91) .
3) «در هنگام روی آوردن امور شبهه آمیز (اشتباه انداز) دست باز داشتن (و اندیشه كردن) برتر از فرو افتادن در دام هلاكت هاست.» (وسائل الشیعه، ج 27، ص 106) .
4) قال علی علیه السلام: «لا یابی الكرامة الا الحمار؛ تنها الاغ از پذیرش احترام سرباز میزند. (بحار الانوار، ج 41، ص 53) .
5) قال علی علیه السلام: «استغن عمن شئت فانت نظیره، واحتج الی من شئت فانت اسیره، و احسن الی من شئت فانت امیره؛ از هر كه خواهی بی نیازی جو تا نظیرش باشی، دست نیاز به سوی او گشا تا در بندش باشی و به او نیكویی كن تا فرمانروایش باشی.» (مجموعه ورام، ج 1، ص 169) .
6) الكافی، ج 1، ص 26 و بحارالانوار، ج 68، ص 307.
7) و امروزه باید ویدئو، اینترنت و ماهواره را نیز به این عوامل افزود.
8) پیرامون جمهوری اسلامی، استاد مرتضی مطهری، ص 32.
9) مثنوی معنوی.
افزودن دیدگاه جدید